دنباله مبحث خاتمیت را در عناوین زیر پی می گیریم:
بخش ششم: خاتمیت در بیان دانشمندان
بخش هفتم :خاتمیت از نگاه شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی
بخش هشتم : خاتمیت از منظر اهل سنت
بخش نهم:خاتمیت در سخن منکران
بخش دهم:خاتمیت در قرآن
………………………………………………………
بخش ششم: خاتمیت در بیان دانشمندان
بحث « خاتمیت بر محور رسول اکرم » به بیان دانشمندان را پی می گیرم.
خاتمیت رسول اکرم اصل مسلمی است که مورد اتفاق همه ی فرقه های اسلامی است. توجه داشته باشید، اصالت و حتمیت خاتمیت چنان روشن و قطعی و مسلم است که مسلمانان در آن اتفاق نظر دارند نه از آن رو که چون مسلمانان به خاتمیت آن حضرت معتقدند، پس او خاتم انبیاء است. یعنی علت خاتمیت، عقیده ی مسلمانان به خاتمیت نیست. بلکه خاتمیت چون خود یک اصل مسلم است، مورد پذیرش تمامی مسلمانان است.
به سخنی دیگر: از آن جا که موضوع خاتمیت پیامبر اسلام مبتنی بر آیات قرآن و سخنان آن حضرت و نیز گفتار امامان و تأکید دانشمندان، آن چنان بدیهی و بیّن است که تمامی مسلمانان بی هیچ تردیدی، آن را پذیرفته اند، نه آن که چون تمامی مسلمانان خاتمیت را باور دارند، پس پیامبر اسلام خاتم پیامبران است. این مغلطه ی کودکانه ای است که برخی مبلغان بهائی به دروغ به مسلمانان نسبت می دهند و آن گاه بسی ناشیانه و شورانگیز، به مطلبی که خود بافته اند، پاسخ دندان شکن می دهند!
با این مقدمه، مجدداً عرض می کنم که اصل خاتمیت مورد اتفاق تمامی فرقه های اسلامی است و همه ی دانشمندان مسلمان، از همان آغاز اسلام، آن را باور دارند و از آن جا که به قول جناب ابوالفضل گلپایگانی، مشهورترین و چه بسا دانشمندترین مبلغ بهایی، :
« تواطؤ اهالی یک دین و مذهب و با یک قوم و ملت بر کذب ، مادام که در دیانت آنها ممنوع باشد، عقلاً وعادتاً مستحیل و غیرممکن است. » کشف الغطاء ـ ص 356
این اتفاق نظر و هم آهنگی در میان مسلمانان بر اصل خاتمیت، دلیل بر درستی آن عقیده است. افزون بر این، خوب است بدانیم تمامی دانشمندان نامدار و محدثان بزرگ و فقیهان فرزانه و مفسران سترگ شیعه به خاتمیت پیامبر اسلام عقیده ی راسخ دارند. هر چند نام بردن گروهی از آن فرزانگان، به درازا می کشد، اما به خاطر اهمیت موضوع، نام ستارگانی چند از آسمان بی کران دانش شیعی را برمی شماریم.
1-سلیم بن قیس هلالی از اصحاب ائمه علیهم السلام. متوفای 75 هجری (قرن یکم)
2-نصر بن مزاحم. مورخ. متوفای 212. (قرن دوم)
3-مفضل بن عمر جعفی، از اصحاب امام صادق، (قرن دوم)
4-احمد بن محمد برقی. فقیه، محدث و رجالی. 274 یا 2380 هجری (قرن سوم)
5-احمد بن محمد بن عیسی اشعری. محدث. از اصحاب ائمه (قرن سوم)
6-عبدالله بن جعفر حمیری. فقیه و محدث. از اصحاب امام عسکری (قرن سوم)
7-علی بن ابراهیم قمی. مفسر و از بزرگترین روایان حدیث و از اصحاب امام عسکری (قرن سوم)
8-ابراهیم بن هلال ثقفی، مورخ و محدث، متوفای 283 هجری (قرن سوم)
9-محمد بن حسن صفار. محدث. متوفای 290 هجری (قرن سوم)
10-محمد بن یعقوب کلینی. از بزرگترین محدثان شیعه. (نیمه ی دوم قرن سوم و نیمه ی اول قرن چهارم)
11-محمد بن ابراهیم نعمانی. محدث و رجالی. از شاگردان کلینی (قرن چهارم)
12- محمد بن مسعود عیاشی، مفسر، متوفای سال 320 هجری (قرن چهارم)
13- جعفر بن محمد قولویه قمی. محدث. متوفای 367 (قرن چهارم)
14- حسن بن شعبه حرانی. محدث و دانشمند بزرگ (قرن چهارم)
15- محمد بن محمد بن اشعث. محدث بزرگ (قرن چهارم)
16- محمد بن علی بن حسین بابویه. از بزرگترین شخصیت های علمی تشیع. متوفای 381 هجری (قرن چهارم)
17- محمد بن حسین معروف به سید رضی. گردآورنده نهج البلاغه. متوفای 406 هجری (قرن چهارم)
18- محمد بن محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید. متکلم، فقیه، محدث. متوفای 413 هجری (قرن چهارم و پنجم)
19- علی بن حسین معروف به سید مرتضی. ادیب، متکلم، ففیه. متوفای 436 هجری (قرن پنجم)
