کتاب روزگاری که گذشت به قلم عبدالحسین صنعتی زاده ی کرمانی (۱۲۷۳ ـ ۱۳۵۱ش.)، نویسندة نام آشنای دهه های پیشین، نگاشته شده است. زمان طبع آن به سال ۱۳۴۶ باز می گردد و ناشر آن هم «چاپخانه ی تابان» در شهر تهران بوده است. صنعتی زاده در کتاب «از صبا تا نیما» به عنوان یکی از نویسندگان برجسته یاد شده است. با توجه به آن کتاب باید وی را از پیشگامان رمان نویسی در ایران دانست و آثارش را در شمار «رمانهای نوین فارسی» قرار داد. «دام گستران یا انتقام خواهان مزدک» و «داستان مانی نقاش» دو اثر معرفی شده او در بخش مربوط به «رمان های آموزشی و تاریخی» در آن کتاب هستند. همچنین؛ در بخش مربوط به «رمان های اجتماعی» نیز کتابی از او با نام «مجمع دیوانگان» به عنوان نخستین «اتوپیا» یا «رؤیای مدینة فاضله» در زبان فارسی یاد شده است.
مقصود صنعتی زاده در کتاب «روزگاری که گذشت» شرح زندگانی خود و پدرش، حاج علی اکبر صنعتی کرمانی، است. در واقع؛ هدفی که وی برای نگارش این اثر داشته، «شرح روزگاری است که بر وی و پدرش گذشته است.» در نگاه نخست این شرح زندگانی را یگانه عامل نگارش کتاب میتوان دانست؛ اما وقتی که رویکرد اعتقادی نویسنده، و نیز شخصیت های مطرح شده در کتاب در نظر آورده شوند، نتیجه ای ورای هدف ظاهری نویسنده حاصل خواهد شد.
پدر صنعتی زاده، حاج علی اکبر صنعتی، از بابیان ازلی کرمان بود و به این صفت نیز شهرت داشت. وی حتی در سال ۱۳۱۱ هجری قمری به قبرس رفته بود تا به دیدار پیشوای بابیان، میرزا یحیی صبح ازل، نایل آید. صنعتی زاده نیز چون پدر به این اعتقاد روی آورد. نورالدین چهاردهی، که چندسالی با محمدصادق ابراهیمی، یکی از بزرگان بابی در شصت سال پیش، ارتباط داشت، چندبار صنعتی زاده را در منزل او ملاقات کرده بود. سابقة صنعتی زاده که به سبب فعالیت های سیاسی ـ فرهنگی پدرش نیز تقویت می شد، سبب گردید تا در سال های جوانی با خاندان دولت آبادی که از خانواده های برجستة بابی بودند، وصلت کند. وی داماد کوچک حاج میرزا هادی دولت آبادی بود که با کوچک ترین دختر وی، قمرتاج، ازدواج کرد. کتاب «روزگاری که گذشت»، در سی و دو فصل تنظیم شده است. نوشتة پیش رو برخی فصل های مهمتر آن کتاب را که از نقطه نظر داده های تاریخی نهفته در آنها اهمیت بیشتری دارند، مورد بررسی قرار داده است.
آخوند ملا محمدجعفر کرمانی و عارفان کرمان
فصل دوم روزگاری که گذشت، «کلاسی بالاتر» نام دارد و به زمان کودکی و نوجوانی صنعتی زاده پرداخته است.در این فصل، زمانی که نویسنده از دوران تجارت پیشگی پدرش در عشق آباد سخن می گوید، تصویری از او را به همراه دو نفر از دوستانش آورده است. در این تصویر حاج علی اکبر صنعتی صورتی شبیه به کارمندان دولتی آن زمان دارد. نویسنده از پدر علت تغییر لباس به عبا و عمامه را پرسیده است: پرسیدم: «اکنون در سرت عمامه است. در صورتی که در این عکس با کلاه پوست هستی! چه سبب داشت که کلاه را برداشته عمامه گذاردی؟!» گفت: «چون در مملکت ما دولتیان به مردم بسیار ظلم و تعدی می نمایند، در جوانی در سلک و لباس آنها بودم و مقصودم این بود که از تعدی مصون بمانم. ولی چون سایر دوستان و آشنایانم عارف مسلک بودند و عمامه داشتند و برای برانداختن کانون ظلم و ستم در تلاش بودند، من هم کلاه را تبدیل به عمامه کردم و به لباس آنها درآمدم. و از آن روزی که با این دوستان همقدم شدم، با خود عهد کردم که در راه آزادی و مساوات تا آخرین نفس پایدار باشم. علی اکبر صنعتی در این خاطره به «دوستان و آشنایان عارف مسلک» خود که «عمامه داشتند» اشاره کرده و از تلاش این دوستان عارف مسلک «برای برانداختن کانون ظلم و ستم.» سخن گفته است.
باید گفت که اشخاص مورد نظر او در این گفتار، همان دوستان بابی وی بودند که عبدالحسین صنعتی زاده آنها را انسان هایی «عارف مسلک» توصیف کرده است. در ادامة بحث به این نوع خاص از عرفان و تأکید دلیل و مرشد آن «جماعت عارف مسلک» بر تدریس کتاب مثنوی پرداخته خواهد شد؛ اما نخست اشاره ای تاریخی. برجسته ترین شخصیت بابیان کرمان و بلکه تأسیس کننده آیین بابی در آن شهر، ملا محمد جعفر کرمانی (حدود ۱۲۴۱ ـ ۱۳۱۱ ق.) است. وی ابتدا شیخی بود و از شاگردان رهبر وقت شیخیان کرمان، حاج محمدکریم خان کرمانی، محسوب می شد. پس از آنکه ملا محمدعلی بارفروشی معروف به «قدوس» به دستور سید علی محمد باب برای تبلیغ حاج محمدکریم خان به کرمان آمد و به مقصود نایل نشد، آن مرام را به ملا محمد جعفر کرمانی معرفی کرد و توفیق یافت. از آن پس بود که ملا محمدجعفر ـ که حدود بیست سال از سنش می گذشت ـ به بابیان پیوست. وی بعد از ظهور دعوی «من یظهره اللهی» از سوی میرزا حسینعلی بهاء الله، او را تمکین نکرده و همچنان بر زعامت میرزا یحیی صبح ازل ـ که به عنوان جانشین سید باب شناخته می شد ـ تأکید نمود و به همراه چهار فرزندش، شیخ مهدی بحرالعلوم، شیخ احمد روحی، شیخ محمود افضل الملک، و شیخ ابوالقاسم روحی همچنان بر اعتقاد بابی خویش پا برجا ماند.
