چکیده:
در میان تعالیم دوازده گانه بهائیان، یکی از پر آوازه ترین آنها وحدت عالم انسانی است. این تعلیم نه تنها به عنوان يک تعليم مهم معرفی شده، بلكه به عنوان محور اصلی و ريشه و اساس آیین بهائيت به شمار آمده است.
عبدالبهاء تقريبا در تمامی خطابات و اكثر نوشته هايش اشارههايی كم و بيش به وحدت در بهائیت کرده و آن را محور اصلی تعاليم بهائيان خوانده است.
به جز رهبران اصلی، مبلغين بهائی نیز از اين تعليم زیاد ياد می كنند و در جزوه های تبليغيشان از وحدت عالم انسانی در بهائیت به عنوان شاهكار بهائيت ياد می کنند. در ابتدا وقتی با این تعلیم و تاکید بر آن مواجه میشویم، نرمی و مهربانی و مدارا با کل انسانها در نظر میآید؛ اما وقتی برای چگونگی ایجاد این تعلیم در جامعه به کتب بهائیان مراجعه میکنیم، مطالب زیادی که کاملا با وحدت عالم انسانی در تضاد است را مشاهده میکنیم .
این مقاله پاسخی به سه نوشته از جزوهی رفع شبهات با عنوانهای «چرا بهائيان معتقدند که هر کس به حضرت بهاءالله ايمان نياورد، از گمراهان است؟» (شبهه ۳۶)، «تهمت استفاده از کلمات ناشايسته» (شبهه ۴۶) و « اعتراض به تشبيه ستمگران به فرزندان شيطان» (شبهه ۴۸) است.
مقدمه
هدف در این مقاله بررسی وحدت و صلح در آیین بهائی است. یکی از تعالیم دوازده گانه که بهائیان آن را با علاقه تبلیغ میکنند و تاکید زیادی بر آن دارند، وحدت عالم انسانی است. آنها ادعا میکنند، تعالیم آیین بهائی بکر و بدیع است.
رهبران و مبلغان بهائی پیام صلح و دوستی که از آرزوهای بشر است را در قالب تعلیم وحدت عالم انسانی مطرح میکنند. در این مقاله ابتدا این تعلیم را در نگاه پیشوایان آیین بهائی بررسی میکنیم و به تعریفی که آنها ارائه کرده اند دست مییابیم و بعد درستی آن را در رفتار و گفتارهای آنها مقایسه میکنیم. برای این کار سراغ کتابهای دست اول پیشوایان بهائی رفتیم و با هدف دست یابی به وحدت عالم انسانی و چگونگی اجرایی کردن این تعلیم، کتابها را بررسی خواهیم کرد.
بدیهی است که اگر میان تعالیم بهائی با این دستور، تعارضات درونی کشف شود، نشان دهندهی غیر الهی بودن این دستورات خواهد بود. چرا که قرآن کریم میفرماید: «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيرا» (سوره نساء، آیهی ۸۲)ترجمه: آیا در قرآن تدبر نمیکنید؟ اگر قرآن از جانب غیر خدا آمده بود، در آن تناقضها و اختلافهای زیادی قابل مشاهده بود.
