نگاهی به حضور و فعالیت بهائیان در امریکا، فاز 2، 1922-1957 (4)

0 1,022

ىر غرب خبري نيست

دوران ریاست شوقی افندی

          سالهای ابتدایی دوران ولایت امری، برای شوقی افندی،سالهای پرتلاطمی بود . او درسال 1922 ، و مجدداً درسالهای 1923 و 1924 ناچار شد برای مدتهای طولانی غیبت کند و اوقات خود را دراروپا سپری کند . حتی در یک مورد، کلیه مسئولیتهای رهبری جامعه بهائی را، به خواهرعبدالبها،  بهیّه خانم، واگذار نمود . ولی پس از آنکه خود را با مسئولیت و وظایف رهبری تطبیق داد، نوعی اخلاق حرفه ای مناسب ازخود به نمایش گذاشت.شوقی افندی از مرکز شغلی خود در حیفا، ملاحظه کرد که وظیفه اصلی او راهنمایی وهدایت بهائیان و پیشبرد بهائیت به مرحله جدیدی از تحول و توسعه است . به علاوه ، او دریافت که جامعه بهائی امریکا نقش مهمی در این زمینه ایفاء خواهد کرد . آنگونه که همسر آینده او بعدا توضیح داده است :

درحالیکه ایران مهد پیدایش کیش جدید در قرن 19 بود، امریکای شمالی هم مهد نظم اداری امر بود ، که زمینه ساز جامعه مشترک المنافع جهانی جدید(بهائی) خواهد شد .“1

تعریف و تعیین اینکه بهائی بودن به چه معنا است ؟

          شوقی افندی وارث یک جامعه بهائی در امریکا گردید که عضویت در آن بسیار مبهم بود . از زمان جدایی ابراهیم خیرالله ، هیچ پروسه و روال رسمی برای ورود به جامعه بهائی وجود نداشت . برخلاف بسیاری از آیین ها ، ضوابط و معیار خاصی برای اعلام وفاداری، و یا الزامی برای ترک جامعه دینی پیشین وجود نداشت . در نتیجه ، حتی پس از تصفیه سال 1917 ، شرایط به گونه ای بود که به افراد بهائی اجازه انعطاف زیادی درعقیده و اجرای احکام را می داد . آنچه که عملاً در دو دهه اول قرن بیستم ایجاد شد ، سیستم عضویت چند سطحی و چند درجه ای بود که مهمترین تمایز در آن ، بهائیان ثبت نام شده و ثبت نام نشده بود . در میان بهائیان ثبت نام نشده ، آقایان و خانمهایی بودند که تنها نشان بهائی درآنها ، پذیرش برخی شعارهای بهائی و یا علاقه شخصی آنها به بهاءالله یا عبدالبها بود . از دیدگاه بهائیان تسجیل نشده ، بهائیت لزوماً نه یک آیین و دین مستقل ، بلکه بیشتر یک انگیزه و محرک معنوی بود که میتوانست در جهت تقویت سنتهای دینی ادیان بزرگ جهان موثر باشد .

          اگرچه شوقی افندی در مواجهه با تعالیم بهائی نگرش متعصبانه ای نداشت ، ولی دریافته بود که یک بهائی تسجیل شده باید برخی عقاید خاص را بپذیرد؛ که این عقاید فراتر از اصول اجتماعی و احساس شخصی بود . مهمترین این عقاید ، اعتقاد به قداست بهاءالله، با شخصیت ماورایی ، الهام بخش ، و دارای شکوه فوق تصور بود.2 در وهله ثانی ، قبول عبدالبها بعنوان مرکز عهد و میثاق و مثل اعلای زندگی بهائی . و نهایتاً اعتقاد به خود شوقی افندی بعنوان ولی امرالله ، و تصدیق او بعنوان مفسر نصوص و نوشته های بهائی و رهبرجامعه بهائی .

          شوقی افندی در تدوین این اصول تلاش داشت  حدود و ابعاد آنها با هم تعارض و اختلاط نداشته باشد . لذا مرتباً به بهائیان یادآوری می کرد که ” عبدالبها با وجود داشتن قدرت روحانی زیاد ، نباید دارای جایگاه و منزلتی همچون پدرش تصور شود . او رجعت مسیح نبود ، بلکه خادم و عبد بهاءالله بود .”  به همین ترتیب ، در تمام دوران تصدی رهبری خود ،به بهائیان یادآوری می کرد که مقام او نسبت و شباهتی با مقام عبدالبها ندارد. به همین منظور، طرفدارانش را از نصب و قراردادن عکسش در اماکن بهائی و یا برگزاری سالگرد تولدش منع کرد .

