انکار امام زمان و یا انکار خورشید؟

0 609

دوست گرامی، حبیب الله، در تاپیک اعدام جناب باب در ضمن پاسخ به جناب جوانه و تبریک به مناسبت نیمه ی شعبان مطلب جالبی را آورده اند و از دوستان بهائی سؤالی پرسیده اند که امیدوارم پاسخ ایشان را در آن تاپیک اظهار نمایند:

 

جناب جوانه

سلام علیکم

بنده نیز به سهم خودم این عید مبارک (یعنی نیمه ی شعبان) را خدمت شما و دیگر عزیزان و مراجعه کنندگان محترم تبریک عرض می کنم و امیدوارم که هر چه زودتر خداوند متعال به ایشان (حضرت امام زمان علیه السلام) إذن ظهور دهد و با ظهور ایشان بالکلّ شبهاتی که دوستان بهائی در مورد ایشان دارند مرتفع گردد.

البته لازم به ذکر است که آن قدر دلایل و نشانه های روشن در حال حاضر برای دوستان بهائی هم هست که اگر فرد منصفی به آن ها مراجعه کند، آن ها را متوجه شده، جای هیچ گونه شک و شبهه ای برایش باقی نمی ماند.

اما متأسفانه به جای آن که شبهه هایی را که مثلاً درباره ی وجود حضرت مهدی علیه السلام مطرح می شود به دنبال پاسخ برای آن باشند، و سخنان افرادی که اشکالات آن شبهات را می دانند بررسی کنند، آن را قبول می کنند! با این حال آن قدر وجود امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برای افرادی که بهائیان آنان را به بزرگی می شناسند و نام می برند واضح و روشن است که به وضوح ازا ایشان نام برده اند و با مراجعه به آن مدارک امری این مسأله فهمیده می شود! یکی از این دلایل روشن فرمایشاتی است که جناب باب نموده اند. همان طور که جناب عبدالبهاء نیز اشاره کرده اند، سراسر تفسیر سوره ی یوسف ایشان به حضرت امام زمان علیه السلام اشاره هایی فرموده اند:

“آغاز گفتار نمود و مقام بابیت اظهار و از کلمه ی بابیت مراد او چنان بود که من واسطه فیوضات از شخص بزرگواری هستم که هنوز در پس پرده عزت است و دارنده کمالات بی حصر و حد، به اراده ی او متحرکم و به حبل ولایش متمسک و در نخستین کتابی که در تفسیر یوسف مرقوم نموده در جمیع مواضع خطاب هایی به آن شخص غائب که از او مستفید و مستفیض بوده نموده و استمداد در تمهید مبانی خویش جسته و تمنای فدای جان در سبیل محبتش نموده و از جمله این عبارت است: یا بقیةالله قد فدیت بکلی لک و رضیت السب فی سبیلک و ما تمنیت الا القتل فی محبتک” (مقاله ی شخصی سیاح، جناب عبدالبهاء، صفحه ی 2)

 

درست است که جناب عبدالبهاء در ادامه ادّعا کرده اند که منظور جناب باب حضرت بهاءالله بوده است، اما این ادعا به هیچ وجه نمی تواند درست باشد، زیرا:

1) در خود همین عبارتی که از ایشان نقل شده است، جناب باب آن شخص را بقیّةالله خطاب کرده اند. هنگامی که جناب باب برای مردم کتابشان را می نوشتند، بقیةالله برای همه افراد مشخص است که لقب چه کسی است. هم چنین در هیچ کجا چنین لقبی برای جناب بهاءالله به کار نرفته است که کسی بخواهد چنین نتیجه ای را بگیرد.

2) دلیل روشن دیگر هم مراجعه به خود تفسیر جناب باب است که در آن جا روشن می شود که منظور ایشان چه کسی بوده است. در همان صفحات ابتدایی تفسیر چنین آمده است:

“الله قد قدّر أن یخرج ذالک الکتاب فی تفسیر أحسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب على عبده لیکون حجة الله من عند الذکر على العالین بلیغا”(خداوند تقدیر کرده است که این کتاب را در تفسیر احسن القصص (سوره یوسف) از جانب محمد بن الحسن فرزند علی … فرزند علی بن ابی طالب بر بنده اش خارج سازد تا حجت بلیغ خدا از جانب ذکر (جناب میرزا علی محمد) برعالمیان باشد”

 

لازم به ذکر است که این قسمت از تفسیر سوره ی یوسف را مبلغ شهیر بهائی جناب اشراق خاوری در کتاب رحیق مختوم خویش نقل کرده اند.

حال جای سؤال از دوستان بهائی است که چطور چنین شخصی را انکار می کنند؟ 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سه × یک =