20- ابوالفتح کراجکی. فقیه، ادیب، ریاضی دان، محدث و مفسر. متوفای 449 هجری (قرن پنجم)
21- محمد بن حسن طوسی. مفسر، محدث، فقیه، متکلم، رجالی. متوفای 460 هجری (قرن پنچم)
22- ابن شهر آشوب مازندرانی، محدث و مفسر. متوفای 588 هجری (قرن ششم)
23- احمد بن علی طبرسی صاحب احتجاج، محدث. (قرن ششم)
24- ابن بطریق حلی. محدث. متوفای 600 هجری (قرن هفتم)
25- سید بن طاووس، محدث، فقیه، ادیب و دانشمندان بزرگ شیعه. متوفای 664 هجری (قرن هفتم)
26- حسن بن یوسف معروف به علامه حلی. اعجوبه فقه و حدیث و کلام و منطق و فلسفه و… متوفای 726. (قرن هشتم)
27- ابن ابی جمهور احسایی، فقیه، محدث، متکلم، عارف و حکیم. متولد 840 هجری قمری (قرن هشتم و نهم)
28- ابن فهد حلی. محدث و فقیه. متوفای 841 هجری ( قرن هشتم و نهم)
29- حسن بن محمد دیلمی. محدث، مورخ و فقیه. متوفای 841 هجری (قرن هشتم و نهم)
30- زین الدین علی بن احمد معروف به شهید ثانی. فقیه عالی قدر. متوفای 966 هجری (قرن دهم)
31- محمد بن حسین معروف به شیخ بهایی. جامع دانش های گوناگون. متوفای 1030 هجری (قرن دهم و یازدهم)
32- محمد بن حسن معروف به شیخ حر عاملی. فقیه و محدث نامی. متوفای 1104 هجری (قرن یازدهم و دوازدهم)
33- محمد باقر بن محمد تقی معروف به علامه مجلسی. دانشمند کم نظیر متوفای 1110 هجری (قرن یازدهم و دوازدهم)
34- میرزا حسین نوری. محدث و رجالی بزرگ و از دانشمندان کم نظیر. متوفای 1319(قرن چهاردهم)
بخش هفتم:خاتمیت از نگاه شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی
خوانندگان گرامی به خاطر دارند که « خاتمیت بر محور رسول اکرم» به بیان دانشمندان مسلمان را گفت و گو می کردیم. از محضر مبارک عزیزان اجازه می خواهم تا این بحث را ادامه دهم.
هر چند شیخ احمد احسایی ندانسته و ناخواسته و سید کاظم رشتی دانسته و خواسته، در عقاید شیعه بدعت هایی نهادند و موجبات بروز و ظهور بابیه شدند، اما به هر صورت آنان از شیعیان به شمار می آیند و به ویژه از آن جا که مورد تأیید بهاء الله هستند و او از آن ها به بزرگی یاد کرده است، لازم می دانیم نظر آن دو را هم بیاوریم. ولی پیش از آن، بیاناتی از بهاء الله در عظمت مقام این دو می آوریم و آن گاه منظر آنان را در باب خاتمیت ذکر می کنیم.
دوستان عزیز مستحضرند که یکی از بزرگ ترین و مهم ترین کتاب های استدلالی بهائیان که در نگاه آنان منزلتی بس والا دارد، کتاب ایقان نوشته ی جناب بهاء الله است. ایشان در این کتاب و نیز در دیگر آثارش، ضمن آن که عموماً و نوعاً به دانشمندان شیعه حملات زیادی کرده است و حتی آنان را با القابی چون: ابن الذئب [= گرگ زاده]، رقشاء [= مار خوش خط و خال و گزنده]، خشب مسنده [= چوب خشکی که به دیوار تکیه داده]، همج رعاع [= پشه ی بی ارزش]، خراطین الارض [= کرم های میان لجن زار]، کلاب [= سگ ها]، و نیز خر لنگ و خفاش و مردار و کلاغ و زاغ و تراب [= خاک بی ارزش] و حیوان درنده و سامری فریب دهنده و از این قبیل، نام برده و مصداق کامل وحدت عالم انسانی را پیاده کرده است، ولی نسبت به این دو، یعنی شیخ احمد و سید کاظم اظهار ارادت بسیاری کرده و با تعابیری که حکایت از تعظیم زیاد آنان دارد، از ایشان یاد کرده است. از جمله در همین کتاب ایقان، از آن دو به نورین نیرین [= دو نور پرتو افکن] یاد می کند با عبارت قدس الله تربتهما [= خداوند خاک گورشان را مقدس دارد] در تعظیم آنان تاکید می کند. افزون بر این، جناب اشراق خاوری مبلغ مشهور بهایی، در کتاب رحیق مختوم [ = شراب سر به مهر، این نام برگرفته از آیه ی قرآن است.] در جلد دوم صفحه ی 648 از لوحی که بهاء الله برای شخصی به نام احمد نازل کرده است، چنین نقل می کند:
از صدر اسلام، اکثری در بحر اوهام و ظنون مستغرق؛ بعد از خاتم الانبیاء و ائمه طاهرین دو نفس به حق واصل و بطراز آگاهی مزین، مرحوم شیخ و سید علیهما بهاءالله الابهی. انتهی.
