حیات بهاییان و لرد بالفور

0 555

«میرزا حسینعلی نوری» (متولد سال ۱۲۳۳ ق) ملقب به بهاءالله از جمله طرفداران «سید علی محمد باب» (متولد سال ۱۲۳۵ ق) بود. که پس از مرگ وی، خود را همان «من یظهره اللهی» خواند که «سید باب» وعده ظهورش را داده بود. پس ادعای پیامبری کرد وفرقه بهاییت را بنیان گذاشت.

پس از وی «عباس افندی» (پسر بزرگ بهاءالله) ملقب به عبدالبهاء و نیز شوقی افندی که در نزد بهاییان، به مفسران آثار بهایی شهرت دارند به ترتیب رهبری بهاییان را برعهده گرفتند. سعید شریفی طی مقاله ای با عنوان شیفتگی عبدالبهاء به غرب در اندیشه و عمل می نویسد:

با مرگ بهاءالله، بین فرزندانش برسر جانشینی پدر اختلافات و مشاجرات سختی در گرفت؛ به گونه ای که کلیه بستگان و خویشان بهاءالله به جز هفت نفر، همگی جانب «محمد علی افندی» (غصن اکبر) را گرفتند و رهبری و زعامت عبدالبهاء (غصن اعظم) را نپذیرفتند. به نظر می رسد که این گرایش خاص خویشان و سایر فرزندان بهاءالله به محمد علی افندی ناشی از نقش وتلاش وی در چاپ و نشر آثار پدرش بوده است.

شدت این رقابت و درگیریها برسر تصاحب جانشینی بهاءالله تا بدانجا بود که هر یک از طرفین در نوشته های خود از به کار بردن تعابیر زشت و رکیک و نیز نسبتهایی چون سرقت اوراق و الواح، و حتی از صدور احکام در حق یکدیگر دریغ نکردند.

در نهایت عبدالبهاء به جانشینی پدر دست یافت و تا سال ۱۳۰۰ ش رهبری بهاییان را برعهده داشت .

روش های عبدالبهاء برای گسترش بهائیت

وی تلاش بسیاری برای تبلیغ و گسترش بهائیت به خرج داد؛ به گونه ای که در این راستا مبلغین بسیاری به برخی از کشورها و نقاط مختلف جهان من جمله امریکا گسیل داشت. صبحی مهتدی درباره یکی از این مبلغان می نویسد:

     شیخ اسدالله (بابلی) که بهاییان «فاضل» لقبش داده اند… قبل از آنکه عبدالبهاء او را به امریکا گسیل دارد،یکی دو ماه در حیفا متوقف و تحت آزمایش بود.  بالاخره کلاهش را از سر برداشتند و عمامه به جایش گذاشتند   و جامه کوتاهش را  کندند و جبّه فراخ به برش کردند و با این هیئت و صورت روانه اش ساختند. چه  عبدالبهاء   را تصور چنین بود که این قسم از لباس در انظار اهمیتی دارد و در ممالک  غرب جلب نفوذ می کند…

ابتکارات عبدالبهاء درالتقاط اندیشه های غربی و ادیان دیگر در آثار مقدس فرقه بهائیت

عبدالبهاء به محض خلاصی از محدودیتهای اعمال شده از جانب حکومت عثمانی، در سال ۱۳۲۸ ق به دعوت بهائیان اروپا و امریکا از فلسطین به مصر و از آنجا به اروپا و یک بار دیگر به امریکا رفت. عبدالبهاء در این سفرها در برخی از مجامع آن کشورها به ایراد سخن و ارائه خطابه هایی پرداخت.

وی در طول سفر سه ساله خود هر آنچه را که بهائیان به عنوان تعالیم دوازده گانه می شناختند مدون کرد و تعالیم باب و بهاء را با آنچه که در قرن نوزدهم در غرب، بویژه تحت عنوان روشنگری، مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد.

بسیاری از گفتارها و نوشتارهای وی که در نزد بهاییان به عنوان آثاری مقدس مطرح اند و به آنها به منزله شرح الواح بهاءالله و حقایق الهی مستقر در آیات الهی کتاب «اقدس» می نگرند، چیزی جز نتیجه مطالعات، تجربیات و برداشتها و اقتباس عبدالبهاء از تعالیم و آثار مذاهب و ادیان دیگر و نیز ناشی از مطالعه و آشنایی عبدالبهاء با آثار و اندیشه های غربی نبوده و نیست.

