چکیده
تشكيلات بهائي در دهههاي اخير تبليغات بسيارى را بر فاطمه بيگم برغانى، ملقب به طاهره قرةالعين، متمركز نموده تا از او بهعنوان يك الگوى زن اصلاحطلب، روشنفكر و آزادىخواه بهائى بهرهبردارى تبليغى نمايد. لذا هرازچندگاه، همايش و سمينارى در اين موضوع در خارج از كشور برگزار نموده و به تعريف و تمجيد از ديدگاههاى او مىپردازد. در يكي از اين همايشها، خانم مهرانگيز كار، از سخنرانان مدعو، در پايان سخنان خود گفت: آيا اگر طاهره امروز زنده شود، تشكيلات بهائي حاضر است او را كانديداي عضويت در بيتالعدل نمايد؟! (توجه کنید که زنان از حضور در بيتالعدل ـ نهاد رهبرى جامعۀ جهانی بهائي ـ محرومند). اين جملۀ كوتاه موجب حملات گستردهاى به سخنران شد و سرانجام بيتالعدل ناچار شد بيانيه بدهد و موضوع را خاموش کند. در این مقاله تلاش شده است با ارائۀ مدارك و مستندات مختلف، دیدگاه منابع بهائي نسبت به باورهاي طاهره، روشن شود و دو رويكرد دربارۀ او تبيين گردد. در رویکرد اول، باب و آیین بابی (همان باور طاهره) موردستايش است تاآنجاکه بهاءالله بر کسى كه بگويد وى آيين بابى را نسخ نموده، لعنت مىفرستد؛ اما در رویکرد دوم، بر بابيان و باورها و اعمالشان اعتراض میشود و محكوم میگردند. البته رویکرد کنونی بیتالعدل هم چیزی جز اینهاست. در اين مقاله با توجه به مستندات ارائهشده، عدم صداقت رهبران پیشین و کنونی بهائیت آشکار میشود.
مقدمه
ازجمله شیوههای تشكيلات بهائی، استفادۀ ابزاری از اشخاص، وقایع و هر چیز دیگری برای رسیدن به اهداف سازماندهیشدۀ تبلیغی است. در این روش سعی میشود از اشخاص و باورهای مقبول تاریخی سوءاستفاده شده و آن را به خود نسبت دهند و مایۀ تبلیغ باور خود نمایند و به آن افتخار کنند. یکی از اين نمونهها، شخصیت طاهره قرةالعین و باورهای اوست. در این مجال برآنیم که به بررسی دقیق این موضوع پرداخته، عملکرد بهائیان را بهطور مبسوط روشن سازيم . در آغاز، مختصری از زندگینامۀ طاهره را بیان کرده، عقاید و عملکرد او را شفافسازی میکنیم و سپس با مشخص کردن نقطههای اساسی در محور زمانی شکلگیری و پیشرفت بهائیت، به نحوۀ استفادۀ تشكيلات بهائی از طاهره و باور وی در راستای اهداف تبلیغیشان میپردازیم و پشت پردههای مخفی آن را آشکار میکنیم.
طاهره کیست؟
فاطمه بیگم برغانی قزوینی، ملقب به قرةالعین، هنده، زکیه، زرینتاج و امسلمه بین سالهای ۱۲۳۰ الی ۱۲۳۳ در قزوین در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد. عموی او میرزامحمدتقی برغانی قزوینی از عالمان شیعی و ملقب به شهید ثالث است. طاهره در ابتدا براساس آموزههای شیعی بزرگ شد و به تحصیل علوم فقه و اصول پرداخت. سپس توسط عموی دیگرش به افکار شیخ احمد احسایی بنیانگذار مکتب شیخیه گرایش پیدا کرد. او پس از ازدواج، به همراه همسر و فرزندانش به کربلا و نجف رفت و مدت سیزده سال در آن عتبات سکنی گزید. در آنجا نیز گرایشهای شیخیه را دنبال کرد و پس از شیخ احمد به جانشین او سیدکاظم رشتی گروید و مدتی با او در مکاتبه بود. پس از مرگ سیدکاظم، به کربلا رفت و در پی جانشین سیدکاظم و رکن رابع بعدی بود. در سال ۱۲۶۰ قمری علیمحمد باب اعلان بابیت کرد و کتاب قیومالاسماء را به ملاحسین بشرویه بهعنوان سندی برای ادعای خود داد. طاهره، با دریافت کتاب قیومالاسماء از دست ملاعلی بسطامی در کربلا، به باب گروید و پس از آن در هرجا حضور یافت، به تدریس و تبلیغ بابیت پرداخت. طاهره به دلیل عملی کردن گرایشهای خشنی که در مرام بابی یافته بود، از عراق اخراج شد و به قزوین بازگشت. در قزوین، طبق شواهدی که در کتب بهائی موجود است، با اقدام به ترور عموی خود، او را به شهادت رسانید (ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، ص۱۰۷). میرزا محمدتقی برغانی قزوینی، پس از شهادت به شهید ثالث ملقب شد. پس از آن، طاهره به بدشت رفت و گردهمایی بدشت را به همراه حسینعلی نوری و قدوس مدیریت کرد. در آنجا به دستور وی و بهاءالله، نسخ اسلام را اعلان کردند. پس از آن، او به مدت یک سال در روستاهای مختلف سرگردان بود و سپس دستگیر شد و در خانۀ محمدخان کلانتر، رئیس پلیس تهران به مدت سه سال حبس خانگی شد. درنهایت، وی محکوم به اعدام شد. مرگ طاهره در سال ۱۲۶۸ قمری به ثبت رسیده است.