          با توجه به خط مشی جدید ، از اواخر دهه 1920 ، ضوابط ثبت نام ویژه ای در جوامع محلی بهائی ، در سراسر امریکا ، به اجرا درآمد . عموماً این کار شامل تکمیل و ارائه یک فرم و انجام مصاحبه توسط مسؤلان اجرایی محلّی جامعه بهائی بود . در پایان دهه 1930 ، در جوامع محلی بهائی در امریکای شمالی این رسم و سنت شده بود ، که هر فرد قبل از ثبت نام ، حداقل یکسال در کلاسهای مطالعاتی حضور بهم رساند .3 با پذیرش فرد درجامعه بهائی ، ازفرد جدید الورود خواسته میشد کارت ثبت نامی را امضاء کند که به موجب آن باور خود به بهاءالله، بعنوان مظهرالهی در این روزگار، را اعلام می کرد . فرد همچنین با امضای خود تصدیق می کرد که باب ، مبشّر بهاءالله ، و عبدالبها مرکز عهد و میثاق بوده ، و قوانین و نهادهای بهائی خاصی وجود دارند ، که فرد بهائی باید تابع و مطیع آنها باشد .

          عامل تاثیر گذار مهم دیگر درهویت بهائی، درجامعه بهائی امریکا ، در دوره پس از عبدالبها ، اعلام این نکته از سوی شوقی افندی بود که آیین بهائی را باید بعنوان کیشی مستقل دانست ، و لذا پیروانش باید خود را از سابقه و علایق دینی پیشین جدا کنند . مثل بقیه موارد ، شوقی افندی ، در بحث ایجاد هویت بهائی نیزقائل به مرحله بندی و اقدام تدریجی بود. جامعه بهائی تحویل داده شده به شوقی افندی ، در اولین فاز توسعه تاریخی خود ، ساختار اجتماعی سستی داشت . بهائیان ، همچون کودکانی که به مادران خود می آویزند ، به آداب و رسوم و فرهنگ و آیین پیشین خود چنگ انداخته بودند . ما شاهد حضور بهائیان پروتستان ، بهائیان کاتولیک ، و بهائیان یهودی بودیم . آنها گرچه به بهائیت باور داشتند ، ولی همچنان وابسته به کلیساهای خود بوده و به آن مراکز رفت و آمد می کردند . همچون میوه های روی درخت ، آنها محصول جدید بر روی شاخه و درخت قدیمی بودند!4  گاردین این را وظیفه و مسئولیت خود میدانست که میوه جدید را از درخت به چیند . لذا ، تا اواسط دهه 1930 ، یکی از شرایط او برای بهائیان امریکایی این بود که به طور رسمی از عضویت در سایر سازمانهای دینی خارج شوند.

    تقویت تشکیلات بهائی 1936 – 1922

          این عقیده و نظر شوقی افندی بود که زیرساخت و پیش نیاز یک بهائیت بالغ و مستقل، همانا تشکیلات اداری قدرتمند است. یکی از اقدامات اولیه او بعنوان ولی امرالله ، ملاقات با سران بهائیان اروپا و امریکا در حیفا ، و تشریح برنامه هایش برای شکل دهی چنان هویتی ، و ایجاد زیر بنای لازم و مستحکم برای نظم جهانی بهائی آینده بود. نکته اصلی و کانونی گفتار و پیام او این بود که بیت العدل جهانی، که بالاترین نهاد قانونگذاری بهائی، و مرحله اولیه از یک نظام پارلمانی سراسری جهانی خواهد بود ، نمیتواند قبل از آنکه نهادهای محلّی و ملی بهائی از نظر تعداد و عملکرد اجرایی، توسعه و قدرت یابد ، بوجود آید . برای تحقق این هدف ، او به هیئت اجرایی اتحادیه معبد بهائی ویلمت دستور داد که از حالت بازوی اجرایی و تشکیلاتی کانونشن ملّی، به نهاد قانونگذاری، که تمام امور بهائیان امریکا را ، در سطح ملّی راهبری خواهد کرد، تغییر وضعیت بدهد. بعنوان بخشی ازاین روند ، هیئت مزبور سرانجام بعنوان محفل ملی بهائیان امریکا و کانادا ، تغییر شکل و ماهیت داد.

          شوقی افندی بوسیله مکاتبات مستمر از حیفا ، دستوراتش را برای ایجاد نظام جدید ارسال می کرد . در هر محل که در آن بیش از نه فرد بهائی سکونت داشتند ، مقرر شد محفل محلّی بهائیان تاسیس شود که مسئول کلیه امور محلّی بهائیان بود .

