نگاهی به حضور و فعالیت بهائیان در امریکا، فاز 2، 1957 – 1922 (5)

0 765

در غرب خبری نیست

افسران امریکایی

          در دوران ولایت امری تعدادی از افراد به رهبری بهائیان امریکا رسیدند ، ولی هیچیک از آنها نتوانستند به جایگاه و موقعیت میسن ریمی ، هوراس هولی ، لوئیس گریگوری ، و دوروتی بیکر نزدیک شوند .

          میسن ریمی کاتولیکی از یک خانواده سرشناس و شاغل درنیروی دریایی، در واشنگتن دی سی بود،که اولین بار در سال 1899 ، هنگامی که در پاریس مشغول تحصیل رشته معماری بود ، درباره امر بهائی شنید . او به همراه هم اتاقی اش ، هربرت هوپر ، پس از شرکت در کلاس درس می بولز ، به بهائیت گروید . ریمی پس از بازگشت به امریکا وارد فعالیتهای بهائی شد. برای مثال ، درسال 1907 ، او به ایجاد اولین هیئت مشورتی بهائی درواشنگتن دی سی، که به کمیته اجرایی معروف شد، کمک کرد.

          در 1908 ، او از عبدالبها اجازه یافت برای تبلیغ امر به ایران و روسیه سفر کند ؛ و در 1909 آنقدر درمیان جامعه بهائی امریکا معروف و سرشناس شده بود که بعنوان هیئت اجرایی اتحادیه معبد بهائی انتخاب شود . او در آنجا نقش رهبری را در سازماندهی پروژه معبد ایفاء کرد . از نوامبر 1909 تا ژوئن 1910 ، به همراه همسفرش ، هوارد استرووِن (Howard Struven)، سفر تبلیغی دور دنیا را انجام دادند و از جمله ، از هاوایی ، ژاپن ، برمه ، هند ، و عکا(حیفا) دیدار کردند .

          همانطور که قبلا ذکر شد ، پس از دیدار عبدالبها از امریکا ، ریمی پیشقراول و سخنگوی گروهی شد که طرفدار قدرت و حاکمیت متمرکز بودند ؛ و طی جنگ جهانی اول ، که تماس با عکّا قطع شده بود ، با شدت هر چه تمام تر، با کسانی که از نظر اوعناصر منتقد و ناسازگار جامعه بهائی تلقی میشدند ، برخورد کرد . وفاداری او به عبدالبها و شوقی افندی ، تشویق و ستایش آن دو رهبر بهائی را برای او به ارمغان آورد . عبدالبها ، در یکی از الواح خود به بهائیان امریکا ، از لطف و محبت بی پایان خویش به ریمی سخن گفت21 و گاردین – شوقی افندی – غالباً او را بعنوان یکی از برجسته ترین بهائیان امریکا خطاب می کرد .

          در ژوئن 1923 ، ریمی بعنوان عضو محفل روحانی ملّی بهائیان امریکا و کانادا انتخاب شد ، و طی 34 سال پس از آن ، نقش مهمی در تشکیلات بهائی ، درسطح ملّی و بین المللی ایفاء کرد . ریمی علاوه بر فعالیتهای اداری و تشکیلاتی ، سفرهای متعدد تبلیغی بین المللی انجام داد و چندین مقاله هم در معرفی بهائیت به رشته تحریر در آورد . هنگامی که شوقی افندی ، در مارس 1951 ، اولین شورای بین المللی بهائی – مرحله جنینی بیت العدل جهانی – را ایجاد کرد، ریمی را بعنوان رئیس آن تعیین نمود ، و سپس در همان سال ، فرمانده امریکایی خود را به سمت ایادی امرالله مفتخر کرد .

          هوراس هولی نیز ، همچون ریمی ، اولین بار در اروپا ، درباره بهائیت مطالبی شنید . او در سال 1911 ، در سن بیست و چهار سالگی ، به همراه همسرش ، به فرانسه رفت تا سخنان عبدالبها را از نزدیک بشنود. سال بعد هم به پاریس رفت و رهبر بهائی را ملاقات کرد. هولی ، اولین اثرش درباره آیین بهائی را ، بنام ” بهائیت : دین اجتماعی مدرن ” به هنگام زندگی در پاریس منتشر کرد . با شروع جنگ در اروپا ،هولی به نیویورک بازگشت، و تا اوایل دهه 1920 آن قدر فعالیت کرده بود که بهائیان ، در سراسر امریکا، او را بشناسند . او در سال 1923 به عضویت محفل ملّی بهائیان امریکا و کانادا انتخاب شد و پس از آن دائماً تا سال 1959 ، به این سمت انتخاب میشد . او طی سالهای 1924 تا 1930 ، و سپس از سال 1932 تا 1959 ( جدول 3 ) بعنوان منشی(دبیرکل) این نهاد فعالیت کرد . در دوره اول فعالیت او در محفل ملی بود که سمت منشی ( دبیر کلی) محفل بعنوان کار تمام وقت تعیین شد؛  و لذا هوراس هولی شغل خود ، در یک موسسه تبلیغاتی را رها کرد .22 هولی علاوه بر خدمت در محفل ملّی ، بعنوان سردبیر ” مجله وحدت جهانی ” فعالیت، و در انتشار نشریه نجم باختر هم همکاری داشت. وقتی در اواخر دهه 1930 ساختمان مرکزی تشکیلات محفل ملّی از ساحل شرقی به نزدیکی مشرق الاذکار منتقل شد؛ هولی هم زندگی خود را ، برای اقامت دائم ، به ویلمت منتقل کرد و از این به بعد ، بخاطر نگرش و رفتار از بالا به پایین خود، در تشکیلات بهائی ، مشهورشد؛ رفتار و شهرتی که میسن ریمی هم در آن سهیم بود .

          هولی ، با وجود یک حمله قلبی در سال 1944 ، از کناره گیری خودداری کرد و حتی فعالیتهای بهائی خود را در زمینه مشارکت در رویدادهای بهائی افزایش داد . برای مثال ، در سال 1948 ، او بعنوان نماینده محفل ملی امریکا ، در انتخابات اولین محفل ملی کانادا شرکت کرد . و پس از انتصاب از سوی شوقی افندی، بعنوان ایادی امرالله ، بعنوان نماینده شخصی شوقی افندی ، در چند کنفرانس و گردهمایی بین المللی حضور یافت . از میان کنفرانس های بین المللی برگزار شده در سال 1953 ، هولی در کنفرانس های کامپالا ، استکهلم ، دهلی نو ، و شیکاگو شرکت کرد.23

جدول شماره 3 – مهمترین منشی (دبیرکل) های محفل ملّی بهائیان امریکا

نام

سالهای حضور

هوراس هولی

1930- 1924  و 1959 – 1932

چالز ولکات

1963- 1961

دیوید روح

1968- 1963

گلن فورد میچل

1982- 1968

رابرت هندرسن

1983 تا زمان حاضر

 