به این ترتیب جناب بهاء الله مدعی می شود که هزاران هزار دانشمند مسلمان از آغاز اسلام در دریای وهم و گمان غرق بوده اند و پس از پیامبر [ که با لقب خاتم الانبیاء از ایشان یاد می کند] و امامان پاک، دو نفر به حق رسیده اند و به لباس آگاهی زینت یافته اند که همان شیخ احمد و سید کاظم باشند.
هم چنین جناب بهاء الله در کتاب دیگرش به نام اقتدارات ( صفحه ی 210) از شیخ احمد چنین یاد می کند:
الشیخ الاجل الافضل ظهر الاسلام و کعبة الانام الشیخ الاحمد الاحسائی الذی کان سراج العلم بین العالمین.
شیخ والا مقام، برترین دانشمند، پشتیبان اسلام، کعبه ی آمال مردمان، کسی که چراغ دانش در میان جهانیان است.
اینک بخوانید نظر شیخ و سید را در باب خاتمیت:
* شیخ احمد احسایی در تمامی نوشته های خود به این که حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم آخرین پیامبر خداست، تأکید اکید دارد و هم اینک نیز از هر یک از پیروان ایشان در این باره پرسش کنید، بی تردید همان را می گوید که تمامی شیعیان مبتنی بر آیات قرآن و روایات پیامبر می گویند. به هر روی به بیان دو نمونه از سخنان شیخ احمد در باره ی خاتمیت می پردازیم:
1- ایشان در کتاب جوامع الکلم جلد دوم ص 7 به استناد آیه ی چهلم سوره ی احزاب و حدیث معروف منزلت، چنین می گوید:«حضرت محمدبن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم، خاتم پیامبران است و پس از او هرگز پیامبری نخواهد آمد زیرا خداوند درباره ی ایشان فرموده است: ولکن رسول الله و خاتم النبیین … و پیامبر اکرم خود نیز فرموده است: لا نبی بعدی. پس فرمایش آن حضرت حق است و باید بپذیریم و بنابراین عقیده ی ما این است که پس از آن حضرت پیامبری نیست و او خاتم رسولان است.»
2- و نیز در همان کتاب جوامع الکلم جلد دوم، صفحه ی 247 در رساله ی سلطانیه چنین می گوید:این که پیامبر اسلام خاتم پیامبران است، عمده ترین دلیل بر برتری پیامبر به دیگر پیامبران است بدان که این امر از جمله ادله در برتری آن حضرت است. زیرا آن عزیز همان گونه که در بعثت فرجام پیامبران است، در آفرینش انوار، نخستین آنان است* سید کاظم رشتی نیز در وصیت نامه اش- که در آغاز کتاب مجموعة الرسائل آمده است- در بیان اعتقاداتش چنین می گوید:« وصیت من آن است که شهادت می دهم … محمد بن عبدالله بنده و فرستاده ی خداست. تمام شرایع منسوخ شده اند، به جز اسلام که تا روز قیامت باقی خواهد بود … و باز در همان مجموعة الرسائل، چنین می گوید: ( مجموعة الرسائل ـ ص 281 رساله ملاحسینعلی ـترجمه و تلخیص ) دنیا، هر اندازه هم که رو به گسترش نهد و ترقی کند، باز هم در دائره ی پیامبری حضرت رسول اکرم است؛ زیرا زنجیره ی پیامبری پیامبران پیشین به وجود مبارک آن عزیز گسسته گشته است. پس از بعثت آن حضرت دیگر به هیچ روی شایسته نیست که کسی پیامبر شود و هر کس که پس از آن حضرت بیاید، باید پیرو او باشد و محال است پس از ایشان نبوت، که رتبه ی مستقلی است، به وجود آید.و بالاخره در همان مجموعة الرسائل صفحه ی 147 در رساله عزیه عباراتی می گوید که ترجمه اش این است:اجماع تمامی مسلمانان، به صورت قطعی و ضروری، بر آن است که نبوت و پیامبری به بعثت رسول گرامی اسلام پایان یافته است و تا پایان روزگار، هر کس که مکلف به تکلیف شود، باید زیر پرچم پیامبر به سر ببرد.
به این ترتیب بحث « خاتمیت بر محور پیامبر » به بیان دانشمندان شیعه را به پایان می بریم.
بخش هشتم:خاتمیت از منظر اهل سنت
دنباله ی بحث « خاتمیت بر محور پیامبر » را از منظر دانشمندان اهل سنت تقدیم می کنم:
همانند دانشوران شیعه، محدثان و مفسران و فقیهان و متکلمان سنی نیز به خاتمیت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معقتدند. در این بخش به نقل حدیثی که یکی از مفسران معروف سنی به نام ابن کثیر در تفسیر خویش از محدث بزرگ اهل سنت، امام احمد حنبل نقل کرده است، بسنده می کنیم:
ترمذی محدث بزرگ اهل سنت، در کتاب صحیح خویش از پیامبر اکرم نقل می کند که فرمود:
« مَثَلی فِی النَّبیّینِ کَمَثلِ رَجُلٍ بَنی داراً فأحسَنَها وَ أکمَلَها، وَ تَرَکَ فیها مَوضِعَ لَبِنَةٍ، لَم یَضَعها.فَجَعَل النّاسُ یَطُوفُون بِالبنیان وَ یَعجَبُون مِنهُ وَ یَقُولُونَ: لَو تَمَّ مَوضِعَ هذه اللبنة!فَأنَا فِی النَّبیّین مَوضُعُ تِلکَ الَّلبِنَة»
از محدث نامی دیگر امام احمد حنبل هم در جلد پنجم کتاب مسندش، این حدیث از قول رسول گرامی اسلام نقل شده است:
إنَّ الرِّسالَةََ وَ النُّبُوةَ قَدِ انْقَطَعَتْ. فَلا رسولَ بَعْدی وَ لا نَبیَّ بَعْدی . همانا رشته ی رسالت و نبوت بی تردید قطع شده است. پس به هیچ روی پس از من نه رسولی خواهد آمد و نه نبی ای!