در میان فرزندان او، شیخ احمد روحی که در تایخ ایران شخص شناخته شده ای است، بعدها به قبرس رفت و داماد پیشوای بابیان، میرزا یحیی صبح ازل، گردید. استقامت ملا محمدجعفر کرمانی بر طریقت بابی (ازلی)، و ضدیت و مبارزة جدّی او با بهائیان ـ که در قالب یک روحانی به ظاهر مسلمان صورت می گرفت، ـ موجب شد تا بهاء الله در نوشته های خود از او و فرزندانش با عبارات بسیارتندی یاد کند: ارض ک ر [= کرمان]: لازم است شخص عالمی به کمال حکمت در آن ارض گاهی مرور نماید و به قدر امکان در آنجا توقف کند و به کمال حکمت رفتار نماید؛ چه که جعفر کذاب [= ملا محمدجعفر کرمانی] در آن ارض ظاهر. فی الحقیقه جعفر کذاب این است …. ابنائش اخبث از او. وی در جایی دیگر نوشته:این جعفر کرمانی گفته: «چند کتاب از نقطه ی اولی [= سید باب] و فلان [= به احتمال، صبح ازل] نزد من موجود.» قل کذبت و ربّ الکعبه. ایمُ الله! بی انصافی تکلم نموده! اسدالله فاضل مازندرانی، تاریخ نگار مشهور بهائی، نیز ملا محمدجعفر را این گونه به وصف آورده است: «ملا جعفر از علمای بیان و موجب نشر این امر در کرمان گردید ولی با اعاظم اصحاب ملاقات و معاشرت نکرده، در هیچیک از مراحل قیام و اقدام های خطرناک بابیه داخل نشد و در ظاهر مقام ملایی اسلامی را محفوظ داشته، طریق احتیاط و تحفظ را فرونگذاشت.» ملا محمدجعفر با حفظ ظاهر اسلامی خود توانسته بود تا در جرگة مدرّسان دینی کرمان قرار گیرد. محل تدریس او در مکانی قرار داشت که توسط یکی از بزرگان کرمان برای این کار وقف شده بود. او به موجب وقف نامه حقوقی نیز می گرفت. این تدریس اسلامی پس از او به فرزندش، شیخ مهدی بحرالعلوم، تفویض گردید در حالی که او نیز چون پدر بابی (ازلی) بود اما ظاهری اسلامی داشت.
در مقابل بهائیان؛ بابیان (ازلیان) به تجلیل و تکریم ملا محمدجعفر کرمانی پرداخته اند. در کتاب «هشت بهشت» که نگاشته میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی است، نام ملا محمدجعفر در زمره ی سی و چهار بابی نخستین که در میان بابیان دوره ی اولی ممتاز بودند، آورده شده است. عزیه خانم نوری، خواهر بابی بهاء الله، نیز در رسالة «تنبیه النائمین» تجلیلی بلندبالا از ملا محمدجعفر به دست داده است. وی به مناسبت گفتگو دربارة حاج میرزا احمد مشرف کرمانی که یکی از شاگردان ملا محمدجعفر بود، چنین می نویسد: این شخص عظیم الشأن [= میرزا احمد مشرف کرمانی] ازجمله تلامذة درس و اصحاب جناب ملا محمدجعفر کرمانی است. و آن بزرگوار [= ملا محمدجعفر] از اجلۀ ارکان اهل بیان [= بابیان] و سابقین اوّلین از مؤمنین به حضرت نقطۀ اولی [= سید باب] است. و در کرمان ایشان اِعلای لوای بیان نموده و تا قدم آخرین و نفس واپسین بر جادۀ هدایت و صراط حق مستقیم بوده و هیچگاه به اضلال مضلین و اغوای مبطلین اعتنا نفرموده، کالجبل الراسخ الرفیع و الطود الشامخ المنیع بر امر الهی ثابت و مستقر بوده. و اوقاتی که حضرت قدوس بعد از مراجعت از سفر مکه در ملازمت حضرت نقطه مأمور کرمان برای تبلیغ حاج محمدکریم خان شده و به کرمان تشریف آورده، جناب ایشان نهایت خدمت گذاری و جان نثاری را بجا آورده، اسباب مسافرت و عزیمت آن حضرت را به طرف مازندران فراهم کردند. و از طرف قرین الشرف حضرت ثمره [= میرزا یحیی صبح ازل] در توقیعات رفیعات و الواح صادره نهایت توصیف و تعریف از ایشان شده، او را «عالم جلیل و جعفر کبیر» خطاب فرموده.عزیه خانم سپس متن لوحی را که صبح ازل پس از درگذشت ملا محمدجعفر برای زیارت او نوشته، آورده است.
پدر نویسندۀ کتاب روزگاری که گذشت نه تنها در جرگۀ شاگردان ملا محمدجعفر کرمانی قرار داشت، بلکه با راهنمایی او به آیین بابی روی آورده بود. عبدالحسین صنعتی زاده این تغییر کیش را بدین گونه روایت کرده است: … روزی از او پرسیدم: «چطور شد که بعد از آمدنت از عشق آباد به کرمان، به اسلامبول و هندوستان مسافرت کردی؟» گفت: «من هم مانند سایر مردم چشم و گوشم بسته بود. آن ایام گوشم کر نبود و به سقط فروشی مشغول بودم. گاهی به اتفاق دوستانم در مجلس درس آخوند ملا محمدجعفر حضور مییافتم و در این مجالس به جای کتب عربی و فقه و اصول، کتاب مثنوی ملای رومی خوانده می شد و آخوند آن اشعار را شرح میداد و هروقت به آنجا می رفتم، صحبت هایی می شنیدم که همه تازگی داشت …. آخوند ملا محمد جعفر خودش روزی از مریدان بسیار نزدیک حاج محمد کریم خان، رییس شیخیه، بود.ولی به واسطۀ برخورد به مسافر تازه ورودی به کرمان و مباحثات علمی، مجذوب آن شده و تغییر عقیده می دهد و درس و بحث حاج محمد کریم خان را گذارده و به خواندن مثنوی و تفسیر کردن اشعار آن کتاب دل می بندد. تنها خود آخوند پیرو جلال الدین رومی نمی شود؛ بلکه عده ای از مردمان با ذوق و منورالفکر و عارف مسلک به او گرویده و همه روزه در مجلس درسش حضور پیدا می کردند و من هم حاضر می شدم. در این مجلس نامحرمی نبود و همۀ ما اهل راز بودیم و بدون ترس و بیم از ظلم و ستمکاری حکام و مأمورین دولت و بستگان و ملاهایی که با حکومت های وقت بند و بست داشتند، صحبت می کردیم.
هر روز این شیخ بزرگوار دریچه ای از نور به روی قلب شاگردان خود می گشود و مثل این بود که مأموریتی معنوی به او رجوع شده که عده ای را از جهل و نادانی به علم و معرفت رهبری کند. چنان حرف های عالمانۀ آخوند در من اثر داشت، که چشم از دنیا و زندگی پوشیده تصمیم گرفتم دل به دریا زده سفری دور و دراز بنمایم و دنیا را سیر و سیاحت کنم و آنقدر جستجو کنم تا حقیقت را دریابم.
در این کلام، نویسنده که خواسته مطلب را در لفافه بیان کند از ملا محمدعلی بار فروشی که یکی از پیروان اولیۀ سید باب و هجدهمین حرف از «حروف حی» او بود، با عنوان «مسافر تازه ورودی به کرمان» یاد کرده که ملا محمدجعفر به سبب «مباحثات علمی، مجذوب آن شده و تغییر عقیده» داده است. جالب تر از این، بیان او دربارۀ مشی عرفانی آنهاست. صنعتی زاده با توجه به استفادۀ ملا محمدجعفر از کتاب مثنوی، او و شاگردان بابی شده اش را از پیروان جلال الدین مولوی معرفی می کند: «تنها خود آخوند پیرو جلال الدین رومی نمی شود؛ بلکه عده ای از مردمان باذوق و منورالفکر و عارف مسلک به او گرویده و همه روزه در مجلس درسش حضور پیدا می کردند.» نکتۀ قابل توجهی که باید آن را از نظر دور نداشت، استفادۀ بابیان (ازلیان) ـ و نیز بهائیان ـ از کتاب مثنوی است. شیخ هادی نجم آبادی ـ که خود از داعیان بابی بود، ـ نظر خاصی به مثنوی داشت.
