بیش از پنجاه سال از مرگ شوقی(سومین رهبر بهائی) می گذرد و همچنان بحث جانشینی او بویژه مدیریت ولی امر بر بیت العدل ، در چالش است…
گروه زیادی از بهائیان بر اساس سند وصیت عبدالبها معتقد به استمرار ولایت امر در بهائیت می باشند که اکنون بهائیان ارتدکس نامیده می شوند.گروه دیگر بامرگ شوقی باب ولایت امر را مسدود و با عدم اجرای وصیت عبدالبها این دورهبر را در مقابل هم قرار داده اند که به شدت مورد اعتراض بهائیان ارتدکس واقع شده اند…
پژوهشگر گرامی سامان ،مطلبی ارسال نموده که در بحث بیت العدل مذاکرات جالبی در داخله بهائیان در جریان است و حیف است که سایت بهائی پژوهی در این زمینه اطلاع رسانی نکند.از آنجا که این بحث در سایت های بهائی سانسور گردیده لذا تصمیم گرفتیم در بهائی پژوهی ،مجالی برای ارائه این بحث بگشائیم.
برای شروع پاسخ حبیب (که از بهائیان ارتدکس است و قائل به تداوم ولایت امر پس از شوقی افندی است) را به بعضی طرفداران بیت العدل فعلی (به نقل از سایت بهائیان ارتدکس ایران www.iranbahai.blogfa.com ) جهت شما پژوهشگران عزیز می آوریم.
مطالب حبیب در پاسخ به سایت نقطه نظر را می توان اینگونه خلاصه نمود:
1-شوقی در زمان حیات خود به وظیفه اش عمل کرده و ولی امر بعدی یعنی میسن ریمی را تعیین نمود که از طرف او به ریاست بالاترین هیات و شورای دیانت بهائی در نهم ژانویه 1951_که همان بیت العدل جنینی باشد_ منصوب گردید.
2-توطئه روحیه خانم و ایادی امر الله در اعلام عدم وجود وصیت نامه ازشوقی و نتیجتا تعیین بیت العدل باطل و غیر قانونی بوده و اهانت به مقام ولی امر است.
3-غصن به معنی شاخه است و یاران و تابعین را هم در بر می گیرد و لزومی ندارد که ولی امر فقط از فرزندان میرزا باشدو شامل دیگر بهائیان هم می شود.
4-این بیت العدل موجود ،غیر قانونی و بدلی است و بر طبق نصوص آشکار بهائی مشروعیت ندارد و بهائیان پژوهشگر با مراجعه به این نصوص صحت این ادعا را در خواهند یافت و خود را از سیطره آن رهائی خواهند داد چنانکه بهائیان ارتدکس که در بسیاری از نقاط تشکیل محافل داده اند چنین کرده اند.
امامطالب حبیب در سایت بهائیان ارتدکس:
****************
حبیب (قسمت اول):
ضمن سیر در سایتهای فارسی، عنوان فوق[1] در سایت نقطه نظر توجهم را جلب نمود و بیاد آوردم که این عنوان سلسله گفتگو هائی بود در سایت بهائی پژوهی[2] که پیش از یکسال قبل بنده نیز در چند مورد در آن گفتگوها شرکت نموده و در جهت روشن شدن اذهان و دفاع از دیانت حقیقی بهائی مطالبی نوشتم.
از آنجا که نویسنده مقاله در سایت نقطه نظر دانسته یا نادانسته از مسیر صداقت خارج گشته و به تعبیر و تفسیر غیر مجاز و بعضأ به تحریف ایات الهی مبادرت نموده است لازم دانستم که این موارد را برای آگاهی همگان متذکر گشته و خوانندگان را با حقایق آشنا سازم.
نویسنده سایت نقطه نظر نوشته است:
“…کافی است به نفس الواح وصایای حضرت عبدالبهاء رجوع نمائیم و البته آن را نه گزیده وار و به دلخواه خویش وبالنتیجه از پیش تعیین شده ‘ آنچنان که در مقاله « چالش ولایت در بیت العدل » ملاحظه می کنیم بلکه اولا با قلبی فارغ از هر گونه حب و بغض و ثانیا با در نظر گرفتن کامل مفاهیم الواح وصایا در ارتباط با یکدیگر ( منظور قسمت های در ارتباط با موضوع است ) به تامل و بررسی در آن باره پردازیم. چه که برگزیدن قسمت های دلخواه از متن الواح وصایا حتی بر فرض حسن نیت مولف او را به حقیقت رهنمون نخواهد گشت.”
ایشان دو قسمت غیر دلخواه خودشان را از الواح مبارک وصایا برگزیده و به دلخواه خودشان و بیت عدل بدلی به غلط تفسیر و معنی نموده اند که اکنون به آن میپردازم.
