خودمحوری‌های عبدالبهاء در اجرای احکام

0 1,021

چکیده

آنچه از زندگانی پیامبران الاهی برداشت می‌شود، این است که آنان تمام تلاش خود را برای تبلیغ و ترویج دین الاهی و نگه‌داری آن و درنهایت اجرای دین به کار می‌بستند. سپس به دستور خداوند برای پس از خود جانشینانی را که آن راه را ادامه دهند، به مردم معرفی می‌کردند. بهائیان که آیین خود را الاهی قلمداد می‌کنند، ادعا می‌کنند پیامبرشان، بهاءالله، عبدالبهاء را به‌عنوان وصی خود معرفی کرد و او هم نهایت اطاعت و بندگی و عبودیت بهاءالله را داشت. بااین‌حال، پس از مرگ بهاءالله، عبدالبهاء نه‌تنها به بسیاری از وصیت‌‌های او عمل نکرد، بلکه احکام و مسائل جدیدی را که او نگفته بود اضافه کرد و حتی برخی از احکام ایشان را هم نسخ کرد. علاوه‌براین، اگرچه اجرای دقیق تمام احکام یک آیین از جانشین پیامبر انتظار می‌رود، اما در آیین بهائی این موضوع مشاهده نمی‌شود و عبدالبهاء به تعدادی از احکام آن آیین عمل نکرد. بدین ترتیب، حقانیت آن آیین و نیز ادعای عبودیت عبدالبهاء موردتردید و حتی انکار واقع می‌شود.

مقدمه

خداوند متعال افراد خاصی را از میان مردم برگزیده و به‌عنوان سفیران خود به مردم معرفی کرده است. این سفیران به دستور خداوند، جانشینانی انتخاب کرده‌اند که حافظ دین و مروج شریعت پیامبر الاهی باشند. آنچه از زندگانی ایشان مشاهده می‌شود، این است که تمام همّ و غم آنان اجرای کامل احکام شریعت بوده است. بهائیان ادعا می‌کنند که ‌آیین آنان الاهی است و از افتخارات آیین بهائی وصیت مکتوب پیشوایشان را یاد می‌کنند. طبق معمول ادیان الهی، باید اوصیای برگزیده، حامی و نگه‌دارنده و اجراکننده احکام این آیین باشند. نقض این اصل توسط جانشین معرفی‌شده، یکی از نشانه‌های مهم الاهی نبودن آن آیین است.

عبدالبهاء در نطقی در نیویورک می‌گوید: «قوله الجمیل: جمال مبارک عهدی گرفتند ولی من موعود نیستم… ولی عبدالبهاء مبین کتاب اوست.» (مازندرانی، فاضل، امر و خلق، ج ۴، ص۲۸۸). پس او برای خودش مقام تبیین‌کننده کلام بهاءالله را قائل است. مشابه این کلام را هم بسیار تکرار کرده است: «نام من عبدالبهاء، ذات من عبدالبهاء، صفت من عبدالبهاء» (همان، ص۲۷۸). در راستی‌آزمایی این ادعا، اگر درستی و صدق این سخن و پیروی او از بهاءالله و دستورها و احکامش اثبات نشود، دو اشکال رخ می‌نماید: یکی اینکه چرا ادعاهایی شده که انجام نشده و به‌وقوع نپیوسته است و دیگر آنکه چرا کسی به‌عنوان جانشین مشخص شده است که برخلاف حکم پیامبر عمل کرده و فرمان داده است؟ درنهایت این دو اشکال به این منتهی می‌شود که آیا واقعاً ممکن است این آیین از سوی خداوند متعال فرستاده شده باشد؟ این سؤال از آنجا به‌وجود می‌آید که انتظار می‌رود کسی را که خداوند امر به پیروی از او می‌کند، از عصمت برخوردار باشد و عدم عصمت او باعث گمراهی مردم نشود. اگر ادعاهای این شخص، خصوصاً در زمینۀ پیروی از پیامبر، به‌وقوع نپیوندد و وصی و جانشین مشخص‌شده از دستور پیامبر پیروی نکند، به‌یقین الهی نبودن آن مدعی پیامبری و آیین او ثابت می‌شود.

آنچه در تاریخ آیین بهائی می‌بینیم این است که وصی بهاءالله نه به وصیت مکتوب پیشوا عمل کرد و نه به احکام اجرائی آیین بهائی! حتی عبدالبهاء، به‌عنوان وصی پیامبر آنان، پا را فراتر گذاشت و برخی از احکام بهاءالله را کنار گذاشت و احکام جدیدی را جایگزین کرد و در ملاء عام خلاف احکام او اعمالی را انجام ‌داد.

پیش از این، در مقالۀ «خودمحوری‌های عبدالبهاء در اجرای وصیت بهاءالله» به مواردی که عبدالبهاء به وصیت پدرش عمل نکرد، پرداخته شد. در این مقاله تعداد دیگری از خودمحوری‌های عبدالبهاء دربرابر احکام بهاءالله را در دو دستۀ احکام تغییریافته و احکام انجام‌نشده بررسی می‌کنیم.

۱٫ احکام تغییریافته

بهاءالله در مقدمه کتاب اقدس مشخص کرده که به‌جز خودش، چه کسی یا چه کسانی می‌توانند احکامی را در آیین بهائی تشریع کنند:

«تشریع آنچه در کتاب اقدس نازل نشده و همچنین تفاصیل ثانویّه و متفرّعات مربوط به اجرای احکام نازله از قلم اعلی، کل به ‌بیت‌العدل اعظم محوّل گردیده است. این هیأت مختار است که بر احکام نازله از قلم اعلی ملحقاتی بیفزاید ولی مختار نیست که احکام نازله را هرگز ملغی سازد و یا در آن ادنی تعدیلی روا دارد. همچنین ولیّ امراللّه هرگز مجاز نیست که از قاطعیّت حدود و احکام کتاب مستطاب اقدس بکاهد، تا چه رسد به اینکه آن را منسوخ سازد» (‌بیت‌العدل اعظم، مقدمه اقدس، صص۱۴ و ۱۵- نسخه دیجیتال).

مشاهده می‌شود که هیچ‌کس حق ندارد تغییری در احکام بهائی ایجاد کند و فقط بیت‌العدل می‌تواند ملحقاتی را اضافه کند. حتی ولی امر بهائیان نیز اجازه ندارد اندکی احکام بهائی را عوض کند. بااین‌حال، با بررسی احکام آیین بهائی، با احکامی مواجه می‌شویم که بهاءالله به‌گونه‌ای بیان کرده، اما عبدالبهاء آن‌ها را تغییر داده است. این تناقض می‌تواند حیرت‌انگیز باشد، چراکه مقامات پدر و پسر و وظایفشان باهم خلط شده است. عبدالبهاء که مقام جانشینی بهاءالله را دارد، وظیفۀ تغییر حکم را ندارد و نباید چنین کاری را انجام دهد.

به‌طور مشخص حکم نماز نه‌رکعتی و حکم تعدد زوجات را می‌توان در این دسته جای داد.

۱-۱٫ نسخ نماز نه‌رکعتی

بهاءالله در کتاب اقدس نماز را نه رکعت معیّن کرده ‌است: «قد کُتِب علیکم الصَّلوةُ تِسْعَ رکعاتٍ لِلّهِ مُنزل الآیات حین الزّوال و فی البُکور و الآصال و عفونا عدّةً اخری امراً فی کتاب اللّه انّه لهو الآمر المقتدر المختار: نوشته شده است بر شما نماز نه‌رکعتی برای خداوندی که آیه‌‌ها را نازل می‌کند، هنگام ظهر و در صبح و شام و بخشیدیم تعداد دیگری را. این امری در کتاب خداست، همانا او امرکنندۀ مقتدر بااختیار است.» (بهاءالله، اقدس، بند۷).