نگاهی به تاریخ بابیت و بهائیت
بهاءالله و باب به ترتیب در سالهای ۱۲۳۳ و ۱۲۳۵ هجری قمری، مصادف با ۱۸۱۷ و ۱۸۱۹میلادی در تهران و شیراز به دنیا آمدند. باب در سال ۱۲۶۰ ادعا کرد که واسطۀ بین مردم و امام دوازدهم شیعیان است. او در سال ۱۲۶۶ در تبریز تیرباران شد. بهاءالله در سال ۱۲۶۹ قمری در محل سیاهچال تهران، قائل به مقام مظهریت برای خود شد ولی آن را علنی نکرد. هشت سال پس از آن، بهاءالله برای اثبات مقام باب، در بین سالهای ۱۲۷۷ و ۱۲۸۰، کتاب مشهور خود، ایقان را مینگارد.[۱] بهاءالله در ایقان، خود را خادم فانی میرزا علیمحمد شیرازی (باب) میخوانَد. وی در سال ۱۲۷۹ـ۱۲۸۰ در بغداد بهطور علنی اظهار مظهریت میکند و در سال ۱۲۹۰ هجری قمری کتاب اقدس را مینگارد و بدینوسیله احکام باب را رسماً نسخ مینماید. تا قبل از کتاب اقدس، به شهادت کتاب اقتدارات، بهاءالله احکام و تعالیم آیین بابی را نسخ نکرده بود و در دفاع از راه باب قسم میخورد:
«اين از حکمهای اعظم الهی است که در بيان نازل شده، به شأنی که سطری مسطور نه، مگر آنکه در آن مذکور، چه تلويحاً و چه تصريحاً که در ظهور بعد توقّف ننمایيد و جز آيات نخواهيد، معذلک انکار نمودهاند و امثال اين امور عظيمه که جميع ميدانيد عامل شدهاند و نفسی اعتراض ننموده ولکن به اين مقرّ که به اختيار او کلّ کتب ناطق است، نسبت دادهاند که احکام بيان را نسخ نموده. الا لعنةاللّه علی القومالظّالمين. مع آنکه به نصّ بيان اين ظهور مختار بوده و خواهد بود و جميع بيان به ذکر و ثنايش ناطق و به ظهورش مبشّر و مايظهر من عنده هو ما ظهر من ظهور قبله و من فرّق هو مشرک کذّاب و منکر مرتاب» (اقتدارات ص ۱۰۲ و ۱۰۳).
پس از بهاءالله، عبدالبهاء زمام امور بهائیان را تا سال ۱۹۲۱ میلادی به دست گرفت. پس از مرگ عباسافندی، نوه او شوقیافندی در میان سال های ۱۹۲۱ الی ۱۹۵۷ میلادی زمام امور بهائیان را در دست داشت. پس از مرگ شوقی، ازآنجاکه او جانشینی برای خود تعیین نکرد، جامعه بهائی به مدت ۶ سال بلاتکلیف بود، چراکه برخلاف نص صریح عبدالبهاء، ولی امری بر آن جامعه نظارت نداشت و توسط ایادیان امر اداره میشد؛ تا اینکه در سال ۱۹۶۳ میلادی، جمعی از ایادیان امر، بیتالعدل بهائیان در حیفا را تأسیس کردند. از آن زمان به بعد، اکثر بهائیان در تحت فرمان بیتالعدل اداره میشوند و اوامر و نواهی این سازمان درحال اجراست.
