اختلاف فرزندان میرزا بزرگ بر سر جانشینی باب و پاسخ به نقدهادرباره ی تواریخ بهائی
ماه نامه ی«گوهر» سال چهارم، شماره ی2، اردیبهشت ماه 1355، شماره ی مسلسل 38: 120-113.
دوستِ محقّقِ بارع و همکار متتبّعِ جامعِ ما، استاد سیّد محمّد محیط طباطبائی- اطال الله بقائه و دام ایام افاضاته- در شمارههای 12 سال دوم (سال 1352) و پنجم، ششم و نهم سال سوم (سال1353) و نهم (سال 1354) یعنی در چهار شماره ی ماه نامهی تحقیقی گوهر، چهار مقاله ی ممتاز و ممتع، در یکی از مباحث کتاب شناسی مرقوم داشتند و از غموض و ابهام یکی از نکات تاریخی پرده بر گرفتند وخفایایی تاریک را روشن ساختند که صاحب نظران را مطبوع طبع و پسند خاطر افتاد.
چون موضوع مبحوثٌ عنه ایشان، از بسیاری وجوه، مورد توجّه و علاقهی فرقهای خاص با مسلکی مخصوص بود، شک نداشت که مورد بحث، نقد، رد و نقض آنان قرار خواهد گرفت. ماه نامهی تحقیقی گوهر که در مسائل علمی و تحقیقی و تاریخی، جز خرق پردهی اوهام و کشف چهرهی حقیقت، نظری ندارد، برای احتراز از هر گونه سوءتفاهم و در جواب اعتراض مقدّر، در شماره ی پنجم سال سوم (مرداد ماه 1354) در ذیل صفحه ی 343 نوشت که :
«کلیهی ملاحظات و انتقاداتی که راجع به این سلسله از مقالات از طرف صاحب نظران برسد، پس از پایان آن ها، با رعایت اختصار در مبحث بحث و نقد، چاپ خواهد شد که مطلبی تاریک و سخنی ناگفته نماند.»
در این گیر و دار، یک مقاله ی انتقادی از آقای احمد خزان رسید که قرار بود در بخش بحث و نقد ماه نامه چاپ شود. بعد آقای دکتر علی مراد داوودی*، استاددانشگاه، نیز در همین زمینه مقالاتی نوشتند؛ ولی نخواستند در ماه نامهی تحقیقی گوهر چاپ شود و به طریقی دیگر منتشر ساختند. اینک استاد محیط نظر خویش را درباره ی محتویات آن مرقوم داشتهاند که درج میشود.
صفحات بحث نقد در این باب هنوز باز است و هر مقالهای که برسد، همان گونه که قبلاً تذکار دادهایم، با رعایت اختصار چاپ خواهد شد تا موضوع خوب حلاجی شود و در رشته ی مطلب گرهی ناگشوده نماند. “
اکنون به خلاصهی مطالب مطرح شده توسّط دکتر داوودی میپردازیم:
در پی چاپ مقالات آقای محیط طباطبائی در مجلّه ی گوهر، جزوه ی «مطالعه ی معارف بهائی» در صدد پاسخ برآمد. دكتر نصرت الله باهر نسخه ای از شماره ی 11 این جزوات را به حضور آقای سیّد محمّد محیط طباطبائی فرستادند. این نسخه حاوی پاسخی در مقابل مقاله ی ایشان در شماره ی 9 سال سوم (آذرماه 1354) مجلّه ی گوهر بود.
این عمل دكتر باهر به مذاق دكتر علی مراد داوودی خوش نیامد؛ «… به حضورتان عرض كردم كه این مطالب جهت مطالعه ی بهائیان تحریر و تكثیر می شود و شیمه ی اهل بهاء این نیست كه در برابر مطالب جراید مطلب بنگارند؛ در صدد مناقشه با ارباب قلم برآیند، مقالاتی به نیّت اثبات تفوّق و احراز فضیلت منتشر سازند، از این راه ناگزیر به مجادله ی در قول گرفتار شوند و «قصد غلبه ی بر خصم» مثل اُمم قرون وسطی بر احوالشان غالب آید…»
امّا در نهایت از دكتر باهر بابت مطلّع ساختن آقای طباطبائی از مطالب جزوه، سپاس گزاری كردند. پس از آن به مطالعه ی قسمت اوّل مقاله ی ایشان در جواب آن جزوه در شماره ی 2سال چهارم (اردیبهشت 2535)[1] و سپس متمم آن كه در شماره ی3 سال چهارم (خرداد2535) چاپ شد، پرداختند.
اكنون به ذكر خلاصه ی مطالب و نكات دكتر علی مراد داوودی درباره ی برخی از مباحث مطرح شده در مجلّه ی گوهر می پردازیم:
دكتر داوودی در ابتدا از آقای محیط طباطبائی بابت این كه اشتباه ادوارد براون و میرزا محمّدخان قزوینی را در مقالات قبل روشن کردهاند، تشكر می كنند.
«… و به صریح بیان معلوم ساختند كه كتاب نقطةالكاف مطبوع در جزء سلسله ی اوقاف گیب به این هیأت و صورت، نمی تواند از حاج میرزا جانی شهید كاشانی باشد… .»
ولی در ادامه از این كه آقای طباطبائی گناه این اشتباه را متوجّه میرزا ابوالفضل گلپلیگانی كردهاند، اظهار ناخرسندی کردند و به این مطلب اشاره كردند كه مرحوم محیط در سه صفحه از دو شماره، به پنج صورت در این باره تأكید كردهاند.(صفحه ی114 شماره ی 2 سال چهارم (2بار)/ صفحه ی 117 شماره ی 2 سال چهارم/ صفحه ی 208 شماره ی 3 سال چهارم)
دكتر داوودی دلیل برائت میرزا ابوالفضل را از رساله ی «اسكندریّه» خودِ گلپایگانی، این گونه بیان می كند:
«آقا میرزا حسین نزد نامه نگار آمد… گفتم كه تاریخی از مرحوم حاجی میرزا جانی كاشانی كه از شهدای تهران و از خوبان آن زمان بوده است در میان احباب هست؛ لیكن او مردی بوده است تاجر و از تاریخ نویسی ربطی نداشته و تاریخ سنین و شهور را ننوشته.نهایت چون مردی با دیانت بوده است، نقل وقایع را آن چه دیده و شنیده است، به راستی مرقوم داشته، این كتاب را بدست آرد… .»
دكتر داوودی تأكید می كنند كه اشتباه از ناحیه ی ناشران قزوینی و انگلیسی كتاب معهود است.
«… كه نسخه ای را كه در پاریس به دست آوردهاند، به همین صورت و هیأت و با این مقدّمه و با این اِلحاقات و با این اسم و رسم، همان تاریخ حاجی میرزا جانی دانستهاند كه ابوالفضائل گلپایگانی بدان اشاره کرده و حضرت عبدالبهاء نیز در یكی از الواح وجود كتاب مختصری به این عنوان را تأكید فرمودهاند.»
دكتر داوودی در پی این دلایل به یك نقل قول از آقای محیط اشاره می كند:
«… انتساب این كتاب به حاجی میرزای جانی به طور مسلّم نتیجه ی استنباط و فعّالیّت تبلیغاتی پرفسور ادوارد براون بوده… .»
(صفحه ی 958 شماره ی 11 و 12 سال دوم مجلّه ی گوهر).
در این قسمت آقای داوودی به عدم صحّت مطالب درج شده در صفحه ی 208 شماره ی 3 سال چهارم می پردازد. اشاره ی ایشان راجع به اظهار نظر آقای محیط طباطبائی درباره ی كلام عبدالبهاء است كه در موردی نوشتهاند:
« … ضمناً باید به یاد داشت كه حاجی میرزا جانی معروف به نقطه ی كافی، مؤلّفِ رساله ی نقطةالكاف كه به غلط نام او را روی تاریخِ قدیمِ بابیّه نهادهاند، غیر از میرزا آقا جان كاشی است كه در لوحِ میرزا نعیم یاد شده است… .»
دكتر داوودی در ادامه، عدم صحّت این مورد را از مطالبِ خودِ ایشان(صفحه ی 206 شماره ی 3 سال چهارم) به نقل از همان لوحِ مبارك، این گونه بیان می كنند:
«… نامه ای كه مرقوم کرده بودید با تفاصیل تاریخ آقا میرزا جانی كاشانی و تحریف بی خردان… جمیع واضح و معلوم گردید… .»
