باب و چالش ادعاهای مختلف

0 1,128

چکیده

میرزا علی‌محمد شیرازی در سال ۱۲۳۵ هجری قمری در شیراز به دنیا آمد. در کودکی از طریق استادش با آراء و عقاید شیخیه آشنا شد. او مدتی پس از مرگ سیدکاظم رشتی دومین رهبر شیخیه و از سال ۱۲۶۰ هجری قمری به‌تدریج دعاوی مختلفی را مطرح کرد که عبارتند از: ادعای بابیّت، ادعای مهدویت، ادعای نبوت و منسوخ شدن احکام اسلامی.

تغییر در دعاوی میرزاعلی‌محمد شیرازی واکنش‌های متفاوتی را در پی داشته است. اگرچه بهائیان تلویحاً تمامی دعاوی وی را پذیرفته‌اند، اما تأکید ویژه‌ای بر ادعای قائمیت وی دارند. برخی از دیگر محققان هم استدلال‌هایی در رد تمامی دعاوی وی داشته‌اند که مبنای آن‌ها ایرادات وارد بر سیر دعاوی و تغییرات آن است. در این نوشتار سعی شده است تا به شکل خلاصه، از طریق بررسی سیر دعاوی علی‌محمد باب و استدلال‌های موافق و مخالف آن‌ها، صحت یا بطلان دعاوی مزبور تنها از منظر تغییرات در سیر دعاوی وی تبیین گردد.

 

۱- نگاهی به ادعاهای میرزاعلی‌محمد شیرازی

۱– ۱  ادعای بابیت

میرزاعلی‌محمد شیرازی مدتی پس از مرگ سیدکاظم رشتی، دومین رهبر شیخیه در فکر فرصت مناسبی برای ادعای بابیت خویش بود. عبدالحسین آیتی در این مورد نوشته است:

«نگارنده در طی تحصیل تواریخ این امر [=به دست آوردن تواریخ آئین بابی] مکتوبی به خط خود نقطۀ اولی [=باب] یافت که مورَخ بود به تاریخ هزار و دویست و پنجاه و نه مطابق سال وفات سید رشتی، یعنی یک سال قبل از ظهور داعیۀ نقطۀ اولی [=ادعای باب] و آن مکتوبی است که از بوشهر به شیراز به خال (دایی) سابق‌الذکر خود نگاشته امور تجاری را در آن مکتوب مذکور داشته‌اند ولی در آخر آن مکتوب پس از توصیه که در حق والدۀ محترمۀ خود فرموده، مرقوم می‌فرماید آنچه را که مضمون و مفادش این است: به طلاب بگویید که هنوز امر بالغ نشده و موقع نرسیده لهذا اگر کسی غیر از تبعیت از فروعات و معتقدات اسلامیه را به من نسبت دهد، من و اجداد طاهرینم در دنیا و آخرت از او ناخشنود خواهیم بود.» (آیتی، کواکب الدریة، ج۱، صص ۳۵ و۳۶).

ظاهراً در سال ۱۲۶۰ هجری قمری، موقعیت برای ادعای علی‌محمد شیرازی فراهم می‌شود. درحقیقت این سال سرآغاز بیان ادعاهای مختلف وی بوده است. در آن سال، جمعی از طلاب شیخی که پس از مرگ سیدکاظم رشتی به دنبال جانشین او بودند، به شیراز می‌آیند و از میان ایشان، ملاحسین بشرویی با علی‌محمد شیرازی برخورد می‌کند. او براساس سابقۀ آشنایی قبلی در حوزۀ درس سیدکاظم، به منزل او می‌رود. علی‌محمد شیرازی که اشتیاق شدید وی را به شناختن موعود اسلام می‌بیند، در شب پنجم جمادی‌الاولی سال ۱۲۶۰ هجری قمری، خود را صاحب آن مقام و باب امام عصر معرفی می‌کند و چون بشرویی برهان و تأییدی می‌خواهد، به درخواست وی، همان‌جا در تفسیر نخستین آیات سورۀ یوسف مطالب مختصری می‌نویسد و ملاحسین بشرویی با دیدن آن نوشته، بابیت او را می‌پذیرد (همان، ص۳۹).