یکی از مواردی که ادعای عبودیت عبدالبهاء را رد می‌کند، نسخ نماز نه‌رکعتی و نماز آیات است. در ادامۀ این مقاله بیان شده است که عبدالبهاء از روش خواندن آن نماز ظاهراً اطلاعی نداشت و ابراز کرده است لوحی که آن نماز در آن بوده، ربوده شده است. پس از گم شدن آن نماز، وقتی ایشان دیدند از نماز در ‌آیین بهائی خبری نیست؛ نماز سه‌گانه فعلی را جعل کردند؛ درحالی‌که در هیچ‌کدام از نصوص بهاءالله نزول این سه نماز فعلی نیامده است. عبدالبهاء بنا بر نصوص بهائی شأن تبیین دارد نه تشریع و اجازه جعل نماز جدید را نداشته است، اما اینجا تشریع یک حکم جدید کرده است. دربارۀ نماز سه‌گانه فعلی چنین آمده است:

«١-١٥صلات نه‌رکعتی که در کتاب اقدس به آن اشاره شد، با نزول سه صلات کبیر و وسطی و صغیر منسوخ گردیده است.

١-١٦ صلات آیات منسوخ گشته و به‌جای آن آیۀ مخصوص نازل گردیده که تلاوتش واجب نیست.» (جزوه تلخیص و تدوین حدود و احکام کتاب اقدس، ضمیمۀ کتاب اقدس، ص۸۱ ).

بنا بر کتاب اقدس، این نماز نه‌رکعتی بر بهاءالله نازل شده و بر بهائیان واجب شده بود، ولی هیچ‌کس حتی عبدالبهاء از آن اطلاع ندارند. ایشان به‌صراحت بیان می‌کنند که نماز در کتاب اقدس چیز دیگری است. بعد این  سه صلات را  مطرح می‌کند. در اینجا سؤال این است که چه کسی این نماز را نازل کرده است؟ در آن زمان که بهاءالله فوت کرده بود، مگر عبدالبهاء شأن وحی و نزول و نسخ آیات بهاءالله را داشت؟

در تقریرات اقدس آمده است: «حضرت عبدالبهاء در لوحی دیگر نیز می‌فرمایند که ازجمله صورت صلات نه‌رکعتی را ناقضین تصاحب نمودند و نیز در همین لوح می‌فرمایند که بعد از نزول صلات جدید، یعنی صلات کبیر و وسطی و صغیر، صلات نه‌رکعتی نسخ شده و بنابراین بدیهی است که اگر آن صلات روزی هم پیدا شود، دیگر نباید آن را اجرا کرد زیرا صلات بعدی که امروز متداول است، ناسخ صلات نه‌رکعتی اوّلیّه است. به‌هرحال صلات نه‌رکعتی اولیّه امروز در دست نیست و آن موقعی نازل شده بود که هنوز صلات جدید بعدی نازل نشده بود.» (اشراق خاوری، تقریرات اقدس، ص۳۳ ).

اینجا سؤال پیش می‌آید که عبدالبهاء به چه مجوزی این نمازها را وضع کرد و نمازی را که پدرش واجب کرده بود نسخ کرد؟ او که برای خود شأن تشریع قائل نیست و احکام جدیدی هم نیامده و خودش هم اعتراف کرده که وحی تا هزار سال آینده قطع شده است (اشراق خاوری، تقریرات اقدس، ص۱۰۳).

قابل ذکر است که در جزوه رفع شبهات بهائیان تشریع این سه نماز را  به بهاءالله نسبت داده‌اند؛ درحالی‌که هیچ مدرکی برای آن ارائه نکرده‌اند و مدارکی که در اینجا ارائه شد، خلاف آن را نشان می‌دهد.

۲-۱٫ حکم تعدد زوجات بهاءالله و تک‌همسری عبدالبهاء

حکم تعدد زوجات در کتاب اقدس چنین است: «ایّاکم ان تجاوزوا عن الأثنتین و الّذی اقتنع بواحدة من الإمآء استراحت نفسه و نفسها: بر شما باد که از دو همسر تجاوز نکنید و اگر به یکی قانع شوید خودتان و همسرتان راحت هستید» (اقدس، بند ۶۳ -گنجینه حدود و احکام فصل ۱۳، ص۱۷۶).

از این حکم کتاب اقدس روشن می‌شود که گرفتن دو همسر از نظر احکام بهائی اشکالی ندارد. به‌علاوه، عملکرد بهاءالله در زندگانی خودش نیز به همین شکل بوده است و ایشان در زمان واحد بیشتر از یک همسر داشتند. بااین‌حال، در ملحقات اقدس در ادامۀ بیان بهاءالله آمده است:

«اگرچه نصّ کتاب مستطاب اقدس ظاهراً تزویج ثانی را اجازه می‌دهد، حضرت بهاءاللّه می‌فرمایند که آسایش و آسودگی خاطر وقتی میسّر است که به همسر واحد قناعت شود.آن حضرت درباره این نکته در لوحی می‌فرمایند که انسان باید به نحوی عامل گردد که سبب راحت و آسایش خود و همسرش باشد. حضرت عبدالبهاء، مبیّن منصوص آیات اللّه در تبیین این آیه مبارکه می‌فرمایند که مقصد از این بیان مبارک فی‌الحقیقه زوجه واحده است و این مطلب در بعضی الواح ذکر گردیده. از جمله می‌فرمایند:

اعلمی انّ شریعة اللّه لاتجوز تعدّد الزّوجات لانّها صرحت بالقناعة بواحدة منها و شَرَطَ الزّوجة الثّانیة بالقسط و العدالة بینهما فی جمیع المراتب و الاحوال فامّا العدل و القسط بین الزّوجتین من المستحیل و الممتنعات و تعلیق هذا الأمر بشیء ممتنع الوجود دلیل واضح علی عدم جوازه بوجه من الوجوه فلذلک لایجوز الّا امرأة واحدة لکلّ انسان.» (ملحقاتی بر کتاب اقدس، ص ١٦٧).

ترجمه بخش عربی: «بدانید که شریعت خدا اجازه تعدد زوجات را نداده زیرا صراحت کرده است که به یک زن اکتفا کنید و شرط همسر دوم عدالت بین آن‌ها در تمام مراتب و احوال است، پس عدل و قسط بین دو همسر از محالات و ممتنعات است و گره زدن این امر به چیزی محال، دلیل واضحی بر عدم جواز آن به شکلی از شکل‌‌هاست، پس به‌خاطر آن جز به یک زن برای هر انسان اجازه داده نشده است.»

می‌بینیم که عبدالبهاء در تبیین جمله پدر، کاملاً خلاف بیان او حرف می‌زند.

همچنین از عبدالبهاء در لوح مسیس روزنبرگ نقل شده است: ««به نصّ کتاب اقدس در تزویج فی‌الحقیقه توحید است زیرا مشروط به شرط محال است.» انتهی و در لوح حکیم داود نازل قوله العزیز: «امّا درخصوص تعدّد زوجات منصوص است و ناسخی ندارد… من می‌گویم عدالت را در تعدّد زوجات شرط فرموده‌اند تا کسی یقین بر اجرای عدالت نکند و قلبش مطمئن نشود که عدالت خواهد کرد متصدّی تزویج ثانی نشود. چون حتماً یقین نمود که در جمیع مراتب عدالت خواهد کرد آن وقت تزویج ثانی جائز… و عدالت به‌ درجه امتناع است. مقصود این است که تعدّد زوجات بدون عدالت جائز نه.» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ۱۷۶ – ١٧٧).

در اینجا باید توجه کرد که بهاءالله در اقدس تزویج با دو همسر را بدون شرط و به‌طور صریح اجازه داده است و فقط تذکر داده که اگر به یکی قانع باشید موجب راحتی شماست؛ درحالی‌که عبدالبهاء شرط عدالت را بر این حکم اضافه می‌کند و برقراری آن را محال می‌داند. دراین‌مورد اگرچه ایشان تعدد زوجات را منصوص و بدون ناسخ می‌داند، اما با اضافه کردن شرطی، حکم پدر را تغییر می‌دهد.

۲٫ احکام انجام‌نشده

با بررسی تاریخ زندگی عبدالبهاء، می‌بینیم که عبدالبهاء بعضی از احکام صریح بهاءالله را انجام نداده یا کارهایی کرده که مخالف احکام بهاءالله بوده است.