تمامی مفسران بزرگ اهل سنت نیز، مانند طبری و کشف و سیوطی و فخر رازی و قرطبی و … ذیل آیه ی چلهم سوره ی مبارکه احزاب، محمد رسول الله را خاتم پیامبران می دانند و نبوت و رسالت را به وجود نورانی آن حضرت، پایان یافته تلقی می کنند. به خاطر دوری از تطویل، به ذکر یک سخن که راه هر گونه گریز از پذیرش این اصل اساسی اسلامی را می بندد، بسنده می کنیم:
جناب شوقی افندی، نوه دختری جناب عبدالبهاء و شخصیت سوم از نظر اهمیت و حجیت در بهائیت و ولی امر آنان، در کتاب قرن بدیع جلد چهارم صفحه ی 135 فتوایی را از مراجع دینی کشور مصر نقل می کند که بخشی از آن چنین است:« سَیّدُنا مُحَمَّدٌ هُوَ خاتَمُ النَّبیّینَ وَ المُرسَلینَ. لادینَ بَعدَ دینهِِِ و لا شَرعَ یَنسِخُ شَرعَه وَاِنَّ القرآنَ هُو آخِرُ کُتبِ اللهِ وَ وَحیِهِ لِاَنبیائِه وَرُسُلِه »
سید و سرور ما محمد، همو خاتم پیامبران و نیز رسولان است. هیچ دینی پس از دین او نخواهد بود و هیچ شریعتی شریعت او را نسخ نمیکند و به درستی قرآن کریم آخرین کتاب الهی و فرجام وحی ای است که بر پیامبران و فرستادگان خدا نازل شده است.
در بخش پایانی بحث « خاتمیت بر محور پیامبر»، خاتمیت آن حضرت را به بیان منکران، خواهیم آورد.
بخش نهم:خاتمیت در سخن منکران
داستان خاتمیت پیامبر اکرم را از منظرهای گوناگون، خواندیم. اینک به مصداق:
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران،
اجازه دهید این اصل اساسی را بر مبنای سخنان منکران خاتمیت و مدعیان بعثتی دیگر، بیان کنیم و داوری را به خوانندگان گرامی واگذار کنیم.
* سید باب در ابلاغیهی معروف به اَلف (هزار) که قسمتی از آن در صفحات179تا182 کتاب اسرار الاثار نوشته ی فاضل مازندرانی، قسمت الف آمده، چنین اعتراف می کند:
« وَلا اَعتَقِدُ فی شَأنٍ اِلّا بِما نَزَّلَتَ فی القرآنِ عَلی حَبیبِکَ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ وَ خاتَم النَّبیّین . . .
و در هیچ شأنی جز به آنچه در قرآن بر جبیب خود محمد رسول خدا و خاتم پیامبران فرستاده ای، اعتقاد ندارم.
بدینسان جناب باب هم لقب پرافتخار و جاودانه و یگانه ی « خاتم النبیین » را برای محمد مصطفی صلی الله علیه و آله، قائل است.
* همین لقب مبارک توسط جناب بهاء الله هم به کار رفته است:
خاتم انبیاء روح ماسواه فداه در مدت بیست سال جان مبارکش در دست اعداء مبتلا و در هیچ شب امید صبح نبود و در هیچ صبح امید شب نه.
* شوقی افندی در صفحات 18و19 کتاب دور بهائی از بهاءالله درباره ی عظمت ظهور ایشان، چنین نقل میکند:
(از ختمیّت خاتم مقام این یوم ظاهر و مشهود)
این سخن گنگ را جناب اشراق خاوری در کتاب رحیق مختوم ذیل لغت خاتم النبیین تبیین کرده و توضیح داده است:
در قرآن سورة الاحزاب محمد رسول الله را خاتم النبیین فرموده ؛ جمال مبارک جل جلاله ( یعنی جناب بهاء الله ) در ضمن جمله ی مزبوره می فرماید که مقام این ظهور عظیم و موعود کریم از مظاهر سابقه بالاتر است زیرا نبوت به ظهور محمد رسول الله ختم گردید و این دلیل است که ظهور موعود عظیم ، ظهورالله است ! و دوره ی نبوت منطوی گردید زیرا که رسول الله خاتم النبیین بودند.