بهاءالله این تفسیر را اول و اعظم و اکبر جمیع کتب باب می‌داند (بهاءالله، ایقان، ص ۱۵۳).

در ابتدای این تفسیر آمده است: «اللهُ قَد قَدَّرَ أن یَخرُجَ ذلِکَ الکِتابَ فی تَفسیرِ أحسَنِ القَصَصِ مِن عِندِ مُحَمَّدِبنِ‌الحَسَنِ بنِ‌عَلیِّ‌بنِ‌مُحَمَّدِ بنِ‌عَلیِّ‌بنِ‌مُوسَی بنِ‌جَعفَرِبنِ‌مُحَمَّد بنِ‌عَلیِّ‌بنِ الحُسَینِ بنِ‌عَلیِّ‌بنِ‌أبی‌طالِبٍ عَلی عَبدِهِ لِیَکُونَ حُجَّةَ اللهِ مِن عِندِالذِّکرِ عَلَی العالَمینَ بَلیغاً: خداوند مقدر کرده است که آن کتاب را در تفسیر بهترین قصه‌ها (داستان حضرت یوسف علیه السلام) از نزد محمدبن‌الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی بن جعفربن محمد بن علی بن الحسین بن علی‌بن‌ابی‌طالب بر بنده‌اش خارج سازد تا حجت خدا از نزد ذکر بر جهانیان به‌گونه‌ای بلیغ باشد.» (باب، احسن القصص، ص۱).

بنابراین علی‌محمد شیرازی در آغاز کار، خود را بنده و باب و ذکر امام غائب می‌دانست. او مدعی بود که مکتوباتش از او نیست، بلکه از جانب حضرت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به او رسیده و همین اظهار نزدیکی کامل و ارتباط وافر با وجود مقدس امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف کافی بود تا ملاحسین و امثال او را سرسپرده و مرید گرداند.

۲-۱ ادعای قائمیت

ادعای دومی که علی‌محمد شیرازی مطرح کرد، در زمان ولیعهدی ناصرالدین شاه (شعبان ۱۲۶۴) بود. در آن زمان برای آنکه کاوش بیشتری در عقاید باب صورت گیرد، حکومت او را از چهریق به تبریز احضار کرد. در شب دوم پس از رسیدن به تبریز، باب، شیخ علی ترشیزی ملقب به عظیم را احضار کرد و به‌صورت علنی در نزد او اظهار قائمیت نمود. عظیم چون این ادعا را شنید در قبول مردد شد. باب به او گفت من فردا در محضر ولیعهد و در حضور علما و اعیان ادعای خود را اظهار خواهم کرد. روز بعد در مجلس ولیعهد، نظام‌العلما از باب سؤال کرد شما چه ادعایی دارید؟ باب سه مرتبه گفت: «من همان قائم موعودی هستم که هزار سال است منتظر ظهور او هستید و چون اسم او را می‌شنوید از جای خود قیام می‌کنید و مشتاق لقای او هستید…» (نبیل زرندی، تلخیص تاریخ نبیل، صص ۲۸۰ و ۲۸۳).

۳-۱- ادعای نبوت

باب، با ورود به ماکو، از همان اول در دو کتاب بیان فارسی و بیان عربی به دعوی نبوت خود تصریح کرد، یعنی از ابتدای کتاب ادعا کرد که دوران اسلام به پایان رسیده، روز قیامت فرارسیده و او هم پیامبری نوین است. در باب اول از واحد اول یعنی در آغاز بیان فارسی، باب می‌گوید که اولین چیزی که خدا فرض کرد اقرار به توحید خداست ولی معرفت کلمۀ توحید منوط است به معرفت نقطۀ بیان که او کسی است که خدا او را «ذات حروف سبع» قرار داده (یعنی علی‌محمد که اسمش از هفت حرف تشکیل می‌شود) و هرکس که یقین کند که او همان ظهور بعدی نقطۀ قرآن (حقیقت پیامبر اسلام)، ظهور اول نقطۀ بیان و همان مقام مشیت اولیه‌ای است که قائم به نفس خود بوده ولی کل شیء به امر او خلق می‌شوند، چنین شخصی کینونتش به‌راستی بر توحید خدا شهادت داده است:

«و در باب اول از عدد کل شیء امری که خداوند عزوجل فرض نموده کلمۀ لااله الاالله حقاً حقاً، اذ کل بیان راجع به این کلمه خواهد شد و نشر خلق آخر از این کلمه خواهد شد و معرفت این کلمه منوط است به معرفت نقطۀ بیان الذی قد جعله الله ذات حروف السبع و من یوقن انّها نقطة القرآن فی اخریها و نقطة البیان فی اولیها و انّها هی مشیّة الاولیّة التی انّها قائمة بنفسها و کل شیء یخلق بامره و قائم بها فاذاً قد شهدت کینونته علی توحید ربه.» (باب، بیان فارسی، ص۸).

عبدالبهاء نیز باب را به‌عنوان پیامبری در کنار پیامبران بزرگ خداوند مطرح ساخته است:

«آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده‌اند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد و حضرت اعلی و جمال مبارک» (عبدالبهاء، مفاوضات، ص ۱۲۴).

در این بخش سیر دعاوی علی‌محمد شیرازی و روند تاریخی تغییرات آن را دیدیم، در بخش بعد استدلال‌های موافقان و مخالفان روند مزبور را بررسی می‌کنیم.

۲- استدلال‌های موافقان و مخالفان تغییرات در دعاوی باب

۱-۲ زمینهسازی برای آمادگی مردم

موافقان سیر تغییرات در دعاوی باب، مدعی هستند که باب در اوایل ظهور، مقام خویش را فقط برای عدۀ معدودی آشکار ساخته و برای پیشگیری از ضوضا و بلوای عمومی، خود را در نزد عوام، باب معرفی نموده است. پس از مدتی که بابیت، انتشار وسیع‌تری یافت، او حقیقت را بر همگان آشکار ساخت و خود را همان قائم موعودی (امام زمان) که همۀ ادیان انتظار ظهورش را می‌کشند، معرفی کرد که خداوند او را با شریعت مستقلی مبعوث کرده است. تمام این مراحل برای آن بود که به‌تدریج ذهن عموم آمادگی پذیرش این امر عظیم را پیدا کند.

همچنین نوشته‌اند: مشابه این مراحل تدریجی را در ادوار گذشته نیز می‌توان یافت. به‌عنوان نمونه هنگامی‌که مردم در ابتدای ظهور حضرت مسیح ایشان را رجعت یحیی می‌خواندند، آن حضرت برای جلوگیری از آشوب، سکوت کردند و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نیز در ابتدا برای جذب اعراب و جلوگیری از بلوا، در آیات غرانیق به مدح و ستایش بت‌ها پرداختند.

