نویسنده: قمر بهائی
این فصل دارای دو بخش است: بخش اوّل ، عبارتست از یک مقاله بدون تاریخ، به قلم قمر بهایی، با عنوان ” بیانیه ایی درباره اختلاف میان خانواده بهایی “1 که اولین مقاله از شش مقاله ای است که وی قلم زده است . و بخش دوم ، مقاله دومی است که آنهم بدون تاریخ میباشد ، با عنوان سادة ” بیانیه شماره 2 “. تیترهای فرعی به مقالات اضافه شده است .
قمر بهایی از عبدالبها تمجید میکند و مخالفت خود را بسوی شخص شوقی افندی ربانی و سیاستهای او متمرکز میکند . او برخی اظهار نظرهای قابل تامل مطرح میکند ، از جمله الواح و وصایای عبدالبها را جعلی اعلام میکند ، و اینکه گروه محمد علی پیروان واقعی عبدالبها میباشند . این طرح کلّی و دایمی در نوشته های قمر است که تلاش میکند تصویر عمومی هر دو عموی خود را بصورت قابل قبولی حفظ کند ، و چیزی از عدم اعتماد عمیق موجود ، در تمام طول زندگی آنها ، اشاره ای نکند . خانم بهائی دربارة پرونده شکایت خود بر علیه شوقی ربانی توضیح میدهد و میگوید دلیل آنکه شوقی افندی تصمیم گرفت این پرونده را خارج از دادگاه و بصورت توافقی حل و فصل کند؛ بخاطر آن است که او نگران بود برگزاری جلسات دادگاه موجب طرح مباحث و مشکلات بزرگتر و پیچیده تری درباره مشروعیت او ، بعنوان رهبر جامعه بهائی گردد .
اریک استتسون
*******
نامه به الیوم
روزنامه الیوم ، در شماره 23 مه 1952 خود مقاله ای با عنوان زیر منتشر کرد : ” وزارت اموردینی به حل و فصل دعوا بین خانواده بهاییان میپردازد ” . این مقاله یک بیان انحرافی از واقعیات است ! لذا ، به منظور حفظ عدالت در تاریخ ، و بیان واقعیت امر ، از روزنامه الیوم تقاضا کردم بیانیه زیر را منتشر کند . ولی روزنامه مذکور ، با موضع خلاف اصل آزادی مطبوعات ، و بر اثر علل دیگری ، از برآورده کردن تقاضای من سر باز زد .
اختلاف در بین خانواده بهائی بسیار عمیق و ریشه دار است و به آن راحتی که در مقاله منتشره به آن اشاره شده ، قابل حل و فصل نیست .
جنبش بهائی با فراز و فرود فراوان ، و در بستر سنّتهای نا کارآمد متولّد شد . رهبرانش جنبشی اجتماعی را برعلیه نظام فرتوت حاکم بر ایران ، با هدف تحقق عدالت اجتماعی و اصلاحات عمومی ، آغاز کردند . در مراحل اولیه کار، برای پیشبرد مبارزه و تبلیغ و ترویج مرام خویش ، خود را به مخاطره انداختند . پس از شکست ، آنها به عکّا تبعید ، و در آنجا ، و در قلعه ای زندانی شده و به سختی تحت شکنجه قرار گرفتند . در راس این رهبران ، بهاءالله و همراهان نزدیکش بودند .
بهاءالله پیش از مرگ خود ، پسر بزرگش ، عباس افندی ، ملقب به غصن اعظم ، و پس از او پسر دومش ، محمدعلی افندی ، ملقب به غصن اکبر را ، بعنوان جانشینان خود ، تعیین کرد .
بهائیان عباس افندی را دوست داشتند و با میل و اعتقاد به دستوراتش گردن نهادند ، و در نتیجه ، در دوره حیات او جنبش بهایی به اوج توسعه و فعالیت خود رسید . عباس افندی مورد احترام جامعه مسلمان هم بود ، زیرا او نمازهای واجب اسلامی را ، بطور کامل ، در مسجد جارینا ، در حیفا ، به جا میاورد ، و به نیازمندان مسلمان و مسیحی ، و همچنین از سایر گروهها و . . . کمک می کرد ، و با شخصیتهای مسلمان جلسه و گردهمایی تشکیل میداد و با آنها به بحث و بررسی و تفسیر قرآن کریم میپرداخت .
