نقدی بر بخش آخر پاسخ فاران دوستی بر نقد دوستی از سایت بهایی پژوهی(1)

0 717

آنچه از نظر شما می گذرد، نقدی است بر بخش آخر از مقالاتی که توسط جناب آقای فاران دوستی در سه بخش تحت عنوان “پاسخی بر نقد دوستی از سایت بهایی پژوهی” تنظیم گردیده است. در گفتارهایی که پیشتر در این مجال توسط فاران دوستی، “حبیب الله” و “فرید” به میان آمده، عناوین گوناگونی از بحث های مورد توجه در بررسی های بهائی شناسانه انعکاس یافته است. در گفتار حاضر نیز موضوعاتی همچون تغییر و دگرگونی در آثار بهائی، آزادی برداشت از متون بهائی، محدودیت های تشکیلاتی در انتشار آراء افراد پیرامون امر بهائی، انتزاع ولایت امر از رهبری بهائی، مشروعیت و معصوم بودن بیت العدل موجود از نظر پیشوایان بهائی، انفصال و طرد روحانی در آیین بهائی و … مورد بررسی و مداقه واقع شده است.

در مقاله ی پیش رو، بیاناتی از جناب فاران دوستی که از نقد ایشان نقل شده، داخل «گیومه» قرار گرفته است.

حبیب الله – سوم اردیبهشت ۱۳۸۸

۱)

«پاسخی بر نقد دوستی از سایت بهایی پژوهی(بخش آخر)

فاران دوستی

۲۷ اسفند ۸۷

دوستان گرامی ، در طی بیش از دوماهی که پنج مقاله از اینجانب به تناوب در رابطه با سخنان دکتر احمدی و سایت بهایی پژوهی چاپ شده این نوشتجات به لطف پروردگار بسیار مورد عنایت و توجه هموطنان عزیزم قرار گرفته گروهی ساز مخالف زدند و نوشته بنده را مورد لطف نقد و انتقاد خود قرار دادند – از این عزیزان کمال سپاس را دارم چرا که بسیار از ایشان آموختم – و گروه دیگر به طرفداری و تشویق بنده به ادامه این طریق مشغول شدند که از ایشان نیز بسیار ممنونم ولی انتقاد منتقدین بیشتر بکارم آید . با همه این احوالات این نوشته آخرین بخش از پاسخ اینجانب به نقد آقای حبیب از سایت بهایی پژوهی میباشد امیدوارم این گفتگو موجب شده باشد که هر دو طرف گامی پیش تر در راه حقیقت جویی برداریم . اما اینکه چرا اینجانب پاسخ مطلب ایشان را در سه قسمت مجزا با فواصل زمانی دو سه هفته ای دادم مطلب دیگریست که باید خدمت خوانندگان گرامی مطلبم عرض کنم که بنده با آنکه از محصلین ممتاز در دوران تحصیلاتم بودم ولی به لطف دوستان به ظاهر دشمن بجرم اعتقاد به دیانت بهایی از شرکت در کنکور سراسری و آزاد در وطنم ، ایران محروم شدم لذا مانند سایر جوانان بهایی محروم از تحصیل که مشمول این قانون قرون وسطایی شدند ، به کسب و کار در بازار ایران مشغول شدم حقیر هر روز حدود ساعت ۹ شب از سر کار به منزل بر میگردم و با خستگی ذهنی و جسمی تا پاسی از شب به جمع آوری مطالبی در مورد آئین بهایی مشغول میباشم و چون نمی خواستم پاسخم فقط یک پاسخی ساده و شخصی باشد پس سعی کردم با گردآوری مطالب مختلف و نگارش پاسخی محکم و مدلل نه تنها گفتگویی سازنده با جناب حبیب داشته باشم بلکه حقایقی را از دیانت مقدسه بهایی که در حجاب دروغهای بهایی ستیزان گرفتار بود را نیز برای خوانندگان اهل تحقیق روشن سازم . البته نمی دانم چقدر این پاسخها برای جناب حبیب و دوستانشان قانع کننده بوده ولی مسرورم که خوانندگان عزیزی که بهایی نبوده اند را به شناخت حقیقت مقدسه دیانت بهایی رساندم البته نمی توانم خوشحالیم را پنهان کنم از اینکه میبینم در این وانفسای وضع خراب اقتصادی بسیاری از ایرانیان ، آقای حبیب و همکارانشان در سایت بهایی پژوهی از حمایت منبع مالی خوبی برخوردارند چه که بدون آنکه نگران کار و درآمد باشند درست چند ساعت پس از چاپ مطلبی از بنده ، ناگهان مقاله ای مطول در پاسخ اینجانب میدهند البته بنده بخیل نیستم و امیدوارم هر روز جیب این عزیزان پر پول تر و البته تؤامان از دانش بیشتری هم برخوردار شوند حقیر که خودم هستم و خودم ، نه حامی مالی دارم و نه حکومتی پشت سرم فقط با توکل به الله مینویسم و مینویسم تا قدمی هر چند کوچک در راه شناساندن حقیقت به هموطنان عزیزم بردارم پس اگر کمی تاخیر در نگارش این پاسخها دیدید امیدوارم عذر مرا بخاطر نتیجه آن ببخشائید … حال میپردازم به دنباله مطلبم ( عزیزی به بنده توصیه کرد که مانند بخش دوم فقط به دادن لینک بسنده نکنم و اصل مطلب جناب حبیب را هم بنویسم چرا که بسیاری از خوانندگان به مطلب لینک مراجعه نمیکنند ، سخن درست را بجان ودل پذیرا شده و قسمتهای لازمه از نوشته جناب حبیب را هم دقیقا خواهم آورد ) »

دوست گرامی، جناب آقای فاران دوستی، بنده هم امیدورام که مشکلات و محدودیت هایی که برای شما وجود دارد هر چه سریعتر برطرف گردد. همانطور که در نقد بنده به نامه ی اول شما نیز اشاره شد، موضوعاتی که در این گفتگوها به میان آمده، در بسیاری از مواقع پیش از این نیز در سایت بهائی پژوهی به تفصیل در مورد آنها بحث و گفتگو شده است. لذا ارزیابی مطالبی که شما در رابطه با موضوعات مورد بحث به طرح آنها پرداخته اید، برای کسی که با مباحث سایت بهائی پژوهی آشنا باشد کار دشواری نبوده است.