سپس به تصدیق آقای طباطبائی بر اعتبار كتاب نبیل زرندی در تاریخ امر بدیع اشاره می كنند كه مرحوم محیط در شماره ی 9 سال سوم، درباره ی نبیل این گونه نگاشتهاند كه:
«… یكی از شهود معاصر یا چسبیده به عصر بروز این حوادث محسوب می شد و هر چه در این باره می نوشت از اسنادِ دستِ اوّل و دسته ی متقدّم به شمار می آمد…» و در شماره ی 2 سال چهارم نوشتهاند كه كتاب نبیل زرندی «… چون شمشیر آخته ای می توانست ناگهان بر سر نقطةالكاف چاپ براون فرود آید…».
در ادامه دكتر داوودی به این مطلب می پردازد كه:
«… ایشان به قصد این كه اهل بهاء نتوانند به این سخنان استناد كنند، یا ایشان را به قبول نتیجه ی حاصله از تصدیق این مقدّمه دعوت نمایند، نمی بایست با اصراری بیش از حدّ مدّعی شوند كه نبیل زرندی چنین اثری را نگذاشته و كتابی كه مطالب تاریخی آن مبنای تحریر كتاب مستطاب مطالع الانوار Dawn Breakers به قلم مبارك حضرت ولیّ امرالله باشد، ننگاشته است و یا حتّی «چشم احدی به مخطوطی از آن در عكّاء و حیفاء نیز نیافتاده” است…»، سپس به شخصی اشاره می كنند كه نه تنها چشم او به این نسخه افتاده، بلكه ظواهر آن را به دقّت سنجیده است.
نكته ی بعدی درباره ی مطلب صفحه ی 115 شماره ی 2 سال چهارم مجلّه ی گوهر می باشد كه مرحوم محیط نگاشتهاند:
«… با وجود آن كه در دیباچه ی تاریخ چاپی منسوب به نبیل زرندی، اتمام تألیفِ آن در 1305 قید شده، نمی دانم چرا نسخه ای از این كتاب به براون اهداء نشده؟ تا دو سالِ بعد، این را به جایِ آن یك ترجمه كند و با تعلیقات فراوان به زبان انگلیسی در دو جلد انتشار دهد… .»
دكتر داوودی متعرّضِ این مطلب شده و ایشان را به مقدّمه ی ترجمه ی فارسی نسخه ی منتشره ی كتاب مطالع الانوار ارجاع می دهند؛ آن جایی كه نبیل می گوید:
«مقصد من آن بود كه… مهم ترین حوادثی را كه از ابتدای سنه ی شصت، یعنی سال اعلان دعوت باب تاكنون (سال 1305 هجری) به وقوع پیوسته، سال به سال نقل نمایم… .»
و در پی این مطلب می گویند كه به شهادت شخصِ نبیل زرندی شروع تألیف كتاب در اواخر ذی القعده ی سالِ 1305 بوده و تألیفِ آخرین جزء آن در شبِ 26 ربیع الاوّلِ سال 1308 هجری قمری به پایان رسیده است و پس از صعود( بهاءالله)، حضرتِ عبدالبهاء در سالِ 1309 ق تكمله ای بر این تاریخ در شرح صعود حضرت بهاءالله نگاشته و قلم را وا گذاشتهاند.
بنابر این، این كتاب یك سال پس از مراجعت ادوارد براون از ارض اقدس پایان یافته و البتّه چنین كتابی را نمی توانستند به این مستشرق بسپارند تا به قولِ آقای طباطبائی «با تعلیقات فراوان در دوجلدانتشاردهد».
آقای محیط طباطبائی در مقالات خود، بارها به این نكته متذكّر شدهاند كه:
«… چرا حضرت عبدالبهاء در هنگام انتشار كتاب نقطةالكاف، به جای احاله ی تحریر جواب به امثال ابوالفضائل، نعیم، ادیب و سمندر، به نشر همین كتاب مبادرت نفرمودهاند… ؟»
دكتر داوودی در مقام پاسخ، ایشان را به آن چه در جزوه ی 11 مطالعه ی معارف بهائی (تحت عنوان «روش اهل بهاء در نگارش تاریخ در حال و استقبال») نوشته شده، ارجاع می دهند:
«… كه امر حضرت عبدالبهاء به لزوم تحریر جواب در مقابل كتاب نقطةالكاف، نه بدان سبب بود كه اهل بهاء تاریخ امر بدیع را بنویسند تا كتابی در مقابل كتابی نهاده شود، بلكه قصد ایشان آن بود كه با جمع مدارك لازمه و كشف نسخه ی مخطوطه ی قدیمه، نشان داده شود كه آن چه بنام نقطةالكاف منتشر داشته و مقدّمه ای بر آن نگاشتهاند، كتاب اصیل، صحیح و دقیق نیست… و ربطی به حاجی میرزای جانی كاشانی ندارد… .»
و این هدف با انتشار تاریخ نبیل برآورده نمی شد.
ایراد بعدی دكتر علی مراد داوودی متوجّه ترجمه ی آقای طباطبائی از تركیب Dawn-Breakers (اسم كتاب حضرت ولیّ امرالله) است.
ایشان این پرسش را مطرح می كنند كه چگونه آقای محیط این تركیب را به «امواج نور» ترجمه كردهاند؛ در حالی كه قسمت اوّل، یعنی كلمه یDawn ، به معنای سحرگاه و كلمه ی Breakers، به معنای شكافته شدن است. بنابر این، معنای این تركیب، نخستین تابش سپیده دم است كه كرانه ی افق را می شكافد. بنابر این، برای این تركیب، عنوانِ «مطالع الانوار» مناسب ترین گزینه می باشد.
در ادامه ی مقاله، دكتر علی مراد داوودی انتشار جزوه ی «مطالعه ی معارف بهائی» را سبب ممانعت از تحریف حقایق می دانند:
«…[انتشار این جزوه] موجب شد كه در بعضی از موارد آقای محیط طباطبائی به بعضی از اشتباهات واقف شوند و در صدد اصلاح یا ترمیم آن ها برآیند و بدین ترتیب از تحریف حقایق امور كه ممكن بود در آتیه با استناد به مقالات ایشان صورت پذیرد، ممانعت نمایند…».
درادامه، ایرادات وارده توسط دكتر داوودی بر مقالات آقای محیط طباطبائی را به دو قسمت تفكیك می كنیم؛ بخشی كه مورد قبول و تصحیح آقای طباطبائی قرار گرفته و قسمت دوم كه هم چنان بر آن ها تأكید داشته و دلایل خویش را مستدل می دانستند.
بخش اوّل
ایراداتی كه مورد قبول آقای طباطبائی قرار گرفته و تصحیح شدند:
الف) اشتباهی كه در ذكر اسم كتاب حضرت عبدالبهاء صورت گرفت و ایشان نام «تذكرةُ الوفاء» را به جای «اتمامُ الوفاء» پذیرفتند.
ب) ایشان قبول كردند كه منظومه ی نعیم سدهی، كتابی در ردّ نقطةالكاف براون نیست و كارگران چاپ خانه از یك عبارت مقاله ی ایشان در سه مورد، سه كلمه ی «كه»، «خود» و «شد» را جا انداختهاند؛ «…و از قضای روزگار جمله ای ترتیب دادهاند كه در عین صحّتِ اركان، خود را نقض می كند. پس باید جملهی مقاله ی سابقه به این صورت خوانده شود: «…و دیگر به تدوین كشف الغطاء با استمداد از نعیم شاعر سدهی كه برای تنظیم استدلالیّه ی خود معروف شده، نیازی در كار نبود.»
ج) از جمله مواردی كه مورد تأیید آقای محیط قرار گرفت، این نكته بود كه ایشان در مقاله ی خود، انتشار ترجمه ی انگلیسی تاریخ نبیل زرندی را سی_ چهل سال بعد از وفات نبیل نگاشته بودند و در هنگام چاپ كلمه ی «چهل» از متن جا افتاده بود.
بخش دوم
اشكالاتی كه مورد تأیید آقای طباطبائی قرار نگرفته و بالتّبع تصحیح نگردیدند:
الف) ایشان بار دیگر تأكید كردند كه: «…[كتاب] تذكرةُ الوفاء كه هفتاد و اندی سال پیش در حیفا چاپ شده و سی سال قبل آن را خوانده ام…».