میرزا عیسی نجم آبادی، نوۀ دختری شیخ، به این نکته اشاره کرده است: «مرحوم آقا همیشه مثنوی مولوی می خواندند و هنگامی که خسته می شدند، از یکی از فرزندان خود می خواستند برایشان مثنوی قرائت کند.» ملک المتکلمین، واعظ بابی به ظاهر مسلمان که در عصر مشروطه شهرت فراوانی یافت، به مثنوی دلبستگی فراوان داشت. ادوارد براون در کتاب «یک سال در میان ایرانیان» از یک بابی کرمانی به نام «فتح الله» یاد کرده و به گونه ای نوشته که احتمال تأثیر مثنوی در بابی شدن او را به ذهن می آورد. البته علت علاقۀ بابیان به کتاب مثنوی را باید در همسانی برخی اشعار آن با دیدگاه های ایشان جست. از این روست که داعیان بابی چون ملا محمدجعفر کرمانی و شیخ هادی نجم آبادی در ظاهر یک روحانی مسلمان با شرح و تفسیر مثنوی راه را برای بیان تدریجی اعتقاد بابی خویش هموار می کردند.
سفر برای کشف حقیقت
در فصل سوم کتاب که «آنچه در بندر عباس گذشت» نام دارد، سفر مهم حاج علی اکبر صنعتی به هندوستان و سپس اسلامبول شرح داده شده است. براساس نوشتۀ عبدالحسین صنعتی زاده، همراهان او در این مسافرت کربلایی اکبر، کرمعلی موتاب، و شیخ ابوالقاسم روحی نام داشتند. پیش از این آمد که در گفتار صنعتی زاده هدف از این مسافرت «پیداکردن حقیقت» توصیف شده است.
در فهرستی که قمرتاج دولت آبادی، همسر سابق صنعتی زاده، از تعدادی از بابیان دیدار کننده با میرزا یحیی صبح ازل در قبرس فراهم آورده، نام این سه تن (صنعتی، موتاب، و کربلایی اکبر) نیز به چشم می خورد. وی از پدرشوهر خود، حاج علی اکبر صنعتی، یاد کرده و دو نفر دیگر را نیز همراهان او در مسافرت به قبرس دانسته است. این دیدار در سال ۱۳۱۱ هجری قمری صورت گرفت.در همین سفر بود که به سبب یک حادثه ی ناخواسته که در نزدیکی جیرفت روی داد، علی اکبر صنعتی قدرت شنوایی خود را از دست داد و تا پایان عمر ناشنوا گردید.
دیدار با سیّد جمال الدین افغانی (اسدآبادی)
فصل پنجم کتاب که در آن به اقامت علی اکبر صنعتی و دوستانش در اسلامبول پرداخته شده، از نگاه تاریخی یکی از مهم ترین فصل های کتاب «روزگاری که گذشت» است. آن گونه که صنعتی زاده نوشته، علی اکبر صنعتی در اسلامبول پس از ملاقات با میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی، «تمام مشکلات و ناراحتی ها» را به فراموشی سپرد.
پس از حاصل شدن صمیمیت بیشتر، میرزا آقاخان تصمیم گرفت صنعتی را با سید جمال الدین افغانی (اسدآبادی) آشنا کند. صنعتی زاده از زبان پدرش نوشته: [میرزا آقاخان] به سراغم آمد و به اتفاقش به جانب محلۀ ایاس پاشا رهسپار شدیم و در ضمن صحبت اظهار داشت: «می خواهم شما را نزد آقای سیّد جمال الدین اسدآبادی برده و با او آشنا کنم. سیّد به مردمانی که وطن دوست هستند، بسیار احترام می گذارد. بیشتر اوقات در خانه اش کسانی که برای آزادی ملت ایران کوشش دارند، اجتماع می نمایند و حیف است که در اسلامبول باشی و سیّد جمال را ملاقات ننمایی.
در مجلس سید جمال الدین که صنعتی زاده توصیف معنی داری از آن به دست داده،از ایرانیان، میرزا آقاخان، شیخ احمد روحی، میرزا رضای کرمانی، و علی اکبر صنعتی حضور داشتند. علی اکبر صنعتی در زمان اقامت در اسلامبول، با میرزا رضا کرمانی ـ که چندی بعد به قتل شاه ایران اقدام کرد ـ نیز همدم بود: [میرزا رضا کرمانی] همیشه درب اتاق و کنار کفش کن می نشست. و چون از دولتیان زیاد صدمه دیده بود، و سید هم بی پروا از آنان مذمت می کرد، به کلی شیفته و فریفتۀ سخنان او شده و هرموقع او صحبت می کرد، دهانش از تعجب باز می ماند و به تمام بیاناتش گوش می داد. هیچ وقت کسی به خاطرش خطور نمی کرد که از آن مجالست ها و استماع بیانات، آن مرد فقیر و ستم کشیده روزی کارش به اینجا بکشد که با شلیک چندگلوله ی ششلول، ناصرالدین شاه را هلاک و بنیاد سلسلۀ سلطنتی را با آن قدرت استبدادی واژگون سازد.
باید دانست که زمان ورود علی اکبر صنعتی به اسلامبول مقارن بود با فعالیتهای سید جمال الدین و یارانش برضد پادشاهی ایران. ایشان بر آن بودند تا تمام کشورهای اسلامی را تحت رهبری خلافت عثمانی درآورند. در تاریخ از این تکاپو به «جنبش اتحاد اسلام» یاد کرده اند.میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، شیخ ابوالقاسم روحی، شیخ محمود افضل الملک، احمد میرزا فرزند میرزا یحیی صبح ازل، میرزا حسین شریف کاشانی، و میرزا رضا کرمانی، بابیانی بودند که در این مسیر با او همکاری می کردند. میرزا آقاخان مانند علی اکبر صنعتی توسط ملا محمدجعفر با تعالیم سید باب آشنا شده بود. شیخ احمد روحی، افضل الملک، و شیخ ابوالقاسم نیز – همان گونه که پیش از این آمد، -فرزندان ملا محمدجعفر بودند و مانند وی می اندیشیدند. احمد میرزا فرزند صبح ازل بود.میرزا حسین شریف کاشانی هم فرزند آخوند ملا محمدجعفر نراقی بود که از بزرگان بابی به شمار می رفت. میرزا رضا کرمانی نیز از بابیان کرمان بود که با شاگردان ملا محمدجعفر حشر و نشر داشت.
اگر چه سیدجمال الدین خود سودایی دیگر در سر داشت و اتحاد اسلام نیز در چارچوب عثمانی آن از ابعادی گسترده برخوردار بود، ولی چنین به نظر می آید که این گروه خاص در ظاهر اتحاد اسلام خواهان براندازی سلطنت قاجار بودند که بزرگترین دشمن آیینشان به شمار میرفت. همانگونه که پیش از این آمد، حاج علی اکبر صنعتی در همین مسافرت به قبرس نیز رفت و با پیشوایش دیدار کرد و عبدالحسین صنعتی زاده نیز که از آن دیدار آگاه بود، نمی خواست از آن ذکری به میان آورد. پایان بخش سفر حاج علی اکبر به اسلامبول مأموریتی بود که از جانب سید جمال الدین و اطرافیان بابی او برعهدۀ وی قرار گرفت: رساندن بسته ای محرمانه به حاج شیخ هادی نجم آبادی، چهرۀ برجستۀ حوزۀ اتحاد اسلام تهران. پس از تشکیل حوزۀ اتحاد اسلام در اسلامبول، گروهی از کسانی که در مسیر سیاست با سید جمال الدین همراه بودند، شعبۀ این جنبش را در تهران تأسیس کردند. در میان ایشان بسیاری از فعالان بابی (ازلی) نیز حضور داشتند که یکی از برجسته ترین های ایشان حاج شیخ هادی نجم آبادی بود.
