نویسنده: سیّد مقداد نبوی رضوی
مقدمه: فراز و فرود ریاست میرزا یحیی صبح ازل بر بابیان
گذری بر زندگانی صبح ازل
میرزا یحیی نوری فرزند میرزا عباس (میرزا بزرگ نوری) مشهور به «ازل»، «صبح ازل»، «وحید» و «ثمره» یکی از شخصیتهای مشهور در میان بابیان و بهائیان است. وی در حدود سال ۱۲۴۶ ق. در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۲۶۳ ق.، بهسبب تکاپوهای زیادی که برادرش، میرزا حسینعلی، در گسترش آیین باب داشت، با آن اعتقاد آشنا شد و به جمع پیروان باب پیوست.[۱]
بهباور ازلیان، میرزا یحیی در سن ۱۹ سالگی و در سال ۱۲۶۵ ق. برای باب نوشتهای فرستاد و مورد توجه ویژهی او قرار گرفت[۲] و سپس «طلوع صبح ازل» در سال ۱۲۶۶ ق. روی داد و او «مرآت» خوانده شد[۳] و از جانب باب دستور یافت تا کتاب بیان را کامل کرده و آیین او را حفظ کند.[۴]
صبح ازل پس از کشته شدن باب بر بابیان ریاست یافت و این ریاست کلی را تا سال ۱۲۸۳ ق. در دست داشت. از آن سال بهبعد، بهسبب داعیهی منیظهرهاللهی برادرش، میرزا حسینعلی مشهور به بهاء ـ که بعدها بهاء الله خوانده شد ـ ریاست کلی او افول کرد و گروه اقلیت بابیان بر پیرویاش پایدار ماندند و ازلی نیز خوانده شدند در حالی که بیشتر بابیان آیین باب را ترک کرده و به اعتقاد جدید بهائی روی آوردند.[۵]
ادعای بهاء الله در روزهای پایانی اقامت وی و صبح ازل در بغداد (ذیالقعدهی ۱۲۷۹ ق.) آشکار شد[۶] و در سال ۱۲۸۳ ق. بروز تمام یافت.[۷] اختلافهای دو برادر در تبعیدگاههای بعدی ایشان (اسلامبول و ادرنه) حالت جدیتری یافت و سرانجام در سال ۱۲۸۵ ق. به تبعید جداگانهی آنان به فاماگوستا (ماغوسا) در قبرس و عکا در فلسطین انجامید.[۸]صبح ازل، حدود ۴۵ سال در شهر فاماگوستای قبرس اقامت داشت و از آنجا با پیروان خود در تماس بود. وی سرانجام در ۱۲ جمادیالاولی ۱۳۳۰ ق. در آن شهر درگذشت و در بیرون آن به خاک سپرده شد.[۹]
فراگیری ریاست صبح ازل بر بابیان
برخی گزارشهای بهائیان گویای آن است که صبح ازل بعد از کشته شدن باب «چندسال محل توجه تقریباً عموم بابیان بود»[۱۰] و «حالت خلق بیان تقریباً چنان بود که عموماً نظر به اشارات منزلهی از حضرت رب اعلی جل و علا [باب] توجه به مرآت ازل داشتند.»[۱۱]
ازلیان نیز به فراگیر بودن ریاست صبح ازل اشاره دارند. ملا محمّدجعفر نراقی ـ که بزرگ بابیان کاشان بود[۱۲] ـ در رسالهای که در رد دعوی منیظهرهاللهی بهاء الله نگاشت، بر آن بود که نوشتههای فراوان باب موجب شد تا «حجیت و وصایت حضرت ازل محقق و مبرهن گردید [و] بعد از شهادت نقطهی بیان امر بدون هیچ خلاف و بی هیچ منازعی به حضرت ازل مفوض شده، خاص و عام اهل بیان به آن وجههی حضرت ملک علام رجوع نمودند.»[۱۳] ملا رجبعلی قهیر نیز در پاسخ به دعوی بهاء الله به همین سیاق نوشته: «ریاست آن حضرت [صبح ازل] در میان طایفه در زمان خود حضرت اعلی مسلم و مقبول شد و [حضرت اعلی] بشارت ظهور آن طلعت الهیه را در کثیری از آیات مقدسه و بسیاری از کلمات مکرمه و کتب معظمهی خود ثبت و ضبط فرمود و بسیاری از عباد خود را آگاهی داد.»[۱۴]
دیدگاه بهائیان دربارهی اصالت مقام صبح ازل
در این میان، بهائیان برآنند که شهرت صبح ازل به زمامداری امری بدون اصل و از روی مصلحت بود. ایشان این دعوی را از پیشوایشان، میرزا حسینعلی بهاء الله، گرفتهاند. وی پس از ابراز دعوت جدید خویش گفت که نوشتهی صبح ازل به باب که به برگزیدگیاش انجامید به املای او بود: «سبحان الله! الی حین معرضین و منکرین نمیدانند آنچه نزد مُبشّر یعنی نقطه [باب] رفت از که بود؟! العلم عند الله رب العالمین.»[۱۵] عباس افندی (عبدالبهاء) نیز سخنی چون پدر خویش دارد:
… چون از برای بهاء الله در طهران شهرت عظیمه حاصل و قلوب ناس به او مایل، با ملا عبدالکریم در این خصوص مصلحت دیدند که با وجود هیجان علماء و تعرض حزب اعظم ایران و قوهی ظاهرهی امیرنظام، باب و بهاء الله در مخاطرهی عظمیه و تحت سیاست شدیدهاند، پس چاره باید نمود که افکار متوجه شخص غایبی شود و به این وسیله، بهاء الله محفوظ از تعرض ناس ماند و چون نظر به بعضی ملاحظات، شخص خارجی را مصلحت ندانستند، قرعهی این فال را به نام برادر بهاء الله، میرزا یحیی، زدند.
باری، به تأیید و تعلیم بهاء الله، او را مشهور و در لسان آشنا و بیگانه معروف نمودند و از لسان او نوشتجاتی بهحسب ظاهر به باب مرقوم نمودند و چون مخابرهی سریه در میان بود، این رأی را باب بهنهایت پسند نمود.
باری، میرزا یحیی مخفی و پنهان شد و اسمی از او در السن و افواه بود و این تدبیر عظیم تأثیر عجیب کرد که بهاء الله ـ با وجود آن که معروف و مشهور بود ـ محفوظ و مصون ماند….[۱۶]
محمّدکاظم قزوینی ـ که از سوی بهاء الله «سمندر» خوانده میشد ـ نوشته که «حق ـ جل ذکره ـ نظر به مصالح امر، ذکر مرآت را مرتفع فرموده و اسمش را شهرت داده بودند.»[۱۷] بر اساس گزارش این بهائی معروف، بهاء الله «حکمت اشتهار اسم ازل» را تنها با دو نفر از بابیان در میان گذاشته بود.[۱۸] سیّد مهدی دهجی ـ که از سوی بهاء الله به لقب «اسم الله المهدی» مفتخر بود[۱۹] ـ نیز چنین نوشته است:
خواص را اعتقاد این که… همیشه امیرکبیر، میرزا تقیخان، ـ که آدمی سفاک و بیباک بود ـ چنانچه بر همه معلوم است درصدد بود لذا دو نفر از کبار احباب چنان مصلحت دیدند که اسم را بر سر میرزا یحیی گذارند تا امیرکبیر از شرور خود ممنوع شود و حکمت انتخاب میرزا یحیی آن که با مردم معاشرت نمینمودند و همیشه به حفظ خود مشغول بودند.[۲۰]
اسدالله فاضل مازندرانی هم نوشته که باب از ملا عبدالکریم قزوینی[۲۱] خواست تا آنچه را خداوند به او (قزوینی) الهام میکند بنویسد تا پس از او (باب) پیروانش تفرقه نیابند. ملا عبدالکریم موضوع را با بهاء الله در میان گذاشت و او نیز گفت: «امر را راجع به اخوی کهتر، میرزا یحیی، نمایید و به اوصاف و القاب رفیعه بستایید چنان که همه طایف حول باشند تا وقت معلوم فرارسد.» وی در ادامه نوشته که منظور بهاء الله این بود که بابیان به خانوادهی بهاء الله توجه یابند در عین این که او ـ که اصل جنبش بود ـ از توجه ناصرالدینشاه و امیرکبیر خارج باشد.[۲۲] ازلیان نیز این سخن را از قول وی آوردهاند:
بعضی اوقات میگوید که: «با حضرت نقطه قرار داده بودیم بهجهت حفظ مراتب و شؤون احکام الله که یکچندی احکام بیان در خفا بماند و زمام این امر را برحسب صورت به دست احقر و اصغر و اخس ناس بسپاریم که اعادی به طرف او متوجه شده، از قتل من صرف نظر نمایند تا دین بیان قوام و رواجی گیرد [و] آنوقت طلعت قدم از افق عدم بروز و ظهور نماید.»[۲۳]
با وجود تدبیری اینچنین، در نگاه بهائیان، این بهاء الله بود که نظر اولیای دولت و ملت را به خود دوخته بود:
اگرچه میرزا یحیی برحسب مواضعهی قبلی فیما بین حضرت باب و جناب بهاء مرجع بابیان معرفی شد، ولی در حقیقت این جناب بهاء بود که مورد توجه امناء دولت و رجال مهمهی عالم امر قرار داشت و بار سنگین امور دیانت بابی را به دوش میکشید…. در واقعهی رمی شاه جناب بهاء بود که مسجون گشت و ثقل ثقیل زنجیر قرهکهر و سلاسل را چهارماه به گردن خویش تحمل کرد و در دخمهای که نه نور داشت و نه هوا و مملو از کثافات و حشرات بود در قید سلاسل و اغلال ماند نه میرزا یحیی.[۲۴]
کرنش ظاهری بهاء الله به صبح ازل
با این حال، بهاء الله تا پیش از آشکار کردن دعوت استقلالی خود ـ که برای آن زمینهچینی میکرد ـ در ظاهر به اطاعت محض از صبح ازل نظر داشت:
[حضرت بهاء الله] خصوصاً در سنین عراق [میرزا یحیی را] محافظت و حمایت کرد و در الواح و آثارش به وی دلالت و اشارت مینمود و امر بابی را متمرکز و گردنکشان و مدعیان بابیه را متحد ساخته، از تشعب و جدال و زوال رهایی داد و در باطن بذور هدف و مقصود اقصای خود ـ که امر بابی [را] مقدمه و طریق آن گرفت ـ در اراضی قلوب می افشاند.[۲۵]
همانگونه که در این متن بهائی آمده، بهاء الله بهظاهردر ترویج صبح ازل به عنوان مرآت باب و کسی که امر بیان به او سپرده شده سعی داشت. بنا به نقل بهائیان، وی در برخی آثار خود «رضای ایشان» را «محبوب» میدانست و مینوشت که: «کل در قبضهی قدرت [ایشان] اسیرند.» همچنین، پاسخ مؤمنان را که «از بحر فیوضات ازلی نازل» میشد به آنان میرساند و بر آن بود که: «چون این ایام زمان خفاست و شمس ازلی در افق جان مستور، باید همه را به حب جمع نمود.»[۲۶]
با وجود تمام تلاشهای ظاهری بهاء الله در رعایت مقام صبح ازل، کوششهای نهانی او گاه نظر بزرگان بابی را به خود جلب میکرد و ایشان را به اعتراض وامیداشت. بهائیان برآنند که «آثار فضل و افضال و زمامداری و نمایش ارتفاع و استقلال در نشریات و اعمال آنحضرت» برخی بزرگان بابی را به «تعصبکشی» و اعتراض به او وامیداشت.[۲۷]روشن است که این کسان، زمزمههای دعاوی ویژهای را از بهاء الله شنیده بودند که چنین واکنش میدادند.