نمونه ای از این جمع آوری و التقاط موجود در آثار و اعتقادات بهایی که از ابتکارات و کوششهای عبدالبهاء به شمار می رود، توجه و تأکید برفراگیری زبان اسپرانتو بود. زبانی که در اوایل قرن بیستم در غرب ابداع و مطرح شد و هوادارانی نیز یافت، ولی بزودی غیر عملی بودن آن آشکار گردید و  به بوته فراموشی سپرده شد.

عبدالبهاء می کوشید تا همة آموخته ها و دستاوردهایش (گردآوری و التقاط تعالیم مذهبی «شرق» و اندیشه های عقلانی و مدرن «غرب») را به پدرش (بهاءالله) نسبت دهد. به گونه ای که در مواضع گوناگون اعلام داشته بود که چنین تعالیمی قبل از بهاءالله در جوامع بشری مطرح نبوده اند و این همه از ابداعات دیانت بهایی است که طریق وحی به پدرش (بهاءالله) نازل گشته است!

مصلحت اندیشی های عبدالبهاء در ارتباط با دول قدرتمند جهان

 از جمله رفتارهای جالب توجه عبدالبهاء آنکه به تناسب اوضاع سیاسی و بر حسب منافع و مصلحت اندیشیهای خاص، حکومتها و حاکمین کشورهای مختلف را مشمول دعاهای خویش قرار می داد و پیروزی و پایندگی و بالندگی و تأییدات الهی را برای آنان آرزو می کرد. من جمله در لوحی از حکومت عثمانی با تعبیر «دولة العلیة العثمانیة و الخلافة الحمدیة » یاد کرده در حق او از خداوند می خواهد:

الهی الهی اسالک بتأییداتک الغیبیة و توفیقاتک الصمدانیة و فیوضاتک الرحمانیة ، ان تؤید الدولة العلیة العثمانیة و الخلافة الحمدیة علی التمکن فی الارض و الاستقرار علی العرش و ان تصون اقلیمها عن الافات و تحفظ مرکز خلافتها عن المامات. أی رب صنها فی کهف حفظک و حمایتک و احفظهما بعین عنایتک و اشملها بلحظات رحمانیتک، لانها تحمی البقعه المبارکه النوراء و تحفظ علی وادی سیناء و یمتد ظل حمایتها علی رؤس الاحباء، انک انت المقتدر علی ماتشاء وانک انت القوی (ع ع).

ترجمه:

خدایا خدایا تو را به تأییدات غیبی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانی خواهانم که دولت عِلّیه عثمانی و خلافت حمدیه را مؤید فرما و در زمین مستقر ومستدام دار و مصون دار سرزمینش را از آفات و حفظ کن مرکز خلافتش را از صدمات. ای خدا! او را در کنف حفاظت و حمایت خود قرار ده و حفظ کن او را به لطف عنایتت و او را مشمول لحظه های رحمانیتت قرار ده و مستدام بدار سایه حمایت او را بر سر احباء (بهاییان)، همانا که تو توانایی بر آنچه که اراده کنی و همانا که تو قدرتمندی (ع ع) .

او همچنین به همین سبک و سیاق، «الکساندر سوم» امپراتور روس را از آن که به پیروان بهائیت اجازه ساخت معبد مشرق الاذکار را در عشق آباد داده بود، مشمول دعای خویش قرار داد.

ارتباط عبدالبهاء با دولت بریتاینا

در اواخر جنگ جهانی اول، در شرایطی که عثمانیها درگیر جنگ با انگلیسیها بودند و «لرد آرتور جیمز بالفور»، وزیر امور خارجه بریتاینا، در نوامبر ۱۹۱۷ اعلامیه معروف خود را درباره تشکیل دولت اسرائیل در فلسطین صادر کرده بود، بر اثر ارتباطات و وابستگی عبدالبهاء و بهاییان با نیروهای انگلیسی، جمال پاشا فرمانده کل قوای دولت عثمانی تصمیم به اعدام عبدالبهاء و نابود ساختن مراکز بهایی در عکا و حیفا گرفت.

در منابع بهایی، این تصمیم جمال پاشا را ناشی از سعایت «ناقضین»، (طرفداران محمد علی افندی / غصن اکبر) نزد جمال پاشا علیه عبدالبهاء (عباس افندی) و طرفدارانش ذکر کرده اند و در عین حال تصریح می کنند که لرد بالفور در همان روز وصول خبر، به «ژنرال آلن بی» فرمانده قوای انگلیس در فلسطین دستور داده تأکید می کند که «به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشند.»