          به همین نحو، هیئت های اعزامی به کانونشن ملّی باید اعضای محفل روحانی ملّی را انتخاب کنند ، که کنترل همه امور مهم در سطح ملّی را عهده دارشوند . قرار بود این محافل ، با استفاده از روش شور و مشورت به نوعی عمل کنند و تصمیم گیری نمایند که همه عقاید شنیده شود و تصمیم گیری بصورت باز صورت پذیرد. قرارشد در مواقع ضروری کمیته هایی تعیین شود و به بررسی و تحقیق درباره موضوع خاصی بپردازند ، و سپس حاصل مطالعه و تحقیق خود را جهت تصمیم گیری به محفل ذیربط ارائه کنند . نکته حائز اهمیت آن است که موضوعات و مباحث محلّی و ملّی به خوبی از هم تفکیک و متمایز شود ، و در خصوص هر موضوع ،محفل ذیصلاح به اتخاذ تصمیم بپردازد .

          گاردین میزان اختیارات و قدرت تفویض به محافل را در نامه های خود روشن می کرد . در این رابطه او نوشت : ” بهائیان باید مطیع و تابع تصمیمات محفل باشند ، و هرگز بدون مشورت با محفل در هیچیک از امور مرتبط با امر ، اقدامی ننمایند.” 5  اگرچه او از محافل محلّی خواسته بود تا جزئیات صورت مذاکرات جلسات خود را همزمان برای محفل ملّی و حیفا ارسال کنند ، درعین حال هدف و قصد او چنان بود که نهادهای ملّی و محلّی، هریک در حوزه خویش ، به فعالیت مستقل بپردازند.

          در سال 1925 اولین مرحله از تحول تشکیلات اداری ، محقق شد. موسسات بهائی که در دوران قبل از شوقی افندی ساختار ضعیفی داشتند، قدرت گرفتند . در این سال بود که شوقی افندی به محفل ملّی امریکا دستور داد که واژه محفل باید تنها برای اشاره به نهاد انتخابی خاص بهائی به کار رود، و نه همچون سالهای قبل، به هرجمع و نشست بهائی .6

          در بقیه مدت دهه 1920 ، تاکید اصلی بر ایجاد و استفاده از روشهای مفید برای ارتباط بین موسسات و نهادهای مختلف بهائی بود . توجه خاصی به روابط بین محافل محلّی و محفل ملّی ، و همچنین تعامل و رفتار بین کانونشن ملّی و محفل روحانی ملّی مبذول شد . این تلاش ها با شروع انتشار نشریه بهائی نیوز درسال 1924 ، که تمامی مکاتبات ولی امرالله را در دسترس بهائیان قرارمیداد، تکمیل شد. از آن گذشته، در سال 1927 ، اساسنامه محفل ملی بهائیان تصویب شد که بطور رسمی اختیارات ، وظایف و عملکرد محفل روحانی ملی را تعیین و به آن مبنای قانونی می داد . درنتیجه ، علیرغم مشکلاتی که بر سر راه بود ، تا سال 1927 ، 47 محفل محلّی فعال در امریکای شمالی دایر و مشغول کار بودند . و در سال 1929 این محافل به رشد و بلوغی رسیدند که شوقی افندی بتواند در یک سری از مکاتبات خود از نظم جهانی بهاءالله نام ببرد . در این مکتوبات ، که بین سالهای 1929 تا 1936 بین گاردین و بهائیان انجام شد ، او از نهادهای اداری و تشکیلاتی بهائی فعلی ، بعنوان سنگ بنای تمدن جهان آینده ، و بهائیان را بعنوان سازندگان بنای تمدن آتی یاد میکند .

من نمیتوانم از ستایش افرادی خودداری کنم که محکم درکنار امر ایستادند تا پرده توهمات راجع به مطالب و مد روز را کنار بزنند و بر این حقیقت آگاه شدند که تئوری های منحط و موسسات و نهادهای پوسیده ولرزان تمدن کنونی ، کاملاً در تعارض با نهادهای الهی است و تقدیر و مشیت چنین است که پس از ویرانی و نابودی تمدن کنونی، نظم الهی برپا شود. من صمیمانه دعا می کنم که آنها با تمام قلب و روح خود ، به شکوه دعوت خود ، مسئولیت خطیر ماموریت خویش ، و عظمت خیره کننده رسالت خویش واقف باشند !7

طی سالهایی که شوقی افندی مشغول قلم زدن و نوشتن نامه های مربوط به نظم جهانی بود ، محفل ملّی ( امریکا ) نیزبرای یافتن توازن مناسبی بین توزیع قدرت مرکزی و محلّی تلاش می کرد. آنطور که مکاتبات رسمی نشان میدهد، محفل ملّی بسیار تمایل داشت درهمه کارها دخالت نماید و سرک بکشد ، و او ناچار بود مرتباً به آنها یادآوری کند که محفل خوب آن است که اجازه ندهد روح امر نابود شود و بمیرد . محفل هم ، به سهم خود و برای تعلیق تصویر اقتدارگرای خویش ، در سال 1933 ، با حضور همه اعضاء ، بازدیدهایی از محافل محلّی داشت تا نمایندگان آنها را با نحوة عمل نهاد ملّی آشنا سازد . موفقیت این ابتکارات موجب شد تا در سال 1936 شوقی افندی به این جمع بندی برسد که موسسات اداری ملّی و محلّی امری امریکایی به قدر کافی توانمند شده اند تا نقش رهبری را در فعالیتهای توسعه بین المللی امر( بهائیت) بعهده بگیرند .

