تحکیم و بحران : 1921 – 1913
سالهای پس از مراجعت عبدالبها ، برای جامعه بهائی امریکا ، سالهایی سازنده و پربار بود . دیدار عبدالبها باعث شادی و روحیه گرفتن بهائیان ، و متقابلاً افزایش فعالیت تبلیغی آنها شد . مبلغان بهائی با الهام از خطابه های عبدالبها ، بجای تاکید بر تحقق وعده های انجیلی ، وجهه تبلیغ خود را بر این نکته که آیین جدید اصول لازم برای تجدید حیات دین در عصر جدید را دارد ، گذاشتند . تلاش آنها با الواحی که از ارض اقدس صادر میشد و آنها را سربازان و جهادگران امرالله خطاب می کرد ، تایید میشد . این مکاتبات در سال 1916 ، با مجموعه الواح نقشه الهی به اوج خود رسید.مجموعه ای شامل 5 نامه مستقل و جداگانه که در آنها عبدالبها خطوط فعالیت تبلیغی بهائی را برای مناطق مختلف کشور ترسیم کرده بود . فعالیتهای تبلیغی فردی هم با تلاشهای تبلیغی گروهی و دارای اسپانسر مالی ، تکمیل شد؛ که طی آن مبلغان سیّار برای فعالیت پاره وقت خود پول و دستمزد دریافت می کردند . تاکید آنها بر این بود که پیام بهائی را به مناطقی برسانند که در آنجا بهائیان یا حضور ندارند و یا عده قلیلی هستند . در نتیجه ، تا پایان سال 1916 ، جامعه بهائی امریکا توانست گزارش دهد که 2884 عضو دارد .38
بهائیان امریکایی در جبهه بین المللی هم فعال بودند . عده ای از بهائیان امریکایی برای گسترش تبلیغ و ترویج امراقدام به سفرهای خارجی کردند . برای مثال ، میسن ریمی یک نفره به سفردور دنیا رفت و درمناطق مختلف ، برای گروه های بهائی سخنرانی کرد . خانم لورا دریفوس بارنی و شوهرش هیپولیت نیز از جامعه تازه تاسیس بهائیان ژاپن بازدید داشتند .
در این سالها، همچنین نهضتی تدریجی با ایده تشکیل جامعه ملی بهائی ، در مقابل جوامع محّلی و مستقل شکل گرفت . این نهاد جدید، باتداوم تدریجی فعالیت اتحادیه معبد بهائی ، از یک گروه مسئول پروژه ( ساخت مشرق الاذکار) ، به نهادی که اختیارات نظارتی و مسئولیتهای متعددی داشت، متحول شد . گرد هم آیی (کانونشن) ملی سالانه این اتحادیه ، که در شهرهای مختلف تشکیل میشد ، به نمادی از این تحول بدل گردید ، و گسترش فعالیت آن ، به حوزه انتشارات و تبلیغات ، بر پرستیژ آن افزود . در سال 1917 اتحادیه ساخت معبد ، الحاقیه ای به اساسنامه خود را تصویب کرد که بموجب آن به هیئت اجرایی حق قبول یا رد درخواست پذیرش محافل محلی بهائی را میداد .
در حالی که پیشرفت هایی در توسعه فعالیت های تبلیغی و گسترش تشکیلات جامعه بهائی صورت می گرفت ، همزمان تنش و اختلاف فزاینده ای بین دو جناح مذهبی حاکم ، که شاید بتوان آنها را ” لیبرال ” و” اقتدارگرا ” دسته بندی کرد ، ایجاد شد . این اختلاف بین جناح های لیبرال واقتدارگرا ، تا حدّی نتیجه رفتار عبدالبها بود، که درتعالیم خود ، با هردو دسته هم رائی نشان میداد . رفتار مسالمت آمیز او با مباحث عقیدتی و الاهیاتی ، این مطلب را کاملاً و بخوبی روشن ساخت که او مشوق دیدگاه معنویت فردی بود و چندان بر دکترین و عقیده درست و صحیح تاکید نداشت . از سوی دیگر، او بر موضع عهد و میثاق تاکید زیادی کرد و بر هدایات مصون از خطای اعطاء شده به مرکز عهد و میثاق اصرار ورزید! آنچه که بین این دو موضع اساساً متعارض و متباین همزیستی ایجاد میکرد ، شخصیت کاریزماتیک عبدالبها بود ؛ ولی به مرور زمان و با کاهش کاریزمای وی، تعارض و خصومت کمپ لیبرالها و کمپ اقتدارگرایان ، پدیدار شد .