باور و اعتقاد طاهره
در اینکه طاهره بابی بوده و در تبلیغ باورها و اعتقاد خود فعال بوده شکی نیست؛ اما نکتۀ مهم این است که او در سال ۱۲۶۸ کشته شده است، سالی که هنوز بهاءالله بابی بوده و ادعایی برای مظهریت یا پیامبری نداشته است. بنابراین، باید بدانیم باورهایی که طاهره بر آنها پا میفشرده و جان بر سر آنها نهاده، چه بودهاند. آیا باورهای او همان چیزی است که اکنون بیتالعدل هیاهوی آن را دارد یا آنکه بهکل از قماش دیگری است که با آن نمیتوان لباسی برازنده بر اندام ناساز تبلیغات بیتالعدل دوخت؟
تاریخ پس از طاهره
بهائیت را در قبال رویکردشان نسبت به باورهای طاهره (یعنی همان تعالیم باب)، میتوان به دو بخش تقسیم کرد: بخش اول از سال ۱۲۶۸ تا ۱۲۷۳ هجری قمری و بخش بعدی، سالهای بعد از تشکیل بیتالعدل در حیفا.
در بخش اول، نگاه بهائیان به باب و آموزههای او مختلف و بعضاً متناقض است. در برخی از موقعیتها بزرگان بهائی بهخصوص شخص بهاءالله، از باب با احترام یاد میکنند و باورهای او را تأیید مینمایند. نگاهی به تاریخ بابیت و بهائیت نشان میدهد که در سالهای اولیه بابیت، بهاءالله یکی از ستونهای این آیین بوده است و در موقعیتهای مختلف، بابیان برای گرفتن دستور عمل به وی رجوع میکردهاند. بهاءالله بهخصوص در واقعۀ ننگین بدشت، مدیریت آن اجتماع را به همراه طاهره برعهده داشت و بابیان را به سمتی کشاند که خود قصد داشت. در جنگ قلعه طبرسی هم، وی مدیر تدارکات و طراح جنگ علیه نیروهای حکومتی بود. بنابراین، دفاع او از باب، درواقع دفاع از عملکرد خویش است. ازاینرو، آنجا که مخاطب غیربابی، در حقانیت باب تردید و تشکیک میکند، بهاءالله کتاب ایقان را در جواب دایى معترض باب مینگارد و ادعاهای گزافی در آن میکند.
همچنین، گاهی بابیان بهطور خاص بهاءالله را خطاب قرار میدادند و او را که به مدت سی سال بخشی از وظیفۀ مدیریت اجرای احکام بابی را برعهده داشت، متهم میکردند که احکام باب را نسخ کرده است. او برای دفاع از خود در مقابل بابیان، همانطور که در سند بالا ( اقتدارات ص ۱۰۳) پاسخ بهاءالله را آوردیم، این ادعا را رد میکند و بر مخالفان لعنت میفرستد. در جای دیگر، در صفحۀ ۳۰۳ کتاب بدیع نیز، بهاءالله برای نشان دادن ارادتش به باب و جدا نبودن از وی و اینکه تمام کوشش وی اثبات ادعاهای باب بوده است، خطاب به بابیها میگوید: «بدانيد اي قوم كه اين غلام رحمن در جميع احيان ارادهاش آن بوده كه آنچه از ظهور قبلش، نقطۀ بيان، روح من فىالاكوان فداه، نازل شده ثابت نمايد. حركت ننمودهام مگر به رضاى او چنانچه او حركت نفرموده مگر به رضاى اين غلام؛ مع آنكه كل آنچه از اين مشيّت ظاهر شود، نفس مشيّت و اراده او بوده و كفى بنفسه شهيدا».
دراین موارد، چون بهاءالله خود را در خطر میبیند، برای دفاع از خود، ادعای مخاطب را رد کرده و خود را خادم فانی باب و پیرو و تسلیم وی و باور وی نشان میدهد.