     مخالفت و پاسخ

          رهبری شوقی افندی و حرکت او برای نهادینه کردن قدرت و اقتدار تشکیلاتش بدون مخالفت نبود . کسانی که ازجنبش بهائی نوعی تلقی روحانی داشتند تا یک تشکیلات خشک و رسمی، نمی توانستند رفتار و روش او را بپذیرند . هریسون گری دایِر(H.Gray Dyar) ، حشره شناس برجسته و دبیر نشریه ریالیتی ( واقعیت ) ، که مقالاتش ، از زمان تاسیس نشریه در سال 1919 ، دارای تاثیر و رنگ و بوی بهائی بود ، از منتقدین جدی نظم جدید بود . آقای دایر ، گرچه هیچگاه عضو رسمی جامعه بهائی نبود ، ولی سخنگوی آن دسته از بهائیان بود که عقیده داشتند عبدالبها تصویری از امر بهائی ترسیم کرده بود که هرگز حالت تشکیلاتی و رسمی بخود نخواهد گرفت . دایر درانتقاد خود تا آنجا پیش رفت که به فردگرایی افراطی انجامید و هرگونه اقتدار دینی را نفی کرد، و اساساً منکرهرگونه برنامه اجتماعی بهائیت شد .8 از آنجا که نشریه دایر در مالکیت بهائی نبود ، لذا رهبری بهائیان امریکا نمیتوانست ممنوعیتی در ارائه نظرات او، و یا مقابله با او، انجام دهد . سرانجام نشریه ریالیتی از درج دیدگاه ومحتوای بهائی کناره گیری کرد و به سمت عرفان و افکار جدید گرایید . از سال 1929 به  بعد، دیگر نشریه منتشر نشد .

          یکی از مساعدین نشریه ریالیتی در آن مدت میرزا احمد سهراب ، یکی از منشی ها  و مترجمان پیشین عبدالبها،بود . سهراب گرچه نگاه و کلام افراطی همچون دایر نداشت ، ولی او نیز عقیده داشت که آیین بهائی نباید این چنین تشکیلاتی باشد . ثانیاً رابطه نزدیک او با عبدالبها، به او وجهه و اعتباری داده بود که دایر فاقد آن بود . او سال 1927 به نیویورک رفت و در آنجا با این روحیه مثبت آنها مواجه شد که اگر کسی بخواهد در مجامع عمومی درباره بهائیت صحبت کند ، لزومی به کسب اجازه از محفل محلّی نیست . او قبل از آن با رهبران بهائی ، همچون میسن ریمی و هوراس هولی ، دچار اختلاف شده بود و آنها را ” افرادی متعلق به عصر تاریکی و اقتدارگرایی کور” 9 تشخیص داده بود . این برخورد و تنش جدید تنها این نکته را به او اثبات کرد که رهبری جامعه بهائی امریکا در مسیر غلطی حرکت میکند. احمد سهراب در سال 1929 ، با همکاری چند بهائی دیگر ، از جمله آقا و خانم شانِلر(Mr & Mrs.Lewis Stuyvesant Chanler)، انجمن تاریخ جدید را تشکیل داد  که هدفش ترویج دیدگاه او درباره آیین بهائی بود . این انجمن اقدام به برگزاری یکسری سخنرانی و انتشار کتاب نمود، و نیز موسسه ای بنام کاروان شرق و غرب را تاسیس کرد.10

          در پاسخ به فعالیتهای انجمن تاریخ جدید ، محفل ملّی بهائی تلاش کرد این گروه را تحت کنترل تشکیلاتی خود بیاورد ؛ و وقتی این اقدامات شکست خورد ، با رضایت شوقی افندی ، محفل ملّی، سهراب و آقا و خانم شانلر را از جامعه بهائی طرد واخراج کرد . محفل ملّی همچنین به  بهائیان توصیه کرد از هرگونه ارتباط و همکاری، به هر طریق ممکن، با انجمن یا اعضای آن، خود داری کنند . اختلاف و درگیری بین این دو جامعه ، بار دیگر در سال 1939 ، زمانی که انجمن تاریخ جدید ، اقدام به افتتاح یک کتاب فروشی بهائی در نیویورک کرد ، اتفاق  افتاد ؛ و محفل ملی بهائیان امریکا علیه سهراب شکایت کرد تا آنها از نام بهائی استفاده نکنند . چالش حقوقی ناکام ماند ؛ و سهراب در سال 1942 ، با نوشتن کتاب ” سکوت شکسته ” به آن پاسخ داد . پس از دادگاه ، او احساس آزادی و راحتی بیشتری می کرد ، احساس و نگرش منفی خود را نسبت به شوقی افندی ابراز داشت . ولی طنز قضیه اینجا است که پس از چند سال رفتار دموکراتیک و آزاد منشانه انجمن تاریخ جدید ، تاثیر آن بر جامعه بهائی امریکا آن بود که بیش از گذشته به دفاع از عهد و میثاق برخواستند! 11