خاطره ای که حاج علی اکبر برای فرزندش دربارۀ این مأموریت مهم نقل کرده، چنین است: روزی میرزا آقاخان با همان طرزی که خودش برای من معلوم کرده بود، یعنی با اشاره و حرکات لبها، سر حرف را باز کرده گفت: «رفقای من می خواهند به تو مأموریتی بدهند و چون انجام این مأموریت بی خطر نیست و تو گوش هایت کر است، کسی از تو مظنون نمی شود، انجام این کار را از تو خواسته اند.» پرسیدم: «چه مأموریتی و چه کاری؟» گفت: «اخیراً دولت ایران در پستخانه ها از توزیع مراسلات و جراید و مجلاتی که ما برای بیداری هموطنان می فرستیم، جلوگیری می نماید. و چون مراسلات و مکاتیب مهمی است که بایستی به هر نحو شده به تهران برسد و به هیچکس هم اطمینان نمیشود کرد، قرعۀ انجام این کار به نام تو اصابت نموده و باید در این موقع فداکاری کرده و اگر لازم شود، جان خود را هم فدا کنی.» در همان وهلۀ اول مشکلات کار را دانستم ولی چون وظیفۀ خود میدانستم، بی چون و چرا با جان و دل انجام این خدمت را برعهده گرفتم. همان لحظه در تدارک مراجعت به ایران افتادم و پس از دو روز حامل بستۀ کوچکی بودم. مقصد مأموریت من تهران و آن بسته که رویش هم چیزی نوشته نشده بود، بایستی به آقای حاج شیخ هادی نجم آبادی مجتهد برسانم …. یکی از اسبابی که بر اهمیت تاریخی فصل پنجم روزگاری که گذشت می افزاید، آگاهی از مقام و اهمیت شیخ هادی نجم آبادی نزد سید جمال الدین و بابیان اسلامبول است که رهبری جنبش اتحاد اسلام را در دست داشتند.
نکتۀ قابل توجه دیگری که در این فصل وجود دارد، پاورقی بسیار مفصلی است که از ابتدای این فصل یعنی صفحه ی ۳۴ کتاب، شروع شده و تا صفحه ی ۵۱ در فصل ششم ادامه می یابد. در این پاورقی، متن کامل شرح حال میرزا آقاخان کرمانی که به قلم شیخ محمود افضل الملک، فرزند ملا محمدجعفر کرمانی، نگاشته شده، آمده است. صنعتی زاده این شرح حال را بدین گونه معرفی کرده است: «این شرح احوال به قلم مرحوم شیخ محمود افضل الملک معروف به «جدّی افندی»، برادر شیخ احمد روحی شهید، می باشد.» با این حال؛ وی مأخذ این شرح حال را به اشاره ای گذرا یاد کرده و تنها در پاورقی آخرین صفحۀ کتاب، نشانی آن را آورده است. این شرح حال در ابتدای کتاب معروف «هشت بهشت» که اثر مشترک میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی است آمده است.این دو فعال بابی در آن کتاب برآن بوده اند تا به بیان اعتقادهای بابی پرداخته و بطلان طریقت بهائی را به اثبات رسانند.
دیدار حاج علی اکبر صنعتی با شیخ هادی نجم آبادی
فصل ششم کتاب «روزگاری که گذشت» دوران کوتاه اقامت علی اکبر صنعتی در شهر تهران را شرح داده است. آنچه در ابتدای ورود به تهران توجه صنعتی را به خود جلب نموده و فرزندش نیز آن را در کتاب خاطرات خود آورده، اعدام دونفر «بابی» در «پای قاپوق» است که بخشی از این زندگینامه به توصیف جزئیات آن اشاره دارد.
حاج علی اکبر در ادامه به شرح مراجعۀ خود به منزل شیخ هادی نجم آبادی و دیدار با او پرداخته است. باید دانست که شیخ هادی نجم آبادی گذشته از اشتراک دیانتی که با فعالان بابی اسلامبول داشت، همانند ایشان از دوستان و همکاران میرزا ملکم خان نیز به شمار می رفت.در آن زمان ملکم خان ضلع سوم مثلث همکاری بود که دو ضلع دیگرش را سید جمال الدین و فعالان بابی تشکیل داده بودند و با تمام قدرت در براندازی حکومت ناصری می کوشیدند. در همان سالها بود که ملکم خان ازسوی میرزا یحیی صبح ازل «رجعت عیسوی» خوانده شد.روزنامۀ قانون نیز که بیانگر اندیشه های ضدقاجار ملکم خان بود، بر اساس همین همکاری به اسلامبول می آمد و از آنجا به یاران ایران همچون شیخ هادی نجم آبادی می رسید. روایت کتاب با تغییر تصمیم علی اکبر صنعتی در مراجعت به کرمان ادامه می یابد. پس از آن، شرحی کوتاه در مورد اقامت چندماهۀ وی در تهران و «معاشرت و آمیزش با مردمانی که همه از آزادی خواهان نخبه و ازخود گذشته بودند» آورده شده است.
بازگشت حاج علی اکبر صنعتی به کرمان
بعد از آن درنگ کوتاه، علی اکبر صنعتی بر آن شد تا به کرمان بازگردد. نویسنده در ادامه ی بحث، از دیدار حاج علی اکبر با پدر خویش (پدربزرگ نویسنده) سخن گفته است. پدر که از ناشنواشدن فرزندش بسیار اندوهگین شده بود، از مجالست او با سید جمال الدین و نیز قانون خواهی او ناراحت شده و شماتتش کرد. صنعتی کوشید تا با بسط و توضیح موضوع، پدر را آرامش دهد، ولی سودی نداشت: [پدر] به جای آن که درست فکر کند و حق را از باطل تشخیص دهد، گفت: «از این صحبت های تو بوی کفر می آید. اگر به خودت رحم نمیکنی، لااقل به ما رحم کن.» گفتم: «من با خدای خودم عهد کرده ام که لحظه ای آرام نگیرم و از این صحبت های تو هم در عقیدۀ راسخی که دارم تردیدی پیدا نخواهم کرد.» روشن است که پدر صنعتی احتمال میداد فرزندش با بابی ها همنشین شده باشد. چرا که در آن زمان، بسیاری از کسانی که از این قبیل سخنان می گفتند، به بابیان نسبت داده می شدند.
پیشروان آزادی در کرمان
فصل هشتم کتاب که «پیشروان آزادی» نام دارد، یکی دیگر از بخشهای مهم این نوشته است. صنعتی زاده در این بخش بر آن است تا به زندگانی برخی از بزرگترین فعالان بابی عصر ناصری بپردازد. هر چند که بر پایۀ روش تاریخ نگاری خود، به عنوان «پیشروان آزادی» اکتفا کرده است. وی پس از بیان مقدمه ای در توصیف ستم هایی که توسط نخستین پادشاه قاجار بر اهل کرمان رفته بود، از ظلم و جور برخی حاکمان عصر قاجار سخن گفته است. صنعتی زاده هدف خود از نگارش این مقدمه را ریشه یابی مبارزه های «پیشروان آزادی» با سلطنت قاجار عنوان کرده و نوشته: مقصودم از بیان این مطالب این است که اگر در این فصل شمّه ای از مجالس سرّی [را شرح داده و] یا به بیان شرح احوال مختصری از پیشروان آزادی می پردازم، خوانندۀ محترم بداند که پیدایش این مخالفین و این رادمردان شجاع و از خود گذشته از کجا آب خورده است.