۱-۲٫ ترک نماز نه‌رکعتی

همان‌طور که توضیح داده شد، بهاءالله نمازی نه‌رکعتی را برای بهائیان واجب کرده است. عبدالبهاء نیز تأکیدهای زیادی را بر خواندن نماز داشته است، ازجمله: «و در لوح میان‌دوآب میرزاحسین برادر حضرت شهید می‌فرمایند: «هواللّه ای ثابت بر پیمان… صلوة و صیام از اعظم فرائض این دور مقدّس است اگر نفسی تأویل نماید و تهاون کند البتّه از چنین نفوس احتراز لازم و الّا فتور عظیم در دین اللّه حاصل گردد. باید حِصن حصین امرالله را از سهام بغض و کین چنین اشخاص محافظه نمود و الّا به‌کلّی اساس دین الهی منهدم گردد… جمیع احبّا را با خبر کنید تا در حذر باشند و علیک التّحیّة و الثّناء.  ع‌ع»» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ۱۳).

ملاحظه شد که عبدالبهاء تأکید بسیاری بر نماز می‌کند، تاآنجاکه می‌گوید اگر کسی در نماز سستی کند، از او دوری بجویید و دیگر بهائیان را هم با خبر کنید که دوری کنند. همچنین پس از بهاءالله دستور سه نوع نماز دیگر به بهائیان داده می‌شود، اما وقتی دربارۀ نماز نه‌رکعتی سؤال می‌شود، چنین پاسخ می‌دهند:

«در رساله سؤال و جواب نازل:

«سؤال ــ در کتاب اقدس صلوة نه‌رکعت نازل که در زوال و بکور و اصیل معمول رود و این لوح صلوة، مخالف آن به‌نظر آمده.

جواب ــ آنچه در کتاب اقدس نازل، صلوة دیگر است و لکن نظر به حکمت در سنین قبل بعضی احکام کتاب اقدس که ازجمله آن صلوة است در ورقۀ اُخری مرقوم و آن ورقه مع آثار مبارکه به‌جهت حفظ و ابقای آن به جهتی از جهات ارسال شده بود و بعد این صلوة ثلاث نازل و در لوح جوان روحانی دُرُخشی می‌فرمایند قوله تعالی: «اینکه درباره صلوة ذکر نمودند صلوتی که حکمش در کتاب اقدس نازل شده مع آثار زیادی از سجن به مقرّ دیگر ارسال گشته و صلوة جدیده که بعد نازل، کبیر آن معلّق است به اوقاتی که انسان در نفس خود حالتی مشاهده نماید…»» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ٣١؛ رساله سؤال و جواب کتاب اقدس، صص۶۱ و ۶۲، سؤال ۶۳).

در ادامه، عبدالبهاء با صراحت از گم شدن دستور نماز شکایت می‌کند.

«قوله تعالی: «ای ثابت بر پیمان درخصوص صلوة تسع رکعات سؤال فرموده‌اید. آن صلوة با کتبی از آثار در دست ناقضان گرفتار، تا کی حضرت پروردگار آن یوسف رحمانی را از چاه تاریک و تار به در آرد  اِنَّ فی هذا لحزنٌ عظیم لعبدالبهاء… تاللّه اِنَّ عبدالبهاء یَبکی دَماً من هذه المصیبة العظمی و یتأجّج فی قلبه نار الجوی…»» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص۳۲- مازندرانی، فاضل، امر و خلق، ج ۴، صص۹۱ و ۹۲).

اینکه ایشان روش خواندن آن نماز را نمی‌دانستند، نشان می‌دهد که این نماز را در طول عمر ۷۹ ساله خود به‌عنوان عبد بهاءالله یک بار هم نخوانده است! حتی در زمان حیات پدر، یعنی ۱۹ سال پس از نزول اقدس تا زمان فوت بهاءالله ایشان این نماز را نخوانده است. چگونه بهائیان می‌توانند جانشینی ایشان را بپذیرند درحالی‌که مهم‌ترین عبادت بهائی را که بهاءالله قرار داده، یک بار انجام نداده است؟

۲٫ ۲٫ تقیه

در کتاب گنجینه حدود و احکام و کتاب امر و خلق به‌صراحت از تقیه نهی شده است.

فاضل مازندرانی: «در سبیل این مبدأ جلیل و امر قویم از هر منصب و مقامی چشم پوشند و مصالح شخصیه و ملاحظات نفسیه را فدای مصالح عمومیه امریه فرمایند. حکمت و تقیه در گذشتۀ ایام کافل صون و حمایت مظلومان آن سامان بود… ولی در این ایام… تقیه و کتمان عقیده توهین و تحقیر است…».(مازندرانی، اسدالله، امر و خلق، ج ۴، ص۳۸۵).

همچنین  اشراق خاوری «در نهی از تقیّه و کتمان عقیده» بابی را در کتاب احکام بهائیان می‌آورد. (گنجینه حدود و احکام، باب ۷۲، در نهی از تقیه و کتمان عقیده، ص ۴۵۶ ).

اکنون هم میان بهائیان مرسوم است که تقیه حرام است. آنچه از پژوهش در آثار امری به‌دست می‌آید بهاءالله دستور صریحی بر تقیه نداده و در مواردی هم تقیه را منع کرده است؛ ازجمله:

«حكمت محبوب است ولكن نه به شأنی كه كلمة‌الله مستور ماند و حكمت ما بین الاشرار لائق نه بین اخیار.» (فاضل مازندرانی، اسرار الآثار ج۲ ص۱۷۱، محمدحسینی، نصرت‌الله، قاموس کتاب اقدس، ص۱۵۷).

بهاءالله در توصیف باب می‌گوید: «با اینكه در سن شباب بودند و امری كه مخالف كل اهل ارض از وضیع و شریف و غنی و فقیر و عزیز و ذلیل و سلطان و رعیت بود، باوجود این قیام برآن امر فرمود. چنانچه كل استماع نمودند و از هیچ‌كس و هیچ نفس خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند.» (بهاءالله، ایقان، ص۱۷۹).

این در حالی است که در سیره عبدالبهاء در مواردی شاهد تقیه هستیم. از جمله :

 

او میان مسلمانان در مساجد اسلامی نماز می‌خواند.

(Fl-Taherzadeh, the Revelation of Bahá’u’lláh, vol. 3,179; Hasan Balyuzi, Abdu’l-Bahá. The Center of the Covenant of Bahá’u’lláh (Oxford: George Ronald, 1987)

عبدالبهاء همچنین از بهائیان تقاضا می‌کرد فعالانه در مراسم محرم و تاسوعا و عاشورا شرکت کنند (پیام بهائی، شماره ۱۳۸ ۲۵، می ۱۹۹۱).

خودش نیز در مراسم تعزیه ماه محرم شرکت می‌کرد و به روضه‌خوان و مرثیه‌سرا خلعت می‌داد (Balyuzi, Abdu’l-Bahá, ۱۳۷).

در ماه رمضان صیام می‌کرد و عید فطر را برقرار می‌داشت. حتی زائرین بهائی در حیفا را دعوت به شرکت در اعیاد اسلامی می‌کرد («خاطرات بدیع بشرویی»، پیام بهائی، شماره ۱۹۳، صص ۲۴-۲۰، دسامبر ۱۹۹۵).

همچنین ازدواج و عقد بین بهائیان نیز، کما فی‌السابق، برطبق مراسم شریعت اسلامی اجرا می‌شد (پیام بهائی، شماره ۱۳۸، می ۱۹۹۱، ص ۲۵).

 

عبدالبهاء، نزد دوستان و همسایگان و سایر مردم فلسطین به مسلمان معروف بود. تعداد زیادی از روشن‌فکران و نویسندگان ترک و عرب در امپراتوری عثمانی، که بسیاری از آن‌ها نیز با ارادت و محبت از او در خاطرات خود یاد کرده‌‌اند، بعد از ساعت‌ها و روزهای متمادی که در محضر عبدالبهاء گذرانده و با او مصاحبه کردند او را به معرفی خودش سرکرده یک فرقه از فرقه‌های اسلام حساب می‌کردند. دکتر نجاتی الكن که برای نخستین بار آرشیوهای ترکیه را در جست‌وجوی اسناد و مدارک خاص آیین بهائی بررسی کرده است، به‌طور مفصل شرح حال این گونه روشن‌فکران و سیاستمداران بهائی ترک را در رسالۀ دکتری خود آورده است. (نجاتی الكن، ترکان جوان بهائی، ۱۸۱-۲۱۹(.

همچنین، ماری مکسول (روحیه خانم) همسر شوقی‌افندی، می‌نویسد که عبدالبهاء نتوانست پوسته سنت‌های اسلامی را بشکافد و از قالب آن دایره خارج شود.