* در سخنی روشن تر و آشکارتر از جناب بهاء الله در ستایش حضرت ختمی مرتبت چنین می خوانیم:
الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی سَیِّدِ العالَمِ وَ مُرَبِّیَ الْاُمَمِ الَّذی بِهِ انْتَهَتِ الرِّسالَةُ وَ النُّبُوَّةُ وَ عَلی آلِه وَ أصْحابِه دائِماً أبَداً سَرْمَداً. سلام و درود بر آقای عالم و مربی امت ها ، کسی که به او نبوت و رسالت انتها یافته است و نیز بر خاندان و دوستانش سلام و درود دائمی و ابدی و سرمدی باد. (اشراقات ص 293)
همین سخن را جناب اشراق خاوری هم از ایشان نقل کرده است:
جمال قدم جل جلاله درمقامی می فرمایند: … الصلوة و السلام علی سید العالم و مربی الامم الذی به انتهت الرسالة و النبوة و علی آله و اصحابه… قاموس ایقان ـ ج 1 ص 303 و 304
به نظر حقیر این سخن حضرت بهاء الله از معجزات ایشان به شمار می رود؛ چون ایشان دست آویزهای مبلغان بهایی را در آینده پیش بینی فرموده و راه هرگونه توجیهی را بر آنان بسته و با یک تیر سه نشانه زده است:
1- به جای کلمه ی خاتم، از فعل انتهت استفاده کرده است. چون گویا ایشان می دانسته که مبلغان بهایی خواهند گفت: کلمه خاتم یعنی انگشتر و در نتیجه خاتم النبیین یعنی زینت پیامبران! یا ممکن است بگویند خاتم یعنی مُهر و چون مهر برای تصدیق کردن است، پس خاتم النبیین یعنی کسی که درستی دعوت پیامبران پیشین را تصدیق کرده است. ( انگار پیامبران قبلی پیامبران قبل تر خودشان را تکذیب کرده اند!؟)
2- ایشان تأکید کرده است که مقام رسالت نیز به آن حضرت پایان پذیرفته تا بعدها کسی نگوید که حضرت محمد خاتم انبیا بود نه خاتم رسل!در این مورد جناب اشراق خاوری به یاری ما آمده و فرموده است: و اما خاتم النبیین نظر به نصوص مبارک درباره حضرت رسول در قرآن نازل شده و نه تنها آن حضرت خاتم النبیین بود بلکه خاتم الرسل بودند واین نکته برای آن نفوس ذکر می شودکه بین نبی و رسول فرق قایل هستند، جمال مبارک در آیات مقدسه به صراحت ذکر کرده اند که نبوت و رسالت به حضرت محمد(ص) انتهی یافت و ختم شد. قاموس ایقان ـ ج 1 ـ ص 304 و 305
3- از مصدر رسالت و نبوت بهره برده است تا بعد کسی نگوید خاتمیت نسبی است و پیامبر اکرم نسبت به پیامبران پیشین خاتم بوده است! چون وقتی اصل خاتمیت و نیز اصل رسالت انتها پذیرفته باشد، دیگر به هیچ روی نه رسولی خواهد آمد و نه نبی ای. البته بماند که اگر چنین باشد دیگر خاتمیت افتخاری نخواهد بود، چون همه ی پیامبران نسبت به پیامبر پیش از خود، خاتم بودند.
جناب اشراق خاوری با توضیح سخن جناب بهاء الله بیان کرده است که چون دوره ی پیامبری پایان پذیرفته است و دیگر پس از حضرت محمد به هیچ روی پیامبری نخواهد آمد، مقام حضرت بهاء الله اصلاً پیامبری نیست، بلکه مقامی بالاتر است. به سخنی دیگر جناب بهاء الله به گفته ی خودش، پیامبر نیست.
اگر خاطر شریف خوانندگان گرامی باشد، در بخش های آغازین این مبحث نسبتاً بلند، معنای « نبی » را آوردیم و گفتیم یعنی کسی که از عالم غیب خبر دارد. یعنی کسی که به او وحی می شود، حال به توجه به این سخن جناب بهاء الله که ایشان نبی نیست بلکه مقامش بالاتر از نبی است، می ماند این سخن که از دوستان بهایی بپرسیم مقام ایشان چیست؟
خواهند گفت: ایشان « من یظهره الله » اند.
می پرسیم « من یظهره الله » یعنی چه؟ می گویند یعنی موعود همه ی ملت ها،
می گوییم آیا این موعود همه ملت ها با وحی و خبر آسمانی هم سر و کار دارد یا خیر؟ اگر بگویند آری، عرض می کنیم: با این مشکل چه کنیم که ارتباط وحیانی به خاطر خاتم النبیین بودن پیامبر اسلام گسسته است و اگر بگویند نه، عرض می کنیم: بسیار خوب پس آوردن شریعت جدید و آوردن نام جناب بهاء الله در ردیف پیامبران اولواالعزم توسط جناب عبدالبهاء را چه کنیم؟
ممکن است دوستان بهایی گریزگاه دیگری بیابند و بگویند: مقام حضرت بهاء الله از پیامبران بالاتر است. هر چند هنوز پاسخ این پرسش را دریافت نکرده ایم که اگر کسی پیامبر نباشد دیگر از آسمان وخبرهای آسمانی و وحیانی خبری ندارد، ولی برای آن که تیر خلاص استدلال را به قلب نازک و نازنین مبلغان بهائی بزنیم، این سخن راه گشا را از صفحه ی 110 کتاب بدیع از قول حضرت بهاء الله می آوریم تا دوستان بهایی بدانند تمامی توجیهاتی که در این مقوله می کنند خلاف نظر پیشوایشان است. ایشان می فرماید:..منتهی رتبه ی تکمیل هیاکل بشریه به رتبه ی نبوت است …
جمله ی جناب بهاء الله کاملاً گویاست: هیاکل بشریه یعنی آدمی زادگان، از جمله یعنی ایشان. به این ترتیب به نظر جناب بهاء الله آخرین رتبه ای که یک انسان می تواند داشته باشد، مقام نبوت است. حال با این سخن خود بهاء الله و مقایسه ی آن با سخن دیگرشان، یا باید بگوییم ایشان خارج از هیاکل بشریه اند یا مقام من یظهره اللی پایین تر از پیامبری است. البته ملاحظه می فرمایید که این فرض هم پذیرفتنی نیست. چون ایشان به آیه ی خاتم النبیین استناد کرده است که مقام آن جناب پیامبری نیست. مخمصه ای بدی است که به هیچ روی نمی توان از آن گریخت. از خوانندگان گرامی تقاضا می کنم خودشان داوری کنند. البته سخن خداوند را به یادشان می آورم که در باره ی قرآن فرموده است ولی ملاک و میزان و معیاری است برای سنجش ادعای مدعیان:
اگر این قرآن از جانب غیر خدا می بود، در آن اختلاف بسیار می یافتی.