در مقابل رویکرد بالا، مشاهده میکنیم که بهاءالله در موقعیتهایی که جایگاه خود را محکم میبیند، خلاف آن عمل مىکند. در شرايط جدید، بهاءالله و دیگر بزرگان بهائی نیازی به مخفی کردن نیت و نگرش خود نداشته، از مرام باب برای محکم شدن جایگاه خود بهرۀ لازم را بردهاند و پیروان باوفایی برای خود یافتهاند و از طرف دیگر، مخاطبشان هم ارتباطی با بابیت نداشته است؛ دراینصورت چه باک که باور باب به چالش کشیده شود؟
چنین است که نصوص بهائی آکنده از اتهامات و تخطئههای بسیار تند علیه باب و مرام میشود که برخی از آنها خواننده منصف را به فکر فرو میبرد که چگونه کسی که به مدت تقریبا سی سال خود را پیرو چنین مرامی معرفی میکند، توانسته چنین اتهاماتی را به باور باب بزند.
در ادامه، ۲۳ اتهام را که بهاءالله و عبدالبهاء و ابوالفضل گلپایگانی به باور باب (همان باور طاهره) وارد آوردهاند، مرور میکنیم.
فهرست اتهامات
اتهامات بهاءالله (اتهام ۱ الی ۱۳) و اتهامات ابوالفضائل که مورد تأیید عبدالبهاء است (اتهام ۱۴ الی ۲۳) به باور بابی طاهره به قرار زیر است:
۱- بهاءالله در مجموعه الواح مبارکه صفحه ۲۷۸ بابیان را جدالکننده و نزاعگر معرفی میکند.
۲- در همانجا، ایشان پیروان باور طاهره را درندگان ارض توصیف میکند.
در صفحه ۵۲ همان کتاب بهاءالله ۵ مورد اتهام دیگر به باور طاهره وارد میکند:
۳- ازجمله دستورها ضرب الرقاب، یعنی زدن گردن انسانها است.
۴- حرق کتب یا سوزاندن کتابها ازجمله اعمال پیروان آن اعتقاد بوده است.
۵- گوشهگیری و عدم معاشرت با اقوام و ملل دیگر، از جمله دستورات باور طاهره است.
۶- فنای احزاب، یا قتلعام اقوام و احزاب دیگر، از نتایج چنین باوری است.
بهاءالله موارد ۳ تا ۶ را چهار سد عظیم باور بابی طاهره توصیف میکند که با ظهور خود، آنها را از میان برداشته است.
۷- ایشان حاصل باور طاهره را ایجاد صفات سبُعی یا درندهخویی میداند.
۸- ازجمله احکام دیگر، عدم استفاده از لباس اجنبیه است. پیروان ابن مرام از پوشیدن تولیدات ملل دیگر نهی شدهاند.
۹- بهاءالله پیروان باور طاهره را تندرو و فتنهگر معرفی میکند. بهگونهای که بهجای همدردی با ملل دیگر، به تحریک عواطف و هنجارشکنی میپرداختهاند.
۱۰- بهاءالله حاصل چنین باوری را بروز فساد میداند و پیروان آن طائفه را اهل فساد قلمداد میکند.
۱۱- بهاءالله، نتیجۀ دیگر چنین باوری را سست شدن ایمان دانسته و عنوان میکند که چنین باوری باعث لرزه افتادن در ستونهای ایمان است.
۱۲- بهاءالله، باورمندان به بابیت را راهزنانی میداند که اموال مردم را بدون اذن آنها تصرف میکنند و در این کار جویای رضایت خداوند هستند.
۱۳- بهاءالله باور طاهره را به خونریزی و سفک دماء متهم میکند، بهطوری که دنبالهروهای چنین دستورهایی، غارت و خونریزی را از اعمال حسنه میدانستهاند. بهاءالله آنان را سرزنش کرده و باور طاهره را تخطئه میکند.
۱۴- عقلای عالم، در این دورۀ علم و تمدن بر باور طاهره میخندند، زیرا دینی است که اساس آن قتل نفوس، محو کتب، هدم بقاع و تخریب معابد و مساجد است.
۱۵- باور طاهره حکم به احراق جمیع کتب و حکم به تخریب و هدم جمیع هیاکل … است.
۱۶- باور طاهره معتقد بود باید تمام کنائس و عبادتگاههای یهودیان خراب شود.
۱۷- باور طاهره معتقد بود که تمام مساجد میباید تخریب شود.
۱۸- باور طاهره معتقد بود که مکه و کعبه باید خریب شود
۱۹- باور طاهره معتقد بود که بیتالمقدس باید تخریب شود.
۲۰- هیچیک از باورهای طاهره با مدنیت امروزه تطبیق ندارد.
