پرسش – حکم و جزای سب پیامبر و سران بهائیت در جامعه بهائی چیست؟

0 582

پرسش

حکم و جزای سب پیامبر و سران بهائیت در جامعه بهائی چیست؟

پاسخ نخست

با سلام و تشکر از نکته سنجی شما در طرح سوال، ابتدا باید به تعریف اصطلاح ” طرد روحانی” در فرهنگ مصطلاحات بهائی توجه کنیم. بر اساس مجموع مدارک: امری « کسی که به واسطه تخلف از تکالیف و وظایف امری در ردیف ناقض عهد و میثاق قرار گیرد به حکم ولی امر الله(شوقی) و یا رای ایادیان امر الله از شریعت اخراج می گردد و معاشرت و سلام و کلام جایز نباشد» و نیز بنا به آنچه شوقی در نامه مورخ 30 مارچ 1957 به محفل روحانی ملی کانادا در تعریف ناقضین عهد و میثاق می نویسد:”میتوان نفوسی را که به طور فعال با ناقضین عهد که دشمنان شناخته شده امرند و کسانی که امر الله را با همان قصد و نیت گروه فوق مورد هجوم قرار می دهنداز جمله ناقضین عهد و میثاق محسوب کرد. همان طور که میدانید جز شخص ولی امر هیچ کس مجاز نیست که دیگران را ناقض قلمداد کند.”

البته ضروری است بدانید که کلمه ناقض اول بار توسط عبدالبهاء به برادر خود “محمد علی افندی” اطلاق گردید که بعد از فوت پدر با او از در مخالفت برآمدو از این رو پیروان او را ناقضین نامیدند و در مقابل پیروان عبدالبها با اصطلاح ثابتین نامگذاری شدند.

در نصوص امری برای توجیه احکام سخت ترک هرگونه معاشرت ناقضین را به مبتلایان امراض مسری نظیر سل و سرطان(!) تشبیه نموده اند.(به نقل از عبدالبها، نجم باختر، جلد 12 ص233 انگلیسی)

از مجموع توضیحات فوق چنین نتیجه می گیریم که اگر سب و دشنام به رهبران بهائی (شامل عبد البهاء و بهاءالله) از نشانه های ابراز دشمنی و تخلف از اوامر ایشان محسوب شود قطعا به منزله نقض عهد و میثاق است ولی از انجا که هم اینک از مجموعه ایادیان امر الله که در زمان بها الله و عبدالبها و شوقی منصوب شده بودند ، کسی در قید حیات نیست در واقعیت امر به تعبیر علما” قضیه منتفی به انتفاء موضوع است” یعنی عملا تعیین مصادیق نقض و اعلام آن به بیت العدل ممتنع می باشد و حتی هیئت های مشاورین قاره ای نیز اختیار تعیین مطرودین را ندارند. پس ما حصل اینکه داستان طرد روحانی صرفا لکه ننگی بر تارک سوابق زندگانی رهبران بهائی و رودررو با شعار وحدت عالم انسانی ایشان است. مجموعه اسامی و احوالات مطرودین در کتابی به نام “آل الله” از طرف تشکیلات بهائی منتشر شده و در آن علت طرد هر کدام نیز توضیح داده شده است. 

جالب این است که تقریبا تمامی بستگان درجه اول و دوم شوقی نظیر پدر، مادر، برادر، خواهر و… در زمان حیات خوداو در زمره مطروین  اند. مشروح قواعد ارتباط با مطروین در کتاب انوار هدایت صص 229 تا 238 و 405 و 409 آمده است.

 

پاسخ دیگر

با سلام
ghased گرامی؛ آنچه که شما از تعریف طرد بیان فرموده اید، به نظر ناظر بر تمرد از تکالیف و وظایف بهائی است، در حالی که پرسش من ناظر به فردی اعم از بهائی و غیر بهائی می باشد، که صرفا اقدام به سب سران بهائی (مثل بهاء الله و عبدالبهاء و …) نماید. یعنی پرسش من فراتر از یک بحث درون دینی بوده و ناظر به جنبه های قانون مدنی می باشد. لذا فرض را بر زمانی که عملا حکام جامعه ای بهائی باشند قرار دادم.