پاسخ

در ابتدا به رابطۀ حضرت یحیی و حضرت عیسی علیهما السلام می‌پردازیم که آیا مردم در ابتدای ظهور حضرت مسیح ایشان را رجعت حضرت یحیی می‌دانستند؟ در سورۀ آل عمران آیه ۳۹ می‌فرماید: «فَنادَتْهُ الْمَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیی‏ مُصَدِّقاً بِکَلِمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیًّا مِنَ الصَّالِحینَ: پس فرشتگان زکریّا را ندا کردند هنگامی‌که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود که همانا خدا تو را بشارت می‌دهد به (ولادت) یحیی، درحالی‌که او به کلمۀ خدا (یعنی نبوّت عیسی) گواهی دهد و او خود پیشوا و پارسا و پیغمبری از شایستگان است.» باتوجه به این آیه قرآن، خداوند حضرت یحیی را فردی می‌داند که به حضرت مسیح ایمان می‌آورد. همچنین علامۀ مجلسی در کتاب خود دربارۀ یحیی چنین توضیح می‌دهد: «او مروج آئین موسی بود و پس از اینکه عیسی به مقام نبوت رسید، به او ایمان آورد. یحیی شش ماه از عیسی بزرگ‌تر بود و نخستین کسی بود که نبوت او را تصدیق کرد و چون یحیی در میان مردم به زهد و پاکدامنی شهرت داشت، تصدیق و دعوت او در توجه مردم به مسیح تأثیر بسیاری گذاشت» (علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص ۱۶۹). بنابراین اینکه مسیح علیه السلام بتواند رجعت یحیی علیه السلام باشد، از نظر کتاب آسمانی قرآن و از نظر تاریخی منتفی است.

شبهۀ غرانیق نیز در مقاله‌ای با عنوان «بررسی تطبیقی عقیدۀ مسلمانان و بهائیان درمورد امام غائب»[۱] به‌طور مفصل بحث شده است. در اینجا فقط به این نکته اشاره می‌شود که آیات غرانیق در هیچ‌یک از کتب شیعه نیامده و فقط در کتب اهل تسنن نقل شده که در آنجا هم اشاره شده است که پیامبر بلافاصله به تصحیح اشتباه خود پرداخت، نه مثل سید باب که زمان زیادی بر ادعای خود مبنی بر بابیت باقی بود.

۲-۲-باب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یا باب من یظهرهالله؟

از نظر بهائیان در ابتدا مردم گمان می‌نمودند که منظور علی‌محمد شیرازی از کلمۀ «باب»، بابیت امام زمان است. ولی در واقع او، باب من یظهره الله یعنی بهاءالله بوده است. عبدالبهاء چنین می‌گوید: «از كلمۀ بابیت مراد او چنان بود كه من واسطۀ فیوضات از شخص بزرگواری هستم كه هنوز در پس پرده عزتست و دارندۀ كمالات بی‌حصر   و  حد. به اراده او متحركم و به حبل ولایش متمسك… گمان بود که مدّعی وساطت فیض از حضرت صاحب‌الزّمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. بعد معلوم و واضح شد که مقصودش بابیّت مدینۀ دیگر است و وساطت فیوضات از شخصی دیگر که اوصاف و نعوتش در کتب و صحائف خویش مضمر» (عبدالبهاء، مقاله شخصی سیاح، صص۲و۴).

پاسخ

در پاسخ باید گفت باب در ادعایش به‌صراحت از بابیت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف سخن گفته و راه را بر کسانی که جملاتش را به نحوی دیگر توجیه و تفسیر کند بسته است. در همان ابتدای کتاب قیوم الأسماء مدرکی که نشان دهندۀ بابیت او بود و در بخش ۱-۱ دیدید، به‌صراحت مشخص کرده است که کتاب را از نزد همان امام مهدی، حضرت محمدبن‌الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که شیعیان به ایشان اعتقاد دارند، آورده است. ایشان برای پرهیز از اشتباه، به نام‌های پدر و اجدادشان هم تصریح کرده و دقیقاً مشخص کرده که منظور چه شخصی است.

علاوه‌برآن، در کتاب قیوم‌الاسماء باب چنین می‌گوید: «انی عبدالله اتانی البینات من عند بقیةالله المنتظر امامکم…: من بندۀ خدا هستم و نشانه‌ها از نزد بقیةالله امام منتظرتان به من رسیده است» (باب، قیوم‌الاسماء، سورۀ نهم، ص۲۱). همچنین در قسمتی دیگر از این کتاب می‌گوید: «انا باب امامکم المنتظر…لااعلم الا ما علمنی امامی…: من باب امام منتظرتان هستم، چیزی نمی‌دانم مگر آنچه که امامم به من آموخته است» (همان، سورۀ پنجاه و ششم، ص۱۱۹).