۲۱- باورمندان به باور طاهره، اعتقاد به سب و لعن دیگران داشتند.
۲۲- همکیشان طاهره عبوس بوده، همیشه با خشونت با دیگران رفتار میکردند.
۲۳- طاهره معتقد بود که همۀ کلیساها باید تخریب شود.
استفادۀ بهائیان از باور طاهره
تا به اینجا، مدل رفتار متناقض بزرگان بهائی را تا زمان مرگ شوقیافندی بررسی کردیم. خلاصه بحث این بود که بزرگان بهائی دو رویکرد را در برابر مخاطب از خود به نمایش میگذارند. زمانی که بهاءالله هنوز استقرار نیافته بود و نیاز داشت که مشروعیت خود را از طریق باب به اثبات برساند، به دفاع محکم از باب میپرداخت و تعالیم باب را آسمانی و غیرقابلنسخ میخواند و خود را وفادار به باب و باور او نشان میداد. بعد از مرگ باب و غلبه بر صبحازل و استقرار بهائیت، بهاءالله رنگ عوض کرد و همۀ نابسامانیها را به باب نسبت داد و برای اینکه ثابت کند که بهائیت طرفدار خشونت نیست و آیینی صلحطلب است، احکام بیان را، غیرانسانی، خشونتآمیز و غیرعقلانی خواند. پس در دیدگاه اولیۀ بهائیت، بابیت پیشزمینه و بشارتدهندۀ بهائیت بوده و پس از حصول هدف غایی خود، در طی یک دوره سیساله، نهایتاً منسوخ شده است، چراکه تعالیم آن مناسب مدنیت عصر حاضر نبوده و در کل ثمرهای جز درندهخویی، صفات سَبُعی، جدل و نزاع، قتل و سفک دماء و… نداشته و نخواهد داشت.
در اینجا، به قسمت دوم تاریخ پس از طاهره و باور وی میرسیم. در این زمان، تشکیلات بهائی شکل رسمیبه خود گرفته است و از یک باور شخصی بهکلی خارج شده است. با تشکیل بیتالعدل، بهعنوان نهاد رهبری جامعۀ بهائی، آیین بهائی دیگر جنبه شخصی برای پیروانش ندارد. در این دوره کسی بهائی تلقی میشود که بهطور رسمی در تشکیلات بهائی ثبت نام کرده (تسجیل شده) و تعهدنامه رسمی را امضاء کرده باشد که بهاءالله و باب را بهعنوان مظهر ظهور قبول داشته، عبدالبهاء را مرکز میثاق دانسته، شوقی را ولی امرالله و بیتالعدل را بهعنوان تنها نهاد صاحب قدرت شریعت که مسؤولیت جامعۀ بهائیت حیفایی برعهده این سازمان است، پذیرفته است.
در کنار این پیشزمینه، باید دانست که یکی از مهمترین مسؤولیتهای اعضای جامعۀ بهائی که ازجمله اهداف اصلی این جامعه است، تبلیغ این مرام است. مرور نصوص بهائی، نشان میدهد که بهائیت نقشهای بلندمدت دارد که هدف نهایی آن تشکیل جامعۀ ذهبی (طلایی) است که حکومت مادی و معنوی دنیا در دست تشکیلات بهائی قرار بگیرد. شوقی در مواضع مختلف اعلام نموده که هدف از تشکیل نظام اداری و فعالیتهای مؤسسات بهائی زمینهسازی برای نیل به جامعۀ ذهبی و کسب مدیریت سیاسی جامعه است. جالب است که شوقی برخلاف گفتههای بهاءالله، فقط سخن از فتح قلوب و سلطنت باطنی نمیراند، بلکه به سلطنت ظاهری اشاره نموده تا مخاطبان ایشان تأویل و تفسیر نفرمایند که مثلاً جناب شوقی فرمودهاند که منظور از جامعه ذهبی، تربیت روحانی و فتح قلوب است؛ خیر، ایشان بهوضوح اشاره به سلطنت مسیحیان در قرن چهارم نموده است و آمال و آرزوی بهائیان را رسیدن به سلطنت و حکومت و مدیریت سیاسی جامعه قلمداد میکند؛ این است سخن شوقی:
«دورۀ مجهولیت که اولین مرحله در نشو و نمای جامعۀ اهل بهاست و مرحلۀ ثانیۀ مظلومیت و مقهوریت، هردو منقضی گردد؛ دورۀ ثالث که مرحله انفصال شریعةالله از ادیان عتیقه است چهره بگشاید و این انفصال بنفسه مقدّمۀ ارتفاع عَلَم استقلال دینالله و اقرار و اعتراف به حقوق مسلوبه اهل بهاء و مساوات پیروان جمال ابهی با تابعان ادیان معتبره در انظار رؤسای جهان و این استقلال ممهّد سبیل از برای رسمیت آیین الهی (و ظهور نصرتی عظیم شبیه و نظیر فتح و فیروزی که در قرن رابع از میلاد حضرت روح در عهد قسطنطین کبیر نصیب امّت مسیحیه گشت و این رسمیت به مرور ایام مبدّل و منجر به تأسیس سلطنت الهیه و ظهور سلطۀ زمنیۀ شارع این امر عظیم گردد، و این سلطنت الهیه مآلاً به تأسیس و استقرار سلطنت جهانی و جلوۀ سیطرۀ محیطۀ ظاهری و روحانی مؤسس آئین بهائی و تشکیل محکمۀ کبری و اعلان صلح عمومی که مرحلۀ سابع و اخیر است) منتهی گردد.» (شوقی افندی، ظهور عدل الهى، ص ۳۲).