          دیگر فرد معترض به تشکیلات بهائی ، که زبان اعتراض به شوقی افندی گشود ، خانم روت وایت (Rute White) بود . وایت بر این باور بود که آیین بهائی،به گفته عبدالبها ، نمیتواند همچون احزاب تشکیلاتی وسازماندهی شده باشد، زیرا آنرا ” روح عصر” می نامید . او به ویژه عقیده داشت که وظیفه ” محافل روحانی ” حاکمیت و اقتدار بر جامعه بهائی نیست ، بلکه ترویج آیین و گسترش خیر و خوبی در سطح بین المللی است .12 او در مخالفت با شوقی افندی تا آنجا پیش رفت که اصالت الواح وصایای عبدالبها را مورد تردید قرار داد . برای این منظور، او یک کارشناس خط اهل انگلستان را یافت و او تصویر دستخط عبدالبها در سند الواح و وصایا را مورد بررسی و معاینه قرار داد و آنرا جعلی و ساختگی دانست . پس از این اقدام ، روت وایت ناقض عهد و میثاق معرفی شد . او در سال 1930 اقدام به تاسیس اتحادیه جهانی بهائی کرد . ولی موسسه جدید طرفداران اندکی را در امریکا به خود جلب کرد و سرانجام غیرفعال شد . وایت در دهه 1940 به مهربابا ، عارف هندی ،گروید .

          گرچه بحثها و دیدگاههای مطرح شده از سوی امثال دایر، سهراب، و وایت، موج ها و وقفه هایی در فعالیت جامعه بهائی امریکا انداخت، ولی بحث مهم در موضوع سازمان ،نه ضرورت حضور موسسات حاکمیتی و اقتدارگرا ، بلکه میزان توزیع قدرت در سطح ملّی بود. در اینجا ، منظور و اشاره  به جنگ قدرتی است که دراواخر دهه 20 و اوایل دهه 1930 بین کانونشن(مجمع) ملی و محفل ملّی پدید آمد .

          از زمان پیدایش اتحادیه معبد بهائی ( 1909 ) ، کانونشن ملی به یک نهاد و موسسه بهائی قدرتمند تبدیل شد ، و در سال 1925 ، شوقی افندی جایگاه آنرا ، با ارتقای عملکرد ان به فراتر از یک موسسه انتخابی صرف، و تبدیل آن به یک موسسه دارای حق مشاوره ، بهبود بخشید . در کانونشن 1927 ، هیئت های نمایندگی سنت شکنی کردند و به جای برنامه محفل ملی روحانی ، خود به ارائه برنامه پرداختند . برای چند سال پس از آن ، تلاشهایی از سوی بهائیان برجسته صورت گرفت تا کانونشن ملی به یک موسسه اداری و تشکیلاتی مستقل تبدیل شود که محفل روحانی ملّی ملزم باشد بصورت رسمی با آن مشورت کند . در سال 1930 ، محفل روحانی ملّی بطور رسمی با این پیشنهاد مخالفت کرد ، ولی برخی افراد و اعضای محفل همچنان بدنبال اجرایی شدن این تغییر بودند . چنین تنش و درگیری هایی موجب شد که یک محقق بهائی به این نتیجه گیری برسد که ” کانونشن ملّی آخرین سنگر برای افرادی بود که نمیتوانستند بطور کامل کنترل و اقتدار محفل ملّی را برخود بپذیرند.”13  با توجه به اینکه الفرد لانت (Alfred Lunt)، یکی از اعضای محفل ملّی ، نظری متفاوت با سایراعضای محفل داشت ، و تلاش کرد تا در کانونشن های 1933 و 1934 برنامه و اهداف خود را پیش ببرد، اوضاع و شرایط بدتر شد . این امر موجب شد تا محفل ملّی لانت را اخراج کند و بنظر میرسید که این بحران باعث شکاف و انشقاق دائمی در جامعه بهائیان امریکا گردد . تنها دخالت شوقی افندی ، که به شکل یک تلگرام هشدارآمیز ارسال شد ، که ” در صورت تداوم آن وضع و حل نشدن موضوع ، عواقب وخیم و دردناکی در انتظار آنها خواهد بود”، موجب پیشگیری از دودستگی و تجزیه آن گردید . گاردین خواستار بازگشت لانت به محفل ملّی و التزام و تعهد همه طرفها به اقتدارو قدرت یکدست محفل روحانی ملی شد. هشدار حیفا موجب صلح شکننده ای بین دو جناح گردید ، ولی هنگامی که حامیان کانونشن ملّی انگیزه و قدرت خود را از دست دادند ، کانونشن ملی برای همیشه در مقابل محفل ملّی عقب نشست!

