نقد تاثیر بهائیت در ادب فارسی

0 905

یکی از بهائیان به نام “بهروز جباری” در یک سخنرانی در کنفرانس تورنتو مدعی تاثیر گذاری بهائیت در ادب فارسی شده است.در تاپیک “کنفرانس تورنتو” این سخنرانی نقد شد.ذیلا نقد یاس را در موضوع سخنرانیش ملاحظه می فرمائید:

سخنران دیگر کنفرانس بهروز جباری بود با عنوان: “خدمات بهائیان به شعر فارسی”. 

او سخنرانی خود را اینگونه آغاز نمود: 

“من دکتر نیستم و رشتی ام…درجلسه امروز نمونه هائی از اشعار…. 

شاعران بهائی را می خوانم تا گویای تاثیر این اشعار در شعر فارسی باشد”و سپس شعری از طاهره قره العین خواندو ادعا نمود :”این شعر در وزن و قافیه ای است که نظیرش کمتر دیده شده”و بعد اشعاری از عندلیب لاهیجی (و شاعرانی که در رشت بودند) می خواند و ادعا می کند اشعار حبسیه او از زیباترین غزل های فارسی در عشق است …و بعد از ارائه چند شعر معمولی از بهائیان به اشعار نعیم سدهی می رسد و شعر او را موجب افتخار برای ایرانیان معرفی می کندو پس از نقل اشعار دیگری از عبدی و روحانی با شعر بهاریه نعیم موضوع را به پایان می بردو ادعا می کند در ادبیات فارسی این بهاریه بی نظیر است:فر جوانی گرفت طفل رضیع بهار/لب زلبش شست باز شکوفه شیرخوار/جمله درختان شدند بارور و باردار/سر نهان هرچه داشت کرد عیان آشکار… 

 

ارزیابی سخنان این استاد ادب را به ادیبان زبان پارسی وا می نهیم تا ادعاهای گزافشان را در عباراتی همچون “تاثیر گذار”،”زیباترین غزل “،”افتخار ایرانیان”،”بی نظیر” و… به نقد بنشینند… 

اما همین قدر این استاد بزرگوار را دعوت می کنیم مقاله محققانه استاد محیط طباطبائی راکه در همین سایت هم آمده بخوانند که تا معلومشان شود 

شعر معروف منسوب به طاهره ،از او نیست و مربوط به طاهرای کاشانی است که یکصد و پنجاه سال قبل از تولد طاهره آن را سروده و دیوانش در کتایخانه مجلس شورای اسلامی موجود است و این سرقت ادبی برای همیشه پیشینه بدی را در کارنامه عاملان بهایی برای ثبت شخصیت “شاعر یگانه بهائی قره العین “ثبت نمود… 

و همین طور است شعر بهاریه ای که ایشان به نعیم نسبت داده اند که محققان روشن نموده اند اصل و صدر این اشعار مربوط به یکی از معاصران نعیم یعنی مرحوم سید حسین منزوی بوده که به او هدیه داده و نعیم آن را ادامه داده و به اسم خود در اشعارش جا زده است اگر چه عده ای نیز آن را به ادیب بیضائی نسبت داده اند. حالا استاد بر اساس این شعر سرقتی ادعا می فرمایند زیباترین بهاریه فارسی مال نعیم بهائی است! 

در مجله وزین “حافظ” به سردبیری پرفسور سید حسن امین شماره 26 در یادداشت سردبیر(حسن عاطفی )می خوانیم: 

“…شادروان استاد حسین علی منشی‏[پدر مرحوم استاد محمود منشی که قصیده‏ ی«تخت جمشید»او در همین شماره‏ ی حافظ چاپ‏ شده است‏]حافظه‏ یی قوی داشت و خاطرات جالبی از محافل ادبی‏ کاشان در اواخر عهد قاجار و دوران رضا شاه پهلوی نقل می‏کرد و خود سال‏های متمادی تا قبل از عزیمت به تهران که چند سال اواخر عمر او را شامل می‏شد،ریاست انجمن ادبی صبای کاشان را به عهده داشت‏ و در جلسات انجمن به مناسبت‏هایی از گذشت سخن به میان می‏آورد. از جمله درباره‏ ی بهاریه‏ ی:«فرّ جوانی گرفت طفل رضیع بهار…» چنین می‏گفت که«نعیم اصفهانی در یکی از سفرهایش به کاشان به‏ دیدن میر سید حسین منزوی می‏رود،و منزوی که این مسمط را تازه‏ سروده و تکمیل نکرده،برای او می‏خوانند.نعیم از این شعر خوشش‏ می‏آید.از منزوی می‏خواهد که این اثر را به او بدهد،میزبان هم به‏ رسم میهمان نوازی،شعر خود رابه هدیه می‏کند،و بعد نعیم چنان‏که‏ خود می‏خواهد به تکمیل آن می‏پردازد و در دیوان خود ثبت می‏کند. 

