توضیح مربوط به عکس: فخرتاج و قمرتاج دولتآبادی در میان بازماندگان میرزا یحیی صبح ازل در قبرس(حدود سال 1328 ش.)- در این تصویر میرزا عبدالعلی ازل (فرزند صبح ازل) و همسرش در وسط نشستهاند. در ردیف پشت، از سمت چپ، نفر نخست: فخرتاج دولتآبادی، نفر چهارم: جلال ازل (پسر میرزا عبدالعلی ازل)، نفر پنجم: عصمتخانم (دختر میرزا بدیعالله فرزند بهاء الله، و همسر جلال ازل)، نفر ششم: محمّد رشاد: نوهی شیخ احمد روحی و نفر هفتم: قمرتاج دولتآبادی ایستادهاند. این دو خواهر حدود دهسال پس از درگذشت برادرشان، حاج میرزا یحیی دولتآبادی (جانشین صبح ازل در مقام شهید بیان)، به قبرس رفتند تا از بازماندگان صبح ازل آگاهی یابند. ایشان در آن مسافرت به بازسازی آرامگاه صبح ازل پرداختند و توانستند اسناد مهمی از مجموعهی شخصی او (مانند «لوح وصایت» و «لوح مکتبخانهی من یظهره الله») را به ایران بیاورند. برخی از آن اسناد حدود ششسال بعد در کتاب قسمتی از الواح خط نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب آورده شد.
۵-نامهی سیّد حسین کاتب به همسر صبح ازل دربارهی مقام او
شهد الله انه لا اله الا هو العزیز المحبوب
شهد الله انه لا اله الا هو المهیمن القیوم
بالله الحمداه بالله القهراه
شهد الله انه لا اله الا هو له الخلق و الامر یحیی و یمیت ثم یمیت و یحیی و انه هو حی لایموت فی قبضته ملکوت کل شیء یخلق ما یشاء بامره انه کان علی کل شیء قدیراً.
وا احمداه وا احمداه وا حامداه وا حامداه وا محموداه وا حمیداه وا حمداه وا حمداه وا حمّوداه وا حمّوداه وا حیموداه وا حمداناه وا محمّداه وا محمّداه وا محامداه وا متحامداه وا متحامداه وا منحمداه وا مستحمداه.
ان شمس الازل قد غربت بعدما طلعت، و ان ضیائه قد بطنت، و ان تجلّیاته قد خفیت، و ان ظهوراته قد سترت، و ان اسمائه قد کمنت، و ان اقماره قد حزنت، و ان نجومه قد بکیت، و ان لمعاته قد قدبت، و ان الرئوس قد اضربت، و ان الوجوه قد الطمت، و ان الاذان قد صمت، و ان العیون قد اعمیت، و ان الالسن قد ابکمت، و ان الایادی قد شددت، و ان الابدان قد سلبت، و ان الاصوات قد ارفعت، و ان الایات قد قطعت.
بای ذکر اذکرک بعد ان کل الاذکار قد غربت، و بای عین انظر الیک بعد ان کل العیون قد اعمیت، و بای قلم اکتب الیک بعد ان کل الاقلام قد کسرت، و بای قرطاس اسطر علیه بعد ان کل القراطیس قد حرقت، و لکن اشهد ان شمس الحقیقة لمتزل علی حالة واحدة لایوصف بوصف و لاینعت بنعت الغروب، اذ کلتیهما بها خلقت، و بها ظهرت، فلیس لطلوعها اول و لا آخر الذی لا آخر له، و هو الحی الذی لایموت، و الفرد الذی لایفوت، له الملک و الملکوت، و له الازل و الازلوت، و له الحی و الحیئوت، و له الثمر و الثمروت، و له الرب و الرببوت، و له البهی و البهیوت، یحیی و یمیت، ثم یمیت و یحیی، و انه هو حی لایموت، فی قبضته ملکوت کل شیء یخلق ما یشاء بامره، انه علی کل شیء قدیراً.
الله اجمل
ان یا مریماه! فاحزنی لغروب ربّک، و ابکی لخفاء بارئک، و ابهجی لطلوعه فی الازل الازیل، فان قبل غروبه قد طلع فیه. و اسرری لظهور ربک فی الثمر الثمیر، فان قبل خفائه قد ظهر فیه. لتشهدی ثم کل الموجودات من الغیب و الشهود علی انه لا اله الا هو الملک المعبود، و انه لا اله الا هو المهیمن المقصود، لایعزب عن علمه من شیء و لایعجزه من شیء لا فی السموات و لا فی الارض و لا بینهما، و انه کان حیاءً حاییاً حیییاً، و انه کان بقاءً باقیاً بقیاً، و انه کان اباداً ابداً ابیداً، و انه کان ازالاً ازلاً ازیلاً، و ان له کل الالهین و الالهات، و کل الازالین و الازالات، و کل البهائین و البهیات، و کل الربابین و الرببات، کل یسجدون له، و کلهن یسجدن له، و کل یقنتون له، و کلهن یقنتن له، و کل ایاه یعبدون، و کلهن ایاه یسجدون.
الله انور وا نوراه الی وا مستنوراه نور بنور ربک فی کل حین و قبل حین و بعد حین.
ان یا مریم! ان اخرجنی الله ربی عن مقعدی هذا مقعد غروب ربّک و مضجع عروج بارئک و مهبط سفک الدم دم الله و ثاره، لاخذن الجواب من محبوب الازل و لارسلن الیک، فان به یجزی الله کل المؤمنین و المؤمنات، و به یجیب الله من یشاء، و به یظهر الله ما یشاء. هذا ذات الله و نوره، و هذا نفس الله و امره، فاحمدی الله ربک بما قد رزقک الله لقاه قبل ظهوره، فان هذا لهو الفوز العظیم، و ان هذا لهو السر القدیم، و به یتم الله امره الجسیم. و اقنتی لطلوعه و اسجدی لظهوره، و کبّری تکبیر الحزن علی القانتات التی قد ذکرتهن فی الکتاب، فانی کنت لمن الذاکرین. و ان الحمد لله، هو محبوب العارفین. و علیک بمصاحبة اخت القهیر و ربّها بانوار ربک، و قولی لها: «لاتحزنی!» بعد ان کل الحزن حلٌ لک و لها، و ابشریها بان الله لایذرها فرداً و انه هو خیر الوارثین و أمرها بان تقرء «رب لاتذرنی فرداً و انت خیر الوارثین».
ان یا محمّداه! ان یا علیّاه! علیک کل الاسف و الحزن لغروب ربک، ثم کل الابتهاج و الحزن لظهور ربک انه کان طلاعاً طالعاً طلیعاً و انه کان غراباً غارباً غریباً.
ان یا محمداه! قد ارسل الیک کتاباً من قبل، مع ما نزل الیک من ربک مع النوروز الفیروز، فاطلب منه این کان، فان فیه ما یسکنک و کن به من الساکنین. و کذالک نزل اسم لاسم الهادی اخ الشهید قد نزل معه الیه.
ان یا محمّداه! فاذکر نفسک ثم اذکر اسم القهیر، بما ذکرکم الله ربکم بما نزل فی کتابی و اذکر من هنالک، ثم اذکر: «و اتقیاه!»، و قل له: «بان لاتغفل عن اسم الازل!» و کبّره بکل الحزن ثم کل المحزونین، و خذ ما عند المطلب علی ما قرّر فی کتاب ابراهیم، ثم اخبرنی، و کذالک ما حولت باثر ربک عن مؤمن الکاف، و ابقه عندک و قد ارسلت سواد الکتاب الیک، و الحمد لله.[۱]
توضیح ناشر:
نامهای است به خط آقا سیّد حسین کاتب که برای ملا عبدالکریم قزوینی ـ که احمد هم نامیده شده ـ نوشته است و از مفاد آن چنین برمیآید که پس از شهادت نقطهی اولی نوشته شده و با لحن جانسوزی از غروب شمس حقیقت ناله و زاری نموده و با دوست و همکار خود از غم این واقعهی عظمی شکوه کرده و حاشیهی نامه را به مریم نوشته[۲] و به او مینویسد: «از غروب پروردگارت محزون شو و به این که او قبل از غروبش در صبح ازل طالع شده مسرور باش!» و در ذیل آن، نور را مخاطب قرار داده[۳] و میگوید که به انوار صبح ازل منور شود و مینویسد: «اگر خداوند مرا از اینجا ـ که محل غروب نور خدا و ریختن خون اوست ـ بیرون بیاورد، از محبوب ازل جواب گرفته، برای تو خواهم فرستاد، زیرا که خداوند به او همهی مردان و زنان مؤمن را پاداش میدهد و اوست ذات خدا و نور او و نفس الله و امر او و شکر کن خداوندت را که لقاء او را قبل از ظهورش روزی تو کرد» و ضمن تأکید در نوازش و دلجویی از خواهر قهیر[۴] مینویسد: «به او بگو غمگین مباش اگرچه همهی غمها بر تو و بر او حلال است و به وی بشارت ده که خداوند او را تنها نخواهد گذاشت.»
