اتابک بی باک!

22

پرسش

اتابک بی باک!

پاسخ نخست

-امیر نظام به سلامت!

-الساعه مرسولة قنسول جاپن رسیده، اذن ملاقات خواستند پیرامون مدارس عالیه ای که به توقیع حضرت عالی دائر شده، درخواست راهنما و استاد از ما دارند، بلکه نسخة مشابهی در خاک خودشان تأسیس کنند.

امیر لبخند رضایتی می زند به نشانه تأیید، به اشاره می گوید بعدی…

-دیگر اینکه محصول تازة کارخانه سلاح سازی و سامانی که به فقرة نظام داده اید توی دل اجانب را حسابی خالی کرده روس و عثمانی ماست ها را کیسه کرده اند، نه تنها دیگر خیال نگاه چپ به ممالک محروسة ما ندارند، عجالتاً نمایندة سزار معاهده ترکمانچای را کأن لم یکن تلقی کرده و قصد عودت سرحدات ما دارد.

امیر دستی به نشانه تأکید بلند می کند و خیز برمی دارد که: «این فقره را سریعا پیگیر شوید دست دست کردن مجاز نیست!»

امین الدوله دست بر چشم می نهد و ادامه می دهد: «و اما بعد… پیرو طاعونی که در مملکت فرنگ شایع شده وزیر مختار انگلیس درخواست کرده چند ده طبیب حاذق ایرانی به آنجا گسیل کنیم بلکه به برکت ذکاوت طبیبان ما بیماری مهار شود.»

امیر بادی به غبغب می اندازد، لبخند ملیحی گوشة لبش می نشیند و…

ناگهان… خون شَتَک می زند روی پردة تالار…. روی کلاه امین الدوله… روی قالی کاشان زیر پای امیر… سرخ سرخ سرخ سقف و کف و دیوار همه جا سرخ و جیغ جیغ جیغ…

-چیزی نیست پسرکم باز خواب پریشان دیدی خاتون لیوان کاسنی به سمت فرزند برد میرزا مسعود لبی تر کرد و با دست لیوان را پس زد.

-همه اش پریشان نبود مادر، کاش حقیقت بود اوایل رؤیای ما… خواب امیر نظام می دیدم، خواب سال ها بعد را که هنوز امیر هست و با بودنش مملکت به سامان است.

مادر زیر لب زمزمه کرد: الحق که وقتی بود به سامان بود.

بلند شد و زغال دودکش سماور را با انبر جابه جا کرد.

-والله دلم مثل این زغال کباب است هرچه امیر اسب ترقی مملکت را جلو برد بعد او به همان تیزی داریم عقب گرد می کنیم. دیروز خادمة باغ میرزا آقاخان از افجه آمده بود یک چشم اشک و یک چشم خون می گفت میرزا حسینعلی بهاء که به دستور امیر تبعید شده بود را با سلام و صلوات برگردانده اند؛ مهمان نور چشمیِ نوری ها شده؛ جماعت بابی هم دورش را گرفته اند، به خوش باشی دل بهاء امیرِ شهید را لعن می کنند و وزیر بی عقل و بی تدبیر و غدار می خوانندش و او را ناسزاها می گویند تا جایی که خادمه شنیده بود به امیر لقب اتابک سفاک و خونریز بی باک داده اند! (1)

میرزا مسعود براق شد. دستمال خیس از پیشانی برداشت. فریاد زد: وا عجبا! بابیانی که با فتنة زنجان و مازندران و نیریز گُله به گُله خاک وطن را لاله گون کردند به امیری که غائله های کشتار را خوابانده سفاک می گویند؟! منی که قاصد عریضه های دربار بودم می دانم که اتابک اعظم خواب و خوراک نداشت تا شورش و قتل عام این بابی ها را فرو بنشاند، چه خون دل ها خورد تا کرور کرور زیان فتنه هاشان را برای ملت و مملکت جبران کند! چه غلط ها… (2)

-آرام بگیر تصدقت بشوم. آن دستمال، آغشته به عرق بید است. هُرم تبت را می نشاند. بگذار باشد. میرزا با بی میلی دستمال را روی سر گذاشت.

-آخر وارونه گویی تا کجا؟ این علی محمد باب بود که امر به زنده نگذاشتن و مصادرة اموال غیر بابی ها را صادر کرد و الا امیر ما که به هر فرقه و مسلکی ملاطفت داشت. به خوانین افشار ارومیه دستور مراعات حال ارامنه داد، به اردشیر میرزا حاکم خوزستان دستور ملایمت با صابی ها، ولله اینها قتلة ملت بودند، نه فرقه و مسلک!

-حالا که دور دور اینها شده، به مرگ امیر بشکن می زنند و کام شیرین می کنند

– باید هم این جماعت بی رگ، بشکن بزنند! عروسی روس و انگلیس است و عزای ملت ایران و مگر قُنسول روس بر جنازه علی محمد باب گریه نکرد؟! باید هم به مرگ امیر ما بخندند این اجنبی پرست ها…. یک بار در ترور شاه و امیر ناکام ماندند همین بابی ها؛ حالا به آرزو رسیده اند.

میرزا مسعود گره بر ابرو انداخت و با بغض یله شد روی مُخَدّه.

-بگذار بخوابم. مادر دلم نیشابور است و این خبرهای رنگ رنگ شیهة لشکر مغول، خواب هزار بار بهتر از این بیداری… بگذار بخوابم؛ دیگر باید در خواب ببینیم روزهایی که میشد امیر باشد و وطن باشد و آبادی…

 

پاورقی:

1-نفرت رهبران بهائی از امیرکبیر را می توان در گفته هایشان آشکارا دید:

عباس افندی رهبر دوم بهائیان می گوید: «میرزا تقی خان امیرنظام…سمند همت را در میدان خودسری و استبداد بتاخت. این وزیر شخصی بود بی تجربه و از ملاحظه عواقب امور آزاده، سفاک و بی باک و در خونریزی چابک و چالاک، حکمت حکومت را شدت سیاست می دانست و مدار ترقی سلطنت را تشدید و تضییق و تهدید و تخویف جمهور می شمرد.» (مقاله شخصی سیاح، صص۳۴-۳۵)

شوقی افندی رهبر سوم بهائیان نیز می گوید: «اتابک اعظم، تقی سفاک و بی باک که حکم اعدام سید عالم (باب) را صادر نمود و جمعی از اصحاب را در مازندران و تبریز و زنجان و طهران شربت شهادت بنوشانید، دو سال بعد… به سخط شهریار پر کین مبتلا گشت و در حمام فین به اسفل السافلین راجع شد.» (توقیعات مبارکه، صص۱۸۱-۱۸۲)

2-امیرکبیر اعلام کرد سه جنگی که بابی ها به سردمداری بهاءالله انجام دادند ۵ کرور خسارت به خزانه مملکت وارد کرد این در حالی است که کل غرامتی که دولت ایران براساس عهدنامه ترکمانچای به دولت روس پرداخت کرد ۱۰ کرور تومان بود. (شوقی افندی قرن بدیع ج 1، ص 315)

هر کرور تومان در آن زمان معادل 500 هزار تومان بود.

 

نظرات بسته شده است.