Necati Alkan, “The Babi and Baha’i Religions in the Ottoman Empire and Turkey 1814 – 1928,” (Dissertation), University of Bochum 2005, published as Dissent and Heterodoxy in the Late Ottoman Empire. Reformers. Babis and Baha’is (Istanbul: The Isis Press, 2008); Necati Alkan,”The Young Turks and the Baha’is in Palestine in Y. B. and E. Ginio (eds.), Late Ottoman Palestine. The Period of Turk Rule (London: I. B.Tauris, 2011), 238-278: see also Selim Deringil Conversion and Apostasy in the Late Ottoman Empire (Oxford: OUP, 2012): http://www.cambridge.org/gb/knowledge/isbn/ item6633773/site_locale=en_GB

عبدالحسین آیتی (آواره) در بخش مربوط به سفر عباس‌افندی به مصر، ضمن شرح دیدوبازدید افندی با علمای قاهره می‌نویسد: (در همان روز بازدید از شیخ محمد بخیت مفتی دیار مصر) که جمعه بود، نماز جمعه را در مقام سیده زینب اداء فرموده و بعد از آن به بازدید شیخ محمد راشید که از کبار علما است و امام خدیوی است تشریف بردند (آیتی، کواکب الدریه، ج ۲، ص۲۰۰).

شوقی‌افندی در ذکر حالات عباس‌افندی در آخرین هفته حیات وی تصریح می‌کند که: «در خدمت و انتشار امر اب جلیلش مواظب و مداوم و در آخرین جمعۀ توقف مبارکش در جهان ناسوت، باوجود خستگی و ضعف فراوان، جهت ادای صلوة ظهر در جامع مدینه حضور به هم رسانید.» (شوقی، قرن بدیع، ج۳، ص۳۱۸ ترجمه نصرت‌الله مودت).

شوقی در اینجا تأکید بر خدمت عبدالبهاء به انتشار آیین پدرش می‌کند، درحالی‌که ایشان، برخلاف نصوص بهاءالله، آشکارا در نماز جماعت که در دیانت بهائی حرام است و در نماز جمعه مسلمانان شرکت کرده است. آیا این عبودیت نسبت به بهاءالله است؟

تأیید مطلب فوق را می‌توان در خاطرات فضل‌الله صبحی (مهتدی)[۱] دید. او سال‌ها از نزدیک با عباس‌افندی معاشرت داشته و منشی و کاتب وی بود و البته بعدها از او و آیینش برگشت. صبحی در ضمن بیان خاطرات خود از عباس‌افندی می‌نویسد: «روز دیگر که جمعه بود با جمیع همراهان به حمام رفتیم و نزدیک ظهر بیرون آمدیم. چون به در خانه عبدالبهاء رسیدیم دیدیم سوار شده برای ادای فریضه جمعه عازم مسجد است. کرنش کردیم، گفت: «مرحبا، از شما پرسیدم گفتند حمام رفته‌اید؛» بعد به طرف مسجد رفت. چه، از روز نخست که بهاء و کسانش به عكا تبعید شدند، عموم رعایت مقتضیات حکمت را فرموده متظاهر به آداب اسلامی از قبیل نماز و روزه بودند. بنابراین هر روز جمعه عبدالبهاء به مسجد می‌رفت و در صف جماعت اقتداء به امام سنت کرده به آداب طریقه حنفی که مذهب اهل آن بلاد است نماز می‌گزارد». (صبحی، خاطرات درباره بابیگری و بهائیگری، صص۱۵۱-۱۵۲).

صبحی خاطرنشان می‌سازد که عباس‌افندی، «روزهای آدینه پیش از نیمروز به مسجد می‌رفت و پشت سر پیشوای مسلمانان سنی که در آنجا روش حنفی داشتند دست‌بسته نماز می‌خواند و خود را مسلمان می‌نمود و در ماه رمضان هم، خویش را روزه‌دار نشان می‌داد و گاهی که در انجمنی با دانشمندان و بزرگان مسلمان روبه‌رو می‌شد از برتری کیش مسلمانی سخن می‌گفت و چنان رفتار می‌کرد که مردم آن سرزمین آن‌ها را مسلمان می‌دانستند و گمان نمی‌کردند که دینی تازه آورده‌اند… و اگر می‌پرسیدند که چرا خویشتن را بهائی می‌نامید؟ می‌گفت: بهائی دین جداگانه نیست؛ شاخه‌ای از مسلمانی است.» (خاطرات دربارۀ بابیگری و بهائیگری، ص۱۵۳ – ۹۹)

دستور صریح بر عدم تقیه با تمام تبصره‌‌هایش در آیین بهائی روشن است، اما جناب عبدالبهاء در مسجد مسلمانان  برای نماز جماعت شرکت می‌کردند، به‌این‌ترتیب عقیده خود را کتمان و خلاف نصوص عمل کردند، درنتیجه عبودیت ایشان مورد تشکیک و تردید واقع می‌شود.

 

استاد سیدمحمد محیط طباطبایی، درخصوص تظاهرهای عباس‌افندی به اسلام، خاطره جالبی را نقل می‌کند که شاهد روشن دیگری بر بحث ماست. استاد محیط خاطره‌ای را از زمانی که نماینده فرهنگی ایران در کشور سوریه بوده است، می‌نویسد:

«مرحوم هاشم آتاسی، رئیس‌جمهوری وقت سوریه، برای تماشای هنر دست مرحوم صنیع خاتم شیرازی بر روی چوب صندوقی که برای مقبره حضرت زینب ساخته بود، در فروردین ۱۳۳۴ به محل مقبره دعوت شده بود… حضرت رئیس‌جمهور ضمن تحسین آثار ممتاز هنری ایران، سخن از خط زیبای فارسی نستعلیق پیش آورد. میرزاحسن زرین‌خط، نسخه حافظ چاپی خط خود را به ایشان تقدیم کرد و رئیس‌جمهور را به یاد میرزامشکین‌قلم خطاط اصفهانی انداخت که در جوانی پیش او مشق خط کرده بود. از وصف خط مشکین‌قلم به ذکر میرزاعباس (عبدالبهاء) پرداخت و از حسن اعتقاد او در دیانت اسلامی و حضور منظم او در نماز جمعه و برگزاری مراسم دینی و مراقبت وی در کار روزه‌داری لختی یاد کرد. آنگاه باعث بر آشنایی خود را با او چنین توضیح داد: در ۱۳۱۰ یا ۱۳۰۹ هجری نخستین مأموریت دولتی من بعد از طی دوره تحصیل مكتب سلطانی و مدرسه حقوق، در حکومت عکا آغاز شد. این موقع با مرگ پدر میرزاعباس و بروز اختلاف میان او و برادرش مصادف بود. برادران میرزاعباس چندان پایبند وظایف دینی و حضور در نماز جمعه نبودند، اما خود او هر روز جمعه‌ای در کنار من به نماز برمی‌خاست و همیشه مراقب اعمال دینی خود بود و به همین سبب مورد تأیید و مساعدت قرار گرفت (نقل به معنی). مرحوم آتاسی افزود که روزی از میرزاعباس پرسیدم شما که در کار دین چنین استوارید، چرا به سوءمعامله دولت خود دچار و از ایران دور شدید؟ میرزاعباس جواب داد: ما از آن دسته متصوفه ایران بودیم که سب خلفا را جایز نمی‌دانستیم و این امر بغض مقامات رسمی را برانگیخت تا ما را به عثمانی فرستادند.» (نقل معنی شده) (محیط طباطبائی، مجله گوهر سال ۴ ش۳خرداد ۱۳۵۵ شماره مسلسل ۳۹ص ۲۰۰- به نقل از تاریخ معاصر ایران، فصلنامه تخصصی، سال ۱۲ پائیز و زمستان ۱۳۸۷، ص۱۰۱، چاپ دوم، ویژه بهائیت).