البته در این نوع نگاه انتقادی نسبت به دوران حکومت قاجار این نکته را نیز نمیتوان از نظر دور داشت که دور از ذهن نیست دشمنی این بابیان مبارز با حکومت قاجار، بیش از آن که در ستمهای مؤسس این سلسله و اخلاف او ریشه داشته باشد، از دیدگاه اعتقادی ایشان نشأت می گرفت. در نگاه آنان ناصرالدین شاه قاجار، میرزا تقی خان امیر کبیر، و سعیدالعلمای مازندرانی، جنایتکارانی بودند که هر عذابی را استحقاق داشتند. چرا که؛ هریک به شکلی با سید باب و پیروان او درگیر شدند و ضربه هایی جبران ناپذیر به ایشان وارد آوردند. آنان در نظر داشتند تا با مبارزه هایی پیگیر سلطنت قاجار را به زیر آورند.
میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی
میرزا آقا خان کرمانی و شیخ احمد روحی، هردو داماد میرزا یحیی صبح ازل بودند. اینان نخستین پیشروان آزادی اند که شرح احوالشان مورد نظر صنعتی زاده بوده است: … میرزا آقاخان سر خود را برای همین تحریرات و نامه های آتشینی که برضد دولت استبدادی قاجاریه نوشته، تقدیم ملت ایران کرد. طنین کلام و صدای پرمهابت او را خواننده چنان از خلال جملات نوشته هایش درک می کند که گویی در میدان جنگی سرداری به سربازانش فرمان های نظامی و حمله می دهد. و آنطور از خود بیخود می شود، که می خواهد بی محابا جان خود را برای نجات وطن فدا کند …. البته روزی می رسد که از طرف ملت ایران از آن فدایی و شهید راه حریت و آزادی قدردانی به عمل آید. صنعتی زاده در ادامه، به رسالۀ «ان شاء الله ما شاء اللهِ» میرزا آقاخان اشاره کرده و سپس در پاورقی های صفحات 84 تا 97، متن کامل آن را آورده است. وی در ادامۀ بحث دربارۀ «پیشروان آزادی»، آخرین لحظات زندگانی میرزا آقاخان و یارانش را با شور و احساس فراوان وصف کرده است.
میرزا احمد مشرف کرمانی شخص دیگری که از نگاه صنعتی زاده در زمرۀ «پیشروان آزادی» به شمار آمده، میرزا احمد مشرف کرمانی است. میرزا احمد کرمانی از فعالان برجستۀ بابی بود. پیش از این آمد که عزیه خانم، خواهر بابی بهاء الله، در رسالۀ تنبیه النائمین او را «شخص عظیم الشأن» خوانده و به شاگردیش نزد ملا محمدجعفر کرمانی اشاره کرده است.ناشران کتاب تنبیه النائمین نیز از او با عنوان یکی «از فضلاء و آزادیخواهان به نام بابی» یاد کرده اند.
میرزا احمد در مکتب ملا محمدجعفر کرمانی آموخته بود که باید هم با حکومت قاجار و هم با بهائیان مقابله کند. از همین رو بود که با این دو گروه به مبارزه و دشمنی پرداخت و هردو را نیز با خود سرگران نمود. وی در رساله ای که در رد میرزا حسینعلی بهاء الله نوشته، از او پیوسته با عنوان «نفس مدعی» یاد کرده است. بهاء الله هم او را «رایحۀ منتنۀ کریهه» خواند. میرزا احمد در سالهای بعد به جرگۀ یاران سید جمال الدین در تهران پیوست و در زمرۀ پیروان شیخ هادی نجم آبادی قرار گرفت.در آستانۀ قتل ناصرالدین شاه، به دستور حوزۀ اتحاد اسلام اسلامبول به همدان رفت تا پس از وقوع قتل، مردم را به شورش وادارد. اما در این کار توفیق نیافت و پس از دستگیری، در انبار تهران به شکلی مبهم درگذشت. صنعتی زاده شرح حال حاج میرزا احمد کرمانی را این گونه آغاز کرده است: چون این فصل کتاب به نام پیشروان آزادی کرمان نوشته شده، لازم گردید از واعظ و سخنرانی بزرگ کرمانی که اگر در یکی از ممالک دیگر عالم بود، در شمار نوابغ محسوب می گردید، شمه ای بنویسم و با تأثر از او یاد کنم. وی سپس به جریان دستگیری میرزا احمد در کرمان به سال ۱۲۹۵ هجری قمری اشاره کرده است. سپس برخی مکارم اخلاقی میرزا احمد را یاد کرده و علت گرفتاری او را از زبان یکی از معاصرانش «بیان حرفهای تند و ضد حکومت بر فراز منبر» دانسته است. وی در ادامۀ این شرح حال بخشی را نیز به توصیف گفتگوی شجاعانة میرزا احمد با وکیل الملک ثانی، حاکم وقت کرمان، اختصاص داده، و مجازات او را شرح داده است. دیگر فعالان همدل در نهضت مشروطه صنعتی زاده در این قسمت جملۀ معترضه ای دربارۀ انقلاب مشروطیت آورده است.
وی پس از بیان اهمیت وعظ واعظان، تمام موفقیت مشروطه طلبان را مرهون تلاشهای سید جمال الدین واعظ اصفهانی و میرزا نصرالله ملک المتکلمین دانسته است. می دانیم که این دو در میان فعالان بابی جای داشتند. توصیف صنعتی زاده چنین است: و این شکی نیست که وطن پرستان ایران و موفقیتی که بعداً در سرنگون ساختن بنیاد استبداد و قاجاریه نصیبشان شد، همه مدیون سید جمال الدین واعظ و ملک المتکلمین بوده و برای همیشه نام آن بزرگواران باید در صفحات تاریخ انقلاب ایران نوشته گردد. ادامۀ شرح حال میرزا احمد مشرف کرمانی صنعتی زاده در ادامۀ شرح احوال میرزا احمد کرمانی، بار دیگر با روش مخصوص خود در نهان نویسی به میان آمده و دربارة میرزا احمد چنین می نویسد: «آنچه از نوشتجات و ترشحات قلم او پیداست، مشارٌالیه مروج مذاهب خاصی نبوده، بلکه خود داعیه ای داشته.» وی سپس از قول شخصی به نام «شیخ المشایخ» خاطره ای را هم به عنوان شاهد این دعوی آورده است.
جالب اینجاست که روایتگر این داستان نیز به احتمال یک بابی بود که تمایل نداشت خود و دوستانش به این عنوان شناخته شوند. صنعتی زاده در پایان سرگذشت میرزا احمد، از میرزا رضا کرمانی هم ـ که او نیز بابی بود ـ یاد کرده است: متأسفانه؛ با آن همه سختی و مشقّت زندان [که برای میرزا احمد رخ داد]، اینطور مقدر بود که میرزا رضای کرمانی قبل از کشتن ناصرالدین شاه در پهلوی اتاق حاج میرزا احمد، همشهری خود، منزل نماید و به هوای او در حضرت عبدالعظیم سکونت نماید. و چون سوابق حاج میرزا احمد به آزادی خواهی و سرسختی بر اولیای دولت وقت معلوم بود، همین که میرزا رضا گرفتار و محبوس می گردد، حاج میرزا احمد را هم باز به زندان میبرند. در این دفعه در زندان چراغ عمرش خاموش می گردد البته نه به مرگ طبیعی. پیش از این آمد که ـ به خلاف گفتار صنعتی زاده ـ همسایگی میرزا رضا با میرزا احمد موجب دستگیری او نشد. بلکه رفت و آمد آن دو با هم که از دید برخی پنهان نمانده بود، و نیز شورشی که میرزا احمد در همدان برپا کرد، سبب زندانی شدن او بوده است. شورشی که به دستور حوزه ی اتحاد اسلام اسلامبول و میرزا آقاخان کرمانی صورت گرفت. پس از دستگیری میرزا احمد، شیخ هادی نجم آبادی خواست وی و دوست شورشی اش را نجات دهد. شفاعت شیخ دربارۀ همکار میرزا احمد اثر کرد اما پیشینۀ ضدحکومتی میرزا احمد شفاعت استاد را بی اثر گذاشت و اندکی بعد در زندان درگذشت.