 

          لوئیس گریگوری اولین امریکایی افریقایی تبار سرشناسی بود که بهائی شد . قبلاً گفتیم که او در سال 1909 ، پس از فارغ التحصیلی از رشته حقوق دانشگاه هوارد ، به جامعه بهائی پیوست ، و متعاقباً به عضویت کمیته کاری واشنگتن دی سی ( 1911 ) و هیئت اجرایی اتحادیه معبد بهائی ( 1912 ) در آمد . گریگوری در بهار 1911 برای دیدار عبدالبها به سفر زیارتی رفت، و تایید و حمایت رهبر بهائی را برای تشکیل جلسات بهائی بصورت مشترک برای سفید و سیاه پوستان ، و تبلیغ فعالانه امر در میان سیاهان امریکا ، کسب کرد . بنا بر نوشته بیوگرافی نویس زندگانی گریگوری – گایل موریسون -، عبدالبها همچنین گریگوری را تشویق به ازدواج بین نژادی با یکی از زایران عکا ، بنام لوییزا ماتیو ، کرد . 24

          در سال 1922 به عضویت محفل روحانی ملی انتخاب شد ، و طی سالیان دهه های 20 و 30 و 40 در موسسه ملّی حضور داشت . در عین حال ، دستاوردهای او نه صرفاً فعالیت تشکیلاتی ، بلکه فعالیتهای تبلیغی و اجتماعی او را هم در بر میگیرد . گریگوری از اولین روزهای پیوستن به جامعه بهائی ، شغل و فعالیت حقوقی را کنار گذاشت و تا آخرین سالهای عمرش ، انرژی خود را صرف فعالیت دینی کرد . او سفرهای تبلیغی متعددی به سراسر کشور داشت ، اگر چه تلاشهای خود را بیشتر در ایالتهای جنوبی متمرکز کرده بود . برای مدتی ، طی سالهای دهه 20 و 30 ، محفل ملّی بابت فعالیت های تبلیغی به او حقوق می پرداخت ؛ و وقتی این حمایت مالی قطع شد – علیرغم مشکلات مالی که محفل ملی برای او بوجود آورد –  سعی کرد به فعالیت های تبلیغی خود ادامه دهد . یکی از اهداف او در جامعه بهائی امریکا ، تلاش برای وحدت نژادی بود . طی سالهای دهه 20 و 30 و 40 ، او عضو کمیته وحدت نژادی محفل ملّی بود و همچون ستاره ای  در اولین کانونشن های بهائی دوستی بین نژادها می درخشید . آن طور که در صفحات بعدی مشاهده خواهیم کرد ، تلاشهای او در این عرصه ، معمولاً با شکست و دلسردی توام بود ، ولی او هرگز از امر دست نکشید . بلافاصله پس از مرگ او در ژوئیه 1951 ، شوقی افندی او را به لقب ایادی امرالله مفتخر کرد. تلگرام گاردین،به تاریخ 6 آگوست ، به شرح زیربود: ” عمیقا از دریافت خبر مرگ لوئیس گریگوری عزیز ، که دارای اندیشه نجیب و قلبی طلایی بود متاثر شدم . او موجب افتخار و نمونه و الگوی سیاهان طرفدار امر بود …شایسته است که او اولین ایادی امرالله در میان هم نژادانش باشد . رشد نسل بهائی در قاره افریقا مدیون او و جایگاه او خواهد بود .” 25

          مادر بزرگ پدری دوروتی بیکر(Dorothy Baker)، الن بیچر(Ellen Beecher) قبل از سال 1900 بهائی شده بود . دوروتی در کودکی ، همراه مادرش ، به دیدار عبدالبها رفته بود ، ولی تا قبل از 1929 چندان به تبلیغ امر توجهی نداشت . در آن سال ، او به هنگام حضور در کانونشن ملّی شیکاگو ، با یک تجربه و مکاشفه عرفانی مواجه شد . پس از بازگشت به منزل ، او و شوهرش ، بیش از پیش در امور جامعه بهائی لیما ، دراوهایو ، به فعالیت پرداختند . در آن هنگام ، او شروع به مکاتبه با شوقی افندی کرد و در سال 1934 ، با تشویق وی ، شروع به فعالیت تبلیغی در خارج از شهر لیما ، و تدریس در مدرسه تابستانه بهائی نمود.

          دوروتی بیکر ، بزودی به چهره سرشناسی در سطح ملّی تبدیل، و از او خواسته شد در چند کمیته ، از جمله کمیته وحدت نژادی ، عضو شود . همزمان او به فعالیت تبلیغی سیّار خود ادامه داد . در سال 1937 به عضویت محفل روحانی ملی در آمد و تا 15 سال در آن باقی ماند ؛ و طی سالهای 1945 تا 1949 بعنوان رئیس محفل فعالیت نمود.دردهه 1940 سخنرانی های او بشدت افزایش یافت. او عضویت در محافل محلّی و ملّی را حفظ کرد و همچنان به کار در کمیته سراسری امریکایی و کمیته وحدت نژادی و کمیته منطقه ای تبلیغ در اوهایو و ایندیانا، ادامه داد .از 1943 به بعد ، او فعالیتهای تبلیغی خود را بین امریکا و حوزه های بین المللی هدف تقسیم کرد . طی ده سال بعد ، او بطور متناوب و برنامه ریزی شده از 15 کشور، در امریکای جنوبی و امریکای لاتین ، و 14 کشور در اروپا بازدید داشت .

          شوقی افندی در دسامبر 1951 ، دوروتی بیکر را به سمت ایادی امرالله انتخاب کرد . با انجام سفر زیارتی به حیفا در سال 1953 ، او در چهار کنفرانس تبلیغی ، که بخشی از برنامه افتتاحیه برنامه جهانی 10 ساله جهاد اکبر بود ، شرکت کرد . بدنبال شرکت در کنفرانس دهلی نو، که پس از آن او توانست با نخست وزیر هند ، جواهر لعل نهرو، دیدار کند؛ شوقی افندی دستور داد یک ماه دیگر در هند بماند و یک تور گسترده تبلیغی را اجرا کند . او برنامه خود را اجرا کرد و نه تنها از شهرهای بزرگ دهلی ، واراناسی (Varanasi)، و بمبئی (Bombay)، بلکه از یکسری شهرهای کوچک هم دیدار نمود . شهرت و موفقیت او موجب شد تا گاردین اقامت او را برای شش هفته دیگر تمدید کند . ولی تقدیر و سرنوشت این را آخرین سفر او قرار داد! درآخرین بخش از سفرش ،درمسیر رم به لندن ، هواپیمای او دچار حادثه شد و همه سرنشینان جان باختند . می گویند یک ماه پس از مرگ او ، شوقی افندی چنین گفته است : ” اکنون دریای مدیترانه ، با وجود مرواریدی همچون دوروتی ، متبرک شده است !”26