رهبران بهائی نیز به همین بیان قرآن در گفتههای خود استناد کرده اند. به عنوان نمونه بهاءالله معتقد است: « تناقض را در ساحت مظاهر الهيه راه نبوده و نخواهد بود.» (همو، بديع، ص۱۲۶)
تعریف وحدت عالم انسانی از نگاه پیشوایان بهائی
برای تعریف وحدت عالم انسانی به سراغ بیانات پیشوایان بهائی رفتیم که این تعلیم را مطرح کرده اند و وحدت عالم انسانی را از زبان آنها بیان میکنیم:
–جناب بهاءالله: «بگو ای دوستان سراپردهی يگانگی بلند شد به چشم بيگانگان يكديگر را نبينيد، همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار.» (بهاء الله، مجموعه الواح، ص ۲۶۵)
و همچنین: «اگر ظالمی بر شما تعرض نماید، به حبل صبر تمسک نمایید، اگر اذیت کند، از او بگذرید. به شأنی نزاع و قتل و غارت و تاراج را نهی نمودیم که اکثری از عباد، مطلع و شاهد و گواه اند. (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج۳ ص ۲۲۸ به نقل از بهاءالله)
–جناب عبدالبهاء: «و تعليم ثانی، وحدت عالم انسانی، جميع خلق اغنام(=گوسفندان) الهی و خدا شبان مهربان، به جميع اغنام رأفت كبری دارد به هيچ وجه امتيازی نگذاشته است.» (عبدالبهاء،مكاتيب، ج۳ ص۶۷)
و همچنین: «چرا بگوئيم اين موسوی است؟ او عيسوی است؟ اين محمدی است؟ او بودايی است؟ اينها دخلی به ما ندارد. خداوند همه ما را خلق كرده و تكليف ما است كه به كل مهربان باشيم، اما مسائل عقايد راجع به خدا است. او در روز قيامت مكافات و مجازات دهد، خداوند ما را محتسب آنها قرار نداده.» (عبدالبهاء، خطابات، ج۲ ص۲۸۴)
و نیز «تعصب جنسی و وطنی و دينی و مذهبی و سياسی و تجاری و صناعی و زراعی جميع را از ميان برداريد تا آزاد از جميع جهات باشيد و مشيّد بنيان وحدت عالم انساني جميع اقاليم اقليم واحد است » (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۵ ص۲۷۲، لوح احبای امريک)
و همچنین: «شما بالعکس معامله نمایید، یعنی زخم ستمکاران را مرهم نهید و درد ظالمان را درمان شوید. اگر زهر دهند، شهد دهید و اگر شمشیر زنند، شکر و شیر بخشید؛ اگر اهانت کنند، اعانت نمایید، اگر لعنت نمایند، رحمت جویید. در نهایت مهربانی قیام نمایید و به اخلاق رحمانی معامله کنید و ابداً به کلمهی رکیکی در حقشان زبان نیالایید. (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج ۳، ص ۲۲۸، به نقل از عبدالبهاء)
-شوقی ربانی:
«در بين اصول و مبادی بهيّه ی قيّمه كه در الواح مقدسه مذكوره مسطور است اعظم و اتمّ و اقدم و اقوم آنها اصل وحدت و يگانگی عالم انسانی است كه میتوان آن را جوهر تعاليم الهيه و محور احكام و اوامر سماويه در اين دور اعظم اقدس محسوب داشت و اين اصل اصيل يعنی اتفاق عالم و اتحاد امم دراين عصر نورانی به درجهای منيع و عظيم است كه شارع قدير در كتاب عهد خويش به صراحت تنصيص و آن را مقصد اصلی و منظور نهايی ظهور مقدس خويش تعيين میفرمايد» (شوقی، قرن بديع، ص۴۳۲)
ملاحظه میشود که بنا بر تعاریف اولیهی رهبران و مبلغان بهائی، دایرهی این وحدت بسیار گسترده است؛ یعنی همه انسانها با هم برادر و برابرند، تعصّبات دينی و مشخص نمودن مرزهای عقيدتی مانعی برای تحقق وحدت عالم انسانی نیست. وظيفهی ما اين است كه به كل مهربان باشيم و نفسی را بر نفسی ترجيح ندهيم. در نتیجه حکم جهاد و قصاص ونزاع منتفی میشود و ازدواج با سایر افراد که اعتقادات گوناگون دارند جایز است.
ادعای بکر بودن وحدت عالم انسانی در بهائیت در تعالیم
بهائيان تعاليم رهبران خويش را تازه و بیسابقه قلمداد میكنند و آنها را مختص آیین بهائیت میشمارند. از جمله:
عبدالبهاء میگوید: «اين تعاليم پيش از ظهور بهاءالله، كلمهای از آن در ايران مسموع نشده بود. اين را تحقيق فرماييد تا بر شما ظاهر و آشكار شود.» (عبدالبهاء، مکاتیب، ج۳ ص۱۱۴)
و یا: «از جمله اين تعاليم وحدت عالم انسانی است، اين در كدام كتاب است؟، نشان بدهيد و صلح عمومي است، اين در كدام كتاب است؟ و دين بايد سبب محبت و الفت باشد، اگر نباشد عدم دين بهتر است، اين در كدام كتاب است؟» (عبدالبهاء خطابات بزرگ ص ۱۹۱)
پیشینه وحدت عالم انسانی در ادیان پیشین در کلام عبدالبهاء
هرچند که عبدالبهاء در برخی نوشتههای پیش گفته، در مورد تعالیم بالاخص وحدت عالم انسانی ادعای نوآوری کرده است و آن را بکر و بدیع خوانده، اما به همین گفتهی خود وفادار نمانده است. او هنگامی که خواسته بهائیت را آیینی مانند سایر ادیان الهی پیشین معرفی کند، ناگزیر بحث وحدت اساس ادیان را مطرح کرده است.