گسترش و توسعه برنامه ریزی شده : 1963 – 1937

          شوقی افندی یکسال پس از ازدواج با مری ماکسول کانادایی ( بعداً به امة البها،روحیه خانم معروف شد )، درآوریل 1938 ، بمنظور گسترش و توسعه سیستماتیک جامعه بهائی امریکا یک برنامه هفت ساله را به اجرا گذاشت . این برنامه بر اساس دو پروژه تبلیغی محدود قبلی – معروف به برنامه های اقدام متحد – که محفل ملی امریکا آنها را در سالهای 1924 و 1926 به اجرا گذاشته و توفیقات محدودی بدست آورده بود ، به اجرا درآمد .

          برنامه هفت ساله، علاوه بر افزایش تعداد اعضاء ، از بهائیان می خواست تا در همه ایالتهای امریکا ، و همه استانهای کانادا و امریکای لاتین ، پراکنده شده واقامت دائم نمایند . انتظار شوقی افندی از این برنامه را میتوان از پیامی که بهنگام شروع برنامه ، خطاب به بهائیان امریکا فرستاد ، ملاحظه کرد : با نگاهی به تاریخ بهائی ، برنامه هفت ساله ، در آخرین سالهای قرن اول بهائی ، بعنوان قدرتمندترین ابزار است تا معتقدین این نظام اداری بسیار خوب و مستحکم را قادر سازد مرحله مقدماتی در تحقق ماموریت جهانی محوله از سوی مرکز عهد و میثاق به پیروان برگزیده بهاءالله را به اجرا درآورند . 14

          در آستانه این ” ماموریت تاریخی ” جامعه بهائی امریکا ، آمارگیری دینی سال 1936 انجام شده توسط دولت فدرال نشان داد که تعداد بهائیان ساکن در امریکا 2584 نفر بود. این نشان میدهد که تعداد بهائیان امریکا ، طی 10 سال قبل دو برابر شده بود . بهائیان تقریباً بطور متعادل در سراسر کشور پراکنده بودند ، ولی جوامع بهائی بزرگتر در ایلینوی ، نیویورک ، میشیگان ، ویسکانسین و کالیفرنیا حضور داشتند . تعداد محافل محلّی هم به 64 محفل می رسید .

          ارزیابی جامعه شناسانه دیگری از جامعه بهائی امریکا ، از محتوای یک بررسی انجام گرفته توسط محفل ملّی در سال 1936 ، برداشت میشود .15 این آمار داخلی نشان داد که تقریبا دو سوم اعضای فعلی جامعه ، پس از 1919 به جامعه پیوسته بودند ؛ دیگر اینکه درصد قابل توجهی از بهائیان ( 76 درصد ) دارای پیشینه اروپای شمالغربی ( و در میان اینها ، با اکثریت قاطع، از نژاد انگلیسی و آلمانی ) بودند. درمیان بهائیان، افرادی با هویت نژادی اروپای شرقی و یا ایرلندی وجود نداشت ، ولی 6 درصد اعضاء امریکایی – افریقایی بودند . با توجه به جایگاه اجتماعی سیاهان و برنامه های جدایی نژادی ، این آمار نسبتاً بالا بود !

          پیشینه دینی بهائیان نیز انعکاسی از این پیشینه نژادی بود . تقریباً یک سوم آنها وابسته به فرقه های پروتستانی زیر بودند ( اپیسکوپالی ، متدُیست ، پریزبیتریان ، وحدت گرا و باپتیست ) و 37 درصد از آنها هم ،سایر شعبات و فرقه های پروتستانی را بعنوان پیشینه دینی خود ذکر کرده اند . تنها 4 درصد از آنها عضو کلیسای کاتولیک بودند . و جامعه آنقدر مسن شده بود که 14 درصد آنها عنوان کنند که والدین آنها بهائی بوده اند ( نسل دومی ها ) . و کسانیکه ادعا کرده اند قبل از بهائیت دین و آیینی نداشته اند کمتراز 1 % اعضای جامعه بهائی بودند . چند نفری هم بودند که وابستگی دینی قبلی خود را یهودی، مسلمان ، یا مورمون ذکر کرده بودند . در میان اکثریت پروتستانی جامعه ، افراد وابسته به جناحهای فکری لیبرال ، غالب بودند . در حالی که وابستگان به جناح بنیادگرای افراطی عملاً وجود نداشت!

