تئوسوفیسم در ایران از طریق لژ بیداری ایران – مهمترین سازمان ماسونی ایران که در تحولات مشروطه و برکشیدن سلطنت پهلوی نقش بزرگ ایفا نمود – تأثیرات جدّی بر جای نهاد. فرقه تئوسوفی با فرقه بهائیت در ایران، و فرقههای مشابه در هند، بویژه برهما ساماج به رهبری خاندان تاگور ، پیوند نزدیک داشت.به دلیل این پیوند بود که در سالهای 1911-1913 انجمن تئوسوفی سفر جنجالی و تبلیغاتی « عباس افندی » ( عبدالبهاء )، رهبر فرقه بهائی را به اروپا و آمریکا برنامهریزی کرد. عبدالبهاء در این سفر در مجامع تئوسوفیست های شهرهای مختلف حضور یافت و سخنرانیهای متعدد کرد که همگی با روح آموزههای تئوسوفی است. به دلیل پیوند تئوسوفیسم و بهائیت با « استادان غیبی » واحد است که در سفر عباس افندی تبلیغات وسیعی به سود او – بعنوان یکی از رهبران تئوسوفیسم – انجام گرفت؛ تا بدانجا که ملکه رومانی و دخترش، ژولیا، عبدالبهاء را به عنوان « رهبر تئوسوفیسم شناختند و به این عنوان با او مکاتبه کردند
عباس افندی در این سفر با برخی رجال سیاسی و فرهنگی ایران - چون سلطان حسین میرزا جلالالدوله (پسر ظلالسلطان)، دوست محمد خان معیرالممالک (داماد ناصرالدین شاه)، سید حسن تقیزاده، میرزا محمد قزوینی، علیقلی خان سردار اسعد بختیاری و غیره – ملاقات کرد. vambery ، آرمینیوس وامبری بنیان گذار پان تورانیسم و نیز به دلیل پیوند با این «استادان غیبی» بود که در سفر فوق، یهودی نامداری چون آرمینیوس وامبری ، که از اعجوبه های زمان خود است، و گفتیم که بعنوان بنیانگذار « پان تورانیسم » شناخته میشود، با عباس افندی دیدار میکند و علاقه خود را به « بهائی گری » ابراز میدارد. سیاهبازی وامبری تا آنجاست که نامه زیر را به این «پیغمبر نوظهور» مینویسد:
«این عریضه بندگانی را به مستطاب همت و فضیلت اکتساب، مشهور عالم و مرغوب جهان، میرزا عبدالبهای عباس فرستادم. مکرما، مشفقا، هدایت بخشا! قربانت بگردم … واقعاً هر چقدر ممالک و مسالک اسلام گشت و گذار کرده باشم ذات فطانت مآب مثل عالیجناب هرگز تصادف نکردهام و هم گویم به آسانی هم پیدا نمیشود…»
نکته مهم این که وامبری در نامه فوق اشاره میکند که «جد والد عالیجناب» عباس افندی را «از نزدیک» میشناخته است.
به دلیل این پیوند عمیق و برخورداری دو فرقه از «استادان غیبی» واحد است که فردی بهائی بنام حسین کاظمزاده ایرانشهر (1262-1340 ش)، مدیر مجله متنفذ ایرانشهر ، به یکی از سران تئوسوفیسم ایرانی بدل میشود و در زمستان 1305، اندکی پس از تأسیس رسمی سلطنت پهلوی (آبان 1304)، با انتشار مقاله مفصلی در دو شماره مجله ایرانشهر به معرفی تئوسوفیسم میپردازد.