از الواح وصایا:
“حصن متین امرالله به اطاعت من هو ولی امرالله محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت العدل و جمیع اغصان وافنان و ایادی امرالله باید کمال اطاعت وتمکین و انقیاد و توجه وخضوع و خشوع را به ولی امرالله داشته باشند. اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود مخالفت به حق کرده و سبب تشتیت امرالله شود و علت تفریق کلمه الله گردد و مظهری از مظاهر مرکز نقض شود . زنهار زنهار مثل بعد از صعود نشود که مرکز نقض ابا واستکبار کرد ولی بهانه توحید جعلی نمود و خود را محروم ونفوس را مشوش و مسموم نمود. البته هر مغرور اراده فساد و تفریق نماید صراحتا نمی گوید که غرض دارم. لابد به وسائلی چند و بهانه ای چون زر مغشوش تشبث نماید و سبب تفریق جمع اهل بهاء گردد. مقصود این است که ایادی امرالله باید بیدار باشند به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت فورا آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابدا بهانه ای از او قبول ننمایند. چه بسیار که باطل محض به صورت خیر در آید تا القای شبهات کند.”
نویسنده سایت نقطه نظر به تقلید از ایادی سابق و بیت عدل بدلی اصل و منظور و تمامی این بیان مبارک را نادیده گرفته و فقط به قسمت آخر آن که بوسیله ایادی سابق مورد تعبیر و تفسیر غلط وسوء استفاده قرار گرفته است متشبث و همانند آنان به بیان موهومات پرداخته است این کار آنها شبیه کسانی است که اصل ومحتوای قرآن مجید را نا دیده گرفته و فقط قتل و قطع دست و پا و امثالهم را در یافته اند. این بیان مبارک خیلی صریح و واضح است، احتیاج به تبین و تفسیر ندارد، اگر چنین نیازی باشد باید بوسیله ولی امرالله انجام شود نه توسط ایادی نه هیچ شخص و مقامی دیگر.
از قضا این قسمت آخر “…ایادی امرالله باید بیدار باشند به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت فورا آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند…” بوسیله شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی تبین گشته است تا ابهامی برای کسی باقی نماند [3]:
“قسمت اول الواح وصایا صفحه 13 : راجع به ایادی؛ آنها باید خطای عضو خاطی را به ولی امر گزارش دهند ولی امرالله اورا اخراج خو اهد نمود. موسسات سه گانه الواح مبارک وصایا: ولی امرالله مبین آیات الله است، بیت عدل عمومی (بین المللی) قانونگذار است وایادی امرالله از راه تحقیقات و نمونه بودن زندگی و منش خود به تدریس و تبلیغ میپردازند. چنانچه یکی از این مو سسات از فعالیت باز ماند نظم اداری امرالله فلج خواهد شد.”(یادداشتهای حیفا سخنان شوقی افندی نوشته روحیه خانم صفحه 29 )
حبیب (قسمت دوم ):
حال همه میتوانند تفاوت تبین وتوضیح ولی عزیز امرالله که مبین برحق آیات الله است و تبین وتفسیر غلط و غیر مجاز آیادی سابق و بیت عدل بدلی و نویسنده سایت نقطه نظر را که بهیچوجه چنین حقی ندارند مشاهده نمایند. نویسنده سایت نقطه نظر نوشته است:
” پس از صعود حضرت شوقی افندی در می یابیم ایادیان امرالله کاملا هوشیارانه و آگاهانه به اراده حضرت ولی امرالله ء عمل نمودند و پس از جستجو در جهت پیدا کردن وصیت حضرت ولی امرلله در یافتند که اراده مبارک در عدم تعیین جانشین بوده است. مسلما همان گونه که عمل به اراده و اوامر مظاهر ظهور تنها مقید به حیات آنان نمی گردد‘ مقصود از بیان حضرت عبد البهاء که میفرمایند ایادیان امرالله باید بیدار باشند تا به محض این که نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله و اراده او نمود فورا آن شخص را از جمع اهل بهاء طرد نمایند محدود به زمان حیات حضرت ولی امرالله نمیگردد.”