پایان این نامه، خطاب به محمّد است که به او نیز غروب شمس حقیقت را تعزیت گفته و به طلوع مجدد او در صبح ازل وی را تسلی میدهد و مینویسد: «قبلاً کتابی با آنچه از طرف خداوند برای تو نازل شده، بهوسیلهی نوروز فیروز فرستادم؛ از او مطالبه کن که در آن چیزی است که موجب آرامش تو خواهد شد» و در این نامه از قهیر[۵] و تقی نام نیز یاد کرده و مینویسد: «به تقی بگو که از اسم ازل غافل مباش!»[۶]
بنا بر گزارش یکی از ازلیان، مریم، زنی اصفهانی بود و در میان همراهان قرةالعین در بازگشتش از مازندران به تهران بود. این زن که به «قانته» شهرت پیدا کرد، مورد توجه صبح ازل شد و به ازدواجش در آمد. حاصل این ازدواج پسری به نام نورالله بود.[۷]
آنچه سیّد حسین کاتب دربارهی صبح ازل برای همسرش نوشته، از نگاه تقدسآمیز او نسبت به صبح ازل حکایت دارد. وی صبح ازل را «ذات الله» و «نفس الله» و «امر او» خوانده است. همچنین، به مریم گفته که خداوند را شکر کند از آن روی که ملاقات صبح ازل را پیش از ظهورش روزی او کرد. معنی احتمالی این سخن آن است که صبح ازل پیش از برگزیدگی از سوی باب مریم را به همسری برگزیده بود. کاتب در ادامه نوشته که خداوند به صبح ازل امرش را تمام میکند؛ همچنین، از مریم خواسته تا به سبب آن که طلوع صبح ازل واقع شده، خشوع داشته و از آن روی که ظهور او پیش آمده، سجده کند.
عبارات بعد چنین مینمایند که این نامه، در پاسخ نوشتهای از مریم نگاشته شده، چرا که کاتب به او میگوید تا به برخی زنان بابی ـ که پیش از این در نامهاش یادشان کرده بود ـ «تکبیر حزن» برساند. همچنین، از او خواسته تا با «خواهر قهیر» همراهی کرده و او را دلداری دهد. این شخص «فاطمه» نام داشت و خواهر ملا رجبعلی قهیر بود که در اصفهان به همسری باب درآمد.[۸] پس از کشته شدن باب نیز پیروی صبح ازل را پیشه کرد و تا پایان عمر بر هواداری جدی از او پایدار ماند.[۹] همراهی او با صبح ازل و مخالفتش با بهاء الله تا آنجا بود که بهاء الله او را «داهیهی دهماء» به معنی «مصیبت و بلیّت تیرهی سخت» نامید.[۱۰] ازلیان بر اساس آنچه از او قول او آوردهاند، مدعی هستند که دشمنی بهاء الله با او از آنجا آغاز شد که وی از او ـ که زمانی همسر باب بود ـ خواستگاری کرد و پاسخ رد شنید. این دشمنی سرانجام به کشته شدن برادران او، شوهر جدیدش و دایی شوهر جدیدش انجامید.[۱۱] ازلیان، همین نامهی سیّد حسین کاتب به همسر صبح ازل را نشانهی ایمان او به صبح ازل دانستهاند.[۱۲]
۶- لوحی دیگر به میرزا اسدالله دیان دربارهی مقام صبح ازل
هو الدین المتداین[۱۳]
هو الادین الادین
بسم الله الادین الادین الله لا اله الا هو الادین الادین قل الله ادین فوق کل ذی ادیان لنیقدر ان یمتنع عن ملیک سلطان ادیانه من احد لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما یخلق ما یشاء بامره انه کان دیاناً دایناً.
و بعد؛ ان یا محبوبی! فلله الحمد ربی و ربک علی ما رقاک الی ذروة المراد و عرجک الی غایة الحب و الوداد و له الشکر بان اسمعنا الله ربی کلماتاً فی حقک ما اسمعنی فی حق غیرک و ساسمعک من بعد اذا شاء الله و اذن و اشکر الله ربک فی کل حین و قبل حین و بعد حین.
ان یا حبیبی! قد شاهدت الالواح المطرزة السازجیة الحاکیة عن جوهر الحب و سازج المراد من قبل و من بعد و قد اجبناک من قبل و قد جعلت ما اجابک الله باثره الامنع الارفع فی جوف اثری و ارسلته مع من جائنا باثرک من ارض الاعلی الذی قد سماه الله عبداً سیاحاً مع جزو فی جواب کل ما سئلت من ربک الاعلی و قد ذکرک الله ربک من بعد فی کتاب الکاف باسمک الدیان و قد نزل علیک ما من علیک ثانیاً و هو ما یکن فی جوف اثری و بهی الله ربک علی ما اشرق علی العالمین بما اظهر من مرآت ذاته و بلوریة المتعاکسة عن ذاتیته انه کان قداراً قادراً قدیراً و استشرق بانواره الی ان ینصرک الله به فی کل حین و قبل حین و حین حین و بعد حین و قد ذکرت ذکر الصادق المصدق المتصادق عند ربه و قد اجابه الله علی ما یجب و یرضی بان الله یدرک کل شیء و الحمد لله هو رب العالمین و سیوصل الیک عدد الهاء من فضل ربک فخذه و کن من الشاربین من ماء الواحد المنابع المعتبر.[۱۴]
توضیح ناشر:
لوح آغاز شده به «هو الادین الادین». خط آقا سیّد حسین کاتب به میرزا اسدالله دیان است که عروج روحانی او را ستوده و ضمن اشعار به وصول کاغذهای قبل و بعد وی مینویسد [که] پاسخ فرستاده و آنچه را هم که نقطهی اولی در پاسخ او نوشته، اصل خط نقطه را جوف پاکت خط خودش به وسیلهی سیاح فرستاده است و در این لوح از طلوع مرآت ازلی نیز شکرگزاری فراوان نموده و میگوید به انوارش مستشرق شود تا خداوند در هر وقت به او یاریش نماید.[۱۵]
پیش از این آمد که میرزا اسدالله دیّان از سوی باب بهعنوان کاتب صبح ازل معین شد اما در سالهای بعد خود را من یظهره الله خواند و طرد شد. باب در این نامه نوشته که خداوند به آنچه از «مرآت ذات خود» ظاهر میسازد، افتخار میکند. این «مرآت ذات» همان صبح ازل است که از سوی باب به مقام مرآتی رسیده بود.
۷- نامهی دیگری از سیّد حسین کاتب به ملا عبدالکریم قزوینی دربارهی مقام صبح ازل
در ارض مقدسه به جناب کاتب آثار ازلیه برسد که مطالعه فرماید
هو الکروم العظوم القدوم العلوم الفخوم السبوح الفتوح الشروح السروح الصفوح السفوح البلور النصور القدور الطهور القهور البصور النظور السطور الستور البهور الطهور السجور البدور النشور النذور الازول الثمور الذی بیده ملکوت کل شیء یخلق ما یشاء بامره و یصطفی من یشاء من عباده و یجعل من یحب مرآت ذاته و مظهر نفسه و بلوریة کینونیته انه کان قداراً قادراً قدیراً و انه کان علاماً عالماً علیماً.
قل الله اقدر فوق کل ذی اقدار لنیقدر ان یمتنع عن ملیک سلطان اقداره من احد لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما انه کان قداراً قادراً قدیراً تبارک الله من ذلک الصنع المتصانع الصنیع تبارک الله من ذلک البلور المتبالر البلیر تبارک الله من ذلک الازل المتآزل الازیل تبارک الله من ذلک الظهر المتظاهر الظهیر تبارک الله من ذلک البرق المتبارق البریق تبارک الله من ذلک الشرق المتشارق الشریق. بسم الله الاکرم الاکرم. الله لا اله الا هو الاکرم الاکرم.
الله الله علی ذلک الظهور المیمون الله الله علی ذلک السر المکنون الله الله علی ذلک الاسم المصون بالله الله الازل الازل. الله لا اله الا هو الائزل الائزل.
ان یا مولای الکریم المتکرم المتکارم! الحمد لله الذی قد اظهر ما اظهر و ابرز ما استر و الاح ما سطر و اشرق ما به انتصر. الله اکبر؛ الله اکبر؛ الله اظهر؛ الله اظهر؛ الله ابلر؛ الله ابلر علی ذلک البلور المتعاکس و القدوس المتقادس و السبوح المتسابح!