جالب است بدانیم، حتی وقتی که عباس‌افندی در حیفای فلسطین از دنیا رفت، (عائله و منتسبین او) اعلان تشییع جنازه وی را با سر تیتر اسلامی و قرآنی مشهور «انا لله و انا الیه راجعون» و با امضای جمعیت اسلامیه(!) چاپ و منتشر کردند:

انا لله و انا الیه راجعون

جمعیت اسلامیه با کمال تأسف رحلت یگانه مصدر فضل و دانش و بزرگ‌ترین احسان‌کننده (عبدالبهاء عباس) را اطلاع می‌دهند. فردا روز شنبه هنگام صبح از منزل بر جنازه او احتفال خواهد شد. امید است که این اعلان را مانند دعوت‌های خصوصی شناخته، اجتماع کنند بر جنازه این فقید که خدایش مستغرق رحمت و رضوان خود فرماید و صبر جمیل به آل و اصحاب او عنایت کند (آیتی، کواکب الدریه، ج۲ ص۳۰۲، نقل از جریده النفیر چاپ حیفای فلسطین سال ۱۱ شماره ۲۸۸۹ مورخ ۶ ربیع الثانی۱۳۴۰.ق).

هنگام تشییع جنازه عباس‌افندی نیز به نوشته شوقی: «در مقدمه این تشییع پرهیمنه و جلال، دسته‌ای پلیس شهری قرار داشت که به منزله گارد احترام محسوب می‌گردید، در عقب آن‌ها كشافات از مسلمین و نصاری با پرچم‌های افراشته در حرکت بودند. از آن پس، هیئتی از مرثیه‌خوانان که تلاوت آیات قرآن کریم می‌نمودند و بعد از آن زعمای ملت اسلام که در رأس آن مفتی حیفا قرار داشت.» (شوقی، قرن بدیع ترجمه نصرت‌الله مودت ج۳ص ۳۲۷و۳۲۶). همچنین، در مراسمی که بر سر قبر عباس‌افندی برگزار شد، یکی از کسانی که بیانیه خواند، مفتی وقت حیفا (محمد مراد‌افندی) بود و جالب است که وی در بیانیه خود با اشاره به عباس‌افندی چنین آورد: «او که مستحق رحمت الهی است بر نکات شریعت اسلامیه، واقف و آگاه بود» (آیتی، الکواکب الدریه ج۲، ص ۳۱۳).

ناطق بعدی (عبدالله‌افندی) ضمن تعریف از عباس‌افندی و اظهار تأسف در مرگ او گفت: «ای آقایان بهائی، این مصیبت تنها مصیبت شما نیست، مصیبت اسلام است بتمامها… پس تعالیم بهاءالله که شخص او منسوب به محمد رسول الله است منتشر است در مشارق و مغارب زمین… حجاز و مصر و شام که گهواره اسلام است و عتبات عالیات که بزرگ‌ترین جسدها (اجساد پیامبران و ائمه شیعه علیهم السلام) را دربر دارد با خاک ایران… کلاً شریک می‌شوند با بیت‌المقدس در این حسرت و اندوه… (کواکب الدریه ج۲، ص ۳۱۵ و ۳۱۶).

نیز شیخ اسعدافندی شقیر در نطقی که ایراد کرد گفت: «این آقای عباس بهائی از اهل عکا شمرده می‌شد… در آن مجالس تفسیر آیات قرآنیه و اخبار نبویه را جمع می‌کرد و به حکمت خود و دقت خویش بین آراء مفسرین و محدثین و بین آراء علمای این عصر و حکمای قدیم و جدید توافق می‌داد…(آیتی، کواکب الدریه، ج۲، ص۳۲۱ ).

 

اگر عباس‌افندی، در محل اقامت خود، عقایدش را مبنی بر اعتقاد به آیین بهائی آشکار می‌کرد و بهائیان منطقه بر اظهار عقاید خود استقامت و پایداری می‌داشتند، مسلمانان هرگز تماس و ارتباطی با او نمی‌گرفتند و در تشییع جنازه‌اش زعمای ملت اسلام، با قرآن و صلوات، شرکت نمی‌کردند.

میرزاحسن نیکو (مبلغ و نویسنده مشهور بهائی که بعدها از آن‌ها برگشته و کتاب فلسفه نیکو را نوشت) نیز حقایق جالب‌توجهی را در این زمینه فاش می‌سازد. نیکو، با طرح این نکته که: عباس‌افندی «در حدود فلسطین و سوریه ابداً دعوتی نکرده، بلکه من باب احتیاط، تبلیغ را هم در آن حدود حرام نموده بود که مبادا سروصدایی بلند شود و مشت او نزد مسلمین آن اقلیم باز گردد»، به لوحی اشاره می‌کند که افندی در آستانه سفر مشهور خود در سال ۱۳۲۸ق از حیفا به مصر، برای شیخ فرج‌الله زکی کردی (از سران بهائیت و ناشر مشهور آثار فرقه در قاهره) فرستاده که این است:

هُو اللّه

ای شیخ محترم، در السن و افواه ناس مفتریاتی چند انتشار یافته که ضرّ به امر دارد لهذا باید من ملاقات با بعضی نفوس مهمّه نمایم و این افکار را زائل نمایم و تابه‌حال هرکس ملاقات نمود منقلب گردید. اگر نفسی از احبّا زبان به تبلیغ گشاید و به نفسی حرفی ولو به مدافعه بزند مردم به‌کلّی فرار نمایند و نزدیک نیایند، لهذا جمال مبارک تبلیغ را در این دیار حرام فرموده‌اند. مقصود این است که احبّا باید که ایّامی چند به‌کلّی سکوت نمایند و اگر کسی سؤال نماید به‌کلّی اظهار بی‌خبری کنند که همهمه و دمدمه قدری ساکن شود و من بتوانم که به مصر آیم و با بعضی از نفوس مهمّه ملاقات کنم زیرا حال حکمت اقتضاء چنین می‌نماید. لهذا جمیع احبّا را به‌کلّی از تکلّم از این امر البتّه حال منع فرمایید و علیکم التّحیّة و الفضل و الاحسان من الربّ المنّان.» (عبدالبهاء، مکاتیب، ج ۳، ص۳۲۷).

نیکو می‌گوید: از لوح یادشده صراحتاً این مطلب مستفاد می‌شود که عباس افندی چون خود… می‌خواست به مصر برود، زمینه‌سازی می‌کرد که بهائیان ابداً صحبت مذهبی یا تبلیغی نکنند که زمزمه‌ای شود و آشوبی واقع گردد که اسباب زحمت او شود یا آسیبی بدو وارد گردد. نیكو با بیان این نکته، به رهبری بهائیت تعریض می‌زند که: «این‌قدر برای خودشان محافظه‌کاری می‌کردند و درعوض، دیگران را در بلاد دوردست به تبلیغ و نشر نفحات تحریص و تشجیع می‌فرمودند… اینجا ملاحظه کنید آقایان چقدر خودشان را دوست دارند که برای چند روزه که می‌خواهند به مصر تشریف ببرند تبعه خود را از تبلیغ کردن مرام و مبادی خود مخفی می‌کنند و به آن‌ها تأکید می‌کند که ابداً اسم این امر را هم نبرید تا من مدتی که در مصر هستم خاموش محض شوید و مسلمان صرف گردید؛ وقتی که من از مصر… به حیفا برگردم پدر خودتان را درآورید و خودتان را به آتش بزنید.

بلی در اینجا به شیخ فرج‌الله آن طور دستور می‌دهد و در ایران که هرگز عبورش نمی‌افتد به من (نیکو) این‌طور دستور می‌دهد:

فاستبشِر ببشارة الله و شَمَّر الذَیل ولاتخف الویل و اجتهد فی اعلاء کلمة الله فی تلک العدوة القصوى و اَنطِق بالثناء على الله فی المحافل الكبرى و اَقِمِ الحُجَجَ القاطِعَة على اِشراق شمس الحقیقة من الأفق الأعلى والله یؤیدك على ما تشاء، انّ ربک لَقَوی قدیر و علیک البهاء الابهی.۲۰ رمضان ۱۳۲۷ عبدالبهاء عباس. (نیکو، حسن، فلسفه نیکو، ج۱، صص۱۳۰و۱۲۹).

ترجمه: پس بشارت بده به بشارت خدا و کمر همت ببند و از ناگواری نترس و در بلند کردن کلمۀ خدا در آن دامنۀ دورتر تلاش فراوان کن و به ثنای خدا در مجالس بزرگ سخن بگو و دلیل‌‌های قاطع را برای روشن کردن خورشید حقیقت از افق بلندمرتبه به‌پا دار و خدا بر آنچه می‌خواهی تو را تأیید می‌کند، همانا پروردگارت قوی تواناست و بر تو بهاء الابهی.