صنعتی زاده در این فصل دو تصویر از زمان زندان میرزا احمد و میرزا رضا آورده است. این تصویرها به زمان همکاری آن دو با یاران سید جمال الدین به سال ۱۳۰۸ هجری قمری مربوطند. باید دانست که مدتی بعد از بیرون رانده شدن سخت سید جمال الدین از ایران، یاران او فعالیتهایی ضدحکومتی را آغاز کردند و بعد از مدتی دستگیر شدند. این فصل با رثایی دربارۀ آن زندانیان پایان یافته است.
آزادی خواهان کرمان
«آزادی خواهان» عنوان فصل دهم کتاب «روزگاری که گذشت» است. این فصل نیز در نگاه تاریخی یکی از بخش های بسیار مهم کتاب به شمار می آید. اهمیت آن از آن روست که در خلال آن به هویت پاره ای از دیگر فعالان بابی نهضت مشروطیت می توان پی برد. شروع این فصل با مدرسة ملی کرمان و مدیر آن مدرسه یعنی «آقا سید جواد» است. صنعتی زاده در بیان فایدة واقعی این مدرسه، آن را «در باطن مرکزی برای وطن پرستان» دانسته در حالی که «در ظاهر این مدرسه برای تحصیل نوباوگان تأسیس شده بود.» جشن اعطای مشروطیت در مدرسۀ ملی برگزار شد. در این جشن بسیاری از دوستان پدر صنعتی زاده حضور داشتند: بعضی از این اشخاص گرفتار مصائب و صدمات بسیار شده، کتک ها خورده یا تبعید شده؛ اموالشان به غارت رفته؛ با تمام این مصائب تا آخرین لحظۀ حیات دست از عقیدۀ خود برنداشته، تا بالاخره بر دشمنان آزادی غالب شدند. یکی از این افراد آزادی خواه «آقا حسن کتابدار» بود: در میان اشخاصی که یاد می شوند، لازم است از مرد فاضل و دانشمندی موسوم به آقا حسن کتابدار چندسطری بنویسم.
مشارٌالیه روزنامه های قانون و مجلات میرزا ملکم خان را به امانت برای مطالعه به هرکس می داد. خود من طفل بودم، شنیدم کتابی شیرین و قصه ای دلنشین به اسم کتاب «حاجی بابای اصفهانی» در خانه دارد. با اطمینان کامل روزی پرسان پرسان به در خانه اش رفتم و حلقۀ در را کوبیدم. خودش آمد درب را باز کرد. و همین که دانست کتاب حاج بابا را از او میخواهم، بی مضایقه کتاب را آورد و با دست لرزانش به من داد و سفارش کرد آن را خوب محافظت کنم. نمی دانستم از شوق و ذوق چه کنم. در وسط کوچه ها راه میرفتم و از آن کتاب می خواندم و لذت می بردم. آشنایی بیشتر با «آقا حسن کتابدار» را از یکی از نامه های میرزا آقاخان کرمانی که به شوهرخواهرش، آقا میرزا علیرضای طبیب، نگاشته، می توان به دست آورد: دو کتاب به خط غیر نزد جناب مبادی آداب، آقا حسن کتابدار سلّمه الله ارسال شده. یکی؛ در علم فلسفۀ نظری؛ و دیگری؛ حقوق و قوانین آسمانی. ترجمه از کتب فرنگستان است در امر جدید. بگیرید به دقت ملاحظه فرمایید.
مطالب نافعه در آنها بسیار است. با بررسی عبارات این نامه دانسته می شود که میرزا آقاخان کتابهایی نافع در «امر جدید» که «حقوق و قوانین آسمانی» را نیز شامل می شدند، برای آقا حسن کتابدار فرستاده بود. روشن است که مراد از «امر جدید» همان اعتقاد بابی است. دکتر فریدون آدمیت، بر آن بود که این دو کتاب همان «هشت بهشت» و «حکمت نظری» بودند. دانسته است که این دو کتاب ازسوی میرزا آقاخان و شیخ احمد روحی در بررسی و تأیید اعتقاد بابی نگاشته شده بودند. در ادامۀ این فصل، صنعتی زاده فهرستی از کوشندگان راه مشروطیت که با پدرش دوستی داشتند، به دست داده است.این فهرست نام نود و چهار تن از کرمانیان آزادی خواه را در بر می گیرد. آنچه در این میان توجه خواننده را به خود جلب می کند، علامتهایی است که پس از برخی نامها گذاشته شده اند.
در جلوی نام برخی از این اشخاص علامت *** دیده می شود، برای بعضی نشان ** گذارده شده، و تنی چند نیز علامت * را دارا هستند. کسانی که دارای علامت *** هستند، از این قرارند: شیخ محمود افضل الملک، محمود امین الاسلام (درگاهی) (دبستانی)، شیخ مهدی بحرالعلوم، حاج مصباح الحکماء، میرزا محمد ناظم الاسلام، و آخوند ملا یوسف. صاحبان علامت ** نیز بدین شرح اند: شیخ احمد مجدالاسلام؛ احمد دهقان (بهمنیار)، شیخ ابوالقاسم فرزند آخوند ملا محمدجعفر، سید ابوتراب راوری؛ کربلایی ابوالقاسم قالیباف (شمر)، آقا حسن کتابدار، حاجی حسین عسکرمراد، ذوالریاستین، دکتر علیرضاخان رییس نمک، آقا میرزا شهاب الدین (نمایندۀ مجلس)، شمس الحکماء (نمایندۀ دورۀ اول مجلس شورای ملی)، شیخ المشایخ، شیخ حسین قمی شیخ الملک، سید مصطفی خان کاظمی، میرزا احمدخان شیبانی، علی خان سرهنگ توپخانه، علی زارع، علی آقا روحی، عطاء الملک (نمایندۀ مجلس)؛ کاظم ایران پور، میرزا محمد ابوالفتح زاده، محمدصادق ابراهیمی؛ میرزا مهدی خان تلگرافچی زاده؛ معاون التجار (نمایندۀ دورۀ اول مجلس)؛ یوسف پهلوان احمد؛ شیخ یحیی افضل الملک؛ و شیخ یحیی (نمایندۀ مجلس). در این میان، تصویری از میرزا غلامحسین، ناشر روزنامۀ دارالامان کرمان، آورده شده که پس از توضیح آن، علامت ** دیده می شود. کسانی که علامت * را دارند هم عبارتند از: حسنِ آقاتقی، حسین مشهدی محمد جوپاری، میرزا رضاخان عضو بانک شاهی؛ صادق خان جوپاری؛ عباس خان یاور؛ میرزا غنی خان زند؛ شیخ فرج الله سرآسیابی (نمایندۀ مجلس)؛ قوام الاسلام، مهدیِ آقاحسن (رییس بلدیه)، میرزا مهدی خان رییس دفتر، محمدجواد فولادی، میرزا آقا مستوفی؛ و محمدرضا باروت کوب. در میان افراد گروه نخست که با علامت *** مشخص شده اند، حاج مصباح الحکماء که احمد نام داشت، نوۀ پسری میرزا یحیی صبح ازل بود. شیخ مهدی بحرالعلوم و شیخ محمود افضل الملک همانگونه که پیش از این اشاره شد، فرزندان آخوند ملا محمدجعفر کرمانی (بنیانگذار آیین بابی در کرمان) بودند و آخوند ملا یوسف نیز داماد او بود. اینان همگی از پیروان میرزا یحیی صبح ازل بودند. (4 نفر از 6 نفر ذکرشده با علامت ***) در میان گروه دوم، یعنی صاحبان علامت **، شیخ احمد مجدالاسلام به نقل یکی از بهائیان هم عصرش «مرشدی داشت که ازل باشد.» شیخ ابوالقاسم فرزند آخوند ملا محمدجعفر کرمانی بود و اعتقادی چون او داشت.