عباس افندی اوامر و دستورات پدرش ، بهاءالله را پیاده می کرد و در انجام این ماموریت صادق و مومن بود . پیروانش از علاقه او به کسانی که نسبت به آنها ، از طریق بالا بردن سطح آموزشی و اجتماعی ، و اعزام فرزندان آنها به دانشگاهها ، برای کسب تحصیلات عالیه ، و همچنین ارائه کمک مالی به افرادی از جامعه امر ، که نیازمند بودند ، توجه نشان میداد ، آگاهی داشتند . عباس افندی به واسطه این قبیل اقدامات انسان دوستانه ، مورد علاقه پیروانش بود .
پس از درگذشت عباس افندی ، شوقی ربانی که هنوز جوانی بیش نبود ، مدعی شد وصیتنامه ای از پدر بزرگ مادری اش در دست دارد . میدانیم که عبدالبها فرزند ذکور نداشت . بر طبق این وصیتنامه جعلی و تقلبی ، شوقی ربانی بعنوان جانشین عبدالبها تعیین گردیده بود . پس از این موضوع ، بهائیان متفرق شدند ؛ عده ای از آنها طرفداران محمدعلی افندی فرزند بهاءالله بودند که به موجب وصیت پدر خویش، جانشین قانونی و بر حقّ برادر خود بود ؛ و تعداد اندکی از بستگان نیز جانب شوقی افندی را گرفتند.
گروه محمدعلی، طرفداران و مومنان واقعی به عباس افندی بودند . در دوره او ، پیشرفت قابل ملاحظه ای در کار امر صورت گرفت . زیرا او بر طبق تعالیم پدرش فعالیت می کرد . از جمله صفات و ویژگیهای عباس افندی ، که شرقی ها هم به آن توجه خاصی دارند ، رعایت و احترام ویژه به اجرای وصیتنامه است ، و بنابراین ، نمیتوان تصور کرد که او قصد عدم اجرای وصیتنامه پدرش را داشته باشد . لذا ، چنین تصوری غیر منطقی است که عباس افندی دچار اشتباه بزرگ تعیین نوة جوان خود بعنوان جانشین خویش ، و کناره گذاشتن برادر پر تجربه خویش – که در کنار و همدوش او ، رنج و کوشش زیادی برای پیشبرد امر تحمل کرده بود – شده باشد .
شوقی ربانی ، در اوّلین گام برای تثبیت جایگاه خود در برابر خانواده بهائی ، اقدام به طرد و تکفیر همه طرفداران محمدعلی افندی نمود و با محروم نمودن آنها ازحقوق اساسی خویش ، همچون حق زیارت و ادای احترام به قبر پدر بزرگ خویش(منظور مزار بهاءالله) نوعی حکومت وحشت و ترور ایجاد کرد . 2
اقدام بعدی شوقی افندی تهدید پیروان و بستگان نزدیک خود بود (به آنها دستور داد تا هرگونه تماس با گروه دیگر – منظور بهائیان وحدتگرا است – را قطع کنند) زیرا حضور آنها در اطراف مزار بهاءالله ، موجب بر هم خوردن قداست و روحانیت جایگاه بهاءالله میشود ، به این ترتیب ، آنها را از آنجا (ارض اقدس) پراکنده و تبعید کرد ، و از این طریق ، زیان اجتماعی و اقتصادی سنگینی بر آنها تحمیل کرد. 3
با این توضیحات ، خواننده به خوبی با عمق اختلافات بین بهائیان ، و اینکه هیچگونه راه حل ساده ای برای حل و فصل اختلافات وجود ندارد ، آشنا شده است . زیرا چنین راه حلی ، در قدم اول ، مستلزم کنار گذاشتن شوقی ربانی ، رهبر بهائیان جهان ( آنطور که روزنامه او را خطاب کرده ) میباشد .