واقعیتی که در این میان وجود دارد آن است که دیانت بهائی و دستاویزهایی که برای صادقانه و الهی جلوه دادن آن عنوان می شود براستی از جنس باطل است، و ایرادهایی که در چنین مرامی موجود است دقیقا همان ایرادها و تناقضات بنیادینی است که انتظار داریم در یک مرام دروغین بروشنی از آنها سراغ گرفته شود. واقعیت دیگر آن است که اگر چیزی در این عالم حقیقتا با تناقضاتی فاحش و بنیادین روبرو باشد، در صورتیکه تمام هستی برای موجه جلوه دادن آن گرد بیایند، حتی اگر تمام تلاش خود را برای “گردآوری مطالب مختلف و نگارش پاسخی محکم و مدلل” بکار گیرند، در نهایت به هیچ وجه از تناقض بودن تناقضات موجود کم نخواهند کرد.

این است که بخش عمده ی مطالب شما که پس از هفته ها تلاش و پیگیری و جستجو مطرح می شد، چیزی بیش از توجیهات غیر قابل قبول و احیاناً از این شاخه به آن شاخه پریدن، نبوده و نمی توانسته است باشد؛ حقیقتی که فرید عزیز نیز ضمن چند نقدی که بر مطالب شما نوشتند به خوبی آن را آشکار ساختند. هرچند جا دارد که علاوه بر روی آوردن به توجیهات غیر قابل قبول، توسل به دروغ و تهمت در هنگام فروماندن از ارائه ی مطالب معقول را نیز به مجوعه ی دستاوردهای شما بیافزاییم؛ خدا کند تمام مطالبی که شما ضمن این نوشتجات پیرامون سرگذشت و شرح احوال و روزگار خودتان تعریف کردید راست باشد، اما بی تردید آنچه در مورد حقوق بگیر بودن ناقدان سخنانتان و حمایت شدن آنها از سوی حکومت مطرح فرمودید دروغ است و تهمت است و کذب محض است.

در هر صورت بنده نیز از شما بابت این که “تا پاسی از شب به جمع آوری مطالبی در مورد آئین بهایی مشغول” بودید و چون نمی خواستید پاسختان “فقط یک پاسخی ساده و شخصی باشد”، پس سعی کردید “با گردآوری مطالب مختلف و نگارش پاسخی محکم و مدلل”، تصویری از مدل عمومی دستاویزهای بهائیان در مواجهه با ایرادات و تناقضات اساسی آیین بهائی ارائه کنید از شما تشکر می کنم. به هر حال هیچ وقت قرار بر این نبوده که تنها اهل ایمان در پاسداری از راستی و درستی، متحمل زحمت و تلاش باشند؛ اهل کفر نیز برای حمایت از باطل خویش خون خورده اند و اشک و عرق ریخته اند؛ “الّذین آمنوا یُقاتَلون فی سبیل الله والّذین کفروا یُقاتَلون فی سبیل الطّاغوت”. هر چند که تقدیر الهی بر آن رفته است که باطل، فرودست و در حضیض باشد و حق، همواره فرادست و بر فراز بماند؛ “وَ جَعَلَ کَلِمَةَ الّذینَ کَفَرُوا السُّفلى‏ وکَلِمَةُ اللهِ هِیَ العُلیا واللهُ عزیزٌ حَکیم”.

۲)

«بند ۴ از نقد سایت بهایی پژوهی :

نوشته اید : چیزی که آقای دکتر احمدی گفته اند کتاب های دیانت بهایی است، نه فقط کتب مقدسه. بنا بر این کتاب هایی مثل کتاب “نظر اجمالی به دیانت بهایی” که در چاپ های مختلف تفاوت های زیادی کرده است، شامل گفته ی ایشان می شود اما اگر از این موضوع هم صرفنظر کنیم و تنها در مورد کتب مقدسه بیاندیشیم، باز هم خلاف گفته ی شما را می بینیم. کتاب ایقان که به گفته‌ی شوقی افندی، بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین کتاب بهائیّت محسوب می‌شود. ما به صفحه ی اول کتاب در دو چاپ مختلف توجه می کنیم. عبارت” فلتقدسن “در صفحه ۲ سطر ۲ در ایقان ۱۵۷ صفحه ای غلط است زیرا لام امر بر سر جمع مخاطب امرداخل نمی شود چنان که بعضی بهائیان متوجه این غلط شده اند و عبارت ایقان را در چاپ های بعدی تصحیح کرده و به جای آن کلمه “قدّسوا ” را نشانده اند! اگر اندکی به صفحات دیگر چاپ های مختلف این بزرگترین کتاب بهائیت بنگرید اشکالات بیشتری را می توانید پیدا کنید.

اگرنظر دکتر احمدی در مورد تغییرات ، اشاره به کتابهایی است که توسط بهاییان در مورد آئین بهایی نوشته اند بنده بانظر شما را میپذیرم زیرا علم بشر ناقص است و هر روز رو به تکامل دارد هر چاپ جدید کتابی با نظر نویسنده آن میتواند با تغییرات یا ااضفاتی تؤام باشد پس فکرنمیکنم این مساله ایرادی داشته باشد که دکتر احمدی آن را بازگو کرده اند چون بسیاری از کتب بخصوص کتابهای دین شناسی مانند کتب اسلام شناسی و قرآن پژوهی هر دفعه که چاپ میشوند پشت جلد آنها شاهد عبارت ” ویرایش جدید ” هستیم پس ایراد بیهو ده ایست که از نویسنده ای بهایی در مورد اینکه چرا بین دو چاپ کتابش دو یا سه کلمه تغییر کرده است ، بگیریم . »