همچنین در تاریخ آمده است که باب دستور اضافه کردن یک جمله در اذان را به ملاصادق خراسانی داد: «از جمله اوامر مبارکه در آن رساله این بود که بر اهل ایمان واجب است در اذان نماز جمعه «اشهد أنّ علیّاً قبل نبیلٍ (محمّد) باب بقیّة اللّه» را اضافه کنند. ملّا صادق در آن ایّام منبر وعظ و نصیحت داشت، چون بر این امر مبارک اطّلاع یافت بی‌تردید به اجرای آن اقدام کرد و در مسجد نو که امام جماعت بود، اذان نماز را با فقرۀ مزبوره انجام داد.» (اشراق خاوری، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۱۲۲).

اینکه منظور از بقیةالله در بیانات باب چیست را خود او در کتاب صحیفه عدلیه چنین بیان می‌کند: «اَشهَدُ لأوصِیاء محمدٍ صلی الله علیه و آله و سلم بعده علیٍ علیه السلام ثُمّ بعد علیٍ الحَسَن علیه السلام ثُمّ بعد الحَسَنِ الحُسَینِ علیه السلام ثُمّ بعد الحُسَینِ عَلیّ علیه السلام ثُمّ بعد عَلیٍّ محمد علیه السلام ثم بعد محمدٍ جَعفر علیه السلام ثم بعد جَعفرٍ موسی علیه السلام ثُمّ بعد موسی عَلیٍ علیه السلام ثم بعد عَلیٍ محمد علیه السلام ثُمّ بعد محمدٍ علی علیه السلام ثُمّ بعد علیٍ الحسن علیه السلام ثُمّ بعد الحسن صاحب العصر حُجَتُکَ و بَقِیّتُکَ صلواتک علیهم اجمعین» (باب، صحیفه عدلیه، ص۲۷). در اینجا روشن است کسی که لقب بقیةالله را دارد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است، نه من یظهره الله.

۳-۲- استفاده از مفهوم تقیه در سیر دعاوی باب

یکی دیگر از توجیهاتی که برای دعاوی مختلف باب می‌گویند، این است که او تقیه کرده است. در ادامه باتوجه به معنای تقیه و انواع آن، خواهیم دید که این موضوع نمی‌تواند در بیان دعوت نبوت جایگاهی داشته باشد. توضیح آنکه اگر پیامبری در اصل ادعای خود تقیه نماید، درحقیقت به رسالت خود عمل نکرده و امت خود را سرگردان کرده است.

۱-۳-۲- معنای تقیه

کلمة «تقیه» به معنای «حذر و ترس»، اسم مصدر از «اتقی‌، یتقی‌، اتقاء» و حرف تاء آن در اصل «واو» بوده و هم‌ریشه با «تقاة»‌، «تقوی» و «وقایة» است. در تعریف لغوی «وقایه» گفته شده‌ است: «حفظ الشیء ممّا یؤذیه و یضرّه: حفاظت چیزی از آنچه آن را اذیت کند و به آن ضرر برساند» (راغب اصفهانی‌، المفردات فی غریب القرآن‌، ص ۸۸۱).

دراصطلاح‌، دانشمندان اسلامی تقریباً تعریف همگونی برای «تقیه» ارائه کرده‌اند. مضمون تعاریف این است که انسان به خاطر ترس از دیگران (اعم از کافر ظالم یا مسلمان ظالم) عقیده و باورهایی را که در ضمیر خود دارد، پنهان سازد، یا سخن و فعلی را به خاطر حفظ جان‌، مال یا ناموس خود‌، برخلاف عقیده‌اش ظاهر سازد. برای مستند کردن این سخن به سه تعریف از فقهای شیعه اشاره می‌شود:

۱- شیخ مفید رحمةالله علیه در تعریف «تقیه» آورده است: «التقیة‌: کتمان الحق و ستر الاعتقاد فیه و مکاتمة المخالفین و ترک مظاهرتهم بما یعقب ضرراً فی الدین او الدنیا: تقیه همان پوشاندن حق و اعتقاد است؛ کتمان در برابر مخالفان و استفاده از این روش برای آن است که اظهار حق و عقاید درست موجب ضرر در دین یا دنیا می‌شود» (شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد‌، ص ۱۳۷).

