طرد و اعلامیه حقوق بشر
فرهاد :دوست گرامی جناب حبیبضمن عرض سلام و ارادت اینجانب مباحث شما را در موضوع ولی امر ثانی و تکمیل بیت العدل جنینی و چارلز میسون ریمی و… پیگیری کردم و از پاسخهای شما به سوالات دوستان لذت بردم از مجموعه مباحثی که مطرح کردید دریافتم اولا جنابعالی فرد بسیار متین و مؤدبی هستید و ثانیا به متون بهایی اشراف دارید ثالثا دارای روحیه ای آزاد و دموکرات هستید لذا به خودم اجازه دادم علی رغم مشغله های کاری که دارید و از کمی وقت گله مند هستید در مورد مطالب اخیرتان پیرامون طرد روحانی سوالاتی را مطرح نمایم از نوشتجات شما بر می آید که جنابعالی اصل طرد روحانی را قبول دارید فقط می گویید این امر بایستی توسط ولی امر صورت پذیرد و نه بیت العدل بدلی سوال من در اصل این حکم است آیا فکر می کنید طرد روحانی که یکی از روشهای تنبیهی دوران پیشامدرن است در دنیای پیشرفته امروز معنا و مفهومی دارد؟ آنهم آیینی که مدعی ظهور در دوران جدید است و طبیعتا بایستی به لوازم آن نیز ملتزم باشد در حالی که جناب شوقی نقض عهد را مانند بیماری جذام دانسته و همه یاران را از معاشرت با چنین نفوسی تحذیر نموده است البته در این زمینه مطلب بسیار است که در آینده در صورتی که تمایل داشتید عرض خواهم کرد. ارادتمند شما :فرهاد
حبیب :
جناب آقای فرهاد عزیز
از حسن ظن جنابعالی صمیمانه متشکرم. کوشش بنده اینست که بتوانم یک بهائی واقعی باشم. بنده با کمال میل آماده ام که به پرسشهای جنابعالی ودوستان دیگر درخصوص موضوع ولایت امردر حد توان پاسخ گویم.
سئوال فرموده بودید:
” آیا فکر میکنید طرد روحانی که یکی از روشهای تنبیهی دوران پشا مدرن است دردنیای پیشرفته امروزمعنا ومفهومی دارد؟ آنهم آئینی که مدعی ظهور در دوران جدید است و طبیعتأ بایستی به لوازم آن نیز ملتزم باشد در حالی که جناب شوقی نقض عهد را مانند بیماری جذام دانسته ”
ابتدا باید بعرضتان برسانم که حضرت عبد البهاء نیز نقض عهدومیثاق الهی را بیماری روحانی دانسته و آنرا به مرض جذام تشبیه فرموده اند.
در پیام قبلی باستحضار دوستان گرامی رساندم که ولات امر عهد ومیثاق دیانت بهائی هستند وحضرت عبد البهاء مرکز میثاق. کسی که با ولی امرالله مخالفت نماید ناقض است.
شوقی افندی اولین ولی امرالله بکرات در طی دوران ولایت خود متذکر گشتند که غیر از ولی امرالله کسی صلاحیت تشخیص مرض روحانی را ندارد وبه هیچ شخص یا مقامی چنین اجازه ای داده نشده است که احدی را ناقض بنامد.
” دوران مدرن ” و” دنیای پیشرفته ” تعاریف نسبی اند که اکثرأ در ذهن افراد معانی متفاوتی را متبادر میسازند مثلأ اگر سئوال شود که آیا کشور ما پیشرفته است؟ جوابهای گوناگونی دریافت میکنیم عده ای پاسخ مثبت و گروهی منفی وجمعی زیرکانه سئوال نمایند پیشرفت در چه؟ اما دراینکه دنیا از نظر صنعت وعلوم وفنون پیشرفت نموده موضوعی است که تصور میکنم اکثریت قریب به اتفاق با آن موافقند ولی آیا دنیا از نظر اخلاقیات ومعنویات نیز پیشرفتی حاصل نموده است ؟
اینکه مجازات متناسب با جرائم باشد وهدفهای اعمال آنها یعنی تنبیه مجرم وتنبه جامعه حاصل گردد واینکه مجازات ها عملی وحشیانه وغیر انسانی نباشد مانند شکنجه وآزار مورد بحث وبررسی حقوقدانان و محققین علوم اجتماعی میباشد و اکنون در کشور های اروپائی واسترالیا مجازات اعدام ممنوع گردیده است که البته در این کشور ها همه با این موضوع موافقت ندارند مخصوصأ در مواقعی که جنایات هولناک مانند بمب گذاری در قطار مسافربری یا هوا پیما یا قتلهای زنجیره ای اتفاق میافتد مردم و جراید خواهان بازگشت مجدد مجازات اعدام میشوند.
درقلمرو ادیان نقض عهد وپیمان الهی از جرائم و گناهان بزرگ محسوب میگردد هم اکنون در بسیاری از کشور های اسلامی که از قوانین شرع پیروی می نمایند افراد به این دلیل اعدام میشوند مثلأ اگر مسلمانی دین خودرا عوض نماید مستوجب اعدام تلقی میگردد گرچه آن شخص در انتخاب دین اسلام شخصأ نقشی نداشته وچون درخانواده ای مسلمان بدنیا آمده است مسلمان محسوب میشود.
کلیسای کاتولیک در حال حاضر از ممنوعیت مجازات اعدام طرفداری مینماید ومیگوید جان آدمی ودیعه الهی است خداوند جان آفرین است وخودجانگیرودرست نیست که جنایتی را با انجام جنایت دیگر پاسخ دهیم ولی همین کلیسا در زمان انگیزاسیون باسم دین به تفتیش عقاید پرداخته گروههای بیشماری از مردم رابا اعمال شکنجه های وحشتناک بقتل رساند. حال که کلیسا مدرن شده بجای اعدام به طرد افراد میپردازد
در دیانت بهائی کسی را بخاطر ترک دین یا تغیر آن طرد نمی نمایند بعلاوه در تمام دنیا فقط یک مقام است که دارای اختیار وتوانائی تشخیص بیماری روحانی را دارد و او ولی امرالله است.
با احترام – حییب
فرهاد :
دوست عزیز جناب حبیب
ضمن عرض سلام در پاسخ مرقومه جنابعالی نظرتان را به موارد زیر جلب می نمایم یکی از تعالیم دوازده گانه بهاییت تحری حقیقت است اگر بر فرض فردی در اثر تحری حقیقت به این نتیجه رسید که ولی امرالله حق نیست و با او مخالفت کرد باید طرد روحانی شود؟ امیدوارم در پاسخ نفرمایید حتما تحری حقیقت واقعی نکرده و یا عناد داشته والا باید به حقانیت ولی امر الله پی می برد در این صورت تصدیق می فرمایید تحری حقیقت دیگر تحری حقیقت نیست مگر اینکه بگویید حقیقت فقط یکی است و آن هم بهاییت است به همراه حقانیت ولی امرالله وهرتلاشی که به این امر منجر نشود تحری حقیقت نیست. منظور من از دوران مدرن و پیشرفته مدح و ذم و خوبی و بدی آن نبود بلکه گفتم این دوران ویژه گی های خاص خود را دارد و آیین بهایی که مدعی ظهور در این دوران است بایستی به لوازم آن ملتزم باشد از جمله پذیرش و قبول اعلامیه جهانی حقوق بشر است. طرد روحانیومحرومیت معاشرت دیگران حتی همسر و فرزندان با فرد مطرود با بسیاری از مواد این اعلامیه به ویژه ماده 18 آن تعارض اساسی دارد یعنی آیینی که مدعی است به مقتضای نیاز بشر امروز قوانین و احکام جدید وضع کرده و از طرفی شعار وحدت عالم انسانی و همه “بار یک دارید و برگ یک شاخسار “سر می دهد به صرف مخالفت فردی با یکی از رهبران این آیین از حقوق اولیه و طبیعی خود محروم می گردد. در مورد سایر ادیان البته بحث دقیق آن را بایستی کارشناسان مربوطه بگویند ولی تا آنجا که بنده اطلاع دارم پیامبران بزرگ الهی همچون حضرت موسی علیه السلام و حضرت عیسی علیه السلام و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بادشمنان خود نیزبا رافت و رحمت برخورد می کردند چه رسد به طرد افراد و … ممکن است بعد از اینکه در هر کدام از این ادیان نهاد دین (نه خود دین) که یک نهاد قدرت است مانند کلیسا و… تشکیل شده به عنوان یک امر دینی جهت حفظ قدرت اقدامات خشونت آمیزی انجام دهند ولی به نظر من ربطی به اصل دیانت ندارد از همه اینها گذشته بحث ما بر سر بهاییت است که به قول شما دین دوران مدرن است ادیان گذشته که مدعی شعار وحدت عالم انسانی، تحری حقیقت، وحدت لسان و خط، تساوی حقوق رجال و نساء و … نبوده اند. من می گوییم موضوع طرد با سایر شعارهای بهاییت قابل جمع نیست. در آخر فرمودید در دیانت بهایی کسی را بخاطر ترک دین و یا تغییر آن طرد نمی نمایند توجه شما را به این جمله جناب شوقی جلب می نمایم ” احبا نمی توانند با کسانی که از ظل امر الله خارج شده اند و با عهد شکنان در رابطه اند معاشر شوند” یعنی نه تنها کسانی که از ظل امر الله خارج می شوند (دین خود را ترک می کنند) طرد می شوند بلکه سایر بهاییان هم حق معاشرت با این افراد را ندارند ضمن عذر خواهی از اطاله کلام انشاالله در آینده پیرامون افرادی که توسط جناب شوقی طرد روحانی شده اند مطالبی را به عرض خواهم رساند. با تشکر فرهاد 😳
سامان:
دوستان عزیز بهایی
احتراما پیرو مباحث گذشته خود موضوع بسیار با اهمیتی وجود دارد که به استحضار دوستان در سایت میرسانم شاه نکته بحث بنده ناظر بر این مطلب است که وقتی ولایت امر از جامعه بهایی حذف میشود باید منتظر اینگونه رفتارهای نا شایست انهم در تحریف و از بین بردن نصوص دال بر استمرار ولایت امر بود که بیت العدل بدلی (بقول حبیب ) با دستیاری محفل ملی ایران اقدامات خود را شروع کردند و دست به کاری زدند که تنها و تنها از تشکیلاتی بروز و ظهور دارد که جای ولی امر در ان خالی است و هیچگونه نظارتی بر تصمیمات غیر قانونی و منحرف انها از جانب ولایت امر مصون از خطا وجود ندارد
بنده از سردبیر محترم تقاضا دارم اگر امکان دارد تاپیکی را تحت عنوان بررسی کتاب نظر اجمالی ایجاد نمایند تا بنده بحثهای خود را عرضه نمایم .باتشکر سامان
حبیب :
جناب آقای فرهاد عزیز
با تشکر، جنابعالی مرقوم داشتید:
” این دوران ویژه گی های خاص خود را دارد و آیین بهایی که مدعی ظهور در این دوران است بایستی به لوازم آن ملتزم باشد از جمله پذیرش و قبول اعلامیه جهانی حقوق بشر است ”
موجب تشکر خواهد بود چنانچه بفرمائید که از نظر جنابعالی بغیر از اعلامیه جهانی حقوق بشرکه ذکر فرمودید این لوازم چه چیز هائی هستند؟ ( البته باید متذکر بود که بشر نمی تواند برای خداوند تعین تکلیف نماید ولی بهرحال جنابعالی طبق همین اعلامیه که اشاره فرمودید میتوانید نظر خود را بیان نمائید)
آیا شما اعلامیه جهانی حقوق بشر را قبول داشته واطاعت از آن را لازم میدانید؟
لطفأ چنانچه زحمتی نباشد در صورت امکان مواد هیجدهم ونوزدهم وبیستم این اعلامیه را برای اطلاع دوستانی که ممکن است نسبت به آن آگاهی نداشته باشند
مرقوم دارید در صورتیکه برایتان میسر نباشد بنده درفرصتی این کار را خواهم کرد.
سئوال دیگر بنده اینست که آیا شما وجود خداوند را قبول دارید ؟ واگر پاسخ مثبت است ارتباط بشربا ذات الهی را از طریق پیامبران ومظاهر الهی لازم میدانید یانه؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آیا شما میتوانید دینی بغیر از دیانت بهائی که لوازم دوران کنونی وآینده را داشته باشد ( ازنظر شما ) نام ببرید ( در صورتیکه در داخل کشور زندگی میکنید پاسخ به این سئوال ضرورت ندارد) با احترام – حبیب
فرهاد :
جناب حبیب عزیز با سلام و تشکر
فرمودید:
1…” از نظر جنابعالی به غیر اعلامیه جهانی حقوق بشر …. این لوازم ،چه چیزهایی هستند.”
2. آیا شما اعلامیه جهانی حقوق بشر را قبول داشته و اطاعت از آن را لازم می دانید؟
پاسخ: یکی از مهمترین الزامات دوران مدرن در رابطه با بحث ما خروج دین از حوزه عمومی و حضور در حوزه فردی و شخصی می باشد یعنی کار قیصر را به قیصر سپردن و جامعه را براساس مشارکت عمومی و عقل فرد و جمعی اداره کردن. اعلامیه جهانی حقوق بشر هم وحی منزل نیست بلکه تلاشی است بشری در جهت شناسائی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان آن ها که اساس آزادی و عدالت و صلح را در جهان تشکیل می دهد که توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دهم دسامبر 1948 تصویب گردید و اکثر کشورهای جهان آن را پذیرفتند. خود سازمان ملل متحد هم که در حقیقت سازمانی دول متحد است پس از جنگ جهانی بر اساس ضرورت ها و نیازهای انسان امروز جهت جلوگیری از جنگ و خونریزی و ظلم و تعدی و تجاوز تشکیل گردید و نظام حاکم فکری بر آن هم سکولاریزم و فرد جمعی انسان می باشد. بنابراین پاسخ سوالات اول و دوم شما روشن است. فکر می کنم با توضیحات فوق بیان اعتقاد من دیگر ضرورتی نداشته باشد. چون بحث من با جنابعالی در مورد آئین بهائیت است که مدعی ظهور در دوران مدرن است و داعیه حل مشکلات جهانی را دارد و الا ادیان گذشته که چنین ادعاهائی نداشته اند. جسارتا می خواستم به نکته ای که شاید ظاهرا از محدوده بحث ما خارج است اشاره کنم و آن این که رهبران و متفکران بهائی برداشتی بسیار سطحی نسبت به مدرنیسم و دوران جدید دارند و فکر می کنند با اظهار یک سری شعارهای کلی بدون بیان جزئیات اجرائی قادر به حل مشکلات جهان هستند و اتفاقاتی که در جهان رخ می دهد را اگر با مذاقشان سازگار باشد می گویند قبلا توسط رهبران بهائیت پیش بینی شده و از کنار اتفاقاتی که متعارض با ادعاهای آنان است به راحتی می گذرند خیلی معذرت می خواهم. اگر این گونه سخن گفتن ها و پیش بینی ها دلیل حقانیت و الاهی بودن است به تحقیق کثیری از مردم جهان حقند و الهی!! در هر صورت در دنیای علم و معرفت برای حرفهای کلی و بی حاصل بهائی پرداخت نمی گردد بگذریم از اطاله کلام و صراحت لهجه عذر خواهی می کنم فقط در رابطه با فرمایشان آخر جنابعالی به یک شبهه مقدر از پیش پاسخ بگویم و آن این است که شما بایستی ابتدا ثابت کنید که آئین بهائی الاهی است و رهبران آن مرتبط با وحی بوده اند سپس بفرمائید: آیا شما می توانید دینی غیر از دیانت بهائی که لوازم دوران کنون و آینده را داشته باشد نام ببرید. در انتها متن موارد 18 و 19و 20 اعلامیه جهانی حقوق بشر جهت اطلاع تقدیم می گردد. ماده 18: هرکس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان می باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است هرکس می تواند از این حقوق متفرداً یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور عمومی برخوردار باشد. ماده 19: هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق زبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسائل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد. ماده 20: 1. هرکس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیت های مسالمت آمیز تشکیل دهد.2. هیچ کس را نمی توان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد.
باتشکر.فرهاد.
یعقوب :
جناب حبیب
با تشکر از پاسخهای متین و دقیق شما به سوالات خوانندگان این سایت علمی و پژوهشی .
شما و دیگر کسانی که خود را بهائی واقعی (ارتودوکس) میدانید متوجه هستید که هم اکنون در عصر اطلاعات و روشن صحبت کردن بسر میبریم . هم شما طرفداران میسن ریمی و جانشین وی و هم اعضای بیت العدل فعلی ؛بزرگ شده و تربیت یافته دنیای غرب هستید که در آن دموکراسی و مناظره و گفتگوی رو در رو نهادینه شده است . هم اکنون احزاب و گروههای مختلف در جهان غرب به مناظره رو در رو می پردازند و نتیجه گیری و قضاوت را به عهده مردم و جامعه می گذارند . چه اشکالی دارد که یکی از اعضای بیت العدل بیاید و با همین آقای مارنجلا و یا نماینده وی در حضور هر دو گروه از بهائیان مناظره کنند و قضاوت را به عهده آحاد بهائیان بگذارند . دیگر زمان سر خود را در لاک و برف فرو بردن گذشته است .
حبیب :
جناب فرهاد عزیز
از اینکه زحمت باز نویسی مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر را متحمل گشتید متشکرم. همچنین از اینکه در ابتدا موضوع این اعلامیه را مطرح نمودید بسهم خود سپاسگذارم. معتقدم که قبل از هرگونه بحث و گفتگوئی افراد باید به حقوق فردی واجتماعی خود آشنا بوده همچنین این موضوع را درک نمایند که این حقوق فقط منحصر به آنان نیست وبرای همه افراد بشر است از اینرو فکر میکنم که با توجه به اهمیت والای این اعلامیه که پس از گذشت شصت و هشت سال لزوم اجرای آن توسط دول وملل بیش از زمان انشاء آن احساس میشود و مورد نیاز است در باره آن بیشتر تأمل وتعمق نمائیم، از آن سرسری نگذریم و قبل باز گشت به بحث در باره موارد عدم توافق اندکی با آسودگی در باره این موضوع که ظاهرأ مورد موافقت شما نیز هست و یا لا اقل مخالفتی ندارید گفتگو نموده و سپس به گفتگوی قبلی باز گردیم بجا است که از کلیه شرکت کنندگان بخواهیم که در بزرگداشت این سند مهم جهانی به ما پیوسته ونظرات خود را بیان نمایند تصور نمی کنم که جناب آقای سردبیر نیز با این موضوع مخالفتی داشته باشند البته اگر ایشان مصلحت بدانند میتوانند برای این موضوع سرفصل جدیدی بگشایند ( البته با عنایت به اینکه در آن حمله به دیانت بهائی واصولأ هیچ دین دیگری مجاز نخواهد بود زیراعملأ مغایر این سند جهانی خواهد بود)
خوانندگان گرامی میتوانند مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر را در سایت سازمان ملل متحد بزبان فارسی با آدرس زیر ملاحظه ومطالعه فرمایند.
http://www.unhchr.ch/udhr/lang/prs.htm
ذیلأ قسمتی ازمقدمه این اعلامیه ومواد 20و19و18 آن برای مزید استحضار خوانندگان باز نویس میگردد.
” ازآنجا که شناسائی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری وحقوق یکسان وانتقال ناپذیر آنان اساس آزادی و عدالت وصلح را در جهان تشکیل میدهد،
از آنجا که عدم شناسائی وتحقیر حقوق بشر منتهی به اعمال وحشیانه ای گردیده است که روح بشریت را بعصیان واداشته و ظهور دنیائی که در آن افراد بشر در بیان عقیده آزاد و ازترس وفقر فارغ باشند بعنوان بالا ترین آمال بشری اعلام شده است،…”
” ماده هیجدهم – هرکس حق دارد که از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهره مند شود این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان می باشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است هرکس می تواند از این حقوق متفرداً یا مجتمعاً به طور خصوصی یا به طور عمومی برخوردار باشد.
ماده نوزدهم – هر کس حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور شامل آن است که از داشتن عقاید خود بیم و اضطرابی نداشته باشد و در کسب اطلاعات و افکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسائل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.
ماده بیستم – ( 1) هرکس حق دارد آزادانه مجامع و جمعیت های مسالمت آمیز تشکیل دهد.
– ( 2) هیچ کس را نمی توان مجبور به شرکت در اجتماعی کرد. با احترام – حبیب
فرهاد :
دوست گرامی جناب حبیب
با سلام
ضمن تشکر از بازنویسی مجدد مواد 18 و 19 و20 اعلامیه جهانی حقوق بشر نظر جنابعالی را به نکات زیرجلب می کنم
1 – من فکر نمی کنم در دنیای امروز “فردی به ما هو فرد” مخالفتی با این اعلامیه داشته باشد حداقل از دیدگاه نظری.
2- همانطور که عرض کردم دولتها و قدرتها هم این اعلامیه را پذیرفته اند ولی فقط مشکل در التزام عملی به آن است.
3- بنابراین طرح موضوع مذکور به نظر من خارج شدن و طفره رفتن از اصل بحث است.
4- مجددا عرض می کنم ما قرار است در این سایت نسبت به آرا بهاییت در زمینه های مختلف آشنا شویم و سپس به نقادی عالمانه بپردازیم که این امر اصولا ربطی به اعلامیه جهانی حقوق بشر ندارد- که شما فرمودید حمله به بهاییت ناقض با آن اصول است – مگر شما نقد و بحث علمی را حمله به بهاییت تلقی فرمایید.
5- بحث من در این است چرا آیین بهاییت که مدعی ظهور در دوران مدرن است به لوازم آن که از جمله آزادی در عقیده است ملتزم نیست و اگر فردی با ولی امر و یا دیگر رهبران بهاییت مخالفت کند بایستی طرد روحانی شود و سایرین هم حق معاشرت با وی را ندارند مجددا نظرتان را به این جمله جناب شوقی جلب می نمایم ” احبا نمی توانند با کسانی که از ظل امرالله خارج شده اند و با عهد شکنان در رابطه اند معاشر شوند”با تشکر فرهاد
حبیب :
جناب یعقوب عزیز از ابراز لطفتان متشکرم جنابعالی مرقوم داشتید:
” هم شما طرفداران میسن ریمی و جانشین وی و هم اعضای بیت العدل فعلی ؛بزرگ شده و تربیت یافته دنیای غرب هستید که در آن دموکراسی و مناظره و گفتگوی رو در رو نهادینه شده است .
هم اکنون احزاب و گروههای مختلف در جهان غرب به مناظره رو در رو می پردازند و نتیجه گیری و قضاوت را به عهده مردم و جامعه می گذارند .
چه اشکالی دارد که یکی از اعضای بیت العدل بیاید و با همین آقای مارنجلا و یا نماینده وی در حضور هر دو گروه از بهائیان مناظره کنند و قضاوت را به عهده آحاد بهائیان بگذارند. ”
لازم میدانم باستحضار جنابعالی برسانم که که این مناظرات مورد اشاره جنابعالی معمولأ به هنگام انتخابات ودر آخرین مراحل آن به تمهید تلویزیونها برگذار میشود ومعمولأ در این مورد نیز رقابت شدید وجود دارد در این مناظرات نامزدها سعی میکنند از برنامه های طرف مقابل انتقاد نموده وتا میتوانند به مردم وعده ووعید دهند و سعی در جلب نظر رأی دهندگان نمایند مشابه آنرا مسلمأ در کشور ملاحظه فرموده اید. این مناظرات در قلمرو ادیان کاربردی ندارد البته گه گاه میز گردها یا کنفرانسهای بین ادیان با شرکت نمایندگانی از ادیان گوناگون تشکیل میگردد که در طی آن نمایندگان ادیان حتی مذاهب جنگجو سعی در نشان دادن چهره ای خوب وصلحجو از خود مینمایند وآمادگی خود را برای هرگونه همکاری بایکدیگر اعلام میدارند ولی متاسفانه اینها فقط درمحدوده آن جلسه است وپس از پایان جلسه همه چیز فراموش گشته ودوباره برسروکله هم کوفتن از سر گرفته میشود.
موضوع ولایت امر در دیانت بهائی بحث درباره یکی از اساسی ترین اصول این دیانت میباشد. همه میتوانند پیامهای ولی عزیز امرالله جوئل مارنجلا را در bahai-guardian.comملاحظه نمایند وبرای خودشان تصمیم بگیرند اصولأ این وظیفه هر فرد بهائی است که از اصول اساسی دین خود آگاهی داشته باشد ولی امرالله مانند یک رهبر سیاسی نیست که بخواهد برای رسیدن به مقام رهبری به جلب نظر بپردازد او این مقام را دارد چه مردم بپذیرند چه نپذیرند این وظیفه مردم است که اورا اطاعت نمایند واگر در این وظیفه احمال ورزند خود مسئول سستی واحمال خود ونتایج حاصله خواهند بود.
شاید پیشنهاد جنابعالی در حل مخاصمات وجلوگیری از کشتار های وحشیانه بین مذاهب اسلامی مانند کشورهای همسایه با توجه به اختلاط با مسائل سیاسی قابل استفاده باشد (اگر پذیرفته شود که بعید بنظر میرسد).
ضمنأ توضیح این موضوع نیز ضرورت دارد که بنده بزرگ شده وتربیت یافته خاک پاک ایرانم. بهائیان بطور کلی تربیت یافته وبزرگ شده از شرقی ترین قسمت شرق ژاپن تا غربی ترین قسمت غرب هستند یعنی هریک بر اساس سیستم آموزش وپرورش وآداب وسنن محلی پرورش میابند و وجه مشترک آنان اعتقاد به دیانت بهائی میباشد.
به هر حال ما نباید از خود وهم میهنان خود قطع امید نمائیم چه اشکالی دارد که روزی انسانیت، آزادگی، عدالت، احترام به دیگران وعقاید آنان، رعایت حقوق بشر، درستکاری، راستگوئی، امانت وبزرگمنشی ما ایرانیان ضرب المثل مردم دنیا گردد ممکن است این خواب وخیال جلوه نماید ولی من اعتقاد راسخ دارم که روزی به حقیقت خواهد پیوست تصور نمی کنم که اصول هیچیک ازادیان با این صفات پسندیده مخالفتی داشته باشد بنا بر این هرگاه تک تک ما از هم اکنون تصمیم بگیریم که صفات مذموم چون دشمنی بدخواهی تجاوزبه حقوق دیگران دروغگوئی وتهمت وافترا را مردود دانسته وبا دیدی مثبت به دنیا بنگریم وببینیم که همه مردم ا از هرنژاد و دین و…مخلوق خداوند هستند همه را دوست داشته وباهمه مهربان باشیم وبدانیم که این مخلوق خداوند دارای قوه تفکر است وقوه تفکر بزرگترین موهبت الهی به بشر است. بخاطر داشته باشیم
که سایر افراد بشر چون ما هستند آنها نیز به غذا، پوشاک وسرپناه نیاز دارند آنها نیز فرزندان وهمسر خود پدر ومادر وخواهر وبرادر خود را دوست دارند آنها نیز مانند ما احساسات دارند متاثرغمگین یا خوشحال میشوند . همانطور که کینه توزی دشمنی وبدخواهی سبب جنگ وجدال میگردد وتوسعه میابد نیکی ومهربانی نیز موجب صلح وصفا گشته وچون موجی اتساع میابد. به امید آنروز با احترام – حبیب
یاس :
جناب حبیب
از بیانات انسان دوستانه شما و توجه به ایران مشعوف شدم.لیکن رابطه این حرف ها را با دین نفهمیدم.از این سخنان خوب همه می زنند ولی دلیل پیامبر بودن و دین بودن آنها نیست. سعدی که تربیت شده دیانت اسلام است 770 سال قبل گفته : بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند… که شعارش را بر پیشانی سازمان ملل نقش زده اند.آیا او پیامبر است؟ باشعار وحدت عالم انسانی دادن که بهائیت ثابت نمی شودکه پیش از آن بسیار کسان گفته اند… همین انشعاب در بهائیت که طرفداران بقول شما بیت العدل بدلی و بیت العدل جنینی به ولایت امر جوئل مارانجلا را با شعار وحدت عالم انسانی جدا می کند چگونه حل می کنید؟ بیت العدل شما را طرد روحانی کرده و سلام و کلام و ارتباط با شما را تحریم نموده و در دنیای معاصر با همه ویژگی هایش بر خلاف اعلامیه حقوق بشر حق ارتباط انسانی با شما را به بهائیان نمی دهد. بفرمائید این چگونه دینی است؟ ایرانیان فرهیخته با آن فرهنگ دیرین بیایند دینی را بپذیرند که ارتباط پدر و فرزند و همسر و برادر را به صرف بهایی ارتدکس شدن بوسیله “طرد روحانی “قطع می کند؟! باور کنید طرد روحانی شما رادر قبائل ماقبل تاریخ باید جستجو کرد.شما هم با اینکه به طرفداران بیت العدل بدلی در مورد طرد روحانی ایراد می گیرید که بیت العدل حق طرد ندارد اما طرد روحانی را جزو اختیارات ولی امر می پذیریدوبه نوعی شبیه آنها می شوید. امیدوارم توضیحات روشنگر شما را بخوانم.موفق باشید.
حبیب:
جناب فرهاد عزیز
بنده از ابتدای گفتگوهایم در این سرفصل که بنام دومین ولی امر دیانت بهائی نام گذاری شده است این مطلب را متذکر گشتم که هدف بنده صرفأ آگاه نمودن بهائیان از حقیقتی است که بیت العدل بدلی نمی خواهد بهائیان از آن مطلع گردند یعنی تسلسل وادامه ولایت امرالله دردیانت بهائی. در هر فرصتی چون اکنون ضمن تاکید این موضوع یاد آور گشتم که علاقه ای به گفتگو در سایتی که برای مخالفت وعناد با دیانت بهائی ایجاد گشته ندارم. با این فکر که شاید عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد واحیانأ عده معدودی از بهائیان به این سایت نگاه نموده ومتوجه عرایض بنده شوند، گه گاه در هر فرصتی که فراهم شود به نوشتن حقایق خواهم پرداخت البته این بدین معنی نیست که چنانچه غیر بهائیان نیز ضرفیت درک این حقایق را داشته باشند از شرکت در این گفتگو ها مستثنی گردند.
مسلمأ بعضی از خوانندگان متوجه گشته اند که در گفتگو روش بنده این نیست که اشتباه طرف مقابل را به رخ او بکشم وهمیشه سعیم این بوده که طرف خود اشتباه خویش را دریافته واگر اصلاح نمی کند لا اقل تکرار ننماید ولی متاسفانه این اغماض بعضأ مورد سوء تفاهم قرارگرفته است.
بعد از این مقدمه کلی به پاسخ بعضی از مطالب جنابعالی میپردازم.
جنابعالی مرقوم داشتید:
“ضمن تشکر از بازنویسی مجدد مواد 18 و 19 و20 اعلامیه جهانی حقوق بشر نظر جنابعالی را به نکات زیرجلب می کنم
1 – من فکر نمی کنم در دنیای امروز “فردی به ما هو فرد” مخالفتی با این اعلامیه داشته باشد حداقل از دیدگاه نظری.
2- همانطور که عرض کردم دولتها و قدرتها هم این اعلامیه را پذیرفته اند ولی فقط مشکل در التزام عملی به آن است.
3- بنابراین طرح موضوع مذکور به نظر من خارج شدن و طفره رفتن از اصل بحث است.”
پاسخ:
نظر جنابعالی برای خودتان محترم است ولی برای بنده قابل قبول نیست که چون دولتها وبعضی از گروه ها به آن عمل نمی نمایند اعلامیه جهانی حقوق بشر را فراموش نمائیم بنظر بنده بر عکس باید از هر فرصتی برای یاد آوری این اعلامیه که توسط دولتها به نمایندگی ملتها به تصویب وامضاء رسیده است استفاده نمود همانطور که جنابعالی نیز اذعان نموده اید همه افراد(مردم) با آن موافقند زیرا این اعلامیه بیانگر حقوق آنان است این اعلامیه در حقیقت یک قانون جهانی است که همه دولتها موظف به اجرای آن هستند اگر بعضی از حکومات آنرا اجرا ننمایند قانون شکنی نموده وبه حقوق ملتهایشان تجاوز مینمایند بعلاوه مردم باید به حقوق خود آگاهی یابند.
اما راجع به اصل بحث وطفره رفتن – اصل بحث که در مقدمه کلی نیز یاد آوری گردید تسلسل وادامه ولایت امر در دیانت بهائی است ولازم به تذکراست که مضوع اعلامیه حقوق بشر ابتدا در بحث فرعی که جنابعالی مطرح فرمودید عنوان گردید ولی بلحاظ اهمیت آن وهمچنین به رعایت روش شخصی بنده که در مقدمه مذکورگشت مورد تاکید قرارگرفت. حال مروری برمطالب متبادله جنابعالی مینمایم.
جنابعالی مرقوم داشتید:
“آیین بهایی که مدعی ظهور در این دوران است بایستی به لوازم آن ملتزم باشد از جمله پذیرش و قبول اعلامیه جهانی حقوق بشر است ”
وبنده توضیح خواستم که:
از نظر جنابعالی بغیر از اعلامیه جهانی حقوق بشرکه ذکر فرمودید این لوازم چه چیز هائی هستند؟
دراین باره جنابعالی فرمودید :
“´پاسخ: یکی از مهمترین الزامات دوران مدرن در رابطه با بحث ما خروج دین از حوزه عمومی و حضور در حوزه فردی و شخصی می باشد ”
اگرچه آنچه فرمودید بنحوی در اعلامیه جهانی حقوق بشر مستتر است وجدا از آن محسوب نمیشود ولی بحرحال پاسخ جنابعالی بعنوان نظر شخصی شما متین وقابل احترام است وامروزه عده زیادی از مردم دنیا طرفدار جدائی دین از سیاست هستند ودلیل آن تجربیات یا مشاهدات آنان است ازتسلط رهبران وگردانندگان امور ادیان کهن بربعضی کشورها و آنچه حکومتهای دینی به مردم روا داشته اند از قبیل تبعیضات مذهبی، اجبار کودکان در مدارس به یاد گیری و اجرای مراسم مذهبی دین یا ادیان خاص، تبعیض جنسی، قائل نبودن حق برای مردم، تفتیش عقاید، تعقیب وآزار اقلیت های دینی ومذهبی ، تخریب و بی حرمتی به اماکن مقدسه ومورد احترام آنان، واجرای مجازات های وحشیانه مانند به دار آویختن مردم (ودر بعضی موارد در انظار عمومی)، شکنجه وتعزیز، قصاص، سنگسار کردن وقطع اعضای بدن وامثالهم بنابراین میتوان به این گروه از مردم حق داد که خواستار جدائی دین از سیاست وحکومت باشند ونمیتوان دیانت بهائی را بخاطر آنچه رهبران وگردانندگان سایر ادیان انجام داده ومیدهند سرزنش نمود دیانتی که خود وپیروانش مورد انواع محدودیت ها وآزار واذیتهای مذکور قرار گرفته وبرای مردم ازهرنژاد وجنس هر دین وعقیده وازهرملیت حقوق مساوی قائل است نه تنها معاشرت با پیروان ادیان دیگر را محدود نمی سازد بلکه آنرا تشویق نیز میکند، پیروان خود را از ازدواج باپیروان سایر ادیان منع نمی کند وضمنأ دیانت بهائی پیروان خودرا از مداخله در امور سیاسی منع میسازد.
پرسش دیگربنده از جنابعالی این بود که:
آیا شما اعلامیه جهانی حقوق بشر را قبول داشته واطاعت از آن را لازم میدانید؟
جنابعالی با گریز ازپاسخ به سئوال فوق وبدون اینکه مشخص فرمائید که اعلامیه را قبول دارید یانه تاریخچه آنرا ارائه فرمودید که البته نافع است ولی جواب پرسش محسوب نمی گردد برای یاد آوری عین پاسخ شما درج میشود:
” اعلامیه جهانی حقوق بشر هم وحی منزل نیست بلکه تلاشی است بشری در جهت شناسائی حیثیت ذاتی کلیه اعضای خانواده بشری و حقوق یکسان آن ها که اساس آزادی و عدالت و صلح را در جهان تشکیل می دهد که توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در دهم دسامبر 1948 تصویب گردید و اکثر کشورهای جهان آن را پذیرفتند. خود سازمان ملل متحد هم که در حقیقت سازمانی دول متحد است پس از جنگ جهانی بر اساس ضرورت ها و نیازهای انسان امروز جهت جلوگیری از جنگ و خونریزی و ظلم و تعدی و تجاوز تشکیل گردید و نظام حاکم فکری بر آن هم سکولاریزم و فرد جمعی انسان می باشد ” حال آیا ممکن است زحمت کشیده ومعلوم فرمائید که قبول دارید یانه؟
پرسش دیگر این بود که:
آیا شما وجود خداوند را قبول دارید ؟ واگر پاسخ مثبت است ارتباط بشربا ذات الهی را از طریق پیامبران ومظاهر الهی لازم میدانید یانه؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آیا شما میتوانید دینی بغیر از دیانت بهائی که لوازم دوران کنونی وآینده را داشته باشد ( ازنظر شما ) نام ببرید
درجواب این پرسش مرقوم داشتید:
“بنابراین پاسخ سوالات اول و دوم شما روشن است.
فکر می کنم با توضیحات فوق بیان اعتقاد من دیگر ضرورتی نداشته باشد.
چون بحث من با جنابعالی در مورد آئین بهائیت است که مدعی ظهور در دوران مدرن است و داعیه
حل مشکلات جهانی را دارد و الا ادیان گذشته که چنین ادعاهائی نداشته اند ”
بطوریکه فوقأ بعرض رسید پاسخ سئوالات اول ودوم بنده بهیچوجه روشن نیست بخصوص سئوال دوم بعلاوه پاسخ به سئوال سوم که جنابعالی آن را بدون جواب گذاردید نهایت ضرورت را دارد زیرا در یک بحث دینی باید موضع طرفین کاملأ مشخص باشد وهرکس باید بداند که طرف گفتگو با چه دیدگاهی به مسائل مینگرد و صحبت مینماید اگر وجود خداوند ولزوم مربیان ومظاهر الهی مورد قبول شخصی نباشد گفتگو در خصوص دیانت بهائی واصولأ هر دین دیگری با او بیهوده است ابتد باید به وجود خداوند پی برده وبعد راجع به ادیان وپیامبران صحبت نمود. اینکه مرقوم داشتید ادیان گذشته چنین ادعاهائی نداشته اند در مورد خود ادیان گذشته صادق است ولی رهبران دینی وگردانندگان فعلی آن ادیان با گفته شما موافقت ندارند همه مدعی هستند که دین آنها آخرین وکاملترین دین بوده ودوای تمام درد های بشر است وهمه آنها ادیان بعدی را دینهای باطل تلقی میکنند.
جنابعالی سپس با یک سری شعارو متهم نمودن واهانت به رهبران ومتفکران بهائی ونام آن را صراحت لحجه گذاشتن مرقوم داشتید:
” به یک شبهه مقدر از پیش پاسخ بگویم و آن این است که شما بایستی ابتدا ثابت کنید که آئین بهائی الاهی است و رهبران آن مرتبط با وحی بوده اند سپس بفرمائید: آیا شما می توانید دینی غیر از دیانت بهائی که لوازم دوران کنون و آینده را داشته باشد نام ببرید.”
بنده احتیاجی به اثبات الهی بودن دیانت بهائی ندارم جنابعالی مدعی گشتید که این دیانت لوازم دوران کنون وآینده را ندارد خوب اگر معتقدید که ندارد ارشاد فرمائید که کدام دیانت آن لوازم را دارد. حال مجددأ به آخرین پیام جنابعالی باز میگردیم که جنابعالی مرقوم داشتید:
4- مجددا عرض می کنم ما قرار است در این سایت نسبت به آرا بهاییت در زمینه های مختلف آشنا شویم و سپس به نقادی عالمانه بپردازیم که این امر اصولا ربطی به اعلامیه جهانی حقوق بشر ندارد- که شما فرمودید حمله به بهاییت ناقض با آن اصول است – مگر شما نقد و بحث علمی را حمله به بهاییت تلقی فرمایید.”
بنده از قرار شما اطلاعی ندارم ولی قرار خودم را میدانم که گفتگو درباره تسلسل وادامه ولایت امر در دیانت بهائی است ضمنأ حمله به هر دینی نقض اعلامیه جهانی حقوق بشر است
ولو اینکه این حملات نقادی عالمانه نام گذاشته شود.
پاسخ قسمت 5 پیام شما را موکول به این مینمایم که ماخذ نقل قول خود را ازاولین ولی امر دیانت بهائی ذکر بفرمائید. با احترام – حبیب
فرهاد :
جناب حبیب عزیز
مرقوم فرموده اید:
نظر جنابعالی برای خودتان محترم است ولی برای بنده قابل قبول نیست چون دولتها و بعضی از گروه ها به آن عمل نمی نمایند اعلامیه جهانی حقوق بشر را فراموش کنیم … مگر من منکر اعلامیه جهانی حقوق بشر شده ام که شما می فرمایید نظر جنابعالی برای خودتان محترم است بنده می گویم خیلی موضوعات مفید و ضروری در جهان وجود دارد، ولی ربطی به بحث ما ندارد شما می توانید صدها صفحه پیرامون حفظ محیط زیست – لایه ازون – پیشرفت تکنولوژی – رعایت اخلاق انسانی … بنویسید کسی هم مخالف این مباحث نیست ولی چه ارتباطی با موضوع طرد روحانی در آیین بهایی دارد؟ معلوم نیست، لذا همانطور که خودتان جمله بنده را آورده اید که “هیچ فردی به ماهو فرد مخالف
اعلامیه جهانی حقوق بشر نیست” اینجانب نیز یک فرد از افراد بشر هستم مگر اینکه شما بنده را به دلیل نقادی آیین بهایی از دایره انسانیت خارج بدانید. بنابراین جواب سوال دوم شما کاملا روشن بوده و نیاز به توضیح مجدد نداشته و ندارد.
در مورد سوال اول هم که دقیقا گفته ام “خروج دین از حوزه عمومی و حضور در حوزه فردی از دیگر لوازمات دوران مدرن است” البته من فقط سوال شما را جواب دادم یعنی در تبیین لوازم دوران مدرن که سوال فرمودید پاسخ گفتم ولی متاسفانه شما اصل سوال را هیچ گاه جواب نمی دهید و آن اینکه بهاییت که مدعی ظهور در دوران مدرن است چرا به لوازم آن ملتزم نیست؟ از جمله موضوع طرد روحانی. حال اعتقاد بنده به خدا و انبیاء الهی چه ربطی به این موضوع دارد، نمی دانم.
لازم به ذکر است یک تناقض آشکار در فرمایشات جنابعالی به چشم می خورد و آن اینکه از طرفی شما می فرمایید خروج دین از حوزه عمومی و حضور در حوزه فردی به نحوی در اعلامیه جهانی حقوق بشر مستتر است از طرف دیگر شما خود را مبلغ این اعلامیه می دانید ضمنا معتقدید بهاییت به عنوان یک دین در حوزه عمومی حضور فعال داشته و داعیه اداره جامعه جهانی را دارد مگر اینکه بفرمایید فقط بخشی از مفاد اعلامیه مذکور را قبول دارید همچنین مرقوم فرمودید “بنده احتیاجی به اثبات الهی بودن دیانت بهایی ندارم جنابعالی مدعی گشتید که این دیانت لوازم دوران کنونی و آینده را ندارد خب اگر معتقدید ندارد ارشاد فرمایید که کدام دیانت آن لوازم را دارد” دوست عزیز بنده به دلیل وجود همین تناقضات در ساختار بهاییت می گوییم این آیین الهی نیست از طرفی اثبات شیء نفی ما عدا نمی کند ،شما اول بپذیرید که آیین بهایی و ادعاهایش یک مجموعه متناقض است و سازگاری بین ادعا و مدعی علیه وجود ندارد تا بنده به قسمت دوم سوالتان پاسخ دهم ولو ربطی به بحث ما نداشته باشد . یعنی فرض کنید (فرض محال که محال نیست) دیانتی در جهان وجود ندارد که به لوازم دوران مدرن ملتزم باشد آیا این دلیل بر حقانیت و الهی بودن آیین بهایی می شود!! مدرک جمله جناب شوقی هم از مکتوب مرقومه حضرت ولی امر الله به یکی از احباء در 23 ژانویه 1945 می باشد. با تشکر فرهاد
حبیب :
سرکار خانم یاس
مرقوم داشتید:
“از بیانات انسان دوستانه شما و توجه به ایران مشعوف شدم.لیکن رابطه این حرف ها را با دین نفهمیدم.از این سخنان خوب همه می زنند ولی دلیل پیامبر بودن و دین بودن آنها نیست.”
اینکه عرایض بنده سبب خوشحالی وشعف سرکار گردیده است موجب افتخار اینجانب است، یکی از مهمترین اهداف انبیاء الهی ازبین بردن خصومتها وجایگزینی صلح ودوستی است مسلمأ اطلاع دارید که محور اصلی تعالیم دین باستانی ما ایرانیان ” گفتار نیک کردارنیک وپندارنیک است ” بفرمایش سرکار اگرهمه از این سخنان خوب میزدند یک سوم مشکلات حل بود وبا اضافه نمودن کردار نیک وپندار نیک دنیا دنیای بهتری میشد البته این که فرمودید که همه پیابر الهی نیستند توضیح واضحات است وضمنأ بنده نیز ادعای پیامبری نکردم.
مرقوم داشتید:
“سعدی که تربیت شده دیانت اسلام است 770 سال قبل گفته : بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش زیک گوهرند… که شعارش را بر پیشانی سازمان ملل نقش زده اند.آیا او پیامبر است؟ باشعار وحدت عالم انسانی دادن که بهائیت ثابت نمی شودکه پیش از آن بسیار کسان گفته اند”…
سرکار خانم با شعار دادن نه چیزی ثابت میشود (اگر منظورتان اثبات حقانیت است) نه جیزی درست میشود نه این که میشود خلاف چیزی را ثابت کرد متاسفانه نوشته سرکار خود شعارگونه است اینکه سعدی تربیت شده دیانت اسلام است (اسلامیت) چه چیزی را ثابت میکند یزید وشمر تربیت شده دیانت اسلام نبودند؟ شاه سلطان حسین صفوی ومحمود افغان تریبیت شده اسلام نبودند؟ آغامحمدخان قاجار وپادشاهان قاجار تربیت شده اسلام نبودند کسانی که با فتاوی خود مسبب از دست رفتن قسمتهای مهمی از خاک کشور در زمان محمد شاه قاجارشدند چطور؟ بعلاوه شیخ سعدی علیه الرحمه که به گفته مورخان سنی بوده است واز اینرو فقها ورهبران شیعه میانه خوبی با او نداشته اند هرگز ادعای پیامبری ننموده است که حال بحث کنیم که پیامبربوده است یا نه ” وحدت عالم انسانی” هدف دیانت بهائی است وشعار محسوب نمی شود وارتباطی با ثابت کردن یا نکردن ندارد بعلاوه آیا شما میتوانید در تمام نوشته های بنده در این سایت جمله” وحدت عالم انسانی ” را بیابید؟ مضافأ اینکه بنده بکرات یاد آور شده ام که هدفم در این سایت فقط ارائه دلایل ومدارک مبنی بر لزوم وتسلسل وادامه ولایت امر در دیانت بهائی است ولزومی برای اثبات حقانیت این دیانت نمی بینم زیرا معتقدم که هر کسی خود باید مستقلأ به تحقیق در باره دیانت بپردازد و متکی به گفته این وآن نباشد امروز خوشبختانه میزان سواد مردم افزایش یافته وواینترنت دریچه اطلاع و آگاهی را بر عموم گشوده است اگر کسی بخواهد در باره دیانت بهائی تحقیق نماید براحتی میتواند کتابهای بهائی را در سایتهای بهائی مطالعه نماید واگر درفهم مطلبی مشکل دارد آنرا از آنها بپرسد طبیعی است که کتابهائی که بوسیله غیر بهائیان ارائه میشود قابل اطمینان نباشد اصولأ پیروان هیچ دینی مخصوصأ رهبران آنها دین بعد از خود را قبول نمینمایند وبا این واهمه که اگر دین جدید پابگیرد ومردم از آن اگاه گردند ممکن است بساط کسب واقتدار آنان از رونق بیافتد میکوشند ازیکسو با انتشار مطالب مجعول وخلاف واقع وایراد اتهامات ناروا واز سوی دیگر با ایجاد جو اختناق ودرفشار قرار دادن تعقیب حبس وکشتن پیروان دین جدید از انتشار وتوسعه آن دین جلوگیری نمایند ولی تجربه ثابت نموده است که این اعمال همیشه نتیجه معکوس بخشیده با سفسطه ومغلطه میتوان هردینی حتی دیانت بهائی را رد نمود وقبول نکرد حتی میتوان وجود خداوند را منکر شد ولی این کار در اصل حقیقت تغیری بوجود نمی آورد زیرا خداوند قادر متعال است وآنچه اراده نماید همان خواهد شد حال موضوع استناد سرکاربه شعر شیخ سعدی علیه الرحمه از دیدی دیگر بررسی منمایم.
اینکه اشاره فرمودید وی تربیت شده اسلام است ازجهتی درست است تربیت نیاز به مربی دارد وپیامبران الهی مربیان بشریت هستند که در زمانهای مختلف برای تربیت وارشاد بشر از جانب خداوند مبعوث میشوند پیامبران با تحمل زجر وآوارگی حبس وشکنجه وبذل جان خود بشر را از مرحله غار نشینی مرحله به مرحله تا به امروز هدایت فرمودند.
null