این تفسیر و تعبیر نه تنها غلط و غیر مجاز است بلکه با بسیاری از نصوص و آثار مبارکه در تناقض است ، آنها این حقیقت را نا دیده گرفته اند که بیان مبارک حضرت عبدالبهاء ناظر به اهمیت و لزوم ادامه ولایت امرالله است، آیا از این بیان مبارک واضح و آشکار نیست که باید ولی امرالله وجود داشته باشد تا همه از او اطاعت نمایند تا امرالله محفوظ ماند؟ اینکه فرموده اند ” ایادی امرالله باید بیدار باشند…” در همان راستا است برای حفاظت و پاسداری از تداوم وادامه ولایت امرالله است نه مخالفت با او وکوشش درجهت پایان دادن به ولایت امرالله. مگر به محکم ترین کلمات همه را ار مخالفت با ولی امرالله منع و برحذر نمیدارند؟ مگر قویأ هشدار نمی دهند که:
“زنهار زنهار مثل بعد از صعود نشود که مرکز نقض ابا واستکبار کرد ولی بهانه توحید جعلی نمود و خود را محروم ونفوس را مشوش و مسموم نمود. “
مگر این اشاره مبارک به نقض عهد میرزا محمد علی و کسانی که با او همدست بودند نیست؟ مگر آنها مدعی نبودند که حضرت عبد البهاء وحدت امرالله را به مخاطره انداخته است و از اینرو از قبول مرکز میثاق سر تافتند؟ مگر این هشدار در مورد عدم قبول ولی امر تعین شده نیست؟ اعتراض و مخالفت با ولی امر بعد از صعودش معنی ندارد مگر انکه گفته شود مخالفت با نوشته ها و کار هائی که در زمان حیاتش انجام داده است که این عمل را ایادی سابق به رهبری روحیه خانم انجام دادند بعلاوه او را متهم نمودند که به وظیفه الهی خود یعنی تعین جانشین عمل ننموده در حالیکه ایشان جانشین خود را تعین نموده و تا آخرین لحظه حیات خود به ادامه و تسلسل ولایت امرالله در دیانت بهائی تاکید فرمودند.
این ادعا که:
” ایادیان امرالله کاملا هوشیارانه و آگاهانه به اراده حضرت ولی امرالله ء عمل نمودند و پس از جستجو در جهت پیدا کردن وصیت حضرت ولی امرلله در یافتند که اراده مبارک در عدم تعیین جانشین بوده است.”
بسیار سخیف است کجا ایشان چنین چیزی را به ایادی دستور داده اند که بعد از صعودم دنبال وصیتنامه بگردید اگر پیدا نکردید یعنی اینکه من وظیفه الهی خود را انجام نداده و جانشین خود را تعیین نکردهام ؟ ایادی سابق کاملأ بر خلاف اراده شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی رفتار نمودند اراده ولی امر دیانت بهائی نمیتواند مخالف اراده حضرت بهاء الله و حضرت عبد البهاء باشد و اراده ایشان نمیتواند مخالف با آنجه در طی دوران ولایت خود نوشتند باشد مگر میشود که اراده ایشان پس از صعود با آنچه در زمان حیات داشتند تغیر یابد و در صورت امکان چنین امری آیا ایشان پس از صعود با ایادی سابق مکاتبه مینمودند؟ حضرت عبدالبهاء در الواح مبارک وصایای خود که متمم و مکمل کتاب مستطاب اقدس است و تا پایان دوران دیانت بهائی بقوت واعتبار خود باقی و لازم الاجرا است ولاة امر را مکلف و موظف فرموده اند که جانشین خودرا در زمان حیات خودشان تعین فرمایند، میفرمایند ” باید”.
جستجو و پیدا نکردن وصیتنامه دلیل عدم تعین جانشین نیست آنها که اینهمه سنگ بیت عدل را به سینه میزدند باید به اهمیت و مقام بیت عدل جنینی که بوسیله اولین ولی امرالله در نهم ژانویه 1951 تاسیس گشت پی میبردند و نتیجتأ درمیافتند که چگونه ایشان با انتصاب میسن رمی به ریاست این بالا ترین هیئت و شورای دیانت بهائی جانشین خود را در زمان حیاتش تعین وبه این مهمترین وظیفه الهی خویش عمل نموده است.
و این ادعا که: ” همان گونه که عمل به اراده و اوامر مظاهر ظهور تنها مقید به حیات آنان نمی گردد‘ مقصود از بیان حضرت عبد البهاء که میفرمایند ایادیان امرالله باید بیدار باشند تا به محض این که نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله و اراده او نمود فورا آن شخص را از جمع اهل بهاء طرد نمایند محدود به زمان حیات حضرت ولی امرالله نمیگردد.”