فوحقک ما ادری بای لسان اشکرک علی ما ابشرتنی و بای ذکر اذکرک و بای جزاء اجزی فقد اظهرت حقیقة الکرم بما قد اکرم الله علیک و افشئت سر الله الاقدم الاقدم و کشفت النقاب عن طلعة ملیک سلطان الادوم فما لی حمد حتی احمده و ما لی شکر حتی اشکره و ما لی ذکر حتی اذکره بما ذکر ربه فی کل یوم و لیلة عند ربی و اتروح بما نزل و قد تهیکلت بهیکل جوده و تصورت بصورت وجوده فالشکر له بما شکره الله ربه و الحمد لله الذی قد شاهدنی علی ظهورات سریة فی حقه قبل ظهوره و آمنت به و بکلماته قبل طلوعه و ذکرته عند ربی قبل اشراقه و ما قد احببت یا محبوبی فی ذلک الامر ذلک ما قد احب الله ربک و قد شاهدت کل ما ارسلت مع السلمان من القرطاس الحمر و الصفر و البیض و ما کتبت من آثار ربک رب کل شیء و قد قرأتها مراتاً عدیدة عند ربک الذی یخلق الربوبیة فی من یشاء من عباده و کل ما یرسل من بعد من آثار ذلک الازل و طاوس عماء الاول من اثرک او من اثر الله فهو محبوب عند حضرت المحبوب الذی لا اله الا هو المهیمن القیوم فلاتغفل عن هذا فان الله ربک یحب هذا و ما احب الله ربک قد نزله فی الآیات المشرقات علی اسمه العظیم ثم علی مرآت ذاته ثم علیک من قبل ثم من بعد و ارجو من الله الفضل کل الفضل و النصر کل النصر لک و لکل المؤمنین و ما وصلنی الی الان خط ۲۲ الذی قد ارسله من قبل ان وصل الی احبتک بفضل ربی و ماشاهدت شعرات الازلیة و ماتشرفت بزیارتها و مارأیته فی جوف الخط الحمر و قد ارسلت الآیات و الزبرات و الکلمات و الخطبات من قبل و من بعد و قد کتبت علی رأس کل جزو اسم الله الکریم و اکدت علی ذلک فی البلوغ الیک مع سیدنا العظیم و مع حضرت السیاح و مع حضرت الاحمد و مع اسم الله الاعلی و مع التقی التقی و مع الساقی اکراساً کثیرة و لکن وقع ما وقع علیه و لکن الاکراس محفوظ بحفظ الله و سیوصلها الیک اذا شاء الله و ان الحمد لک هو رب العالمین.
و چند جزو از آثار بدیعه، این سنهی ابدیة ارسال شد. هر جزوی به اسم اسمی از اسما بر رأس آن ذکر شده. اسم ازل للثمرة الازلیة و الوجهة الالهیة و الطلعة الابدیة. فی ذکر اسم العزیز و اسم الجمیل لاسم الله العظیم صاحب الکرّة و الرجعة بما ذکرت فی کتابک. و اسم القویم، لاسم الله الکریم، وجود الله قدیم، مبشر بهجة الازلیة، و مذکر ذکر الابدیة، سبحانه سبحانه عن کل ما یذکره الذاکرون تسبیحاً سبیحاً. اسم الحی للوحید الفرید الذی نزل فی حقه ظهور الوحید خیر من عبادة الثقلین و ان غلب فهو الغالب ان جند الله لهم الغالبون. و اسم البهاء للشجرة البهاء و الساکن فی بحر العماء، قل لها من لسانی: «فاحمدی الله ربک و رب کل شیء لما استجاب دعائک، و احبی اولیائک تحمیداً علیاً.» و اسم الدیان فی اسم الاحد لحضرت الامجد الاوحد الاسد الضرغام و النور القمقام و العارج الی ذروة المراد فی سبیل الله الملک العلام. و اسم العلی فی اسم الجلیل لاسم الله العلی الاعلی سیّد ۱۱۰. و ارسلتها الیکم، فاحفظوها و بلغوها الی اسمائها، و قد ارسل الیکم من قبل مع سیدنا العظیم اجزاء عدیدة و هیاکل متعددة، هیکل لاسم الله العظیم، و هیکل لحضرت السلمان، و هیکل لنور الخوئی، و هیکل لبنت اسم الله الکریم، و هیاکل للوحید و غیره، و لاصحاب القاف، و جزو الآیات لک، و جزو لحضرت العظیم، و للوهّاب و غیره، و ان حضرته مأمور بان یوصل کلها الیک من هیکل المستغاث للوحید و غیره، حتی یستنسخ کلها ثم یوصل الی اسمائها، و ما ذکرتم ابداً وصولها الیکم، فما ادری ای شیء حدث حتی صار هکذا، فان الله یقول: «لو ینقص حرفاً من آثاری من قلمک، لاخذن عنک!» و لکن ینتهی بکل اصحابک و کذلک الکل مع الکل حتی ینجذبون بعضهم ببعض، و لایحزن من نفس ابداً، و کتاب علی رأسه مکتوب باسمک، فیه هیکل الازلیة و الدائرة الابدیة و خط الالهیة، و خط آخر من الله لسمیی الاعلی ۲۳۸ مع العلی، بلغه الی الثمرة البهیة، و کتاب حضرت اسدالله اسم الله الدیان، و کتاب جناب آقا سیّد حسین ازغندی را هم برسانید، و جزوی هرگاه به اسم آقا سیّد حسین نازل شد، برسانید، و لجناب الثمرة فی ملفوف صفر ما کتب علی رأسه شیء، و کل الوجود لمیعدل حرفاً من حروف الهیکل، و لولا اردنا ان یزید شوقه، لمیبرز مثل ذلک فی تلک الاوان، و فیه ورقین علی امهاری البدیعة، و خاتم منقوش علیه: «ان هذا صراط علی فی ام الکتاب لمستقیم» یوصل الی حضرت الازل و النور الاول، و ارسلت شعرات الالهیة فی وجهة الازلیة، للثمرة الابهائیة، فی جوف قرطاس صفر بلغه الی حضرته فی جوف قرطاس آخر.
یا مولای الکریم! قبل ان ینزل الآیات و الخطبات و الادعیة و الزیارة من الله المهیمن القیوم، قد انزل الله الجواب بلسان الآیات و الزیارات و الخطبات و الادعیة الذی لا اله الا هو العزیز المحبوب، علی احسن خط لایعادله خط، و احسن قرطاس لایکافیه قرطاس فی ایام التخلیص، فی شهر العلاء، و سینزل الله من بعد علی مظهر نفسه و مرآت ذاته، فبشره بشراً جمیلاً.[۱۶]
توضیح ناشر:
لوح شروع شده به «هو الکروم العظوم»، خط آقا سیّد حسین به ملا عبدالکریم قزوینی است که به الفاظ گوناگون سپاسگزاری از طلوع صبح ازل نموده و از این که به عظمت وی قبل از ظهورش پی برده و به کلماتش قبل از طلوع او ایمان آورده و او را در پیشگاه ربش یاد نموده، شکر میکند و مینویسد: «آنچه را از آثار صبح ازل فرستاده بودی، کراراً در محضر نقطهی اولی خواندم و هرچه از آثار او از این پس بفرستی، چه به خط خودت و چه به اثر خود او، نزد محبوب محبوب است» و تأکید میکند که از ارسال آثار او که محبوب آنها را دوست میدارد غفلت نورزد و در پایان، به فرستادن جزوه هایی که در سال هفتم در ظل اسماء الله نازل شده، اشاره کرده و تصریح مینماید که هر جزو به کدامیک از مؤمنین تعلق دارد بدین قرار: آنچه در ظل اسم عزیز نازل شده برای ثمرهی ازلیه و آنچه در ظل اسم جمیل است برای جناب عظیم و اسم قویم برای ملا عبدالکریم و اسم حی برای وحید فرید است که در حقّش فرموده است: «ظهور وحید بهتر از عبادت ثقلین است» و اسم بهاء برای شجرهی بهاء میباشد. از ضمیرهای تأنیثی که آورده شده، معلوم میشود این اسم مخصوص جناب طاهره بوده و عدداً هم ط و بهاء، هردو ۹ میباشد[۱۷] و اسم احد برای ملا اسدالله دیّان و اسم جلیل برای آقا سیّد علی و سپس، به ارسال هیاکلی به وسیلهی جناب عظیم برای عظیم و سلمان و نور خوئی و دختر کریم و هیکل هایی برای وحید و اصحاب قزوین و آیاتی برای خود او و عظیم و وهّاب و غیره اشاره نموده و مینویسد: «هیکل مستغاث از آن وحید است» و سفارش میکند که همهی این آثار را نسخه برداری کرده و سپس به صاحبانش برساند و اضافه میکند که نقطهی اولی میفرماید: «اگر حرفی از آثار مرا از قلم بیندازی، از تو مؤاخذه خواهم کرد» و نیز مینویسد: «کتابی که روی آن نام تو نوشته شده، هیکل ازلیه و دایرهی ابدیه در آن است و خط دیگری از نقطهی اولی برای همنام بزرگوار من، حسینعلی (۲۳۸) است، آن را به ثمرهی بهیه برسان.» به کتابهای آسیّد حسین ازغندی و دّیان هم اشاره نموده و مینویسد: «انگشتری که بر آن این عبارت نقش شده است: «ان هذا صراط علی فی ام الکتاب لمستقیم»، به حضرت ازل رسانده شود.»