مطابق این تعلیم، جوهرهی دین در بین ادیان الهی ثابت است و تنها احکام جزئی بین ادیان الهی، مطابق با نیازهای زمان تغییر خواهد کرد. صرف نظر از درستی یا نادرستی این نظریه، شاهد مثال ما آنجایی است که عبدالبهاء خواسته است به نمونه هایی از تشابه آیین بهائی با ادیان الهی قبل اشاره و اثبات کند که جوهرهی دیانت بهائی، همچون جوهرهی ادیان پیشین است.
در بیان این مثالها، در کمال تعجب، عبدالبهاء وحدت عالم انسانی را دارای سابقهی پیشین در ادیان گذشته معرفی کرده است.
او مینویسد: «اساسی كه جميع پيغمبران گذاشتند، آن اساس بهاءالله است و آن اساس وحدت عالم انسانی است. آن اساس محبت عمومی است، آن اساس صلح عمومی بين دول است.» (عبدالبهاء، خطابات، ج۲ ص۲۸۶)
و یا: «امروز هركسی به وحدت بشر خدمت كند در درگاه احديت مقبول است؛ زيرا جميع انبيای الهی در وحدت عالم انسانی كوشيدند و خدمت به عالم انسانی كردند، زيرا اساس تعاليم الهی وحدت عالم انسانی است. حضرت موسی خدمت به وحدت انسانی نمود، حضرت مسيح وحدت عالم انسانی تأسيس كرد، حضرت محمد اعلان وحدت انسانی نمود. انجيل و تورات و قرآن اساس وحدت انسانی تأسيس نمودند. شريعت الله يكی است و دين الله يكی و آن الفت و محبت است. حضرت بهاءالله تجديد تعاليم انبياء فرمود.» (عبدالبهاء، خطابات، ج۱ ص۱۸ و۱۹)
شاید جناب عبدالبهاء فراموش کردند که در بیانات دیگری بدیع و بکر بودن این تعالیم را گفته اند؛ پس بکر و بدیع بودن این تعالیم را خود ایشان نقض میکند.
سابقه وحدت در کلام ادیان گذشته
علاوه بر این که عبدالبهاء سخنان متعارضی در بکر بودن و نوآوری وحدت عالم انسانی در میان ادیان گذشته بیان کرده است، مطالعهی مستقل تعالیم ادیان پیشین نشان میدهد که عنوان این بحث یعنی وحدت بین انسانها و تمایل عمومی به صلح، در ادیان گذشته نیز مطرح بوده و قطعا در جامعهی ایران «مسموع بوده» است.
الف)مسیحیت:
در آیین مسیحیت احسان و دوستی و طلب خیر برای دیگران به زبان دیگری مطرح شده است:
«اي شنوندگان شما را میگويم! دشمنان خود را دوست داريد. و با كسانی كه از شما نفرت كنند، احسان كنيد. و هر كه شما را لعن كند برای او بركت بطلبيد و برای هر كه با شما كينه دارد، دعای خير كنيد. و هر كه بر رخسار تو زند، ديگری را نيز به سوی او بگردان. و كسی كه ردای تو را بگيرد، قبا را نيز از او مضايقه مكن. هر كه از تو سؤال كند، بدو بده. و هر كه مال تو را گيرد، از وی باز مخواه. و چنان كه میخواهيد مردم با شما عمل كنند، شما نيز به همان طور با ايشان سلوک نماييد؛ زيرا اگر محبان خود را محبت نماييد، شما را چه فضيلت است؟ زيرا گناهكاران هم محبان خود را محبت مينمايند. و اگر احسان كنید با هر كه به شما احسان كند، چه فضيلت داريد؟ چون كه گناهكاران نيز چنين میكنند….» (انجيل لوقا، باب ۲۶ آيه ۲۷ تا ۳۸)
ب)پیش بینی وحدت عالم انسانی در کلام زردشت
در كتاب مقدس زردشتيان آرزوی وحدت جامعهی نيكان بدين صورت بيان شده است:
«بشود كه ما با همه راستان كه در سراسر هفت كشور زمين هستند همكار و انباز باشيم. بشود كه آنها با ما و ما با آنها يكی باشيم. بشود كه همه با يكديگر محبّت و معاونت كنيم سراسر كردار نيكی كه از اين رو برآورده شود در گنجينهی اهورا مزدا پذيرفته و جاودان خواهد ماند. (آخرين گهنبار ۱ و ۲)» (فاضل مازندرانی، امر و خلق، ج۳ ص۲۱۹، پاورقی به نقل از عبدالبهاء)
ج)در شعر سعدی
اين تعليم را شاعر شیرین سخن سعدی در قرن هفتم در زبان شعر بیان کرده است:
بنـی آدم اعضـای يک پيکرنـد كه در آفرينش ز يک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگـر عضـوهـا را نمـاند قرار
تو كز محنت ديگـران بـی غمی نشـايد كـه نامت نهنـد آدمـی
(سعدی، گلستان، باب اول، حکایت ۱۰)
و حالا اگر اعتقاد به وحدت عالم انسانی و طرح آن فضیلتی است، ملاحظه میکنیم که این فضیلت مربوط به آیین بهائی نخواهد بود.