 

پس از منشی نیز این مطلب را از مرحوم مصطفی فیضی،دوست‏ چهل ساله‏ ام که خدایش رحمت کناد و رییس انجمن صبا بعد از منشی‏ بود،می‏ شنیدم که از قول منشی برای شاعران جوانی که از گذشته‏ ی‏ ادبی کاشان و شعرای پیشینی این دیار مطالبی می‏ پرسیدند،می‏گفت‏ و از جمله درباره‏ ی این مسمط بر این تاکید داشت که از سید حسین‏ منزوی‏ست.اکنونی نیز شاعران معمر،آگاه و صاحب‏نظر در شعر کاشان که حدود پنجاه سال با منشی مصاحبت داشته‏ اند(از جمله آقای‏ علی شریف رییس انجمن ادبی صبا و آقای حاج عباس حداد کاشانی‏ و آقای احمد مشنجری«محبوب»)بر این سخن شاهدی عدل‏ اند. 

هم‏چنین استادان ادبیات دانشگاه آزاد اسلامی کاشان،آقایان دکتر سعید خیرخواه و دکتر عبد الرضا مدرس‏ زاده با آگاهی از این مطلب و تایید این نظر بر آن بودند که برای رفع ابهام،این مختصر نوشته و به‏ ماهنامه‏ ی حافظ ارسال شود. 

روایت دیگر 

آقای احمدی قنادزاده که افزون از چهل سال است که در جلسات‏ انجمن ادبی صبا شرکت می‏کند و خود تذکره‏ یی درباره‏ ی شعرای‏ کاشان تألیف کرده،می‏گوید که من از مرحوم محمد پرسش(تولد: 1293،وفات 1383 هـ-ق)شنیدم که او می‏گفت:شادروان حسین‏ پرتو بیضایی(فرزند ادیب بیضایی)نقل می‏کرد که این مسمط از میر سید حسین منزوی‏ست که به نعیم اصفهانی هدیه کرده است. 

باید گفت که پرسش بالغ بر نود سال زیست و بیش از هفتاد سال‏ عمر خود را در کار شعر و شاعری سپری کرد و با بیش‏تر شعرای‏ گذشته‏ ی کاشان معاشرت داشت و اطلاعاتی از محافل ادبی عهد پهلوی در اختیار سوال‏ کننده می‏ گذاشت. 

مختصر کلام هریک بخش نخست این مسمط تا آن‏جا که به نام‏ ممدوح مصدر نشده از آن میر سید حسین منزوی است و سخن کسانی که بر این عقیده‏ اند که این بهاریه از آغاز تا انجام از نعیم اصفهانی است و یا آن را از دیب بیضایی پنداشته‏ اند،صحیح نیست. 

بنابراین،تصور تخلص«ادیب»به جای«نعیم»در بیت تخلص: «نعیم وصف حبیب برای احباب گفت»اگرچه«ادیب»طبیعی‏ تر به نظر می‏رسد،منتفی‏ ست و با توجه به دیوان بیضایی،هیچ‏ جا دیده نشد که از این تخلص استفاده شده باشد.بلکه‏[همان طور که آقای محمد علی‏ اختری هم در مجله‏ ی حافظ نوشته‏ اند]همه جا در غزلیات و دیگر موارد«بیضایی»آمده است.” 