بر اساس آنچه اولین ولی امر دیانت بهائی شخصأ مرقوم داشته است به مثابه کفر است زیرا مقام ولی امرالله در رتبه حدودات بشری است و پس از صعود متفاوت با حضرت بهاء الله و حضرت عبدالبهاء بوده و مقام ایشان به دنیای بعد امتداد نمییابد در این زمینه بهتر است بگفته شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی که در عین حال نشانگر اعتقاد عمیق ایشان به تداوم و تسلسل ولایت امر در دیانت بهائی است مراجعه شود که در صفحات 86-85 کتاب دور بهائی درج گشته است:
“یاران عزیز الهی هر قدر ولایت امر در نظم بدیع حضرت بهآءاللّه جلیل وظائفش حیاتی و مسئولیّتش سنگین و عنایاتی که در حقّ او در کتاب وصایا نازل گشته موفور باشد نباید نسبت به مقامش مبالغه نمود . ولیّ امر هر چند حائز لیاقت و مصدر امور مهمّه باشد هرگز نباید به مقام فرید مرکز میثاق ترفیع داده شود و مماثل و شریک حضرت عبدالبهآء ملحوظ گردد تا چه رسد به اینکه مقام مظهریّت ظهور به او نسبت داده شود . چنین انحراف شدیدی از اصول موضوعهء امر اللّه کفر محض است. “
” فی الحقیقه فاصله میان ولیّ امر و مرکز میثاق بمراتب اَزید از فاصله میان مرکز میثاق و شارع آئین الهی است و ذکر این نکته را وظیفهء مبرم خود میدانم که هیچ ولیّ امر الهی نمیتواند ادّعا نماید که مَثَلِ اعلای تعالیم حضرت بهآءاللّه است و یا آنکه مرآت صافیهایست که انوار حضرتش را منعکس میسازد . “
“هر چند ولاة امر اللّه در ظلّ صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی و در وظیفه و حقّ تبیین تعالیم بهائی شریک و سهیم حضرت عبدالبهآء میباشند و لیکن اساساً در رتبهء حدودات بشریّه واقفند و برای ایفای به عهد نمیتوانند بهیچ عنوان حقوق و امتیازات و اختیاراتی را که حضرت بهآءاللّه به فرزند جلیلش عنایت فرموده به خود نسبت دهند .”
” مقام تفسیر و تبیین آیات و کلمات حضرت بهآءاللّه و حضرت عبدالبهآء که منحصراً به ولیّ امر اللّه عنایت شده مستلزم آن نیست که او را در رتبه و مقام آن هیاکل مقدّسه قرار دهد . ولیّ امر میتواند با احراز حقّ تبیین به ایفای وظا یف و مسئولیّات خویش پرداخته در عین حال از حیث رتبه و مقام مادون آن دو نفس بزرگوار و متفاوت با آنان باشد . ولیّ امر حاضر و ولاة امر در مستقبل ایّام باید با اقوال و اعمال خود کاملاً به حقیقت این اصل مهمّ آئین نازنین ما شهادت دهند و با روش و سلوک خود حقیقت این اصل را بر اساس متین استوار سازند و براینسلهای آینده آیات باهراتی مصون از اتّهامات باشند و من به سهم خود اگر تأمّل در قبول این حقیقت مسلّم و تردید در اظهار این عقیدهء راسخ روا دارم به ثقه و اعتمادی که حضرت عبدالبهآء به این عبد داشته بیوفائی کرده و غصب مقامی نمودهام که فقط به آن حضرت عنایت گشته و این خود گناهی است غیر مغفور .”
نقل از الواح وصایا:
” ای احبای الهی باید ولی امرالله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد و شخص معین باید مظهر تقدیس و تنزیه و تقوای الهی و علم و فضل و کمال باشد. لهذا اگر ولد بکر ولی امرالله‘ مظهر الولد سر ابیه نباشد‘ یعنی از عنصر روحانی او نه و شرف اعراق به احسن اخلاق مجتمع نیست‘ باید غصن دیگر را انتخاب نماید و ایادی امرالله از نفس جمعیت خویش نه نفر انتخاب نمایند و همیشه به خدمات مهمه ولی امرالله مشغول با شند و انتخاب این نه نفر یا به اتفاق مجمع ایادی و یا به اکثریت آراء تحقق یابد و این نه نفر یا بالاتفاق یا به اکثریت آراء باید غصن منتخب را که ولی امرالله تعیین بعد از خود نماید‘ تصدیق نمایند. و این تصدیق باید بنوعی واقع گردد که مصدق و غیر مصدق معلوم نشود.”
