ببخشید فارسیش چی میشه؟

یادمه وقتایی که توی دانشگاه ارائة کنفرانس داشتم اگه همه توی چُرت بودن، کبکَم خروس می خوند. چون خودمم نمی فهمیدم چی می­گم و ترجیح می دادم نه کسی به حرفام گوش کنه، نه بفهمه؛ اگه فهمید، سؤال نکنه، اگه سؤال کرد دنبال جواب درست درمون نباشه!…

دزدی توی روز روشن!

قسمت اول +محمد جونم سلام مامان... بیداری؟ ببخشید اونجا الان ساعت چنده؟! یادم رفته؟ داداش امیرت ساعت نقره ای رو برام با وقت لندن تنظیم کرده بودا، ولی دوباره خوابید! منم دیگه هی پِیِش­و نگرفتم تا تنظیمش کنه. حالا مادر، حالت چه­طوره؟!…

سنگ محک

چند روز پیش، تصمیم گرفتم برای سالگرد ازدواج مون یه دست­بند طلا واسه خانومم بخرم. بعد از البته یه عالمه فکر و بالا و پایین کردن بازار و موجودی جیبم، بالاخره راهی بازار طلافروش ها شدم. با لبخندی پر از اشتیاق و امید به مغازه اوسا رسول رسیدم.…

در خیانت ها، همیشه پای یک بهایی در میان است!

باد نبود که، لشکر تازنده بود. هوهو نمی کرد، فریاد می کشید! سوز انگار چاقو می زد به ساق پای زخمی یارقلی، فرو می رفت در سوراخ زخمش، درست در جای تیر، و هر بار که حملة باد شدت می گرفت، انگار پاهای مرد دوباره تیر می خورد. زیر عربدة آسمان و…