دوست محترم، کتابی که بنده مثال زده بودم کتاب “نظر اجمالی به دیانت بهایی” نوشته ی آقای “احمد یزدانی” بود. این کتاب نه حاوی پژوهش های شخصی نویسنده ی آن است، و نه در آن موضوعات مربوط به علوم ناقص بشری گنجانده شده تا قرار باشد مطالبش روز بروز با تکامل و اصلاح همراه گردد. کتاب مذکور قرار بوده تا معرف حقائق مربوط به دیانت بهائی باشد؛ دیانتی که شما به الهی بودن و نه بشری بودن آن معتقدید. به علاوه اعتبار مطالب این کتاب به تایید ولی امر شما یعنی جناب شوقی افندی نیز رسیده است. گذشته از این ها، تغییراتی که پس از وفات جناب شوقی در این کتاب صورت گرفته است بیشتر، از جنس دگرگون سازی های اساسی و محتوایی در مطالب مربوط به نظام رهبری دیانت بهائی بوده است. با این حال، شاید بتوان این سخن را پذیرفت که تغییرات صورت گرفته در ضمن چاپ های متوالی این کتاب، در بسیاری از مواقع به صورت یک جابجایی دو – سه کلمه ای نمود پیدا کرده است؛ در بیشتر این تغییرات سعی شده است تا کلمه ی “ولی امر” را حذف و حتی الامکان آنرا با کلمه ی دیگر “بیت العدل” جایگزین نمایند.

توضیح بیشتر این که کتاب نظر اجمالی به دیانت بهایی برای اولین بار در سال ۱۰۷ بدیع مطابق با سال ۱۳۲۹ شمسی به تصویب لجنه ملی نشریات امری رسیده و چاپ گردید. به دلیل حسن استقبال احبا و نیز تدریس کتاب در کلاسها، نشرهای آغازین آن به زودی پایان یافت و نشرهای دوم و سوم کتاب متوالیاً در اختیار احبا قرار گرفت. این کتاب سه سال قبل از انتشار، یعنی در سال ۱۰۴ بدیع، از نظر جناب ولی امراله گذشت و ایشان نیز آن را تأیید فرمودند. کتاب با این مطلب آغاز می شود:

“استخراج از توقیع منیع مبارک مورخ ۱۳ شهرالقدره سنه ۱۰۴ بدیع

حضرت ولی امرالله ارواحنا لعنایاته الفداء راجع به کتاب موسوم به نظر اجمالی در دیانت بهایی تالیف جناب آقا میرزا احمد یزدانی فرمودند: بنویس مطالعه این کتاب مفید و امید چنانست که نتایج کلیه در انتشارش حاصل گردد….”

بنابراین کتاب مورد بحث به هیچ عنوان یک کتاب معمولی نیست، زیرا اولاً به تصویب لجنه ملی نشریات امری رسیده و ثانیاً خود جناب ولی امراله آن را تأیید نموده اند. برای آشنایی با مواردی از تغییرات صورت گرفته در کتاب، ذیلاً به برخی از آنها اشاره می شود؛

تحریف اول: حذف واژه “ولی امر های متوالی ” پس از جناب شوقی

تحریف دوم: تغییر مقام تبیین و تفسیر حقایق آیات از ولی امر به بیت العدل

تحریف سوم: تغییر دو مرکز رهبری (ولایت امر و بیت العدل) به فقط یک مرکز (بیت العدل)

تحریف چهارم: تغییر مقام حفاظت از نصوص و تشریع از ولی امر به بیت العدل

تحریف پنجم: حذف مقام ریاست دائمی ولی امر بر بیت العدل

تحریف ششم: تغییر مرجعیت دادرسی و رسیدگی به شکایات محافل محلی از محافل ملی، از ولی امر به بیت العدل

تحریف هفتم: تغییر مقام تعیین کننده ی تعداد وکلای هر کشور از ولی امر به بیت العدل

تحریف هشتم: تغییر مقام علمی رسیدگی کننده به استعلام برای تبیین نصوص که توسط محافل محلی در اختلاف با محافل ملی صورت گرفته، از ولی امر به بیت العدل

 

«به هر حال، همانطور که شما هم اشاره کرده اید، نیاز به انجام تغییرات گسترده و عمیقی از این دست، آنهم در موضوعی اساسی همچون تعریف مقامات و شؤون ارکان رهبری کننده ی یک آیین (مقامات و شؤونی که لابد جناب شوقی شرح و بیان آنها را بر مبنای نصوص آسمانی عنوان کرده بودند) بیشتر از آن که ویژگی یک دیانت الهی باشد، بایستی از ویژگی های همان نظامات “ناقص” و “روز بروز رو به تکامل بشری” دانسته شود. دیانتی که حقائق ساختاری آن براستی از علم الهی نشأت گرفته باشد، به چنین اصلاحاتی نیازمند نمی شود.

اما اگر منظور آقای احمدی تغییر بعضی از کلمات در کتب مقدسی است که از کلک حضرت بهاء الله نزول یافته باشد بحث دیگری اینجا مطرح میشود که :

اولا” ، اشتباه چاپی در همه کتابها وجود دارد که معمولا” در چاپهای بعدی رفع شده یا بصورت غلط نامه ای به کتاب ضمیمه میشود این مورد میتواند شامل هر جور کتابی شود حتی کتاب مذهبی ، چرا که دلیل چنین مشکلی ناشر است نه نویسنده ، پس میتوان آن کلمه اشتباهی که در ایقان پیدا کرده اید را مشمول چنین اشتباهی بدانید که در چاپ دیگری تصحیح شده است و این ایراد بر حضرت بهاء الله وارد نیست و مشکل چاپ کننده اثر است .»