روابط نژادی : چالشی ترین موضوع

          برای درک موضع جامعه بهائی امریکا درباره عرف اجتماعی موجود در امریکا درباره روابط نژادی ، در نیمه اول قرن بیستم ،دومسیر تحقیقی باید پیموده شود . از یکطرف ، به بررسی تعالیم بهائی درباره امور نژادی، ازموضع نظری می پردازیم .این راهکار شامل بررسی وارزیابی باورادعایی بهائیان،و نیز ارزیابی میزان جذابیت این تعالیم برای سیاهان امریکا میباشد. و ثانیاً اینکه بهائیان امریکایی تا چه حد این تعالیم را به مورد اجرا گذاشته و بر آن تاکید داشتند ؟

          تعلیم بهاءالله این بود که زمان برای بلوغ بشریت فرا رسیده ، و بخشی از این بلوغ به آگاهی جامعه بشری نسبت به وحدت بنیادین بشری باز می گشت. برای تحقق این ایده ال ، او بر پایان دادن به تعصبات نژادی و دینی تاکید کرد. عبدالبها درعین حال که برخی شعارها و کلیشه های رایج در دوره زمانی و مکانی خود را ، در موضوع نژادی، استفاده می کرد27 ، در زمینه تساوی نژادی چنین می گفت : ” خداوند بین سفید و سیاه فرقی قائل نشده است … خداوند انسانها را بر اساس رنگ آنها ارزیابی نمی کند. همه رنگها در نزد خداوند قابل قبول میباشند، سفید ، سیاه ، زرد.”28

          بنظر میرسد ابراهیم خیرالله پافشاری وتمرکزی روی مباحث اجتماعی نداشت ، و ظاهرا جوامع اولیه بهائی هم برهمین طریق و منوال حرکت می کردند . ظاهراً تا قبل از 1907 ، در واشنگتن دی سی ، هیچ تلاش و کوشش جدی برای تبلیغ امر به سیاهان آفریقا انجام نشده بود . رهبران این حرکت ژوزف و پاولین هانن(Joseph & Pauline Hannen) بودند ، که سیاهان را به منزل خود دعوت میکردند تا درجلسات امری شرکت نمایند . این آقا و خانم هانن بودند که لوئیس گریگوری را بهائی کردند ، و این وکیل جوان ، پس از بهائی شدن ، به شدت عقیده خود را در میان گروههای سیاهپوست امریکایی ترویج میکرد . در سال 1910 ، گریگوری اولین سفر تبلیغی خود را به جنوب انجام داد و در تعدای از کلیساهای مخصوص سیاهپوستان در ریچموند ، ویرجینیا ، دورهام ، کارولینای شمالی ، و چارلستون (Charleston درکالیفرنیای جنوبی) ، به سخنرانی پرداخت . عبدالبها نیز در بازدید خود از امریکا ، دقیقاً روش گریگوری را پیش گرفت، و در چند جمع سیاهپوستان ، از جمله برای گروهی در دانشگاه هوارد ، و در چهارمین کانونشن سالانه انجمن ملی پیشبرد رنگین پوستان ، سخنرانی کرد .

          در نتیجه اقدامات گریگوری و عده کمی از مهاجران اولیه بهائی در زمینه روابط بین نژادی ، تا سالهای دهه 1920 ، تعدادی امریکایی سیاهپوست روشنفکر و فرهنگی درباره بهائیت مطالبی شنیده  بودند . معروفترین این افراد الن لاک (Allen Locke) بود که در سال 1907، در رشته فلسفه از دانشگاه هاروارد فارغ التحصیل شد ، و اولین سیاهپوستی بود که به تدریس و مطالعه در اکسفورد ( 1910 – 1907 ) و دانشگاه برلین ( 1911 – 1910 ) پرداخت. او ، سپس ، در سال 1918 ، مدرک دکترای خود را در رشته فلسفه از دانشگاه هاروارد اخذ کرد ، و در همان سال خود را بعنوان بهائی اعلام نمود .

          لاک بعدها بعنوان منبع فکری جنبش هنری فرهنگ سیاهان ، که به رنسانس هارلِم معروف شد ، تبدیل گردید. لاک بعنوان سردبیر گلچین ادبی ” سیاه جدید” ( نیو نگرو ) ، مقاله سخن سردبیر را می نوشت که در حکم مانیفست جنبش بود .29 فعالیتهای بهائی لاک گرچه گسترده ، ولی غیرمنظم بود .  شک نیست که دیدگاه های او درباره پلورالیسم فرهنگی و مدارا و روا داری تحت تاثیر ایده ” وحدت درکثرت ” بهائی نبوده است . گرچه هیچ مدرک و نشانه ای وجود ندارد که نشان دهد الن لاک چه میزان آرا و عقاید دینی خود را با سایر سران جنبش رنسانس در میان گذاشته ، ولی به سختی میتوان تصور کرد که هیچگونه تبادل نظری بین آنها صورت نگرفته باشد . جدا از مشارکت او در چند کانونشن دوستی و همزیستی نژادها ، که از سوی بهائیان برگزار میشد ، نکته برجسته رویداد بهائی در زندگی لاک ، سفر او به حیفا در سال 1924 ، و ملاقاتش با شوقی افندی بود . گاردین سپس از او درخواستی کرد که با موافقت  لاک مواجه شد ، و آن اینکه این عالم امریکایی ترجمه شوقی افندی از اثر آیینی بهاءالله – ایقان – را مطالعه کند و نظرات و پیشنهاداتش را منعکس سازد.30

          و . ا. ب . دو بوا نیز از جنبش بهائی مطلع بود . او بعنوان سردبیر ژورنال انجمن ملی پیشبرد رنگین پوستان بنام بحران ، ترجمه ای از سخنرانی عبدالبها خطاب به چهارمین نشست سالانه کانونشن را چاپ کرد و با لحن تایید آمیزی وحدت گرایی در درون پیام رهبر بهائی را متذکر شد . او همچنین یک تابستان در مدرسه بهائی گرین اکر، در ماین ، سخنرانی کرد. بعدها ، به ویژه زمانی که دیدگاههایش با نظرات بهائیان زاویه پیدا کرد ، دو بوا  با تندی و شدت هر چه تمامتر به انتقاد  از بهائیان برخاست ، و آنها را بخاطر آنکه استانداردهای عبدالبها را کنار گذاشته اند سرزنش کرد . از نکات جالب تاریخی آن است که نینا ، همسر دو بوا ، در سال 1936 در جامعه بهائی نیویورک تسجیل شد ، ولی به فاصله کوتاهی ، با توجه به نارضایتی شوهرش ، از عضویت خود استعفاء داد!31

          داستان پیشبرد اصول و تعالیم بهائی در خصوص روابط نژادی توسط جامعه بهائی امریکا ، در این زمان ، توام با موفقیت و ناکامی هایی بوده است . تاییدات واصله از ارض اقدس هم معمولا ًمتعاقب افزایش فعالیت بهائیان ، می رسید .