و اینهم تاویل و تفسیر نویسنده سایت نقطه نظر به تقلید از ایادی سابق و بیت عدل بدلی آنها:
“مفهوم بیان مبارک در بیانی ساده تر آنست که اگر حضرت ولی امرالله ولد بکر داشته باشند ولی امر خواهد بود در غیر این صورت می فرمایند باید در بین اغصان شخصی را که شایسته است انتخاب نمود. ولی امر الله اولا دارای فرزند نبودند و ثانیا از اغصان یا عموما فوت نموده بودند ویا آنکه به جهت بی وفائی و عدم التزام به الواح وصایای حضرت عبدالبهاء‘ از طرف حضرت شوقی‘ ناقض عهد و میثاق‘ معرفی گشته بودند. این در حالی است که طبق بیان مبارک در بالا تعیین صلاحیت ولی امرالله بر عهده ایادیان امرالله گذارده شده بود “
متاسفانه ایادی سابق به رهبری روحیه خانم با این تفسیر غلط و غیر مجاز خودشان اکثریت بهائیان را به گمراهی کشاندند در تفسیر فوق اصول مهم بیان مبارک را نادیده گرفته و در جهت تصمیم روحیه خانم مبنی بر پایان دادن به ولایت امرالله آنرا تاویل نمودند که این موارد عبارتند از :
1- “باید ولی امرالله در زمان حیات خویش من هو بعده را تعین نماید” لذا پیدا نکردن وصیتنامه دلیل عدم تعین جانشین نبود آنها میبایست بر اساس بیان مبارک فوق پیامها و نوشته های ولی امرالله را مرور مینمودند که در این صورت متوجه تنها اعلامیه دوران حیات ایشان میگشتند که در نهم ژانویه 1951 صادر نموده و طی تلگرافی به محافل ملی در شرق و غرب ابلاغ فرموده بودند[4] وضمن آن “تصمیم خطیر و عهد آفرین تشکیل شورای بین المللی بهائی” را اعلام نمود وهمچنین در باره “این تصمیم تاریخی” اعلام فرمودند که “در طی سی سال اخیر در پیشرفت و تحول نظم اداری دیانت حضرت بهاءالله بالا ترین درجه اهمیت را حائز است” (این سی سال عبارت از دوران ولایت ایشان بعد از صعود حضرت عبدالبهاء بود) همچنین فرمودند “در طی دوران تحول این نخستین موسسه بین المللی جنینی فعالیت های بیشتری بر آن افزوده خواهد شد” و شورای بین المللی بهائی را به این شرح توصیف فرمودند:
“تاسیسی که تاریخ از آن بعنوان عظیم ترین اقدام که بر تارک دومین عهد عصر تکوین دور بهائی خواهد درخشید یاد خواهد نمود هیچیک از مشروعاتی که از آغاز نظم اداری امرالله از حین صعود حضرت عبدالبهاء تا کنون به انجام آنها مبادرت گشته بالقوه به این درجه از اهمیت نبوده است و مقام ثانی را بعد از وقایع افتخار آمیز و جاودانی مربوط به سه هیکل مقدس امر الهی در عصر اول مشعشع ترین دور از کور پانصد هزار سال بهائی حائز است.
حبیب (قسمت سوم) :
2- این تفسیر غیر مجاز نویسنده سایت نقطه نظر که: ” مفهوم بیان مبارک در بیانی ساده تر آنست که اگر حضرت ولی امرالله ولد بکر داشته باشند ولی امر خواهد بود” کاملأ غلط است زیرا در بیان مبارک اصل اینست که در هر حال ولی امرالله “باید” جانشین خود را “تعین نماید” و ولد بکر بصورت خودکار (automatic) ولی امر بعدی نمیشود، لهذا اگر شوقی افندی اولین ولی امرالله پسری هم میداشت بدون انتصاب از جانب او ولی امر بعدی محسوب نمیگشت و حضرت عبدالبهاء امکان این مورد که ولی امرالله پسر یا پسرانی داشته باشد و آنها ناخلف باشند و ویا فاقد ارتباط روحانی باشند (که در این صورت با عدم و نبودن فرقی نمیکند) از نظر دور نداشته اند.
در الواح وآثار حضرت بهاءالله وحضرت عبدالبها بر ارجحیت کمال وارتباط روحانی به کیفیت وارتباط جسمانی تاکید گشته است. در توضیح این موضوع حضرت عبدالبها میفرمایند:
” گویند سلسله سلاله بدو قسم منقسم شود یکی سلاله عنصری و دیگری روحی یکی زاده آب و گلست و دیگری زاده جان و دل “(مائده آسمانی صفحه 161)
3- همچنین این تفسیر غیر مجاز که: “در غیر این صورت می فرمایند باید در بین اغصان شخصی را که شایسته است انتخاب نمود” با بیان مبارک مغایرت دارد زیرا میفرمایند: ” باید غصن دیگر را انتخاب نماید” در اینجا نیز کلمه “باید” الزامی بودن را نشان میدهد ضمنأ “غصن دیگر” بمعنی آنکه جانشین باید بنحوی دارای نسبت خونی با حضرت بهاءالله باشد نیست این توهم را ایادی سابق و به طبع آنها بیت عدل بدلی با تفسیر غلط خود بوجود آوردند کلمه غصن بمعنی شاخه است و مانند شاخه فارسی که دارای معانی فرعی مانند قسمت شعبه و غیره میباشد در آثار حضرت بهاءالله بمعنی اصلی و معانی فرعی بکار رفته است از سوی دیگر حضرت بهاءالله پسران خود را به القابی مرکب از کلمه غصن ویک صفت تفضیلی یا عالی ملقب فرمودند مانند غصن اعظم ، غصن اکبر ، غصن اطهر و غصن انور که این القاب فقط منحصر و مختص به پسران حضرت بهاءالله است و ایشان شخص یا اشخاص دیگری از خانواده خود را (سلاله ذکور) به این القاب ملقب نفرمودند در کتاب عهدی حضرت بهاءالله جمع پسران خود را اغصان یاد فرمودند و آنها را از کلیه بازماندگان مانند “آل الله” “ذوی قرابتی” “منتسبین” و “حرم” و “افنانی” مجزا و متمایز فرمودند . شوقی افندی اولین ولی امرالله در کتاب خود بنام God Passes byتاکید فرمودند که آغصان مذکور در کتاب عهد پسران حضرت بهاءالله میباشند.