تناقض میان ادعا وحدت در بهائیت و عمل در کتب بهائی
در این بخش جا دارد که به برخی از مطالبی که بر خلاف وحدت در بهائیت در نصوص بهائی ملاحظه کردیم اشاره کنیم:
۱-بهاءالله و تعارض با وحدت عالم انسانی
-جناب بهاءالله در ابتدای کتاب اقدس مینویسد: «هرکس موفق به شناخت او (بهاءالله) شد، به همه خيرها دست يافته است و کسی که از چنين شناختی محروم شد، از اهل گمراهی است، هرچند که همهی اعمال را به جا آورد». (بهاءالله، اقدس ص۱)
-و «در توقيعی خطاب به حاجی ميرزا آقاسی است: اتركوا التروک ولو كان ابوک، ان احبّوك اكلوک و ان ابغضوک قتلوک.» (از ترک زبانان دوری كن و فاصله بگير، اگر چه پدرت باشد كه اگر دوستت بدارد تو را خواهد خورد و اگر دشمن بدارد تو را خواهد كشت.) (فاضل مازندرانی، اسرار الآثار، ج ۲ ص ۱۵۴ (ذيل كلمه ترك)- به نقل از بهاءالله و به دیدهی تأیید) این بیان که توهینی آشکار به انسانهای ترک زبان است با سخنان پیش گفتهی ایشان در لزوم وحدت میان تمام طوایف و ترک تمام تعصبات وطنی و اجتماعی و سیاسی و…. در تعارض جدی است. صرف نظر از این تعارض، وجود همین عبارت در کلام ایشان، با وجدان و سرشت آدمی ناسازگار است و از شنیدن آن، روح شنوندگان کسل میشود.
-«اليوم هر نفسی بر احدی از معرضين من اعلاهم او من ادناهم ذكر انسانيت نمايد از جميع فيوضات رحمانی محروم است، تا چه رسد كه بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نمايد.» (بهاءالله، بديع، ص۱۴۰) از اين بیان معلوم می شود كه وحدت عالم انسانی در بهائیت يعنی وحدت بهائی، چرا كه در شأن غير بهائيان ذكر انسانيت نمیتوان کرد. یعنی در دنیا انسانها هیچکدام رتبهی انسانیت ندارند و فقط تعداد کمی از مردم جهان که بهائی هستند، دارای مقام انسانیت هستند. این مسئله در برخی نصوص بهائی آنقدر پیشروی میکند که کسانی که از بهائیت اعراض کردهاند را «سنگ ریزه»، «بهائم» و «حرامزاده» خطاب کرده اند:
-«احبائی هم لئالی الامر و مَن دونهم حُصاةُ الارض.» ترجمه: دوستداران من درّ و جواهر و ما بقي ايشان سنگ ريزههای ارض خاكياند. (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۴، باب ۷، مقام احبا الهی، ص۳۵۳)
-«اَنتُم يا اَحِبّاءَ اللهِ كونوا سَحابَ الفَضلِ لِمَن آمَنَ بِاللهِ و آياتِهِ و عذابِ المَحتومِ لِمَن كَفَرَ بِاللهِ و اَمرِهِ و كان مِن المُشركين» ترجمه: ای محبان خدا (=ای بهائیان)، نسبت به کسی که به خدا و آیاتش ایمان آورده، ابر فضیلت باشید و نسبت به کسی که به خدا و امر او کفر ورزیده (=مخالفان بهائیت) و از مشرکان است؛ عذاب حتمی باشید. (بهاء الله، مجموعه الواح، ص۲۱۶)
-مسئله تعارض با وحدت عالم انسانی در سایر بیانات پیشوایان بهائی آن قدر مشهود است که حتی در بیان وضع احکام هم شاهد آن هستیم. به عنوان نمونه بهاءالله دستور داده است فردی که خانه ای را آتش بزند، زنده زنده بسوزانند! «مَن اَحرَقَ بَيتاً مُتِعَمِّداً فَاَحرِقوه» اگر يك نفر خانهای را متعمدا آتش بزند خودش را آتش بزنيد. (بهاءالله، کتاب اقدس، ص ۵۶؛ اشراق خاوری،گنجینه حدود و احكام، ص۲۹۷)
-اِعلَم بِاَنَّ اللهَ حَرَّمَ عَلَي اَحِبّاءِ اللهِ لِقاءَ المُشركينَ و المنافقينَ (بدان که خداوند ملاقات مشرکان و منافقان را بر محبان خداوند حرام نمودهاست.) (اشراق خاوری،مائده آسمانی، ج۴،باب۸، لوح مباهله،ص۲۸۰ )
-«با نفوس معرض كه اعراضشان ظاهر شده معاشرت و تكلم و ملاقات جايز نه، هذا حكم قد نزل من سماء ارادة آمر قديم» (اشراق خاوری،مائده آسمانی، ج۸ ص۷۴، باب معاشرت با معرضين جايز نه.)