دوست ارجمند، همان طور که می دانید نسخه ۱۵۷ صفحه ای کتاب ایقان در زمان خودِ جناب بهااله خوشنویسی شده و در زمان خود ایشان نیز در سال ۱۸۸۲ میلادی، یعنی حدود ده سال پیش از وفات آنجناب، در بمبئی به طبع رسیده است. اگر جمال مبارک در کلمات کتاب و یا عبارات آن (مانند آن آیه ی قلابی که عیناً در دو جای کتاب به جای یک آیه از قرآن وارد شده بود و در چاپ بعدی به همراه ترجمه اش مورد دستکاری قرار گرفت) اشکالی می دیدند، حتما این چنین بوده که از طبع نسخه خوشنویسی شده به جای کلام وحی (وحی، به اعتقاد بهائیان) جلوگیری می کردند، و اگر نمی کردند از انتشار یافتن نسخ طبع شده و ایجاد آبروریزی های متعاقب آن ممانعت به عمل می آوردند، و اگر نمی آوردند بالاخره در طول این ده سال نسخه ی درست کتاب را بجای نسخه ی اشتباهی در اختیار مردم نیازمند قرار می دادند. ولی ایشان هیچ کدام از این کارها را نکردند تا این که سرانجام، نسخه ی دوم و دستکاری شده ی کتاب در سال ۱۸۹۳ میلادی، مدتی پس از وفات جناب بهااله، مجدداً در بمبئی به طبع برسد.

به علاوه اگر باید معتقد باشیم وجود چنان اشکالی در کتاب، نه به سبب اشتباه نویسنده، بلکه به علت کاستی خوشنویش صورت گرفته است، بد نیست قدری در این زمینه توضیح دهید که چه فرآیندی علی القاعده بایستی در ذهن یک نفر کاتب خوشنویس رخ داده باشد تا در نتیجه ی آن، عبارت “قَدِّسُوا” به عبارت “فَلَتُقَدِّسُنَّ” تبدیل گردد. آیا به نظر شما این دو کلمه از جهت آوایی با یکدیگر شباهتی داشته اند؟ یا ممکن بوده از جهت بصری، صورت نوشته شده ی آن ها با یکدیگر اشتباه شود؟

با مشخص شدن این مسئله، می توان به بررسی این سوال نیز پرداخت که احتمالاً با رخداد کدام فرآیند پیچیده در ذهن خوشنویس، عبارت “هل ینظرون إلا أن یأتیهم الله فی ظلل من الغمام” می توانسته در صفحه ی ۴۷ چاپ قدیمی کتاب به عبارت “یوم یاتی الله فی ظلل من الغمام” تبدیل شود؛ فرآیندی که در صفحه ی ۸۹ نیز عیناً تکرار شده و به ازای دریافت آن عبارت ورودی دقیقا همان عبارت خروجی قبلی را تولید کرده است. به خصوص که دامنه ی این “اشتباهات چاپی” تنها به عبارت عربی این آیه ی قلابی محدود نبوده، و به طرز مرموز و پیچیده ای ترجمه ی فارسیِ “آیا انتظار می کشند مگر اینکه بیاید آنها را خدا در سایه ای از ابر؟” را نیز به عبارت “روزیکه می آید خدا در سایه از ابر” مبدل نموده است.

اگرچه کشف واقعیت این امور کار ساده ای به نظر نمی رسد، اما می توان امیدوار بود که این کار از عهده ی شما برآمدنی باشد. هرچه باشد شما تابحال ثابت کرده اید که به هیچ وجه در پی پاسخ های “ساده و شخصی” نیستید و به هر ترتیبی سعی می کنید “با گردآوری مطالب مختلف” به “نگارش پاسخی محکم و مدلل” بپردازید.

«ثانیا” ، ظاهرا” شما پیامبران الهی از جمله حضرت بهاء الله جل ثنائه را با علمای علم صرف و نحو اشتباه گرفته اید . دوست عزیزم ، حضرت بهاء الله فرستاده و رسول خداوند هستند که تعالیمی را برای سعادت و رستگاری بشریت آورده اند حال شما به جای مطالعه این تعالیم و فیض بردن از این باران رحمت الهی ، در نقش معلم دیکته ظاهر شده اید و شروع به غلط گیری املائی کرده اید ، دوست محترم ، باید به شما یادآوری کنم که حضرت بهاء الله در هیچ مدرسه و مکتبی درس نخوانده اند تا استاد علم صرف و نحو شوند در ضمن چرا فراموش کرده اید که این ایرادات را باید به کاتبین وحی بگیرید نه به حضرت بهاءالله ، آنها این عبارات را نوشته اند شاید در هنگام نزول وحی بدلیل سرعت نزول حرفی پس یا پیش شده یا اشتباه نوشته شده است . این ایراد شما درست بمانند ایرادات صرف ونحویست که علمای مسیحی بر قرآن کریم آورده اند ( شما که بنده را متهم به کم اطلاعی میفرمائید حتما با گشتزنی در اینترنت این این ایرادات را خوانده اید ) حتی علامه سیوطی مسلمان در کتاب اتقان مجموعه ای کامل از ایرادات صرف و نحوی قرآن مجید را آورده است نکته قابل توجه اینستکه حضرت محمد (ص ) در حالیکه خودشان به زبان عربی تکلم میفرمودند باز هم ایرادات صرفی و نحوی از بیانان ایشان گرفته میشود ولی حضرت بهاء الله فارسی زبان بودند ولی چون در زمان ظهورشان نوشتارهای علمی از اختلاط لغات عربی و فارسی ممزوج بود لذا هیکل مبارک در کتاب ایقان که پاسخ سؤالات یکی از علما بود از هر دو زبان فارس و عرب استفاده فرموده اند – فراموش نکنید که نوشتن چنین رساله ای بزبان علمی آنزمان از فردی که در هیچ مدرسه ای درس نخوانده بزرگترین معجزه است – حال شما از نوشته پیامبری فارسی زبان کلمه ای عربی را پیدا کرده اید و به آن ایراد صرفی یا نحوی وارد میکنید بسیار جای تاسف دارد ! مطالب مطرح شده در رساله ایقان موجب ایمان بسیاری از جمله بعضی علمای اسلامی به بهائیت شده است آنوقت شما بجای تحری حقیقت در آن دنبال اشکالات عربی در آن میگردید ! دوست نادیده نصیحتی دوستانه برایتان دارم که بجای سرگرم کردن خودتان با این جزئیات و اشکال تراشیهای بی پایه به مفاهیم و تعالیم مندرج در بیانات پیامبران الهی توجه فرمائید چه که در غیر اینصورت به سرازیری دوری از حقیقت میافتید و هر روز دورتر و دورتر از آن خواهید شد … دوست گرامی ، یادتان باشد حضرت محمد ، حضرت بهاء الله و سایر پیامبران الهی خود واضع هستند نه پیرو ، باید دیگران را با آنها تطبیق داد نه ایشان را با دیگران ! پس ایراد صرفی که بر کلمه ای از کتاب ایقان آورده اید یا ایراداتی مشابه که بر قرآن کریم آورده میشود سست وبی پایه است . »