اغصان (پسران حضرت بهاءالله) در زمان حیات حضرت عبدالبهاء نقض عهد نمودند و بهمین دلیل در قسمت سوم الواح مبارک وصایا دیگر از اغصان ذکری نیستحضرت بهاءالله مومنین ومحبین را اغصان واوراق شجره مبارکه اعلام فرمودند:”چون مومنین ومحبین بمنزله اغصان واوراق این شجره مبارکه هستند لهذا هرچه بر اصل شجره وارد گردد البته بر فرع واغصان واوراق وارد آید اینست که در جمیع اعصار ا ینگونه صدمات وبلایا از برای عاشقان جمال ذوالجلال بوده وخواهد بود”(مجموعه الواح مبارکه چاپ مصر ص ۳۴۳ – مائده آسمانی ج۴ص ۴۲)
همچنین میفرمایند:”آنچه از اسامی در کتاب الهی از ذکرطوبی وسدره منتهی وشجره قصوی وورقه وثمره وامثال آن مشاهده مینمائی موهوم مدان مقصود از جمیع این اسامی عندالله مومن بالله بوده وخواهد بود ومومن تادرظل سدره الهیه ساکن از صدره طوبی وعلیین عندالله محسوب وبعد از اعراض از سدره نار سجین مذکور و در حین ایمان افنان واغصان واوراق واثمار او جمیع از ا ثبات مشهود وبعد از اعراض جمیع از نفی محسوب میشود”(مائده آسمانی ج 7 ص 21)
4- این تفسیر غلط و بی اجازه دیگر که: “طبق بیان مبارک در بالا تعیین صلاحیت ولی امرالله بر عهده ایادیان امرالله گذارده شده بود” متناقض با الواح مبارک وصایا است، تشخیص صلاحیت و شایستگی جانشین(ولی امر بعدی) بعهده ولی امرالله است که مقام مصون از خطا است و او در تعین جانشین خود مصون از خطا میباشد یعنی در تشخیص صلاحیت جانشین خود اشتباه نمی کند، ایادی امرالله تابع و وابسته به ولی امرالله هستند و وجودشان تعلق و بستگی به وجود اولیاء امرالله دارد. الواح مبارک وصایا مقرر میدارد
“ای یاران ایادی امرالله را باید ولی امرالله تسمیه و تعین کند جمیع باید در ظل او باشند ودر تحت حکم او”
ایادی مصون از خطا نیستند جگونه ممکن است که حضرت عبدالبها جانشینی ولی امرالله را که بوسیله وی که مصون از خطا است تعین گشته موکول به تصویب خدمه او که مصون از خطا نیستند گذاشته باشند؟
الواح وصایا:
”ایادی امرالله از نفس جمعیت خویش نه نفر انتخاب نمایند و همیشه به خدمات مهمه ولی امرالله مشغول با شند و انتخاب این نه نفر یا به اتفاق مجمع ایادی و یا به اکثریت آراء تحقق یابد و این نه نفر یا بالاتفاق یا به اکثریت آراء باید غصن منتخب را که ولی امرالله تعیین بعد از خود نماید‘ تصدیق نمایند.”
بطوریکه ملاحظه مینمائید انتخاب نه نفر از بین ایادی به جهت خدمت به ولی امرالله است و درخصوص جا نشین میفرمایند “باید…تصدیق نمایند” کلمه باید بوضوح مشخص میسازد که آنها ملزم به تصدیق هستند ونمیتوانند تصدیق نکنند ضمنأ تصدیق به معنی تعین صلاحیت نیست معنی تصدیق به درستی چیزی اقرار کردن یا گواهی دادن است بعلاوه در زمان حیات شوقی افندی اولین ولی امرالله چنین هیئتی برای خدمت به ایشان تشکیل نگشت و ایشان ترجیح دادند که ایادی بجای خدمت به ایشان در نقاط مختلف دنیا به خدمت بپردازند. در این باره ایادی سابق امرالله طرازالله سمندری ازاولین ولی امرالله سئوال نموده بود :
“در خصوص ایادی عرض کردم وقت نرسیده به موجب وصایا نه نفر برای خدمات و اجرای اوامر مبارک ایادی منتخب شود؟ فرمودند الان کمک من محافل ملی ومرکزی هستند این مطلب بعد از تاسیس بیت العدل خواهد بود”(طراز الهی صفحه 508)
شوقی افندی اولین ولی امرالله به سئوالی درباره تصدیق نه نفر ایادی پاسخ داده اند که متن آن دربهائی نیوز فوریه 1955 چاپ و منتشر گشته است که ترجمه آن چنین است [5]:
“بیان مبارک در الواح وصایای حضرت عبدالبها بمعنای آن نیست که به ایادی امرالله اختیار داده شده منصوب ولی امرالله را رد نمایند. امکان ندارد که حضرت عبدالبها برخورد ومغایرت اختیارات در امررا فراهم نموده باشند.این از بیان مبارکشان در الواح وصایا آشکار است که میفرمایند:
” حصن متین امر الله باطاعت من هو ولی امر الله محفوظ و مصون ماند و اعضای بیت عدل و جمیع اغصان و افنان و ایادی امر الله باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجه و خضوع و خشوع را بولی امر الله داشته باشند اگر چنانچه نفسی مخالفت نمود مخالفت بحق کرده و سبب تشتیت امر الله شود و علت تفریق کلمة الله گردد و مظهری از مظاهر مرکز نقض شود”
با توجه به مراتب فوق این حقایق به اثبات میرسد که:
1- هدف از انتخاب نه نفر از بین ایادی، خدمت به ولی امرالله است.