          از جمله آمارهای تعجب آور در بررسی سال 1936 ، در خصوص رشد اولیه امر در امریکا ، عبارتست از تعداد اندکی ( 4 درصد ) از افراد که خود را وابسته به ماوراءالطبیعه و متافیزیک میدانند . یک نظر می گوید که شاید دلیل اندک بودن درصد این افراد آن باشد که آنها درعین حال، عضو گروههای پروتستانی هم بوده اند ، و دراین آمار، فقط وابستگی پروتستانی آنها ذکر شده است .16  شاید هم تاثیرات دراز مدت ” خانه تکانی 1917 ” موجب شده تا افراد وابسته به جوامع دینی حاشیه ای ، از اظهارعقیده واقعی خود ، طفره بروند .

          این تحقیق همچنین به نکته مهمی که از ابتدای شکل گیری جامعه بهائی امریکا وجود داشت اشاره میکند و آن درصد بالای عضویت زنان میباشد . در سال 1936 ، زنان دو سوم تعداد اعضاء را شامل میشدند . در حال حاضر اطلاعات کافی برای تحلیل و یافتن علت این پدیده فمینیستی وجود ندارد، گرچه با واقعیت تصویر دینی امریکا، در اواخر قرن 19 و اوایل قرن بیستم ، که موضوعات دینی ، درخانواده ها ، به موضوعی درحوزه فعالیت خانمها تبدیل شده بود ، همخوانی داشت . میتوان اینطور هم استدلال کرد که وجهه کاریزماتیک افرادی چون ابراهیم خیرالله و عبدالبهاء ، احتمالاً برای خانمها جالب توجه بوده است . و در نهایت ، یافته های بررسی 1936 محفل روحانی ملّی را میتوان به شرح زیر، خلاصه کرد : تیپ بهائیان امریکایی آن دوره ، مسن ، مونث، انگلو – ساکسون ، و پروتستان بود.17

          اولین برنامه هفت ساله انعکاسی ازاستراتژی مطروحه ازسوی عبدالبها در” الواح برنامه الهی” است که امریکای شمالی را بعنوان هدف خود انتخاب میکند، که بهائیان آن سامان، به لحاظ عددی و تشکیلاتی آنچنان قوی شوند تا از جنبش گسترش جهانی بهائی پشتیبانی و حمایت کنند . به همین منظور ، پراکنش و توزیع بهائیان موجود درسطح قاره، همان قدراهمیت و اولویت داشت که ثبت و تسجیل اعضای جدید.گرچه برنامه درسالهای رکورد بزرگ،ومتعاقباً سالهای بحرانی جنگ جهانی دوم، به اجرا در آمد ، ولی اهداف مربوط به فعال سازی و تحرک بخشی بهائیان به خوبی محقق شد. در سال 1945 تعداد 134 محفل محلّی درامریکای شمالی وجود داشت ( در مقایسه با 69 محفل محلّی سال 1937 ) . درامریکای جنوبی، امر از حالت مهجوریت خارج و چهل نقطه فعال (درادبیات بهائی،درصورت حضوریک یا بیش از یک بهائی دریک شهرآنجا را اصطلاحا نقطه می گویند) ایجاد شد. مضافا اینکه در 23 محل ازاین نقاط جنوبی، محفل محلی تاسیس شد . برنامه از حیث افراد جدید الورود به عالم بهائی، درامریکای شمالی هم جالب بود . تا سال 1947 ، جمعیت بهائیان به بیش از 5000 نفر رسید . علاوه بر134 محفل محلّی ، بهائیان در بیش از 900 نقطه هم مقیم شدند .

برنامه هفت ساله دوم

          شوقی افندی در پیام 1946 خود به کانونشن ملّی بهائیان امریکا ، شروع دومین برنامه هفت ساله را اعلام نمود و از پیروان بهاءالله خواست” تا نتایج و دستاوردهای پیشین را به منصه ظهورآورند، و همزمان موسسات جدید و تازه ای را در خارج از مرزهای نیمکره غربی تاسیس نمایند .”18  اولین هدف برنامه جدید ، تحکیم اهداف و دستاوردهای بدست آمده امریکایی ها ، از طریق افزایش حجم فعالیت تبلیغی بود. گاردین همچنین خواستار تاسیس سه محفل ملّی در کانادا ، امریکای مرکزی، و امریکای جنوبی شد. در بخش گسترش بین المللی ، مقررگردید فعالیت تبلیغی سیستماتیک از اروپا شروع شود و در شبه جزیره ایبریا ( اسپانیا و پرتغال ) و کشورهای جنوبی، کشورهای اسکاندیناوی و ایتالیا محفل ایجاد شود . شوقی افندی به بهائیان امریکایی یادآورشد با تعهد پذیری جدید ، پاسخ مناسبی به رسالت الهی خود ارائه کنند .19  برنامه هفت ساله دوم ، همچون برنامه پیشین، با موفقیتهایی همراه بود. در سال 1948 محفل ملی بهائیان کانادا، و در سال 1951 محفل ملی امریکای مرکزی ایجاد شد . در حوزه تبلیغات، تا سال 1953 ، مهاجران امریکایی فعالانه در فاز اروپایی برنامه مشارکت کردند. گرچه برخی از بهائیان امریکایی وارد جامعه بهائی کانادا شدند ، ولی افزایش نسبی در تعداد بهائیان امریکا پدیدار گردید ، لذا در اوایل دهه 1950 تعداد بهائیان کشور به 6000 نفر رسید .