این تعارض و درگیری یکبار در سال 1914 اوج گرفت ، زمانی که دکتر امین فرید ، یکی از مترجمان عبدالبها و چند تن از بهائیان امریکایی ، که رابطه نزدیکی با او داشتند ، با اتهام اینکه از پذیرش و پیروی از رهنمودهای عبدالبها امتناع کرده اند ، به عنوان ناقضان عهد و میثاق معرفی شدند . ولی، در واقع ، موضوع به اصطلاح اتاق مطالعه شیکاگو ، در سالهای 1918 – 1917 بود که به یک بحران جامعه بهائی ، در سطح ملّی ، بدل شد .
اتاق مطالعه شیکاگو نام یک حلقه مطالعاتی بهائی بود که توسط لولا کِرشنر(Luella Kirrchner) اداره میشد .مطالب آموزشی او نوعی برداشت و استفاده آزاد و لیبرالی از تعالیم عرفان گرای بوستونی ، و. و.هارمون( W.W.Harmon) بود . هارمون آرا و افکار مربوط به راز و غیب را با مطالب مشابه در نوشته ها و آثار بهائی با هم آمیخت ؛ ولی نکته اصلی و شاه بیت رهیافت او این بود که با استناد به برخی برداشت ها و تفاسیر بهاءالله ، هر فرد میتواند واجد دریافت ” اشراقات الاهی ” گردد . برای بیت روحانی شیکاگو و بسیاری از بهائیان مسن و محافظه کار ، این برداشت غیرقابل قبول بود . اعضای بیت مذکور رأی به تعطیلی فعالیت اتاق مطالعه دادند و از نمایندگان جامعه ملّی بهائی خواستند درباره وضعیت و عملکرد اتاق مطالعه بررسی و تحقیق نماید . پس از کانونشن 1917 ، یک کمیته ملّی تحقیق به ریاست میسن ریمی تشکیل و به نفع بیت روحانی رأی داد ، و اعضای اتاق مطالعه را به ” نقض عهد و میثاق، ایجاد عدم وحدت ، اشاعه تعالیم و تبلیغات غلط ، و آمیختن و التقاط ایده ها و افکار بشری با کلام خداوند ” محکوم کرد . 39
اخراج گروه اتاق مطالعه ؛ در بین رهبری بهائیان امریکا ، یک پیروزی برای تاکید کنندگان بر “حاکمیت عهد و میثاق ” بود . در راس این افراد میسن ریمی بود ، که بر اساس دیدگاه او ، وفاداری به عبدالبها ،نه فقط بعنوان رهبرجامعه بهائی، بلکه بعنوان صاحب عقیده و نگرش صحیح بهائی ، باید صورت گیرد. براساس این برداشت و تفسیر، سم مهلک معنوی ناشی از فساد عقیده، که تا آن زمان تحمل و اغماض شده بود ، دیگر قابل تحمل نبود و باید ازجامعه بهائی زدوده میشد !
با شروع جنگ جهانی اوّل ارتباط با ارض اقدس(حیفا) قطع شد و دیگر وجود و حضور مجازی عبدالبها نیز در میان نبود . ایده اعتقاد راسخ به عهد و میثاق به تم و باور اصلی جامعه بهائی امریکا تبدیل شد ، اگرچه تعدادی از رهبران جامعه بهائی با این باور و عقیده، همگامی و سنخیت نداشتند . به سختی میتوان تاثیر کامل این چرخش و تحول را ارزیابی کرد ، ولی این حقیقت که تعداد اعضای جامعه بهائی از حدود 3000 نفر در سال 1916 ، به کمتر از نصف این رقم در سال 1926 کاهش یافت ، گویای آن است که این موضوع اثر کاهنده و تصفیه گروهی داشته است! همانگونه که پیتر اسمیت، جامعه شناس بهائی اشاره کرده است :” در زمانی که کل جامعه امریکا به بدبینی ها دامن میزند و مخالفین احتمالی به اتهام “طرفداری از کمونیسم ” مورد تهدید قرار می گرفتند ، جامعه بهائی نیز همگام و همپای آن ، در اقدامی سختگیرانه ، برای اولین بار شروع به پاکسازی گروهی کرد که عناصر منتقد و دارای عقیده متفاوت تلقی شدند ؛ و همچنین برای اولین بار ، شروع به ایجاد مکانیسم هایی کرد، که بوسیله آنها،از وجود برخی استانداردها درباره عقاید صحیح اطمینان حاصل نماید .40
با پایان جنگ ، تماس با عبدالبها مجدداً برقرار شد. درسال 1919 تمام چهارده نامه رهبر بهائی که حاوی الواح نقشه الهی بود ، در کانونشن ملی عرضه شد ، و با رسیدن نماینده ویژه عبدالبها ، میرزا اسدالله فاضل مازندرانی ،کمپین تبلیغی جدیدی آغاز گردید . کانونشن ، همچنین تمرکز خود را برسازش و آشتی و برطرف کردن دسته بندی و جبهه گیری درباره اتاق مطالعه قرارداد . تمهیدات و تدابیر کانونشن موجب فراهم شدن احساس مثبتی در جهت اهداف جامعه بهائی گردید . در سال بعد ، نقشه معماری لوئی بورژوا برای معبد ویلمت انتخاب شد . به این ترتیب ، با پایان یافتن دهه 20 ، گویی جریان جدیدی در جامعه بهائی ، برای مقابله با چالشهای امریکای پس از جنگ ، ایجاد گردید .