ظاهرا برای سپاس گذاری از این حمایت دولت انگلیس بود که بلافاصله بعد از آن که حیفا در ذی الحجه ۱۳۳۶ / سپتامبر ۱۹۱۸، به تصرف قشون انگلیس درآمد، عبدالبهاء برای پادشاه انگلیس، «ژرژ پنجم»، دعا کرد و از اینکه به همت نیروهای انگلیسی سرا پردة عدل در سراسر سرزمین فلسطین برپا گردیده است، به درگاه خدا شکر گذارد و برای پادشاه انگلیس از درگاه خداوند طلب توفیقات رحمانی و… نمود.

وی در لوحی به زبان عربی، ژرژ پنجم پادشاه وقت انگلیس را اینچنین مشمول دعا و استغاثه خویش قرار می دهد:

اللهم ان سرادق العدل قد ضربت اطنابها علی هذه الارض المقدسة فی مشارقها و مغاربها و نشکرک و نحمدک علی حلول هذه السلطه العادله و الدوله القاهره الباذله القوه فی راحه الرعیه وسلامه البریه، اللهم أید الامپراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انکلترا (انگلستان) بتوفیقاتک الرحمانیه و ادم ظلها الظلیل علی هذا الاقلیم الجلیل بعونک و صونک و حمایتک انک انت المقتدر المتعالی العزیز الحکیم.

حیفا ۱۷ دسمبر ۱۹۱۸ (ع ع)

ترجمه:

بارالها سراپرده عدالت در شرق و غرب این سرزمین مقدس برپا شده است و من ترا شکر و سپاس می گویم به خاطر ظهور این حاکمیت دادگر و دولت قدرتمند که نیروی خود را در راه آسایش و رفاه رعایای خویش مبذول داشته است. خدایا پادشاه بزرگ، جرج پنجم، پادشاه انگلیس را به توفیقات رحمانیتت مؤید بدار و سایه بلند پایه او را بر این سرزمین ارزشمند (فلسطین) پایدار بدار، با یاری و صیانت و حمایت خویش که همانا تویی مقتدر بلند مرتبة بزرگ و بخشنده.

دولت انگلیس پس از شکست دادن دولت عثمانی و ورود به فلسطین، به پاس همکاریهای عبدالبهاء و طرفدارانش با نیروهای انگلیسی در دوران جنگ طی مراسمی از همکاریهای وی با اعطای نشان قهرمانان knight Hood (نایت هود) و ملقب ساختن وی به عنوان «سر» (Sir) تقدیر و تشکر کرد.

سران بهایی از دیرباز بنابر دلایل و شرایط گوناگون، همواره در پی ایجاد و حفظ ارتباطات خود با دول قدرتمند جهانی هم روزگار خویش بوده اند. در روزگاری دولت روس و در دورانی، دیگر قدرتمندان بریتانیا و در دوران اخیر امریکا مورد توجه و عنایت آنان بوده است.

 عبدالبهاء در خلال سفری به امریکا خطاب به جمعی از امریکاییها می گوید:

از برای تجارت و منفعت ملت امریکا، مملکتی بهتر از ایران نه (نیست)، چه که مملکت ایران مواد ثروتش همه در زیر خاک پنهان است، امیدوارم که ملت امریکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد.

عباس افندی آثار و کتابهایی نیز داشته است که برخی از آنها عبارت اند از: رساله المدینه، مفاوضات، مقالة شخصی سیاح، خطابات مبارکه و تذکره الوفاء….

وی در ۱۳۰۰ ش مرد و در حیفاء مدفون شد.

در مراسم خاکسپاری او، نمایندگانی از دول انگلیس نیز حضور داشتند و «وینستون چرچیل» وزیر وقت مستعمرات بریتانیا با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهایی ابلاغ کرد.

منابع:

۱ـ زاهد زاهدی، سعید. بهاییت در ایران، تهران: انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰

۲ـ کسروی، احمد. بهایی گری، تهران: بی نا، بی تا.

۳ـ صبحی مهتدی، فضل الله. خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام امیر علی مستوفیان، تهران: نشرعلم، ۱۳۸۰.

۴ـ فیضی، محمدعلی، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دورة میثاق، تهران: مؤسسه ملی مطبوعات امری، ۱۳۵۰

 

نویسنده:مصطفی لعل شاطری

منبع:http://www.qudsonline.ir/NSite/FullStory/News/?Id=96381

 

ejtnull

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

پانزده + 18 =