البته باید دانست که بهاء الله تا زمانی که پایهی دعوت خود را محکم نکرده بود، گاه که با پرسش بزرگان بابی روبرو میشد، بر زعامت الهی صبح ازل دست میگذاشت. بهعنوان نمونه، زمانی که او مورد سوء ظن ملا محمّدجعفر نراقی (بزرگ بابیان کاشان) دربارهی وضعیت وفاداریاش به صبح ازل قرار گرفت، چنین واکنشی داشت. وی در نامهای، نظر به نراقی نوشت: «اگر نفسی از اهل بیان ذکر نسخ کتاب نماید، خدا بشکند دهان گوینده و افتراکننده را!»[۲۸] در فرازی دیگر، هرگونه نسبت این سخن به خود را نفی کرده و آن را «مزخرف» خوانده است. همچنین، به جمعآوری نوشتههای باب اشاره داشته و نوشته: «همه به خط مبارک نوشته شد و جلد شد.» روشن است که منظور او از «خط مبارک»، خط صبح ازل بود که به استنساخ آثار باب پرداخته بود. وی سپس انجام آن نسخهبرداریها در بغداد را «شرافت کبری و منزلت عظمی» خوانده و یکی از ویژگیهای بزرگ آن شهر دانسته است.[۲۹] در فراز پایانی هم به ظهور من یظهره الله در «سال مستغاث» شهادت داده است: «و نشهد فی آخر الکتاب بأنّ من یظهره الله حقٌ لاریب فیه و یظهره الله فی المستغاث.»[۳۰] بر آشنایان با تاریخ بابیان و بهائیان دانسته است که باب موعود آیین خود را ـ که نسخ تعالیماش را انجام میداد ـ با عنوان «من یظهره الله» یاد میکرد. وی در بخشی از کتاب بیان فارسی آخرین زمان ممکن برای ظهور من یظهره الله را در ۲۰۰۱ سال پس از نزول بیان دانسته که از نظر حساب ابجدی با کلمهی «مستغاث» برابر است.[۳۱]
دیده میشود که بهاء الله در همان زمانی که به تکاپوهای مخفی برای زمینهچینی جهت دعوت استقلالی خود بهعنوان من یظهره الله و موعود بیان مشغول بود، در نامهای که در واکنش به بدبینی ملا محمّدجعفر نراقی نگاشت، کتمان عقیده کرد و ظهور من یظهره الله را در سال مستغاث دانست؛[۳۲] این در حالی است که او دوسال بعد از نگارش این نامه، در آخر سال ۱۲۷۹ ق.، خود را من یظهره الله خواند![۳۳]
ویژگی مهم گفتارهای یادشده ی بهاء الله در بزرگداشت مقام صبح ازل آن است که در یکی از آثار مهم بهائی به طبع رسیده و همین موضوع زمینهساز اطمینان به نقلهایی دیگر در همین زمینه است که در آثار ازلیان آمده است. بهعنوان نمونه، میرزا مصطفی کاتب ـ که از فعالان کوشای بابی بود و سالهای درازی از عمر خود را برای استنساخ آثار آن گروه صرف کرد[۳۴] ـ در پاسخی که بر یکی از گفتارهای عباس افندی نگاشت به این موضوع اشاره دارد:
[پس از بازگشت میرزا حسینعلی از کردستان،] باز بهطور کنایه و استعاره، زمزمه و اشاره به مقاصد منویه ی خود نموده و نوشتجات به اطراف با مبلغین روانه کردند و ادعای او را در بعضی بلاد در پرده ابراز نمودند چنان که بعضی نوشتجات او که به اطراف رسید و از فقرات آنها بعضی از مدققین استشمام ادعا نموده و قال قال در میان اصحاب افتاد چنانچه جناب ملا محمّدجعفر نراقی شرحی به ایشان نوشتند که: «من از آن جناب استشمام رایحهی بعضی ادعاها مینمایم و از سوق عبارات شما بعضی خیالات میفهمم سهل است، از زبان بعضی از اصحاب آن جناب بعضی کلمات میشنوم؛ نمیدانم به چه حمل نمایم؟!» در جواب او و دیگران لوح بسیار طولانی ـ که سواد آن نزد اکثر بیانیّین موجود است ـ در مقام تعرض و استیحاش و عری و بری بودن از ادعا و عبودیت حضرت ثمره [صبح ازل] ـ که فوق آن متصور نمیشود و امکان ندارد ـ به همهی آنها آن لوح را نوشت تا آنجا که مینویسد: «سبحان الله از این خیالات مفقودهی معدومه و از این بیانات خبیثهی مردوده!» تا آنجا که مینویسد: «از رضای مبارکشان غافل نشوید و از اوامر و نواهی ایشان بازنمانید! این عبد فانی دانی، قسم به خدا، که خائف و متزلزلم که چگونه از شرایط عبودیت برآیم و علم خدمت برافرازم؟! در کل آن بر کل ارض ساجدم طلعت مبارکشان را» تا آنجا که مینویسد: «نیستم مگر عبد ذلیلی در ساحت قدسشان! چشمهای غافلین در خواب است و چشم این بنده از خوف بیدار و پیوسته منتظر رحمت است و جمیع نفوس آرمیده اند و این جسد بر خاک ذلت افتاده، مترصد عنایت است! این که در عرایض به ساحت قدس ایشان [صبح ازل] عرض شده: «سبحانک اللهم یا الهی! تری بان کل العیون نائمون علی فراشهم و عین البهاء منتظرة لبدایع رحمتک و کل العباد مسترقدون علی بساط عزهم و طلعة الرجاء علی وجه التراب مشتاقة بطرائر رأفتک»، سبحان الله! مگر از برای عبد تلقاء ظهور وجودی است که ذکر شود؟! چه شأن است از برای عدم تلقاء مظهر آیات القدم و چه ذکری است از فانی در عرش باقی و کجاست عبد مفقود در ساحت سلطان وجود و چه مقام است از برای مملوک نزد مالک یا از برای ذلیل نزد عزیز یا از برای دانی نزد عالی؟! بل استغفر الله از برای آنچه ذکر شده و میشود! کل مفقود صرفیم و مفقود بحت. الی آخر.»