به این ترتیب بحث « خاتمیت بر محور پیامبر» بر اساس:
1- قرآن،
2- بیانات خودِ آن حضرت،
3- به بیان حضرت علی علیه السلام،
4- به بیان امامان معصوم علیهم السلام،
5- به بیان دانشمندان شیعه،
6- به بیان دانشمندان سنی،
7- و نیز به بیان منکران،
پایان پذیرفت.
بخش دهم:خاتمیت در قرآن
«خاتمیت بر محور قرآن» از منظر قرآن:
در این بخش به این مهم می پردازیم که قرآن کتاب جاودانه ی الاهی است که تا پایان جهان باقی و برقرار است و آموزه های آن همیشگی و پایدار می ماند و هیچ کتاب آسمانی دیگری ناسخ آن نیست. در بیان این اصل نخست از قرآن مدد می جوییم. خداوند در وصف کتاب خویش آیاتی را نازل فرموده است که به روشنی بیانگر جاودانگی و ماندگاری قرآن است. برخی از آن آیات را می آوریم:
*… وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزیزٌ (41) لا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ (42)سوره ی فصلت – و همانا قرآن کتابی است عزیز و فرازمند. باطل از پیش رو و پشت سرش بر آن راه ندارد. فروفرستاده ای است از جانب خداوند حکیم ستوده شده.
در معنای آیه ی شریفه امام باقر علیه السلام چنین می فرماید:
قَالَ لَا یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ التَّوْرَاةِ وَ لَا مِنْ قِبَلِ الْإِنْجِیلِ وَ الزَّبُورِ وَ أَمَّا مِنْ خَلْفِهِ لَا یَأْتِیهِ مِنْ بَعْدِهِ کِتَابٌ یُبْطِلُه- تفسیر قمی2: 266 و بحارالانوار9: 233 و 17: 209 و 89: 13
باطل از پیش روی آن بدان راه ندارد یعنی تورات و انجیل و زبور آن را باطل نمی کنند و نیز باطل از پس آن بدان راه ندارد، یعنی هیچ کتاب دیگری پس از قرآن ناسخ قرآن نیست.
با استناد به همین آیه، از امام رضا علیه السلام نیز چنین نقل شده است:
ذَکَرَ الرِّضَا ع یَوْماً الْقُرْآنَ فَعَظَّمَ الْحُجَّةَ فِیهِ وَ الْآیَةَ الْمُعْجِزَةَ فِی نَظْمِهِ فَقَالَ:هُوَ حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِینُ وَ عُرْوَتُهُ الْوُثْقَى وَ طَرِیقَتُهُ الْمُثْلَى الْمُؤَدِّی إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمُنْجِی مِنَ النَّارِ
یک بار امام رضا علیه السلام از قرآن یاد فرمود و حجت آن را بزرگ شمرد و نشانه ی معجزه گرش را در نظم و درستی، عظیم دانست و فرمود:
قرآن ریسمان استوار و دستگیره ی مورد وثوق و بهترین و برترین راهی است که پیروانش را به سوی بهشت می برد و از دوزخ می رهاند.
در ادامه ی ویژگی های قرآن، چنین می فرماید:
لَا یَخْلُقُ مِنَ الْأَزْمِنَةِ وَ لَا یَغِثُّ عَلَى الْأَلْسِنَةِ لِأَنَّهُ لَمْ یُجْعَلْ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ بَلْ جُعِلَ دَلِیلَ الْبُرْهَانِ وَ حُجَّةً عَلَى کُلِّ إِنْسَانٍ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍو بحارالانوار17: 210 و 89: 14.
گذر روزگار و گردش دوران قرآن را کهنه نمی کند و کثرت خواندن قرآن آن را فاسد و ناکارآمد نمی کند. زیرا قرآن برای یک زمان خاص نازل نشده است بلکه قرآن دلیل و راهنمای برهان در تمام دوران و حجت بر همه ی انسان هاست. باطل از پیش رو و پشت سر بدان راه ندارد. فروفرستاده ای از سوی خداوند حکیم ستوده شده است.
بخش یازدهم:
« خاتمیت بر محور قرآن» از منظر خودِ قرآن را تقدیم حضورتان کردم و اینک « خاتمیت بر محور قرآن » از منظر رسول گرامی اسلام را تقدیم می کنم.
