با وجود این که مسلمانان حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله را آخرین پیامبر الاهی می دانند و دین او را نیز دین ابدی می دانند، افرادی در میان مسلمین پیدا شدند که داعیهی پیامبری داشتند و آیین جدیدی آوردند. از مهمترین این افراد علی محمد شیرازی است که بعداً به «باب» ملقب گشت.
او در سال ۱۲۶۰ ابتدا ادعای نیابت امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف را نمود ولی پس از چندی پا فراتر گذاشت، آیین جدیدی آورد، اسلام را نسخ شده اعلام نمود و کتاب «بیان» را به عنوان کتاب آسمانی و دلیل مدعای خویش به مردم و علمای عصر خود ارائه کرد. او مدعی بود که درس نخوانده است و این کتاب از جانب خداوند به او وحی شده و او تنها واسطهی پیام خدا بوده است. اما بررسی زندگی و آثار او، همچنین آثار پیروانش، تردید جدی در صحت این ادعا پدید میآورد. این مقاله به بررسی صحت ادعای امّیّت (درس ناخواندگی) باب می پردازد.
امّیّت پیامبر اسلام
یکی از مهمترین دلایلی که سبب شد مردم زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله به ایشان جذب شده ایمان بیاورند، معجزه ی جاوید پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله، قرآن است. جایگاه این کتاب از نظر فصاحت و بلاغت و ادبیات عرب به قدری والا است که اعراب جاهلی با شنیدن آن، مجذوب آن میشدند و برخی تنها با شنیدن آن به پیامبر ایمان میآوردند. همچنین محتوای آن نیز از صدر اسلام تا کنون سبب جذب بسیاری از اندیشمندان به آن شده است. اما یکی از مهم ترین وجوهی که نشان دهندهی معجزه بودن آن است، این است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله تا پیش از مبعوث شدن به پیامبری نزد هیچ استادی تعلیم نگرفته بودند و تا آن موقع هیچ مطلبی را نخوانده و ننوشته بودند و این مطلب نزد تمام کسانی که ایشان را میشناختند واضح و مسلّم بود.
درس ناخواندگی پیامبر که در آیات قرآن هم به آن اشاره شده است «امیّت» نام گرفته است. همین امیت سبب شده است که جای هیچ گونه اعتراضی برای مخالفان پیامبر در مورد اینکه این مطالب را پیامبر خودشان ساختهاند و یا سخنان شخص عالم دیگری است، باقی نماند.
در آیهی ۴۸ سورهی عنکبوت به امی بودن و نخواندن و ننوشتن پیامبر اسلام پیش از رسالت آن حضرت اشاره شده است:
«وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ»
و تو در قبل از آن کتابی نخواندی و با دستت خطی ننوشتی، اگر این گونه نبود مبطلان رویگردان میشدند.
ادعای امیّت سید باب
علی محمد شیرازی در آثار خود برای آنکه بگوید مطالبی که مطرح میکند از جانب خدا است و به او وحی شده و از جانب خودش نیست مدعی شد که نزد هیچ کس تعلیم ندیده و درس نخوانده است. دیگر رهبران بهایی نیز بر این مطلب صحه گذاشتهاند. به عنوان نمونه به موارد زیر اشاره میشود :
– باب در شرح حال خود در صفحه ۹ صحیفه عدلیه میگوید:
«در اعجمیین نشو و نما نموده و دراین آثار حقّه نزد احدی تعلیم نگرفته بل اُمّی صرف بوده در مثل این آثار»
-عبد البهاء نیز بر درس نخواندن پیامبران تأکید میکند. او در خطابات جلد ۳ صفحه ۷ میگوید:
«نورانیت مظاهر مقدسه بذاتهم است نمی شود از دیگری اقتباس نمایند دیگران باید از آنها اکتساب علوم و اقتباس انوار نمایند نه آنها از دیگران. جمیع مظاهر الهیه چنین بوده اند حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت مسیح و حضرت محمد(ص ) و حضرت باب و حضرت بها الله در هیچ مدرسهای داخل نشدند …»
با توجه به مدارک بالا کاملا مشخص است که رهبران بهایی بر این عقیده هستند که باب هرگز درس نخوانده و البته به گفتهی عبدالبهاء هیچ یک از پیامبران ،که باب را نیز جزو آنان میداند ، در هیچ مدرسهای داخل نشده و درس نخواندهاند.
بررسی ادعای درس نخواندن باب
با وجود اینکه بزرگان بهائی درس نخواندن باب را مطرح کردهاند، با مراجعه به کتب معتبر بهائیان نتایجی مخالف این موضوع به دست میآید.به عنوان نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد.