نخستین موردی که در این لوح مهم به نظر میرسد، تعیین کسی با عنوان «کاتب آثار ازلیه» است. همچنین، دیده میشود که کاتب باب، صبح ازل را «طاووس عماء اول»، «ثمرهی ازلیه»، «وجههی الهیه» و «طلعت ابدیه» خوانده است. نکتهی دیگر، دربارهی عدد ۲۳۸ است. این عدد در حساب ابجدی با واژهی «حسینعلی» مساوی است. این که میرزا حسینعلی نوری (بعدها: بهاء الله) از سوی کاتب باب به نام ۲۳۸ خوانده شده، نشان از آن دارد که وی تا آن زمان در نگاه باب هنوز به درجهای نرسیده بود که برایش نامی از نام های خداوند انتخاب شود. براساس آنچه ازلیان گفته[۱۸] و بهائیان نیز پذیرفتهاند،[۱۹] لقب «بهاء» در بدشت از سوی قرةالعین به میرزا حسینعلی داده شد. دانسته است که جریان بدشت، پیش از توجه باب به صبح ازل رخ داده بود.[۲۰] با این ترتیب، باید پذیرفت که هرچند قرةالعین میرزا حسینعلی نوری را به بهاء ملقب کرده بود اما این لقب از سوی باب برای او به کار برده نشده است.
۸- نامهی سیّد حسین کاتب به قرة العین دربارهی مقام صبح ازل
یوصل الی الکلمة الاولی علیه البهاء من ربها الاعلی[۲۱]
الله اکبر
بسم الله الافطر الافطر قدسان الله ذی القدس القادس القدیس قدسان الله ذی العز العازز العزیز قدسان الله ذی المجد الماجد المجید قدسان الله ذی البذخ الباذخ البذیخ قدسان الله ذی الشمخ الشامخ الشمیخ سبحان الله ذی الرفع الرافع الرفیع سبحان الله ذی العلی العالی العلی و سبحان الله ذی الازل الازل الازیل و سبحان الله ذی الثمر الثامر الثمیر و سبحان الله ذی الاله الاله الالیه و سبحان الله ذی الربب الرابب الربیب و سبحان الله ذی الصمد الصامد الصمید و سبحان الله ذی الفطر الفاطر الفطیر و سبحان الله ذی السبح السابح السبیح و سبحان الله ذی العظم العاظم العظیم و الحمد لله کما هو اهله و مستحقه علی ما اشرق و ابرق و اظهر و ابرز من ظهور ذاته و مرآت سره و بلوریة کینونیته و نصر احبائه و عز اولیائه و طراز بیانه و استغفر الله ربی عما اشرت فی ذکره لانه مرآت الله لاتشار باشارة و لاتذکر بالدلالة سبحانه سبحانه عن کل وصف و ثناء و سبحانه سبحانه عن کل نعت و بهاء و هذا ما قد دعوت الله ربک من قبل فقد استجاب الله ربک رب کل شیء و سیأخذ الله به ثاره انه کان قداراً قادراً قدیراً و ان الحمد لله فی کل حین و قبل حین و بعد حین.
هو انت هذا کتاب من الله المهیمن القیوم الی الکلمة الاولی ان اشهد انه لا اله الا انا العزیز المحبوب قل للذین یتبعون امر الله مت لاتفرغن انفسکم و انتم باللیل و النهار لتسکنون و لاتقولن احد «لا اله الا الله» الا و ان تفنین النفی ثم تثبتن الاثبات هذا اول الدین ان انتم قلیلاً ما تتفکرون کیف انتم تحسبون انکم فی دین الله مخلصون و الی حینئذ ما ظهرت کلمة لا اله الا الله و کل ما انتم تقولون قول بالسنتکم انتم بالحق لو تقولن «لا اله الا الله» فاذاً کل فی دین الله ساکنون. هذا اول الدین فی کل ظهور من عند الله الممتنع المنیع الذی یسجد له ما فی السموات و الارض و ما بینهما و هو الظهار العظیم و لتقرئن فی کل لیل تلک الآیة ذکر امر الله المرتفع الرفیع ۳۶۰ علی عدد ذلک الاسم بسم الله الرفع ذی الرفاعین بسم الله الرفع ذی الرافعات بسم الله الرفع ذی الرفعات علی روح من عندک و ان تتلون مرة واحدة علی ابتهاج فی نفسک خیر من ان تتلون الف مرة من دون ابتهاج ذلک ما یحب الله للمقربین الذین هم یعرفون الله ربهم ثم بآیاته یوقنون و لایریدون الا الله و هم غیر الله ربهم لایقصدون و یصبرون فی سبیل الله حتی یأتیهم الله فی ظلل من الظلال و یقضی الامر من عند الله الواحد الظهار الذی یسبح له من فی السموات و الارض و ما بینهما و انه لا اله الا هو الواحد البصار و لله کل ما خلق و یخلق من کل شیء و الله سلطان مقتدر متجال و لله ما فی السموات و الارض و ما بینهما و الله علام ممتنع متعال. تلک آیات قد نزلها الله علیک و قد نزل علیک کتاباً من قبل باثره الارفع الامنع مع اسمه العلی الاعلی و قد ارسل من بعد مع الحسن بلورة عطر منیع و قند بیض رفیع و اذکر الله ربک فی کل حین و قبل حین و بعد حین و اقول ان الحمد لله رب العالمین.
هذا ما کتب فی ارض الصاد فی سنة ۱۲۶۳.[۲۲]
توضیح ناشر:
لوح آغاز شده به «بالله اکبر بسم الله الافطر الافطر». ظاهراً آقا سیّد حسین به جناب طاهره [قرةالعین] نوشته است و به اسماء گوناگونی که آورده، ظهور صبح ازل را ستوده و او را منزه از هر ذکر و وصفی دانسته و مینویسد: «این است آنچه قبلاً از خدا خواسته بودی و خداوند مسئول تو را اجابت کرد و به زودی انتقام خون خود را به وسیلهی او خواهد گرفت!» در حاشیهی این نامه، یکی از آثار نقطهی اولی را برای او نقل نموده که مفاد آن این است: «به پیروان امر خدا بگو: تا کی از دست نفوس خود رهائی نمییابید و شب و روز آرام میگیرید در صورتی که لازمهی گفتن «لا اله الا الله» از بین بردن نفی و پایدارکردن اثبات است و این سرآغاز دین است و شما چگونه خود را در دین خداوند مخلص میشمارید و حال آن که تا کنون کلمهی «لا اله الا الله» ظاهر نشده و آنچه شما میگویید، گفتاری است بر زبان هایتان و اگر به حق «لا اله الا الله» بگویید، همه به دین خدا میگروند!» از آنچه در ذیل این نامه توضیح داده و در پایان آن هم به این عبارت نوشته: «هذا ما کتب فی ارض الصاد»، معلوم میشود اثر نقطهی اولی به سال ۱۲۶۳ در اصفهان نازل شده و در این نامه رونوشت آن را فرستاده است.[۲۳]
این گمان هست که ناشر در توضیح این لوح عبارات «مرآت سر» و «مرآت الله» را به میرزا یحیی صبح ازل معنی کرده و این لوح را دربارهی بشارت به ظهور او دانسته باشد. این تفسیر پذیرفتنی است چرا که تنها صبح ازل بود که در میان بابیان به مقام مرآتی شهرت داشت. بر این اساس است که باید گفت کاتب باب ظهور صبح ازل را «ظهور ذات الله» خوانده و او را «مرآت سر الله»، سبب نصرت احبای خدا و مایهی عزت اولیای او یاد کرده است. وی این ظهور را همانی دانسته که مخاطبش از درگاه خداوند طلب کرده بود و همچنین، آنچه «طلب ثار خدا» یاد شده، به احتمال، گویای این است که نامه پس از کشته شدن باب نوشته شده باشد. کاتب بر آن است که خداوند به وسیلهی صبح ازل انتقام خون خود را خواهد گرفت.