-«بايد از معرضين در كل شئون اعراض نماييم و در آنی مؤانست و مجالست را جايز نداريم كه قسم به خدا كه انفس خبيثه انفس طيّبه را میگدازد چنان كه نارحطب يابسه را و حرّ ثلج بارده را.» (اشراق خاوری،مائده آسمانی، ج۸مطلب ۵۳، ص ۳۹) «بر هرنفسی لازم است از انفس خبیثه مشرکه اجتنباب نماید » (همان)
۲-عبدالبهاء
جناب عباس افندی که در بیشتر بیانات خود از وحدت در بهائیت زیاد یاد میکرد و شعاری را از پدرش نقل میکرد که «همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار» (عبدالبهاء، مكاتيب، ج۲ ص۱۶۳) در بخشهای دیگری از سخنان و نوشتههای خود به مسیری دیگر میرود که به هیچ عنوان با تعابیری نظیر تعبیر فوق قابل جمع نیست. به چند نمونه توجه کنید:
-«امروز جمعی بیخردان كه مانند حيوان اسير عالم طبيعت اند و از جهان الهی خبر ندارند باهر نفسی الفت كنند.» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۲ ص۳۶ به نقل از عبدالبهاء)
-با شخص ظالم و يا خائن و يا سارق نمیشود مهربانی نمود. زيرا مهربانی سبب طغيان او میگردد نه انتباه او، كاذب را آن چه ملاطفت نمايی بر دروغ میافزايد» (عبدالبهاء، مكاتيب، ج۳ ص۲۱۱)
۳-شوقی افندی و مجازات طرد:
بر اساس تعالیم بهائی، هنگامی که یکی از اعضای بهائیت به دلایل مختلفی اقدام به اموری بر خلاف میل تشکیلات و رهبران بهائی انجام دهد و یا خارج از ضوابط تشکیلاتی اقدامی نماید و یا آن که علیه بهائیت سخنی بر زبان جاری کند و مخالفتی نماید، مشمول مجازات طرد، یعنی راندن از مجموعهی بهائیت میشود. این مجازات در دو مرحله و به تناسب میزان خطا بر فرد خاطی اعمال میشود.