۲-شیخ انصاری رحمةالله علیه نیز در تعریف «تقیه» این‌گونه نوشته است: «التحفّظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحق: تقیه آن است که انسان خود را از ضرر غیر در گفتار یا رفتار مخالف حق حفظ کند» (انصاری، المکاسب، ص ۳۲۰).

۳- آیت‌الله خویی رحمةالله علیه‌ در تعریف تقیه نوشته‌اند: «التحفظ عن ضرر الظالم بموافقته فی فعل او قول مخالف للحق: حفظ خود از ضرر ظالم به‌وسیلهٔ موافقت با او در گفتار یا رفتار مخالف حق (خویی‌، مصباح الفقاهة‌، ج۱، ص ۴۵۳).

 

۲-۳-۲- تقسیمبندی تقیه

فقهای شیعه با استفاده از منابع و مدارک اسلامی تقیه را به چند قسم تقسیم کرده‌اند: در یک تقسیم‌بندی، «تقیه» به سه نوع تقیّۀ حرام، تقیۀ واجب، تقیۀ جایز تقسیم شده است.

الف) تقیه حرام

تقیه‌ای است که انجام آن بر مفسدۀ بزرگی مترتب شود، مانند از بین رفتن دین یا پوشاندن حقیقت بر نسل‌های آینده و تسلط دشمنان بر مسلمانان و به این خاطر است که بزرگان شیعه در بعضی موارد تقیه را حرام می‌دانند، ازجملۀ آن‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱) آنجا که حق به خطر بیفتد. جایی که پرده افکندن بر عقیده و کتمان آن، موجب نشر فساد، یا تقویت کفر و بی‌ایمانی با گسترش ظلم و جور می‌شود یا موجب توسعۀ نابسامانی‌ها یا تزلزل در ارکان دین و درنتیجه گمراهی مردم شود، شکستن سد تقیه واجب است. این‌گونه تقیه‌ها، تقیۀ ویرانگر و منفی است. تقیه‌ای مجاز یا واجب است که سازنده و مثبت و در وصول به هدف باشد، نه درجهت مخالف.

۲) تقیه در خونریزی ممنوع است. اگر شخصی را تحت فشار قرار دهند که به کشتن فرد یا افراد بی‌گناهی دست بزند، و گرنه جان خودش در خطر است، آن شخص حق ندارد، اقدام به کشتن دیگری کند، حتی اگر یقین داشته باشد که جان خود را از دست می‌دهد.

ب) تقیه واجب

تقیه‌ای است که برای دفع ضرر بر نفس یا آبروی خود یا دیگر مؤمنان صورت می‌گیرد. بابی‌ها بسیاری از اوقات به چنین تقیه‌ای عمل می‌کردند و آن را مستند به نوشته‌های خود باب می‌کردند. باب حتی به ملاحسین بشرویی امر کرده است: «از طریق تقیه برای احتراز از رنج و اذیت و مسجونیت پیروی کن.» (Kamran Ekbal “The Babi and Baha‘i Practices of ‘Denial’ (kitman)l and ‘Dissimulation’ (taqiyyah),” Iran Nameh, 28:3 (Fall 2013), 170-193.)

ج) تقیه مباح

در بعضی از اعمال مباح که انجام آن‌ها در نزد عامۀ مردم ترجیح دارد و ترک آن باعث ضرری نمی‌شود، مباح است. (علامه سبحانی، التقیة مفهوم‌ها و حدها، ص ۶۸ و ادیب، جستاری در مسأله تقیه، نشریه الکترونیکی شیعه‌پژوهی، ش۴).