چند فاکتور ، در آن دوره ، در خارج شدن فعالیت همزیستی نژادی از اولویت ، تاثیر داشت . از جمله آنها ، عبارت است از محدودیتهای مالی ، احساسات نژاد پرستانه پنهان در جامعه بهائی ، و ترس و نگرانی از اینکه تاکید زیاد بر مباحث نژادی موجب اختلاف نظر در جامعه بهائی شود ، و یا در بیرون از جمع بهائیان مطالبی منعکس شود که رشد کلی امر را در امریکا به خطر بیاندازد .

          عبدالبها در الواح نقشه الهی بر نیاز به تبلیغ امر در ایالتهای جنوبی ( سیاهپوست نشین و فقیر ) تاکید کرده است. لوئیس گریگوری قبلاً تماسهایی برای تبلیغ در آن مناطق برقرار کرده بود و با تلاش  مجدد او ، تا اوایل دهه 1920 ، افرادی بطور پراکنده ، در منطقه ، بهائی شده بودند . قدم بزرگ بعدی، برگزاری کانونشنی از سوی بهائیان با موضوع دوستی و همزیستی نژادها ، در مه 1912 ، در واشنگتن دی سی بود . در آن دوران ، جامعه امریکا ، دوران سختی را از نظر تفاهم نژادی می گذراند و برگزاری آن کانونشن برای نزدیکی سفیدها و سیاهان ، میتوانست قدم مهمی در زمینه تحقق شعار” وحدت در کثرت ” بهائی باشد . بهائیان ریاست جلسات را بر عهده داشتند و چند سخنرانی ایراد کردند. از جمله بهائیان امریکایی سیاهپوست که در کانونشن سخنرانی کردند ، گریگوری ، کورالی کوک ( خانم یکی از اساتید دانشگاه هوارد ) ، و الکساندر مارتین ، وکیل حقوقی ، بودند . یکی از نشست ها به ریاست الن کوک اداره شد . گریگوری بعداً مدعی شد که این اولین نشست دوستی بین نژادها ی سفید و سیاه در امریکا – و تا آنجا که ما میدانیم در دنیا – بوده است !32

          اجلاس بعدی دوستی ، در اواخر همان سال بر پا شد . اجلاس دو روزه در اوایل دسامبر ، در اسپرینگ فیلد ، ماساچوست ، بیش از 1000 نفر را از دو نژاد ، با عقاید مختلف ، جهت سخنرانی و بحث گرد هم آورد . در نشست اول ، گویندگان از طرح مسائل سیاسی اجتناب ، و به مطالب سازنده و همگرایانه پرداختند . یکی از نتایج این رهیافت ، تصمیم چند کلیسای مسیحی برای برگزاری جلسات همگرایی بین نژادها ، برای خودشان بود .

          علیرغم برگزاری دو کانونشن اولیه ، کانونشن سوم ، دو سال بعد تشکیل شد . بنظر میرسد درگذشت عبدالبها و تلاش برای انطباق با رهبری شوقی افندی ، عمده انرژی تبلیغی جامعه بهائی امریکا را صرف خود کرد . شوقی افندی از تشکیل کانونشن حمایت کرد و سرانجام در مارس 1924 نشست برگزار شد . برگزار کنندگان تصمیم گرفتند علاوه بر مدیران موسسات دینی ، از نمایندگان موسسات اجتماعی هم دعوت بعمل آورند . در این کنفرانس ، علاوه بر سخنرانان بهائی ، حضار سخنان مدیران نهادهای اجتماعی  ، و فرانس بوآس (Frans Boas)، استاد مردم شناسی دانشگاه کلمبیا را شنیدند که همگی آنها بر درک متقابل و تفاهم بین فرهنگی  تاکید داشتند .

          پس از کانونشن اکتبر 1924 ، یک وقفه دو ساله را شاهد بودیم . شاید دلیل آن عدم انتخاب گریگوری به عضویت محفل ملی روحانی در سال 1924 باشد . به نظر میرسد که محفل ملی در سال 1927 دوباره به موضوع تفاهم نژادی توجه نشان داد ، که دلیل آن، ایجاد کمیته ملّی دوستی نژادی بود، که گریگوری نقش برجسته ای در آن داشت . کمیته پیش نویسی برای اهداف خود تدوین ، و آنرا نزد شوقی افندی فرستاد . گاردین سند پیش نویس را قابل ستایش دانست و اضافه کرد  میتواند پاسخگوی مباحث چالش برانگیزی باشد که همچنان پیش روی بهائیان امریکا خود نمایی می کند. 33

          پس از تشکیل کمیته و پاسخ مثبت شوقی افندی به تلاشهای آن ، یکسری جلسات بین نژادی برگزار گردید، که عمدتا در واشنگتن دی سی ، نیویورک و بوستون بود . اقدامات مشابهی در سالهای1928 و 1929 دنبال شد و کنفرانس های همزیستی و دوستی نژادی در شهرهای دیترویت ، میشیگان ، دیتون و کلمبوس ، اوهایو ،و بوفالو و راچستر در نیویورک ، برپا شد . در واقع ، این سه سال ، اوج فعالیتهای همگرایی نژادی بهائیان بود .

          در سال 1931 ، محفل روحانی ملّی بهائیان امریکا یک پروژه دوستی را در ایالتهای جنوبی عرضه کرد که مستلزم اعزام دو تیم مختلط نژادی ازمبلغان گردشی ( مهاجر ) به منطقه بود . گریگوری و دوست سفید پوستش ، ویلار مک کای یک سفر دوره ای به ایالات جورجیا ، تنسی و آلاباما داشتند . آنها در موسسه توس کِه گی (Tuskegee Ins.) مطالبی ایراد کردند ، و جورج واشنگتن کارور و پسر بوکر واشنگتن از تعالیم امری تمجید کردند .