نکته جالب ،مطلبی است که در همین مجله در باره افزون نگاری شاعران بهائی توسط تذکره نویسان بهائی آمده است: 

“در شماره ‏ی 13 ماهنامه‏ ی حافظ(فروردین 1384،صفحات‏ 14-17)در مقاله‏ ی«بهاریه‏ های فارسی-مسمط نعیم اصفهانی»به‏ قلم پروفسور سید حسن امین،پس از بحثی مفید و مبسوط درباره ‏ی‏ توجه شاعران بعد از دوره ‏ی بازگشت به قصیده و شیوع قالب مسمط پیش از دوره ‏ی مشروطیت و پس از آن،و ذکری که از بهترین بهاریه یعنی‏ مسمط قاآنی چنین آمده است که«بهاریه‏ ی بسیار خوب دیگری که‏ متعلق به این دوره است،از نعیم سدهی اصفهانی،شاعر معروف‏ بهایی‏ست.مطلع بهاریه چنین است: 

فرّ جوانی گرفت طفل رضیع بهار لب زلبن شست باز شکوفه‏ ی شیرخوار» 

سخن جناب پروفسور امین درباره‏ ی بهاریه‏ ی نعیم و گوینده‏ ی‏ آن،به نقل از آقای مهدی صدری بدین‏ گونه است: 

«من به مشافهه از آقای مهدی صدری شنیدم و او از مرحوم‏ ذکایی بیضایی شنیده بود که بهاریه‏ ی معروف منسوب به نعیم‏ اصفهانی،سروده‏ ی ادیب بیضایی بزرگ بود،و نعیم آن را از ادیب‏ گرفه و بازنویسی کرده و بهائیان آن را به نام او چاپ کرده‏ اند». 

سخن آقای صدری بدان‏گونه صحیح خواهد بود که این بهاریه در اصل از نعیم اصفهانی نیست،و انتساب آن هم به ادیب بیضایی با روایت‏ مرحوم ذکایی درست نیست،زیرا که ذکایی خواسته برادرش،ادیب را از معتقدان فرقه‏ ی بهایی معرفی کند و این بهاریه خود دلیلی برای این کار خواهد بود. 

ناگفته نماند که ذکایی در تالیف خویش(تذکره‏ ی شعرای قرن‏ اول بهایی)،ادیب بیضایی را از شعرای این گروه به حساب آورده است. هرچند که به ادیب بیضایی به خاطر برخی از بستگانش نسبت‏ هایی داده‏ اند، او خود از این مسائل عقیدتی برکنار بود،و فرزندش مرحوم پرتو بیضایی از اینکه پدرش در این تذکره معرفی شده است،از عموی خود،ذکایی آزرده‏ و رنجیده خاطر بود.آرامگاه ادیب در قبرستان قدمگاه کاشان،بقعه‏ یی‏ داشته که با احداث خیابان مانند دیگر قبور بزرگان این شهر از میان رفت. به‏ طور کلی روش ذکایی در تالیف«تذکره‏ ی شعرای بهایی»بر این‏ قرار گرفته است که برای انبوه‏ نمایی {شعرای بهائی}هرکس را به گونه‏ یی از احباب‏ بداند،درحالی‏که گاه این حتا با صد من سریش به ریش صاحب ترجمه‏ نمی‏ چسبد.کسانی چون: 

1-شوریده‏ ی شیرازی(میرزا محمد تقی فصیح الملک‏ 1724-1345 هـ-ق)که شادروان احمد گلچین معانی در تاریخ‏ تذکره‏ ها،ص 291،به هنگام معرفی تذکره‏ ی ذکایی،در مقابل نام‏ شوریده،با خطی سیاه و درشت چنین نوشته:«ذکر حاج فصیح الملک‏ در این کتاب دور از صواب است». 

2-خاوری کاشانی(سید احمد لسان الاسلام،واعظ،متوفی‏ 1333 هـ-ق)،در تذکره‏ ی شعرای قرن اول بهایی،صص 315-323 (به نقل از تاریخ تذکره‏ ی فارسی،احمد گلیچین معانی،ص 289)آمده‏ و حال آن‏که خاوری کاشانی ملقب به فخر الواعظین و لسان الاسلام‏ فرزند سید هاشم واعظ از نوادگان دختری حاج میرزا معصوم خاوری‏ کوزه کنانی‏ست.سید احمد واعظ(اهل منبر)و اشعر وآزادی‏ خواه بود و از آثار او:مثنوی محمود در مضرت تریاک و منظومه‏ ی زشت و زیبا و دیوان اشعار.وی پس از مرگ در بقعه‏ ی هارون بن موسی‏ بن جعفر(زیارت پنجه شاه)که یکی از اماکن مذهبی و زیارتی شهر کاشان است،به خاک سپرده شد. 