          در هر دو برنامه هفت ساله اهداف مشخصی در رابطه با تکمیل مشرق الاذکار ویلمت، ایلینوی، در نظر گرفته شده بود. سنگ بنای مشرق الاذکار در سال 1912 ، به هنگام دیدار عبدالبها از شیکاگو، گذاشته شد ، ولی مشکلات مالی باعث تاخیر و کند شدن برنامه ساخت گردید . تا سال 1938 کارهای سفت کاری و طی برنامه اول، نمای بیرونی آن انجام شد . یکی از اهداف برنامه هفت ساله دوم تکمیل نمای داخلی ساختمان بود . این کار به موقع انجام شد و ” ام المعابد غرب ” در تاریخ اول مه 1953 بطورعمومی افتتاح شد .

          بهائیان امریکا جاه طلبانه ترین برنامه توسعه و گسترش خود را در سال 1953 شروع کردند . طی یک کنفرانس چند ملّیتی در آن سال ، در ویلمت ، مشارکت جامعه بهائی امریکا در برنامه 10 ساله جهاد جهانی شوقی افندی اعلام شد . دربرنامه جدید ، برای هر محفل ملّی بهائی برنامه تبلیغ و تحکیم بین المللی خاصی در نظر گرفته شده بود . در برنامه ده ساله جهاد جهانی ، برای امریکایی ها، به نسبت دو برنامه پیشین ، ، تاکید بیشتر بر تحکیم و رشد داخلی، و کمتر بر توسعه جغرافیایی ، گردیده بود . در نتیجه ، حتی با وجود مرگ ناگهانی و بهت آور شوقی افندی در سال 1957 ، در پایان برنامه جهاد ، در 1963 ، جمعیت بهائیان امریکا ، به 9600 تن بالغ گردید. 20

 

1. Maxwell, “Twenty-Five Years of the Guardianship,” 9.

2. Shoghi Effendi, World Order of Baha’u’llah, 97.

3. Richard Hollinger, “Introduction,” in Studies in the Babi and Baha’i Religions:Community Histories, vol. 6, ed. Richard Hollinger (Los Angeles: Kalimat Press, 1992    xxv(

4. Maxwell, “Twenty-Five Years of the Guardianship,” 6.

5. Loni Bramson-Lerche,”Some Aspects of the Development of the Bahai Administrative Order in America, 1922-1936,” in Momen, Studies in Babi and Baha’i History, 262.

6. Loni Bramson-Lerche, “Some Aspects of the Establishment of the Guardianship,” in Studies in the Babi and Bahai Religions: Studies in the Honor of the Late Hasan M.Balyuzi, vol. 5, ed. Moojan Momen (Los Angeles: Kalimat Press, 1988), 269.

7. Shoghi Effendi, World Order of Baha’u’llah, 16-17.

8. Peter Smith, “Reality Magazine: Editorship and Ownership of an American Baha’i Periodical,” in Cole and Momen, Studies in Babi and Baha’i History: From Iran East  and West, 146.

9. Smith, Babi and Bahai Religions, 124.

10. Mirza Ahmad Sohrab, “The Baha’i Cause,” in Living Schools of Religion, ed. Vergilius   Ferm (Ames, IA: Littlefield, Adams & Co., 1956), 314.

11. Smith, Babi and Bahai Religions, 125.

12. Ruth White, Is the Bahai Organization the Enemy of the Bahai Religion? (New York, Ruth White, 1929), 8.

13. Bramson-Lerche, “Some Aspects of the Development of the Baha’i Administrative Order in America,” 282.

14. Shoghi Effendi, Messages To America (Wilmette, IL: Baha’i Publishing Trust,1947), 56.

15. All statistical information in the following section is taken from Smith, “American Bahai Community,” 118-21.

16. Smith, “American Baha’i Community,” 121.

17. Arthur Hampson, “The Growth and Spread of the Baha’i Faith” (PhD dissertation,University of Hawaii, 1980), 345.

18. Shoghi Effendi, Messages to America, 87.

19. Shoghi Effendi, Messages to America, 88.

20. Robert Stockman, “Baha’i Membership Statistics,” Baha’i Library Online, at http://bahai-library.com/?file=stockman_bahai_membership_statistics.html. [Note: “Baha’I Membership Statistics” was the title of a post sent to the Baha’i Studies listserv  on November 1, 1998. It is an unofficial list compiled by Dr. Robert Stockman, who is coordinator of the Research Office at the United States Baha’i National Center.]

ejt

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هفده + 12 =