          از 1932 دوباره برگزاری کنفرانس  بین نژادی کاهش یافت ، بطوریکه در سال 1935 الن لاک ، آن شرایط را رکود شدید فعالیتها دانست . اگرچه وقوع رکود شدید اقتصادی قطعا ً بخشی از دلیل این تعطیلی برنامه ها بوده ، ولی بنظر میرسد بی توجهی جامعه بهائی امریکا ، بطور کلّی ، نسبت به مباحث نژادی ، دلیل عمده و اصلی رها شدن برنامه بوده باشد.34  لذا ، این شوقی افندی بود که با انتشار ” ظهور عدل الهی” خواهان توجه مجدد به این موضوع شد ، و وضعیت نژادی امریکا را، چالش برانگیزترین موضوع آن کشوردانست ، و از عبدالبها نقل کرده است ” اگر این موضوع حل نشده باقی بماند ، خصومت و دشمنی روز به روز افزایش یافته ، و اوضاع سخت تر شده ، و ممکن است به خونریزی منجر گردد.” 35 در سال 1939 محفل ملّی به این فراخوان پاسخ داد و کمیته پنج نفره ای تشکیل داد که طی چند سال آتی چند پروژه ، و از جمله یک کمپین تبلیغی در سال 1940 ، درمناطق جنوبی برگزار کرد . بعنوان بخشی از کمپین ، محفل ملّی یکی از جلساتش را در اتلانتای جورجیا تشکیل داد ، و در آنجا نهاد اداری ملّی از محفل محلّی بخاطر رعایت نکردن تعالیم بهائی درباره وحدت نژادی انتقاد کرد . از دید یک نویسنده معاصر ، این حادثه ، یک ” توسعه در تاریخ بهائیت امریکا تلقی میشود .” 36

          کمیته اتحاد نژادی همچنین دوره های ویژه ای درباره نژاد و نژاد پرستی ، در سال 1942 ، در چند مدرسه تابستانه بهائی منعقد کرد . محفل میامی هم با ابتکار خود ، یک کمیته محلی اتحاد نژادی ایجاد کرد که اولین مورد از این نوع ، در ایالات جنوبی بود . با افزایش حساسیت ها ، محفل ملّی اتحاد نژادی را یکی از اهداف اصلی ماههای پایانی اولین برنامه هفت ساله اعلام کرد . در نتیجه ، 57 جلسه وحدت نژادی در محافل محلی سراسر کشور برپا شد . متعاقباً در سال 1944 ، محفل ملی نامه ای خطاب به فرانکلین روزولت ، رئیس جمهور وقت نوشت و در آن از تلاشهای بالاترین مقام اجرایی در ممنوعیت هرگونه تبعیض نژادی در صنایع دفاعی امریکا تقدیر کرد .

          در کانونشن ملی بهائی سال 1947 ، این احساس که فعالیتهای وحدت نژادی بیش از آنکه موجب وحدت در جامعه بهائی شود ، منجر به افزایش تفکیک نژادی شده ، دوباره سربلند کرد . محفل ملّی جدید با قرار دادن کمیته وحدت نژادی زیر نظر کمیته ملّی تبلیغ ، به این مسئله واکنش نشان داد . این تصمیم تا حدی ناشی از ترس و نگرانی از انتقادات عمومی ، و بخشی هم به علت تاثیر ناچیز و اندک عملکرد کمیته وحدت نژادی بر آمارو تعداد بهائی شدگان بود. باردیگر انتقاد شوقی افندی موجب اصلاح و تغییر سیاست کلی محفل شد . در کنفرانس ” همه امریکائیان ” ، در شیکاگو ، به سال 1953 ، خانم دوروتی بیکر، ایادی امرالله ، به بازگویی آنچه درسفر اخیرش به حیفا ، از زبان شوقی افندی شنیده بود، پرداخت؛ ” مادام که اولویتی برای رساندن پیام بهاءالله به سیاهان امریکا قائل نشوید ، فلاکت و بدبختی بر سر جامعه امریکا خواهد بارید .”  بلافاصله پس از آن، محفل ملی بهائیان یک کمیته تبلیغ چند نژادی تاسیس کرد ، ولی این کار بیشتر از آن که یک کار جدی باشد ، اقدامی سمبلیک بود . و حتی شوقی افندی در سال مرگ خود نیز جامعه بهائی امریکا را بخاطر کوتاهی در مواجهه با این چالش برانگیزترین موضوع ، مورد سرزنش قرار داد . “

نگاه به تبلیغ امر در ایالات جنوبی امریکا باید کاملاً تغییر یابد . طی سالهای طولانی ، به امید جذب سفید   پوستان ، به منظور ” ساده گیری ” با آنها، و اینکه حساسیت های آنها را تحریک نکنیم، سیاست کج دار و مریزی در کارهای تبلیغی ، در سراسر جنوب اتخاذ شده بود ، که میتوان گفت نتیجه کار عملاً هیچ بوده است . سفید پوستان واکنش قابل ذکری به امر نداشته اند ، و رنگین پوستان ، که از رفتار ما آزرده شده اند ، نیز واکنش و استقبالی نداشته اند … کمیته شما باید حداکثر تلاش خود را برای تحقق این اهداف در جنوب بعمل آورد ، و همچنین بعنوان بخشی از کار و تلاش خود ، از بهائیان ، در هر جایی که هستند ، بخواهید تا توجه بیشتری به اقلیتها مبذول دارند.37

جوامع محلی بهائی در امریکا

          همانگونه که از یک اثر تحقیقی دربارة جامعه بهائی امریکا اتظار می رود ، توجه و تمرکز ما در این مطالعه بر رویدادها و روندهای ملّی است . درعین حال ، به یاد داشته باشیم که برای اکثر بهائیان امریکا ، هویت بهائی عمدتاً آن چیزی است که در عملکرد و فعالیت جوامع محلّی آنها رخ میدهد . لذا ، در صفحات آخر این فصل ، به بیان چند مثال از فعالیت و حیات روحانی و تشکیلاتی، در چهار جامعه محلّی میپردازیم : کینوشا در ویسکانسین ؛ بالتیمور در مریلند ، ساکرامنتو ، کالیفرنیا ، و اتلانتا در جورجیا .

           همراه با شیکاگو ، کینوشا هم یکی از قدیمی ترین جوامع بهائی در امریکا میباشد . میزان عضویت در آن ، بر اثر اختلافات و کشمکش بین ابراهیم خیرالله و عبدالبها آسیب دید ، و لذا در سال 1923 ، تنها 18 عضو داشت. در همان سال ، شوقی افندی با ارسال یک نامه شخصی به آن جامعه ، از آنها مصرانه خواست تا به وظایف مقدسه خود عمل کنند .38   و در نتیجه محفل محلی کینوشا انتخاب شد .

          مثل بسیاری دیگر از جوامع محلی بهائی ، فعالیت بهائیان کینوشا دارای فراز و نشیب بوده است. برای مثال ،طی سالهای 1922 تا 1925 ، آنها علاوه بر برپایی ضیافت 19 روزه و جلسه روحانی هفتگی ، بطور متوسط هرهفته چهارنوع جلسه ، از جمله حلقه مطالعاتی و جلسه اطفال را ترتیب میدادند. ولی در سال 1926 ، تنها جلسات یکشنبه ، ضیافت ( 19 روزه ) و جلسات اداری و تشکیلاتی برگزار میشد . مجدداً در دهه 1930 ، با حضور و سخنرانی عده ای از مبلغان بهائی سرشناس ، از جمله روت مافت (Ruth Moffett)، فعالیت های محلی افزایش یافت . در همان زمان ، توسعه تشکیلاتی قابل توجهی هم صورت گرفت . برای مثال ، ضیافت های نوزده روزه ، با ارائه دستورالعمل خاصی ، به صورت رسمی تر برگزار می شد و وقت بیشتری برای شور و مشورت اداری اختصاص یافت. نتیجه فعالیت تبلیغی و تشکیلاتی بیشتر، افزایش عضویت در جامعه بهائی بود که تعداد آنها درسال 1938 به پنجاه نفر رسید .