کربلایی ابوالقاسم قالیباف (شمر) نیز در «رسالۀ کاتب کرمانی» که نگاشتۀ یکی از معاصران اوست، با عنوان «بابی» یاد شده است. بابی بودن آقا حسن کتابدار نیز پیش از این مورد بررسی و تأیید قرار گرفت. علی آقا روحی فرزند آخوند ملایوسف و نوۀ دختری ملا محمدجعفر کرمانی بود و از بابیان به شمار می رفت. عطاءالملک روحی که در سال های بعد از مشروطیت به نمایندگی مجلس سنا انتخاب شد، فرزند شیخ مهدی بحرالعلوم و نوۀ پسری آخوند ملا محمدجعفر کرمانی بود. وی همانند پدر و پدربزرگش به میرزا یحیی صبح ازل اعتقاد داشت. محمدصادق ابراهیمی در زمان پهلوی از بزرگان دینی بابیان به شمار می آمد.شیخ یحیی افضل الملک نیز فرزند دیگر شیخ مهدی بحرالعلوم و نوه ی ملا محمدجعفر کرمانی بود. (8 نفر از 29 نفر ذکرشده با علامت **) همچنین؛ باید دانست که در بیان استاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی برخی از افراد فهرست صنعتی زاده، شاگردان مکتب میرزا آقاخان، شیخ احمد روحی، میرزا احمد مشرف، ناظم الاسلام و مجدالاسلام بودند. این کسان عبارتند از: آقا میرزا غلامحسین [**]، آقا سید جواد[= مدیر مدرسه ی ملی کرمان]، ابوالقاسم شمر [**]، علی کاکو [= علی زارع **] ، آقا میرزا شهاب [**]، آقا مهدی رییس بلد [*]، محمود درگاهی (دبستانی) [***]، احمد دهقان (بهمنیار) [**]، و محمد پسر میرزا ابوالفتح [**]. روشن است که نزدیک ترین احتمال برای ادامۀ راه میرزا آقاخان، شیخ احمد، و میرزا احمد مشرف، همان اعتقاد بابی است که رویکرد سیاسی نیز می یافت.
دیده می شود که صنعتی زاده افراد ذکرشده در بالا را با عنوان کلی «آزادی خواهان» معرفی کرده، اما در میان آنان برخی را با علامت های ***، **، و * ممتاز ساخته است. همچنین؛ با توجه به منابع تاریخی دیگر دانسته می شود که تعداد قابل توجهی از این گروه ممتازشده (علامت داران *** و **) همچون نویسندۀ کتاب به گروه بابیان (ازلیان) تعلق داشته اند. بر همین اساس است که احتمال بابی بودن تمام علامت داران این فهرست به ذهن می آید.
فعالان بابی و ترویج آثار میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی
فصل دوزادهم به شرح اقامت چندماهۀ صنعتی زاده در تهران عصر مشروطیت پرداخته است.صنعتی زاده در تهران به همراه پدرش به منزل یکی از دوستان قدیمی او که در کوچۀ سراج الملک نزدیک میدان توپخانه ساکن بود، رفت. این دوست که در سطرهای بعد، بابی بودنش آشکار خواهد شد، وقتی فهمید صنعتی زاده خواندن و نوشتن می داند، یکی از نخستین سؤال هایی که از او پرسید، این بود که آیا کتابهای طالبوف را دیده یا نه؟ او هم در پاسخ گفت: «تمام را.» میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی یکی از روشنفکران شناخته شده در زمان مشروطیت بود.
وی با نگارش کتابهایی مانند «مسالک المحسنین» و «کتاب احمد» تأثیر بسیار زیادی بر مشروطه خواهان گذاشت. به همان اندازه که تجددخواهان از آثار و دیدگاه های او جانبداری می کردند، برخی عالمان روحانی با وی سرگران بودند. و این نبود مگر به سبب مطالبی که او در آثارش ذکر کرده بود. مطالبی که در نگاه ایشان با اصول دیانت اسلامی ناهمخوانی داشتند. در همان زمان شهرت داشت که بابی ها در ترویج آثار طالبوف کوشش دارند: «کتاب احمد و مسالک المحسنین تألیف مرحوم طالبوف … منسوب به این طایفه [= بابیان] شده و از طرف علماء قرائت آن ممنوع شده بود.» به نوشتۀ احمد کسروی، شیخ فضل الله نوری خواندن آثار طالبوف را ممنوع کرد.
با این سخن صنعتی زاده روشن می شود که بابیان به واقع در نشر آثار طالبوف کوشش داشتند و آنچه دربارۀ ایشان شهرت یافت، بی اساس نبوده است. میرزا مصطفی کاتب صنعتی زاده مدتی به خانۀ این دوست قدیمی که او را «شیخ» می نامد، رفت و آمد داشت: همه روزه صبح یک ساعت از روز بالا آمده، به خانۀ شیخ می آمدم و به اتفاق به تصحیح کتاب «تکوین و تشریع» که شخص محترمی موسوم به «آقا میرزا مصطفی کاتب» آن را نوشته بود، مشغول می شدیم. و چون به تدریج شیخ با من انس گرفت، کتب خطی دیگری را هم که نسخه های آن منحصر به فرد بود در اختیارم گذارد تا مطالعه نمایم. و بعداً دانستم که شیخ با «پروفسور برون» در لندن مکاتبه دارد و پروفسور برون از لندن برای شیخ پولی می فرستد و شیخ هم به طور امانت به همان کاتب دستور می دهد که از آن کتب استنساخ نماید و سپس؛ خودش شخصاً آن کتابها را تصحیح و به لندن می فرستد. برای توضیح این فراز، باید گفت که کتاب «تکوین و تشریع» اثر میرزا آقاخان کرمانی است. آدمیت توضیح کوتاهی دربارۀ آن کتاب آورده و نوشته که نسخۀ خطی آن را از شخصی به نام «علی محمد قاسمی» گرفته است. دانسته خواهد شد که این شخص نیز از بابیان (ازلیان) بود.
میرزا مصطفی کاتب نیز در میان بابیان جای داشت. علی محمد قاسمی ـ که ذکرش آمد ـ در مقدمه ای که بر یکی از آثار او نگاشته، شرحی دربارۀ زندگانی وی آورده است. یکی از فرزندان میرزا یحیی صبح ازل که عبدالوحید نام داشت، داماد میرزا مصطفی کاتب بود.این خود از مقام ارجمند او نزد پیشوای بابیان حکایت می کند. مهدی بامداد او را «مرد بسیار معتقد به آیین باب» معرفی کرده و نوشته که به همین سبب «تمام اوقات به کتابت آثار باب و صبح ازل اشتغال داشته» است.