3-جهان کاشانی (آقای مهدی معروف به مرشد نسّاج- متوفی:1315 شمسی)،ج:1،صص 240-253،تذکره‏ ی شعرای قرن‏ اول…،حال آن‏که مرشد نساج شاعری طنزپرداز است که قسمت‏ عمده‏ ی سخنش طنزهای سیاسی و اجتماعی‏ ست و آن‏ها را به‏ شیوه‏ ی سید اشرف الدین حسینی قزوینی(نسیم شمال)سروده است. در مجموعه‏ ی اشعارش غزل عاشقانه هم دیده می‏شود،و قصیده‏ ای در مدح و منقبت امیرمومنان علی علیه السلام دارد. “حافظ ” شماره 26 (صفحه 17) از ویژگی های کلامش توجه خاص وی به امام منتظر،صاحب الزمان(عج)می‏باشد. مرشد از آن‏جا که در انتقادات خود بی‏ پروا بود،عامه‏ ی مردم با دیدی‏ مخالف به او نگریسته و بدین ترتیب او را به لاابالی‏ گری و بی‏بند و باری در عقاید متهم کرده ‏اند؛و ذکائی بیضائی هم از این موضوع بهره‏ برده و جهان کاشانی را از شعرای قرن اول بهایی به حساب آورده است. بیت زیر سجع مهر مرشد نساج است که ارادت خود را به مقام نبوت‏ بدین وسیله نشان می‏دهد: 

مدّاح رسول دوسرا،عارج معراج‏ 

مرشد به لقب،نام نکو مهدی نساج 

4-حیرت طهرانی(ابو الحسن میرزا شیخ الرییس قاجار،متوفی‏ 1333 هـ-ق)،تذکره ‏ی شعرای قرن اول بهایی،ج 2،صص 315-323،به نقل‏ از تاریخ تذکره‏ های فارسی-گلچین معانی،1،صص 287-291 و… میرسید حسین منزوی،گوینده‏ ی بهاریه  تا آن‏جا که آگاهان و دست‏ اندرکاران صاحب‏ نظر محافل ادبی‏ کاشان نقل کرده‏ اند،بخش نخست این مسمط بهاریه‏ ی مورد بحث، ساخته و پرداخته‏ ی شاعر خوش‏ ذوق کاشانی،میر سید حسین‏ منزوی‏ ست،ولی بخش تکمیلی،پایانی و ذکر محامد از نعیم‏ اصفهانی‏ ست که بر پیکره‏ ی نخستین افزوده.دوگانگی سبک سخن‏ در ابتدا و انتهای مسمط شاهدی بر این گفتار است. 

میر سید حسین از سادات منزوی کاشان است که جدّ اعلای این‏ خاندان از مردم خراسان بود و در روزگار نادر مقیم کاشان شد. عبد الرحیم کلانتر ضرابی(سهیل)در بخش معرفی خاندان‏ های‏ بزرگ کاشان در تاریخ خود،از افراد این خاندان نام می‏برد و در آغاز سخن می‏گوید:«سلسله‏ ی علیه سادات منزوی-یکی دیگر از طبقات‏ طوایف فضلا و علمای کاشان سلسله‏ ی سادات منزوی می‏باشند که‏ وطن و مسقط الراس آن‏ها خراسان است و در زمان نادرشاه افشار، کاشان را مسکن خود نموده‏ اند و در آن سلسله اصل و منشا همه را مرحوم آقا میر مظفر حسینی رحمه الله قرار داده،از او یک شجره‏ برآورده،مرحوم آقای میر محمد علی،و او از جمله‏ ی اکابر و اعیان و در صنف فضلا و علما انتظام داشته…» خلاصه،میر سید حسین منزوی(متوفی،1336 هـ-ق)فرزند میر عبد الوهاب از این دودمان،از شعرای توانا و خوش‏ ذوق اواخر عصر قاجاریه در کاشان است که با کسانی چون:ادیب بیضایی(متوفی 1312 شمسی)و میرزا حسین ناصری(متوفی 1314 شمسی)دوستی و معاشرت‏ داشت وادیب بیضایی،ماده‏ ی تاریخی در فوت وی سروده.از جمله افرادی‏ چون میرزا علامحسین شکوهی(متوفی 1357 هـ-ق)محمد هاشم‏ تراب(متوفی:1338 شمسی)و استاد حسین علی منشی(تولد:1256، وفات:1349 شمسی)از او بهره‏ها برده‏اند و راز و رمز سخن را آموخته‏ اند. آرامگاه منزوی مجاور بقعه‏ ی مولانا فیض کاشانی‏ ست.” مجله حافظ شماره 26 