دوست نادیده ام، ما، هم پاسخ جنابعالی را به مشکلات موجود در مفاهیم و تعالیم اساسی آیین بهائی دیدیم و هم پاسخ شما را به مسائل جزئی ترِ مورد اشاره قرار گرفته. شما در زمینه ی کاستی ها و تناقضات موجود در مفاهیم و احکام و تعالیم بهائی کجا به ارائه ی پاسخی معقول و آبرومندانه پرداختید که اینک ایراد را در جزئی بودن مسئله ی مورد بحث عنوان می کنید؟ من اگر پیرامون تغییر و تبدیل در آثار بهائی صحبتی کرده ام بخاطر سخنان خود شما در مقاله ی “در پس حفظ آرمانهای ادیان بزرگ” بود که در عین بی اطلاعی فرموده بودید: “کتابهای دیانت بهایی را دارای تغییرات زیادی از ابتدا دانسته اید که هر بار با تجدید چاپ عباراتی از آنها حذف شده است. دکتر احمدی گرامی با آنکه دوست ندارم از این لفظ استفاده کنم ولی مجبورم بگویم که این سخن شما ” کذب محض ” است چرا که هیچ کدام از کتب مقدسه دیانت بهایی که شامل آثار حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء می باشد در چاپهای رسمی هیچ تغییری یا کم وزیاد نشده است.”

در مورد پیامبری و رسول بودن جناب بهااله، در نوشته ی نخستین بنده و نیز پاسخ هایی که جناب فرید پیرامون مقاله ی “عجب ضربه ای!” شما و نیز “پاسخی به دوستی از سایت بهائی پژوهی – بخش دوم” ارائه دادند، به قدر کافی از سخنان جمال مبارک نمونه و شاهد آورده شده است تا مشخص شود که آنجناب پیامبری و رسالت را به وجود پیامبر خاتم پایان یافته دانسته اند و به قول جناب اشراق خاوری در کتاب قاموس ایقان، مقام ایشان – به نظر خودشان – “ظهور الله است نه رسول است و نه نبی”. شما ممکن است که نخواهید به عرایض ما گوش بدهید، اما زیر بار سخن پیشوای خودتان هم نمی روید؟ جمال مبارک باید به چه لغتی به شما بگویند که نبی و رسول نیستند تا شما حرف ایشان را متوجه بشوید؟

در مورد “تعالیمی” که دین جناب بهااله “برای سعادت و رستگاری بشریت آورده” است، و کاستی های اساسی موجود در احکام این دین و تناقضات مبنایی که میان مجموعه ی تعالیم بهائی با خودش و نیز با شیوه و روش زندگی جناب بهااله وجود دارد، در نوشته ی نخستین بنده و نیز نوشته های جناب فرید (در بررسی دو مقاله ی “عجب ضربه ای” و بخش اول “پاسخی به دوستی از سایت بهائی پژوهی”) توضیحات مکفی داده شده است. اگر آن مباحث را از یاد برده اید می توانید دوباره به مطالعه ی آنها بپردازید.

پرسیدید: “چرا فراموش کرده اید که این ایرادات را باید به کاتبین وحی بگیرید نه به حضرت بهاءالله ، آنها این عبارات را نوشته اند شاید در هنگام نزول وحی بدلیل سرعت نزول حرفی پس یا پیش شده یا اشتباه نوشته شده است”.

اشکالی ندارد. ما – ضمن آن که نمی دانیم چه اشکالی داشت اگر صاحب محترم وحی، سرعت نزول! را کمی پایین تر می آوردند تا کاتبان از تقریر کلمات آسمانیشان جا نمانند و نیز نمی دانیم که دقیقا با “پس و پیش شدن” کدام “حرفها”، عبارت “قَدِّسُوا” می توانسته است به عبارت “فَلَتُقَدِّسُنَّ” تبدیل شود – بنا به دستور شما، آن ایراد را به عهده ی کاتبان وحی می گذاریم. فقط در این صورت مجبوریم آن حرف قبلی شما که ایراد مورد اشاره، ممکن است گناهش به گردن “ناشر” باشد و به سبب اشتباهات رایج “چاپی” رخ داده باشد را مردود و بی اهمیت قلمداد کنیم (دقت کنید که به فرموده ی حضرتعالی، ما “باید” این ایرادات را به کاتبین وحی بگیریم). فقط می ماند این که این کاتب یا کاتبان محترم وحی که گاهی ممکن بوده به علت بالاگرفتن سرعت نزول، کلمات وحی را اشتباهی بنویسند، چه کسی یا کسانی بوده اند و خلاصه مسئولیت ناقص شدن وحی آسمانی جناب بهااله دقیقا با کیست. برای روشن شدن این موضوع بد نیست به همان کتاب ایقان چاپ ۱۹۹۸ میلادی مراجعه کنیم. بر صدر این کتاب نوشته شده:

“کتاب ایقان

نازله از قلم

حضرت بهاءالله”،

دوباره کمی پایین تر تاکید شده است:

“کتاب ایقان

نازله از قلم حضرت بهاءالله

لجنه ملّی نشر آثار بهائی به زبان فارسی و عربی – آلمان”،

بلافاصله در آغاز مقدمه کتاب عنوان شده است:

“مقدّمه

کتاب مستطاب ایقان از اعظم و اهمّ آثاری است که از قلم معجز شیم حضرت بهاءاللّه جلّ ذکره الاعلی در اواخر دوره اقامت در بغداد صادر گردیده”

دوباره کمی پایین تر تصریح شده است:

“حضرت ولی امراللّه در کتاب قرن بدیع “گاد پاسز بای” چنین مرقوم فرموده‏اند (ترجمه):” در بین جواهر اسرار مخزونه و لئالی ثمینه مکنونه که از بحر زخّار علم و حکمت حضرت بهاءاللّه ظاهر گردیده اعظم و اقدم آن کتاب مستطاب ایقان است که در سنین اخیره دوره اقامت بغداد ١٢٧٨) هـ. ق. مطابق با ١٨٦٢ میلادی) طیّ دو شبانه روز از قلم مبارک نازل گردیده…”

لذا به نظر می رسد که در مورد کتاب ایقان، کاتب وحیِ جناب بهااله، خود جناب بهااله بوده اند.

در مورد مقایسه ی اشکال مورد بحث با ایرادات صرفی و نحوی که به قول شما مسیحیان ممکن است از قرآن بگیرند نیز دوست عزیز، ما در کتاب ایقان با عبارتی مواجهیم که گذشته از آن که با هر معیاری دچار اشکال است، جانشینان جمال مبارک خودشان نیز نتوانسته اند از اشتباه بودن آن صرف نظر کنند و در تمام چاپ های بعدی، عبارت تصحیح شده را جایگزین عبارت اصلی نموده اند. شما خودتان هم در زمینه یک بار فرموده اید که اشکال شاید به سبب “اشتباه چاپی” است و گناهش به گردن “ناشر” است و یک بار دیگر گفته اید “این ایرادات را باید به کاتبین وحی بگیرید نه به حضرت بهاءالله ، آنها این عبارات را نوشته اند شاید در هنگام نزول وحی بدلیل سرعت نزول حرفی پس یا پیش شده یا اشتباه نوشته شده است”، و البته هر بار به اشتباه بودن و ایراد بودن عبارت مورد بحث تصریح کرده اید. دوست عزیز، اگر به نظر شما “فلتقدسن” ایراد است و غلط است و اشتباه است و بکارگیری آن سزاوار یک سخن عالمانه (چه برسد به کلام وحی) نیست و در صورت بکار رفتن واقعا باید اصلاح شود و در آن تغییر و تصحیح به عمل آید، که سخن گفتن از این که

“این ایراد شما درست بمانند ایرادات صرف ونحویست که علمای مسیحی بر قرآن کریم آورده اند”

و یا این که

“حضرت محمد ، حضرت بهاء الله و سایر پیامبران الهی خود واضع هستند نه پیرو ، باید دیگران را با آنها تطبیق داد نه ایشان را با دیگران ! پس ایراد صرفی که بر کلمه ای از کتاب ایقان آورده اید یا ایراداتی مشابه که بر قرآن کریم آورده میشود سست وبی پایه است”

دیگر معنا ندارد.

قواعد زبان عربی اساساً به سبب شناخت و نگاهداشت زبان قرآن وضع شده و به همین جهت بوده که “أبو الأسود دؤلی” ارکان این قواعد را از وصیّ پیامبر خاتم، امیرمؤمنان آموخته و علم نحو را بر مبنای آن پایه ریزی نموده است. براستی مسیحیان با چه ابزاری می خواهند از زبان قرآن ایراد بگیرند؟ در کتاب إتقانِ سیوطی نیز بر خلاف ادعای شما هیچ کجا سخن از اشکالات صرفی و نحوی قرآن نرفته و در فرازهایی از کتاب، به برخی تعابیر و مفردات خاص زبان قرآن پرداخته شده که بحث انگیز بوده و برای آنها وجوه متعددی برشمرده شده، و یا تعابیری که برای گروهی از عرب ها نا آشنا بوده و نشانه ی آنها در نحوه ی تکلم مردمی به غیر از قریش، از اعراب بادیه نشین و یا اهل طََی یا هوازن یا هذیل یا یمن یا عمان و یا … جستجو شده است. اما شما و زمامدارانتان (همان گروهی که کتاب ایقان را دستکاری کرده اند) در عمل معترفید که عنوان شدن تعبیر “فلتقدسن” تنها نشانه ی بی دانشی است و لازم است که این تعبیر با عبارت صحیح تر”قدسوا” جایگزین گردد.

در مورد این سخن شما که “باید به شما یادآوری کنم که حضرت بهاء الله در هیچ مدرسه و مکتبی درس نخوانده اند”، ظاهراً حق با شماست.

میرزا عباس نوری پدر جناب میرزا حسینعلی نوری “در عهد سلطنت محمد شاه غازی مقام انشاء درباریرا احراز نموده از منشیان و مستوفیان معروف و از ارباب قلم و انشاء قلمداد شده میان او و مرحوم میرزا آقای قائم مقام دوستی و ارتباط تام بوده در حسن خط ثانی میر و میر ثانی و در کار نقش و نگار رشک مانی و در حسن انشاء و پرداخت الفاظ و معانی دارای طبع حسانی و قریحۀ سحبانی بوده … نه تنها مرحوم قائممقام بلکه کلیه وزرای عظام درخط و کلام از او سرمشق میگرفته اند” (کواکب دریه جلد یکم ص ۲۵۴).

پدری که خودش “از ارباب قلم و انشاء قلمداد” می شده و نه فقط جناب قائم مقام، بلکه “کلیه وزرای عظام درخط و کلام از او سرمشق میگرفته اند”، علی القاعده برای فرزندان خودش نیز در منزل موجبات تحصیل و سوادآموزی را فراهم آورده و دیگر آنها را راهی مدرسه و مکتب ننموده است. این است که بجز جناب میرزا حسینعلی، سایر اهل این خانواده نیز “در حسن انشاء و پرداخت الفاظ و معانی” لایق و کارآزموده بار آمده اند؛ میرزا حسن نوری، برادر جمال مبارک، لیاقت آنرا پیدا کرده است که منشی سفارت روسیه شود (کواکب دریه جلد یکم ص ۲۵۴) و عزیه خانم، خواهر آنجناب، رساله ی روان و شیوای “تنبیه النائمین” را در پاسخ به نامه ی جناب عبدالبهاء به رشته ی تحریر درآورد. در مورد خود جناب میرزا حسینعلی نیز محمد علی فیضی در ص ۱۸ کتاب “حضرت بهاءالله” چنین می نویسد:

“از قرار معلوم فقط مقدمات خواندن ونوشتن را نزد پدر و بستگان خود آموخته در مدرسه و مکتبی مطابق معمول آنزمان داخل نشده”

و آواره در جلد یکم الکواکب الدریه، ص ۲۵۶ و ۲۵۷، به تحصیل آنجناب و حشر و نشر ایشان با بزرگان و علما این گونه اشاره می کند:

“طرف توجه پدر و مادر و اعضاء و فامیل خویش واقع شد و در سن صباوت چون بخواندن و نوشتن وارد شد بر اهمیت خود بیفزود و در انظار جلوه ای غریب نمود و چون بحد بلوغ بالغ گشت بمجامع و مجالس وزراء و بزرگان و علماء و امراء و ارکان دولت خود را بنطق و بیان و عقل ووجدان معرفی فرمود”.

به هر حال جناب میرزا می توانسته اند از عهده ی آنچه خوب در آن آموزش دیده بودند، مانند انشاء و کلام و خط، لااقل در حد سایر بستگان نزدیک خویش بربیایند. و متقابلاً همچون هر شخص دیگر، از عهده ی آنچه در آن مختصراً آموزش دیده بودند، مانند زبان عربی، اگر هم بر آمده اند کار را بسان متن کتاب ایقان با اغلاط مکرر لغوی و دستوری همراه ساخته اند؛

“خطوط ایشان و اخوانشان گواهی می دهد که زیبایی خط والد تقریباً به آنان نیز رسید ولی در تحصیل عربی مختصر” (اسرار الآثار جلد یکم ص ۱۹۳)

نرفتن به مدرسه برای شخصی می تواند کمال محسوب شود که جای درس نگرفتن ها و استاد ندیدن های او با علم و آموزش الهی پُر شده باشد. نه آنکه شخصِ بدون مطالعه، مجبور باشد تا برای زدن حرف های مبتنی بر “معرفت و بصیرت” مانند هر فرد دیگری در موضوع مورد نظرش به مطالعه بپردازد. جمال مبارک در همین کتاب ایقان می فرمایند:

“هر چند این بنده اقبال به ملاحظه کلمات غیر نداشته و ندارم و لیکن چون جمعی از احوال ایشان سؤال نموده و مستفسر شده بودند لهذا لازم گشت که قدری در کتب او ملاحظه رود و جواب سائلین بعد از معرفت و بصیرت داده شود! باری، کتب عربیّه او بدست نیفتاد تا اینکه شخصی روزی ذکر نمود کتابی از ایشان که مسمّی به “ارشاد العوام” است در این بلد یافت می شود … با وجود این کتاب را طلب نموده، چند روز معدود نزد بنده بود و گویا دو مرتبه! در او ملاحظه شد از قضا مرتبه ثانی جائی بدست آمد که حکایت معراج سیّد لولاک بود.” (ایقان، ۱۹۹۸ میلادی، ص ۱۲۱ و ۱۲۲)

نوشته اید: “فراموش نکنید که نوشتن چنین رساله ای بزبان علمی آنزمان از فردی که در هیچ مدرسه ای درس نخوانده بزرگترین معجزه است”.

راست می گویید. این واقعا به اعجاز و خرق عادت شبیه است که نویسنده ی یک رساله علمی و مذهبی، هر جا که لازم باشد در روایات مورد استشهاد دست ببرد، جایی را که به آن نیازی نبوده حذف نماید، در صورت نیاز شخصی را که خود صلاح می دانسته به عنوان گوینده ی روایت معرفی کند و بنا بر اقتضای شرایط، حتی به خلق و آفرینش استنادات جدید – چه از نوع روایت و چه از جنس آیه ی قرآن – دست بزند و احیاناً آدرس استنادات خود را از کتب در دسترس و شناخته شده بدهد.

۳)

«نوشته اید از آن جا که شما هم دوست ندارید، به بررسی غلط بودن آن نمی پردازم. : در مورد قضیه ی غرانیق و سوره ی نجم که در حقیقت یک افسانه می باشد باید عرض کنم که یک دروغ آشکار تاریخی است و تنها برخی از مفسرین اهل تسنن آن را نقل کرده اند

دوست نادیده ام ، بنده هم به قضیه غرانیق باور ندارم ولی این مطلب در بسیاری از کتب اسلام شناسی که اتفاقا نویسندگانشان شیعه مذهب بوده اند چاپ شده است آنچه برایم جالب است اینستکه شما مطالبی را که مربوط به اسلامست را دروغ آشکار ! میدانید ولی تهمتهایی که بوسیله بهایی ستیزان به دیانت بهایی زده میشود را واقعیت می پندارید !!! جل الخالق از این همه عدل و انصاف در حق پژوهی شما ! »

فکر می کنم روشن باشد که در گفتگوهایی که در این مدت انجام شده، از شواهدی برای شما نمونه و دلیل آورده شده که بنا به معیارهای شما نیز باورکردنی و پذیرفتنی بوده باشند. گذشته از این که چشم پوشیدن شما از وقایع بازگو شده و “تهمت های بهائی ستیزانه” خواندن آنها شأنی مربوط به خودتان است و به من مربوط نیست، بد نبود اگر می فرمودید آن همه نویسنده ی معتقد به مذهب شیعه ای که در بسیاری از کتاب های اسلام شناسی خود، قصه های مورد اشاره ی شما را به عنوان حقائق تاریخی نقل کرده اند، دقیقاً که بوده اند و کجا بوده اند و کتابهایشان به چه نام بوده است.