آیین بهائی تحت تاثیر قلمرو فرهنگی امریکا
هرگونه تلاش برای درک و شناخت چون و چراهای مربوط به ایجاد و توسعه جامعه بهائیان امریکا باید با تحلیل مختصری از برخی وجوه و پارامترهای حیات اجتماعی و فرهنگی امریکا ، در دوره زمانی اواخر قرن نوزده و دهه های اول قرن بیستم ، همراه باشد . اگر چه کاتولیک ها و یهودیان حضور قابل توجهی در کشور داشتند ، ولی اکثریت جامعه دارای اعتقادات پروتستانی و تبشیری ( اوا نجلیک ) بودند . در میان گروه های پروتستانی نارضایتی هایی مشاهده میشد که خود را به دو صورت نشان میداد : لیبرالیسم دینی و هزاره گرایی ، یا بازگشت و رجعت مسیح . بعلاوه در حاشیه های فرهنگی جامعه ، علاقه و تمایل رو به افزایشی نسبت به معنویت گرایی و عرفان متاثر از ریشه ها و مبادی شرقی وجود داشت که به تدریج وارد جریان اصلی فرهنگی کشورمیشد. برآیند این عوامل فرهنگی متفاوت و متعارض را میتوان چهارچوب فرهنگی امریکای قرن نوزدهم نامید .
انعطاف پذیری آرا و عقاید بهائی در آن مرحله از تاریخ ، موجب شد تا خود را به تفکرات و جریانات غیرمتعارف و غیررسمی جامعه مرتبط سازد . تاکید خیرالله بر پیشگویی های انجیل و تحقق وعده های کتاب مقدس، از طریق پیدا شدن یک مظهرالهی، شنوندگانی درمیان جامعه هزاره گرای کشور داشت. تعالیم بهائی به ویژه برای کسانی که بدنبال لیبرالیسم و بی قیدی در امورالاهیاتی بودند، جذابیت داشت. اصولی همچون وحدت عالم انسانی ، تقدم و برتری اخلاقیات بر جزمیت عقیدتی ، نداشتن مراسم آیینی و کشیشی ، قداست تحری حقیقت فردی ، و ادعای سازگاری دین با علم ، که بسیاری از آنها، پس از کنار رفتن خیرالله از جامعه بهائی ، آشکارا تبلیغ و تاکید میشد ، بسیار با رهیافت لیبرال پروتستانی همخوانی داشت ، و بدین ترتیب ، ” پیرو هر نحله دینی ، چنین تصور می کرد که نظرات و دیدگاه بهائی ، بخشی از آرا و نظرات و دیدگاههای خودش میباشد . “41
پیام بهائی نیز ، متقابلاً ، مردمان دارای تکیه گاه معنوی را خاک مناسبی برای رشد خود یافت . باید مجدداً خاطر نشان کرد که این موضوع نتیجه راهبرد خیرالله بود که شخصاً به آرامش و درمان روحانی و تناسخ باور داشت . تا قبل از برنامه تصفیه گروهی به رهبری میسن ریمی در سال 1917 ، اختلاط آرا و عقاید و آداب و مناسک فال و ستاره شناسی ، عرفان کیهانی ، تله پاتی و روان درمانی در مجموعه عقاید و رفتارهای بهائی غیرعادی نبود . حتی پس از آن اخراج ها ، سمپاتی و علاقه مندی نسبت به بسیاری از این مکاتب و اندیشه ها در میان بهائیان رایج بود. یک دلیل برای وجود عقاید و عناصرعرفانی ومعنویت گرایی در میان بهائیان ، فقدان هرگونه سیستم و روال روشن و تعریف شده برای پیوستن به جامعه بهائی امریکا بود . بعلاوه ، همانطور که قبلاً هم چند بار متذکر شدیم ، سبک رهبری عبدالبها آنگونه نبود که تاکید زیادی بر عقیده و باور صحیح داشته باشد ، بلکه بیشتر بر اعلام بهائی بودن و وفاداری به عهد و میثاق اصرار می کرد.
