پرسش
مجازات طرد در بهائیت شامل چه کسانی می شود؟
پاسخ نخست
وبسی جای تعجب است که باب توبه وبرگشتن نیز برای کسانی که طرد روحانی شده، اکنون در این دیانت به اصطلاح نوین و پر مدّعا بسته است!!
((اگر چنین نفوسی از مرض رهائی یابند وسالم گردند و بخواهند در خدمت امراله وارد شوند، باید رأساً بحضرت ولی امر مراجعه نمایند….واگر واقعا انابه شان از روی خلوص باشد آنان را در صف ثابتین وارد و محشور خواهند فرمود ))(ترجمه توقیع منیع مبارکه مورخ یازدهم اوریل سنه 1949)
حال عزیزان بهائی اگر کسی بعد از طرد، هر چند به دستور بیت العدل هم باشد بخواهد مراجعه و جبران مافات کند، طبق نصّ صریح “باید” خود شخصش به خدمت “ولی امراله “برسد! و ایشان اجازهی ورود دوباره به بهائیت را صادر کنند!!
حال سؤال اساسی اینجاست که آیا اکنون ولی امری می شناسید؟!
و یا بیت العدل اعظم صلاحیت و نصّ صریحی مبنی بر تأویل نصوص دارند که در این مورد نیز اعمال نظر کند؟!
آیا از خود پرسیده اید که قرار میبود با وعده های داده شده و حکومت جهانی بهائیت نسبت به جمعیت هفت میلیاردی کنونی از هر کشوری فقط یک نفر جزو ناقضین و یا جزو نادمین می گشتند و هر کدام از ناقضین را رأساً ولی امراله رسیدگی و یا درغیر این صورت به خدمت ولی امراله در مرکز بیت العدل میرسیدند و فقط ایشان تشخیص درمان مرض جزام (توبه) را می دادند، چقدراز نظر زمان وهزینه قابل جمع و عمل بود؟
چگونه میشود “غفاریت”، “رحیمیت” و “ستاریت” خدای را با سخنان و آبروریزی های فوق جمع نمود؟
خوانندگان عزیز “عدالت”، “ستاریت” و “غفاریت” را در این دیانت می یابند؟
باری “بعد از طرح موضوع(طرد)” بر خلاف ادّعاها ی به ظاهر زیبا، اعم از “وحدت عالم انسانی” و یا “تحری حقیقت” در عمر کوتاه این مدّعیان “دیانت نوین ” به کرّات به دلایل واهی شاهد دستورات طرد اشخاص (چه اداری وچه روحانی ) ازطرف سران ورهبران این قوم می باشیم.
به یاد آورید این جملهی جناب عبدالبهاء را:
“اجتناب کنند اجتذاب کنید، دشمنی بنمایند دوستی بفرمائید، زهر بدهند شهد ببخشید.”(الواح الوصایا ص 15)
و آن را با مسألهی طرد مقایسه نمایید. آیا رهبران بهائی خود اوّلین ناقضین و قانون شکنان این به ظاهر دیانت جدید نمی باشند؟
پاسخ دیگر
موضوع “طرد” بعد از جناب عبدالبهاء”>عباس افندی (عبدالبهاء) به فرمان نوه اش شوقی افندی که رهبری جامعهی بهائیان را به عنوان ولیّ امرالله بر عهده گرفته بود، رنگ سازمانی و قانونی به خود می گیرد. هرچند بیت العدل وبهائیان کنونی معتقدند این امر از زمان بهاءالله (بنیان گذار فرقهی بهائی) بوده، ولی آثار وکتب والواح موجود مانند کتب “نظم بدیع جهانی”، “نظامات بهائی” و “نظم اداری” به غیر این را حکایت میکند.
شوقی افندی (سومین رهبر بهائیان) قانون مجازات “طرد” را در دو بخش اداری وروحانی این چنین تعریف کرده است:
1- طرد اداری: مجازات طرد اداری دربارۀ فرد مسجّلی اعمال می شود كه بر خلاف احكام و تعالیم بهائی عمل كند و عدم تمسّك در اطاعت خود را به اوامر و احكام بهائی و آراء محافل روحانیّه عملاً نشان دهد و به تذكّرات و انذارات محفل روحانی محلّی و محفل روحانی ملّی وقعی ننهد و به جبران مافات اقدام نكند. فی المثل كتمان عقیده، تعدّد زوجات، عدم رعایت مقرّرات ازدواج و طلاق بهائی، ترك انفاق، شرب مسكرات، تَمَرُّد از آراء و تصمیمات محافل مقدّسهی روحانیّه، مداخله در امور سیاسیّه علت طرد افراد بهائی می شود. مطرود اداری از حقوق اداری و اجتماعی بهائی مانند شركت در انتخابات، عضویّت محافل روحانیّه و لجنات امری، حضور در جلسات ضیافات و تقدیم تبرّعات محروم است.
البتّه قابل ذکر است که این نوع طرد به علّت خطاهای جزئی از طریق محفل ملّی اعمال شده و نیازی به نظر ولی امر الله ندارد،
زیرا هنوز طرف خاطی بهائی به شمار آمده واگر متنبّه شد محفل ملّی میتواند محدودیّتهای ایجاد کرده را از او سلب کند.
((اختیارات و مسئولیّتهای محفل روحانی ملّی بند 1: محفل ملّی نسبت به حقّ رأی افراد احباء تصویب عضویت در جامعهی بهائی اختیار تام دارد. بنابراین طرد اداری از اختیارات محفل ملّی است.))(نظامات بهائی ص5)
2- طرد روحانی : هر گاه یكی از افراد مُسَجّلِ جامعۀ بهائی از اوامر و نواهی مركز و مرجع منصوص سرپیچی كند، مشمول مجازات طرد روحانی می گردد.
در این نوع طرد (روحانی) طرف خاطی به دستور ولی امرالله که رئیس لا ینعزل بیت العدل می باشد، از جامعهی بهائی اخراج شده و هیچ کس حق ارتباط و حتّی تکلم را با این مطرود نداشته و در تعبیراتشان به عنوان مریض “جذامی” یاد مینمایند(عبدالبهاء ناقضین را به مریض جذام تشبیه وسفارش به راندن از خود نموده (مکاتیب ج3 ص 421)). در غیر این صورت، اگر کسی با آنها ارتباط داشته باشد، هر چند والدینش هم باشند، طرد میگردند.!!
((اخراج و طرد افراد از شریعت الهیه که جزء اختیارات خاصه ولی امر یعنی رئیس عالیه روحانی جامعه می باشد.))(نظامات بهائی ص85)
همان طور که ملاحظه می فرمائید :این نوع طرد (روحانی) طبق نصوص برخلاف ادّعاهای بیت العدل کنونی که فاقد رئیس عالیه ولا ینعزل میباشد، فقط از اختیارات “خاصه” ولی امر، یعنی رئیس عالیهی روحانی باید انجام گیرد. اوست که تشخیص ناقض بودن وبه اصطلاح خودشان مبتلا به مرض جذام بودن را میدهد! و حال این سردر گمی در بهائیت وجود دارد که اکنون که رئیس عالیهی روحانی یعنی ولی امر در قید حیات نمیباشد و راه ولی امری دیگر مسدود است، چه کسی میتواند این بار تشخیص”خاصه” را به دوش بکشد؟ (که این طرد دارای چنان عواقب شدیده معنوی است که در حیات روحانی آن شخص دخیل است!) (نظامات بهائی ص85)