برای رسیدن به این اهداف، تبلیغ بهائیت از اساسیترین رویکردهاست. رجوع به پیامهای بیتالعدل بهوضوح نشان میدهد که راهکار عملی این سازمان از ابتدای تشکیل و برای رسیدن به هدف غایی تشکیل حکومت جهانی، تلاش برای تهییج بهائیان به تبلیغ امرالله بوده است. پیامهای متعدد بیتالعدل نشان از اهمیت مسئلۀ تبلیغ برای اجرایی کردن و رسیدن به اهداف هفتگانه است که شوقی پیشبینی کرده و نهایت آن به جامعۀ ذهبی میانجامد.
آنچه مقدمات بالا را به یکدیگر متصل میکند، تبلیغ آیین بهائی است. تبلیغ بهمثابه خون در شاهرگهای تشکیلات بهائی است، ولی تبلیغ ابزار میخواهد. یکی از ابزارهایی که ظاهراً بسیار موردپسند بهائیان است استفاده از شخصیت طاهره قرةالعین است. در تاریخ زندگی طاهره نقاطی وجود دارد که جامعۀ بهائی با بزرگنمایی آنها و جذب توجهات مخاطبان به آن نقاط، حقیقتهای زندگی طاهره را در حجاب دروغ، خدعه و دورویی پنهان کرده، طاهره را به مرام خود میچسبانند و از آن برای تبلیغ مرام خود استفاده میکنند.
طاهره در دوره پسا شوقی
نقطۀ موردنظر بهائیان که البته نویسندگان و داستانپردازان جامعه بهائی پساشوقی، به دروغ به آن میپردازند، آنجاست که مدعی میشوند، طاهره حجاب خود را کنار گذاشت و برای آزادی حقوق زنان و برابری حقوق زن و مرد به پاخاست. باوجود اینکه نویسندگان بزرگ بهائی مانند نصرتالله محمدحسینی این ادعا را منحصر به برداشتن روبنده از صورت، در جلسات تدریس کرده است (محمدحسینی، حضرت طاهره، ص۱۹۰)، اما باز مشاهده میکنیم که رویکرد اصلی جامعه بهائی پساشوقی، قهرمان جلوه دادن طاهره و باور وی است، بهطوری که او را حتی در میان اولین زنان تاریخ معرفی میکنند که برای برپایی برابری حقوق زنان و مردان قیام نمود. بهعنوان نمونه به پیام بیتالعدل در تاریخ ۲۰ ژوئن ۲۰۰۸ میلادی توجه فرمایید:
«طاهره، آن شیرزن بیمثیل تاریخ ایران، در سال ۱۲۲۷ شمسی، زمانی که فعّالیّتهای مربوط به بهبود اوضاع اجتماعی زنان در بعضی از نقاط عالم تازه در حال نضج گرفتن بود، شجاعانه به دفاع از آزادی زنان قیام نمود.»