محمد بن یعقوب کلینی، دانشمند و محدث نام آور و مؤلف بزرگوار کتاب شریف و جاودانه ی کافی در همین کتاب و نیز پس از او، محمد بن مسعود عیاشی، دانشمند نامور و بزرگ شیعه در اوائل قرن چهارم هجری قمری، در کتاب تفسیر خویش- که به تفسیر عیاشی مشهور است- روایتی را نقل می کنند که امام صادق علیه السلام آن را از پدران بزرگوارش از رسول اکرم نقل می کنند. در بخش آغازین آن روایت آمده است که رسول اکرم فرمود:
«هان ای مردم! شما در روزگاری که خوشی و خرمی در آن سست و بیبنیاد است، به سر میبرید و بر شتر شتابندهی سفر عمر سوار شدهاید و زمانه، پرشتاب بر شما میگذرد.
به چشم خویش آشکارا میبینید که [آمد و شد] شب و روز و [طلوع و غروب] ماه و خورشید، هر پدیدهی نو و تازهای را کهنه و فرسوده میکنند و هر دوران دوری را نزدیک میسازند و هنگام هر وعدهای را به سرآمد خویش، میرسانند. پس [چون این گونه است] اسباب سفر را برای پیمودن بیابانی بیانتهاآماده کنید.»
در پی این سخنان پیامبر، مقداد، آن مسلمان پاک باخته، از جای برمی خیزد و می پرسد: ای رسول خدا، منظور از روزگار و نیز خانهای که خوشی در آن سست و بیبنیاد است، چیست؟ پیامبر خدا فرمود:
«دارُ بَلاءٍ وَانْقِطاعٍ. فَإذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْـمُظْلِمِ، فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرآنِ. فَإنَّهُ شافِعٌ مُشَفَّعٌ وَ ماحِلٌ مُصَدَّقٌ. مَنْ جَعَلَهُ أمامَهُ قادَهُ إلَی الْجَنَّةِ وَ مَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ ساقَهُ إلَی النّارِ. وَ هُوَ الدَّلیلُ یَدُلُّ عَلی’ خَیْرِ سَبیلٍ. وَ هُوَ کتابٌ فیهِ تَفْصیلٌ وَ بیانٌ وَ تَحْصیلٌ. وَ هُوَ الْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ. لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ. فَظاهِرُهُ حِکْمَةٌ وَ باطِنُهُ عِلْمٌ. ظاهِرُهُ أنیقٌ وَ باطِنُهُ عَمیقٌ. لَهُ تُخُومٌ وَ عَلی تُخُومِهِ تُخُومٌ. لاتُحْصی’ عَجائِبُهُ و لاتُبْلی’ غرائِبُهُ. فیهِ مَصابیحُ الْهُدی’ وَ مَنازِلُ الْحِکْمَةِ وَ دلیلٌ عَلَی الْـمَعْرُوفِ لِمَنْ عَرَفَهُ.»
کافی2: 598 و تفسیر عیاشی1: 2 و بحارالانوار89: 17
«همان سرای سراسر سختی و بلا! همان جایگاه جدائی و انقطاع! در چنین زمانهی زیان بار و چنان سرای سست بنیاد، هنگامی که فتنهها چون پارههای شب تار و دیجور، شما را دربرگرفت، به قرآن پناه ببرید. زیرا:
قرآن شفاعت کنندهای است که شفاعتش را میپذیرند.
و سعایت کنندهای است که سعایت و شکایتش را تصدیق میکنند.
هر کس این کتاب کریم را [به عنوان راهبر و راهنما] پیش روی خود قرار دهد، قرآن او را به سوی بهشت پیش میبرد
و هر کس هم که قرآن را پشت سر خویش قرار دهد [و به آن بیاعتنایی کند] قرآن او را به سوی جهنم سوق میدهد.
قران راهبری است که به بهترین راهها راهنمایی میکند.
قرآن کتابی است که تفصیل و بیان همه چیز در آن آمده است.
قرآن کتابی است که به وسیلهی آن، هر چه بخواهی به دست میآوری.
قرآن کتابی است که آشکارا [میان حق و باطل] جدایی میافکند.
قرآن کتابی است جدّی و شوخی و بازیچه نیست.
قرآن بیرون و درون دارد. بیرون آن حکمت و درون آن دانش است. ظاهر آن عجیب و باطنش حق است.
قرآن [در معارف و مطالب] مرزهای بیشمار دارد و هر یک از مرزهای آن نیز دارای مرزهای بسیار است.
شگفتیهای خوش آیند آن به شماره درنمیآید و مطالب نو و نادرش کهنه نمیشود.
چراغهای هدایت و منزلگاههای حکمت، همه در قرآن است.
و برای کسی که نسبت به مطالب معروف و شناخته شده، معرفت و آگاهی داشته باشد، دلیل و راهنماست.»
بر اساس این بیان بیّن و روشنگر، قرآن ویژگی هایی دارد که همگی بیانگر جاودانگی و بی کرانگی آموزه های زندگی ساز و آخرت پرداز آن است.