هرگاه بخواهم اظهار عبودیت در عریضههای او را بنویسم، باید یک کتاب بزرگ جداگانه بنویسم…. و همچنین، پیش از ادعا، [زمانی که] بعضی از مؤمنین از ایشان سؤال نموده بودند که: «سرکار در چه رتبه و در چه مقام می باشد؟»، مقام حضرت ثمره را شمع هدایت و مقام خودش را مقام فانوس که آن شمع هدایت را از تندباد حوادث حفظ نماید مذکور داشته….»[۳۵]
گذشته از این، زمانی که ازلیان به انتشار جدید کتاب تنبیه النائمین پرداختند، در بخش پایانی آن کتاب، تصویری از یکی از آثار بهاء الله را آوردند که در آن به ریاست صبح ازل اذعان داشت. این نوشته، یکی از وصیتنامههای بهاء الله است که به زبان عربی بوده و به خط خطاط مشهور او، میرزا حسین مشکین قلم، نوشته شده است. در پایان آن نیز دستخط خود بهاء الله دیده میشود که در آن به «عبودیت خود به وجه خدا» ـ که همان صبح ازل باشد ـ اشاره کرده است.[۳۶] نگارنده در جایی دیگر به تحلیل این مکتوب پرداخته و تصویرش را نیز آورده است.[۳۷]
نمونهی دیگر از بابیان ازلی ملا رجبعلی قهیر است که در بخشی از رسالهی ردیهی خود بر بهاء الله نوشته: «کلام خود مدعی را ذکر نمایم که به اصحاب نوشته که: «نیستم در ساحت او مگر عبد ذلیل» و به خود آن حضرت نوشت: «اما کنت بقّاً فی بیتک و بعوضةً فی دارک؟ فارحم ابن امتک!» و سایر کلماتی که بر ملأ گفت و نوشت به کل اطراف و اکناف لیکون حجة الله علی العالمین جمیعاً.»[۳۸]
معرفی کتاب قسمتی از الواح خط نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب
زمانی که فخرتاج و قمرتاج دولتآبادی (خواهران حاج میرزا یحیی دولتآبادی: بزرگترین شخصیت ازلیان پس از درگذشت صبح ازل) بهسالهای ۱۳۲۸ و ۱۳۲۹ ش. ـ که حدود ۳۸ سال از وفات صبح ازل و ۱۰ سال از درگذشت حاج میرزا یحیی دولتآبادی میگذشت ـ به قبرس رفتند تا از بازماندگان صبح ازل آگاهی یابند، با برخی از ایشان از جمله میرزا عبدالعلی ازل (پسر صبح ازل)، جلال ازل (پسر میرزا عبدالعلی)، عالیه روحی (دختر شیخ احمد روحی و نوهی صبح ازل) و… آشنا شده و به تعمیر آرامگاه صبح ازل و بررسی آثار باقیمانده در منزل او پرداختند.[۳۹] در این میان، عالیه روحی جعبهای از اسناد شخصی صبح ازل را ـ که از خالهاش (دختر صبح ازل و همسر میرزا آقاخان کرمانی) به او رسیده بود ـ به قمرتاج دولتآبادی داد تا با خود به ایران ببرد. در آن جعبه اسناد و نوشتههای بسیار مهمی دیده شد.[۴۰]
در حدود سال ۱۳۳۶ ش.، قمرتاج دولتآبادی با کمک محمّدصادق ابراهیمی (آن زمان: برجستهترین شخصیت ازلیان) ـ که آن زمان به چاپ محدود آثاری از باب، صبح ازل و برخی بزرگان بابی مشغول بود ـ برخی از اسناد قبرس را همراه با برخی اسناد دیگر در کتابی بهنام قسمتی از الواح خط نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب به چاپ رساند. این مجموعه دربرگیرنده ی ۲۰ دستنوشته به خط سیّد علیمحمد باب و کاتب مشهور او، سیّد حسین یزدی، است که به تعبیر بهائیان «مطّلع بر اسرار این ظهور» بود.[۴۱] در مقدمهی این کتاب، پس از اشاره به همراه بودن جنبش بابیان با حوادث خونباری چون جنگهای مازندران، زنجان، نیریز و نیز کشتار بابیان پس از سوءقصد نافرجام به ناصرالدین شاه آمده:
… حدوث این سوانح از یک طرف و بروز وقایع داخلی و انقسام آنان به ازلی و بهائی و کشتار بزرگان بابیه بهدست بهائیان از طرف دیگر، موجب شد که نهتنها نفوس بیشماری از این طایفه از بین رفتند بلکه نوشتجات و آثار آنان نیز از دستبرد تلف مصون نماند و یک قسمت عمده از خطوط اصل و کتب و نوشتجات آنها در خلال حوادث به دست دشمنان ایشان افتاده و از بین رفت و قسمت دیگر به خصوص خطوط اصل نقطهی اولی [باب] که در دست پیروان بیان مانده و مندرجات آنها منافی با ادعای میرزا حسینعلی بهاء بود، قبل از افشاء ادعا به دستور خود او ـ که آنوقت واسطه ی ارسال مکاتبات بابیه با صبح ازل در بغداد بود ـ به وسیلهی ایادیش جمعآوری گردید و بالنتیجه، از خطوط بیشمار نقطهی اولی جز معدودی در گوشه و کنار نزد مؤمنینی که با همهی مشکلات بهجان در حفاظت آنها کوشیدند نماند…. بعضی از توقیعات و یا به اصطلاح بابیه، الواح مهم تاریخی ـ که تا حال از تصاریف روزگار مصون مانده و اصول آنها در دست است[۴۲] ـ در این مجموعه گراور شد تا این آثار گرانبها به صورت حقیقی خود محفوظ مانده و در دسترس عموم قرار گیرد….»[۴۳]
بخشی دیگر از مقدمهی ناشر توضیح دربارهی اهمیت بالای تاریخی این اسناد است:
باید دانست که آنچه در این مجموعه گراور شده، از دو نظر واجد اهمیت و سود فراوان تاریخی است. یکی اصالت خطوط که قسمتی خط دست نقطهی اولی و بعضی خط کاتب معروف او، آقا سیّد حسین یزدی، است که وی از حروف حی و مدت طولانی در محبس ماکو و چهریق در محضر نقطهی اولی و کاتب وحی او بوده است و دیگر، عظمت موضوع این الواح و تاریخی بودن آنهاست که غالب آنها مربوط به اعلام وصایت و مرآتیت میرزا یحیی صبح ازل و دستوراتی است که نقطهی اولی دربارهی او به پیروانش داده است.[۴۴]
با بررسی اسناد این مجموعه، ارتباط ۱۰ عدد از آن نوشتهها با موضوع جایگاه صبح ازل در نگاه باب و کاتب او دانسته میشود. همچنین، یک دستنوشته از باب دربارهی من یظهره الله در آن آورده شده است. براساس آن که دایرهی انتشار این مجموعهی مهم بسیار محدود بود و پس از گذشت دهههایی چند از انتشار آن هنوز مورد توجه عمومی پژوهشگران این حوزه از تاریخ ایران قرار نگرفته، نوشتهی پیش رو بر آن است تا آن اسناد دهگانه را شناسانده و در برخی موارد، علاوه بر نقل توضیح ناشر، به شرح برخی نکات تاریخی دیگر نیز بپردازد.
متن نوشته های باب و سیّد حسین کاتب دربارهی مقام صبح ازل
۱- نوشتهی باب مشهور به «لوح وصایت»
متن لوح:
الله اکبر تکبیراً کبیراً
هذا کتاب من عند الله المهیمن القیّوم الی الله المهیمن القیّوم.
قل کل من الله مبدؤون. قل کل الی الله یعودون.
هذا کتاب من علی قبل نبیل ذکر الله للعالمین الی من یعدل اسمه اسم الوحید ذکر الله للعالمین.
قل کل من نقطة البیان لیبدؤون.
ان یا اسم الوحید! فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر به فانک لصراط حق عظیم.
(مهر) اننی انا حجة الله و نوره.
الله اکبر تکبیراً کبیراً
ان یا کریم! قد وهبناک واحداً من حق واحد الاول لتحفظن کل ما نزل من عند الله و لتبلغن الی اسم الوحید و لتسئلن عمّن یکتب آیات الله ما انتم مراد الله لاتعلمون.
(مهر) شهد الله انه لا اله الا هو العزیز المحبوب.[۴۵]
توضیح ناشر:
توقیع معروف نقطهی اولی در تنصیص به این که نگاهداری بیان و امرنمودن به آن با صبح ازل است. بعد از تکبیر مینویسد: «این کتابی است از جانب خداوند مهیمن قیوم به سوی خداوند مهیمن قیوم. همه از خداوند ابتدا شده و به سوی خداوند بازگشت مینمایند. این کتابی است از علی قبل نبیل[۴۶] به کسی که نامش معادل با اسم وحید است.»[۴۷] و در پایان این لوح، ضمن بیان این که ابتدای همه از نقطهی اولی است، حفظ آنچه در بیان نازل شده و امر به آن را به صبح ازل دستور داده و او را صراط عظیم حق معرفی مینماید و ذیل لوح را هم با مهری که سجع آن «اننی انا حجة الله و نوره» میباشد مهر کرده و نکتهی شایان توجه در این توقیع تاریخی این است که به هر عنوانی خود را در آن وصف نموده، عیناً مرآت خویش را نیز توصیف کرده است.