این بیان بیتالعدل، مانند خیلی از ادعاهای دیگر این جامعه، درمورد سران و پیشوایانش، خالی از هرگونه صداقت و بهواقع بدون هر سند و مدرکی است. در هیچیک از نوشتههای بهجامانده از طاهره و نصوص بهجامانده از باب در منطوق بیان، اشارهای به حرکت برای آزادی زنان و قیام برای برابری حقوق زنان و مردان نشده است، اما مشاهده میکنیم که بهائیان در فرصتهای مختلف گردهماییهایی در بزرگداشت طاهره برگزار میکنند که از آنجمله، گردهمایی ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۵ میلادی در ویرجینیای آمریکا است. در این سمینار فعالان حقوق بشر، مانند خانم مهرانگیز کار نیز سخنرانی داشتند.
این یکی از روشهای جذب مخاطب و تبلیغ بهائیان است که با چیدن زمینههای مختلف و پروپاگاندا درمورد یک موضوع، از افراد ذینفوذ در زمینههای حقوق بشری دعوت به همکاری میکنند و نهایتاً از آنها برای تبلیغ بهائیت استفاده میکنند. البته همیشه هم در کارشان موفق نیستند؛ همانطور که در این گردهمایی، مهرانگیز کار در سخنرانی خود ابتدا به پایداری طاهره در اعتقادش به تعالیم باب اشاره کرد و آنگاه موضوع عدم امکان حضور زنان در بالاترین جایگاه رهبری بهائیت یعنی بیتالعدل را پیش کشید و بهائیان را دعوت کرد که بدون پرداختن به توجیه های دینی، کاستیهای تبعیضآمیز و جنسیتی آئین بهائی را معرفی کنند. مهرانگیز کار که یکی از فعالان حقوق بشر و بهویژه حقوق بانوان است، عنوان نمود که احترام به جنسیت با مدح و ثنای طاهره کامل نمیشود و بیتالعدل جهانی بهائیان باید به حضور بانوان در میان اعضای خود تمکین کند. در اینجا بود که بزرگان بهائی تاب نیاورده و در شبکههای اجتماعی ایشان را به بیاطّلاعی از بهائیت متهم و به انواع مختلف تخریب کردند.[۴] همۀ این مباحث نشان میدهد که بهائیت بهجز تبلیغ و رسیدن به جامعۀ ذهبی هدف دیگری ندارد و در این راستا هرگونه مخالفتی را بهائیستیزی جلوه میدهد و مخاطب را تخریب میکند.
تناقض در دیدگاه بهائیت دربارۀ طاهره
بزرگان و پیشوایان گذشتۀ بهائیت و رأس تشکیلات بهائی در زمان حاضر، نسبت به طاهره نگاه متفاوت دارند. با آنچه از گفتههای آنان دانستیم، چارهای جز این نداریم که بگوییم همۀ آنان، نان را به نرخ روز خورده و میخورند. بهاءالله در تأیید اندیشۀ بابی در آغاز و همو در نفی و رد همان باور در زمانی پس از ادعای مظهریت، نان را به نرخ روز خورده است. ابوالفضل گلپایگانی و عبدالبهاء (با تأیید کتاب کشفالغطاء) نیز چنین کردهاند و برای برکشیدن عقاید و احکام خود، بابیان (ازجمله طاهره) را درندهخو، جدلکننده، نزاعکننده، تخریبکنند میراث فرهنگ بشری، قاتل انسانها و… معرفی کردهاند.
اکنون و در زمان پساشوقی، که مسألۀ زنان جایگاه ویژهای پیدا کرده است، بلافاصله جامعۀ بهائی دستاویزی از پستوی تاریخ (همان باور طاهره) پیدا کرده، آن را از جامۀ حقیقت بیرون آورده و جامهای سراسر متفاوت و دروغین بر آن پوشانده و به مخاطب خود تحمیل میکند. در کنار همۀ این دروغها، دوروییها و بیصداقتیها، جامعۀ بهائی ذرهبین خود را بر روی سطحیترین عملکردهای طاهره (برداشتن روبنده از صورت) قرار داده و سعی در فریب دادن مخاطب خود دارد.