در تصویر این نامه ، رونوشت یکی از آثار باب که در حاشیه آمده، از عبارت «هو انت» آغاز میشود. با توجه به آن که مخاطب نامهی باب نیز مانند نامهی کاتب، «الکلمة الاولی» است، درصورت پذیرفته شدن مخاطب بودن قرةالعین در نامهی کاتب، به نظر میرسد نامهی باب نیز خطاب به او بود.
۹- نامهی سیّد حسین کاتب به حاج سلیمان خان و طلب نوشته های صبح ازل
یا خیر مونس و انیس[۲۴]
الله ائنس
بسم الله الانس ذی الاناس و الله انیس انس السموات و الارض و ما بینهما و الله اناس انس انیس و انما البهاء کل البهاء علی نقطة الانس فی ارض القدس ثم البهاء سر البهاء علی حروف الانس ثم البهاء جوهر البهاء علی المستظلین فی ظل ظلال شجرة الانس.
و بعد؛ یا محبوبی علیک کل الانس الناطل من سماء القدس.
هرگاه طالب احوال باشید، الان کما کان در نار بعد محترق میباشم و در قرب مشهد ساکن، و تفصیل احوال نزد حامل. و لکن؛ از آن شجرهی انس التماسی که دارم این است که مادامی که در ارض بهاء تشریف دارند، هروقت که لقاء رب شما را مرزوق شد، ذکری از این عاکف زاویهی بعد و حرمان بفرمایند و هروقت آیاتی از سماء ازلیت نازل شد، در جوف کتاب خود ارسال فرمائید. و حامل را اسم الله الحاضر الصابر را حامل عرش الله الاعظم نموده، فرستادم.
اما در باب محل نور الله که احتیاج به ذکر نیست. قل الله یکفی کل شیء عن کل شئ، و لایکفی ان الله ربک من شیء، لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما و الله علام قدیر. و لکن؛ اسم الله الحاضر چون غریب است در آن ارض، هرگاه ممکن شد که در محل عرش ساکن شود و مشغول به تلاوت آیات بیان شود که نعم المراد؛ و الا، باید در ظل رحمت و رأفت شما باشند. و هروقت در ارض شمس شغلی باشد، ایشان را بفرستند. فانه رجل محب صابر امین. و حب الله در حق ایشان آن است که در هیچ امری محزون نباشند. ان الحمد لله فی کل حین و قبل حین و بعد حین. و کبّر علی من یکن عندکم.[۲۵]
توضیح ناشر:
[این لوح] که به «الله ائنس» آغاز شده، خط آقا سیّد حسین به حاج سلیمان خان معروف شمع آجین شده در واقعهی سال ۱۲۶۸ قمری است که در هنگام فرستادن جسد نقطهی اولی از تبریز به وی نوشته و واجد اهمیت فراوان تاریخی است و بیشتر لوح به فارسی است و ضمناً، خواسته که [هرگاه] در توفیق لقاء رب ـ که به مرآتیت این نام را برای صبح ازل آورده ـ مرزوقش شود، او را هم یاد نماید و آیات ازلیّت را برایش بفرستد و مراد از «قرب مشهد» قرب تبریز است که نقطهی اولی در آنجا شهید شده و [مراد از] «عرش الله اعظم» جسد نقطهی اولی [است و مراد] از «ارض شمس» تبریز است به مناسبت تطابق عدد حروف «شمس» با تاء تبریز که بابیه که عادةً شهرها را به یکی از حروف آنها میخواندند مانند «ارض صاد» که مراد اصفهان است.[۲۶]
باب تهران را «ارض بهاء» نامیده بود؛[۲۷] بنابراین، باید گفت که صبح ازل در زمان نگارش این نامه در تهران اقامت داشت. کاتب باب، از سلیمان خان خواسته تا زمانی که در تهران است، هرگاه «لقاء رب»، یعنی دیدار با صبح ازل، نصیبش شد، او را یاد کند. نیز «آیات نازل از سماء ازلیّت» را برایش بفرستد. این درخواست نشان از آن دارد که او سخنان صبح ازل را «آیات» میدانست.
نکتهی دیگر که در این لوح مهم مینماید، موضوع جسد باب است. نقل مشهور در میان بابیان و بهائیان انتقال جسد باب به تهران و دفنش در این شهر است. صبح ازل در شرح این انتقال نوشته:
حاج سلیمان خان اشخاصی را مهیا نمود که آن جسد مطهر را با مرفوع آقا محمّدعلی [که با وی کشته شده بود] برداشته، تفویض به او کنند. نظر به آن که [دو جسد] از ضرب گلوله به هم آمیخته شده بود، در یک صندوق نهاده و پیچیدند؛ بدین واسطه، حقیر هم تصرفی ننموده، در همان صندوق با حضرت در یکجا به امانت بود تا آن که دزدیدند.[۲۸]
گفتار کاتب باب در این نامه نشان از آن دارد که ایشان به واقع جسد باب را به تهران آورده بودند نه آن که در تبریز طعمهی حیوانات شده باشد. ازلیان در آثار خود، به تحویل جسد باب به صبح ازل اشاره داشته و نوشتهاند که بهاء الله از مکان دفن آگاه نبود.[۲۹] بهائیان نیز از سپرده شدن جسد باب به بهاء الله یاد میکنند.[۳۰] به نظر میرسد که این سند، نشان دهندهی قوت نقل ازلیان باشد چرا که در آن از بهاء الله هیچ نامی نیست و تنها به مقام بزرگ صبح ازل اشارت رفته است.
آنچه در روایت صبح ازل دربارهی دزدیده شدن جسد باب آمده، به برداشتن آن توسط بهائیان و انتقالش به فلسطین مربوط است؛ با این حال، ازلیان همان مکان قدیم در امامزاده معصوم تهران را مقدس میدانستند.[۳۱]
۱۰- نامهی سیّد حسین کاتب به ملا عبدالکریم قزوینی
هو الاکرم یوصل الی حضرت الاحمد الامجد الکریم الاکرم فی ارض العلم
الله اکرم وا کریماه وا احمداه
بسم الله الکرم ذی الکرامین و لله کریم کرمان کرمنة السموات و الارض و ما بینهما و الله کرام کارم کریم و الله ازیل ازلان ازلیة السموات و الارض و ما بینهما و الله ازال ازل ازیل.
ان یا محبوبی الازل الاکرم لولا وجود الله فی محبوبی الازل الاقدم ما کنت حتی اخاطبک یا حبیبی فی الکلام ولکن وجود الله الاقدم الادوم قد امسکنی و حب الله الازل الادوم قد ابقانی و الامالی و نعمة الوجود بعد غیبة الله الملک المعبود و ما لی و نعمة الحیات فی العالم الشهود بعد صعود الله العزیز المشهود.
ان یا کریمی! احب ان اکون فی عالم اللانهایة و مااری الا الله ربی و ماانظر الی عالم الحدود و لکنی ماشاهدت من اهل الجحود یمنعنی عن عدم النظر الی سبل الحدود و لذا فی عینی الذی اری کل الابتهاج لنفسی و لکل المؤمنین اشاهد لذاتی کل الحزن ثم لکل المؤمنین و لکن الله یکفینا و یکفیکم و بالله نستعین عن کل شیء و ان الله ماابقانی و ماابقاکم الا لما انت تعلم فافوض امری الی الله ربی الازل و اتوکل علیه و ان علیه یتوکل المتوکلون.
فهرست مطالب
به اتفاق جناب هو الحی ارسال شد. اجزاء و اسماء و مکاتیب باید تفصیل رسیده برسد به اتفاق نوروز فیروز اجزاء و کتب بسیار تفصیل رسید، کل برسد نزد نبیل ق، فوری باید سواد اخذ شود. الان، به اتفاق اسم حاضر باید سواد اخذ شود. به اتفاق اسم حاضر از اجزائی است که قبل اشاره کرده بودم که: ان الله قد فسر آیات نفسه بنفسه فی تفسیر جزء القدرة و الملک مع الخال الاشهد اجزاء و کتب بلا سواد مع السیّاح قد ارسلنا من قبل کتباً نسخة الاحکام باثری مع اسم الحاضر و ما کتب باثر الله فی الاحکام قد ارسلت الی ساحة الازل.
آنچه ان شاء الله ان یبلغه فی ایدی اعدائه، ۱۴۲ جزو من الآیات الان موجود عند من یکن اسمه معروفاً و یکون حاکم ارض الشمس، و قد وصل بعضها الی ایدی حروف الانجیل من تلک الاجزاء و ان علی الله ان یبلغ الینا ان شاء.
