عبدالبهاء، واضع تعالیم جدید

0 939

چکیده

در میان بهائیان، عبدالبهاء شخصیت فوق‌العاده‌ای دارد و نوعاً اعتبارش از بهاءالله بیشتر است. عبدالبهاء بارها خود را عبد پدر خود (بهاءالله) خطاب کرده و از میان تمام القاب، لقب عبدالبهاء را انتخاب کرده است. آنچه از معنای عبد فهمیده می‌شود، اطاعت محض و سرسپردگی به معبود است. بااین حال، در سیرۀ او موارد بسیاری از نقض عبودیت را مشاهده می‌کنیم. در این مقاله ابتدا به بحث عبودیت عبدالبهاء پرداخته شده و سپس به خودمحوری‌های عبدالبهاء در اضافه کردن تعالیمی که در کتب و سیرۀ بهاءالله نبوده است، اشاره شده است. در این تحقیق، تناقض‌های بین سخنان عبدالبهاء و بهاءالله در تعالیمی چون تحری حقیقت، تطابق دین با علم و عقل، تساوی حقوق رجال و نساء و همچنین بحث بیت‌العدل مورد بررسی قرار گرفته است.

 

۱٫ مقدمه

پیروان ادیان الاهی، همگی پیامبر برگزیده‌ای دارند که از او اطاعت کرده و جلوتر از او حرکت نمی‌کنند. ازآنجاکه مردم پیامبران را برگزیدۀ خدا می‌دانند، سعی دارند که در اعمال و احکام کاملاً مطیع آنان بوده و بالاتر از آن‌ها حرفی نزنند. بهائیان نیز که ادعای الاهی بودن آیین خود را دارند، ملزم به تبعیت از پیشوایان خود هستند. عباس‌افندی، فرزند، وصی و جانشین اول بهاءالله، لقب عبدالبهاء را برای خود انتخاب کرد و ادعا داشت که افتخارش در طول زندگی این بوده است که بنده و تابع بهاءالله بوده است. بهائیان هم انتخاب این لقب را نوعی تواضع و فروتنی ایشان در مقابل بهاءالله می‌دانند و ازاین‌جهت اعتبار فوق‌العاده‌ای برای ایشان قائل هستند؛ اما با مطالعۀ زندگی عبدالبهاء می‌بینیم که ایشان در مواضع مختلف در مقابل کلام بهاءالله کلامی مغایر با آموزه‌ها و عقاید او ایراد کرده و باوجوداینکه اجازۀ صدور احکام به او داده نشده، تعالیم جدیدی را که اصلاً بهاءالله به آن‌ها معتقد نبود، وضع کرده است. او حتی گاهی پا را فراتر گذاشته و برخی از تعالیم وضع‌شدۀ بهاءالله را نیز نقض کرده است. این قبیل رفتارها، نشان می‌دهد که عبدالبهاء نه‌تنها عبد بهاءالله نبوده، بلکه خود را در حد مظهر ظهور می‌دانسته است. به‌نظر می‌رسد مطالبی که عبدالبهاء صلاح دانسته است که آن‌ها را به سیره و آموزه‌های بهاءالله اضافه کرده و در آیین بهائی وارد نماید، با الهام از افراد و مکاتب مختلف آموخته است. او با انتساب آن تعالیم به بهاءالله در جهت استوار کردن تعالیم کوشیده و بدعتی را به سلیقۀ خود به بهائیت اضافه نموده و درحقیقت پا جای پای بهاءالله گذاشته است.

۲٫ عبودیت عبدالبهاء

چیزی که در نصوص بهائی توجه هر محققی را به خود جلب می‌کند ادعاهای عبدالبهاء در اطاعت و پیروی و بندگی از پدر است. او می‌گوید:

«نام من عبدالبهاءست، صفت من عبدالبهاءست. حقیقت من عبدالبهاءست، نعت [=وصف] من عبدالبهاءست. رقّیّت به جمال قدم اکلیل جلیل من [= بندگیِ بهاءالله، تاج با جلالت من] و تاج وهّاج [= بسیار درخشان] من است و خدمت به نوع انسان آیین قدیم من… نه اسمی دارد نه لقبی، نه ذکری خواهد نه نعتی جز عبدالبهاء. این است آرزوی من. این است اعظم آمال من. این است حیات ابدی من. این است عزّت سرمدی من.» (شوقی، دور بهائی، ص٦۸- جزوه رفع شبهات، شبهۀ ۳۳).

عبدالبهاء در جای دیگر می‌گوید:

«اعلی مرتبۀ عبودیت حضرت عبدالبهاء در شناخت صریح حدود و وظائف محوله به مقام مبیّن، آشکار می‌شود. مطالعۀ آثار حضرت عبدالبهاء نشان می‌دهد که آن حضرت به کّرات و مرّات در مواجهه با استفسارات اهل بهاء که لازمۀ پاسخ به آن‌ها تشریع و تنصیص احکام جدید بود، به‌صراحت تام به محدویت وظایف خود در مقام تبیین و عدم حق تنصیص و نشر تصریح فرموده‌اند. ازجمله در یکی از الواح مبارکه چنین می‌فرمایند: هر حکمی که مصّرح کتاب نیست راجع به بیت‌عدل است. عبدالبهاء مبین کتاب است، نه مؤسس احکام غیرمذکوره در کتاب» (رأفتی، حمید، سفینه عرفان، دفتر ۷، تشریع و تبیین، ص۹۹و۱۰۰).

در عبارات بالا تأکید بر عبودیت و تبعیت کامل او از بهاءالله است. در ادامه این مسأله بررسی شده است.

۲-۱٫ بررسی عبودیت

آنچه از معنای عبودیت و بندگی در لغت و میان عموم فهمیده می‌شود، تبعیت صرف عبد و بنده از مولای خود است. ازآنجاکه عبدالبهاء خود را بندۀ پدر معرفی می‌کند، باید مطیع صددرصد همۀ فرامین، اعمال و رفتار پدر باشد. بهائیان هم در معرفی عبدالبهاء می‌گویند: «تمام وظایفی را که حضرت بهاءالله برعهده ایشان گذاشته بودند انجام دادند.» (جزوه رفع شبهات، بند اول شبهه ۳۳).

اکنون این سؤالات مطرح می‌شود که وقتی بالاترین درجۀ عبدالبهاء عبودیت بهاءالله بوده است و قرار بوده تمام وظایفی را که برعهده ایشان گذاشته شده انجام دهد، آیا ایشان این رسالت بزرگ را انجام داده است؟ آیا ایشان مطابق نصوص بهاءالله عمل کرده است؟ آیا پیرو و عبد بهاءالله و پشت سر او بود یا پا را فراتر از گفتار و سیرۀ پدر گذاشته است؟ با مطالعۀ زندگانی ایشان، موارد بسیاری در تخطی از فرامین و سیرۀ بهاءالله دیده می‌شود. در ادامه به بعضی از آن‌ها در موضوع تعالیم اشاره می‌گردد.

۳٫ نوآوری‌های عبدالبهاء

از بهاءالله تعالیم و دستورهای روشنی درمورد تساوی زن و مرد و تحری حقیقت و… بیان نشده است و هرجا از این تعالیم صحبت شده، از زبان عبدالبهاء به بهاءالله نسبت داده شده است. در زمان بهاءالله این تعالیم جایگاهی در بین افراد اطراف او نداشته، درحالی‌که در زمان عبدالبهاء، به دلیل ارتباط‌های او با افراد غربی و سفرهای او به اروپا این تعالیم به گوش وی رسید و او آن‌ها را منسوب به بهاءالله نمود.

در اینجا برای روشن شدن این مسأله به برخی از این‌گونه تعالیم اشاره می‌کنیم، تعالیمی که نه‌تنها در نصوص بهاءالله آن‌ها را نمی‌بینیم، بلکه گاهی خلاف آن‌ها را شاهدیم.

۳-۱٫ تحری حقیقت

عبدالبهاء می‌گوید: «اول تعلیم حضرت بهاءالله تحری حقیقت است. باید انسان تحری حقیقت كند و از تقالید دست بكشد.» (عبدالبهاء، خطابات، ج۲ ،ص۱۴۴).

آنچه از این بیان درک می‌شود ضرورت تفحص و تحقیق برای یافتن حقیقت و رها کردن تقالید است. باوجودی‌‌که عبدالبهاء تحری را به پدر نسبت می‌دهد، اما بهاءالله، معبود عبدالبهاء، در جاهای مختلف تحری حقیقت را تخطئه می‌کند و به پیروان خود دستور می‌دهد كه جویندگان راه حق از شنیدن گفتارها و خواندن نوشته‌های مخالفان، چه جاهل باشند و چه عالم، خودداری كنند. مثلاً ایشان در ایقان می‌نویسد:

«سالكین سبیل ایمان و طالبین كئوس ایقان، باید نفوس خود را از جمیع شئونات عرضیّه پاك و مقدس نمایند یعنی گوش را از استماع اقوال و قلب را از ظنونات متعلقه به سبحات جلال و روح را از تعلق به اسباب ظاهره و چشم را از ملاحظه كلمات فانیه… زیراكه اگر عبد بخواهد اقوال و اعمال و افعال عباد را از عالم و جاهل میزان معرفت حق و اولیای او قرار دهد، هرگز به رضوان معرفت رب العزّة داخل نشود.» (بهاءالله ،ایقان ،صص۲ -۳). در اینجا بهاءالله باب تحقیق و تفحص را می‌بندد و حتی عالِم را که مرجعی برای تحقیق است، در کنار جاهل قرار می‌دهد و مراجعه به هر دو را نفی می‌کند.

او همچنین می‌نویسد: «و این معلوم است نزد هر ذی‌بصری كه اگر این عباد در ظهور هریك از مظاهر شمس حقیقت، چشم و گوش و قلب را از آنچه دیده و شنیده و ادراك نموده پاك و مقدس می‌نمودند، البته از جمال الهی محروم نمی‌ماندند.» (همان،صص۱۱ -۱۲).

از این جمله چنین بر می‌آید که اگر بندگان خدا همۀ درهای عالم را به روی خود ببندند و آنچه را دیده و شنیده‌اند فراموش کنند، جمال بهاءالله را درک می‌کنند!

او در جای دیگر تأکید می‌کند هرچه به‌طور عام و خاص ادراک کردید، فراموش کنید تا به حقیقت برسید:

«بشنو از این عبد، قلب و سمع را از كل آنچه شنیده و ادراك نموده‌ای طاهر نما». (بهاء‌الله، بدیع، ص۲۵۱). او گاهی پا را فراتر از آن می‌گذارد و می‌گوید: «هیچ لذتی اعظم‌تر در امكان خلق نشده كه كسی استماع نماید آیات آن را و بفهمد مراد آن را و لِمَ و ِبمَ در حق كلمات آن نگوید و مقایسه با كلام غیر او نكند.» (بهاءالله، بدیع، ص۱۴۵).

اینک با بررسی این سخنان بهاءالله و سخنان فرزندش، عبدالبهاء، چنین سؤالاتی پدید می‌آید:

۱- اگر بهاءالله مبدع تعلیم «تحری حقیقت» است، چرا این دستورهای متناقض را داده و به‌جای هموارکردن راه تحری حقیقت، موانعی را برای آن ایجاد کرده‌ است؟

۲- آیا مفهوم تحری حقیقت در نظر عبدالبهاء و پدرش متفاوت است؟

۳-۱-۱٫ موافقت یا مخالفت با عقل

آنچه مسلم است، عقل در تحری حقیقت و مطالعه و تحقیق نقش اساسی دارد و راه درست را از نادرست نشان می‌دهد. به این حقیقت عبدالبهاء هم اشاره کرده و می‌گوید:

«در عالم انسانی موهبتی اعظم از عقل نیست.‌ عقل كاشف حقایق اشیاء است. خداوند عقل داده تا پی به حقایق بریم.» (عبدالبهاء، خطابات، ج۲، ص۲۴۵).

به‌علاوه، عبدالبهاء تأکید زیادی به استفاده از عقل دارد و می‌گوید:

«خداوند مهربان بندگان خود را در اعتقادات خود تكلیف به اموری كه خارج از دایرۀ عقل است نمی‌فرماید. ما كه بندگان خداوندیم، نفسی را تكلیف به امر غیرمعقول نمی‌نماییم، چگونه خداوند ما را تكلیف می‌فرماید به اموری كه عقل از ادراكش قاصر است؟» (عبدالبهاء، خطابات، ج۱، ص۶۰).

شاهد دیگر، بخشی از خطابه‌ای از عبدالبهاء است كه می‌گوید: «هرچیز را باید تطبیق به عقل و علم نمود و الّا چگونه قابل‌قبول می‌شود؟ اگر من مطلبی بگویم و عقل شما قبول نكند، چگونه قبول می‌كنید؟ پس باید هر مسأله‌ای را تطبیق به عقل و علم نماییم.» (عبدالبهاء، خطابات بزرگ، ص۱۵۱، چاپ آزردگان).

با بررسی نصوص بهاءالله، در این مورد هم اختلاف جدی بین پدر و پسر نمایان می‌شود. اگرچه عبدالبهاء به استفاده از عقل تأکید دارد، اما سخن بهاءالله عکس سخن ایشان است.

الف_ بهاءالله به علمای بابی سفارش می‌كند كه در شناخت من یظهره‌الله (كه بعدها خودش مدعی این مقام شد) اصلاً با عقل و علم و درک جلو نروند: «و از فقها و علمای بیان استدعا می‌نمایم كه چنین مشی ننمایند و بر جوهر الهی و نور ربانی و صرف ازلی و مبدأ و منتهای مظاهر غیبی در زمن مستغاث وارد نیاورند آنچه در این كور وارد شد و به عقول و ادراك و علم متمسّك نشوند» (بهاءالله، ایقان، ص۱۹۲- ایقان چاپ آلمان، ص ۱۶۲).

اینجا روشن نیست وقتی عقل و ادراک و علم کارآیی ندارد، انسان‌ها با چه وسیله‌ای ایشان را بشناسند؟

ب- بالاتر از آن، این است که ایشان اصلاً حجیت عقل را باطل می‌داند و برای انسان‌ها نسبت به کارکرد عقل ابهام ایجاد می‌کند. ایشان می‌گوید: «بدان الیوم آنچه به عقلت رسیده و برسد یا به عقول فوق تو و دون تو ادراك شود، هیچ‌یك میزان معرفت حق نبوده و نخواهد بود» (بهاءالله، بدیع، ص۲۸۶).

یعنی ایشان معتقدند ابزار شناختی که خداوند در اختیار انسان‌ها قرار داده، کارآیی ندارد و متأسفانه پیشنهادی هم برای جایگزین کردن آن نمی‌دهند؛ جز راه‌هایی مبهم که در برخی از مکتوبات ایشان آمده، ازجمله:

ج- «در دبستان علم الهی نفوسی ظاهر شده‌اند كه به استنشاق، حق را از باطل تمیز دهند» (بهاءالله، اقتدارات، ص۵۰).

در اینجا توضیح داده نشده که آیا استنشاق همانی است که در میان مردم مصطلح است یا روش دیگری است؟ تشکیلات و بزرگان بهائی باید توضیح دهند که چگونه با کنار گذاشتن عقل و استفاده از استنشاق می‌توان به حقایق دست پیدا کرد؟

د- «عقل عباد میزان نمی‌شود.» (بهاءالله، مائدۀ آسمانی، ج۴، ص۱۴۳، به نقل از صحیفۀ شطیۀ بهاءالله، همچنین اشراق خاوری، رحیق مختوم، ج۱، ص۲۸۵).

بهاءالله عقل را که بالاترین میزان شناخت در انسان و قوۀ تشخیص درست از نادرست است، چیزی در حد خاک معرفی می‌کند:

ه- «عقول به‌منزله‌ ‌تراب است و اوامر الهیّه نصوص ربّ الارباب. ‌تراب چگونه مقابلی با فیوضات آسمانی نماید.» (اشراق خاوری، گنجینه حدود و احكام، باب ۷۵، ص۴۶۳ و ۴۶۴).

سرانجام با نهایت تواضع از مریدان خود تقاضا می‌کند:

و- استدعا می‌نمایم كه چنین مشی ننمایند و به عقول و ادراك متمسك نشوند.» (بهاءالله، ایقان، ص۱۹۲) و بالأخره تنها معیار شناخت عاقل از جاهل را شناخت خودشان قرار می‌دهند:

ز- «هر نفسی به آن فائز شد، یعنی مشرق ظهور را شناخت و ادراك نمود، او در كتاب الهی از عقلا مذكور و مسطور و مِن دون آن جاهل؛ اگر چه به‌زعم خود، خود را دارای عقول عالم شمرد.» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۷، ص۱۶۰).

۳-۲٫ تطابق دین با علم وعقل

در قسمت قبل به عدم اعتقاد بهاءالله نسبت به استفاده از عقل، در مقابل تأکید عبدالبهاء بر استفاده از عقل پرداختیم. در این بخش به تأکید عبدالبهاء بر علم و مطالبی که پدرشان برخلاف علم می‌آورد، می‌پردازیم.

در ارزش‌گذاری عقل و علم عبدالبهاء می‌گوید: «دیگر آنكه دین باید مطابق با عقل باشد، مطابق با علم باشد؛ زیرا اگر مطابق با علم و عقل نباشد اوهام است. خداوند قوۀ عاقله داده تا به حقیقت اشیاء پی ببریم و حقیقت هر شیء‌ را ادراك كنیم. اگر مخالف علم و عقل باشد شبهه‌ای نیست كه اوهام است». (عبدالبهاء، خطابات، ج۲، ص۲۱۹).

عبدالبهاء بر نقش علم در کشف حقیقت تأکید دارد و می‌گوید:

«علم خدمت به عالم حقیقت كند، ‌علم ادیان سابقه را از تقالید نجات دهد، علم كشف حقیقت ادیان الهی كند» (عبدالبهاء، خطابات، ج۲ ص۷۸).

او در جای دیگر می‌گوید: «ما اعلان نمودیم كه دین مطابق علم است و یكی است و هر مسأله‌ای از مسائل دینیه كه مطابق علم نباشد وهم است.» ( خطابات، ج۲، ص۱۵) و در ارزش علم می‌گوید:

«…استغفر اللّه بلکه در نزد خدا علم افضل منقبت انسان و اشرف کمالات بشر است معارضه [= مخالفت] به علم جهل است و کارِهِ [= انسانی که نمی‌پسندد] علوم و فنون، انسان نیست بلکه حیوان بی‌شعور. زیرا علم نور است، حیات است، سعادت است، کمال است، جمال است و سبب قربیّت درگاه احدیّت است، شرف و منقبت عالم انسانی است و اعظم موهبت الهی. علم، عین هدایت است و جهل، حقیقت ضلالت.» (عبدالبهاء، مفاوضات، ص۱۰۴).

عبدالبهاء آیین پدر را این‌گونه معرفی می‌كند:

«رابع تعلیم حضرت بهاء‌الله این است كه دین و علم توأم است. دین اگر مخالف علم است، جهل است؛ پس باید جمیع مسائل دینیه را مطابق علم نمود؛ زیرا مخالف علم جهل است… آنچه را علم تصدیق نمی‌كند، عقل قبول نمی‌كند، حقیقت نیست، تقالید است. این تقالید را باید دور بیندازیم و تمسك به حقیقت نماییم و دینی را كه مطابق عقل و علم است قبول كنیم.» (عبدالبهاء، خطابات،ج۲، ص۵ و ص۸۹ و ص۱۳۶).

این در حالی است که بهاءالله توصیه اکید دارد که کل دانش‌ها را کنار بگذارید:

۱- «دَعِ العلومَ لأ‌نَّها مَنَعَتكَ عَن سُلطانِ المعلومِ». دانش‌ها را واگذار، زیرا آن‌ها تو را از پادشاه شناخته‌شده باز می‌دارند (بهاءالله، مجموعه الواح، ص۷۷).

همچنین به همه دستور می‌دهد:

۲- «لاتَحجُبُوا بِحُجُبِ العلمِ وَ الحِكمةِ فإنَّ هذا لَیَصُدَّنَّكُم عَن صراطِ اللهِ». خود را در پسِ پرده‌های دانش و بینش مستور نكنید زیرا این شما را از راه خدا بازمی‌دارد (بهاءالله، بدیع، ص۱۸۲). ایشان مراتب درجات این دوری از علم را بالاتر می‌برد و می‌گوید:

۳- «دَعِ العُلومَ و شُؤوناتِها ثُمَّ تَمَسَّك بِاسمِ القیّومِ الّذی أشرَقَ مِن هذا الاُفُقِ المُنیر.» دانش‌‌ها و هرآنچه را بدان‌ وابسته است واگذار، سپس به نام قیّومی كه از این افق نورانی، آشكار شده، متمسك شو (بهاءالله، مجموعه الواح، ص۲۳۴).

این باور ایشان در مخالفت با علم، از آثار ابتدایی ایشان تا آثار انتهای عمرش باقی بوده است. ایشان در اولین کتاب خود می‌نویسد:

۴- «تا حُجُبات علمیه را كه مصطلح بین عباد است به نار انقطاع نسوزانی، به صبح نورانی علم حقیقی فائز نگردی.» (بهاءالله، ایقان ،ص۵۳ ).

می‌بینیم که به دستور بهاءالله برای رشد و رسیدن به علم حقیقی باید از همۀ علومی که بین مردم رایج است، فاصله گرفت، درحالی‌که عبد ایشان، عبدالبهاء، برای کشف حقیقت تأکید بر علم می‌کند و این تناقض، جای تأمل دارد.

همچنین از نظر ایشان عالِم تعریف دیگری دارد:

۵- «به نص آن جوهر وجود، الیوم اطلاق اسم عالم بر احدی نخواهد شد مگر آن نفوسی كه به قمیص ایمان امر بدیع مزین شده‌اند.» (بهاءالله، بدیع، ص۱۳۸). پس در نگاه ایشان عالم فقط کسی است که به ایشان ایمان آورده باشد. باتوجه به این بیان هیچ‌کدام از عالمان، اندیشمندان، دانشمندان، مبتکران، فلاسفه و… عالم شمرده نمی‌شوند؛ مگر تعداد کمی از مردم جهان که به ایشان ایمان آورده‌اند. ایشان آن‌قدر جدی و محکم بر این مسأله پافشاری می‌کند که می‌گوید:

۶- «فَوَالّذی أیَّدَ الرّوحَ بِالرّوحِ، الیوم اگر كل‌ّ من فی السموات و الارض به تمام علوم ارض ظاهر شوند و در امر بدیع توقف نمایند، از جهلاء‌ عندالله مذكور.»: پس قسم به کسی که روح را به شادی و سرور، تأیید و کمک کرد، اگر تمام آسمانیان و زمینیان با تمام علوم زمین ظاهر شوند ولی در آیین جدید توقف کنند، نزد خدا از جاهلان ذکر می‌شوند. (بهاءالله، بدیع، ص۱۳۸).

بهاءالله دارندگان تمام دانش‌ها را جاهل می‌داند؛ این همه تلاش دانشمندان و کاشفان و مبتکران و مخترعان برای پیشرفت علوم، کفی بر آب است، زیرا به ایشان ایمان نیاورده‌اند. فراتر از همه این‌ها، این عبارت بهاءالله است:

۷- «باری، جمیع علمای معروفین، چه از فئۀ شیخیه و چه از فئۀ ظاهره در امرالله توقف نمودند؛ بلكه معرض و منكر و نظر به اعراض، سلب علم از آن نفوس غافله فرموده‌اند.»( بهاءالله، بدیع، ص۱۴۷).

به‌علاوه ایشان دایرۀ علوم را هم به شکلی معین می‌کند که راه را بر کسانی که قصد توجیه و تبیین کلام ایشان را دارند، ببندد:

«علوم ظاهریه در این مقام، معتبر نبوده و نخواهد بود.» (بهاءالله، بدیع، ص۱۴۴).

با مقایسۀ این بیانات بهاءالله و بیاناتی که از عبدالبهاء پیش‌ازاین ذکر شد، نکته‌ای به ذهن می‌رسد که چگونه عبدالبهاء ادعای عبودیت پدرش را داشت؟ باتوجه به اینکه گفته‌های آنان درست در نقطه مقابل یکدیگر است، آیا عبدالبهاء از نصوص و دستورهای اکید پدر آگاهی نداشت، یا آن‌ها را درست نمی‌دانست؟ با این اوصاف و مخالفت صریح پسر با پدر در دو موضوع علم و عقل، خدشۀ بنیادی در عبودیت عبدالبهاء نسبت به بهاءالله وارد می‌شود. درنتیجه عبودیتی را که عبدالبهاء نسبت به پدر ادعا می‌کند، در عمل با معنای واقعی آن کاملاً متناقض می‌بینیم.

۳-۳٫ بیت‌العدل بهاءالله و عبدالبهاء

قبل از شروع این بحث، لازم است بدانیم که بیت‌العدل جهانی جزو تعالیم دوازده‌گانه‌ای که بهائیان می‌شمارند نیست؛ اما باتوجه به اهمیت فوق‌العادۀ آن در آیین بهائی، جایگاه آن در ادارۀ بهائیان و اینکه بحث بیت‌العدل جزو تعالیم و آموزه‌های آیین بهائی است، در این مقاله به این موضوع نیز پرداخته‌ایم.

از نظر تاریخی، بحث تشکیل عدالت‌خانه از زمان ناصرالدین‌شاه شروع شد و تا زمان مظفرالدین‌شاه (یعنی حدود ۵۰ سال) طول کشید و درنهایت منجر به مشروطه شد. عدالت‌خانه قرار بود با استفاده از محبوبیت علما و مشارکت مردم تشکیل شود و از فشار و بی‌عدالتی حکومت بر مردم کم کند. (ابوالحسنی (منذر)، علی، کارنامه شیخ فضل‌الله نوری، شناخت‌نامه تحلیلی ـ تاریخی، جلد ۶، چاپ چهارم).

به‌نظر می‌رسد بهاءالله در این برهه زمانی، بحث بیت‌العدل را مطرح کرد اما با هدفی متفاوت. او دستور به تشکیل اجتماعی می‌دهد که این اجتماع و مردم اجازۀ سرپیچی از حکومت نداشته است. اگر به کتاب اقدس مراجعه کنیم می‌بینیم که نخستین بار بحث بیت‌العدل در کتاب اقدس مطرح شده است. او این چنین دستور داده است: «لیس لأحدٍ اَنْ یعترضَ علی الّذین یحکمونَ علی العباد دَعُوا لهم ما عندهم و توجّهوا الی القلوب.»: کسی را نرسد که بر حاکمان بر مردم اعتراضی کند؛ بلکه باید مردم را به (تبعیت از) حاکمان توجه بدهند.» (بهاءالله، اقدس، بند ۹۵).

درنتیجه بهاءالله با ممنوع کردن اعتراض به حاکمان، در راستای کاهش فشار حکومت بر مردم عمل نکرده است. ایشان در لوح ذبیح می‌گوید:

«لسان قدم در این سجن اعظم می‌فرماید: ای احبّای حقّ از مفازه [بیابان خشک] ضَیِّقه [تنگ] نفس و هوی به فضاهای مقدّسه احدیّه توجّه نمایید. ابداً در امور دنیا و ما یتعلّق بها و رؤسای ظاهره آن تکلّم جائز نه. حقّ جلّ‌وعزّ مملکت ظاهره را به ملوک عنایت فرموده بر احدی جائز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد.» و می‌فرمایند خطاباً بالملوک قوله تعالی: «تاللّه لانرید ان نتصرَّفَ فی ممالِکِکُم، بل جئنا لِتَصَرُّفِ القلوب. در اینجا خطاب به پادشاهان بیان می‌کند که ما نمی‌خواهیم مملکت شما را تصرف کنیم بلکه آمده‌ایم تا قلب‌ها را تصرف کنیم. (بهاءالله، اقدس، بند ۸۳، همچنین: اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، باب ۵۲، در نهی از دخالت در سیاست، ص ۳۳۳و٣٣۴).

دستور بهاءالله برای تشکیل بیت‌العدل این است: «قَد كَتَبَ اللهُ علی كلِّ مَدینةٍ أن یَجعَلوا فیها بیتَ‌العدلِ و یَجتَمِعَ فیها النُّفوسُ علی عددِ البهاءِ و إن اِزدادَ لابأسَ …»: خدا بر مردم هر شهری واجب كرده ‌است كه در آن بیت‌العدل برپا نمایند و در آن افرادی به تعداد نه نفر گرد آیند و اگر بیش از نه نفر شدند، عیبی ندارد (بهاءالله، اقدس ص۲۶؛ گنجینه حدود و احکام، باب ۲۷، ص۲۱۳).