۳-۳-۲ تقیه در ابلاغ رسالت پیامبران

باتوجه به آنچه گذشت، معلوم شد که اگر اساس دین به خطر بیفتد تقیه حرام می‌شود. لذا اینکه بهائیان بخواهند عدم اظهار اولیه باب مبنی بر پیامبری را براساس تقیه بدانند غلط است. در ادامه به این نکته پرداخته می‌شود که آیا پیامبران در ابلاغ رسالت نیز مجاز به تقیه هستند یا خیر.

در سورۀ احزاب آیه ۳۹ چنین آمده است: «الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَایَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّااللَّهَ وَكَفَى بِاللَّهِ حَسِیباً: (پیامبران) کسانى بودند که تبلیغ رسالت‌هاى الهى مى‌کردند و (فقط) از او می‌ترسیدند و از هیچ‌کس جز خدا بیم نداشتند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش‌دهنده اعمال آن‌ها) است!» باید توجه داشت که تقیه انواعى دارد، تنها یك نوع از آن تقیۀ خوفى است كه طبق آیه فوق درمورد دعوت انبیاء و ابلاغ رسالت منتفى است. (مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۷، ص۳۱۷).

در سوره یونس آیه ۷۱ نیز آمده است: «وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَیْكُمْ مَقَامِی وَ تَذْكِیرِی بِآیَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَایَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَیْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَیَّ وَلَاتُنْظِرُونِ: و حکایت نوح را بر اینان باز خوان که به امتش گفت:‌ای قوم اگر مقام رسالت و اندرز من به آیات خدا بر شما گران می‌آید، من فقط به خدا توکل کردم، شما هم به اتفاق بتان و خدایان باطل خود هر مکر و تدبیری (بر آزار من) دارید انجام دهید تا امرتان بر شما پوشیده نباشد و درباره من هر مکر و اندیشه دارید به‌کار برید و مهلتم ندهید.» نوح فرستادۀ بزرگ پروردگار با قاطعیتى كه ویژۀ پیامبران اولواالعزم است، درنهایت شجاعت و شهامت با نفرات كم و محدودى كه داشت در مقابل دشمنان نیرومند و سرسخت ایستادگى مى‏كند و قدرت آن‌ها را به باد مسخره مى‏گیرد و بى‌اعتنایى خویش را به نقشه‏ها و افكار و بت‌هاى آن‌ها نشان مى‏دهد و به این وسیله ضربه‌ای محكم بر افكارشان وارد مى‏سازد (همان، ج۸، ص۳۵۱).

باتوجه به دو آیۀ فوق، پیامبران در ابلاغ رسالت مجاز به تقیه نیستند و چنانچه باب را (طبق نظر بهائیان) پیامبر بدانیم، باب مجاز به تقیه در ابلاغ رسالتش نبوده است.

۳- نتیجه‌گیری

باب در طول زندگی‌اش حداقل سه ادعا را مطرح کرد: بابیت، قائمیت و نبوت. اینکه طبق نظر بهائیان سایر پیامبران نیز در ابلاغ رسالتشان از این شیوه استفاده کرده‌اند با شواهدی که بیان شد، منتفی است. باب در کتب خود به صراحت به وجود حضرت حجت و بقیةالله اشاره می‌کند و خود را فرستاده‌ای از نزد ایشان می‌داند، لذا اینکه ادعای بابیت وی برای کسی غیر از حضرت حجت مطرح باشد قابل‌قبول نیست. همچنین استفاده از مفهوم تقیه در بیان ادعاهای گوناگون در قرآن نهی شده است، زیرا خداوند، پیامبران را کسانی معرفی می‌کند که جز از خدا نمی‌هراسند و رسالتشان را هرچند خوف از دشمنان داشته باشند، ابلاغ می‌کنند. لذا اینکه باب از ترس مردم یا حکام زمان دست از ادعای خود بردارد یا آن را مخفی کند، پذیرفتنی نیست.

tarikh

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

چهارده + 13 =