اصول بهائی مرتبط با اصلاحات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی ، به خصوص مواردی که در سخنرانی های عبدالبها ، طی سفر و بازدید 1912 ، بر آنها تاکید میشد ، عامل دیگری برای جذب افراد خاص به جامعه بهائی بود . ولی شاید نکته مهم این باشد که گروه های مستعدی با این شعارها جذب شدند که گستره و تعداد آنها فراتر از افراد و پیروان اصلی آیین بهائی بود . موسسات آموزشی ، حلقه ها و گروههای زنانه ، گروههای طرفدار صلح ، و موسسات طرفدار وحدت و آمیزش نژادی ، مثال هایی از گروه های علاقمند بودند . در سالهای آتی ، این رهیافت فعالیت اجتماعی ، یکی از زمینه های اصلی و مهم تعالیم بهائی گردید .
بهائیان ، حداقل بصورت نظری و تئوریک ،در بحث وحدت و همزیستی نژادی و حقوق زنان، تا حدی جلو بودند . بهاءالله در این هر دو مورد مطالبی نوشته ، و عبدالبها در سخنرانی های خود ، در مدت اقامت در امریکا ، درباره آنها مطالبی اظهار داشته بود . در حوزه فعالیت های اجتماعی ، لوئیس بورژوا ، چند جلسه در واشنگتن دی سی ترتیب داد ؛ و کورین ترو(Corrine True) ، برای تاسیس و تحرک بخشی به یک نهاد تشکیلاتی زنانه، در شیکاگو، اقدام کرد . با این حال ، بهائیان ثابت کردند که در هر دو زمینه ، علاقه چندانی به اجرای کامل و فعّال اصول ادعایی خود ندارند .
در واشنگتن دی سی ، گریگوری خیلی زود به صف مخالفان جلسات بهائی با ترکیب مختلط نژادی پیوست . بنابردستور عبدالبها ، ضیافات 19 روزه برای همه اعضای جامعه بهائی آزاد بود ، ولی جلسات فایرساید و عمومی، عمدتاً از نظر نژادی تفکیک شده باقی ماند، و تا سال 1914 ، جامعه بهائی به سه بخش تقسیم شده بود :
کسانی که علاقه داشتند جامعه بهائی فقط شامل سفیدپوستان باشد و آنها پذیرای سفیدها باشند . دسته دیگر که طرفدار اختلاط و وحدت نژادی بودند . و گروهی که حالت بینابین داشتند . این اختلاف و شکاف سرانجام منجر به تشکیل سه جلسه مستقل شد: روزهای یکشنبه ، یک جلسه برای سفید پوستان بهائی در معبد پی تیان (Pythian Temple) برگزار میشد ؛ روزهای چهارشنبه جلسه ای برای رنگین پوستان در محل کنسرواتوار موسیقی واشنگتن برپا بود ؛ و جلسه ای نیز روزهای جمعه ، در منزل افراد بهائی ، دور از چشم مردم و جامعه تشکیل میشد .