2- جنین هیئتی در زمان حیات اولین ولی امرالله تشکیل نگشت
3 – تشکیل چنین هیئتی بعد از صعود اولین ولی امرالله بی مورد و نا مشروع وبر خلاف میل و اراده ایشان بود زیرا اولین ولی ارالله در زمان حیات خویش خدمتکاری آنها را لازم نداشت چه رسد به بعد ازصعود.
4- در هر صورت به ایادی حق رد ولی امرالله داده نشده است.
5- بفرض محال چنانچه به تعبیر و تفسیر غلط روحیه خانم و ایادی سابق که از او پیروی نمودند ایادی اختیار رد جانشین تعین شده را داشتند بمعنی آن میبود که ولی امرالله باید شخص دیگری را بجای فرد مورد نظر خود تعین نماید رد جانشین تعین شده پس از صعود ولی امرالله بمعنی این خواهد بود که به آنان اختیار داده شده باشد که به میل خود ولایت امر که میبایستی تا پایان دوران دیانت بهائی ادامه یابد پایان دهند که البته چنین چیزی امکان ندارد.
حبیب (قسمت چهارم)
نویسنده سایت نقطه نظر افاضه فرمودند که
” نکته جالب آنکه هیچ یک از اغصان حتی ادعای ولایت نیز ننمودند. مستر «میسن ریمی» نیز که ادعای ولایت نمود از اغصان نبود.”
نکته جالبتر آنکه در آن زمان دیگر کسی که حامل لقب غصن یا اغصان باشد وجود نداشت که ادعا بکند یا نکند بعلاوه اینکه کسی دیگر ادعا ننمود نشان دهنده اهمیت انتصاب میسن رمی است نه برعکس. غصن روحانی برگزیده، میسن رمی بود که بوسیله شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی بعنوان جانشین تعین گشته بود ولی ایادی سابق به رهبری روحیه خانم از اذعان به این امر طفره میرفتند میسن رمی برای حفظ وحدت جامعه بیش از دو سال کوشش نمود که آنها را متقاعد نماید که از عهد شکنی دست بردارند ولی متاسفانه این کوشش نتیجه نبخشید و بناچار حیفا را ترک نموده به امریکا رفت و اعلامیه ولایت خود را منتشر نمود.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند:”اغصان محصور در اشخاص نه تسلسل دارد هریک ثابت مقبول و هریک متزلزل ساقط جنانکه در الواح وزبر نصوص است.”(مائده آسمانی ج2 ص 76)
نویسنده مزبورهمچنین نوشته است:
“خود ریمی بیانیه ایادیان امرالله را مبنی بر فقدان وصیت نامه از حضرت ولی امر الله و فقدان اغصان به جهت ولایت امری را امضاء نموده بود و تنها بعد از مدتی فکر جانشینی و غصب مقام ولایت را در سر پروراند.”