          به نظر می رسد درگیری و کشمکشی که در آن زمان در جامعه بهائی کینوشا وجود داشت ، بیشتر کشمکش طبقاتی بود تا تعارضات نژادی و پیشینه دینی . ترکیب عمده افراد جامعه بهائی در آن زمان، کارگری بود . ولی  در دهه 1930 ، عمده تازه بهائیان از طبقه متوسط بودند . یکی از موارد و مثال های جزئی ، از نوع اختلافات ، که شاید سمبلیک و بیانگر تفاوت نگرش عمیقتر بین آنها باشد ، اختلاف نظر در خواندن دعای شکر گذاری، در پایان جلسات عمومی یکشنبه، در اوایل دهه 1940 بود.39  تمایل عمومی بهائیان طبقه کارگر برای بلند و دستجمعی خواندن دعا با مخالفت افراد طبقه متوسط روبرو شد ، که احساس می کردند اجرای ضعیف این برنامه ، تاثیر نامطلوب و منفی بر میهمانان غیربهائی خواهد گذاشت . این گروه احساس می کردند برنامه های بهائی باید به نحوی ارائه شود که استاندارد فرهنگی بالاتری را منعکس نماید !

          در دهه 1940 ، با وجود تغییرات صورت گرفته در حوزه صلاحیت و عملکرد هر جامعه محلی، و محدود شدن آن به یک شهر خاص ، همچنان شاهد تداوم فعالیت گسترده تر آنها هستیم . کمیته های مختلفی تشکیل میشود تا به هدایت و مدیریت فعالیت های تبلیغی ، رفاهی ، آموزش کودکان ، و موسیقی آیینی بپردازند . یک مرکز بهائی محلی ایجاد شد و برنامه های خاص عبادی در آن ارائه میشد و یا به هنگام ضیافت نوزده روزه ، گروههای بهائی ، بصورت نوحه خوانی و چرخشی ، به اجرا می پرداختند.40 در تمام مدت دهه 40 و سپس در دهه 1950 ، از تعداد اعضاء به تدریج کاسته شد ، بطوری که درهنگام مرگ شوقی افندی ( 1957) تنها 21 بهائی تسجیل شده در کینوشا وجود داشت . مرگ طبیعی ، مهاجرت تبلیغی ، و شرایط اقتصادی محلی موجب کاهش و ریزش هایی شد که جایگزین نگردید ، و این روند در دهه های آتی ادامه یافت . به این ترتیب ، کینوشا مثال خوبی برای جوامع محلی بهائی است که به سطح مشخصی از عضویت و جمعیت رسید ، و سپس به علت فقدان رشد و  توسعه ، به حالت رکود نسبی دچار شد .

          پیدایش جامعه بهائی بالتیمور هم به اواخر قرن نوزده باز می گردد، که همچون جامعه کینوشا ، از جدایی خیرالله و عبدالبها متاثر گردید . از اینرو ، در سال 1926 ، تنها 13 بهائی بزرگسال در شهر زندگی می کردند ، ولی کمبود نفرات باعث از دست رفتن روحیه آنها نشد . جلسات آموزشی ، اداری ، و عمومی بطور منظم تشکیل ، و بر اساس روند ثابتی ، که شبیه روال برنامه های کلیسایی بود ، اداره میشد.41 دربالتیمور ، بهائیان ، بدلیل نزدیکی به واشنگتن دی سی ، همواره پذیرای مبلغان بهائی برجسته ای همچون لوئیس گریگوری ، البرت وِیل Vail، و هوارد کولبی اِیوزColby Ives بودند . از اینرو ، گریگوری ، در سال 1927 برای گروهی از کشیشان سیاهپوست در کالج مورگان ، و وِیل ، در سال 1930 ، برای حدود 200 نفر از مردم درکلیسای فرست یونیتارین سخنرانی کردند. در فوریه 1931 ، ایوز کلاس های آموزشی برای بهائیان بالتیمور برپا کرد ، که نتیجه آن تشکیل منظم کلاسهای دو هفته یکبار تعمیق، یادگیری و آموزش ، طی دو سال آینده بود .

          محفل محلی بالتیمور ، در حرکتی شبیه به محفل کینوشا ، شروع به منظم تر شدن ضوابط کرد ، و کمیته های خاصی برای رصد و کنترل برپایی ضیافت نوزده روزه و برنامه های عمومی تشکیل داد . بر اساس پیشنهاد محفل ملی بهائیان امریکا ، در سال 1932 ، محفل بهائیان از تازه بهائیان می خواست تا الواح و وصایای عبدالبها را مطالعه کنند . تصمیم محفل محلّی مبنی بر تاکید بر عهد و میثاق ، نشانگر تسلط دیدگاه حاکم بر محفل ملّی در آن دوره ، بر جوامع محلّی میباشد .

          بالتیمور شهری بود که تحت قوانین جیم کرو اداره میشد ، لذا تبلیغ آشکار وحدت نژادی توسط بهائیان ، در آنجا سخت بود . با این حال ، جلسات عمومی و فایرسایدها برای سیاهان مجاز بود ، و در سال 1937 ،البرت جیمز اولین بهائی شهر شد .42 موانع پیش روی جامعه بهائی ، در زمینه روابط نژادی آنقدر زیاد بود که دومین بهائی آفریقایی – امریکایی  در دهه 1950 به جامعه بهائی پیوست . در دهه 1950 چند زن سیاه اظهار امر کردند. به فاصله کوتاهی پس ازمرگ شوقی افندی، یک دندانپزشک سیاهپوست ، اوژن ، و همسرش ، شروع به شرکت در جلسات فایرساید جمعه شب ها کردند . هجده ماه بعد ، آن دو نیز تصدیق امر کردند . تلاش های بعدی برای تعمیق مبانی نژادی جامعه بهائی با بهائی شدن دو یهودی صورت گرفت ، که یکی از آنها ، خانم فیت آمبرگ ، قطعه زمین نسبتاً بزرگ خود را به امر اهداء کرد . با ورود چند بهائی ایرانی به شهر ، که به قصد تحصیل در دانشگاه جان هاپکینز آمده بودند ، بالتیمور صاحب یک گروه کوچک ، ولی متنوع از بهائیان گردید. برخلاف   کینوشا ، میزان ثابت و پیوسته فعالیت تبلیغی و تاکید بر تبلیغ اقلیتها ، راه را برای توسعه جامعه بهائی ، در دوره پس از گاردین هموار کرد .