از طرف دیگر، عبدالبهاء بیت‌‌العدلی را مطرح می‌کند که جز شباهت اسمی هیچ سنخیتی با بیت‌العدل بهاءالله ندارد. اینک به معرفی بیت‌العدلی که عبدالبهاء پیشنهاد کرده می‌پردازیم:

«اَمّا بَیتُ عَدلٍ الّذی جَعَلَهُ اللهُ مَصدَرَ كلِ‌ّ خَیرٍ و مَصوناً من كلِّ خَطاء، باید به انتخاب عمومی، یعنی نفوس مؤمنه تشكیل شود و اعضاء باید مظاهر تقوای الهی و مطالع علم و دانایی و ثابت بر دین الهی و خیرخواه جمیع نوع انسان باشند و مقصد بیت‌عدل عمومی‌ است؛ یعنی در جمیع بلاد بیت‌عدل خصوصی تشكیل شود و آن بیوت عدل بیت‌عدل عمومی ‌انتخاب نماید. این مجمع مرجع كلّ امور است و مؤسّس قوانین و احكامی كه در نصوص الهی موجود نه و جمیع مسائل مشكله در این مجلس حلّ گردد و ولیّ امرالله رئیس مقدس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لایَنعَزِل.» (عبدالبهاء، الواح وصایا (چاپ مصر) ص۱۵ و ۱۶؛ نظر اجمالی در دیانت بهائی، چاپ قدیم ص۶۸ و چاپ جدید ص۷۶، اسلمنت؛ بهاء‌الله و عصر جدید، ص۳۰۰؛ گنجینه حدود و احکام، باب ۲۷ ص۲۱۶ و ۲۱۷).

عبدالبهاء دو بیت‌العدل خصوصی و عمومی را مطرح می‌کند، به‌این‌صورت که بیت‌العدل خصوصی در هر شهری باشد و اعضای بیت‌العدل عمومی را انتخاب کنند و درنهایت، رئیس بیت‌العدل را ولی‌امرالله تعیین می‌کند. ایشان در اهمیت فوق‌العادۀ ولی‌امرالله چنین می‌گوید:

«… ولی ‌امر‌الله و بیت‌عدل عمومی‌ كه به انتخاب عموم تأسیس و تشكیل شود، در تحت حفظ و صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی ـ روحی لهما الفداء ـ است. آنچه قرار دهند، من عند‌الله است من خالَفَهُ و خالَفَهُم فقد خالَفَ الله… حصن متین امر‌الله به اطاعت من هو ولی امر‌الله محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت‌عدل و جمیع اغصان و افنان و ایادی امر‌الله باید كمال اطاعت و تمكین و انقیاد و توجه و خضوع و خشوع را به ولی ‌امرالله داشته باشند… و ولی ‌امر‌الله رئیس مقدس این مجلس (بیت‌العدل اعظم) و عضو اعظم ممتاز لاینعزل و اگر در اجتماعات بالذات حاضر نشود، نائب و وكیلی تعیین فرماید و اگر چنانچه عضوی از اعضاء‌ گناهی ارتكاب نماید كه در حق عموم ضرری حاصل شود، ولی‌امر‌الله صلاحیت اخراج او دارد.» (عبدالبهاء، الواح وصایا، ص۱۱ تا ۲۷؛ بهاءالله و عصر جدید، ص۲۹۸ و ۲۹۹؛ نظر اجمالی در دیانت بهایی، ص۶۶ تا ۶۸).

بیت‌العدلی که عبدالبهاء معرفی می‌کند یکی از دو پایۀ‌ آیین بهائیت است:

«این نظم بدیع كه از انظمۀ باطلۀ سقیمۀ عالم ممتاز و در تاریخ ادیان فرید و بی‌مثیل و سابقه، بنیادش بر دو ركن ركین استوار؛ ركن اول و اعظم، ركن ولایت الاهیه كه مصدر تبیین است و ركن ثانی، بیت‌عدل اعظم الاهی كه مرجع تشریع است. همچنان ‌كه در این نظم الاهی تفكیك بین احكام شارع امر و مبادی اساسیه‌اش كه مركز عهد و میثاقش تبیین نموده ممكن نه؛ انفصال ركنین نظم بدیع نیز از یكدیگر ممتنع و محال.» (یزدانی، نظر اجمالی در دیانت بهائی، چاپ قدیم ص۷۵ و چاپ جدید ص۸۸، به نقل از لوح سنۀ ۱۰۵ بدیع شوقی).

همچنین عبدالبهاء می‌گوید: «اگر اختلاف آرائی حاصل گردد، بیت‌عدل اعظم فوراً حل مشكلات فرماید و اكثریت آراء آنچه بیان كند، صرف حقیقت است زیرا بیت‌عدل اعظم در تحت حمایت و عصمت و عفت سلطان احدیت است و او را صیانت از خطا فرماید… و بیت‌عدل اعظم به ‌ترتیب و نظامی‌ كه در انتخاب مجالس ملت در اروپا انتخاب می‌شود، انتخاب گردد.» (عبدالبهاء، مكاتیب، ج۳ ص۵۰۱).

همان‌طور که دیده می‌شود، تفاوت‌های اساسی بین دو بیت‌العدل است. ویژگی‌های بیت‌العدل بهاءالله عبارتند از:

۱- در هر شهری است.

۲- امور سیاسیّه را باید حل‌وفصل کند.

۳- رئیسی برای آن پیش‌بینی نشده‌است.

۴- این بیت‌العدل در هر شهری کارش حل مشکلات بهائیان برمبنای نظر اکثریت است.

۵- با توجه به مقتضیات زمان مسائل را حل می‌کند.

 

اما بیت‌عدل عبدالبهاء:

۱- دو نوع بیت‌العدل است: خصوصی و عمومی.

۲- اعضای بیت‌العدل عمومی باید توسط اعضای بیت‌العدل‌های خصوصی انتخاب شوند.

۳- بیت‌العدل عمومی در یک مکان است.

۴- همه اموری را که نصی بر آن نیست، باید حل‌وفصل کند.

۵- رئیس دائمی دارد که ولیّ‌امر است.

۶- بدون ولی‌ّامرالله اعتبار ندارد.

۷- ولی امر باید جلو خطاهای اعضای بیت‌العدل را بگیرد.