فاضل مازندرانی نیز از ارج گذاری بابیان به وی سخن گفته است: مقیم طهران بوده، با لباس آخوندی و شهرت ملا مصطفی گوش بریده نزد ازلیان محترم و به شغل کتابت بیان فارسی و دیگر آثار حضرت اعلی [= سید علی محمد باب] و میرزا یحیی[= صبح ازل] و آقاخان کرمانی و شیخ احمد [روحی] و غیرها معاش می کرد. از میرزا مصطفی کاتب دو اثر در رد بهائیت و اثبات حقانیت میرزا یحیی صبح ازل به جای مانده است. نخست؛ پاسخی است که او به ملا زین العابدین نجف آبادی نوشته است.
براساس نوشتة یکی از دوستان صمیمی میرزا مصطفی، ملا زین العابدین یکی از آموزگاران میرزا مصطفی در تعالیم سید علی محمد باب بود اما با دعوت میرزا حسینعلی بهاء الله به وی پیوست و مدتی بعد نامه ای برای دوستش فرستاد تا او را نیز بهائی کند. این رساله در پاسخ آن نامه است. رسالۀ دوم او نیز پاسخی است به یکی از الواح عباس افندی (عبدالبهاء) که در آن به سختی به صبح ازل حمله کرده بود.این دو نوشته دارای نکات مهمی دربارة تاریخ بابیان و بهائیان هستند.
مشروطه خواهان بابی تهران
پس از شناخت میرزا مصطفی کاتب که بدون ذکر مشخصات کافی مورد تجلیل صنعتی زاده قرار گرفته، نوبت به توضیح بعدی او از خانۀ «شیخ» می رسد که آن هم گویای حقایقی از تاریخ مشروطیت است: خانۀ شیخ مانند قرائتخانۀ کرمان، پاطوق عده ای از مشروطه طلبان بود. معمولاً؛ صبحها در این خانه پس از آن که تصحیح کتب و کار یکنواخت ما خاتمه می یافت، آنها هم می آمدند و از هرجا صحبت ها می شد. البته بعضی از این اشخاص نویسنده و روزنامه نویس و نطاق بودند و از معاشرت با آنان و صحبت هایی که می داشتند، هرروز بر اطلاعاتم افزوده می گشت. ساعاتی که در این خانه سرگرم تصحیح و یا استماع صحبت های شیرین و پرمعنی دوستان شیخ بودم، به کلی این را که شش ماه متجاوز از شهر و خانه و مادرم دور شده ام، فراموش می کردم. آنچه دربارۀ شیخ آمده، برای شناخت او کافی نیست. همین اندازه می رساند که او از بزرگان بابیان تهران بوده است. همچنین؛ با بررسی تاریخ انقلاب مشروطیت ایران دانسته می شود که برخی تأثیرگذارترین های آن رویداد از بابیان (ازلیان) بودند. نویسندگانی چون حاج میرزا یحیی دولت آبادی، روزنامه نویسانی چون میرزا جهانگیرخان شیرازی، سخنرانان و نطاقانی چون ملک المتکلمین، و …. بنابراین؛ با احتمالی بالا می توان نتیجه گرفت که صنعتی زاده در این بخش توصیف مبهمی از جلسات مشروطه خواهان بابی آورده، بدون آن که نامی از آنان برده باشد. جلسات مشروطه خواهان در خانۀ شیخ بابی که با محوربودن او تشکیل می شد، یا مربوط به بابیان مشروطه خواه بود و یا آن که ایشان نیز در میانشان حضور داشتند. به ویژه که آنان در نگاه نویسندۀ بابی کتاب «نخبه ترین ساکنان پایتخت» بودند. همنشینی با آن «نخبگان» صنعتی زاده را «به هوس نویسندگی انداخت.»
تکاپوهای حاج میرزا یحیی دولت آبادی
درفصل بیست و یکم کتاب که «چگونه به تجسس همسری پرداختم؟» نام دارد، از تلاش-های نویسنده برای یافتن شریکی در زندگی صحبت شده است: … من در بدو ورودم به این شهر = تهران یک هدف و مقصودی داشتم. آرزویم این بود که یک زندگی مرفهی پیدا نمایم و شریکی در زندگی یافته یعنی عیالی مطابق میل و سلیقۀ خود پیدا کنم و با زندگی ساده و بدون پیرایش و آرامی مطابق همان زندگی که پدر و مادرم داشتند، بسر ببرم. او برای راهنمایی جستن به منزل حاج میرزا یحیی دولت آبادی رفت و موضوع را با او درمیان گذاشت. دولت آبادی هم بهترین راه را کمک گرفتن از خواهرش، صدیقه دولت آبادی، دانست و همان لحظه نامه ای به او نگاشت. صدیقه دولت آبادی یکی از اطرافیان خود را برای ازدواج با صنعتی زاده برگزید اما آن وصلت صورت نگرفت.
همانگونه که پیش از این آمد، سرانجام این تکاپوها به پیوند صنعتی زاده با قمرتاج، خواهر کوچک دولت آبادی، انجامید. این سالها زمانی است که میرزا یحیی صبح ازل رخت از جهان بسته بود. در آن دوران حاج میرزا یحیی دولت آبادی در میان شخصیت های درجۀ اول بابیان قرار داشت. صنعتی زاده بخشی را نیز به توصیف تکاپوهای دولت آبادی در این ایام اختصاص داده است: … حاجی میرزا یحیی دولت آبادی در نظر من مانند ژنرال و فرماندهی که با یاران خود در جنگ مشغول دفاع و حمله بوده باشد می آید. او به وسیلۀ قلم و ارسال نامه ها به شهرها و بلاد ایران، آزادی خواهانی را که در دوردست ترین نقاط مملکت بودند، راهنمایی کرده و به فعالیت وا می داشت ….
نتیجه گیری
با توجه به آنچه در این نوشته مورد اشاره قرار گرفت، دانسته می شود که بخش های مهمی از کتاب روزگاری که گذشت درواقع بیانگر نکاتی ناگفته از تاریخ بابیان (ازلیان) در دوران قاجار است. ولی چون در ثبت حوزه هایی از این دست چه از نظر حال و چه از لحاظ احتیاط مآل هیچگاه صراحت و شفافیت مقتضی نبوده، به صورتی مخفی و مکتوم بیان شده اند. نکتۀ مهمی را که باید در مطالعۀ این کتاب تاریخی مهم در نظر داشت، روش تاریخ نگارانۀ نویسنده است. صنعتی زاده در جای جای این کتاب به شرح نکاتی ناگفته از تاریخ بابیان پرداخته، بدون آن که کوچکترین اشاره ای به رویکرد اعتقادی ایشان داشته باشد. وی در ورای خاطرات خود حوادثی را که بر هم کیشانش رفته بازگو می کند. بر همین اساس است که کتاب روزگاری که گذشت را باید «روزگاری که در دوران قاجار بر تکاپوگران بابی (ازلی) گذشت» نام نهاد.
منبع: فصلنامه فرهنگى اجتماعى ” گفتگو” شماره ٥٩ اسفند ٩٠ ، ١٤٤ صفحه، از صفحه ١١٥ تا ١٤١
نویسنده:سیدمقداد نبوی