و از آثار الله بایدی حروف الانجیل آمده من الدوائر و الهیاکل، و فیها نسخة احکام من تلک النسخة المرسولة، قد ارسلوها الی سلطانهم، ولکن از آن نسخهی احکام یک نسخه به اثری سواد شده بود [که] در بغلم بود با خطوط دیگر، در دیلمقان، حروف نفی، یکی از آنها که اسم آن خنجرخان بود، به اتفاق ایازخان که برادر او در ارض بهاء یوزباشی صد سوار است و در نزد امیر است و از اهل تفرش است، در میان قولغ کوچک که از جیب الخالق حضرت بود که شما فرستاده بودید، از ارض ق سجاف ترمه با یازده ۱۱ دستخط بود از هیاکل و دوائر، با اشیاء دیگر از خاتم و غیره، او گرفت و الان به اتفاق سلیمان خان معروف که قبل ذکر او را کرده بودید، به آن ارض آمدند.
دانسته باشید طالب هیچ چیز نیستم جز دو صفحه آیات احکام که به خط خودم بود و نسخهی آن متعدد نشده بود، و اثر الله به دست حروف انجیل آمده، و لکن الله بالغ امره لا اله الا هو المهیمن البدوح.
ان یا کریمی! مااحب منک اذا اردت ان تکرم علی الا ان تستشفع لی عند ربی الازل، بان یرزقنی لقائه کما هو یحب لا کما انی احب، و لایجعلنی عبثاً، و اذا شاء ان یرفعنی عن تلک الدار، یرزقنی ما حرمت عنه، انه کان رأفاً رائفاً رؤفاً. و کبّر علی حروف الاثبات و الحمد لله محبوب العارفین.[۳۲]
بخشی از توضیح ناشر:
[این لوح] به «الله اکرم وا کریماه وا احمداه» شروع شده. نامه خط آقا سیّد حسین به ملا عبدالکریم قزوینی است که ضمن اظهار تأسف و تحسر فراوان از غروب شمس حقیقت مینویسد: «اگر نبود وجود خدا در محبوب من، ازل، هر آینه من نبودم تا تو را مخاطب سازم ولی خدای پاینده مرا نگاه داشته و دوستی خدای ازل مرا باقی گذاشته است وگرنه، بعد از پنهان شدن خداوند معبود، مرا با عالم هستی و نعمت حیات چه کار؟! ای کریم! من دوست دارم که در عالم بینهایت بوده و جز خدا نبینم و به عالم حدود نظر نکنم ولی آنچه از اهل انکار دیدم، مرا از نظر کردن به عالم حدود ناگزیر میسازد و از این رو، در دیدهی من ـ که همهی خشنودیها را برای خودم و مؤمنین مشاهده میکنم ـ همهی لذتها مبدل به حزن شده ولی خداوند ما و شما را کفایت میکند. خداوند ما را نگاه نداشته، مگر برای آنچه تو خود میدانی، لذا امر خود را به خداوندم، ازل، واگذارده و بر او ـ که تکیه گاه همه ی دوستان است، ـ تکیه میکنم….»… در خاتمهی نامه، به ملا عبدالکریم مینویسد: «اگر میخواهی بر من کرم کنی، جز این چیزی نمیخواهم که از من نزد صبح ازل شفاعت نمایی به این که لقایش را ـ آنگونه که او میخواهد نه آنطور که من میخواهم ـ روزی من نماید و مرا بیهوده و عاطل نگذارد و هنگام ارتحال از این دار آنچه را از آن محروم ماندهام، روزیم فرماید.[۳۳]
۱۱-لوح باب دربارهی «مکتبخانهی من یظهره الله»
در مکتبخانهی من یظهره الله منور فرمایند
هو الابهی
الله لا اله الا هو العزیز المحبوب
له ما فی السموات و ما فی الارض و ما بینهما و هو المهیمن القیوم و انه لکتاب من الله المهیمن القیوم الی الله العزیز المحبوب علی ان البیان و من فیه هدیة منی الیک موقناً علی ان لا اله الا انت و ان الامر و الخلق لک و ما لا حد من شیء الا بک و ان من تظهرنه عبدک و حجتک لاخاطبنه باذنک و اقول لو تعزلن فی القیامة الاخری من فی البیان حین الذی تشرب اللبن من ثدی امک باشارة من یدیک لکنت محموداً فی اشارتک و لو انه لا ریب فیه لتصبرن تسعة عشر سنة لتجزی من دان به فضلاً من عندک انک کنت ذا فضل عظیماً و انک تکفی کل شیء عن کل شیء و لایکفی عنک من شیء لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما و انک انت کنت کافیاً علیماً و انک کنت علی کل شیء قدیراً.[۳۴]
توضیح ناشر:
لوح معروفی است که پشت آن نوشته شده است: «در مکتبخانهی من یظهره الله منوّر فرمایند»[۳۵] و در متن لوح خطاب به موعود بیان مینویسد: «بیان و آنچه در اوست هدیهای است از جانب من به سوی تو و اگر در قیامت دیگر، هنگامی که شیر از پستان مادر مینوشی، همهی اهل بیان را به اشارهی دستت معزول کنی، در اشارهات ستایش شده خواهی بود اگرچه شک نیست که نوزده سال صبر خواهی کرد تا هرکس را که به بیان ایمان آورده است، به فضل خود پاداش دهی.»[۳۶]
این لوح نیز در میان اسنادی بود که قمرتاج دولتآبادی از قبرس به ایران آورد. متن آن را بهائیان نیز آورده و خطاب به من یظهره الله دانستهاند.[۳۷] باب در این نوشته، مانند آنچه ازلیان «لوح وصایت» خواندهاند، دربارهی نامهی خود نوشته: «من الله المهیمن القیوم». برای مخاطب خود نیز که «من یظهره الله» است، نوشته: «الی الله العزیز المحبوب». معنی این عبارات پیش از این شرح داده شد.
گفتار باب در این لوح گویای آن است که او من یظهره الله را کسی میدانست که در آینده متولد خواهد شد. او همچنین، این لوح را برای آن نوشته بود تا «در مکتبخانهی من یظهره الله منور فرمایند.» ازلیان از اینگونه گفتارهای باب استفاده میکردند تا دعوی منیظهرهاللهی بهاء الله را پاسخ گویند. به عنوان نمونه، حاج میرزا هادی دولت آبادی در رسالهی فصل الکلام نوشته:
[در کتاب بیان فارسی] نازل شده در باب پانزدهم من الواحد الخامس در این که: «ماء الذی انتم به تخلقون قد طهّره الله. ملخص این باب آن که: چون که یک نطفه است که لایق است ذکر طهارت به او بشود و آنچه دلالت بر او میکند از شموس متجلیه در مرایا از شمس جود او، به ذکر او کل را خداوند در ظل او مستظل فرموده و اذن طهارت داده»[۳۸] و معلوم است که منظور در آن یک نطفه که فرموده، همان نطفهی شریفه است که بعد از این ظهور به جهت ظهور کلی دیگر منعقد شود و منشأ تجلی مجلی ـ جل شأنه ـ گردد که دارای مقام نقطه بوده باشد. پس هرگاه ادعای این مدّعی [میرزا حسینعلی] در این که ظهور کلی است از حق، فرض صدق در آن شود، چگونه میشود حال این باب و صدور این حکم از حکیم به این که او صاحب لحیه بوده و مقامات کثیره بعد از نطفه بودن را برحسب ظاهر طی کرده تا به سن وقوف رسیده و در زمانی که این مدعی در مقام نطفه بود، ماء محکوم بود به حکم ظهور قبل نقطه ـ جل ذکره ـ به نجاست. پس اگر این ادعا صدق باشد، لازم آید که این حکم بالمره لغو باشد…. محقق است که ثمرهی این حکم ـ چنانچه تصریح شده ـ طهارت نطفهی من یظهره الله است بنفسه لنفسه و طهارت نطفههای مستظلین در ظل عنایت او به ظهور قبل او به تبعیت او و لأجله. پس وقعی نیست برای این مدعی در ادعای بیربط او![۳۹]
سخن حاج میرزا هادی دولت آبادی این است که باب در کتاب بیان فارسی ماء نطفه را به حرمت ماء نطفهی من یظهره الله پاک قرار داده و نجاست آن را ـ که در دیانت اسلام قطعی بود ـ برداشته است. این حکم نشان از آن دارد که نطفهی من یظهره الله ـ که پاک است ـ بعد از صدور این حکم بسته خواهد شد نه مانند بهاء الله که نطفهاش در زمان اسلام بسته شده و نجس بود! از این روست که دعوی منیظهرهاللهی بهاء الله با این حکم باب همسان نبوده و بی اساس است. حاج میرزا هادی دولت آبادی این دلیل را در بحث و گفتوگو با بهائیان نیز به کار میبرد. واکنش بهاء الله به این سخن او سخت بود:
یکی از اولیاء ـ علیه بهاء الله ـ که از کأس استقامت نوشیده و ما سوی الله نزدش معدوم بوده، در ارض صاد [اصفهان] با هادی دولت آبادی ملاقات نموده، آن غافل ذکر نمود: «ماء نطفه را نقطهی اولی حکم به طهارتش کردهاند لاجل حرمت نطفهی من یظهره الله و در آن ایام جمال قدم [بهاء الله] بیستوپنج ساله بودند» و مقصودش از این کلمه، رد ظهور الله و نفی او و اثبات اوهام خود بوده.