نخستین مرحله طرد اداری نام دارد که به موجب آن، فرد طرد شده حق حضور در اجتماعات بهائی را ندارد و حق رأی و مشارکت در فعالیتهای گروهی بهائی از او سلب میشود. با این وجود، او همچنان از حقوقی مانند ارث بهره میبرد و سایر بهائیان با او سخن میگویند و او حق دارد در کنار خانواده اش به زندگی ادامه دهد. (شوقی، توقيعات مبارکه، ۱۹۴۵تا ۱۹۵۲، ص ۹۴)
مرحلهی دوم که مجازاتی بسیار سنگین است، طرد روحانی نام دارد و مخصوص کسانی است که علناً با تشکیلات بهائی یا رهبران آن مخالفت کنند. در این مرحله هیچ یک از بهائیان حق صحبت کردن با فرد خاطی را ندارند. حتی سلام کردن به او نیز جایز نیست. او از تمام حقوق اجتماعی خود محروم میشود و حتی خانوادهی او نیز حق ندارند با او ارتباطی برقرار کنند. (همان؛ اشراق خاوری،مائده آسمانی، ج ۸، مطلب ۹۴،ص ۷۴ باب معاشرت با معرضين جايز نه به تقل از بهاءالله؛ همو، رحيق مختوم، ج۱،ص ۷۰)
تناقض وحدت عالم انسانی در دعواهای خانوادگی رهبران بهائی
در طی بررسی کتابهای بهائی این جمله جناب عبدالبهاء که از انصاف حرف میزند توجه هر خواننده را به خود جلب میکند:
«انصاف بايد داشت از نفسی كه در تربيت اولاد و عيال و آل عاجز مانده چگونه اميد تربيت اهل آفاق نماييم آيا در اين قضيه ذرهای شبهه و ترديد است؟» (عبدالبهاء، مكاتيب، ج ۲ ص۱۸۲)
مقصود ايشان آن است كه هر گاه كسي نتواند از عهده تربيت خانواده خود برآيد مسلما نخواهد توانست از عهده تربيت و اصلاح انسانها در عالم برآيد.
و جناب بهاءالله میگويد: «من لا ادب له لا ايمان له» (كسی كه از ادب بیبهره باشد از ايمان نيز نصيبی نخواهد داشت.) (بهاء الله،بديع، ص ۲۰۵)
در سخن ديگر ادب را وجه امتياز انسان بر حيوان معرفی میكند و میگويد: «ادب از سجيهی انسان است و به او از دونش ممتاز و هر نفسی كه به او فائز نشده البته عدمش بر وجودش رجحان داشته و دارد.» (بهاءالله، بديع، ص۲۰۳)
با این وجود متاسفانه در برخی کتابهای عبدالبهاء و پدرش شاهد ناسزاگوییهایی به برخی مخالفان ایشان هستیم. مخالفانی که از قضا، رهبری ایشان در مقطعی به عهدهی برادر بهاءالله و در مقطع دیگر بر عهدهی برادر عبدالبهاء است.
الف) توهین جناب بهاء الله به برادر
بهاءالله نيز برادرش ميرزا يحيی صبح ازل را الاغ میخواند: «قل يا ايها الحميرحق آن چه بفرمايد حق است و به كلمات مشركين باطل نشود» (همو، بديع، ص۱۷۴) و باز در در مورد شخص ازل مینويسد: «و معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزيد و در همان حين هيكلش از قميص انسانی خارج و به جلود بهائم ظاهر و مشهود گشت.» (همان، ص۱۱۰)
از سوی دیگر، بهاءالله باری شكوه و شكايت میكند كه چرا برادرش وی را به اندازه نطفه گاو هم به حساب نمی آورد: «ملاحظه نما كه چقدر غافلند اين نفوس كه شمس معانی (=بهاءالله) با منتها علوّ عظمت و جلال از افق حقيقت طالع و مشرق شده، او را به قدر ما يظهر من صلب البقر هم ندانسته اند. بگو لعنت بر شما و بر حيای شما!» (بهاء الله، بديع، ص۱۷۲)
بهاءالله نيز در مقام پاسخگويی بر می آيد و چون سالهای سال با برادرش آشنا بوده و به مقامش عرفان پيدا كرده، در الواح و آثار و مراسلات صادره به رموز و اشارات، القابی از قبيل مشرك بالله، و عجل (گوساله) (مازندرانی، اسرار الآثار، جلد ۴) و طاغوت( همان، ج۴ ص ۲۷۷) و شيطان (همان ج۱، ص۴۹) و ابليس و بركه فتنه خبيثه و طنين ذباب (=مگس) (همان، ج۳ ص ۲۶۸) وامثال آن ايشان را مفتخر ميفرمايند.
ب)توهین های جناب عبدالبهاء به عمو و برادر
-عباس افندی به پیروی از پدر به عمویش مینويسد: «اگر جمال قدم تو را خطاب فرمايد كه مركز ميثاق مرا و فرع منشعب از اصل قديم مرا و منصوص كتاب مبين مرا و مبیّن كتاب را چگونه عجل (گوساله) خواندی اي يحيی حيائی چه جواب خواهی داد؟» (، عبدالبهاء، مكاتيب، ج۱ ص۲۷۱)
-عبدالبهاء نيز از آن جا كه فرزند خلف اين خاندان است؛ رفتار پدر و عمويش را پيش گرفته و با برادرش محمد علی افندی آن چنان روش و سلوک ناستودهای پيش می گيرد كه يقينا دو برادر فهمیده و با شعور این کار را نمیکنند.