شوقی ربانی نه نوة بهاءالله و نه جانشین مشروعی برای جنبش بهایی است؛ او نماینده خانواده بهائی و یا فرقه بهائی نیست – افراد این گروه و اعضای خاندان بهائی از او جدا شده اند . 4 در امریکا هزاران نفر از پیروان بهاء هستند که از موقعیت و منصب خوبی برخوردارند ، صاحب روزنامه هستند ، موسسه انتشاراتی دارند ، و سرگرم تعلیم و تدریس هستند، و شوقی ربانی را بعنوان فرد غاصبی میدانند که به تحریف و انحراف در سیاستها و خط مشی های رهبران بهائی پرداخته است . 5
اگر شوقی افندی از دادگاه اسرائیلی ترس نداشت ، و احتمال نمی داد که در دادگاه مشکلات و پیچیدگی های بیشتری پیدا شود ، که حل آنها غامض و غیر ممکن باشد ، هیچگاه به خواست وزارت امور دینی ، مبنی بر اعطای اجازه به طرفداران و پیروان محمدعلی افندی برای زیارت و بازدید اماکن متبرکه ، تن نمیداد ، کاری که مدت 30 سال برای آنها ممنوع بود .6
گرچه من احساس می کنم که شوقی ربانی در چه موضع بغرنجی گرفتار شده ، و میدانم که صدور جواز دیدار و زیارت اماکن متبرکه به او تحمیل شده است (منظور اینکه از طریق تهدید یک محکمه صورت گرفته است) ، ولی در هر صورت، موافقت و پذیرش او ، موجب تخریب و بی اعتباری جایگاه و حرمت او در میان پیروانش گردیده است ؛ از سوی دیگر ، هنگامی که شوقی ربانی دستور طرد و اخراج و پراکنده ساختن بهائیان را میداد ، بی پروایی خود را نسبت به رنج و مشکلات آنها عیان ساخت .
من به هیچ وجه قصد نداشتم موضوع جلوگیری از تخریب دو اتاق کوچک ، واقع در ورودی مقبره بهاءالله را به دادگاه بکشانم ، مگر به دلایل زیر :
1- حفظ هویت و جنبه تاریخی ساختمان ،
2- ضرورت مشورت با پدر و مادر را ، درباره ملک ، هنگامی که او قصد انجام تغییرات ساختمانی را دارد ، به شوقی ربانی گوشزد کنم .
من واقعاً متوجه نمی شوم چگونه شوقی افندی گروهی را پیش خود کافر و مشرک اعلام میکند و تصمیم به تخریب اموال آنها ، با توسل به زور ، و بدون پرداخت عزامت ،گرفته است . در چنین شرایطی ، من هیچ راهی برای حل قضیه ، جز توسل به افکار عمومی و روزنامه ها ، و در صورت نیاز ، مراجعه به مراجع قضایی نداشتم .
قمر بهایی – نوة بهاءالله
مقاله ای به قلم گیلادی ، در روزنامه معاریو
روزنامه معاریو ، در شماره غروب 6 ژوئن 1952 ، شماره مسلسل 1353 ، مقاله ای را به قلم نویسنده سرشناس ن . گیلادی8 ، درباره بهائیان و تاریخ تاسیس و رهبران آن ، منتشر کرد ، که در آن به اختلافات و تنش های بین اعضای این خانواده پرداخته است . در اینجا ، جهت اطلاع خوانندگان و نیز اعضای خانواده بهایی، و بهائیان سراسر جهان ، یک ترجمه ساده از مقاله مزبور را می آوریم .
گرچه من با همه نظرات و دیدگاههای نویسنده مقاله موافق نیستم ، ولی باید تاکید کنم نظرات نویسنده درباره بدخواهی و شرارت شوقی ربانی ، و غصب رهبری معنوی جامعه بهائی از سوی او ، و رفتار تند او ، و تبعید اجباری رهبران بهایی کاملاً صحیح و منطبق بر واقعیات است . در عین حال ، قضاوت درباره محتوای مقاله را به خوانندگان می سپارم .
برادران سالگرد و مراسم را با اختلاف برگزار می کنند
آیین بهایی ، که خود را آیین اخوت و برادری می نامد ، که در ایران پایه ریزی شده ، بزودی یکصدمین سال تولد بنیانگذار خود ، بهاءالله را جشن می گیرد ، در حالی که مرکز این آیین در فلسطین گذاشته شده است .
این رویداد قرار است در هنگامه شکاف و تفرقه بزرگی که دامنگیر خانواده بهایی شده برگزار شود . در این شکاف و انشقاق ، شصت عضو خانواده بهاءالله ، در برابر شوقی ربانی ، رهبری خود خوانده ، قرار دارند .