-در کتاب تلخیص تاریخ نبیل، صفحات ۶۳ و۶۴ آمده است که در ایامی که باب کودک بود دائی او که پس از فوت پدرش سرپرستی او را به عهده گرفته بود، باب را برای یادگیری سواد فارسی به مکتبخانهای فرستاده بوده است. جالب است که معلم آن مکتبخانه دارای تفکرات شیخی بوده است.
«خال حضرت، ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند،… شیخ عابد مرد پرهیزگار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد و سید کاظم رشتی به شمار میرفت…»
– در کتاب مطالع الانوار عربی که در واقع نسخهی عربی کتاب تلخیص تاریخ نبیل است، به درس خواندن باب در مکتبخانه اشاره کرده است. در صفحه ۱۵۹ میخوانیم:
«وَ کَتَبَ میرزا أبُوالفَضل فی کِتابٍ خَطّیٍّ بِأنَّ البابَ کانَ یَبلُغُ مِنَ العُمُرِ سِتَّةَ أو سَبعَ سَنَواتٍ عِند ما دَخَلَ مَدرَسَةَ الشَّیخِ عابد وَ کانَتِ المَدرَسَةُ تُعرَفُ بِاسمِ قَهوَةُ أولیاء وَ مَکَثَ البابُ فیها خَمسَ سِنینَ تَعَلَّمَ فیها مَبادی اللُّغَةِ الفارسِیَّةِ و فی أوَّلِ رَبیعِ الأوَّلِ سَنَة ۱۲۵۷ هِجرِیَّةِ عادَ إلی بَلَدِهِ فی فارس بَعدَ أن مَکَثَ فی النَّجِفِ وَ کَربَلاء سَبعَةُ أشهُرٍ»
میرزا ابوالفضل گلپایگانی در کتابی خطی نوشته است که باب شش یا هفت ساله بود که در مدرسه شیخ عابد داخل شد و مدرسه به قهوه اولیاء معروف بود و باب پنج سال در آنجا مبادی و پایه های زبان فارسی آموخت و در اول ربیع الأول سال ۱۲۵۷ به شهرش برگشت، پس از این که هفت ماه در کربلا و نجف اقامت داشت.
-در قسمتی از کتاب بیان عربی ،که مهمترین کتاب باب به شمار میرود، باب خاطرات ایام کودکی خودش را نقل میکند، او در صفحه ۲۵ مینویسد:
«قُل أن یا مُحَمّدُ مُعَلِّمی فَلا تَضرِبنی… وإذا أرَدتَ ضَرباً فَلا تَتَجاوزَ عَن الخَمس ولا تَضرِب عَلی اللَّحم…»
بگو ای محمد آموزگار من، مرا کتک مزن،… و چون خواستی بزنی بیشتر از پنج ضربه و نیز بر گوشت بدنم مزن …
پس باب در کودکی معلم داشته و حتی از او کتک هم خورده است.
-در کتاب اسرارالآثار (نوشتهی فاضل مازندرانی،از علمای بزرگ بهائیان)، جلد اول، صفحه ۳۵ نیز نامهای را از باب نقل میکند که در آن از شیخ کاظم رشتی ،از بزرگترین علمای شیخی ، به عنوان معلم خود یاد میکند. در صفحات مذکور میخوانیم:
« و در توقیعی است: و أمّا ما رأیتَ مِن آیاتِ مُعَلِّمی… که مراد از معلم حاجی سید کاظم رشتی می باشد »
با مراجعه و دقت نظر در کتب تاریخی مورد قبول بهائیان میتوان مواردی را یافت که برخی افراد سید علیمحمد را در زمان حضور در کلاس درس مشاهده کرده و با او برخورد داشتهاند.
در ادامه به دو مورد از این دست مدارک اشاره میشود.