صفحهی مقابل که به «ان یا کریم» خطاب نموده و در اصل خط نقطهی اولی با همان نخستین صفحهی خطاب به وحید، هردو متصل به یکدیگر میباشد، خطاب به کریم است[۴۸] و پس از تکبیر مینویسد: «ای کریم! ما به تو یک واحد از حق واحد اول را بخشیدیم تا آنچه را که از نزد خداوند نازل شده، نگاهداری نموده و به اسم وحید برسانی و هرچه را از مراد خداوند نمیدانید، از کسی که آثار خداوند را مینویسد،[۴۹] بپرسید و سجع مهر ذیل آن: «شهد الله انه لا اله الا هو العزیز المحبوب» میباشد.[۵۰]
نکتهای که ناشر در شرح این لوح به آن پرداخته، نقش مهمی در بررسی جایگاه صبح ازل در نگاه باب دارد. باب خود را مظهر ظهور الله میدانست. با توجه به این موضوع است که جملهی نخست این لوح (هذا کتاب من عند الله المهیمن القیوم) معنیدار میشود. به عبارت دیگر، در نگاه او، این خداوند است که از زبان او سخن میگوید. بر همین مبناست که باید به جملهی دوم (الی الله المهیمن القیوم) پرداخت. این جمله دربارهی مخاطب است که صبح ازل باشد و نشان میدهد که او نیز در نگاه باب، مظهر ظهور الله بود.
نکتهی مهم دیگر این لوح این است که باب، هم خود و هم صبح ازل را «ذکر الله للعالمین» نامیده است. این خطاب نیز بیانگر همان شأن پیشگفتهی صبح ازل در نگاه باب است. وی سپس، حفظ آیات بیان و امر به آن را به صبح ازل دستور داده و پس از آن، او را «صراط حق عظیم» خوانده است.
مجموع مطالب این لوح نشان از آن دارد که صبح ازل در زمان صادر شدن آن مقامی بسیار والا در نگاه باب پیدا کرده بود. روشن است که بابیان باید از چنین کسی پیروی میکردند. ازلیان آن نوشته را با عنوان «لوح وصایت» میشناختند.[۵۱]
صبح ازل رونوشتی از این لوح را در کتاب مستیقظ آورد و در اختیار بابیان قرار داد.[۵۲] حدود ۵۴ سال بعد از آن، زمانی که ادوارد براون نسخهای از کتاب نقطة الکاف را ـ که قدیمیترین تاریخ بابیان میدانست ـ به طبع رساند، در مقدمهاش رونوشتی دیگر را ـ که به خط صبح ازل بود ـ آورد و در سطح عموم شناساند.[۵۳] واکنش بهائیان به کتاب نقطةالکاف و مقدمهی آن بسیار سخت بود. آنان کوشش کردند تا آن کتاب را که آشکارا به بزرگی مقام صبح ازل نزد باب اشارت داشت، بیاصالت و ساختهی دست ازلیان جلوه دهند.[۵۴] در همین مسیر بود که بهسبب دستورهای پی درپی عبدالبهاء، کتاب کشف الغطاء عن حیل الأعداء ازسوی دو داعی مشهور بهائی، میرزا ابوالفضل گلپایگانی و سیّد مهدی گلپایگانی، به نگارش درآمد و با ادبیاتی سخت به نکوهش صبح ازل، پیروانش و براون پرداخت.[۵۵] سختی رویکرد نویسندهی دوم نسبت به ازلیان تا آنجا بود که برای بزرگداشت مقام بهاء الله، به طعن غیرمستقیم باب نیز پرداخت![۵۶]
با توجه به اصل این لوح که به خط خود باب است ـ و از قبرس توسط قمرتاج دولتآبادی به ایران آورده شد ـ درستی و اصالت رونوشتهای صبح ازل که در کتابهای مستیقظ و نقطة الکاف آمده، نتیجه میشود.
نکتهی مهم دیگر دربارهی این لوح، تأیید اصالت آن از سوی ابوالقاسم افنان است. این شخص که از خاندان معروف افنان بهشمار میرفت،[۵۷] سالها سمت کلیدداری منزل باب در شیراز را ـ که یکی از دو مکان حج بهائیان است ـ برعهده داشت.[۵۸] وی در شرح این لوح نوشته:
میرزا یحیی این لوح را به خط خود رونویسی کرده، برای پروفسور براون فرستاد…. علاوه بر این، ازلی ها نیز در همین اواخر این لوح را در کتابی زیر عنوان قسمتی از الواح خط نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب چاپ و منتشر کردهاند.[۵۹]
افنان در بخشی از گفتار خود بر آن است که در این لوح «هیچ اشارهی صریحی به مسألهی وصایت و انتخاب جانشین نشده است.»[۶۰] با توجه به آنچه پیش از این آمد، میزان درستی دیدگاه او روشن است اما نکته اینجاست که او با این که هیچ نظری به مقام صبح ازل ندارد، اصالت صدور این لوح را نفی نکرده است.
۲-لوحی طولانی از باب خطاب به صبح ازل
الله اقدس
بسم الله الاله ذی الاهین قل اللهم انک انت سبحان السموات و الارض و ما بینهما و الهان من فی جبروت الامر و الخلق و ما دونهما تخلق ما تشاء بامرک انک کنت علی ما تشاء مقتدراً قل اللهم انک انت اقدس الاقدسین لیسبحنک من فی ملکوت السموات و الارض و ما بینهما و لیقدسنک من فی ملکوت الامر و الخلق و ما دونهما تبدع ما تشاء بامرک انک انت اعلم الاعلمین قل اللهم انک انت الوه السموات و الارض و ما بینهما و سبوح من فی ملکوت الامر و الخلق و ما دونهما و قدوس من فی جبروت البدء و الختم و ما بینهما و انک انت اسبح الاسبحین سبحانک اللهم انک انت اله الالها لنیعزب من علمک من شیء لا فی السموات و لا فی الارض و لا بینهما و انک انت اقد الاقدرین بسم الله القدس ذی القداسین.
هو هو بالله الله الاله الاله تبارک الله من ذالک الا له المئله المئاله تبارک الله من ذالک الربب المتربب المترابب تبارک الله من ذالک الکون المتکون المتکاون تبارک الله من ذالک الازل المئتزل المتازل تبارک الله من ذالک القدم المقتدم المتقادم بسم الله السبح ذی السبحاء.
الله الله بالله الله السلط السلط تعالی الله من ذالک الجوهر المتجاهر تعالی الله من ذالک الطرز المتطارز تعالی الله من ذالک الجرد المتجارد تعالی الله من ذالک السزج المتسازج تعالی الله من ذالک النقب المتناقب تعالی الله من ذالک الثمر المتثامر تعالی الله من ذالک الحکم المتحاکم تبارک الله رب العالمین تبارک الله محبوب العالمین تبارک الله مقصود العالمین تبارک الله محمود العالمین سبحان ذی العز الشامخ المنیع و سبحان ذی الجلال الباذخ الرفیع و سبحان ذی الملک الفاخر العظیم و سبحان ذی العز الباهر الکریم.
بسم الله الازل ذی الازالین انا انا بالله الله الوزر الوزر تباهی الله من ذالک الشرق الاشرق تباهی الله من ذالک البرق الابرق تباهی الله من ذالک الرقق الارقق تباهی الله من ذالک الحقق الاحقق تباهی الله من ذالک السبق الاسبق تباهی الله من ذالک الشفق الاشفق تباهی الله من ذالک السبق الاسبق تباهی الله من ذالک الحقق الاحقق.
بسم الله القدم ذی القدماء انت انت بالله الله القدر القدر ما شاء الله من ذالک الجلل المتجالل ما شاء الله من ذالک الجمل المتجامل ما شاء الله من ذالک الکمل المتکامل ما شاء الله من ذالک العدل المتعال ما شاء الله من ذالک الفضل المتفاضل ما شاء الله من ذالک القبل المتقابل ما شاء الله من ذالک البلور المتعاکس تعالی الله عن کل ما خلق و یخلق قل کل عباد له و کل له عابدون.
قل اللهم انک انت الهان الئلاهین لتوتین الالوهیة من تشاء و لتنزعن الالوهیة عمن تشاء و لتعزن من تشاء و لتذلن من تشاء و لتنصرن من تشاء و لتخذلن من تشاء فی قبضتک ملکوت کل شیء تخلق ما تشاء بامرک انک کنت علی کل شیء قدیراً قل اللهم انک انت ربان السموات و الارض و ما بینهما لتوتین الربوبیة من تشاء و لتنزعن الربوبیة عمن تشاء و لتوتین الامر من تشاء و لتمنعن الامر عمن تشاء و لتقربن من تشاء و لتعبدن من تشاء و لتحیین من تشاء و لتمیتن من تشاء و لتفقرن من تشاء و لتغنیین من تشاء و لتبعثن من تشاء عمن تشاء و لتقبین من تشاء فی من تشاء لنیعزب من علمک من شیء لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما و انک کنت بکل شیء علیماً قل اللهم انک انت ملکان الملکاء لتوتین الملک من تشاء و لتنزعن الملک عمن تشاء و لتعلمن العلم و الحکمة من تشاء و لتمنعن العلم و الحکمة عمن تشاء و لتهدین من تشاء و لتحولن بین من تشاء و ما تشاء کیف تشاء لنیعجزک من شیء لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما تبدع ما تشاء بامرک انک کنت علی کل شیء مقیتاً.
هو الله یا من له البهی و البهیوت یا من له الجل و الجلیوت یا من له الجمل و الجملوت یا من له الکمل و الکملوت یا من له العظم و العظموت یا من له الکرم و الکرموت یا من له النصر و النصروت یا من له الفتح و الفتحوت یا من له الملک و الملکوت یا من له الجبر و الجبروت یا من له السلط و السلطوت یا من له القهر و القهروت.
الله هو یا من له النورة و النوروت یا من له الکبریة و الکبروت یا من له العزیة و العززوت یا من له العلیة و العلموت یا من له القدریة و القدروت یا من له الحبیة و الحبوت یا من له الشرفیة و الشرفوت یا من له الغلبة و الغلبوت یا من له القدمیة و القدموت یا من له الازلیة و الازلوت یا من له الحکمیة و الحکموت یا من له القربیة و القربوت یا من له الصبریة و الصبروت یا من له الرفعیة و الرفعوت.
هو انا یا من له الولایة و الاوتلاء یا من له القدارة و الاقتدار یا من له الحشامة و الاحتشام یا من له الشکواوة و الاشتواک یا من له الجلالة و الاجتلال یا من له الکمالة و الاکتمال یا من له الفخارة و الافتخار یا من له النبالة و الانتبال یا من له الشرافة و الاشتراف یا من له اللطافة و الالتطاف یا من له السلاطة و الاستلاط یا من له الملاکة و الامتلاک یا من له طرازة و الاطتراز یا من له الوزارة و الاوتزار.
انا هو یا من له العزز و العزان یا من له الطرز و الطرزان یا من له القدر القدران یا من له العلم و العلمان یا من له الظهر و الظهران یا من له السلط و السلطان یا من له الطرز و الطرزان یا من له الفخر و الفخران یا من له السلط و السلطان یا من له الملک و الملکان یا من له السبح و السبحان یا من له القدس و القدسان یا من له الغنی و الغنیان یا من له البهی و البهیان یا من له النصر و النصران.
الله انا یا من له الباهین و البهیاء یا من له الراضین و الرضیاء یا من له العالین و العلیاء یا من له الجالین و الجلاء یا من له الباقین و البقاء یا من له الغانین و الغنیاء یا من له الصافین و الصفیاء یا من له القاضین و القضیاء یا من له الحاکین و الحکیاء یا من له الدالین و الدلیاء یا من البهائیون و البهیاء.
سبحانک اللهم انک انت سبحان السموات و الارض و ما بینهما تصطفی من عبادک من تشاء انک انت ابصر الابصرین سبحانک اللهم انک انت قدسان السموات و الارض و ما بینهما ترتضی من عبادک من تشاء انک انت الطف الالطفین.
سبحانک اللهم انک انت ظهران السموات و الارض و ما بینهما تستخلص من عبادک من تشاء انک انت اجبر الاجبرین سبحانک اللهم انک انت علمان السموات و الارض و ما بینهما تستنخب من عبادک من تشاء انک انت اعلم الاعلمین سبحانک اللهم انک انت حکمان السموات و الارض و ما بینهما ترتفع من تشاء من عبادک انک انت ارفع الارفعین.
سبحان الله ذی الملک و الملکوت و سبحان الله ذی العز و الجبروت و سبحان الله ذی القدرة و اللاهوت و سبحان الله ذی القوة والیاقوت و سبحان الله ذی السلطنة و الناسوت و سبحان الله ذی العزة و الجلال و سبحان الله ذی الطلعة و الجمال و سبحان الله ذی الوجهة و الکمال و سبحان الله ذی الرحمة و الفضال و سبحان الله ذی السطوة و العدال و سبحان الله ذی المثل و الامثال و سبحان الله ذی المواقع و الاجلال و سبحان الله ذی العظمة و الاستقلال و سبحان الله ذی المناعة و الاستجلال و سبحان الله ذی العزة و الامتناع و سبحان الله ذی القوة و الارتفاع و سبحان الله ذی البهجة و الابتهاج و سبحان الله ذی السلطنة و الاقتدار و سبحان الله ذی العطف و الاعتطاف و سبحان الله ذی اللطف و الالتطاف و سبحان الله ذی القدس و الاقداس و سبحان الله ذی الفخر و الافتخار و سبحان الله ذی الغلبة و الاقتهار و سبحان الله ذی التسلط و الاظتهار الله اقدس و لله کل من خلق و یخلق من کل شیء و الله سلطان مقتدر متعال و لله ما فی السموات و الارض و ما بینهما و الله غناء غانی متغان.
انا الله بسم الله الملک المقتدر سبحانک اللهم انک انت الاول و لمیکن قبلک من شیء و انک انت الآخر و لیس بعدک من شیء و انک انت الظاهر و لمیکن فوقک من شیء و انک انت الباطن و لیس دونک من شیء و انک انت العزیز المحبوب.
هو انت بسم الله السلط الممتنع سبحانک اللهم انک انت مؤول الاوائل و لاتوصف بالاولیة و انک انت مؤخر الاواخر و لاتنعت بالآخریة و انک انت مظهر الظواهر و لاتثنی بالظاهریة و انک انت مبطن البواطن و لاتذکر بالباطنیة و انک انت المهیمن القیوم.
انا انت سبحانک اللهم انک انت المعروف لاغیرک و انک انت الموصوف لا سواک سبحانک انی کنت من المقدسین.
انت الله سبحانک اللهم یا الهی قدعرفتک بک لا بدونک اذ انه هو خلقک و وحدتک بک لا بسواک اذ انه هو انشائک لا من شیء سبحانک من ان اکونن من الموحدین.
انت هو بسم الله الملک ذی الملاکین سبحانک اللهم لک ما خلقت و تخلق من کل شیء تحیی و تمیت ثم تمیت و تحیی و انک انت حی لاتموت و ملک لاتزول و عدل لاتجور و سلطان لاتحول و فرد لایفوت عن قبضتک من شیء لا فی السموات و لا فی الارض و لا ما بینهما تخلق ما تشاء بامرک انک کنت علی کل شیء قدیراً.
الله انت بسم الله السلط ذی السلاطین سبحانک اللهم لک الاسماء الحسنی کلهن و الامثال العلیا باسرهن قدتعرفت نفسک کل شیء و ما جهلک من شیء و تجلیت بکینونیتک بکل شیء فماعرفک من شیء تعرفک نفسک جود و امتنان و کرم و التطاف و لولا عرفت نفسک شیئاً فمن عرفک فکل منک و بک و عنک و الیک فسبحانک سبحانک الغیرک من ظهور حتی تعرف به و الغیرک من بطون حتی توصف به سبحانک سبحانک من ان اکونن من العارفین.
انت انا سبحانک اللهم لیس دونک من معبود و لا سواک من مسجود و لا غیرک من مقصود و لا سواک من محمود و انک انت اله الألهین ایاک ایای سبحان من هو حی لایموت سبحان من هو فرد لایفوت سبحان من هو ملک لایزول سبحان من هو عدل لایجور سبحان من هو سلطان لایحول سبحان من هو قادر لایعجز سبحان من هو قیوم لاینام سبحان من هو قدوس لایضام سبحان من هو عالم لاینسی سبحان من هو مقتدر لایضاد سبحان من هو حاکم لایعادل سبحانک اللهم انک انت اقدر الاقدرین.
ایای ایاک سبحان من هو الهان الاهین سبحان من هو ربان الربابین سبحان من هو کوان الکوانین سبحان من هو ازلان الازالین سبحان من هو قدمان القدامین سبحان من هو قدران القدارین سبحان من هو حکمان الحکامین سبحان من هو علمان العلامین سبحان من هو ملکان الملاکین سبحان من هو سلطان السلاطین.
قل اللهم انک انت خلاق السموات و الارض و ما بینهما قدخلقتنی و کل شیء و رزقتنی و کل شیء و امتنی و کل شیء و احییتنی و کل شیء و بعثتنی و کل شیء و جعلتنی مرآت نفسک و بلورة ذاتک و مغرب قدوسیتک و مشرق قیومیتک للعالمین.
قل کل من عند الله و کل الیه لیرجعون قل انا کل بالله و آیاته مؤمنون قل انا کل بالله ثم بکلماته موقنون قل انا کل لله عابدون قل انا کل لله ساجدون قل انا کل لله ذاکرون قل انا کل لله شاکرون قل انا کل لله حامدون. و لقد سمعنا ما سطر من هنالک و انا کنا به عالمین و لقد سمعنا ما نزل من هنالک و انا کنا علیه لحافظین و ان ما قد احببت هنالک ذالک ما قد احب الله ربک رب العالمین ان لمیحط علمک بحزن علی نفسک و لا من ادلائک المؤمنین و انا قداستجبناک فیما دعوت و انا کنا علی کل شیء لمقتدرین و انا لننصرنک بک فی العالمین و احفظ نفسک ان لایحط علمک حزناً ثم ما ننزلن علیک فی فؤادک فانا کنا علیک ثم علی ادلائک لحافظین و فسر آیة من ذالک الکتاب کیف یلقی الله علی فؤداک فانا کنا لمحبین و احفظ ذالک الکتاب و ذکره حتی لاتشهد من حزن فی البهائین و من یکن عند الله یذکرک ثم یقول انا کل بالله ثم بکلماته مؤمنون.[۶۱]
بخشی از توضیح ناشر:
[این لوح] که به «الله اقدس» آغاز شده، خطاب به صبح ازل است. در آغاز هر قسمت خطابهائی از قبیل «هو هو»، «هو انا»، «انا هو»، «انت هو»، «انت انا» به مخاطب نموده و «من توام» و «تو منی» به مرآت خود گفته است و ضمن تجلیل و شکرگزاری فراوان از طلوع او، در پایان مینویسد: آنچه تو دوست داشتهای، همان است که پروردگار عالمیان دوست دارد که به هیچ وجه حزنی بر خاطرت راه نیابد. ما آنچه خواسته بودی اجابت کردیم و تو را به خودت یاری میکنیم و تو نفس خود را حفظ کن که اندوهی احساس ننمایی و آنچه را در قلب تو نازل میکنیم نگاهداری نما، زیرا که ما نگاهدار تو و ادلاء تو میباشیم و یک آیه از این کتاب را هرطور که خداوند بر قلبت القاء فرماید، تفسیر کن که ما دوستدار آنیم و این کتاب را نگاه بدار و متذکر آن باش تا هیچ حزنی در بهائین مشاهده ننمایی و کسی که نزد خدا میباشد،[۶۲] تو را یاد میکند و میگوید که: ما همه به خدا و کلمات او مؤمنیم.[۶۳]
۳-لوح باب دربارهی رساندن آثارش به صبح ازل
الله اکرم
بسم الله الکرم ذی الکارمین بسم الله الکرم ذی الکرماء
قد بهجتنی ان یا اسمی فی المرآت الازلیّة حیث قد حکی عن الله ربّه و دلّ علی الله موجده الحمد لمجلّیه کما هو اهله و مستحقّه.
کمال تراقب اوّل در حفظ آن، و ثانی در شوق و ابتهاج آن داشته، که قدر ذکر امکانی هم خطور حزن بر قلب سازجش وارد نشود، چگونه آن که به تکوّن آید؟! و پنج لوح مطرّز از آثار اون به خط بهی با روح و ریحان فرستاده باش، و کمال حفظ در آثار الله داشته، چه ازلاً و چه بدیعاً، و شئونات ثمرهی بهیّه را در الواح تذکار آورده، حتی ینصرکم الله به انه خیر نصار قدیم، و لتحفظنّ کل ما نزل من عند الله کعینیک فی کل حین و قبل حین و بعد حین و ان کان علیاً هنالک فاذکره بالثّمر لینظرن من الله بامره الی مرآت آلله و وجهه فانا کنا ناظرین و احضر بین یدی الله ما قد رفع الی الله فی الکتاب انه هو خیر الذاکرین.[۶۴]
بخشی از توضیح ناشر:
[این توقیع] خطاب به «کریم» است که به او مینویسد: «ای اسم من! بهحقیقت تو مرا دربارهی مرآت ازلیه از آن جهت که از خداوند حکایت کرده و بر آفرینندهاش دلالت نموده، خشنود ساختی» و پس از حمد خدا و توصیه دربارهی حفاظت از صبح ازل که محزون نشود و دستورات دیگری که به فارسی است، در پایان، تأکید مینماید که آنچه از نزد خداوند نازل شده [را] در همهحال مانند دو چشم خود حفظ کند و اگر علی در آنجاست، او را متوجه ثمر بنماید تا از طرف خدا و به امر او به مرآت الله و وجهش نظر کند، زیرا که ما نیز ناظریم و در این لوح، چنان که ملاحظه میشود، صبح ازل را «مرآت الازلیّة»، «ثمرهی بهیّه»، «ثمر»، «مرآت الله»، و «وجه الله» خوانده است. [۶۵]
با توجه به آن که مخاطب باب در این لوح با عبارت «یا اسمی» خطاب شده و نیز آن که عبارات آغازین لوح از ریشهی «ک ر م» مشتق شدهاند، باید نتیجه گرفت که مخاطب باب «اسم کریم» بود.[۶۶] او همان ملا عبدالکریم قزوینی است که به میرزا احمد کاتب مشهور بود و از کاتبان باب محسوب میشد[۶۷] و همان کسی است که به نقل بهائیان، یکی از دو نفری بود که بهاء الله حکمت شهرت ظاهری صبح ازل را با ایشان در میان گذاشته بود.
۴-انتصاب میرزا اسدالله دیان به مسئولیت کتابت آثار صبح ازل
الله ادین
بسم الله الدین ذی الدیانین. بسم الله ذی الدیناء.
قد نظرت الی الواح ابد، بما قد طرز من انوار تجلّی الله جل و عز، فللّه الحمد کما هو اهله و مستحقّه، حیث قد صعدت فی عرفانک ربّک الی افق لایدرکه غیره، و اجبناک فی ما ذکرت فی الواح متطرّزات، و جعلناک ملکاً لتحدثّن بما تحکی المرآت الازلیة عن مجلّیها، و لتراقبنّ ان لایخطر بقلبها ما تخمد به نار فؤاده، و لتکونن له و لما یرید ان یبلغ کلاً فی ذکر الله حفّاظاً جمیلاً، و احفظه ثم نفسک ان لایحط علمه و لا علمک بحزن، و لتذکرونّ ادلاء الله تذکیراً جمیلاً و قدّرنا لک فی الکتاب ما تطلعنّ به فی الکتاب حتی حین.[۶۸]
بخشی از توضیح ناشر:
[این لوح] به «الله ادین» آغاز شده، خطاب به میرزا اسدالله دیان است[۶۹] که به او مینویسد: «الواح ابد را که به انوار تجلی خداوند زینت شده بود، دیدم[۷۰] و شکر خدا را که تو در عرفان پروردگارت به جایی رسیدهای که جز خداوند کسی واقف بر آن نیست و ما پاسخ آنچه در الواح ذکر نموده بودی، دادیم و تو را ملکی قرار دادیم که آنچه را مرآت ازلی از مجلیاش حکایت میکند، خبر بدهی» و ضمن تأکید در مراقبت از او، مینویسد او و آثاری را که میخواهد به مردم برساند، نیکو حفظ کند و باز نگاهداری وی و سپس حفظ نفس خودش را که اندوهگین نشوند، امر داده و میگوید ادلاء خداوند را به نیکویی یاد کنند. [۷۱]
بنا به نقل ازلیان، میرزا اسدالله خویی ـ که از سوی باب به لقب «دیّان» خوانده میشد ـ کاتب صبح ازل قرار داده شد.[۷۲] این لوح نیز گویای مقام یادشده برای دیّان است. وی در زمان اقامت صبح ازل در بغداد خود را من یظهره الله خواند و از سوی صبح ازل طرد شد. صبح ازل که کتاب مستیقظ را در رد رعاوی دیان نگاشته بود، بخشی از همین لوح را در آن کتاب آورده و آن را خطاب به «اسدالله المدّعی» یاد کرده است.[۷۳] وجود اصل این لوح به خط باب، اصالت رونوشت صبح ازل در مستیقظ را نتیجه میدهد.
[۱]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۲٫
[۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۰۹٫ نوشتهی میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی در این رابطه چنین است: «نخستین عریضهای که از آن جناب بهتوسط میرزا علی سیّاح خدمت حضرت نقطه رسید، آن حضرت فوراً سجدهی شکر نموده، فرمودند: «تبارک الله من ذلک الشرق المتشارق العظیم و الطلع المتطالع الکریم» و شهادت دادند در حق آن جناب به تکلم از فطرت و نور خویشتاب یعنی کلمهی ذاتی و عقل فطری و روح قدسی و علم لدنی و نور مستکفی و بعبارة اخری، وحی و تنزیل و فرداب و فرتاب.» (میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص ۳۰۰)
[۳]. بهنوشتهی ازلیان، «مرآت الله» یعنی «آیینهی خدا» که «از نامهای خود نقطهی بیان [باب] و حافظین آیین او در هر زمان [است] که مرآت اول را میرزا یحیی صبح ازل مقرر فرموده و من یظهره الله را هم به همین نام خوانده.» (سیّد علیمحمد باب، بیان فارسی، بخش لغات و اصطلاحات، ص ۲)
[۴]. عطیّه روحی، شرح حال مختصری از زندگانی حضرت ثمره (صبح ازل)، ص ۴٫
[۵]. من یظهره الله: کسی که آشکار میکند او را خدا، موعود بیان. (سیّد علیمحمد باب، بیان فارسی، بخش لغات و اصطلاحات، ص ۱)
[۶]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۲۶۴ تا ۲۶۸٫
[۷]. سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۳۶٫
[۸]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۹٫
[۹]. پیشین، ص ۵۰۰٫
[۱۰]. پیشین، ص ۳۱۰٫
[۱۱]. محمّدکاظم سمندر، تاریخ سمندر، ص ۱۶۰٫ با توجه به گفتار سمندر ـ که پدرش (محمد قزوینی ملقب به نبیل) از بزرگان درجهی اول بابیان بود و پیش از دعوی بهاء الله درگذشت ـ میتوان دریافت که این گزارش به سال ۱۲۷۸ ق. بازمیگردد یعنی حدود یکسال پیش از بروز دعاوی جدید بهاء الله. (محمّدکاظم سمندر، تاریخ سمندر، صص ۱۵۹ و ۱۶۰)
[۱۲]. سیّد مهدی دهجی وی را ازسوی صبح ازل «شهید بیان» بر بابیان کاشان یاد کرده است. (سیّد مهدی دهجی،رساله، صص ۶۱ و ۷۲) بنابر آنچه خود نراقی نوشته، شهدای بیان نایبان صبح ازل و واسطههای میان او و بابیان بودند. (ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۱۷۴)
[۱۳]. ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۱۰۳٫ وی در جایی دیگر، از «رجوع همهی اهل بیان به آن حضرت [صبح ازل] حتی خود مدعی که به اظهار عبودیّت خد [نسبت به صبح ازل] کلاه فخر و مباهات به اوج سموات میرسانید» سخن گفته است. (ملا محمّدجعفر نراقی، تذکرة الغافلین، ص ۱۷۲)
[۱۴]. ملا رجبعلی قهیر، کتاب ملا رجبعلی قهیر، برگ ۲۴٫ ملا رجبعلی قهیر برادر همسر دوم باب بود. (اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۴، ص ۷) وی از مخالفان سخت بهاء الله بهشمار میرفت و بنا به نقل ازلیان، به همین جهت، سرانجام توسط برخی بهائیان کشته شد. حاج میرزا هادی دولتآبادی نام او را در میان کشتهشدگان بابی توسط بهائیان آورده و نوشته: «… و مرفوع عالم عامل قلیلالنظیر، جناب قهیر ـ اعلی الله مقامه ـ که رسالهی شریفهی ردیّه ـ که لمیُکتَب مثله ـ تحریر فرموده و فیها الکفایة….» (حاج میرزا هادی دولت آبادی، فصل الکلام، ص ۶۶) به نظر میرسد قهیر نخستین کسی بود که به نگارش در رد دعوت بهاء الله پرداخت. داعی بهائی، سیّد مهدی گلپایگانی، در کتاب ردیهی خود بر ازلیان، وی را «اول من رد علی الله فی البیان اعنی ملا رجبعلی قهیر» یاد کرده و رسالهاش را «مؤتفکات» که «بر رد جمال رحمن نگاشته» خوانده است. (میرزا ابوالفضل گلپایگانی و سیّد مهدی گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، ص ۲۶۶)
[۱۵]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۴۷٫ فاضل مازندرانی در شرح این سخن بهاء الله نوشته: «مراد آن که عریضهی میرزا یحیی نزد نقطه به سجن ماکو ـ که موجب صدور توقیع مسطور گردید ـ به املاء آن حضرت بود.»
[۱۶]. [عباس عبدالبهاء.] مقالهی شخصی سیاح که در تفصیل قضیهی باب نوشته است.، صص ۶۷ تا ۶۹٫ در این کتاب از مؤلف سخن نرفته اما نگارشش از سوی عبدالبهاء قطعی است و بهائیان آن را از او میدانند. (نک.: محمّدعلی فیضی، حیات حضرت عبدالبهاء و حوادث دورهی میثاق، ص ۳۵۵)
[۱۷]. محمّدکاظم سمندر، تاریخ سمندر، ص ۱۳۸٫
[۱۸]. پیشین، ص ۲۱۵٫ این دو نفر میرزا موسی (برادر بهاء الله) و ملا عبدالکریم قزوینی مشهور به میرزا احمد کاتب بودند.
[۱۹]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۶، ص ۷۸۲٫
[۲۰]. سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۶۲٫ البته این نویسندهی بهائی در ادامه قدری تغییر رویه داشته و برای جانشینی صبح ازل احتمال حقیقت هم داده است: «میرزا یحیای ازل پس از آن که ملقب به ازل شدند و حکمةً یا حقیقةً یا به جهات اخری اسمشان در میان احباب نقطهی بیان ـ روح ما سواه فداه ـ شهرت گرفت، خود در لباس خفا مخفی و ابداً با نفسی از احباب معاشرت نمینمودند….» (سیّد مهدی دهجی، رساله، ص ۷۱) لازم به ذکر است که دهجی این رساله را در رد کتاب نقطة الکاف و مقدمهی براون بر آن نوشته و برایش فرستاد.
[۲۱]. این شخص بهدستور باب و برای مصون ماندن از دشمنان به میرزا احمد کاتب معروف بود و در میان کاتبان باب جای داشت. وی ابتدا شیخی بود و در همان سال نخست دعوت باب به او گروید و سرانجام، به سال ۱۲۶۸ ق.، در کشتار بابیان پس از سوء قصد نافرجام گروهی از ایشان به ناصرالدین شاه در تهران کشته شد. (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، صص ۳۶۹ تا ۳۷۱) در ادامهی همین مقاله اسنادی در ارتباط با او آورده شدهاند.
[۲۲]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۵، ص ۴۹۲٫ در یکی دیگر از منابع بهائی از قول نبیل زرندی ـ که یکی از یاران نزدیک بهاء الله بود ـ نوشته شده که باب به ملا عبدالکریم قزوینی گفت تا با «جناب بهاء» مشورت کند و «برحسب میل ایشان هرکس را که انتخاب کردند به من بنویسید تا موقتاً اقدام کنم.» اینچنین بود که میرزا یحیی ازل توسط برادرش به باب شناسانده شد و بهعنوان مرآت نصب گردید. (ابوالقاسم افنان، عهد اعلی زندگانی حضرت باب، ص ۴۹۰)
[۲۳]. عزیهخانم نوری و همکاران، تنبیه النائمین، ۲۱۹٫
[۲۴]. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص ۴۹۱٫
[۲۵]. اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ۳۱۰٫
[۲۶]. پیشین، صص ۳۱۱ و ۳۱۲٫
[۲۷]. پیشین، ص ۳۱۲٫
[۲۸]. پیشین، ص ۳۳۳٫
[۲۹]. پیشین، صص ۳۴۰ و ۳۴۱٫
[۳۰]. پیشین، ص ۳۴۳٫
[۳۱]. سیّد علیمحمّد باب، بیان فارسی، باب شانزدهم از واحد دوم، ص ۶۲٫ ازلیان براساس همین گفتارهای باب در کتاب بیان فارسی زمان ظهور من یظهره الله را بین سالهای ۱۵۱۱ و ۲۰۰۱ بیانی ـ که به ترتیب با «غیاث» و «مستغاث» مساوی هستند ـ دانسته و به بطلان دعوت بهاء الله میپرداختند. به عنوان نمونه، حاج میرزا هادی دولت آبادی پس از اشاره به باب هفدهم از واحد دوم کتاب بیان فارسی نوشته: «اگر در این مقام اقرب از «غیاث» زمانی تصور میشد به جهت ظهور آن نیّر اعظم ـ جل شأنه ـ هر آینه اشاره و ذکر میشد و با ملاحظهی خصوصیت مقام، ظاهر میشود که اول ازمنهی متصوره بهجهت ظهور آن جلوهی ربانیه و حقیقت بهیهی سبحانیه در عوالم ناسوتیهی ظلمانیه ـ که اراضی تعینات انسانیه را به نور تجلی خود روشن فرماید که معنی «و اشرقت الارض بنور ربها» است ـ عدد غیاث خواهد بود.» (میرزا هادی دولت آبادی، فصل الکلام، ص ۱۰)
[۳۲]. فاضل مازندرانی در معرفی این نامهی طولانی نوشته: «و به ثبت اثری دیگر از آن حضرت [بهاء الله] اکتفا میشود که در حدود سال ۱۲۷۷ نظر به ملا جعفر نراقی صدور یافت و لحن بیان با آثار مذکوره متفاوت و در مقدمات اظهار صریح دعوی و دعوت میباشد.» (اسدالله فاضل مازندرانی، اسرار الآثار خصوصی، ج ۵، ص ۳۱۲) پیش از این آمد که بهاء الله در ماه های پایانی سال ۱۲۷۹ ق. دعوی منیظهرهاللهی خود را آشکار کرد. لازم به ذکر است که این نامه خود یک رساله است و صفحات ۳۱۲ تا ۳۴۴ از جلد پنجم کتاب اسرار الآثار خصوصی را در بر گرفته است.
[۳۳]. اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۴، صص ۲۶۴ تا ۲۶۸٫
[۳۴]. برای آگاهی از زندگی این شخص، نک.: سیّد مقداد نبوی رضوی، دیباچهای بر تنبیه النائمین، صص ۷۶ تا ۸۰٫
[۳۵]. میرزا مصطفی کاتب، جواب لوحی از عباس افندی، صص ۴۴ تا ۴۷٫ با بررسی کتاب اسرار الآثار خصوصی دیده میشود که عبارات نامهی بهاء الله که از سوی فاضل مازندرانی آورده شده، شباهتهای بسیار زیادی به عبارات یادشدهی میرزا مصطفی کاتب دارند. (باید دانست این نسخهی خطی بدون نام است و عنوان یادشده از طرف نگارنده است.)
[۳۶]. نک.: [ناصر دولتآبادی] مقدمهی نسخهی چاپی کتاب تنبیه النائمین، صص ۶ و ۷٫ تصویر صفحات این وصیتنامه در پایان کتاب گراور شده است. برای آگاهی از نگارش مقدمهی آن کتاب از سوی ناصر دولتآبادی (نوهی برادر حاج میرزا یحیی دولتآبادی و از محققان ازلیان)، نک.: عزیهخانم نوری و همکاران، تنبیه النائمین، بخش «تصاویر و اسناد»، سند شمارهی ۵۹٫
[۳۷]. سیّد مقداد نبوی رضوی، نوشتههایی از میرزا حسینعلی بهاء الله در اطاعت از میرزا یحیی صبح ازل (به روایت بهائیان)، صص ۳۴۲ تا ۳۵۲٫
[۳۸]. ملا رجبعلی قهیر، کتاب ملا رجبعلی قهیر، برگ ۲۴٫
[۳۹]. نک.: قمرتاج دولتآبادی، حدیث نفس، بخش «مختصرشرح زندگانی ایمانی من»، صص ۳۷ تا ۴۱٫
[۴۰]. شرح آن مسافرت و آن اسناد را قمرتاج دولتآبادی در مکتوبات خود آورده است. نگارنده در آینده به تحلیل آن مکتوبات خواهد پرداخت.
[۴۱]. سیّد حسین یزدی در زمان اقامت باب در اصفهان کاتب آثار او شد و این منصب را در ماکو و چهریق نیز برعهده داشت. در زمان اعدام باب، از روی مصلحت رفتار کرده و «مصون و محفوظ از قتل» گردید. وی سرانجام به سال ۱۲۶۸ ق. در واقعهی کشتار بابیان پس از سوء قصد نافرجام به ناصرالدینشاه کشته شد. او در مجموع چهارسال آخر حیات باب را با او گذراند و بهگفتهی بهائیان «مطلع بر اسرار این ظهور» بود. وی از سوی باب به «عزیز» (اسم الله العزیز) نامبردار شد و با عنوان «کاتب» و «کاتب البیان» شهرت پیدا کرد. (اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج ۳، صص ۴۵۹ و ۴۶۰)
[۴۲]. منظور از «اصول» همان نسخههای اصلی است.
[۴۳]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمهی ناشر، ص الف.
[۴۴]. پیشین، مقدمهی ناشر، ص ب.
[۴۵]. پیشین، صص 1 و 2.
[۴۶]. توضیح ناشر: نبیل عدداً با محمد برابر و مراد از علی قبل نبیل علی محمّد است.
[۴۷]. توضیح ناشر: وحید عدداً با یحیی برابر و از اسماء صبح ازل است و چنانکه ملاحظه میشود، در اصل لوح، در این موضع، خود و صبح ازل، هردو را ذکر الله للعالمین نامیده است.
[۴۸]. توضیح ناشر: کریم مراد ملا عبدالکریم قزوینی (کاتب معروف نقطهی اولی) و از شهدای سال 1268 قمری تهران است که به وضع فجیعی کشته شد و در آثار احمد هم نامیده شده.
[۴۹]. توضیح ناشر: مراد آقا سیّد حسین کاتب است که او نیز در واقعهی 1268 به شهادت رسید.
[۵۰]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، صص ب و پ.
[۵۱]. عطیّه روحی، شرح حال مختصری از زندگانی حضرت ثمره (صبح ازل)، ص 4.
[۵۲]. میرزا یحیی صبح ازل، مستیقظ، بیجا.، بینا.، بیتا.، ص 381.
[۵۳]. حاجی میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، مقدمهی ناشر کتاب، ص لد.
[۵۴]. به عنوان نمونه، روح الله مهراب خانی از نقطة الکاف را «کتاب مجعول» خوانده و نامهای از میرزا ابوالفضل گلپایگانی را آورده که در آن به دخالت میرزا مصطفی کاتب در نگارش «کتاب محرَّف نقطة الکاف خبیث» اشاره دارد. (روح الله مهراب خانی، شرح احوال جناب میرزا ابوالفضائل گلپایگانی، صص 448 و 449)
[۵۵]. براون، نقطة الکاف را از روی نسخهی خطی ـ که در کتابخانهی ملی پاریس نگهداری میشود ـ به طبع رساند. (حاجی میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، مقدمهی ناشر کتاب، صص ید و یه) در کتابخانهی دانشگاه پرینستون نسخهای دیگر از این کتاب موجود است که زمان کتابت آن به یکسال پیش از کتابت نسخهی براون بازمیگردد. لازم به ذکر است که پیش از این، مقالهای در کتابشناسی نسخهی دانشگاه پرینستون به طبع رسیده است: William McCants and Kavian Milani, The History and Provenanace of an Early Manuscript of the Nuqtat al-Kaf dated 1268 (1851-52)
[۵۶]. سیّد مهدی گلپایگانی ابتدا صورت عریضهی ناصرالدین میرزا ولیعهد به محمّدشاه قاجار را ـ که دربارهی مجلس محاکمهی باب در تبریز بود ـ آورده است. سپس، برای نشان دادن قهر و سطوت بهاء الله نسبت به پادشاهان، به ذکر توبه نامهی باب و الواح قهرآمیز بهاء الله پرداخته و در عمل باب را خوار کرده است: «چون در این عریضه، انابه و استغفارکردن باب و التزام پا به مهر سپردن آن حضرت مذکور است، مناسب چنان به نظر میآید که صورت همان دستخط مبارک [توبه نامه] را نیز محض تکمیل فائده در این مقام مندرج سازیم و موازنهی آن را با الواحی که از قلم جمال قدم [بهاء الله] در سجن اعظم [عکا] به جهت ملوک و سلاطین عالم نازل گردیده، به دقت اولی البصائر واگذاریم.» وی سپس متن کامل توبه نامهی باب را آورده است. (میرزا ابوالفضل گلپایگانی و سیّد مهدی گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الأعداء، ص 204)
[۵۷]. معنی اصطلاحی «افنان» در ادبیات بهائیان بدین شرح است: «به موجب آثار نازله از قلم حضرت بهاء الله، این کلمه به منتسبین حضرت نقطهی اولی اطلاق گشته و این سلسلهی جلیله غالباً از طریق انتساب به والدهی ماجده و حرم مبارکهی آن حضرت این افتخار را یافته و به نام افنان شهرت پیدا کردهاند.» (محمّدعلی فیضی، خاندان افنان سدرهی رحمان، ص 10)
[۵۸]. بهاء الله در کتاب اقدس میگوید: «قد حکم الله لمن استطاع منکم حج البیت دون النساء….» (میرزا حسینعلی بهاء الله، کتاب اقدس، صص 27 و 28) و شوقی ربانی در شرح آن نوشته: «حج بیت که بر رجال است، بیت اعظم در بغداد و بیت نقطه در شیراز مقصود است. هریک را که حج نمایند کافی است. هرکدام نزدیکتر به هر بلد است، اهل آن بلد آن را حج کنند.» (شوقی ربّانی، رسالهی سؤال و جواب، ص 52)
[۵۹]. ابوالقاسم افنان، عهد اعلی، ص 565.
[۶۰]. پیشین، ص 502.
[۶۱]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، صص 3 تا 8.
[۶۲]. توضیح ناشر: ظاهراً مراد آقا سیّد حسین کاتب است که سلام او و گرویدنش را به صبح ازل اعلام فرموده و این معنی از خطوط خود سیّد حسین هم ـ که در این مجموعه گراور شده ـ مستفاد است.
[۶۳]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّد صادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمهی ناشر، ص پ.
[۶۴]. پیشین، صص 9 و 10.
[۶۵]. پیشین، مقدمهی ناشر، ص ت.
[۶۶]. این روش سنت نگارشی باب بود. به عنوان نمونه، در لوح چهارم، نامهای به میرزا اسدالله ملقب به «دیّان» نوشته و عبارات آغازین آن را با کلماتی از ریشهی «دی ن» آورده است. همین روش را در نگارش سیّد حسین کاتب نیز میتوان یافت. وی در نامهی پنجم کلمات زیادی از ریشهی «ح م د» آورده است. بنا بر گزارش ازلیان، مخاطب این نامه، ملا عبدالکریم قزوینی معروف میرزا احمد کاتب بود. (احمد از ریشهی «ح م د» است.) وی در نامهی دهم که باز خطاب به ملا عبدالکریم است، عباراتی از ریشهی «ک ر م» را آورده که به نام حقیقی او (عبدالکریم) اشاره دارد. در لوح نهم نیز که خطاب به حاج سلیمان خان است، واژگان مشتق از «ا ن س» را آورده چرا که حاج سلیمان خان از سوی باب به «انیس» (اسم الله الانیس) ملقب بود. (نک.: ملا علیمحمّد سراج، کتاب سراج، ص 30)
[۶۷]. در لوح هفتم از مجموعهی الواح که در این نوشته شناسانده میشود، سیّد حسین کاتب از ملا عبدالکریم قزوینی با عنوان «اسم الله الکریم» یاد کرده است. (دربارهی زندگانی ملا عبدالکریم قزوینی، نک.: اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ ظهور الحق، ج 3، صص 369 تا 371)
[۶۸]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، صص 9 و 10.
[۶۹]. توضیح ناشر: «دیان» و «ادین»، هردو عدداً با «اسد» برابر و مراد «میرزا اسدالله تبریزی» است. این شخص بعداً، یعنی در اواسط ایام اقامت بابیه در بغداد، مدعی شد که موعود بیان است و صبح ازل کتاب معروف مستیقظ را در رد او نوشت.
[۷۰]. توضیح ناشر: چون جمع اعداد حروف ابد 7 است، ممکن است مقصود هفت لوح بوده که وصول آنها را اعلام نموده و نیز ممکن است مراد الواح سال هفتم بوده باشد.
[۷۱]. [قمرتاج دولتآبادی و محمّدصادق ابراهیمی.] قسمتی از الواح نقطهی اولی و آقا سیّد حسین کاتب، مقدمهی ناشر، ص ت.
[۷۲]. میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، هشت بهشت، ص 283.
[۷۳]. میرزا یحیی صبح ازل، مستیقظ، صص 384 و 385.
منبع: فصلنامه بهائی شناسی
tarikh