سؤال اصلی این است که بهراستی چرا تشکیلات بهائی اینگونه بیصداقتی میکند؟ چرا بهائیان ارزشهای والای انسانی را زیرپا گذاشته، برای انجام وظیفۀ تبلیغ و جلبنظر هر فردی، با هر بینشی، برخلاف عقیدۀ خود، خدعهگرانه دست به فریب اذهان عمومی میزنند و خود را موافق عقیدۀ طاهره و حرکت او جلوه میدهند؟ باید از افسانهپردازان بهائی پرسید، به چه دلیل برخلاف اعتقاد بهاءالله عمل میکنید؟ به چه دلیل باوجود نصوص قطعی بهجامانده از پیشوای خود، به تبلیغ باور طاهره میپردازید؟ آیا نمیدانید که بهاءالله معتقد است، باور طاهره بر نزاع و درندهخویی و قتل و کتابسوزی و تخریب میراث فرهنگی استوار است؟ آیا مجموعه الواح بهاءالله را نخواندهاید که میگوید باور طاهره پیروان خود را از هرگونه معاشرتی با دیگران منع میکند؟ طاهره با چنین اعتقادی، چگونه میتوانسته (به گفتۀ غیرصادقانۀ بیتالعدل) به دفاع از آزادی زنان بپردازد؟ اصلاً آزادی زنان در کدامین کتاب از مجموعۀ کتب بهجا مانده از مرام طاهره آمده است؟
آیا بیتالعدل که خود را مصون از خطا مىشمرد و مدعی است که الهامات الهی در گفتهها و عملکرد آن سازمان دخیل است، در پیام خود که در بالا اشارت رفت، نمیدانسته است که نظر بهاءالله درمورد طاهره چیست؟ جالبتر اینکه آیا رهبران رژیم صهیونیستی، که به باور یهودی معتقدند، از این نگرش بهائیان اطلاع دارند؟ آیا میدانند که بهائیان به ترویج باوری میپردازند که معتقد است عبادتگاههای آنها میباید تخریب شود و اثری از آن در جهان باقی نماند؟ آیا این نهاد معنوی بهائیان، به تزویر و دورویی روی آورده و هدف تشکیل جامعه ذهبی، چشمان مُلهَم به الهامات الهی او را کور کرده است و سخن بهاءالله را در صندوقچۀ پستوهای سازمان بیتالعدل در حیفا گذاشته است و در ملأ عام خلاف عقیدۀ خود بیانیه صادر میکند؟ بهراستی که تبلیغ وارونۀ باور طاهره چیزی جز خروج از انصاف و ورود به تعصب نیست. تعصبی که چشم انسان و انسانیت را کور میکند و راه منطق را گرفته و سدی بر شفقت و صداقت و دیگر ارزشهای انسانی است.
نتیجهگیری
در این مقاله بیان شد در کتب بهائیان گاهی دیده میشود از طاهره و آیین سید باب تعریف و تمجید شده تا آنجا که بهاالله بر کسی که بگوید وی آیین باب را نسخ کرده لعنت میفرستد. از سوی دیگر گاهی دیده میشود که چنان بر بابیان و اعمال و اعتقادات آنان اعتراض میشود و آن آیین محکوم میشود که حتی بهعنوان آیینی که مایه خنده علمای عالم است معرفی میشود. ابتدا مدارکی که این دو جنبه را نشان میدهد و اتهاماتی که در مدارک بهائی نسبت به باور طاهره ذکر شده، آورده شد. سپس جمع بین این دو رویکرد متناقض و اینکه بهائیان چه بهره برداری از طاهره و آیین او میکنند، بررسی شد. در نهایت شواهد این چنین نشان میدهد که آن عملکرد با راستی و صداقت فاصله دارد.
منابع:
[۱] بهائیان مدعی نگارش ایقان در دو شبانهروز هستند، اما شواهدی بر نگارش دوسالۀ این کتاب وجود دارد، سالهای مذکور براساس آن شواهد است.
[۲] محیط طباطبائی، از تحقیق و تتبع تا تصدیق و تبلیغ فرق بسیار است ( قسمت اول)، ماهنامه گوهر، سال چهارم، شماره ۲، اردی بهشت ماه ۲۵۳۵، شماره مسلسل ۳۸،صفحات ۱۲۰-۱۱۳؛ همچنین منتشر شده در: محیط طباطبایی، محمد، گوهر محیط، تحقیق محمد مهدی صائمی، انتشارات گوی، ۱۳۹۱، تهران، ص۱۱۵٫
[۳] البته آنطور که استاد محیط طباطبایی تاریخدان شهیر، بیان میدارد، شرایط برای انتشار آن فراهم نشد و آن کتاب به آتش کشیده شد. جالب است که نابودی کتاب کشفالغطاء توسط آتش، محققان را به یاد آموزه باور طاهره برای سوزاندن غیرمنطوق بیان میاندازد.
[۴] برای آگاهی بیشتر، به لینک زیر که مربوط به کنفرانس خانم مهر انگیز کار است مراجعه کنید: