پرسش-وطن تون متری چند؟

161

پرسش

وطن تون متری چند؟

پاسخ نخست

می نویسم وطن و به همه ی مفاهیم مختلفی فکر می کنم که این کلمه برای هرکدوممون تداعی می کنه.

به بچگیم بر می گردم؛

به اون خونه ی ته کوچه ی بن بست که از تولد تا ۱۰ سالگیِ من رو دید.

به روزی که بعد اسباب­کشی تو اون واحدِ صد متریِ سوت و کور و بی وسیله قدم می زدم و نتونستم بغض دلتنگی و خداحافظی رو قورت بدم. بلند بلند گریه کردم…

خونه ی جدیدمون از همه نظر بهتر بود، ولی من تا سال ها توی خواب همون آپارتمان سفید و کوچیک رو خونه م می دونستم.

وطن مثل خونه است. نه؟

هرجا که باشه، هرجوری که باشه، دوستش داری؛ حتی اگه به دلیلی ترکش کنی، از قلبت بیرون نمی ره.

می نویسم وطن و یاد سلطان جلال الدین می افتم که یک شبانه روز با یه لشکر کم جمعیت جلوی سپاه عظیم مغول ایستاد و دست آخر مجبور شد بچه ها رو به دست رود بسپاره…

می نویسم ایستادگی و یاد ستارخان می افتم. سرداری که بعد ۹ ماه تحمل فشار، از قرارگاه اومد بیرون و بچه ای رو دید که از شدت گرسنگی یه بوته ی علف رو کند و خاک ریشه هاش رو خورد… مادر اون بچه اشک ستارخان رو درآورد وقتی گفت: «عیبی نداره فرزندم… خاک می خوریم اما خاک نمی دیم…»

زمزمه ی اون مادر تو گوشم می پیچه و به سه مادر دیگه فکر می کنم که نمی دونم فرصت عزاداری پای تابوت بچه هاشون رو پیدا کردن یا نه. وقتی لشکر روس به ایران حمله کرد، سه سرباز در مقابلشون، یک روز و نیم جنگیدن، جون دادن و توی همون مرز خاک شدن اما از خاکش دست نکشیدن…

به امیرکبیر فکر می کنم که وقتی جنوب و شمال ایران مثل موم تو دست انگلیس و روس بود و توی درباری که کسی از منفعتش کنار نمی کشید، شاهرگش رو گذاشت تا این سرزمین رو بهتر ببینه و زندگیش فدای اون سه سالی شد که به این خونه ی از پای بست ویران سامون می داد.

اما در مقابل کسایی رو نمی فهمم که چوبِ حراج زدن به این خاک آغشته به خون.

چطور می شه مرزهایی به بزرگی گرجستان و ارمنستان و قفقاز رو پیشکش کرد به غریبه؟ نمی تونم سردربیارم از کار فتحعلی شاه که اون سرزمین ها رو پاره ی تن ایران ندید و با نوشتن گلستان و ترکمان چای دو دستی تقدیمشون کرد به روسیه.

بغضم می شکنه وقتی به دوره جنگ جهانی اول بر می گردم و ایران رو می بینم که بی طرف بود اما بیشترین قربانی رو در جهان داشت؛ فقط به خاطر گرسنگی و قحطی…

تصویر گورهای دسته جمعی و جنازه هایی که تو خیابونا پوسیدن و مردمی که سر یه قرص نون به هم حمله می کردن رو می ذارم کنار عکس سربازای انگلیسی که نون رو از مردم غارت می کردن و اضافیشم می سوزوندن که یه وقت دست ایرانیا نرسه!

انگلیس تو اون سال ها ده میلیون نفر از بیست میلیون جمعیت ما رو با برنامه از پا در آورد تا با خاطر آروم ایران رو تو مشتش بگیره در حالی که خبری نبود از امثال امیرکبیر و جلال الدین و ستارخان و اون سه سرباز…

این واقعه ی تلخ رو می ذارم کنار دعای رهبر بهاییا برای امپراطور اون زمانِ انگلیس (۱) و دیگه تعجب نمی کنم که یه عده از پیروانش، همین روزا نیاز هم وطناشون به دارو رو با پول معامله می کنن!

تعجبی هم نداره؛ رهبرشون، عبدالبها، اعتقاد به وطن رو غیرعقلانی می دونه (۲) و دفاع از وطن رو کار سگها (۳)!

 

پاورقی:

1-عبدالبهاء رهبر دوم بهائیان چنین برای پادشاه انگلیس دعا می کند: «پروردگارا ، امپراطور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیت مؤید بدار و سایه بلند پایه او را بر این اقلیم جلیل (فلسطین) پایدار ساز» (مکاتیب ، ج 3 ، ص 576)

2-عبدالبهاء اعتقاد به وطن را اوهام و کار غیر عقلانی می داند چنانکه در کتاب خود آورده است: «و اما تعصب وطنی این نیز جهل محض است زیرا روی زمین وطن واحد است» (مکاتیب ، ج 3 ، ص 105)

3-رهبر بهائیان ، بهاءالله معتقد است مرزبندی زمین و دفاع از وطن کار سگ هاست وقتی چنین بیان می کند: «نفوس بشر ملل عالم مانند کلاب (سگ ها) این میدان را (کره زمین) تقسیم وهمی نموده اند.» (مکاتیب ، ج 1 ، ص 410)

این درحالی است که مرزهای جغرافیایی نوعی صیانت از فرهنگ ، نژاد ، سنت و اصالتا هویت یک ملت هست تا از نسل کشی فرهنگی در امان بمانند. اما شاهدیم که سخن رهبر بهائیان پایبندی به اصالت را موهوم می خواند.

نظرات بسته شده است.