او در هنگامی که به واسطهی سعایت محمدعلی افندی در زندان عثمانی گرفتار شده است در مورد برادرش مینویسد: «الهی الهی، تری عبدک المظلوم بین مخالب سباع ضاریه و ذئاب کاسره و وحوش خاسره.» (عبدالبهاء، الواح وصايا، ص۹) ترجمه: خدایا خدایا، میبینی بندهی مظلومت را که در چنگال حیوانات وحشی و تجاوزکار و گرگهای درهم شکسته و وحشیان خسارت دیده گرفتار شده است.
ايشان همچنین از برادرش محمد علی افندی با القابی نظير «پشه و سوسک و كرم خاكي و خفاش و جغد و كلاغ» و ياد می كند. (عبدالبهاء، مكاتيب، ج۱ ص۴۴۲ و ۴۴۳؛ همان، ج۲ ص۲۳۴)
اگر بهاءالله نتواند با ميرزا يحيای نوری كه برادرش می باشد اتحاد كند چگونه میخواهد در عالم وحدت عالم انسانی ایجاد کند؟
عبدالبهاء که می گويد با تمام اهل آفاق بايد اتحاد و اتفاق كرد؛ برای این رفتارهایش چه توجیهی خواهد داشت؟
رفتار نازيبا و وجود نفاق و دوئيتهای بين عباس افندی و محمد علی افندی كه هر دو فرزندان جناب ميرزا به شمار می آيند نشان دهنده اين واقعيت است كه نه تنها جناب بهاءالله قادر به تربيت فرزندان خود، به آن نحو كه رشته يگانگي ايشان پاره نشود، و دشمنان خوني يكديگر نگردند نبوده است، بلكه از عدم توانایی جناب عبدالبهاء نيز حكايت ميكند كه نتوانسته است لااقل بين خـود و بـرادرش اتحاد و اتفـاق ايجاد كـند.
همه ما میدانیم که رعايت ادب و تربيت دركلام وسخن گفتن از ابتدايی ترين مسائلی است كه بايد هر انسانی آن را سرلوحهی رفتارهای خود در زندگی قرار دهد که گفته اند: «ادب مرد به ز دولت اوست.»
منظور ما نیز از نقل اين اختلافات و تعارفات خانوادگی بازگو كردن اين حقيقت است كه بسياری از تعاليم و سخنان رهبران بهائی، بلند پروازی صرف است و در مقام عمل، رهبران این آیین نتوانسته اند به تعالیم خود پایبند باشند و وحدت عالم انسانی را با مختصاتی که در ابتدای این نوشتار به آن اشارت رفت، لا اقل به نزدیکترین افراد خانوادهی خود ساری و جاری کنند. بگذریم از آن که به ادعای خود ایشان، کسی که نتواند فرزندان و اهل و عیال خود را تربیت کند، شایسته نیست ادعای تربیت کل عالم نماید.
جسارت به علما و شیعیان
توهینها و ناسزاگوییهای رهبران بهائی که قطعا بر خلاف ادعای وحدت در بهائیت است، به اختلافات خانوادگی ختم نمیشود. متأسفانه این رهبران، رفتار ناشایست خود را آنقدر پیش میبرند که دامن علما كه محترمترين گروه مردم هستند را در بر میگیرد. مثلا در موارد عديدهای ايشان را «هَمَجٌ رِعاعٌ» (=حشراتی كه به گرد سر حيوانات در گردشند) و «خَراطين ارض» (=كرمهای زير زمينی) می خواند. (بهاءالله، ایقان، ص۶۷ و ۱۹۱) شيخ محمد باقر اصفهانی را كه از علمای بزرگ عهد قاجار به شمار می آيد، «ذئب» (گرگ) و مير محمد حسين امام جمعه اصفهان را «رقشا» (مار خوش خط و خال) خوانده است (شوقی، قرن بديع، ص ۴۳۸). شيخ عبدالحسين شيخ العراقين اصفهانی كه به تصديق بهائیان، جميع بزرگان و علمای عراق از وی احترام مینمودند و نفوذی فوق العاده داشت، به «شيخ خبيث» ملقب کردند (اشراق خاوری، رحيق مختوم، ج۲،ص۶۴۲) و مرحوم آیت الله سيدصادق طباطبايی را به نقل از باب «كاذب ارض طاء» (=دروغگوی بزرگ طهران) قلمداد کردند؛ چرا که از نظر ایشان، فتوایش ظالمانه بوده است. (شوقی، قرن بديع، ص ۴۶۲)