اولاً، آن که این کلمه از بیان است [که] میفرماید: «در آن یوم بیان نفع نمیبخشد و به آن تمسک ننمائید!» قال و قوله الحق: «انه لایشار باشارتی و بما نزل فی البیان» و به آنچه ذکر نمود، مخالفتش با حضرت نقطه نزد متبصرین واضح و ثابت، چه که حضرت میفرماید: «ایاک ایاک ان تحجب بما فی البیان.» به کمال تصریح مخالفت نموده و شاعر نیست. قل لعمر الله لایجد احد من البیان الا عرف ظهور مکلم الطور الذی ینطق باعلی النداء: الملک لله ملک الوری.
یا هادی! سبب اختلال و اضلال مشو! انوار آفتاب حقیقت عالم معانی و بیان را منور نموده و آیات الهی بهمثابهی امطار از سحاب فضل نازل و هاطل! جمیع بیان الیوم طائف حول است لو کنتم تفقهون! سبحان الله! هادی ملتفت نیست که چه میگوید و از بیان حضرت نقطهی اولی دربارهی نطفه چه ادراک کرده؟
ثانیاً، بگو: ای غافل! نطفهی من یظهره الله ـ روح ما سویه فداه ـ طاهر و مطهر بوده و هست و آن نطفهی مبارکه به ذکر احدی محتاج نه! اقسمک بالله الذی خلقک و سویک! در یک آن قلب را از بغض مطهر نما و بعد در آنچه ذکر نمودی تفکر کن، شاید به کلمهی مبارکهی «تبتُ الیک یا مولی العالم» موفق شوی! آیا پاکی و طهارت نطفهی من یظهره الله معلق به کلمهی عباد اوست؟! استغفر الله من هذا الوهم المبین! استغفر الله من هذا الظلم العظیم! استغفر الله من هذا الخطأ الکبیر!
بگو: ای هادی! اگر در این حین سمع را از قصص کاذبه طاهر سازی، از لسان حضرت نقطه «اننی انا اول العابدین» اصغا نمائی، من یظهره الله ـ روح ما سویه فداه ـ محیط بوده نه محاط! مقام نقطه به قول او ثابت شده و میشود. انه هو غنی عمن فی السموات و الارض. کل به او محتاج و در این مقامات، حضرت نقطه به کلمهی مذکوره ناطق. اسمع ثم انصف و لا تکن من الظالمین!
و اگر مقصود آگاهی نفوس منصفه بوده، ایشان از ذکر من یظهره الله و کلمهی او که نقطهی اولی از آن اخبار نموده بقوله: «انه ینطق فی کل شأن: اننی انا الله» الی آخر الآیة، مقام آن نطفهی طیبه و آن لطیفهی طاهرهی ربانیه را دانسته و میدانند. باری، مقصود آن حضرت از ذکر این اذکار اشتغال به ذکر آن محبوب بوده. اعرف و کن من الشاکرین! اعلم و کن من التائبین! انظر و کن من المنصفین!
میفرماید: «شجرهی اثبات به اعراض از او شجرهی نفی میشود.» لعمر الله! ندای بیان مرتفع و با ناله و حنین میفرماید: «یا قوم! یوم یوم الله است و امر امر او! به قطره از بحر ممنوع نشوید و به ذره از آفتاب ظهور محروم نمانید!»
لعمری یا هادی! اخذت الغدیر و نبذت بحر الله ورائک! اتق الله ثم انصف فی ما ظهر بالحق! انه یغنیک عن دونه و یهدیک الی نبأه العظیم. یا هادی! هل یقدر من اردته [یحیی] ان یستن مع الفارس الالهی فی میدان الحکمة و البیان؟ لا و ربک الرحمن! خذ اعنة هویک ثم ارجع الی مولیک. ان الیه مرجعک و مثویک.[۴۰]
نتیجه گیری
براساس اسنادی که در این نوشته آورده شد، در مجموع، به اصالت «الواح» و «توقیع»هایی که دربارهی بزرگداشت مقام میرزا یحیی صبح ازل به سیّد علیمحمّد باب منسوب شده و متنشان در آثار تاریخی آورده شده باید یقین داشت. همچنین، نگاه باب به من یظهره الله موعود و این که در آینده متولد خواهد شد قابل توجه است. این اسناد به دستخط باب یا کاتب او هستند و در نخستین درجهی اهمیت قرار میگیرند.
در این میان، اصل صدور آنچه در ادبیات ازلیان «لوح وصایت» نام گرفته، از سوی بهائی بلندمرتبهای چون ابوالقاسم افنان پذیرفته شده است. همچنین، نوشتهی مربوط به مکتبخانهی من یظهره الله نیز در کتابی که حاصل کار گروهی از بزرگان بهائی در حیفا است، آمده است.
با این توصیف، میتوان پذیرفت که باب صبح ازل را به مقام مرآتی برگزید و حفاظت آیین خود را به او سپرد؛ همچنین، به او دستور داد تا بخشهای باقیمانده از کتاب بیان را ـ با «آیات الهی» که بر او «نازل میشود» ـ به پایان رساند. معنی این سخن جز جانشینی صبح ازل نسبت به باب نبود.
آنچه باقی میماند، دعوی بهائیان دربارهی ظاهری بودن مطالب نوشتههای باب است. روشن است که سخن بهاء الله و عبدالبهاء برای پیروانشان پذیرفتنی است اما در مقام بحثی که تنها به تاریخ نظر دارد و از روزن های خارج از باورهای ازلی و بهائی به این موضوع مینگرد، آن را نمیتوان پذیرفت. این نتیجه گیری از آن جهت است که داعیان اصالت مقام صبح ازل برای اثبات دعوی خود سندهایی متقن بهدست دادهاند که گروه مقابل فاقد آنگونه اسناد هستند. دانسته است که وجود یک سند برای یک ادعا قطعی بودن آن را ثابت میکند مگر زمانی که دلیلی در همان تراز به نقضش بپردازد.
تمام آنچه بهائیان آوردهاند، چیزی جز نقل نیست که باید اثبات شود. زمانی که بهاء الله این دعوی را عرضه کرد، تنها دوتن از بابیان را به عنوان آگاهان از آن امر بزرگ شناساند. نفر نخست، ملا عبدالکریم قزوینی بود که آن زمان در قید حیات نبود و در سال ۱۲۶۸ ق. کشته شده بود. وی اینک حضور نداشت تا درستی یا نادرستی آنچه را که به او منسوب میشد بگوید. نفر دوم نیز میرزا موسی (برادر بهاء الله) بود که از نزدیکترین پیروان او به شمار میرفت و طبیعی است که به حمایتش میپرداخت.
گذشته از این، نگاه تاریخ نگاران بهائی به نفوذ بهاء الله در میان بابیان بهگونهای است که او را در همان زمان حیات باب بسیار مهم مینمایاند. به روایت بهائیان، بهاء الله کسی بود که مورد توجه حاکمان ایران قرار داشت. نیز او بود که جسد باب را از آورندگانش گرفت و به خاک سپرد. باید پرسید: آن شهرت فراگیری که عبدالبهاء برای بهاء الله یاد کرده، به چه اندازه از شهرت رییس کل بابیان پایینتر بود که با نصب ظاهری و مصلحتی صبح ازل به مقام جانشینی باب توجه مخالفان را از کشتن او منحرف میکرد؟! با نگاه از این منظر، آیا طرح پیشگفته برای حفاظت بهاء الله فایدهمند بود، آنهم طرحی که یک طراحش باب (مظهر ظهور الله) و طراح دیگرش موعود او (بهاء الله: مظهر ظهور الله بعد) بودند؟! با این ترتیب است که باید گفت سخن عبدالبهاء در همراهی شهرت عظیم بهاء الله با محفوظ ماندنش به سبب جانشینی مصلحتی صبح ازل منطقی به نظر نمیرسد.