          اولین فرد بهائی که در ساکرامنتو اقامت گزید فردی ایرانی بود بنام علی محمد یزدی ، که در سال 1923 از ایران به امریکا مهاجرت کرده بود . او خیلی زود شهر را ترک کرد. ولی در نتیجه اقدامات دختری بنام اورسلا رِکس فورد(Orcella Rexford)، که شیوه تبلیغ و جذبی شبیه خیرالله داشت ، یک گروه 20 نفره بهائی در سال 1924، در آنجا تشکیل شد . ولی این گروه به لحاظ تشکیلاتی و اداری به جامعه بهائی امریکا مرتبط نبود ، و لذا محفل ملّی امریکا از شناسایی آن خودداری کرد . دو سال بعد ، هنری و فرانسیس کوپال ، از شهر بویس در ایداهو به ساکرامنتو مهاجرت کردند و به اتفاق یزدی ( که او هم اندکی قبل از آنها به شهر بازگشته بود ) اولین گروه رسمی بهائی را در مرکز ایالت راه اندازی کردند .

          طی چند سال بعد ، افراد جدیدی به گروه افزوده شدند و در اوایل دهه 1930 ، جامعه کوچک ، ولی پویایی ، متشکل از عمدتاً افراد تحصیلکرده ، طبقه متوسط – و احیانا طبقه بالاتراجتماعی- از زنان سفید پوست تشکیل شد . جلسه ضیافت و برنامه مطالعه امری مرتب تشکیل میشد و یک محفل محلی در سال 1937 تاسیس شد . در 1939 ، بهائیان ساکرامنتو یک کنفرانس تبلیغی منطقه ای در هتل ساکرامنتو ، برپا کردند .

          بنظر می رسد جامعه بهائی ساکرامنتو ، طی دهه های 40 و 50 ، به علت مسائل و موضوعات تشکیلاتی دچار فروپاشی شد . بهائیان ساکرامنتو مشاهده کردند که امور آنها بر اساس یکسری ضوابط از پیش طراحی شده اداره  میشود. و رفتار وعمل براساس این ضوابط از اهمیت فراوانی برخوردار است .43 با اضافه شدن چند عضو جدید و جوان ، درگیری و برخورد بر سر مبداء و منشاء  احکام و قواعد شروع شد . در 1952 ، یک زن و شوهر ، خود را در برابر محفل یافتند ، که باید بخاطر عدم اخذ اجازه از آن ، برای برپایی یک غرفه بهائی در نمایشگاه ایالتی ، عذرخواهی و طلب عفو نمایند .44  آن زوج ، پس از اندک مدتی جامعه بهائی را ترک کردند .

          مناقشات و درگیری های بعدی تشکیلاتی بین اعضای محفل ، به نوعی منجر به فلج شدن جامعه بهائی گردید ، که تا اوایل دهه 1960 خلاصی از آن ممکن نشد . در نتیجه ، امور بهائیان ساکرامنتو ، در دهه 1950 برای ما ، نمونه خوبی از جوامع بهائی کوچک است – که بدون شک موارد مشابه متعددی داشته – که پیروی از دستورات شوقی افندی برای دقت در صحت عملکرد اداری  و تشکیلاتی، از حد معمول فراتر رفت و در نتیجه منجر به تقلیل و ناکارآمدی روح پیام بهائی گردید .

          اولین بهائی مهاجری که درآتلانتا اقامت گزید، دکترجیمزچارلز اوک شِت(Oakshette)  بود که درسال 1909 وارد شهرشد . در 1927 ، دکتر اوک شِت کلیسای کاتولیک لیبرال سن میشل آرکانژل را راه اندازی کرد ، و ضمن ارائه خدمات کلیسایی ، تعالیم بهائی را نیز تبلیغ می کرد! و از ادعیه و مناجات های بهائی هم به طور آزاد استفاده می کرد.45  در سال 1937 ، اندکی قبل از مرگ او ، دو خانم مهاجر ، بنامهای الگا فینک (Olga Fink)از نیویورک، و دوریس اِبرت (Doris Ebbert) از ایلینوی، به دکتراوک شت ملحق شدند . ظرف دو سال از ورود آن دو زن ، تعداد بهائیان آتلانتا ، به بیش از 9 نفر رسید . سه نفر از آنها سیاهپوست بودند .

          این گروه کوچک برنامه ضیافت و اعیاد خود را بصورت مشترک نژادی برگزار می کرد ، ولی جلسات تبلیغی ، بصورت تفکیک نژادی تشکیل میشد تا موجب نارضایتی و دلخوری طرفداران سیستم نژادی جیم کرو نشود. 46 این سیاست دوگانه در تشکیل جلسات بهائی در مناطق جنوبی بود که در سال 1937 توسط مجمع سالانه ملی بهائی به تصویب رسید و باعث شد  و.ا.ب دو بوا در سرمقاله پیتسبورگ کوریر ( 30 اکتبر 1937 ) به سختی جامعه بهائیان امریکا را مورد انتقاد و سرزنش قراردهد .او مدعی شد که بهائیان تسلیم واقعیت نژادپرستی جامعه امریکایی شده و تعالیم خود را رها کرده اند . این واقعیت که اولین محفل محلی انتخابی اتلانتا ( انتخاب در 1939 ) هم براساس تفکیک نژادی صورت گرفته بود آتش حملات دو بوا را بیشتر کرد. همانطور که قبلاً بیان کردیم تنها پس از تشکیل جلسه محفل ملّی ، درسال 1940 ، در اتلانتا بود ، که آشکارا به اعضای سفید پوست یادآوری شد ایجاد محدودیت در جامعه بهائی ، بر اساس رنگ و نژاد ، قابل قبول نیست ، و پس از آن بود که یک سیاهپوست به عضویت محفل محلّی درآمد. اگرچه انتصاب اِسی رابرتسون به عضویت در محفل تنها پس از ترک بهائیت از سوی چند سفیدپوست امکان پذیر گردید .از زمان تعیین رابرتسون تا مرگ شوقی افندی و خاتمه دوران ولایت امری ، درجلسات و برنامه های محفل محلی اتلانتا، شرایط برای همزیستی نژادی مساعدتر شد .

          ضیافت های مشترک و سایر جلسات داخلی مشترک متداول گردید ، و در صورتی که شرایط اجازه می داد جلسات عمومی هم بصورت مشترک برپا میشد . و چنانچه استفاده از فضاها و سالنهای عمومی بصورت مشترک امکان پذیر نبود ، جلسه دیگری ، با همان سخنران ، در محل دیگری که اجازه برپایی جلسه مشترک را می داد ، تشکیل میشد. 47 در چندین مورد، برپایی جلسات مشترک، زمینه مناقشه و درگیری بین بهائیان و گروه نژادپرست اتلانتا شده بود .حادترین نمونه از این دست ، در آوریل 1947 بود؛ هنگامی که کوکلوس کلان ها ضیافتی را که  در منزل یک بهائی برپا شده بود را بر هم زدند . چنین درگیری هایی سرانجام موجب شد تا بهائیان اتلانتا ساختمانی در بخش غیرمسکونی شهر ، که در آن میشد جلسات مشترک را بدون دردسر بر پا کرد ، خریداری نمایند . با وجود مشکلاتی که جامعه بهائی اتلانتا در آن سالها با آن مواجه شد ، تعداد عضویتها از 13 نفر به 25 نفر افزایش یافت ، و تمایل بهائیان برای رویارویی با برنامه های نژادی ، زمینه ای برای رشد آتی نفرات جامعه آنان گردید .