-در تاریخ ظهور الحق (نوشتهی فاضل مازندرانی)، جلد سوم صفحه ۲۰۰، در پاورقی اشاره به شخصی به نام ملا زین العابدین شهمیرزادی شده است که در کربلا سید باب را در درس سید کاظم رشتی دیده است و مجذوب او شده و ماجرای ملاقات خود با باب را برای دیگران تعریف میکند:
«ملا زین العابدین شهمیرزادی … جواب میگفت بلی این بزرگوار اسم شریفش میرزا علیمحمد شیرازی چند سال پیش از وفات سید [کاظم رشتی] به کربلا آمده شش ماه ماندند و گاهی در درس سید حاضر میشدند سن شریفش از بیست بیشتر نبود و درس هم تا سیوطی حاشیه بیشتر نخوانده بودند بعد مراجعت فرموده …»
– در تاریخ ظهور الحق (نوشتهی فاضل مازندرانی)، جلد سوم صفحه ۹۷ از دو برادر به نامهای میرزا محمدعلی و سید هادی از اهالی اصفهان نام میبرد که در کربلا باب را در درس سید کاظم رشتی دیده بودند. در صفحات یاد شده میخوانیم:«… و هر دو برادر از اصحاب و تلامذة سید رشتی و خانوادةشان از عائلات شهیرة شیخیه در کربلا بودند و ایامی که حضرت باب در کربلا میزیست چند بار آن بزرگوار را حین اداء زیارت امام حسین در باب و نیز در حوزهی درس حاجی سید کاظم دیدند و …»
با توجه به مدارک بالا مشخص است که ادعای درس نخواندن باب صحت ندارد و در حقیقت باب مانند یک فرد عادی (و شاید یک شاگرد ضعیف) درس خوانده و ادبیات و عربی و … و آموزههای شیخی را فرا گرفته است و جای هیچ گونه انکاری را برای بهائیان باقی نمیگذارد.
پاسخی از بهائیان
بهائیان که نمیتوانند این اسناد را انکار کنند بحث دیگری را مطرح میکنند. آنها میگویند که منظور ما از امیّت، آن امیّت مد نظر شما نیست بلکه منظور این است که حضرت باب سلسله مراتب و ترتیب درس خواندن را به شیوهی معمول طی نکردهاند.
فاضل مازندرانی در اسرار الآثار جلد ۱ صفحات ۱۹۱ تا ۱۹۳ (ذیل کلمه امی) میگوید:
«وچون تلمذ سید باب، به صغر سن درمکتب شیراز، نزدمعلمی کامل، به وضع و مقدار درخور آن ایام ، مسلم در تاریخ و حضور چندی در محضر درس حاجی سید کاظم رشتی به کربلا، در ایام شباب نیز مصرح در کلمات خودشان است و آثار خطی به غایت زیبایشان در دسترس عموم می باشد، مرادشان از امّیت این است که تحصیلات علمیه به ترتیب و تدرج، از مقدمات به درجات عالیه، به نوعی که معمول و متداول ایام بود مانند شیخ احسائی وسید رشتی و علماء اصحابشان و غیرهم از علماء ننموده اند و این را به تشبیه و تقریب به حال جدّ امجد اعلای خود امیت گفتند…»
پس در حقیقت اعتراف میکند که درس خواندن باب مسلّم است و سپس برای توجیه تناقض با مسئلهی امیّت دست به تغییر در معنای امیّت میکند.
پاسخ به توجیه بهائیان
ابتدا باید تذکر داد که از ابتدا منظور بحث امیت بوده است، به معنای درس نخواندن. اگر معنایی غیر از درس نخواندن بر امیّت بار شود دیگر موضوع بحث و مناقشه نخواهد بود. باید توجه داشت که موضوع بر سر درس خواندن یا درس نخواندن یک نفر است. حال با هر اسمی که بر آن بگذاریم! مسألهی اصلی آن بود که میرزا علیمحمد بدون هیچ زمینهی قبلی شروع با خواندن آیات خویش نموده یا اینکه با توجه به سواد و اطلاعات قبلی آیاتی را تنظیم نموده است. در اینجا اینکه مراحل را به ترتیب پشت سر گذاشته باشد یا نه مطرح نیست.
همچنین با دقت در مدارک ذکر شده و کنار هم قرار دادن آنها متوجه میشویم که سید علیمحمد مراتب علمی آن زمان را به ترتیب طی کرده است. به این صورت که در کودکی به مکتب رفته و خواندن و نوشتن فارسی را آموخته و سپس عربی را فرا گرفته و سپس برای تکمیل دروس خود به یکی از مراکز علمی دینی آن وقت (کربلا) رفته است که این سیر را افراد زیادی در آن زمان طی میکردند.
نتیجه
با توجه به مدارک ذکر شده در این مقاله کاملا مشخص است که میرزا علیمحمد شیرازی بر خلاف آنچه ادعا می کند «امّی» و درس ناخوانده نیست، بلکه در درس برخی مشاهیر آن عصر نیز شرکت کرده و از هر کدام مقداری اقتباس نموده است. به همین علت، الهی بودن کلماتی که به عنوان آیات الهی از آنها یاد میکند، به صورت جدی زیر سؤال میرود. آیا واقعاً او مطالب خود را از جانب خداوند آورده است یا آن که بعد از تحصیل در مکاتب بشری، به اطلاعات خود، سر و شکلی داده و آن ها را به عنوان آیات الهی مطرح کرده است؟
نویسنده: امید زارع