 

خلاصه و نتیجه: 

از جناب بهروز جباری و بانیان کنفرانس می پرسیم: 

1-قصدشان از تآثیر شاعران بهائی در ادب فارسی چیست؟ گیریم که سرقتی هم به شاعران بهائی نسبت داده نشده است: 

2-آیا وجود چند شاعر معمولی در بهائیت تاثیر گذاری در ادب فارسی را به دنبال می آورد؟ 

3- آیا جامعه بهائی به قله های ادب پارسی همچون فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی و هاتف و صدها شاعر نامدار ادب،کسی را افزوده است؟ 

4-آیا بهائیت یک تحول و انقلابی در ادب فارسی پدید آورده است؟ 

5-آیا شاعران بهائی قالب جدیدی در شعر ابتکار نموده یا مضمون نوی را ایجاد یا دگرگونی بنیادی در شعر ایجاد کرده اند که در ادب فارسی تاثیر گذار بوده اند؟! 

6-آیا جامعه بهائی قصد داردکمبودی را در این زمینه برای خود چاره جوئی نماید؟ 

7-در سرزمین شاعر پرور ایران که از هر ده نفرش یکی شعر می سراید و حتی شاعرانی داشته ایم مثل شاطر عباس که نانوا بوده اند و بیسواد و اشعار دلفریب و ماندنی گفته و دیوانشان چاپ شده است و تنها یک شاعر همچون قاآنی نزدیک بیست هزار بیت شعر گفته اند،وجود چند شاعر (به شرط عدم سرقت ادبی از دیگران) دلیلی بر اثبات بهائیت یا فضیلتی برای همکیشان آنهاست تا در کنفرانسی در یک دانشگاه مثل تورنتو با افتخار از آن دم زنند و دعوی تاثیر گذاری در ادب فارسی نمایند؟! 

ایضا پیشنهاد به جناب جباری: 

بد نبود و بلکه بهتر بود جناب بهروز جباری رشتی پیش از قضاوت زود هنگام خود در مورد “بهاریه “منسوب به نعیم سدهی، جستجوئی در هزاران بهاریه شاعران قدیم و جدید ادب پارسی می نمودندتا شیرینی بهاریه ها قله های ادب را می چشیدند بعد قضاوت می نمودند که بهاریه منسوب به سدهی زیبا ترین بهاریه است. مثلا این بهاریه ها: 

سعدی:برخیز که می رود زمستان/بگشای در سرای بستان/نارنج و بنفشه در طبق نه/منقل بگذار در شبستان/بوی گل بامداد نوروز/وآواز خوش هزار دستان/…. 

مولوی:این بهار نو زبعد برگ ریز/هست برهان بر وجود رستخیز/… 

قاآنی:بنفشه رسته از زمین به طرف جویبارها/ویا گسسته حور عین ززلف خویش تارها/زسنگ اگر ندیده ای چه سان جهد شرارها/به برگ های لاله بین میان لاله زارها… 

ودر بهاریه ای در مورد امام رضا علیه السلام می گوید: 

زگردون تیره ابری تند گردی بر شد از دریا/جواهر خیز و گوهر بیز و گوهر ریز و گوهر زا/رخش مهری فروزنده لبش یاقوتی ارزنده/از آن جان خرد زنده و زین نطق سخن گویا/سحاب عدل را زاله ریاض شرع را لاله/خرد بر چهر او واله،روان از مهر او شیدا… 

اقبال:خیز که در کوه و دشت خیمه زد ابر بهار/مست ترنم هزار،طوطی و دراج و سار/بر طرف جویبار کشت و گل و لاله زار،چشم تماشا بیار…لاله کمر تا کمر خیمه آتش به بر/می چکدش بر جگر شبنم اشک سحر/در شفق انجم نگر بود و نبود صفات جلوه گری های ذات/آنچه تو دانی حیات آنچه تو خوانی ممات/هیچ ندارد ثبات خاک چمن وانمود راز دل کائنات… 

برای پرهیز از اطاله سخن به همین مقدار بسنده می کنم و ارزیابی تفصیلی این موضوع را به زمانی دیگر وا می نهم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

3 × دو =