گر چه ماهیت اختلاف درون این گروه جنبه معنوی دارد ، ولی، در عین حال،از ابعاد مادی و اجتماعی نیز برخوردار است . مخالفان شوقی افندی می گویند به موجب وصیت موسس این گروه ، ابتدا پسر بزرگش ، عباس افندی ، و سپس پسر دوم وی ، محمدعلی افندی ، بعنوان رهبر گروه بهایی تعیین شده اند؛ آنها مدعی هستند که شوقی ربانی این نظم و قاعده را نقض کرده ، و به طرز ظالمانه ای بر جایگاه ریاست تکیه زده است .
اختلاف میان خانواده بهاءالله اخیراً به دادگاه کشیده شد . تنها دو هفته پیش بود که افکار عمومی امیدوار گردید وزارت امور دینی بتواند بین طرفهای متخاصم ، توافق و سازشی ایجاد نماید .
جامعه بهایی دارای اموال و دارایی هایی است که همه پیروان این آیین آنها را ” مقدس ” میدانند . در شمال عکّا خانه محل زندگی و محل دفن بهاءالله قرار دارد . این خانه تبدیل به یک موزه شده ، ولی در عین حال زایران خارجی هم در آن اسکان می یابند . این دارایی ، که شش هفتم آن بنام اعضای خانواده بهاءالله ، از مخالفان رهبری شوقی افندی، ثبت شده ، یکی از موارد اصلی درگیری و مناقشه است که میتواند با صدور رای دادگاه حقوقی حل و فصل شود . لکن امور مرتبط با ارزشهای روحانی را ، که با اصول عقیدتی پیوند خورده ، نمیتوان با تصمیمات بشری تمام شده دانست . لذا ، به محض آنکه شوقی افندی دستور تخریب بخشی از ساختمان مذکور را اعلام کرد ، مخالفان وی به دادگاه کشوری متوسل شدند .
هنگامی که کار تخریب آغاز شد ، مخالفان از دادگاه برای توقف کار رای گرفتند . سپس رهبر جامعه بهائی به وزارت امور دینی متوسل شد ، و یادداشتی از سوی معاون وزیر صادر شد که ملک مزبور را یک ” محل دینی ” اعلام کرد و این دعوا را خارج از صلاحیت قضایی دادگاههای مدنی دانست . در چنان شرایطی ، گروه مخالفان شکایتی بر علیه معاون وزیر امور دینی تنظیم و در دادگاه عالی ثبت کردند . استدلال آنها آن بود که اعلام محل مذکور بعنوان یک ” مکان دینی”بدون اطلاع آنها صورت گرفته است .
در این شرایط ، هنگامی که معاون وزیر احتمال داد شرایط حادتری بروز کند ، به بررسی امکان حصول سازش و توافق بین طرفین پرداخت . مهمترین بحث مخالفان آن بود که درعین داشتن حقوق مالکانه در آن ملک ، اجازه دسترسی به آن مکان را ندارند . 9 میانجی گری ها ثمر داد و آقای شوقی ربانی موافقت کرد هم مخالفان از محل زندگی موسس بهائیت بازدید داشته باشند و هم از آن محل برای سکونت استفاده نمایند . برداشتن ممنوعیت موجب کاهش سطح مناقشه گردید و انتظار میرود گشایش بیشتری در قضیه اتفاق بیافتد . 10
بهائیان ریشه ایرانی دارند و مجموعاً جامعه بزرگی نیستند . رهبر آنها قدرتش را از بهائیان امریکایی و کانادایی می گیرد، که، از جمله، با زن زیبایی از میان آنها ازدواج کرده است. 11 برآورد میشود جمعیت بهائیان امریکا به یک میلیون نفر بالغ شود و انها منبع درآمد و ثروت برای رهبری بهائی باشند.12 بهائیان املاک بزرگ و ساختمانها و باغهای وسیعی در حیفا دارند که مشغول تعمیر آنها ، برای برگزاری مراسم صدمین سال در سال جاری میباشند . اجازه دیدار رئیس و رهبر بهائیان ، و نه حتّی اطرافیان وی ، داده نمی شود . 13 امور جامعه بهائی توسط همسر کانادایی او ، با کمک چند امریکایی ، اداره میشود .