          شوقی افندی در نهم نوامبر 1957 مرد و در آرامگاه بزرگ شمال لندن بخاک سپرده شد . در دوران زعامت او ، جامعه بهائیان امریکا از حالت گروههای کوچک و محلی پراکنده ، به یک تشکیلات واحد و پیوسته اداری تبدیل شد . طی این دوره، رشد و افزایش گروه مورد شمارش قرار گرفت . افراد جامعه بهائی از حدود 2000 نفر به حدود کمتر از 8000 نفر افزایش یافت. قطعاً فرصتهای زیادی از دست رفت ، به ویژه بخاطر تاکید بر آوردن سیاهان به داخل جامعه بهائی . همچنین تاکید زیاد بر یکسانی ضوابط و مقررات باعث ریزش تعداد دیگری از بهائیان گردید . با این حال ، پیدایش و ظهور نظم اداری واحد، همراه با اعضای دارای دانش عمیق ، اجازه میداد تا جامعه بهائی امریکا با قدرت و اعتماد به نفس بهتری وارد تلاطم و آشوبهای دهه 1960 شود ؛ به نحوی که این دوره شاهد بالاترین رشد در تاریخچه بهائی گردد .

21.نجم باختر, 10 (October 16, 1919): 230.

22. R. Jackson Armstrong-Ingram, “Horace H. Holley (1887-1960). Author, Baha’i Administrator, Hand of the Cause,” Research Notes in Shaykhi, Babi and Baha’i      Studies 1(June, 1997) at http://www.h-net.org/-bahai/notes/holley.htm.

23. Armstrong-Ingram, “Horace H. Holley.”

24. Morrison, To Move the World, 46.

25. Shoghi Effendi, Citadel of Faith: Messages to America 1947-1957 (Wilmette, IL:Baha’i Publishing Trust, 1965), 163.

26. Quoted in Dorothy Freeman Gilstrap, From Copper to Gold: The Life of Dorothy Baker, 2nd ed. (Wilmette, IL: Baha’i Publishing Trust, 1999), 484.

27. There are a number of recorded statements by ‘Abdu’l-Baha in which he speaks of African tribal peoples in less than complementary tones. For example: “If man is left  in his natural state, he will become lower than the animal and continue to grow more ignorant and imperfect. The savage African tribes of central Africa are evidences of this. Left in their natural condition, they have sunk to the lowest depths and degrees of barbarism, dimly groping in a world of mental and moral obscurity.” The Promulgation of Universal Peace (Wilmette, IL: Baha’i Publishing Trust, 1982), 308.

( تعدادی عبارت و یادداشت از عبدالبها ثبت و ضبط شده که در آنها با عبارات زشتی از سیاهان آفریقایی یاد کرده است.برای مثال، اگر انسان به حالت طبیعی خود رها شود پست تر از حیوانات درنده و وحشی خواهد بود ، و ناقص و جاهل بار خواهد آمد.مردم وحشی قبایل آفریقایی،در افریقای مرکزی،نمونه روشنی از این نوع انسانها می باشند.آنها که در شرایط بدوی زندگی می کنند، در بدترین و پایین ترین حد از بربریت میباشند و ناخواسته دچار گمراهی فکری و اخلاقی میشوند.)

28. به نقل از شوقی افندی  The Advent of Divine Justice (Wilmette, IL: Baha’i   Publishing Trust, 1963), 31.

29. Christopher Buck, “Alain Lo>

( دو بوآ اصرار داشت همسرش از جامعه بهائی خارج شود؛ زیرا اقای هوراس هولی، مدیر جامعه  بهائیان امریکا، با برگزاری جلسات بهائی بصورت تفکیک نژادی،در نشویل موافقت کرده بود.به عبارت دیگر،مسولان بهائی،برخلاف شعارخود مبنی بر وحدت نژادی، به منظور همسوئی با جریان حاکم اجتماعی، بر تفکیک نژادی صحه گذاشتند!)

32. Quoted in Morrison, To Move the World, 138.

33. Shoghi Effendi, Baha’i Administration: Selected Messages 1922—1932, 7th rev. ed.(Wilmette, IL: Baha’i Publishing Trust, 1974), 129.

34. Morrison, To Move the World, 210.

35. Shoghi Effendi, Advent of Divine Justice, 33.

36. Richard W. Thomas, Racial Unity: An Imperative for Social Progress, rev. ed.         (Ottawa: Association for Baha’i Studies, 1993), 143.

37. Morrison, To Move the World, 294.

38. Roger Dahl, “History of the Kenosha Baha’i Community,” in Hollinger, Studies in  the Babi and Baha’i Religions: Community Histories, 28.

39. Dahl, “History of the Kenosha Baha’i Community,” 41.

40. Dahl, “History of the Kenosha Baha’i Community,” 43.

41. Deb Clark, “The Baha’is of Baltimore, 1898-1990,” in Hollinger, Studies in the Babi and Bahai Religions: Community Histories, 131.

42. Clark, “Baha’is of Baltimore, 1898-1990,” 138.

43. Peggy Caton, “The Sacramento Bahai Community, 1912-1987,” in Hollinger,Studies in the Babi and Baha’i Religions: Community Histories, 257-59.

44. Caton, “The Sacramento Bahai Community, 1912-1987,” 260.

45. Michael McMullen, بهائیت : ساختار دینی یک همیت جهانی

     (Piscataway, NJ: Rutgers University Press, 2000), 159. [At the time Oakshette      created his church, there was no requirement that Baha’is withdraw their memberships in other religious organizations. When Shoghi Effendi made this a requirement, Oakshette consulted with the National Spiritual Assembly over the matter, and the body allowed him to maintain his church. He died shortly thereafter.]

 (در آن زمان که اوک شت کلیسای خود را افتتاح کرد، برای بهائیان لزومی نبود که از علایق دینی پیشین خود دست بردارند. هنگاهی که شوقی افندی دستور داد بهائیان از سازمان دینی قبلی خود خارج شوند اوک شت در این باره با محفل ملی بهائیان امریکا مشورت کرد. و محفل مذکور به او اجازه داد تا همچنان کلیسای خود را حفظ و اداره نماید. او پس از چندی درگذشت.)

46. McMullen, The Bahai, 161.

47. McMullen, The Bahai, 163.

ejt

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شانزده − 9 =