آقای دكتر داوودی نیز ایشان را به مقدّمه ی این كتاب (تذكرة الوفاء)، ارجاع می دهند: «… و در مقدّمه ی آن به صراحت بنگرند كه كتاب مزبور نخستین بار در تاریخ ژانویه ی سال 1924 میلادی مطابق جمادی الاوّل 1342 هجری قمری یعنی پنجاه و اندی سال پیش از این، در حیفا به طبع رسیده است و هفتاد و اندی سال پیش از این، حتّی كتابی بدین نام از قلم مولی العالم صادر نشده بود تا ایشان (آقای طباطبائی) به خواندن آن موفّق شده باشند… .»
ب) دكتر داوودی به این مطلب می پردازد كه آقای محیط طباطبائی در سه مورد از مقاله ی خویش تأكید دارند كه كتاب «مقاله ی سیّاح» در تاریخ 1303 ق تألیف شده است: «… نسخه ای از مقاله ی سیّاح در سفر 1307 [هجری قمری] براون به عكّاء، از طرف مؤلّف به او اهداء شده است و بنا به نوشته ی براون كه شاید از خود مؤلّفِ میزبان شنیده باشد، در [سال] 1303 [هجری قمری]، یعنی چهار سال قبل از سفر براون به عكّاء، تألیف شده و نسخه ی اهدایی به او در [سال] 1307 [هجری قمری]، كتابت یافته است.» (صفحه ی 205 شماره ی 3، سال چهارم)
دكتر داوودی در مقام پاسخ كمی قائل به تفصیل می شوند: «… تا بتوانم این مطلب را نه تنها برای «محفل اُنس»، بلكه برای اهل انصاف از همه ی اصناف روشن سازم.»
ایشان در ابتدا تقصیر این اشتباه را متوجّه براون می دانند: «… براون در مقدّمه ی ترجمه ی انگلیسی كتاب مقاله ی سیّاح در شرح تحویل این كتاب مستطاب به وی چنین نوشته است:
«گفتند كه كتاب تاریخی جدیداً تدوین شده كه موجود و مسلّم و صحیح است؛ شرح وقایع را تا حدود ایّامِ كنونی دارد. در همان روز كتاب مزبور را به من دادند و همین كتاب است كه ترجمه ی متن آن به انگلیسی به عمل آمد.»
پس ملاحظه می شود كه ادوارد براون از میزبانان خود فقط چنین شنیده كه مقاله ی سیّاح جدیدا تدوین شده است و این خودِ او بوده كه تاریخ تألیف كتاب را چهار سال قبل از آن پنداشته است و قول او در مقام دیگری از همین مقدّمه ی انگلیسی چنین است:
«این كتاب تألیف جدیدی است و از یكی از جمله های آن در صفحه ی 67 (ترجمه ی انگلیسی) استنباط می شود كه در حدود سال 1886 میلادی (مطابق 1303 هجری قمری) نوشته شده است؛ «و در حاشیه ی صفحه ی 67 در شرح همان جمله ای كه مورد استناد اوست، می گوید كه چون مؤلّفِ كتاب فرموده است كه: « قریب سی و پنج سال است كه از این طایفه مخالف دولت و مغایر ملّت امری حادث نشده است…» (صفحه ی 96 اصل مقاله ی سیّاح، طبع بمبئی)… .»
در ادامه، دكتر داوودی اشتباه براون را این گونه تبیین می كند: «… بنا به اجتهاد ادوارد براون، شروع این مدّت را سال 1268 هجری قمری كه واقعه ی تیراندازی به ناصرالدّین شاه كه در همان سال روی داد، باید گرفت. پس تاریخ نگارش این مطلب در این كتاب باید 1303 هجری قمری باشد و حال آن كه اگر كسی مطالب مقاله ی سیّاح را به دقّت و به ترتیب از نظر بگذراند، آشكارا می بیند كه بعد از شرح واقعه ی مزبوره در صفحه ی 70، از دستگیر شدن حضرت بهاءالله سخن گفته و رشته ی كلام را به نفی آن حضرت به بغداد كشانیده و از صفحه ی 90 تا صفحه ی 96 چنین فرمودهاند:
«تا آن كه بهاءالله[…] مأذون سفر عتبات عالیات شد. چون به بغداد رسید و هلال محرّم سنه ی شصت و نُه… از افق عالم دمید… به قسمی حركت کرد كه قلوب این طایفه منجذب و […] بعد از یك سال توقّف […] تعلّقات را ترك کرده، بدون اطلاع اتباع تنها و منفرد و […] از عراق سفر کرد و قرب دو سال در كردستان عثمانی […] منزل داشت… . چند نفر به آن جا شتافتند و تضرّع و زاری آغاز نمودند. كثرت تضرّع جمیع سبب رجوع گردید و هر چند این طایفه از این وقوعات عظیمه از قتل رییس و سائره تزلزل و اضطرابی حاصل نکردند… و لكن… بی خبری سبب شد كه در بعضی جهات اغتشاش حاصل گشت […] لكن بعد از رجوع بهاءالله در تربیت و […] احوال این طایفه جهد بلیغ نمود؛ به قسمی كه در مدّت قلیله جمیع این فساد و فِتن خاموش گردید و منتهای قرار و سكون در قلوب حاصل شد و… قریب سی و پنج سال است كه از این طایفه مخالف دولت و مغایر ملّت امری حادث نشده و مشاهده نگشته… .»
دكتر داوودی در ادامه ی دلایل خویش به این نكته می پردازد كه، از این اقوال می توان دریافت كه این سی و پنج سال را از حدود سال 1272ق (بازگشت بهاءالله از سلیمانیّه به بغداد) محاسبه گردیده: «… و به آسانی می توان پی برد كه مقاله ی سیّاح را در حدود اوائل همان سال 1307 یا اواخر 1306 هجری قمری نگاشته و در سال ورود ادوارد براون نسخه ی كتاب را به خط زین المقرّبین كه تاریخ اتمام تحریر آن شب جمعه ی 18 جمادی الاولی 1307 قمری است، به این مستشرق اهداء کرده و گفتهاند كه «جدیداً تدوین شده است» و استنباط ادوارد براون كه این اشتباه را باعث شد و علاوه بر آقای محیط طباطبائی به بعضی از مؤلّفین بهائی نیز انتقال یافته، صحیح نیست.»
دكتر داوودی سپس به ارائه ی آخرین پاسخ می پردازد و به صریح بیان حضرت عبدالبهاء در اواخر كتاب، در مورد تاریخ شهادت سلطان الشّهداء و محبوب الشّهداء در اصفهان، اشاره می نمایند: «… در اصفهان ده-دوازده سال پیش واقع شد كه دو برادر از سادات طباطبائی، سیّد حسن و سیّد حسین از اهالی اصفهان بودند…الخ.» (صفحه ی 136) و چون این واقعه در سال 1296 [هجری قمری] اتّفاق افتاده است، بنابر این ده_ دوازده سال بعد از آن سال، تاریخ مصادف با فاصله ی بین سال های 1306 و 1308 [هجری قمری] یا به عبارت دقیق تر قرب همان سال 1307 [هجری قمری] می شود […سال ورود براون به عكّاء…] و اینها همه مورد غفلت مُستشرق سابق بوده و محقّق لاحق را نیز به اشتباه افكنده است… .»
ایرادِ بعدی دكتر داوودی به این نكته باز می گردد كه چرا آقای محیط طباطبائی به جای مراجعه به یادداشتها و منابع تحقیقی، این قدر به حافظه ی خویش اعتماد دارند؟به عنوان مثال به صفحه ی 207 از شماره ی 3سال چهارم مجلّه ی گوهر اشاره می كنند: «… فرمودهاند كه:
«از همه ی اینها بر لوحِ خاطر امین و وفادار خود به موقع یادداشت برداشته ام.» از این پس دیگر نفرمایند؛ زیرا لوح خاطر هیچ كس چندان امین و وفادار نیست…»
سپس به اشتباه ایشان در موردِ نام كتاب «تذكرةُ الوفاء» اشاره می كنند: «… همین اعتماد به حافظه باعث شده است كه نام كتاب «اتمامُ الوفاء فی ترجمة حیاة الخلفاء»، به تألیف شیخ محمّد خضری را به جای نام كتاب «تذكرةُ الوفاء فی ترجمة حیاة قدماء الاحبّا» از آثار حضرت عبدالبهاء گرفتهاند… .»