آیین بهائی ، یکصد سال قبل، با تولد بهاءالله آغاز شد . 14 سنّت بهایی از حضور مبشّری بنام باب می گوید که ظهور قریب الوقوع موسس آیین جدیدی را بشارت میدهد . وقتی بهاءالله بزرگ شد شروع به ترویج آیین اخوت و صلح نمود . او آیین و مراسم دینی خاصی وضع نکرد ، بلکه به پیروان خود دستور داد تا سبک بار زندگی کنند . بهائیان امریکا ، جامعه خود را محفل ملی روحانی می نامند و تحت رهبری شوقی ربانی قرار دارند، که پس از بهاءالله – که در سال 1892 درگذشت – و عباس افندی – که در سال 1922 مرد – 15 اینک نوه دختری او ، برخلاف وصیتنامه بنیانگذار بهائیت ، جامعه بهائی را رهبری میکند .
اینک، در یکصدمین سال تاسیس این ” آیین اخوت و برادری ” ، به نظر میرسد برادری و دوستی بر این جامعه غلبه و حاکمیت ندارد!
یادداشتهای فصل 33
1- باید توجه داشت که هر دو نگارش Bahai و Behai توسط بازماندگان و فرزندان بهاءالله ، با توجه به اینکه زبان مادری آنها فارسی یا عربی باشد ، مورد استفاده قرار گرفته است . حتی تا همین اواخر قرن بیستم هم تلفظ و نگارش استاندارد شده ی Baha’i وجود نداشت ، و گاهی ویرگول آن در نوشتارهای انگلیسی حذف میشود . اگرچه در حال حاضر تلفظ و نوشته Behai منسوخ شده است . در این جا ، منظور من از family Baha’i ( با ویرگول ) همه خانواده و بازماندگان بهاءالله است ،گرچه برخی از آنها نام فامیل Behai /Bahai نداشتند ، بلکه فامیلی دیگری مثل ربانی ، افنان ، شهید ، . . . را برای خود انتخاب کردند . و family Bahai ( بدون ویرگول ) تنها اشاره به آندسته از اعضای خاندان بهائی دارد که نام فامیل Behai / Bahai را برای خود برگزیدند .
2- پیش از این عبدالبها ، بهائیان وحدتگرا را تکفیر و آنها را مرتد قلمداد نموده بود ، ولی آنها را از دیدار و بازدید از قبر بهاءالله منع نکرده بود . ولی شوقی افندی ربانی تلاش کرد تا آنها را از یک آداب و رسم مهم بهایی ممنوع سازد تا بدین وسیله طرد و تکفیر و اخراج آنها را مهمتر جلوه دهد .
3- همانگونه که شعاع الله بهائی به تفصیل بیان کرده ( فصل 32 ) شوقی ربانی به اکثریت قاطع بهائیان ساکن فلسطین ( امروزه اسراییل ) دستور داد آنجا را ترک کنند . غالب کسانی که دستور او را اطاعت کردند – در بیشتر موارد با اکراه و بی رغبتی – و از ارض اقدس خارج شدند ، در واقع طرفدار عبدالبها بودند و نه محمدعلی بهائی . ممکن است انگیزه شوقی افندی از این اقدام، تحکیم و تقویت جایگاه خود، بعنوان رهبر جدید بهائی ، بوده باشد . او نگران بود که مبادا بهائیان حاضر در حیفا یا عکّا ، که ممکن بود با تصمیمات یا سبک رهبری او مخالف باشند ، به آسانی تحت تاثیر و نفوذ آندسته از فامیل و بستگان خانواده بهاءالله که در آن منطقه می زیستند و طرفدار محمدعلی بهایی بودند ، قرار گیرند .
4- در زمانی که قمر بهایی این مقاله را می نوشت ، شوقی ربانی تمامی اعضای خانواده و بازماندگان بهاءالله را – به جز خودش – از جامعه بهائی طرد و اخراج کرده بود .
5- این آمار و اعداد اغراق و مبالغه آمیز است . ولی ” انجمن بهاییان ” و ” انجمن تاریخ جدید ” – که رهبری شوقی افندی را رد کردند ، دارای اعضاء و هواداران فرهیخته و برجسته زیادی میباشند .