آیا برخورد مدوّنی از سوی بهائیت نسبت به کسانی که خارج از این دین باشند و اقدام به سب سران این دین نمایند وجود دارد؟ یا نمونه ای از آن در تاریخ دیده شده است؟

ضمنا در مورد بهائیانی که اقدام به این عمل نمایند، آیا این سب نمودن به منزله سرپیچی از تکالیف یا مخالفت با اوامر و احکام بهائی می باشد تا آنها در زمره ناقضین و مشمول مجازات طرد به حساب آیند؟

این که فرموده اید: “از مجموع توضیحات فوق چنین نتیجه می گیریم که اگر سب و دشنام به رهبران بهائی (شامل عبد البهاء و بهاءالله) از نشانه های ابراز دشمنی و تخلف از اوامر ایشان محسوب شود قطعا به منزله نقض عهد و میثاق است” آیا منظور شما این است که ابراز دشمنی دقیقا به منزله نقض عهد می باشد؟ لطف می فرمایید اگر نصی دال بر این مطلب ارائه دهید، چون تا جایی که در این سایت مطالعه کردم حکم طرد شامل ناقضین می گردد و ناقض کسی است که “بر خلاف احكام و تعالیم بهائی عمل كند و عدم تمسّك در اطاعت خود را به اوامر و احكام بهائی و آراء محافل روحانیّه عملاً نشان دهد و به تذكّرات و انذارات محفل روحانی محلّی و محفل روحانی ملّی وقعی ننهد و به جبران مافات اقدام نكند.”(1)

و به نظر حقیر، بنا بر تعریف فوق سب نمودن با مخالفت با احکام و تعالیم بهائی حداقل در ظاهر متفاوت است هر چند که احتمالا هر دو عمل از یک فرد سر بزند.

به هر صورت خوشحال می شوم اگر نظرات تکمیلی شما و سایر محققین را در این باره دریافت کنم.

———————–
1-http://www.bahairesearch.org/fa/question/%D9%85%D8%AC%D8%A7%D8%B2%D8%A7%…

پاسخ دیگر

کاربر محترم “پرویز”

با سلام و امتنان از پیگیری شما برای دستیابی به پاسخ سوالتان ، با توجه به فرض اولیه شما: «روزی اکثریت افراد جامعه ای پیرو بهائیت باشند به نحوی که حکومت و اداره آن جامعه در اختیار بهائیان باشد» و نیز « پرسش من ناظر به فردی اعم از بهائی و غیر بهائی می باشد که صرفا اقدام به سب سران بهائی نماید»

با تکیه بر این دو فرض با مراجعه به مجموعه کتاب هایی که در موضوع احکام و قوانین بهائی منتشر شده است و جدیدترین آنها با نام “انوار هدایت” از طرف بیت العدل اعظم تدوین گردیده، برای من روشن است که پاسخی برای سوال شما نیست .باید به جمله شرطیه :” اگر سب و دشنام به رهبران بهائی از نشانه های ابراز دشمنی و تخلف از اوامر ایشان محسوب شود، قطعا به منزله نقض عهد و میثاق است.” توجه بفرمایید ، تقاضای نص بر صحت جمله شرطیه فوق نمی نمودید چرا که از نظر منطقی اگر شما جمله مقدم را صحیح ندانید خوذبخود جزای شرط هم صحیح نخواهد بود به عبارت دیگر گزاره شرطیه فوق بیان یک قاعده عمومی است و در حکم قانون گزاری نیست یعنی به طور طبیعی اگر کسی (ولو بهائی) سب و دشنام بر فردی را برای خود جایز بداند چگونه خود را ملزم به اجرای اوامر و نواهی او خواهد دید؟

اما خارج از محدوده سوال شما احتمالا مطلع هستید نه تنها مطالبه قوانین صریح و روشن از تشکیلات امری برای آینده ای نا معلوم دردی را دوا نمی کند بلکه در آغاز تشریع و نوشتن کتاب اقدس پاسخ بسیاری از احکام ضروری مطرح شده به زمان آینده و تاسیس بیوت عدل ارجاع شده است و تقریبا تمامی آنها حتی پس از نیم قرن تشکیل بیت العدل هنوز بدون پاسخ مانده است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

17 + 13 =