در آخر نیز به چند موردِ دیگر از این نوع اشتباهات اشاره می كنند؛ از جمله اشتباه نام «آقا جمال خوانساری» از فقها و حكمای اسلام با نام «آقا جمال بروجردی» از ناقضین عهد حضرت بهاءالله و متذكّر می شوند كه آقای طباطبائی در دو مورد (سطر 20 و 36 در صفحه ی 201 همان شماره از مجلّه ی گوهر) این اشتباه را تكرار كردهاند. به گفته ی دكتر داوودی همین اعتماد به حافظه باعث گردیده كه آقای محیط طباطبائی در یك مورد بفرمایند:
«… آقای دكتر[علی مراد داوودی] لابد فرائد میرزا ابوالفضل گلپایگانی را خواندهاند و می دانند كه سبك اهل بهاء در تحقیق از اوّل همانا قبول نفس ادّعا می باشد… .(صفحه ی 120، شماره ی 2، سال چهارم)».
دكتر داوودی در مقام پاسخ، ایشان را به اوایل مقاله ی اوّلی از كتاب «فرائد»* ارجاع می دهند. عنوان این مقاله این گونه است: «در بیان مقصود و مُدّعای اهل بهاء و ادلّه ی مثبته ی این ادّعا.»
بنابر این دكتر داوودی به این نكته اشاره دارد كه میرزا ابوالفضائل به صراحت نفس ادّعا را از ادلّه ی اثبات آن تفكیك کرده؛ از صفحه ی 8 تا صفحه ی 17 مدّعای اهل بهاء را روشن ساخته؛ سپس در چهار فصل (از صفحه ی 17 تا صفحه ی 116) دلایل اثبات كننده ی این دعوی را اقامه كردهاند.
در گام بعدی دكتر داوودی سعی بر این دارد تا ادّعای آقای محیط طباطبائی را در مورد املاك و دارایی های حضرت بهاءالله بی اساس جلوه دهد.
ایشان به این نكته اشاره می كنند كه آقای طباطبائی با تمسّك به مطالبِ كُتبِ بعضی احبّاء، مثل «خاطرات عكّاء» تألیف «دكتر یونس خان افروخته» و «شاهراه مُنتخب (Chosen Highway)» تألیف «لیدی بلامفیلد(Lady Blomfield)» و نقل قول از بعضی اشخاص و كُتب ردّیه، سعی در محاسبه ی اموال و دارایی های حضرت بهاءالله را داشتهاند: «…كوشیدهاند ثروت عائله ی مباركه را برآورد كنند و حتّی به حسابِ تسبیح، قرآن، تاج درویشی، فرش و پرده ی حضرت بهاءالله نیز رسیده و املاك واقعه در شهر عكّاء و كوه كرمل را شاهد آوردهاند… .»
دكتر داوودی این گونه پاسخ می دهد كه حضرت بهاءالله پسر «میرزا بزرگ نوری» بوده و میرزا بزرگ از جمله ی ثروتمندانِ تهران و مازندران به شمار می رفته؛ «… و از امثال شاهزادگان و اقران اُمرای ایران بود و باغ ها، قصرها، قریهها و مزرعهها داشت و بالجمله كسی بود كه قائم مقام فراهانی خطاب به او می نوشت: «مخدوم معظّم مكرّم چیزی نخواستم كه در آب و گل تو نیست…»، یا: «حبّذا بخت مساعد كه پس از چندین گاه پروانه ی التفات مخدوم مشفق مهربان مشعر بر گِله های دوستانه و نصایح مشفقانه رسید… .»، سپس دكتر داوودی به این مطلب اشاره می كند كه بیشتر این املاك و داراییها به علّت دشمنی «حاج میرزا آغاسی» با این فرقه و ادّعای آنان، به تالان و تاراج و غارت رفت. به گفته ی دكتر داوودی، حضرت بهاءالله فارغ از متاع دنیا كه مناسبت با شأن ایشان نداشت، روانه ی بغداد شد.
در هنگامی هم كه ایشان وارد عكّاء شدند، مدّتی را در زندان گذراندند؛ «… و در حصن عكّاء در آغاز به زندان سپردند و سرانجام تحت نظر گرفتند؛ تا روزی كه روی در پسِ پرده ی عزّت نهان داشت و جهان را به جهانیان واگذاشت. در خانه ی چنین كسی اگر فرشی و پرده ای یا به دست او سبحه ای یا بر سر او پشمین كلاه درویشی به جای مانده باشد، آقای محیط نباید مستبعد بدانند… .»
ایشان در ادامه ی بحث به املاك حیفاء، عكّاء و كرمل اشاره کرده و متذكّر می شوند كه این املاك، اموال عمومی جامعه ی بهائی بوده و هست و تعلّق به شخص بهاءالله و افراد عائله ی ایشان نداشته و ندارد و بیشتر این املاك و داراییها پس از صعود حضرت بهاءالله خریداری شده است.
در ادامه، دكتر داوودی این گونه توضیح می دهند: «… و جمال ابهی و خلف صدق او و حفید مجید او هرگز این جمله را از آنِ شخص خود ندانستهاند؛ منتهی چون در زمان حیات آنان حیاتی كه محاط به بلیّات و محفوف به آفات بود، جامعه ی بهائی به عنوان «شخص حقوقی» به اصطلاح امروز كه بتواند صاحب املاك و مُتصرّف در اموال باشد، در نیامد و هم چنان مهجور و مظلوم و منهوب ماند، این املاك ناگزیر بر حسب ظاهر به اسامی اشخاص انتساب و انتقال یافت و البتّه در این میان بعضی از برادران یوسف كه با بدان نشستند و «خاندان نبوّتشان گُم شد»، از همین امر استفاده كردند و اگر توانستند از گوشه ای چیزی فراچنگ آورند و اینك این همه در هر جا املاك عمومی جامعه ی جهانی بهائی است و شاید آقای محیط طباطبائی در صفحه ی 203 از شماره ی 3 سال چهارم مجلّه ی گوهر به همین معنی اشاره كرده باشند، آن جا كه نوشتهاند: «غالب آن ها هنوز در ملكیّت نوعِ جدید فلسطین باقی است».»
آخرین بحث آقای داوودی به این موضوع باز می گردد كه چرا آقای طباطبائی در مقالات خود حضرت عبدالبهاء را به مخفی كردن مقصود اصلی و تقیّه و خوف متّهم ساختهاند؟
سپس در مقام رفع اتّهام از حضرت عبدالبهاء بر آمده و پس از مقدّمه ای راجع به این كه هر فرد در اعلان دعوت خویش، مراعات حكمت می نماید(علی الخصوص كه مسؤول امر عظیمی باشد و این كه تربیت روحانی سیری تدریجی دارد و هم چنین اطاعت حكومت متبوعه از جمله فرائض این دیانت است،) به این نكته اشاره می كنند كه ایشان نه بیمِ جان داشتند و نه امید نان؛ «… از همین رو در سراسر دوره ی حكومت عثمانیان كه اكثر ایّام عمر او در آن دوره گذشت، هرگز در میان پرند و پرنیان نبود؛ یا درون حصار زیست یا این كه حصار را انتظار بُرد یا تهدید به صحاری آفریقا و چوبه ی دار شد.
آن چه او را از این بلیّات نجات داد تا كار خویشتن به انجام رساند و ندای امر بهاء را به اقصی اروپا و آمریكا كشاند، حُسن قضاء و اراده ی خدا بود كه گاهی سوءقصد دیگران را به سلطان عبدالحمید، وسیله ی نجات او از صحرای فیزان فرمود؛ گاهی انقلاب تركان جوان «Jeunes Turcs» را سبب آزادی او از زندان مقدّر کرد و گاهی با شكست جمال پاشا در جنگ مصر، وی را از چوبهی دار وارهانید… .»در ادامه این نكته را اضافه می كنند كه با این توضیحات، اگر حضرت عبدالبهاء تقیّه هم كرده باشند، به نصّ صریح تشیّع تمسّك جُستهاند؛ «… امری كه شعار ائمه ی اطهار است… «ستر ذهب و ذهاب و مذهب».
در پایان آقای داوودی از دكتر باهر تشكّر و قدردانی می كند؛ هم چنین از ایشان و از آقای محیط طباطبائی بابت تطویل كلام و فراهم آوردن موجبات ملال آقای محیط بابت جواب مقالات پوزش می طلبد.
اکنون به ادامهی مطالب استاد محیط طباطبائی در مجلّهی گوهر میپردازیم:
در مقدّمهی سخن، برای این که خوانندگان محترم ناگزیر از مراجعه به سوابق موضوعی نباشند که در شمارههای سال دوم و سوم مجله پراکنده است، با اجازه ی همگان مراجعهی اجمالی بدانها میکند تا در ضمن، خوانندگان جدید مجلّه، در داخل و خارج کشور نیز، در جریان موضوع بحث قرار گیرند.