زمانی اين چنين به همه علما جسارت می ورزند كه «حضرات علما آخور را ديدند ولی آخر را نديدند!» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج۵، ص۱۹۷) و باز هم ايشان ـ عبدالبهاء ـ در همان كتاب ـ می نويسد:
«اين قوم خويش را علمای دين مبین و حامي شرع متين و جانشين سيد المرسلين می شمرند و چون ثعبان بدكيش بيگانه و خويش را نيش زنند و چون مار و عقارب اباعد و اقارب را ميگزند. و بنياد رحمان براندازند و بنياد عدل و داد را ويران كنند و به زبان از خشية الله دم زنند چون گرگان خونخوار اغنام الهی را بدرند و دعواي شبانی كنند وچون دزدان راه قطع طريق و سد سبيل نمايند و قافله سالاري خواهند، در مجالس علم، ابكم و اصمّ نشينند و در برهان و بيان لال گردند و به ضرب سياط و چوب وچماق اثبات مدعا خواهند. چون به عمائم نگري هر يك چون جبل ابیقبيس بلند و چون به فضائل نگری هر يک اجهل از انعام و بهيم» (اشراق خاوری، مائده آسماني، ج۵ ص۱۹۲)
لازم به یادآوری است كه ايشان شيعيان مسلمان را هم جزء مشركين میدانند. چنان كه بهاء الله در جاهای مختلف میگوید: «لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمراء مذکور و مسطور» (اشراق خاوری، مائده آسمانی، ج ۴، باب هشتم، ص۱۴۰)
نتایج
نتایج ذیل با توجه به تحقیق انجام شده قابل ذکر است:
۱-بهائیان دارای تعالیمی هستند که ادعا میکنند جدید و بکر است. از جمله این تعالیم وحدت عالم انسانی است که در ظاهر قرار است صلح و دوستی میان همه انسانها را برای بشر به ارمغان میآورد و هر خواننده و شنونده ای را تحت تاثیر قرار میدهد.
۲-با مراجعه به تعالیم سایر ادیان الهی پیشین و همچنین با نگاهی به گزارشهای رهبران بهائی از تعالیم پیامبران گذشته، در مییابیم که ادعای بکر بودن این تعالیم و بی سابقه بودن آن در میان امتها و ملتهای پیشین، ادعایی نادرست است.
۳-با مطالعهی سایر تعالیم رهبران بهائی به نظر میرسد که ایشان در مسألهی وحدت عالم انسانی دچار سردرگمی شده اند. از طرفی شعار وحدت عالم انسانی سر داده اند، دستور داده اند که اعتقادات افراد، باعث جدایی آنان از وحدت عالم انسانی نیست، دستور رحمت و رأفت با تمام انسانها را صادر کرده اند و… و از طرف دیگر، مخالفان خود را به انواع نسبتهای ناروا نواخته اند و هنگامی که وارد فضای تشریع شده اند، احکامی مانند سوزاندن مجرم و یا طرد اداری و روحانی وضع کرده اند که علاوه بر مخالفت صریح با دستورات قبلی در زمینهی وحدت عالم انسانی، با اصول اولیهی قانون گذاری و مجازات مانند تناسب داشتن مجازات با جرم، در تعارض است. در واقع نمیتوان پذیرفت که آیینی از سوی خداوند، برای هدایت بشر آمده است، در تعالیم خود دچار چنین تعارضات درونی باشد.
۴-تعارضات درونی بهائیت در مسألهی وحدت عالم انسانی تنها به گفتههای رهبران بهائی و احکام آن ختم نمیشود. رهبران بهائی به هنگام بروز اختلافات خانوادگی نیز بدترین ناسزاها را نثار نزدیکترین افراد خود کردهاند. آن هم به دلیل آن که در مسألهی رهبری بهائیت با آنان دچار اختلاف بوده اند.
۵-رهبران و مبلغان بهائی با توهین کردن، دشنام دادن و نفرت پراکنی علیه مخالفان خود مانند دانشمندان شیعی، بار دیگر اجرایی بودن وحدت عالم انسانی در ظرف تعالیم بهائی را زیر سؤال برده اند. این دشنامها و تکفیرها در ادبیات بهائی، به دانشمندان شیعه ختم نمیشود و بعضاً کل شیعیان را فرا میگیرد.