ایرانشهر، تئوسوفیسم را بعنوان ادامه تصوف سنتی جهان اسلام معرفی میکند و « برادران نور » تئوسوفیست ها را مشابه با همان اولیایی که مثلاً در تذکرة الاولیاء عطار آمده است. او مینویسد:
«چنانکه متصوفه ما میگویند که تصوف از زمان حضرت آدم موجود بوده و هیچوقت روی زمین از اولیاءالله خالی نبوده است، پیروان تئوسوفی نیز معتقدند که تئوسوفی از روز خلقت عالم وجود داشته است و در هر یک از ادوار تاریخ زمین، خداوند متعال بندگانی را از حکمت خود بهرهمند و از فیض روح القدس مستفیض ساخته، اجرای احکام خود و تعلیم و تربیت نوع بشر را به دست آنها سپرده است و تا امروز هم در دست آنهاست. این طبقه از موجودات را که مجریان قضا و هادیان تکامل بشر و رابطان میان عالم سفلی و علوی و مربیان و معلمان نژادها هستند « برادران مهتر » و یا « برادران سفید »، یعنی برادران نور، مینامند. برادران مهتر مینامند بدین معنی که ایشان برادران بزرگ افراد بشرند و از مقام بشری بدان مقام فوق بشری رسیدهاند چنانکه هر فرد بشر نیز پس از طی مراحل بیشمار تکامل به مقام آنها خواهد رسید. و برادران سفید یا برادران نور مینامند بدین معنی که مقابل برادران سیاه یعنی قوای ظلمت و شیاطین هستند … این برادران سفید ناشران نور و هادیان صراط مستقیم و مربیان مهربان و پاکدل نوع بشر هستند»
حسین کاظم زاده ایرانشهراین «برادران نور» موجوداتی نمادین و خیالی نیستند بلکه کاملاً واقعیاند. ایرانشهر ادامه میدهد:
« انجمن تئوسوفی به امر و تعلیمات این «برادران سفید» در سال 1875 به توسط دو نفر از سالکان طریقت تئوسوفی یکی « مادام بلاواتسکی » که از نژاد روس بوده و دیگری « کلنل اولکوت » آمریکایی در آمریکا تأسیس شده است. چون این «برادران سفید»، که آنها را «استادان بزرگ» نیز مینامند، مانند خضر جز به دیده پیروان و مریدان خاص دیده نمیشوند و حکمت آن را بعدها خواهیم فهمید، لهذا وقتی که آن دو شخص مذکور، که سالها در زیر ارشاد این استادان غیب تربیت شده بودند، مأمور به تشکیل انجمن تئوسوفی شدند، اظهارات ایشان راجع به وجود چنین استادان غیبی و خوارق و کرامات ایشان سبب تمسخر و ریشخند اغلب مردم و بخصوص علمای مادیون آمریکا و اروپا گردید و آن دو مؤسس را هدف هزاران استهزا و تحقیر و شارلاتی ساخته و اصلاً وجود چنین رجال را منکر شدند.»
ایرانشهر سپس برای این که ادعای فوق «مایه تعجب و خنده و انکار بعضی از خوانندگان» نشود، به اثبات وجود واقعی این «برادران سفید» میپردازد:
«این برادران سفید همان ذواتی هستند که در کتب تصوف و عرفان شرق آنان را رجال الله و رجال الغیب مینامند و چنانکه این رجالالغیب طبقات و درجاتی دارند مانند اولیا و اقطاب و غوث و امام و اوتاد و ابدال و اخیار و ابرار و نقبا و غیره، همین طور این برادران نور هم تشکیلات و طبقاتی دارند و برای افراد هر طبقه وظایف و امتیازاتی مقرر است و مانند متصوفه اینها نیز قائلاند که هر فرد بشر بوسیله تعالیم و تربیت مخصوص به مقامی که آنها رسیدهاند میتواند برسد. اینها از عهدهای ماقبلالتاریخ به حفظ و حمایت و معاونت و هدایت افراد بشر کمر بستهاند و همه انبیا و رسل از سلسله این برادران نور شمرده میشوند و اینها در هر عهدی و در میان هر قومی ظهور میکنند چنانکه ما هم قائلیم که هر عصری برای خود صاحبی و امامی و ولی و یا خضری دارد که آن را « خضر وقت » مینامند. هر یک از اعضای این «سلسله برادران نور» خود یک خضر وقت است و مانند خضر هر جا بخواهد حاضر میشود و مستعدین را هدایت و معاونت میکند اما هر دیده او را نمیبیند بلکه دیده باطن و خضربین لازم است.