اختلاف فاحشی که میان غالب روایات مربوط به حوادثی که در فاصله سال های 1260 تا 1285 ق اتّفاق افتاده و در کلّیهی متون تاریخیِ موردِ استنادِ هر دو دسته از فرقه ی بابیّه دیده میشود، هر پژوهندهی فنّ تاریخ را وادار میکند که دربارهی سوابق تحریر، تدوین، تلخیص و تجدید متوالی این متون متداول، به تحقیق در مدارک اوّلیّه بپردازد و ارزش آن ها را از لحاظ اعتبار اقوال بسنجد.
بر این اصل کلّی، چند متن قدیم و جدید از این نوع مورد پژوهش قرارگرفت و نتیجهی آن تتبّع، ضمن سه مقاله در چهار شمارهی گوهر، راجع به این چند متن که در این جا از آن ها تجدید ذکری کند، در اختیار خوانندگان قرار گرفت:
1. تاریخ قدیم و بی نام بابیّه که مردی اصفهانی (ظاهراً) در 1270 ق تألیف کرده و نسخهای مربوط به همان زمان، بی اسم و رسم در پاریس از این متن محفوظ مانده است. میرزا ابوالفضل گلپایگانی هنگام تجدید نظر و تلخیص، این تاریخ قدیم را به حاجی میرزاجانی کاشانی نسبت داده و ویراستاران عباراتی از آن را عیناً به تاریخ جدید درآوردهاند.
پروفسور براون که هنگام ترجمه و چاپ تاریخ جدید، این نام را مکرّرا در آن جا دیده و آرزومند دیدن خود کتاب شده بود، هنگامی که در ضمن مطالعهی همین نسخهی بی نامِ کتاب خانهی پاریس، از کتاب قدیم به عبارتی بر میخورد که در تاریخ جدید به همین اسم و رسم نقل شده، به اعتمادِ قولِ میرزا ابوالفضل، تاریخ بی نام را، همان تاریخ حاجی میرزا جانی معهود میپندارد و هنگام چاپ همین نسخه از تاریخ بی نام قدیم، اسمِ حاجی میرزا جانی را پشت صفحهی اوّلِ آن میگذارد.
2. تاریخ جدید که میرزا ابوالفضل گلپایگانی به حسب درخواستِ مانکجی پارسی هند از راه دخل و تصرّف در تاریخ قدیم و به دست مردی جاهلِ نسبت به اصل موضوع که میرزا حسین نام داشته و منشی تجارت خانه ی مانکجی بوده است، با افزودن مقدمهای به شیوهی درآمدِ رساله ی جلال الدّوله و کمال الدّولهی آخوند و اِلحاق عینِ مطالبِ چند رساله ی معروف از آثار میرزا ملکم خان و محتوای برخی از تمثیلات و خطابههای آخوندزاده، به انضمام پارهای از سخنان آقا جمال بروجردی* و حذف غالب موضوعات ناسازگار با درخواست زمانه و مصالح جدیدِ فرقه، از آن کتاب و تغییرِ لحن سخن عبارات زننده که نسبت به خانواده ی قاجاریه در متن قدیم وارد است و آن را بعد از 1291ق به صورتِ تاریخ جدید درآوردهاند.
3. تحریرِ دیگری از همین تاریخ جدید، با حذف برخی موارد مشترک و هم سود میان ازل و بهاء که در این تاریخ به جدایی کامل گراییده بودند و اضافه کردن موادی به سود برادر بزرگ به قلم نبیل عالین نوشته شده که براون در ترجمه ی انگلیسی از تاریخ جدید و محمّدتقی همدانی در کتاب اِحقاق الحق، از شناسایی نبیل عالین درمانده بودند، ولی اخیراً در ماه نامهی تحقیقی گوهر شناخته شد که نبیل عالین، همان ملّا محمّد نبیل قائنی بوده است. دو نسخه از این تحریر به تاریخ 1298 و 1300ق در لندن و تهران محفوظ است.
4. عبدالبهاء (عبّاس افندی) سه سال بعد از تحریر دوم نبیل قائنی (1300ق ) از تاریخ جدید، تحریرِ مجملِ تازهای را از وقایع تاریخ جدید با مقداری تغییر و تبدیل لفظی و معنوی در حیات پدر و پسر و به نفع پدر ترتیب داده و آن را ناسخ تاریخ قدیم و جدید قرار داد. در 1307ق که براون برای دیدار بهاء به عکّاء رفته بود، نسخهای از این اثر تازه یا مقاله ی سیّاح، به براون هدیه داده شد که برای جمع آوری اطّلاعات تاریخی راجع به بابیّه به عکّاء آمده بود. با وجود آن که در دیباچهی تاریخِ چاپیِ منسوب به نبیل زرندی، اِتمام تألیف آن در 1305ق قید شده، نمیدانم چرا نسخهای از این کتاب جامع در 1307ق به براون اهدا نشد تا دو سال بعد، این را به جای آن ترجمه کند و با تعلیقات فراوان به زبان انگلیسی در دو جلد انتشار دهد؟
عبدالبهاء، مقدّمهی سیّاحِ جعلی را از اوّلِ تاریخِ جدید برداشته، خلاصهی مطالب آن را در قالبِ سازگارتری با امرِ پدر ریخته و برای اعلامِ امکانِ سازش با اوضاع، قسمتی از مکتوبِ خود به ناصرالدّین شاه را خاتمهی آن قرار داده و بدون اشاره به اسمِ مؤلّف کتاب، آن را مقاله ی سیّاح نامیده است.
5. وجیزه ای که ازل به کمالِ اختصار، حوادث را بنام «مُجمل بدیع» بنا به درخواست براون نوشته و براون آن را در پایان ترجمهی تاریخ جدید چاپ کرده است.
6. کشف الغطاء که به دستور عبدالبهاء وبه دستیاری میرزا ابوالفضل، ادیب طالقانی، نعیم سدهی، سمندر قزوینی و مهدی گلپایگانی از پیشکسوتان بابیّه و به راهنمایی صاحب دستور، بر ردّ مقدمهی فارسی و انگلیسیِ تاریخِ قدیمِ تازهِ چاپ، بنام نقطةالکاف، از سال 1330 تا 1334ق تنظیم، تدوین و در عشق آبادِ روسیه به چاپ رسیده و آمادهی انتشار گشت.
سقوطِ فلسطین به دست انگلیسیها و پیدایش مصالح تازهای که بر اثر انقلابِ روسیه قوّت گرفته بود، سبب شد که هزاران نسخهی آمادهی انتشار از آن به آتش نابود گردد. میرزا ابوالفضل اندکی پیش از اتمامِ چاپ آن مُرد و کتاب را مهدی گلپایگانی تمام کرد.
7. کواکب الدرّیّه، در فقدانِ کشف الغطاءعبدالبهاءمیرزاعبدالحسین آواره، مبلّغِ تفتی را مأمور تدوین کتاب تازهای ساخت که از 1918 تا 1921م. زیر نظر مستقیم عبدالبهاء تنظیم و ترتیب یافت. بازگشت آواره از آن دستگاه و تألیف کشف الحیل بالتّبع، سلب اعتبار از کتاب کواکب الدرّیّه کرد و احتیاج به تدوین و چاپ دیگر اثری سازگار و وفادار، باقی ماند.
8. شوقی افندی پس از آن گویا از یارانِ ایرانِ خود، دیگر انتظار تنظیم کتابی در زمینهی قیام باب و ارتباط آن با دعاوی بهاء و تحقیر ازل – چنان که به کار علاقه مندان آمریکاییِ بی خبر از زبان فارسی و عربی بخورد- نداشت، خود دست به کار شد و در سال 1932م. کتابی به زبان انگلیسی زیر نام دلپذیر «امواج نور» یا «دون بریکرز» و به عنوان «ترجمه ی تاریخ نبیل زرندی» منتشر ساخت. کتاب از حیث وضع چاپ، تصاویرِ ضمیمه و اشتمال بر متن مجهولی که هرگز نام آن در ایران به گوش کسی از بابی و بهائی نرسیده و از محتویات آن حتی سطری هم دیده نشده بود، توانست به همه ی نیازمندیهای فرقه در داخل و خارج جواب گوید. این کتاب از متن انگلیسی به زبان عربی، ترجمهی دلخواهی شد بنام«مطالع الانوار» یا ترجمه ی تاریخ نبیل زرندی و منتشر شد. چون هیچ گونه معرفی در اصل مأخذ در این نسخه به عمل نیامده بود، غالباً چنین تصور میشد که نام تاریخ نبیل زرندی «مطالع الانوار» بوده و به همین مناسبت مترجمِ فارسی که آن را از عربی به فارسی ترجمهی مُتصرّفانهای کرد، همان اسم ترجمه ی عربی را پشت جلد چاپ ترجمهی تلخیص فارسی هم گذاشت.