چگونه میشود کسی مقام خودش را غصب نماید؟ غاصب ایادی متمرد و عهد شکن بودند که هیئت نامشروع خود را جانشین ولی امرالله قلمداد نودند در کدام از الواح یا نصوص اجازه چنین کاری داده شده است؟
هنگام تشکیل جلسه سری ایادی که به تمهید روحیه خانم به تقلید از جلسه سری کاردینالها هنگام فوت پاپ برگزار شد ایشان با سوء استفاده از موقعیت خود این پیش شرط را به ایادی تحمیل نمود که همه ایادی هرچه را که حاصل رای اکثریت ایادی باشد امضاء نمایند نتیجتأ امضا ها نشان دهنده نظر اکثریت است نه نماینده نظر امضاء کنندگان
اینهم نکته دیگر نویسنده سایت نقطه نظر:
” نکته دیگر آنکه ایادیان امرالله پس از مشورت‘ بالاتفاق به این نتیجه رسیدند که به نشانه محویت وبی نشانی خود را از انتخاب شدن به عضویت بیت العدل اعظم‘ معاف بدانند. چنین امری در تاریخ ادیان بی سابقه می باشد که گروهی خود را از عضویت در والاترین مقام روحانی پس از صعود مرکز ولایت‘ معاف نمایند”
نویسنده نقطه نظر متوجه نیستند که بیت عدل در دیانت بهائی مقام روحانی نیست بلکه بمنزله قوه مقننه است. بعلاوه اینکه ایادی عهد شکن پیرو روحیه خانم داوطلب عضویت در بیت عدل نشدند دلائل زیادی غیر از اینکه گفته اند میتواند داشته باشد مانند اینکه اولأ رتبه ومقام ایادی امرالله از عضو بیت عدل بالا تر است[6] ثانیأ آنها نمی خواستند بین خودشان رقابت ایجاد نمایند وثالثأ آنکه روحیه خانم نمی توانست عضو بت عدل بشود رابعا میخواستند وجیه المله بشوند وبسیاری دلائل دیگر.
روحیه خانم و سایر ایادی عهد شکن برای انحراف نظر بهائیان از موضوع ولایت امرواز بین بردن ولایت امربرای همیشه تبلیغات وسیعی را آغاز نمودند و چنین وا نمود کردند که هدف نقشه ده ساله (جهاد کبیراکبر) تشکیل بیت عدل در پایان زمان نقشه یعنی سال 1963 است وبه این ترتیب دربین احبا که بر اساس توقیعات اولین ولی امرالله تشکیل بیت عدل را همزمان با آغاز عصر طلائی میدانستند ایجاد هیجان نموده وبا دادن این وعده که ولی امرالله پس از تشکیل بیت عدل مشخص خواهد شد توجه احبا را از موضوع ولایت امرالله منحرف نمودند.
شوقی افندی اولین ولی امر دیانت بهائی تشکیل دادگاه رسمی بهائی از طریق تبدیل شورای بین المللی بهائی راکه مکررأ در توقیعات خود آنرا شرط اساسی و لازم برای تشکیل بیت عدل اعلام فرموده بودند از اهداف نقشه ده ساله تعین نموده بودند که روحیه خانم وسایر ایادی پیمان شکن این شرط اساسی و لازم را نادیده گرفته وبرخلاف نظر ولی امرالله آن راملغی دانسته و برای تشکیل بیت عدل بدلی خود که فاقد “رئیس مقدس بود” اقدام نمودند.
امید است که احبای الهی شخصأ و مستقلأ به مطالعه الواح مبارک وصایا و توقیعات شوقی افندی همت گماشته و به تفکر وتعقل پردازند تا حقایق برآنان روشن گردد.
پاورقی:
[1] http://www.noghtenazar.com/index.php?Itemid=11&id=252&option=com_content…
[2] http://www.bahairesearch.ir/html/index.php?name=News&file=article&sid=54
[3] “Will,” part I, page 13: referring to the Hands; they must report the delinquent member to the Guardian, he puts them out.
Three elements in the Will: the Guardian is the Interpreter, the International House of Justice the Legislator; the Hands propagate and teach the Cause, through research work and the example of their lives and conduct. The Administrative Order would be paralyzed if one of these institutions should cease to function
(Haifa Notes of Shoghi Effendi’s Word by May Maxwell and Mary Maxwell (Ruhiyyih Khanum) pages 28-29
http://bahai-library.com/file.php5?file=maxwell_haifa_notes&language=All
[4] http://www.bahai-library.com/writings/shoghieffendi/mbw/sec-5.html
[5] Bahá’í News of February 1955, under the title “Passage on Will andTestament” a statement written on behalf of Shoghi Effendi reads:
The statement in the Will of ‘Abdu’l-Bahá does not imply that the Hands of the Cause of God have been given the authority to overrule the Guardian. ‘Abdu’l-Bahá could not have provided for a conflict of authority in the Faith. This is obvious, in view of His own words, which you will find on page 13 (p. 11 of 1944 U.S. edition) of the Will and Testament of ‘Abdu’l-Bahá. “The mighty stronghold shall remain impregnable and safe through obedience to him who is the guardian of the Cause of God. It is incumbent upon…the Hands of the Cause of God to show their obedience, submissiveness and subordination unto the guardian of the Cause of God, to turn unto him and be lowly before him. He that opposeth him hath opposed the True One,” etc.
http://www.rt66.com/~obfusa/newspage/288-55.htm
[6] Their duties, specifically, will be to propagate the Faith and protect it. The Hands of the Cause will outrank the members of the House of Justice.
(Pilgrim’s Notes by William Allison, p.3)
http://bahai-library.com/file.php5?file=allison_pilgrims_notes&language=All