مرور

پرسش ها

وقتی همه چیزم رو ربودن!

ساعت از ۸ صبح گذشته بود و پاهام هم ریتم ساعت قدم برمی داشتن، چون اطمینان داشتم که این شاگردها رو اگر ۵ دقیقه تنها بذاری، مدرسه به خاک و خون کشیده میشه. سمفونی اضطرابم انقدر بالا بود که فقط یه صدای جیغ مادرانه می تونست بهم نهیب بزنه که بیرون…

مِهر مار

حوالی بعد از ظهر بود، عزیز جون رفت پشت بوم ملحفه ها رو روی طناب پهن کنه که صدای ساز و تنبور از سمت مسجد شاه توجهش رو جلب کرد. چیزی که چشمش می دید عقلش باور نمی کرد... یک عده زن و مرد دولتی روی صندلی های ارج آبی به ردیف نشسته بودن و یه زن بی…

شهر اسباب بازی ها

هر کدوم از ما وقتی کمی اتاق بایگانی ذهنمون رو بگردیم، چیزهایی آشنا دربارة این اسم پیدا می کنیم، «پینوکیو»! داستان پسر کوچولوی چوبی اما با شیطنت هایی به سبک بچه های واقعی... به همراه پدر نجار پیری که مدام به اون هشدار می داد که به غریبه ها…

بهش میگن مرغ فاخته!

گویا این پرنده همزمان با اینکه دلش می خواد بقای نسل داشته باشه، حال و حوصلة بچه بزرگ کردن نداره! عوض اینکه مثل باقی پرنده ها لونه درست کنه، از تخم و بعدم جوجه مراقبت کنه، میاد یه تخم شبیه باقی تخم های پرندة صاحب لونه می ذاره قاطی شون.…

منطقه سؤال ممنوع

بچه ها در هر کجای دنیا که باشند، بعد از اولین تاتی تاتی کردن هایشان، دقیقا همان حوالی که شیرین زبان می شوند و قند می شوند و آدم با یک چای می تواند آنها را بخورد، دقیقا همان وقت چراهایشان شروع می شود. چگونگی هر چیز را زیر سؤال می برند و گاه…

هر چه بدبخت تر بهتر!

بچه که بودیم خواهر کوچیکه ام خیلی برام دردسر درست می کرد. خواهرم مثل بیشتر دختربچه ها بلد بود گریه کنه، ناز داشت، خودش رو حسابی برای بزرگترا لوس می کرد... ولی من؟ با وجود دختر بودنم هیچ کدوم از این حرکات و اداها توی کارم نبود. و نتیجه؟! در…

کجایی سینوهه؟!

2000 سال قبل میلاد مسیح، یه جزیره ای بوده به اسم کِرت. مردم این جزیره، یه هیولای فرضی به اسم «مینوتو» رو می پرستیدن. به خیال ساکنان کِرت، «مینوتو» توی یه غار با دهلیزهای تودرتو زندگی می کرده که معبد کاهنان هم محسوب می شده. باستان…

9 تا معصوم یهویی!

اگه خیلی از تصمیما تو کشور جور دیگه اي گرفته میشد الان وضع ما این نبود. شاید اونقدری پیشرفت مى كرديم که جزو اولین کشورا از نظر رفاه و اقتصاد بودیم. با تصميماي چند نفر كيفيت زندگى ميليون ها نفر تعيين ميشه. ترسناک نیست؟! مثلا يه نفر…

اگر دل دلیل است آورده ایم!

قیصر امین پور میگه «اگر دل دلیل است آورده ایم» و من شیفته این استدلال محکم و شاعرانه ام. برای خیلی از باورها، قلب میتونه با شجاعت بایسته و بگه من کافی ام! من برای این که مطمئن بشم مادرم من رو دوست داره، هر روز ازش امضا و تعهد نمی گیرم...…