همچنین، با در نظر داشتن مقام الهی باب در نگاه بهائیان، آیا میتوان پذیرفت کسی که صاحب رسالتی بزرگ به شمار می آید و برای هدایت مردم برانگیخته شده، برای امری با این درجه از اهمیت مصلحت اندیشی کند و با نصب ظاهری صبح ازل به جانشینی حدود۱۵ سال پیروان خود را به مسیری به ظاهر درست اما در معنی پوچ و بی ارزش سوق دهد؟
به نظر میرسد بهائیان ـ که نگاهی الهی به باب دارند ـ به این پرسشها پاسخ مثبت نتوانند داد. از این روست که باید گفت: آنچه بهاء الله و پیروانش برای خدشه دار کردن مقام صبح ازل گفته اند، از منظر یک نگاه تاریخی خارج از اعتقاد ازلی و بهائی فاقد استحکام لازم برای پذیرش است.
پی نوشت ها:
[۱]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، صص 23 تا 25.
[۲]. توضیح ناشر: مریم، مراد عیال صبح ازل است که پس از بیرون رفتن از ایران دیگر او را ندیده و در بین بابیه به «قانته» مشهور بوده است.
[۳]. توضیح ناشر: نور، مراد آقا نورالله فرزند صبح ازل است.
[۴]. توضیح ناشر: خواهر قهیر بانویی است که در ایام اقامت نقطهی اولی در اصفهان برای خدمت او فرستاده شده است.
[۵]. توضیح ناشر: قهیر، مراد ملا رجبعلی معروف به قهیر که از بزرگان فضلا و مصدقین اولیهی نقطهی اولی بوده و پس از انقسام بابیه، رسالهی مستدلی در رد ادعای میرزا حسینعلی نوشت و عاقبت هم به دست پیروان وی در عراق عرب کشته شد.
[۶]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمهی ناشر، صص ج و چ.
[۷]. شیخ محمّدمهدی شریف کاشانی، تاریخ جعفری، صص 55 و 56. فاضل مازندرانی قانته را «خادمهی قرةالعین» یاد کرده است. (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج 5، ص 63، پاورقی)
[۸]. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص 218.
[۹]. میرزا مصطفی کاتب، جواب لوحی از عباس افندی، صص 50 و 51.
[۱۰]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 3، صص 234 و 235.
[۱۱]. میرزا مصطفی کاتب، جواب لوحی از عباس افندی، صص 54 و 58. میرزا مصطفی کاتب در این اثر نوشتهای از همسر باب را بازنویسی کرده است. عبارت این زن در شرح موضوع یادشده این است: «… در آن وقت، میرزا حسینعلی بهاء هم عنوان گرفتن و تزویج مرا کرده بود و تمام صدماتی که به بنده و آقای حاجی سیّد محمد [اصفهانی ـ که به امر صبح ازل با من ازدواج کرده بود ـ] رسید، از دشمنی آن روز [ناشی شد] و از این جهت بود که اخویهای بنده و دائی آقای حاجی سیّد محمد را کشتند….» این موضوع را دکتر سعیدخان کردستانی هم از او شنیده و بازگفته است: «حضرت ثمره امر به نکاح من فرمود. من هم، برحسب امر اعلی، سمعاً و طاعةً گفتم و زن ازل شدم که از شر بهاء برهم، چونکه میرزا موسی کلیم (برادرش) را فرستاده و خطبهی مرا طالب شد. بعدها سایر زنهای ازل از بس که هر روز جنگیدند و اوقات تلخی نمودند، عرصه را بر حضرت ثمره تنگ کردند و مرا به سیّد محمد اصفهانی بخشید و عیال او شدم.» (سعیدخان کردستانی، شرح و توضیح نسخه های خطی بابی و بهائی دکتر سعیدخان کردستانی، ص 25) این نسخه بدون نام است و عنوان یادشده را نگارنده برایش برگزیده است.
[۱۲]. بدیعهی مرآتی نوری در کتابی که در پاسخ به یکی از داعیان بهائی نوشت، نام سیّد حسین کاتب را در میان بزرگان بابی پیرو صبح ازل آورده و نوشته: «نامه ای که به حضرت قانته نوشته و در کتاب الواح گراور شده، شاهد است بر ایمان مشارٌ الیه نسبت به حضرت ثمره.» (بدیعه مرآتی نوری، وقایع راستین تاکر نور، ص 58) وی در این نامه، کسانی چون ملا محمّدجعفر کرمانی، ملا محمّدجعفر نراقی، ملا رجبعلی قهیر، میرزا هادی دولت آبادی، آقا مهدی سرلتی و شیخ هادی نجم آبادی را یاد کرده و از ایمان ایشان به صبح ازل سخن گفته است.
[۱۳]. توضیح ناشر در پاورقی ص چ: کلیشهی بالای صفحه [عبارت «هو الدّین المتداین» در متن] مربوط به پشت صفحهی اصل خط میباشد.
[۱۴]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، صص 29 و 30. (توضیح ناشر در پاورقی صفحهی 29: دو کلمهی «المنابع المعتبر» درست خوانده نشد. شاید رمزی باشد.)
[۱۵]. پیشین، مقدمهی ناشر، ص چ.
[۱۶]. پیشین، مقدمهی ناشر، صص 32 تا 34.
[۱۷]. این جمله در پانوشت صفحهی ح از کتاب قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب آمده اما در اینجا در بخش اصلی متن آورده شد.
[۱۸]. عزیهخانم نوری و همکاران، تنبیه النائمین، ص 162.
[۱۹]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 2، ص 85.
[۲۰]. حضور بابیان در بدشت را بهسال 1264 ق. نوشتهاند. (اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 4، ص 481) پیش از این نیز آمد که صبح ازل نخستین نوشتهی خود را در سال 1265 ق. برای باب فرستاد و در سال 1266 ق. ازسوی او مرآت شناخته شد.
[۲۱]. توضیح ناشر: کلیشهی بالای این لوح مربوط به پشت صفحهی اصل خط میباشد.
[۲۲]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، صص34 تا 36.
[۲۳]. پیشین، مقدمهی ناشر، صص ح و خ.
[۲۴]. توضیح ناشر: دو فقرهی کلیشهی بالای صفحه مربوط به پشت صفحهی اصل خط میباشد.
[۲۵]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، ص 38.
[۲۶]. پیشین، مقدمهی ناشر، ص خ.
[۲۷]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج 4، صص 271 و 272.
[۲۸]. میرزا یحیی صبح ازل، مجمل بدیع در وقایع ظهور منیع، ص 8.
[۲۹]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص 144.
[۳۰]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهورالحق، ج 8، بخ شنخست، پانوشت صفحات 521 تا 525.
[۳۱]. نورالدّین چهاردهی، باب کیست و سخن او چیست؟، صص 57، 58 و 85.
[۳۲]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، صص 38 تا 40.
[۳۳]. پیشین، مقدمهی ناشر، صص ج و د.
[۳۴]. پیشین، ص 20. در پانوشت این صفحه آمده: «جملهی «در مکتبخانهی من یظهره الله منور فرمایند» در پشت صفحهی اصل خط مرقوم شده است.»
[۳۵]. توضیح ناشر دربارهی «من یظهره الله»: من یظهره الله یعنی کسی که خدا او را ظاهر میکند و نقطهی اولی موعود بیان را به این عنوان نامیده و در بیان فارسی وقت ظهور او بین 1511 تا 2001 سال از بیان نوید داده شده؛ مع الوصف، بعد از شهادت نقطهی اولی عدهای مدعی این مقام شدند که ازجملهی آنها میرزا حسینعلی است که خودش «بهاء» و پیروانش «بهائی» خوانده میشوند و صبح ازل همهی مدعیان این امر را کاذب خوانده و رد کرده است. ([قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمهی ناشر، ص ج، پ 1)
[۳۶]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمهی ناشر، ص ج.
[۳۷]. [گروهی از بهائیان حیفا،] منتخبات آیات از آثار حضرت نقطهی اولی ـ عز اسمه الأعلی، صص 2 و 3.
[۳۸]. سیّد علیمحمد باب، بیان فارسی، باب پانزدهم از واحد پنجم، ص 176.
[۳۹]. حاج میرزا هادی دولت آبادی، فصل الکلام، صص 14 و 15.
[۴۰]. میرزا حسینعلی بهاء الله، الواحات مبارکهی حضرت بهاء الله جل ذکره الاعلی شامل: اشراقات و چند لوح دیگر، صص 24 تا 27.
منبع: فصلنامه بهائی شناسی
tarikh