سرانجام ، پس از پایان جنگ جهانی اول ، وقتی تماس با عبدالبها مجدداً برقرار گردید ، سازشی صورت گرفت و مقرر شد جلساتی که برای برپایی آن تبلیغات صورت میگیرد برای مردم همه نژادها آزاد باشد ؛ ولی نوع شرکت در جلسات محلی به انتخاب و تشخیص افراد واگذارشد . حتی ازدواج گریگوری با یک زن سفید پوست، بنام لوییزا ماتیو(Louisa Mathew) هم مشکل آفرین شد . اگرچه عبدالبها به تشویق و ستایش اختلاط نژادی و ازدواج بین نژادی پرداخته بود ، ولی اکثر بهائیان – از جمله سیاهان – نمی توانستند ازدواج گریگوری را هضم کنند ، و یا دوام آنرا در یک جامعه تفکیک نژادی بعید میدانستند .42
با وجود این حقیقت که زنان میتوانستند در انتخابات بهائی رای بدهند ، و از طرفی زنان در خط مقدم تبلیغ و فعالیتهای بیرونی بودند ، وقتی موضوع به تصمیم گیری وسیاستگزاری میرسید ، جامعه بهائی امریکایی قبل از 1912 ، رفتار و نگرش جنسیتی تعصب امیز رایج در خاورمیانه زمانه بهاءالله و عبدالبهاء را به نمایش می گذاشت . عضویت در بیت روحانی شیکاگو و هیئت مشاورین نیویورک ، در انحصار مردان بود ، و زنان هنگامی اجازه ورود به تشکیلات و تصاحب قدرت تشکیلاتی را یافتند که تشکیلات و نهاد مستقل و جداگانه ای برای خود تاسیس کردند ( محفل زنان برای تبلیغ در شیکاگو ، و هیئت مشاورین زنان نیویورک ) . تقسیم قدرت هم بدون تنش و درگیری نبود ، از جمله بسیاری از زنان بهائی آشکارا با جدایی جنسیتی مخالف بودند . رهبر نهضت مبارزه برای تساوی حقوق تشکیلاتی زنان هم خانم کورین ترو بود که دو نامه به عبدالبها نوشت ؛ یکی در سال 1902 و دیگری در سال 1909 ، و درآنها به تشریح اوضاع و شرایط پرداخت . پاسخ عبدالبها در سال 1902 ناظر برحفظ و تایید وضع موجود بود ؛ ولی به نظر میرسد که در سال 1909 نظر خود را تغییر داده است :
بنابر ترتیبات امرالله ، زنان در همه امور دارای حق مساوی با مردان هستند ، مگر درباره عضویت در بیت العدل عمومی . زیرا همانطور که در نص کتاب بیان گردیده، هم رئیس و هم اعضای بیت عدل از رجال میباشند . با این حال ، در سایر تشکیلات ، از قبیل کمیته ساخت معبد ، کمیته تبلیغات ، و محفل روحانی ، و در موسسات خیریه و علمی ، زنان از حقوق مساوی با مردان برخوردار میباشند .43
بیت روحانی شیکاگو در جلسات مورخ 31 اوت 1909 و 7 سپتامبر 1909خود، در خصوص لوح جدید و معنای ان شور و مشورت نمود ، ولی رویه و عرف کنار گذاشتن زنان از عضویت را تغییر نداد . بیت شیکاگو تصور می کرد که اشاره عبدالبها به انحصار بیت عدل عمومی به مردان ، ناظر بر نهاد محلی شیکاگو است ، و در نتیجه، وضعیت به همان شکل باقی ماند. تا آنکه در زمان بازدید عبدالبها در سال 1912 ، با ارسال پیامی برای بهائیان شیکاگو اعلام داشت که بیت روحانی باید به زنان نیز اجازه حضور بدهد ، و به این ترتیب ، نهایتاً تغییر صورت گرفت .
در اولین ساعات روز 28 نوامبر 1921 ، عبدالبها درگذشت . او بیمار بود و مرگش غیر منتظره نبود . معذلک خبردرگذشت او برای بهائیان، در گوشه و کنار جهان ، ناگوار بود . مردی که طی سه دهه گذشته، رهبر و الگوی آنها بود دیگر در کنارشان نبود . جوجه ای که در لانه انتظار می کشید ، کسی جز شوقی افندی ربانی ، نوه 24 ساله او نبود ، که بزودی دریافت از سوی عبدالبها بعنوان گاردین و ولی امرالله تعیین شده است . جامعه بهائی امریکا ، فصل جدیدی در تاریخ خود را گشود .
Source: Garlington, William, The Baha’i Faith in America, Praeger, 2005.
یادداشت ها:
38. Peter Smith, “The Baha’i Faith in the West: A Survey,” in Studies in the Babi and Baha’i Faiths: Baha’is in the West, vol. 14, ed. Peter Smith (Los Angeles, Kalimat Press, 2004), 9.
39. Smith, “American Baha’i Community,” 190.
40. Smith, “American Baha’i Community,” 200.
41. Smith, “American Baha’i Community,” 170.
42. Morrison, To Move the World, 70.
43. خدمت زنان در موسسات بهائی تالیف آنتونی لی، پگی کاتون، ریچارد ها لینگر، مرجان نیرو، نادر سعیدی،شهین کاریگن ، جکسون آرمسترانگ اینگرام و خوان کول
Anthony A. Lee, Peggy Caton, et ah, “The Service of Women on the Institutions of the Baha’i Faith,” Documents on the Shaykhi, Babi and Baha’i Movements 3, no. 2 (May,1999) at http://www.h-net.msu.edu/-bahai/docs/vol3/wmnuhj.htm.
ejt