۸- ولی امر برای همۀ احبا تعیین تکلیف می‌کند.

۹- ولی امر یکی از دو رکن آیین بهائی است.

با بررسی این دو تعریف از بیت‌العدل، به‌نظر می‌رسد نقطه مشترک ویژه‌ای جز اسم، بین آن دو وجود نداشته باشد. در اینجا هم اختلاف بین بهاءالله و عبدالبهاء مشاهده می‌شود.

۳-۴٫ تساوی حقوق رجال و نساء

یکی دیگر از تعالیمی که عبدالبهاء مطرح می‌کند و آن را به پدر نسبت می‌دهد، تساوی حقوق رجال و نساء است. او می‌گوید:

«تعلیم دهم حضرت بهاءاللّه وحدت رجال و نساء است که رجال و نساء در نزد خدا یکسان‌اند. جمیع نوع انسان‌اند جمیع سلالۀ آدم‌اند زیرا ذکور و اناث تخصیص به انسان ندارد. در عالم نبات ذکور و اناثی موجود، در حیوان ذکور و اناثی موجود و لکن به‌هیچ‌وجه امتیازی نیست. ملاحظه در عالم نبات کنید آیا میان نبات ذکور و نبات اناث هیچ امتیازی هست؟ بلکه مساوات تامّ است و همچنین در عالم حیوان ابداً بین ذکور و اناث امتیازی نیست. جمیع در ظلّ رحمت پروردگارند پس انسان که اشرف کائنات است، آیا جائز است که این اختلاف را داشته باشد؟ تأخّر جنس زن تابه‌حال به جهت این بوده که مثل مردان تربیت نمی‌شدند. اگر نسوان مانند مردان تربیت می‌شدند شبهه‌ای نیست که نظیر رجال می‌گشتند. چون کمالات رجال را اکتساب نمایند البتّه به درجه مساوات رسند و ممکن نیست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان.» (خطابات حضرت عبدالبهاء، ج۲، ۱۴۹و۱۵۰).

درحالی‌که بهاءالله به یقین اعتقادی به تساوی مردان و زنان نداشت و وقتی احکام آیین خود را بیان می‌کرد؛ احکام جداگانه‌ای برای مردان و زنان قائل بود. برخی از این احکام شامل موارد زیر است:

۱– عضویت «بیت‌العدل اعظم» مخصوص رجال است و زنان عضو آن نمی‌شوند. (اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، باب۲۷). تاکنون، در هیچ دوره‌ای از بیت‌العدل، هیچ زنی به عضویت آن درنیامده است.

۲– اعطای مهر در ازدواج که زوج به زوجه باید بدهد (اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، ص۱۷۳). در این حکم ملاحظه می‌شود که طبق احکام آیین بهائی مردان باید به زنان مهریه بدهند و بین مردان و زنان تساوی برقرار نیست.

۳– اعطای نفقه در مدت یک سال تربص قبل از طلاق به زوجه. (اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، باب۳۷). طبق این حکم اگر زن و مردی بخواهند طلاق بگیرند، پیش از آن باید یک سال مرد خرجی زن را بدهد. ملاحظه می‌شود که در این حکم نیز تفاوت میان زن و مرد وجود دارد.

۴- امکان داشتن دو همسر برای مردان (بهاءالله، کتاب اقدس، بند ۶۳). طبق احکام کتاب اقدس، در آیین بهائی مردان می‌توانند هم‌زمان دو همسر داشته باشند، بنابراین تساوی حقوق رجال و نساء دراین‌مورد نیز رعایت نشده است.

۵- تفاوت ارث ارشد اولاد ذکور (پسر بزرگ‌تر) با اولاد اناث؛ بدین معنی که خانۀ مسکونی و درصورت تعدد خانه‌، یکی از بهترین خانه‌های پدر (درصورتی‌که در وصیت‌نامه، قید دیگری نباشد)، به پسر ارشد مؤمن می‌رسد و به دختر ارشد اگرچه پسری هم موجود نباشد نمی‌رسد. چنانچه فرد بهائی فاقد فرزند ذکور باشد، خانه مسکونی او به بیت‌العدل خواهد رسید (اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، باب دهم).

۶- تفاوت میان ارث پدر و مادر و ارث برادر و خواهر (اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، باب دهم).

۷- وجوب حج بر مردان مستطیع و عدم وجوب آن بر زنان (اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام، باب پنجم).

ممکن است گفته شود که بهاءالله هم در بیان خود به‌صورت تلویحی درمورد تساوی رجال و نساء سخنانی گفته‌اند. مثلاً: «امروز هریک از اماء که به عرفان مقصود عالمیان فائز شد او در کتاب الهی از رجال محسوب». همچنین از قول ایشان بیان شده است: «امروز اماء از رجال محسوب» و «ای کنیزان، مردانه بر امر حق قیام نمایید. بسی از نساء که الیوم عندالله از رجال مذکور و بعضی رجال از نساء محسوب» (اشراق خاوری، پیام ملکوت، ص۲۳۱ و ۲۳۲)؛ اما باید توجه کرد که اتفاقاً در این جملات به‌صورت تلویحی مردان را بر زنان ترجیح داده‌اند و زنان را از جایگاه زنانۀ خود پایین آورده و آنان را جزو مردان به‌حساب آورده‌اند. چه مزیتی است که یک زن به‌جای اینکه زن باشد، مرد باشد؟ مگر زن بودن عیب و ایراد است که ایشان زنان حق‌پذیر را در زمرۀ مردان و بعضی از مردان را هم که مورد پسند ایشان نبوده‌اند، جزو زنان قرار داده‌اند؟ همین جملات نشان‌دهندۀ تفکر منفی ایشان نسبت به زنان است. علاوه‌براین، جملات زیر به‌صورت روشن و صریح نظر بهاءالله را مبنی بر پایین‌دست بودن زنان نشان می‌دهد:

«سؤال خانمی به حضور مبارک عرض شد که گفته بود تا حال از جانب خدا زنی مبعوث نشده و همه مظاهر الهیّه رجال بوده‌اند. فرمودند: «هرچند نساء با رجال در استعداد و قواء شریکند ولی شبهه‌ای نیست که رجال اقدمند و اقوی؛ حتّی در حیوانات مانند کبوتران و گنجشگان و طاووسان و امثال آنان هم این امتیاز مشهود.» (ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، ص۲۸۸).