همچنین میرزاحسن نیکو، به داستان جالبی اشاره می‌کند که نشان می‌دهد بهائیان با اطلاع از «مسلمان‌نمایی» بهاء، سستی بنیان بهائیت را فهمیده و این امر به سستی ایمانشان نسبت به این مسلک می‌انجامیده است:

«نگارنده در مملکت برمه در رنگون بودم، دو نفر بهائی دراین‌خصوص صحبت و معاهده کرده بودند؛ آن یکی گفته بود سرکار آقا (عباس‌افندی) در حیفا به نماز جماعت می‌رود و این یکی که سیدمرتضی است و برادر سید جناب علی رئیس محفل روحانی رنگون بود، انکار کرده بود که چگونه می‌شود کسی که خود صاحب مبادی و اصولی است به مبادی و اصول خود عمل نکند و به مبادی و اصولی که خود آن را منسوخ می‌داند عامل شود؟ آن یکی گفته بود والله! این‌طور است. این یکی گفته بود هرگز این‌طور نیست، چراکه این اغراء [برانگیختن] به جهل است و مخالف با دعوت و صحبت قول می‌شود اگر محمد مصطفی در مکه  خود با عادات و آداب  بت‌پرستان موافقت می‌فرمود و تبعه خود را در یمن و حجاز امر به اصول اسلام می‌کرد، سرکار آقا نیز این کار را می‌کند. بالأخره اصرار در عقیده هرکدام را مجبور کرده بود که نذری بسته و بنده را حکم قرار داده که من بر له و علیه هریک تصدیق کردم آن شرط و نذر ادا شود. چون وارد رنگون شدم، پس از ملاقات‌های عمومی، طرفین متعاهدین نزدم آمدند. این با چهره افروخته گفت: آقای نیکو، افتراء عجیب را بشنو. این می‌گوید جمال مبارک و سرکار آقا به مسجد اسلام می‌رفتند و نماز منسوخ‌شدۀ جماعت را به‌جای می‌آورده‌اند، آیا چنین است؟ مرا خنده درگرفت و گفتم: آری، پدرش نیز در ماه رمضان از ترس روزه می‌گرفت. یک‌دفعه به حالت تعجب و حیرت افتاد و هر دو رفتند (نیکو، حسن، فلسفه نیکو، ج۴، ص۱۳۰-۱۳۳).

۳٫ ۲٫ خواندن نماز جماعت

بهاءالله نماز جماعت را به‌طور کلی حرام کرده است: «کُتب علیکم الصّلوةُ فُرادی قد رُفِعَ حکم الجماعةُ الّا فی صلوة المیّت انّه لهو الآمر الحکیم.» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، فصل سیزدهم، ص٣٠؛ اقدس، بند ۱۲( ولی عبدالبهاء بارها برخلاف حکم پدر در نماز مسلمان‌ها شرکت کرده و نماز را با جماعت خوانده و گاهی هم امام جماعت شده است. نکتۀ قابل‌توجه شرکت او در نماز مسلمان‌ها است درحالی‌که او مدعی آیین جدید و نسخ اسلام بوده است و نکتۀ دیگر نماز را به جماعت خواندن و بالاتر از آن امام جماعت شدن در مسجد مسلمانان است.

طرازالله سمندری می‌نویسد: «شبی دیگر در محضر حضرت عبدالبهاء به مسجد جامع کبیر رفتیم. شعاع و غلام هم آمدند.» (طراز الهی، زندگینامه ایادی امرالله طرازالله سمندری، جلد اول، ص ۱۱۵).

نمونۀ دیگری که عبدالبهاء امامت جماعت شدند: «در سال ۱۲۸۶ ورود به عکا نموده سرگردان بود تا هنگام غروب به جامعی رسید و جمعی ایرانی دید. دانست که حضرت غصن اعظم برای امامت صلوة حاضر شده و عده‌ای اصحاب به ایشان اقتدا می‌کنند.» (اشراق خاوری، رحیق مختوم، ص۷۶۷).

حضور در جماعت در سیره عبدالبهاء چنان بارز بود که ایشان جمعه قبل از مرگ هم نماز ظهر خود را در مسجد حیفا خواندند: «روز جمعه ۲۵ نوامبر نماز ظهر به جامع حیفا تشریف فرما شدند… هنوز سه روز نگذشته بود که در روز دوشنبه ۲۸ نوامبر ساعت یک و نیم صبح چنان با آرامش صعود فرمودند.» ( دکتر اسلمنت، بها الله و عصر جدید، ص۷۸).

۴٫ ۲٫ دست بوسیدن

بهاءالله از دست بوسیدن  نهی کرده‌اند:

«قد حُرِّمَ علیکم تقبیلُ الأیادی فی الکتاب هذا ما نُهیتمُ عنه من لَدُن ربّکُمُ العَزیزِ الحَکّامِ.» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص ٣٠٩، باب چهل و سوّم).

بااین‌حال در جاهای مختلف افراد دست عبدالبهاء را بوسیده‌اند و ایشان نهی نکرده‌اند. حتی عکس‌ها و فیلمی از دست‌بوسی ایشان هم موجود است. همچنین نقل شده است: «… در آن میان جمعی از رجال و نساء محترمه انگلیزی و امریکایی و فرانسوی تشرف دارد با حالت انجذاب و خضوعی که یکی دست مبارک را بوسه می‌داد و یکی دامن مبارک را می‌گرفت.» (زرقانی، میرزامحمد، بدایع الآثار، ج۲، ص۳۴۰).

نماهایی از فیلم سفر عبدالبهاء به آمریکا

و همچنین آیتی[۲] در کشف الحیل نقل می‌کند:

«باری این عبدالبهاءست که برای رفتن به عکا بر خر نشسته، یکی از مریدان را بر آن داشته که رکاب و زانویش ببوسد و عکاس را واداشته که بدین حالت عکس بردارد!» (آیتی، کشف الحیل، ص۶۹۹ تا۷۰۱).

دراین‌مورد هم عبودیت پدر در رفتار عبدالبهاء دیده نمی‌شود.

 

۵٫ ۲٫ عدم رعایت نظافت

بهاءالله در اقدس احکام نظافت و پاکیزگی را در آیات مختلفی اشاره کرده است (ازجمله آیه ۱۱۲، ۱۷۱، ۱۷۳، ۱۷۸، ۲۴۷، ۳۶۹ و…). او در اقدس می‌نویسد: «قد کتب علیکم تقلیم الاظفار و الدّخول  فی مآء یحیط هیاکلکم فی کلّ اسبوع و تنظیف ابدانکم بما استعملتموه من قبل. ایّاکم ان تمنعکم الغفلة عمّا امرتم به من لدن عزیز عظیم» (بهاءالله، اقدس، بند ١٠٦). در اینجا ایشان نوعی از حمام رفتن را در هفته واجب می‌کنند ولی عبدالبهاء در جاهایی اعتراف کرده که چند ماه است حمام نرفته است. ازجمله در سفر خود به اروپا و امریکا : «…باید قدر دانست (یکی از خدام عرض کرد چرا انسان وقت نعمت قدر نمی‌داند؟ فرمودند) این غفلت است و الا انسان باید وقتی‌که غریق بحور نعمت است قدر بداند و متذکر باشد. (بعد فرمودند) چند ماه است حمام نرفته‌ام. لهذا به ملازم جهاز سپرده شد که حمام حاضر نموده قدری آب گرم شیرین نیز مهیا کرد. پس از حمام فرمودند خیلی راحت شدم مدتی بود فرصت حمام نمی‌نمودم.» (محمود زرقانی، بدایع الاثار، ج ۱،– سفرنامه عبدالبهاء به اروپا ص۱۰).

عبدالبهاء حمام رفتن را که پدر هر هفته واجب دانسته بود، برای چند ماه ترک کرد، درحالی‌که خودش فرض و واجب بودن آن را قید می‌کند:

«ای منیر، به جانان و جانت قسم که به قدر نفسی فرصت ندارم و مهلت حریر سطری نه. مختصر اینکه سه ماه است که می‌خواهم به  حمام روم، با وجود آنکه فرض است، فرصت نیافتم. مع‌ذلک نامه‌‌ها که خواستی در نهایت عجله مرقوم نمودم. ملاحظه نما که چقدر به تو محبت دارم. مکاتیب در جوف است، برسان. انشاءالله چنان که باید و شاید تأثیر نماید. ع.ع» (سمندری، روح الله، آیات بینات، ص۴۴۱، مؤسسه معارف بهائی کانادا، سال ۱۹۹۱).

«ای دو یار عزیز ـ هیچ می‌دانید که عبدالبهاء غرق چه دریایی است؟ قسم به اسم اعظم روحی لعتبته الفداء که یک سال است یک دفعه فرصت یافتم که به حمام بروم. دیگر ملاحظه نمایید چه اوضاعی است و حال مصمم حرکت به فرنگستانم که شاید خدمتی به آستان نمایم.» (عبدالبهاء، مکاتیب خطی، ص۱۶۲ و ۱۶۱).

 

صفحۀ ۱۶۲ نسخه خطی کتاب مکاتیب عبدالبهاء

جالب است که بدانیم این مطلب از مکاتیب چاپی حذف شده درحالی‌که  اشراق خاوری این مطلب را آورده ولی به‌جای یک سال حمام نرفتن، دو نقطه گذاشته است. (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج ۲، ص ۸۳). البته مدارکی از زرقانی و سمندری در تأیید مطلب فوق هنوز در کتب دیجیتالی موجود است.

 

«ای دو یار عزیز هیچ میدانید که عبدالبهاء غرق چه دریایی است. حال مصمم حرکت به فرنگستانم که شاید خدمتی بآستان نمایم (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۲، ص ۸۳)

 

صفحه ۸۳ جلد دوم مائده آسمانی

«چند ماه است حمام نرفتهام. لهذا بملازم جهاز سپرده شد که حمام حاضر نموده قدری آب گرم شیرین نیز مهیا کرد. پس از حمام فرمودند خیلی راحت شدم. مدتی بود فرصت حمام نمینمودم (محمود زرقانی، بدایع الآثار، ج۱، ص ۱۰)

صفحۀ ۱۰ جلد اول بدایع الاثار

۶٫ ۲٫ در نهی از سر تراشیدن و گیسو گذاشتن مردان

بهاءالله: «لاتَحلِقوُا رُؤسَکُمْ قد زَیَّنَهَا اللّهُ بالشَعْر و فی ذلک لآیاتٌ لمن ینظُرُ الی مُقتَضیاتِ الطّبیعةِ من لَدُن مالک البریّةِ انّه لهو العزیزُ الحکیم و لاینبغی أن یتجاوَزَ عن حَدِّ الآذانِ هذا ما حکم به مولی العالمین.» (بهاءالله، اقدس، بند ۴۴، اشراق خاوری گنجینه حدود و احکام، باب چهل‌وپنجم، ص ۳۱۳).

در اینجا بهاءالله به‌صراحت بیان می‌کند: «سرهایتان را نتراشید… و سزاوار نیست که (موها) از حد گوش تجاوز کند، این حکم مولای عالمیان است.»

در عکس‌هایی که بهائیان از عبدالبهاء دارند و پخش می‌کنند، موهایشان از گوش فراتر رفته است و آشکار است که در این حکم هم تبعیت از امر پدر نکردند.

۷٫ ۲٫ در وجوب تبلیغ

بهاءالله تبلیغ را بر همه بهائیان واجب کرده است. اشراق خاوری نظر او را چنین نقل می‌کند: «جمال قدم جلّ جلاله در لوح میرمحمّدحسین بیک بشرویه می‌فرمایند قوله تعالی: بعد از عرفان حقّ جلّ جلاله و استقامت، هیچ امری اعظم از تبلیغ نبوده و نیست. صد هزار طوبی از برای نفسی که به این هر سه فائز؛ هم از کأس عرفان نوشیده و هم به استقامت کبری فائز و هم به تبلیغ امر مشغول. اگر از این مقام به‌قدر سمّ ابره بر اهل ارض تجلّی نماید کلّ منصعق شوند الّا مَن شاء اللّه مقصودنا و مقصودکم و مقصود العالمین.» (گنجینه حدود و احکام، باب ۳۴، ص ٢۵۴).

همچنین: «در لوح سیّدیوسف اصفهانی می‌فرمایند قوله تعالی: الیوم بر کلّ احبّای الهی لازم است که آنی در تبلیغ امر تکاهل  ننمایند و در کلّ حین به مواعظ حسنه و کلمات لیّنه ناس را به شریعت عزّ احدیّه دعوت نمایند؛ چه اگر نفسی الیوم سبب هدایت شود اجر شهید فی سبیل‌اللّه در نامه عمل او از قلم امر ثبت خواهد شد. این است فضل پروردگار تو درباره عباد مبلّغین.» (همان، ص ٢۵۵).

بهاءالله دستورهای زیادی برای تبلیغ داده است. برای مزید اطّلاع به‌کتاب اقدس آیات ٧۴ و ٨٩ و ٩٠ و ٩١ و ١٢۵ و ۱٢۶و ١۶۴ و ١٧١ و غیر این‌ها مراجعه نمایید.

دربرابر، عبدالبهاء تبلیغ را در برخی موارد ممنوع کردند. ازجمله:

عبدالبهاء نامه‌ای خطاب به شیخ فرج‌الله کردی، از بهائیان سرشناس مصری که صاحب نشریات بی‌شماری در دوره عبدالبهاء بود، می‌نویسد. او از بهائیانی بود که دائماً و علناً بهائیت را تبلیغ می‌کرد و بدین علت کراراً از طرف عبدالبهاء به حکمت و تقیه و کتمان دعوت می‌شده است. بخشی از آن نامه چنین است:

«مصر جناب شیخ فرج اللّه قریب کردی علیه التّحیّة والثّناء

…و امّا سریان الحقیقة فی عروق الفطناء الاذکیاء العقلاء المستعدّین لکشف الحقیقة الساطعة فسبب سرورنا و لکن علیکم بالحکمة التامّة لانّ الناس فی سبات عظیم و حجاب غلیظ لایتمنّون التقرّب الی اللّه و التشبّث بالعروة الوثقی الّتی لاانفصام لها بل یتحرّون وسائط شتّی للنجاح بعقولهم الضعیفة و لایعلمون أنّ هذه أسباب طفیفة لاتسمن و لاتغنی من الحقّ شیئاً بناء علی ذلک علیکم بالتقیّة. علیک التّحیّة و الثّناء حیفا ٢٢ اکتوبر سنة ١٩٢١ عبدالبهاء عباس» (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۳،  ص ۳۲۶).

مضمون اینکه جاری شدن حقیقت در رگ‌های اشخاص زیرک و پاکیزه و عاقل، که استعداد کشف حقیقت را دارند مایۀ خوشنودی ما شد، لیکن شما باید مراعات حکمت را به وجه کامل بکنید؛ چون مردم در خوابی عمیق و تحت حجابی غلیظ خفته‌اند، نمی‌خواهند به دستگیرۀ محکمی که ناگستنی است متشبت باشند… به این علت شما باید تقیه بکنید!

در نامه دیگری که در رمل اسکندریه در ۱۹۱۱ به دستخط عبدالبهاء به فرج‌الله الکردی خطاب شده است (که در بخش تقیه به آن اشاره شد) دستور صریح به بهائیان بر سکوت و عدم تبلیغ داده شده و اینکه حتی در پاسخ به  سؤال‌کنندگان از امر کلاً اظهار بی‌خبری کنند (عبدالبهاء، مکاتیب ج۳، ص ۳۲۷).

در انتهای بخش تقیه نمونه‌ای را آوردیم که نهی صریح از تبلیغ می‌کند.

۸ . ۲٫ مشروب‌خواری عبدالبهاء

بهاءالله در اقدس استعمال مسکرات را نهی کرده است:

«لیسَ للعاقِلِ اَنْ یَشرَبَ ما یَذهُب بِهِ الْعَقلُ و له ان یَعْمَلَ ما ینبغی للانسانِ لا ما یَرتَکِبُهُ کلُ غافلٍ مُریبٍ.» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب شصت و پنجم ص ۴٢٨).

آیتی به نقل یکی از همراهان عبدالبهاء در سفر اروپایی‌اش، خاطره‌ای بدین مضمون را از اقامت در پاریس نقل می‌کند: «در پاریس شبی با عباس‌افندی مشروب می‌خوردیم، اسرار قلب خود را گفت و دانستم که هیچ دینی ندارد.» (آیتی، کشف الحیل، ج ۳ ص۱۴۰ تهران: بی نا، ۱۳۴۰).

نتیجه‌گیری

در این مقاله خودمحوریهای عبدالبهاء در مقابل احکام ‌آیین بهائی را بررسی کردیم. عباس‌افندی وصی بهاءالله در میان همه نام‌ها و القاب عبدالبهاء را برای خود انتخاب کرد و مدعی عبودیت بهاءالله بود اما با بررسی سیره او نمونه‌‌هایی از خودمحوری‌های او را می‌بینیم، ازجمله: تبدیل حکم دو همسری به تک همسری، نسخ نمازی که بهاءالله قرار داد، به‌جا آوردن نماز جماعت در عین تحریم آن، تقیه کردن و عمل به آداب اسلامی، بلند کردن مو برخلاف دستور بر کوتاهی، عدم نظافت و حمام نرفتن برخلاف وجوب هفتگی استحمام و…

همه این‌ها نشان از عدم عبودیت عبدالبهاء در برابر بهاءالله دارد و سؤال‌‌های بی‌پاسخی برای بهائیان و محققان به‌وجود می‌آورد.

منابع

 

۱-آیتی، کواکب الدریة فی مآثر البهائیة (در تاریخ بهائیت)، مطبعة السعادة، قاهره،۱۳۴۲ق /۱۹۲۴م.

۲-آیتی، کشف الحیل، تهران، بی نا، ۱۳۴۰ش.

۳- ابوالحسنی، علی (منذر)، اظهارات و خاطرات، مؤسسه فرهنگی اسلامی شبکه الامامین الحسنین علیهما السلام، بی تا.

۴- اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، دارالنشرالبهائیه البرازیل، ۱۴۵ بدیع- ۱۹۸۸ م.

۵- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، مؤسّسۀ ملّی مطبوعات امری، ١٢٨ بدیع.

۶- اشراق خاوری، تقریرات درباره کتاب اقدس، مؤسّسه مطبوعات امری آلمان،١٥٤ بدیع – ١٩٩٧ م.

۷- اشراق خاوری، رحیق مختوم، لجنه ملی آثار امری، ۱۰۳ بدیع.

۸- بهاءالله، ایقان، مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان، ۱۵۵ بدیع، ۱۳۷۷ ش، ۱۹۹۸ م.

۹- بهاءالله، اقدس، بی تا، بی جا.

۱۰- بهاءالله، کلمات مکنونه عربی، ۱۵۲ بدیع، ۱۹۹۵م، دارالنشرالبهائیه البرازیل.

۱۱- ‌بیت‌العدل اعظم، مقدمه اقدس، نسخه دیجیتال، بی تا، بی جا.

۱۲- پیام بهائی، شماره ۱۳۸، ۲۵ می ۱۹۹۱.

۱۳- جزوه تلخیص و تدوین حدود و احکام کتاب اقدس ضمیمه‌ کتاب اقدس، بی جا، بی تا.

۱۴- خاطرات بدیع بشروئی، پیام بهائی، شماره ۱۹۳، دسامبر ۱۹۹۵م.

۱۵- سمندری، روح الله، آیات بینات، موسسه معارف بهائی کانادا، سال ۱۹۹۱ م.

۱۶- شوقی، قرن بدیع، ترجمه نصرت‌الله مودت، لجنه ملی آثار امری، ۱۲۴ بدیع.

۱۷- رساله سأال و جواب کتاب اقدس،ضمیمه اقدس، بی نا، بی جا، بی تا.

۱۸- زرقانی، محمود، بدایع الاثار، سفرنامه عبدالبهاء به اروپا، مؤسسه ملى مطبوعات امرى آلمان، ۱۹۸۲ م.

۱۹- صبحی، خاطرات درباره بابیگری و بهائیگری، با مقدمه سید‌‌هادی خسروشاهی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ سوم، ۱۳۹۰ ش.

۲۰- طراز الهی، زندگینامه ایادی امرالله طرازالله سمندری، انتاریو کانادا: مؤسسه معارف بهائی، ۲۰۰۲ م.

۲۱- عبدالبهاء، مکاتیب، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۳۴ بدیع.

۲۲- عبدالبهاء، مکاتیب خطی، بی تا، بی جا

۲۳- ملحقاتی بر کتاب اقدس، بی نا، بی تا، بی جا.

۲۴- مازندرانی، فاضل، امر و خلق، لجنه نشر امری به زبان‌های فارسی و عربی، آلمان غربی، ۱۴۱ بدیع.

۲۵- مازندرانی، فاضل، اسرارالآثار، مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۲۴ بدیع.

۲۶- محمدحسینی، نصرت‌الله، قاموس کتاب اقدس، مؤسسه سنچری پلاس- استرالیا، ۲۰۰۸ میلادی.

۲۷- تاریخ معاصر ایران، فصلنامه تخصصی، سال ۱۲ پاییز و زمستان ۱۳۸۷، ص۱۰۱، چاپ دوم، ویژه بهائیت.

۲۸- مجموعه آثار، نسائم الرحمن، محفل روحانی مرکزی شمال آفریقا، ۱۴۹ بدیع.

۲۹- نجاتی الكن، ترکان جوان بهائی، بی جا، بی تا.

۳۰- نیکو، حسن، فلسفه نیکو، تحقیق علی‌اکبر مستوفیان، ۱۳۹۰، بی جا.

۳۱- Balyuzi, Abdu’l-Bahá,

۳۲- Taherzadeh, the Revelation of Bahá’u’lláh, vol. 3,179; Hasan Balyuzi, Abdu’l-Bahá. The Center of the Covenant of Bahá’u’lláh (Oxford: George Ronald, 1987)

۳۳- Necati Alkan, “The Babi and Baha’i Religions in the Ottoman Empire and Turkey 1814 – 1928,” (Dissertation), University of Bochum 2005, published as Dissent and Heterodoxy in the Late Ottoman Empire. Reformers. Babis and Baha’is (Istanbul: The Isis Press, 2008);

۳۴- Necati Alkan,”The Young Turks and the Baha’is in Palestine in Y. B. and E. Ginio (eds.), Late Ottoman Palestine. The Period of Turk Rule (London: I. B.Tauris, 2011),

۳۵- Selim Deringil, Conversion and Apostasy in the Late Ottoman Empire (Oxford: OUP, 2012): http://www.cambridge.org/gb/knowledge/isbn/ item6633773/site_locale=en_GB

[۱].- صبحی در صفحه ۲۲۴ كتابش نوشته است: و اما من در مقابل بیش‌ازپیش بر راستی و درستی در كار و رعایت میل و خاطر او (عبدالبهاء) افزودم و امور مرجوعه را چنان به‌خوبی انجام دادم كه مكرر لسانا و قلباً اظهار خوشنودی كرد. از آن جمله در لوحی خطاب به ابوی این بنده كرده می‌گوید: «ای بنده بهاء سلیل جلیل به فوز عظیم رسید و به موهبت كبری نائل شد. عاكف كوی دوست گشت و مستفیض از خوی او گردید. در این انجمن حاضر گشت و به صوت حسن ترتیل آیات نمود. هر شب جمع را مستغرق بحر مناجات كرد و به آهنگ شور و شهناز به رازونیاز آورد. شكر كن خدا را كه چنین پسر روح‌پروری به تو داد» و هم در لوح دیگر گوید: «جناب صبحی به خدمات مرجوعه مشغول و هذا من فضل ربنا الرحمن الرحیم» و نیز در جای دیگر گوید: «جناب صبحی در حضور است و شب روز مشغول، شكر كن خدا را به چنین موهبتی موفق شده است» و نیز گوید: «جناب صبحی هر صبا صبوحی زند و به خدمت پردازد و در حق آن خاندان عون و عنایت طلبد».

 

[۲]. عبدالبهاء در وصف او می‌گوید : «ایهاالرشید ای بنده ثابت جمال قدم، ای مبلغ امرالله، ای ناشر نفحات الله، رئیس و مرکز امور تبلیغی، ای آواره عبدالبهاء! سرگشته کوه و بیابانی و گم‌گشته بادیه و صحرا، این چه موهبتی است و چه منقبتی!» (آیتی، کشف‌الحیل، ص۴۳).

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 × 1 =