همه خوارق عادات و عجایب و کرامات که ماها به اولیا و خضر نسبت میدهیم و کتب عرفا و متصوفه از آن مشحون است، همه در حق این برادران نور صادق میآید و بلکه اینها مصدر اعجازاتی شده و میشوند که به مراتب بالاتر و خارج از دایره فهم و عقل و ادراک امروزی بشر است. ولی با وجود این دامن عصمت ایشان از هر گونه آلایش بشری منزه است و خود را جز برادر نمیخوانند و به هیچ وجه مکافات بشری را منتظر نیستند و بدون این که افراد بشر درک کنند اینها مانند فرشتگان رحمت شب و روز در کمک و یاری کردن و راهنمایی نمودن نوع انسانی هستند.
تمام عرفا و حکما و مشایخ متصوفه و غیره، که مظهر کرامات و واقعات و اکتشافات بودهاند، همه مدیون همت و معاونت این خضرها و زندگان جاوید هستند و هر جا که اسم خضری برده شده قطعاً یکی از این برادران بوده است و این است که سالکان طریقت و پیروان راه حقیقت همیشه از خضر عهد خود طلب همت و دیدن او را آرزو کرده و نعمت حق شمردهاند و در اغلب اوقات از خطرهای بزرگ به دستیاری خضر نجات یافته و یا به اشاره و رهنمایی و الهام او به کشف کردن بسیاری از حقایق علمی و حوادث غیبی موفق شدهاند … و به یک کلمه باید گفت که این رجالالغیب و برادران نور دستهای قدرت خدایی هستند که چرخهای تکامل عالم کوچک یعنی زمین ما را اداره میکنند.»
ایرانشهر در توضیح «برادران سفید» ضمن آنکه از مفاهیم دینی برای اثبات ایشان استفاده میکند و خضر و الیاس نبی را مثال میآورد، ولی تأکید میکند که ربطی به ادیان ندارند. او میافزاید:« این برادران نور هم اسامی مختلف و غریب دارند که در نظر کوتهبینان و بیخبران عجیب خواهد آمد، لیکن باید دانست که اینها اساساً خارج از دایره ادیان و عقول و اوهام بشرند و حالا آنها را خواه خضر بنامیم و خواه نام دیگر بدهیم اهمیت ندارد. اینها همه وقت بوده و باز هم خواهند بود و به نامهای مختلف ظهور کرده و قافله بشر را به سوی مقصد معین که تکامل نوع است سوق خواهند داد.»
این «برادران نور» از قدرتهای ماوراء طبیعی برخوردارند:
«قدرتهایی که این رجالالغیب دارا میباشند و عقول نارس بشر آنها را سحر و یا معجزه نام میدهد بیحدود است و بسیاری از آنها در ابتدای تشکیل جمعیت تئوسوفی و در سالهای نخستین او که برای جلب کردن انظار لازم بود بمنصه ظهور پیوست که شرح آنها با اوراق و وثایق معتبر و حتی عکس بعضی از اوراق و مکتوبات که در مجالس متعدده از هوا افتاده و به خط این رجالالغیب بوده در کتب تئوسوفی در زبانهای مهم اروپا درج و چاپ شده است. ولی این رجالالغیب، که خود را فقط برادر میخوانند، اولاً کراهت و نفرت از ارائه خوارق و کرامات دارند مگر در مقام ضرورت و ثانیاً میگویند که اینها نه سحر است و نه معجزه بلکه همه از روی تطبیق قوانین و احکام طبیعت و عوالم غیرمرئی و علوم مخفی است.»
ایرانشهر سپس قدرتهایی چون طی الارض و ترک کردن جسم مادی و اشراف بر زمان و مکان و تسخیر در طبیعت و غیره را به این برادران نور نسبت میدهد. ولی مهمترین کار برادران نور نه در عالم ناسوت بلکه در عالم لاهوت است:«لیکن عمده قدرتها و وظایف رجالالغیب در عالم غیب و ملکوت و عالم ارواح است و خدماتی که در آن عوالم میکنند از حیث اهمیت و عظمت به مراتب بیشتر و بیرون از دایره وهم و تصور ماها است.»
منبع:سایت عبدالله شهبازی
ejt