به سخنی دیگر از سخنان رسول گرامی اسلام در همین باره، توجه بفرمایید:
راوی این حدیث جناب حارث بن اعور از یاران نزدیک حضرت علی علیه السلام است. او نقل می کند:
به حضور حضرت علی ع رسیدم و عرض کردم: یا امیرالمؤمنین، ما آنگاهکه در محضر شما هستیم مطالبی میشنویم که دین خود رابا آنها استوار میسازیم؛ امّا وقتی از نزد شما میرویم سخنانی ناشناخته و گنگ و گوناگون میشنویم که نمیدانیم چیست؟
امام علیه السلام فرمود: آیا بهراستی چنان میکنند؟ (سخنان ناروا و ناشناخته میگویند؟)
عرض کردم: آری!
حضرت علی علیه السلام فرمود: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که میفرمود:
«أتانی جَبْرَئیلُ فَقالَ: یا مُحَمَّدُ! سَیَکُونُ فی اُمَّتِکَ فِتْنَةٌ. قُلْتُ: فَمَا الْمَخْرَجُ مِنْها؟ فَقالَ: کِتابُ اللهِ. فیهِ بَیانُ ماقَبْلَکُمْ مِنْ خَبَرٍ، وَخَبَرُ ما بَعْدَکُمْ وَ حُکْمُ ما بَیْنَکُم. وَ هُوَالْفَصْلُ لَیْسَ بِالْهَزْلِ. مَنْ وَلاّهُ مِنْ جَبّارٍ فَعَمِلَ بِغَیْرِهِ، قَصَمَهُ اللهُ. و مَنِ الْتَمَسَ الْهُدی’ فی غَیْرِهِ أضَلَّهُ اللهُ. هُوَ حَبْلُ اللهِ الْـمَتینُ، و هُوَ الذِّکْرُ الْحَکیمُ، و هُوَ الصِّراطُ الْـمُسْتَـقیمُ. لاتُزیغُهُ الاْهْوِیَةُ و لاتُلْبِسُهُ الاْلْسِنَةُ و لایَخْلَقُ عَلَی الرَّدِّ،و لایَنْقَضی عَجائِبُهُ، وَ لایَشْبَعُ مِنْهُ الْعُلَماءُ. هُوَ الَّذی لَمْ تَکِنَّهُ الْجنُّ إذْ سَمِعَتْهُ أنْ قالُوا: ( إنّا سَمِعْنا قُرآناً عَجَباً یَهْدی إلَی الرُّشْدِ فآمَنّا بِهِ ) مَنْ قالَ بِهِ صُدِّقَ، و مَنْ عَمِلَ بِهِ أُجِرَ، و مَنِ اعْتَصَمَ بِهِ هُدِیَ إلی’ صِراطٍ مُستْقَیمٍ؛ هُوَ الْکِتابُ العَزیزُ الَّذی لایَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ.»
جبرئیل به نزد من آمد و گفت: ای محمّد! بهزودی در میان امّت تو فتنه برمیخیزد. پرسیدم: راه گریز از آن فتنه کدام است؟
جبرئیل گفت: کتاب خدا.[ و این کتاب خدا این ویژگی ها را دارد]:
آگهی مربوط به آنچه پیش از شما و پس از شما رخ داده و میدهد، در قرآن آمده است
و نیز حُکم و داوری میان شما در این کتاب است.
قرآن جداکنندهی میان حقّ و باطل است و شوخی نمیباشد.
هر ستمگری به قرآن پشت نماید و به غیر آن عمل کند، خداوند او را میشکند [و هلاکش میکند]
و هر کسی که هدایت و راهیابی را از غیر قرآن بجوید، خداوند او را به خودش وا مینهد و گمراه میشود.
قرآن ریسمان استوار خدا و ذکر حکیم است. قرآن، همان راه راست میباشد.
کتابی است که دلهای تهی و خالی از خِرد، کژی و ناراستی در آن پدید نمیآورند
و سخنان یاوه و بیهوده، راستی و درستی قرآن را نمیپوشانند
و نیز بر اثر کثرتِ خواندن کهنه و فرسوده نمیشود.
شگفتیهای قرآن پایان نمیپذیرد و دانشمندان هیچگاه از آن سیر نمیشوند.
قرآن، چنان جذّابیّتی دارد که وقتی گروهی از جنّ آن را شنیدند، شگفتیاش را نتوانستند پنهان کنند و گفتند:
( ما قرآن شگفتانگیزی شنیدیم که بهراستی بهسوی بالندگی و رشد، راهبری میکند. از اینرو به آن ایمان آوردیم. )
هر کس با قرآن سخن بگوید، گفتارش راست انگاشته میشود و هر کس به قرآن عمل کند، پاداش میگیرد و هر کس به قرآن بیاویزد، به راه راست هدایت میشود.
قرآن کتابی عزیز و فرازمند است که باطل و بیهوده از پیش و پس ـ گذشته و آیندهـ در آن راه ندارد. فرودآمدهای است از جانب خداوندِ ستادهکار و ستودهکردار.
به این ترتیب بخش دیگری از بحث خاتم پیامبران را بر اساس موضوع « خاتمیت بر محور قرآن » از منظر رسول اکرم را به پایان بردیم. الحمد لله اولاً و آخراً.
در بخش بعدی «خاتمیت بر محور قرآن» را از منظر امیر سخن و مولای مؤمنان و پیشوای پرهیزگاران، حضرت اسد الله الغالب، علی بن ابی طالب علیهم السلام را تقدیم حضور خوانندگان و کاربران گرامی می کنیم.