6- اگر این شکایت به محکمه و دادگاه می رفت، یکی از اتفاقات و مسایل بغرنجی که ممکن بود پیدا شود، این بود که کسی نسبت به صحت الواح وصایای عبدالبها ابراز تردید کند و خواستار بررسی آن از طریق دادگاه شود . علاوه بر این، مفاد وصیتنامه های بهاءالله و عبدالبها، در خصوص موضوع جانشینی ، با یکدیگر تعارض داشت ، و عبدالبها هرگز اجازه انتشار تصویر و کپی وصیتنامه بهاءالله را نداد ، تا صحت و سقم آنچه که بعنوان محتوای آن به بهائیان گزارش شده ، تایید گردد . هر دوی این موضوعات میتوانست در یک پرونده حقوقی مطروحه در دادگاه ، طرح مجدّد شود و واقعاً مشخص نیست که رای نهایی دادگاه چه خواهد بود .
7- ظاهراً این مطلب ، بعنوان یک نکته اصلی در دعوای حقوقی خاندان بهائی در مقاله روزنامه ذکر شده ، که خانم قمر بهایی به آن پاسخ میدهد. برای کسب اطلاعات بیشتر در خصوص نوسازی بهجی ، که بطور یک جانبه از سوی شوقی افندی ربانی صورت گرفت ، به فصل 32 کتاب مراجعه نمایید .
8- فردی بنام دیوید گیلادی از موسسان روزنامه معاریو است ، ولی بندة ،اریک استتسون، که عبری نمیدانم، نتوانستم هویت ن – گیلادی را شناسایی کنم .
9- به عبارت دیگر ، اعضای طرد شده خاندان بهاءالله نه تنها برای کسب تایید قانونیِ حق خویش در دسترسی به دارایی هایی که در آن سهم مالکانه داشتند می جنگیدند ، بلکه همچنین برای به رسمیت شناختن جایگاه روحانی و معنوی خودشان از سوی وزارت امور دینی، بعنوان بهائی ، با حقوق کامل و برابر ، مشابه همه بهائیانی که برای زیارت قبر بهاءالله به آنجا سفر می کنند ، تلاش می کردند . بنابراین ، این پرونده میتوانست محک و آزمونی باشد که آیا دولت اسراییل به شوقی ربانی اجازه خواهد داد تا برخی افراد را که خودشان را بهائی میدانند ، از شرکت در یک مراسم و آیین بهایی منع کند یا خیر ؟
10- گرچه شاکیان قصد ادامه اقدام حقوقی بر علیه آقای شوقی ربانی را داشتند ، شاید به تصور آنکه دادگاهها به این نتیجه برسند که شوقی افندی ، این موضع غلط و نا حق را بعنوان رهبر جامعه بهائی اتخاذ کرده است ، تصمیم گرفتند از ادامه این دعوا صرفنظر کنند .
11- مری ساترلند ماکسوِل ، از سوی شوقی ربانی ، به هنگام ازدواج ، به اسم و لقب جدید امه البها، روحیه خانوم ، مفتخر گردید . امه البها به معنای کنیز بهاءالله است .
12- این یک تخمین بسیار مبالغه آمیز در بیان تعداد بهاییان امریکا ، در دهه 1950 و حتی امروز است. ( بنابر آخرین آمار و ارقام منتشره از سوی محفل ملی بهائیان امریکا در کانونشن ملی 2016 ، تعداد افرادی که وابستگی تشکیلاتی بهایی خود را حفظ کرده اند حدود 77878 نفر میباشد. گرچه با ملاحظه نرخ مرگ و میر در امریکا در سال 2015 (824 نفر در هر 100000 نفر) ،و تعداد فوت شدگان جامعه بهائی امریکا در همان سال ( 258 نفر در سال 2015 ، بموجب امار اعلام شده در کانونشن ملی بهائیان امریکا،در ماه می 2016) به نظر میرسد امار کل جمعیت بهائی امریکا 31310 نفر صحیح باشد . مرکز جهانی بهائی ، در عین داشتن آمار دقیق بهائیان در هر کشور ، از انتشار آنها خودداری می نماید . مترجم ) ولی این نکته صحیح است که بهائیان امریکایی وجوه قابل توجهی را به سوی مرکز جهانی بهائی سرازیر کردند .
13- این مطلب هم میتواند نوعی اغراق گویی باشد . البته خود شوقی ربانی بطور تاسف باری غیر قابل دسترسی بود و به ندرت در مجامع عمومی حضور یافت ، حتّی برای خود بهائیان !
14- این مطلب غلط است . احتمالاً منظور نویسنده اشاره به شروع فعالیت تبلیغی بهاءالله بوده است و نه تاریخ تولد او .
15- عبدالبها ، بطور دقیق ، در سال 1921 میلادی درگذشت .