در اینجا بهاءالله به‌وضوح برتری مردان بر زنان را بیان کرده است و این گفته نشان می‌دهد که ایشان این امتیاز را حتی در میان حیوانات نیز قائل است.

در اینجا این سؤال مطرح می‌شود که اگر از نظر بهاءالله بین مردان و زنان تساوی وجود ندارد، چگونه فرزند ایشان به خود اجازه داده که بالاتر از مطالب و تعالیم پدر، نکاتی را بگوید و به تقلید از غربیان مطالبی را بیان کند و بنویسد که بهاءالله ذره‌ای به آن‌ها اعتقاد نداشته است.

۴٫ نتیجه‌گیری

در این مقاله عبودیت عبدالبهاء در مقابل بهاءالله در موضوع تعالیم بررسی شد و مشاهده شد که ایشان تعالیمی را به آیین بهائی اضافه کرده که با نظر بهاءالله تفاوت دارد و این باعث خدشه‌دارکردن عبودیت ایشان است. در ابتدا در تعریف عبودیت گفتیم باید عبد در پشت سر معبود قرار بگیرد و بالاتر از حرف معبود حرفی نزند، در رفتار و گفتار و… اطاعت محض از معبود خود داشته باشد. در ادامۀ مقاله، به تعالیمی از آیین بهائی پرداختیم که در آن‌ها تفاوت نظرات و بیانات بهاءالله و عبدالبهاء روشن بود و نمونه‌هایی از هرکدام را ارائه کردیم. چنین نمونه‌هایی نشان‌دهندۀ آن است که عبدالبهاء عبودیت پدرش را که ادعا داشت، رعایت نکرده و آن را زیر سؤال برده است. البته عدم عبودیت و بندگی عبدالبهاء و بیانات مخالفی در مقابل بیانات پدر ایراد کردن، فقط در ایجاد تعالیم جدید نبوده است. ایشان در مقابل بسیاری از نصوص و احکام هم اجتهاد کردند و احکام جدیدی برخلاف احکام پدر صادر کردند که در مقاله‌ای دیگر بررسی خواهد شد.

 

منابع

۱- ابوالحسنی (منذر)، علی، کارنامه شیخ فضل‌الله نوری، شناخت‌نامه تحلیلی ـ تاریخی، جلد ۶، چاپ چهارم.

۲- اسلمنت، بهاء‌الله و عصر جدید،۱۴۵ بدیع- ۱۹۸۸ م، دارالنشرالبهائیه البرازیل.

۳- اشراق خاوری، پیام ملکوت، مؤسسۀ ملی مطبوعات امری، ۱۳۰ بدیع.

۴- اشراق خاوری، رحیق مختوم، لجنه ملی آثار امری، ۱۰۳ بدیع.

۵- اشراق خاوری، گنجینه حدود و احكام، مؤسّسهء ملّی مطبوعات امری،١٢٨ بدیع.

۶- اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۷، مؤسّسه ملّی مطبوعات امری، ١٢۹ بدیع.

۷- بهاءالله، ایقان، مؤسّسه ملّی مطبوعات بهائی آلمان ،۱۵۵ بدیع، ۱۳۷۷ شمسی، ۱۹۹۸ میلادی.

۸- بهاء‌الله، بدیع، ص، بی تا، بی جا.

۹- بهاءالله، اقتدارات، بی تا، بی جا.

۱۰- بهاءالله، کتاب اقدس.

۱۱- بهاءالله، صحیفه‌ شطیه‌، بی تا، بی جا.

۱۲- بهاءالله، مائده آسمانی، ج۴، موسسه ملی مطبوعات امری،۱۲۹ بدیع.

۱۳- بهاءالله، مجموعه الواح، ۱۹۸۷، چاپ امریکا.

۱۴- جزوه رفع شبهات، شبهه ۳۳٫

۱۵- جعفری، علامه محمدتقی، ارتباط انسان و جهان، انتشارات‌ دارالكتب‌ اسلامیه‌، تهران‌، ۱۳۳۷ ش‌.

۱۶- شوقی، دور بهائی، لجنۀ ملى نشر آثار امرى به زبان‌هاى فارسى و عربى، لانگهاین، آلمان غربى، ۱۴۴بدیع – ۱۹۸۸میلادى.

۱۷- راسل، استنارد، مفهوم نسبیت، ترجمه محمدرضا بهاری، فرهنگ معاصر، ۱۳۹۶ ش.

 ۱۸- رأفتی، حمید، سفینه عرفان، دفتر ۷، ۱۹۹۷ میلادی، امریکا.

۱۹- ریاض قدیمی، گلزار تعالیم بهائی، مؤسسه مطبوعات ملى بهائیان پاكستان.

۲۰ – عبدالبهاء، خطابات، ج۱، لجنه آثار امری به زبان‌های فارسی و عربی، لانگنهاین، آلمان غربی.

۲۱ – عبدالبهاء، خطابات، ج۲، لجنه آثار امری به زبان‌های فارسی و عربی، لانگنهاین، آلمان غربی، ۱۲۷ بدیع.

۲۲- عبدالبهاء، الواح وصایا (چاپ مصر)، بی تا.

۲۳- عبدالبهاء، مفاوضات، مصر، ۱۳۳۹،۱۹۲۰٫

۲۴- عبدالبهاء، مكاتیب، بی تا، بی جا.

۲۵- یزدانی، احمد، نظر اجمالی در دیانت بهائی، چاپ اول،۱۰۷ بدیع.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

17 − دو =