پژوهندگان پس از مراجعه به اصل انگلیسی و ترجمههای عربی و فارسی مقتبس از آن و ندیدنِ تعریف و تعرفهای از اصل تاریخ نبیلی که هرگز در کشف الغطاء و کواکب الدرّیه و ظهور الحق یا مقالات سیّاح از آن نقلی، ذکری و اشارهای نرفته بود و با وجودی که هنگام مسافرتِ براون به عکّاء، نبیل در آن جا زنده بوده و بنا به توضیح مقدمه ی این متن، در 1305ق، یعنی دو سال پیش از سفر براون به عکّاء، کار تألیف خود را خاتمه داده بود، چطور براون از وجود چنین مورّخی و تاریخی کوچک ترین اطّلاعی در عکّاء نتوانست به دست آورد؟ و به هنگام چاپ ترجمه، کلیشهای هم از اوراق اول و آخر آن در تِلو آن همه کَراورها و کلیشهها که در دون بریکرز چاپ شده بود به نظر نمیرسید.
لذا در قبول اصالت چنین اثری که به جای چاپ اصل فارسی ترجمه، از ترجمه ی آن به فارسی آن هم به عنوان تلخیص انتشار یافت، تردیدی بالتّبع پیدا میشد و تحقیق موضوع ضرورت پیدا میکرد. این جانب هم به نوبه ی خود در صدد کشف این موضوع بر آمد. در ضمن مقالات ماه نامهی تحقیقی گوهر، مقالهای را به تاریخِ نوظهور نبیل زرندی اختصاص داد.
انتشار این مقالات عدهای را به تقریظ و تأیید و برخی را به گله و شکوه و یکی دو تن را به اعتراض و انتقاد وادار کرد. فاضلی که گویی گوشه چشم عنایتی با ازلیها دارد، مقاله ی اوّل را نپسندیده و در آن مواردی قابل نقد یافته و به تأیید نسبت کتاب تاریخ قدیم به حاجی میرزا جانی و توجیه انسجام نسج کتاب پرداخته بود. ضمناً عدم تفاوت نویسنده را بدین که اصطلاح «توقیع» شامل نامههای میرزا یحیی ازل هم میشده و اختصاصی به باب نداشته است تذکّری به مورد داده بود. اما استناد به مطلبی که از قول آواره و صبحی در یک مقاله ی سابق از مجلّهی یغما دربارهی نبیل نقل شده بود، پس از دست یافتن به نسخهی اصل خط نبیل قائنی دیگر موردی از اعتبار برای تذکار و تکرار نداشت.
خُرده گیر دیگر، آقای دکتر علی مراد داوودی، استاد فلسفه ی دانشکده ی ادبیّات دانشگاه تهران، مطالبِ مقاله ی سوم را که درباره ی معرّفی تاریخ نبیل زرندی بود، بر عهده گرفته و در طیّ مقاله ی مفصّلی که مندرجات بیست صفحه از شماره ی یازدهم نشریه خاصّی را بدان اختصاص داده بود، طرحی مبلّغانه افکنده که از تمسّک شدید نویسنده به عقیده ی مذهبی او مایه میگیرد و تدوین متون تاریخ را برای ضبط حوادث و ثبت وقایع تاریخی بر مبنای بی طرفی، بی نظری و واقع بینی، قابل قبول نمینگرد؛ «بلکه برای تبلیغ امری و نشر تعالیم امری میداند» و هم عقیدگان خود را صریحاً بدین نحو معرفی میکند «چنین جمعی اگر مقالهای بپردازند، برای تشریح مقاصد آیین خود است».
در این صورت، برای ورود در مباحثه از طرف کسی که از راه تتبّع و تحقیق تنها وارد بحثی میتواند شود، در برابر کسی که به امر تصدیق و تبلیغ تنها اعتقاد دارد، اشکال پدید میآورد که به یاری خدا باید به حلّ آن پرداخت. آقای دکتر داوودی از مراجعه به مقاله ی اوّلِ این جانب که به تاریخ قدیم اختصاص دارد، گویی توجّه بدین نکته نکردهاند که این جانب در مطابقت کامل متن چاپی براون با کهنه ترین روایت از تاریخ قدیم که سه سال پیش با کمال دقّت آن را در پاریس دیده و سنجیده ام و هم چنین نسخه ی نود ساله ای که اکنون در تصرّف یکی از محترمین نطنزی باید باشد و آن را در سه سال قبل با نسخه ی چاپ براون تطبیق كرده ام، ادنی تردیدی در این موضوع ندارم که موضوعاتی که در متن چاپی براون از بابتِ روابط ازل و بهاء موجبات نارضایتی عبدالبهاء را فراهم کرده بود، در آن نسخه قدیمی که تاریخ تحریر آن شاید از تاریخ تألیف ایقان عقب تر نباشد، حاکی از وجود چنین رابطهای هنگام تألیف تاریخ قدیم در بغداد میان فرزندان میرزا بزرگ نوری میباشد.
نسخهی تاریخ قدیم محفوظ در کتاب خانه ملّی پاریس، از حیث جنس کاغذ، خطّ تحریر و اسلوب صحّافی، نشان میدهد که در فاصلهی 1270 و 1280ق و پیش از انتقال برادران نوری از بغداد به ادرنه تهیه شده و در همان اَوان به دست گوبینو افتاده و از ایران به پاریس منتقل شده است.
وجود حسن رابطه میان دو برادر در آن جزء از زمان نیاز به بحث ندارد و از نظر کتاب شناسی ما، جای کوچک ترین تردیدی در صحّت و قدمت نسخه باقی نمیگذارد و به همین نظر متعرّض ذکرش نشدیم، بلکه دو امر فرعی در نسخه ی چاپ براون موجب تحریر مقاله شد، یکی آن نامی است که این نسخهی بی نام دارد و دیگری نسبتِ به حاجی میرزا جانی کاشانی است که به استناد خود متن چاپی اشارهای به عدم صحّت هر دو رفت.
بنابر این، نسبت تاریخ قدیم به حاجی میرزا جانی چنان که میرزا ابوالفضل پنداشته و براون از او تقلید کرده و سپس اتّحاد رساله ی نقطةالکاف وارد در مقدّمه ی متن در تاریخ قدیم، مورد قبول یا رد فردی یا جمعی باشد یا نباشد، این دو نکته از فروعِ مطلب محسوب میشود و هیچ تأثیری در قدمت و اصالت روایت نسخه ی پاریسی که اساس چاپ براون است نمیبخشد، و دور از انصاف بوده که استاد فلسفه دانشگاهی از همه ابواب و فصول منطق، باب سفسطه را در پیش آورند و نفس انتشار کتابی را از روی قدیمی ترین اصل موجود «تخلیط مطالب یکی از کتب تاریخ» بشمارند و چنین خدمتی را با «اغراض و مقاصد اهل ارتیاب باعث بر ظهور این کتاب به این اسم و صورت بدانند»؛ در صورتی که انصاف حکم میکند که اگر براون در این کار خطایی مرتکب شده باشد، همانا پیروی از نظر میرزا ابوالفضل در انتساب کتاب به مؤلّف نقطةالکاف بوده که رساله اش در مقدّمه ی این تاریخ به سبب نامعلومی در نسخهی پاریس ضبط شده است.
آری، در این جا اگر گناهی فرض شود بر عهدهی میرزا ابوالفضل است که براون را در اشتباه افکنده است؛ نه کسی که گناه او اعتمادِ بی چون و چرا به گفتار دیگری بوده که شاید خود او هم به نوبهی خود در دام وجودِ نسخهی دیگری نظیر همین نسخهی پاریس افتاده باشد و بدون تحقیق، رساله ی نقطةالکاف را درآمد مقدمه ی تاریخ قدیم پنداشته و آن را از «نقطه ی کافی» یا حاجی میرزا جانی کاشانی دانسته شود.
متأسّفانه دکتر داوودی نیارسته که در میان اهل تحقیق و مأمور تبلیغ، تفاوت بگذارد و بپذیرد که پروفسور براون و علّامه قزوینی و محیط طباطبائی هیچ کدام با یکی از دو فرزند صاحب دعوای میرزا بزرگ خطّاطِ نوری که پس از تمهید مقدّمهی سوءقصد به جانِ ناصرالدّین شاه، کشته شدن شیخ علی عظیم* (مدّعی وصایت باب و ریاست مطلقه بر بابیان، آن هم پس از غلبه بر فتنهی ذبیحِ مازندرانی، بصیرِ هندی و علوی عراق) و کوفته شدن راه پیشوایی، به سهولت توانستند در میان بابیان وحشت زده برای خود طرفدارانی به دست آورند و در مرکز رهبری آن فرقه در عثمانی به اتّفاق یکدیگر تا سال 1282ق برادرانه از همه مواهب ریاست فرقه برخورند و سپس هر یک راهی را در پیش گیرند و در نتیجه اوصاف «ازلی» و «بهائی» را به جای «بابی» و «بیانی» بر زبانها بیفکنند.
آری این سه تن را با آن دو تن، هیچ گونه علاقه، حب، بغض، مهر و کین نبوده و اگر چیزی نوشتهاند و موضوعی را از بوتهی تحقیق گذراندهاند، برای خدمت به علمِ تاریخ بوده و ابداً محرّک مذهبی نداشتهاند؛ منتهی در میان پروفسور براون و محیطِ طلبه، این تفاوت وجود دارد که براون بنا به تربیتِ مدرسهی کمبریج، به نوشته و گفتهی میرزا ابوالفضل گلپایگانی اعتماد میکند و تاریخ قدیم بابیّه را به استناد معرّفیِ گلپایگانی از حاجی میرزا جانی میشمارد؛ ولی محیط طباطبائی هر نوشته و گفتهای را که از زبان و قلمِ انسانی برآید؛ به دیدهی شکّ و تردید مینگرد و آن را قابل مناقشه و بحث میداند، برخلاف گفتهی کنایه آمیز دکتر داوودی بدون آن که معرکهای برپا کند و اَدای تحقیق و تتبّع در آورد، همهی روایات مربوط به یک موضوع را با کمال دقّت و امانت میخواند و میسنجد؛ ورق پارههای اسناد مربوط را زیر و رو میکند و نسخهی بدلها را پهلوی هم میگذارد. آن گاه عقل خداداد را از قید حبّ، بغض، تصوّر، نفع، ضرر، مراعات تمایل و مصلحت آزاد داشته، برای رضای وجدان انسانی هر چه را درست مییابد بر زبان میآورد و از رنجش خودی و بیگانه نمیهراسد.
اگر موضوع انتساب ترجمهی امواج نورِ شوقی افندی را به ملّا محمّد نبیل زرندی مورد پژوهش قرار دادهایم، حقّ شاهد است که به جز تحقیق امری قابل مناقشه، بلکه سزاوار تردید را در نظر نگرفتهایم و برخلاف گفتهی دکتر داوودی تحقیق تاریخی را به صورت بحث جدلیِ دینی درنیاوردهایم و تهمت سیاسی به کسی نزدهایم و از حدّ اعتدال در نگذشتهایم و هتک احترام نکردهایم و خود را از ردیف تاریخ نگاران به صف ردّیه نویسان در نیاوردهایم؛چه، بعد از ردّیههای خودِ بهاء و ازل بر ضدّ یکدیگر وردّیههای آقا جمال بروجردی و میرزا آقاجان کاشی، ردّیههای آواره، نیکو، صبحی مفتون، انور ودود، امان الله شفا* و مسعودزاده که همه از مبلّغان بنام و سردستهی احباب بودهاند جایِ ردّیه نویسی برای کسی از اغیار به جای نمیماند که از بیرون بساط، ناظر اوضاع امر بودهاند. در این که سخنِ نویسندگانِ بی طرف با شیوهی گفتار مریدان دل باخته تفاوت دارد، شکّی نیست و در میان نوشتهی مقاله نویسِ تاریخی و استادِ فلسفهی مُروّج کالای عقیده، باید اختلاف نظری وجود داشته باشد؛ چه، آن به چشم اندیشه و منطق مینگرد و این به دیده احساس و تعلّق بی چون و چرا.
با وجود این به خواست خدا چون قصد ما کشف حقیقت بوده، قضا را قلم آقای دکتر داوودی نیز همان نتیجه ی بحث ما را که کتاب دون بریکرز ترجمه ی تاریخ نبیل زرندی نیست، تأیید کردهاند و گفتهاند آن چه به فارسی در دست مردم دیده میشود، ترجمهای فارسی از روی ترجمهی عربی دون بریکرز است، نه تلخیص متن فارسی کتاب نبیل و در ضمنِ معاوضه و مقابلهی حقیقت بر قلم ایشان چنین جاری شده است:
«از جمله اموری که ارادهی این مولای توانا [شوقی افندی] بدان تعلّق جُست، نشر آثار اصلی امر در مغرب زمین بود… برای این منظور تاریخ نبیل زرندی را که نسخه ی وحیده ی آن در ارض مقدس بود… اختیار فرمود و بر اساس این متن تاریخی کتاب دون بریکرز را که به معنی مطالع الانوار است، به زبان انگلیسی… نگاشت… . این کتابِ مُستطاب هر چند در نقلِ وقایع تاریخی به کتاب نبیل زرندی استناد میکند… . هرگز ترجمه ی آن کتاب به معنی متداول کلمه به شمار نمیرود… ؛ بلکه اثر معتبری است که از کِلک اطهر ولی امر الله جاری شده است. این کتاب را به همین سبب که قلم ولی امر الله زینت بخشیده و نظم بدیع و جلوه ی جمیل داده است، ابتدا به عربی و از آن پس به فارسی ترجمه کردند و این جمله گفته شد تا معلوم آید که اصل یادداشتهای نبیل زرندی… در محافظه ی اسناد قدیمی و مخازن کتب خطی برای اجرای تحقیقات تاریخی محفوظ است و از عدم انتشار آن تعجب نباید کرد. ترجمه ی فارسی از ترجمه ی عربی از ترجمه ی انگلیسی بدان سبب به عمل آمده است که ترجمه ی انگلیسی شاهکاری است که بقلم ولی امر خدا رقم خورده است.
جمعی که در مقام قیام قائم اند، درس شور و نشور از این کتب مستطاب میگیرند… و این است آن چه اکنون این جمع را به کار میآید. تتبّع و تفحّص و تجسّس، دیگران را ارزانی باد.»(نقل از صفحههای 12 و 13 نشریه).
تصوّر میکنم آقای دکتر داوودی از نظر وظیفهی دانشگاهی که بر عهده گرفتهاند باید به اصول فنّ بحث و مناظره واقف باشند و بدانند که روحِ مقاله ی ماه نامهی تحقیقیِ گوهر درباره ی تاریخ نوپدید نبیل زرندی در قالب همین عباراتی نهفته است که در این مقاله بر قلم ایشان جاری شده است.
آری! ما هم با جناب ایشان در این نکته هم عقیدهایم که این کتاب مطالع الانوار ترجمهی اثری از آثار قلم شوقی افندی است، نه دیگری و اقبال اخیر افرادی همانند ایشان بدین کتاب، برای انتساب آن به ملّامحمّد زرندی نبوده؛ چه، اگر به سخن آن غریق اعتباری و اقبالی از قبل وجود داشت، بایستی در موقع تألیف کشف الغطاء استفاده از محتویاتِ نسخهی وحید محافظ و مخزن ارض اقدس را بر استعداد از منقولات میرزا نعیم سدهی، سمندر قزوینی*، ادیب طالقانی* و میرزا ابوالفضل گلپایگانی ترجیح داده باشند و این همه مطالب دست چین شده را که چون شمشیر آختهای میتوانست ناگهان بر سر نقطةالکاف چاپ براون فرود آید، در صفحات کشف الغطاءِ چاپِ روسیه میدیدیم.
تنها آواره در کواکب الدّرّیه، موقع نقل مکتوب قدّوس به مهدی قلی میرزا در مورد محاصرهی قلعه، روایت خاصّی از آن مکتوب آورده که اتّفاقاً با هر دو روایت مختلف تاریخ قدیم و جدید مطابق نیست و دربارهی آن نوشته است:
«صورت این مکتوب را این بنده [= آواره] در چند نسخه که از آن جمله نسخهای است منسوب به نبیل، بدین مضمون استخراج کرد چون آن مکتوب در این تلخیص چاپی از تاریخ منسوب به نبیل دیده نمیشود.»
پس فرض آواره قطعاً آن نبیل دیگر بوده که روایت مکتوب در تحریر او از تاریخ جدید هم، قضا را با صورت منقول آواره در کواکب الدّرّیه موافق نیست. این نکته مسلّم است که هر چه بر قلم پیشوایان مذاهب و طرق بگذرد، مورد قبول اتباعی است که از خود حق چون و چرا را سلب کرده و طوق اطاعت کورکورانه و «تنظیم» بی گفت و گو را بر گردن گرفتهاند؛ امّا برای مرد محقق هر چه و از هر که باشد، باید نخست از بوتهی تحقیق بگذرد تا در محلّ قبول یا رد قرار گیرد.
بنابر این، نگارشِ «امواج نور» شوقی افندی به اتّکای یادداشتهای نبیل زرندی، وقتی میتواند مورد توجّه اهل تحقیق از مورّخان شرق و غرب قرار گیرد که از پیش به طبیعت، ماهیّت و کیفیّت یادداشتهای مذکور آشنایی کامل حاصل کرده باشند و قبول آن از طرفِ جمعی مُرید، تأثیری در قبول و ردّ اهل تحقیق نمیبخشد. پیش از آن که عین یادداشتهای نبیل مورد پژوهش و سنجش کامل قرار گیرد، این اثر را در ترجمهی فارسی هم از آنِ نویسندهی امواج نور میدانند، نه نبیل زرندی.
آقای دکتر داوودی خواستهاند سکوت عبدالبهاء را در تذکرةالوفاء از بابتِ وجودِ کتابی در تاریخ، اثر ملّامحمّد نبیل زرندی، سَرسَری بگیرند و ترجمهی نبیل قائنی را هم به شهادت طلبیدهاند و از این غفلت ورزیدهاند كه در میان کسانی که در تذکرةالوفاء از ایشان یادی رفته، به غیر از ملّامحمّد قائنی، به ندرت میتوان مُریدی باسواد یافت و اگر در آن میانه، احیاناً نام ملّایی را هم در جلویِ اسمِ کسی نهاده باشند، در ضمن ترجمه توضیح دادهاند که این شخص کامل فاضل بوده، هر چند به ظاهر از اهل علم نبوده.
در تذکرةالوفاء راجع به نبیل قائنی گفته شده که «رساله ای در نهایتِ بلاغت در اثبات امر تحریر کرد… . ولی در دست یاران نه. امیدم چنان است که آن رساله پیدا شود.» از این جمله معلوم میگردد که تحریر او از تاریخ جدید موقع مرگش در دست عبدالبهاء نبوده یا آن که این تصحیح تاریخ جدید را کار تألیفی او به شمار نیاورده است. آری برترین و بهترین قرینهی امکان تردید در انتساب مطالع الانوار به نبیل زرندی باید همین سکوت عبدالبهاء را در تذکره دانست؛ چه، به مثل او در خدمت پدر و انشاد قصیده، مربعّ، مخمّس و مسدّس اشاره میکند؛ ولی از تحریر تقریرات پدرش یادی نمیکند.
امّا آن چند رباعی ماده ی تاریخ، صورت رساله و منظومه در کتاب مستقلّی نداشته که عدم ذکر آن ها مجوّز سکوت بر تاریخ هفتصد صفحهای باشد که از حیث حجم مطلب دو برابر تاریخ جدید و دو برابر و نیم تاریخ قدیم بابیّه به حساب میآید. آقای دکتر داوودی در کار تحقیق، تدریس و تألیف تاریخ گویا سابقه ی ممارستی نداشتهاند؛ و گرنه میدانستند که هر کتاب تازهای از حوادث گذشته ی ایّام باید مبتنی بر اصلی قدیمی باشد.
گاهی رعایت امانت در این مورد تا آن جا میرسد که الفاظ کتاب قدیم عیناً در کتابهای تازه تر روایت میشود. کسی که با کارنامههای زندگانی رسول اکرم)ص( مأنوس باشد، میداند عبارات این سیره غالباً همان عباراتی است که سیرهی ابن هشام از سیرهی ابن اسحق روایت شده است و طبری در حفظ سلسلهی روایتهای حوادث تاریخی همان مایهی دقّت را روا میدارد که در نقل احادیث رسول)ص( امانت به خرج میداد.
بنابر این، چنین نظری که از طرف آقای دکتر داوودی در مورد تاریخ نویسی تسجیل شده که «تا قیام قیامت هر کتابی در تاریخ امر نوشته شود مگر باید مبتنی بر هیأت کتاب تاریخ قدیم باشد»قابل قبول نیست و در اثر همین تصرف و تغییر و اضافه و نقصان متوالی و دخالتهای میرزا ابوالفضل و میرزا حسین و نبیل عالین و دیگران به اتکای روایات تازه بی مأخذ کتبی بوده که اعتبار را از روی تاریخ جدید در همه صورتهای منقول آن و کشف الغطاء و کواکب الدریه و ظهور الحق و مطالع الانوار نسبت به تاریخ قدیمی بابیه سلب کرده است.
آقای دکتر داوودی در پایان دفاع از اصالت مطالع الانوار در صفحه 15 از نشریه مینویسد:
« در این مقاله سعی شد که به سبک اهل بهاء حقیقت مطلب را در مورد کتاب مطالع الانوار و علّتِ انتشارِ ترجمهی آن و دلایل عدم انتشار سایر مدارک تاریخ و امثال ذلك (او از آن جمله یادداشتهای زرندی)به طور مثبت نوشته شود و از مقابله با بعضی از کلمات و عبارات که از قلم آقای محیط طباطبائی جاری شده است، اجتناب گردد.»
آقای دکتر لابد فرائد میرزا ابوالفضل گلپایگانی را خواندهاند و میدانند که سبک اهل بهاء درتحقیق از اوّل همانا قبولِ نفسِ ادّعا میباشد؛ در صورتی که اصطلاح بر این جاری شده که از نظر مخالف ادّعا «کلّ مدّع کذّاب» و از نظر منطقی چون هر ادّعایی در حقیقت صیغه ی خبری است و «کلُّ خبر یحتمل الصّدق و الکذب»، بنابر این وارد در بحث سبک شناسی از لحاظ روش ایشان نباید شد و نمیتوان ترجمهی کتابی مفقودِ مخزونِ مجهول را از مقولهی ترجمهی عربی کتابهای مفقود ارسطو و جالینوس و یا ترجمهی لاتین آثار مفقود محمّد زکریا و ابن رشد به حساب آورد و در صورتی که راجع به این گونه آثار مجهول میتوان به طور مثبت سخن گفت که تو گویی یا عین آن ها در دسترس محقّق قرار گیرد و از روی ارائهی نمونهی خطوط دیگر مؤلّف پس از تطبیق صورت ها، اصالت خطّ نویسنده ثابت شود
ما در زمانی به سر میبریم که در آن شاهد جعل کتاب ها، وصیّت نامه ها، نامه ها، امضاها و نسبت آن ها به بزرگان سلف و خلف بودهایم؛ مانند رباعیّات ششصد خطّ و اندی که منسوب به خیّام شد و نوروز نامهی منسوب به حکیم عمر خیامی و غیره.
بنابر این، استاد دانشگاه باید تعصّب عقیدهای به خرج ندهد و ما را در تردید و مطالبهی اصل متن مورد ادّعا (با اعتراف به این که ترجمه از ترجمهی ترجمهی فارسی جای اصل مفروض فارسی را نمیتواند بگیرد) آزاد بگذارد و بپذیرد که تا کنون هیچ فردی اعم از احباب و اغیار و حتی خود دکتر داوودی هم مدعی رویت کتابی در تاریخ به خط دست نبیل زرندی نشده است و عبدالبهاء هم چنین امری را ادعا نکرده است، سپس در دنباله ی عبارت منقول قبلی چنین افزودهاند:
«منتهی چون میخواهیم ایشان را همواره در زمره ی اهل تحقیق بشماریم، روا نمیداریم که بعضی از نکات را ناگفته گذاریم.»
آن گاه به ذکر موارد قابل ایرادی از مقاله ی سوم ماه نامه ی تحقیقی گوهر میپردازند.
tarikh