دوست نادیده ام، بنده اگر مطلبی را باور ندارم بدان سبب است که به حقیقت درست و باورکردنی نبوده است. شما هم اگر مطلبی را باور نکرده اید علی القاعده آنرا از حقیقت و درستی تهی یافته اید. به نظر نمی رسد که برای “دروغ آشکار” دانستن آنچه شما هم غیر قابل باور بودن آن را متوجه شده اید، جایی برای تعجب کردن وجود داشته باشد. آنچه جالب توجه است روش شما در پژوهش است که در مقام استناد و استدلال، هر چه دَمِ دستتان بیاید را مطرح می کنید، حتی اگر خودتان هم به پذیرفتنی نبودن و غیر قابل باور بودن آن پی برده باشید. امیدوارم فراموش نکرده باشید که دروغ های آشکار مورد بحث را ابتدائاً شما – با آن که اصلا دوست نداشتید – در توجیه تغییر کتب بهایی مورد اشاره قرار دادید؛

“در ضمن اصلاً دوست ندارم بحث هایی مثل قضیه غرانیق و سوره نجم یا عدم اجازه استفاده شیعیان از قرآن چاپ ایران در حج توسط دولت عربستان را در اینجا پیش بکشم چرا که بر این باورم خداوند توانا خود نگاهدارنده کلامش می باشد و دست انسان ناتوان تر از آن است که بخواهد در آنها تحریف یا تغییری دهد”.

۴)

«”نوشته اید : بر خلاف آن چه که شما نوشته اید ” هر بهایی آزاد است برداشت خود را از آیات الهی این امر مقدس بیان کند”، جناب عباس افندی در این مورد می گوید”: حضرات احبّا باید آن چه نصوص کتاب است بیان نمایند و ادنی کلمه‌ای تجاوز نشود ” امر وخلق چاپ اول ص ۹

لذا نویسندگان بهایی به اندازه ی کوچکترین کلمه ای هم حق ندارند که برداشت خود را از آیات مقدسه بیان کنند و چیزی که برداشت کرده اند را بنویسند. در اسلام چنین امری وارد نشده است که هیچ کس حق تأویل و توضیح کلمات را نداشته باشد ولی در آیین بهایی چنین چیزی آمده است و نویسندگان نباید که تجاوز نموده و آیات را از معنی لغوی مصطلح قوم خارج نمایند.

دوست گرامی ، در دیانت بهایی کسی حق تفسیر آیات الهی بجز حضرت بهاءالله ، حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی را ندارد چرا که در این دیانت بین مؤمنان تفاوتی از لحاظ مرتبه روحانی وجود ندارد و هر فرد بهایی اجازه دارد برداشت خود را از آیات الهی داشته باشد بر همین اساس است که دیانت بهایی طبقه ای به نام ” روحانی ” ندارد یعنی اشخاصی که چون چند سالی درس دینی خوانده اند خود را به خدا هم نزدیکتر بدانند و نام روحانی بر خود گذارند و مؤمنان هم مجبور باشند از دستورات این روحانیون پیروی کنند ( جالب اینجاست که این روحانیون هر کدام تفسیر خاص خود را از کلام الهی دارند و در بسیاری موارد تفاسیرشان با هم اختلاف و تضاد هم پیدا میکند مثل اینکه خداوند رحمان کلامش را دو پهلو بیان کرده تا مؤمنینش متوجه آن نشوند و با هم اختلاف پیدا کنند ! اینهم از امتیازات تفسیر آیات الهی مورد توجه جناب حبیب ) اما بهاییان آزادند برداشتهای خود را از آیات الهی داشته باشند ولی این برداشتها شخصی میباشد – تفسیر نیست – و در صورت تمایل میتوانند آن را چاپ هم بکنند ولی اجازه ندارد فردی بهایی خود را از سایرین ، مقربتر و روحانی تر بداند و بقیه را مجبور به اطاعت از برداشتهای شخصی اش کند ( به اندازه همه مردم جهان راه بسوی خدا وجود دارد ) . »

دوست عزیز، در این سخن که “در دیانت بهایی کسی حق تفسیر آیات الهی بجز حضرت بهاءالله ، حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی را ندارد”، در صورتیکه به مجموعه ی متشکل از “حضرت بهاءالله ، حضرت عبدالبهاء و حضرت شوقی افندی”، گروه “ولاة امر اللّهِ” بعد از جناب شوقی که قرار بوده “بکراً بعد بکر یعنی در سلاله او” باشند نیز افزوده شود، شاید حاصل با مجموعه ی صاحبان حق تبیینِ معرفی شده توسط جناب شوقی انطباق بیشتری داشته باشد؛ جناب شوقی در کتاب دور بهائی چنین می فرمایند:

“حضرت عبدالبهآء راجع به وظائف ولایت امر اللّه در الواح وصایا میفرماید اوست ” مُبیّن آیات اللّه ” و این عیناً عبارتی است که آن حضرت در موقع اعتراض ناقضین میثاق به مقام تبیین از نصوص مبارکهء حضرت بهآءاللّه اختیار فرموده در ردّ آنان اظهار میداشتند و نیز میفرماید : ” و من بعده بکراً بعد بکر یعنی در سلاله او .” (ص ۸۰ و ۸۱)

“و هر چند ولاة امر اللّه در ظلّ صیانت جمال ابهی و حراست و عصمت فائض از حضرت اعلی و در وظیفه و حقّ تبیین تعالیم بهائی شریک و سهیم حضرت عبدالبهآء میباشند و لیکن اساساً در رتبهء حدودات بشریّه واقفند و برای ایفای به عهد نمیتوانند بهیچ عنوان حقوق و امتیازات و اختیاراتی را که حضرت بهآءاللّه به فرزند جلیلش عنایت فرموده به خود نسبت دهند .” (ص ۸۴)

بر همین اساس است که آقای میرزا احمد یزدانی نیز در کتاب “نظر اجمالی به دیانت بهائی” چاپ سال ۱۰۷ بدیع این گونه نوشته اند:

“۱۵- شور و بیت العدل – امور فردی و جمعی عالم انسانی در آیین بهایی بر دوقسم است

اول عبادات و فرایض و حقوق شرعیه و اخلاق و مبادی روحانی و کلیات امور اجتماعی و اقتصادی وتربیتی و غیرها کل راجع و محول بنصوص الهیه است …و حضرت ولی امراله و ولی امرهای بعد نیز حامی و حافظ و مروج و مبین نصوص الهیه بوده و خواهند بود …” (ص ۳۸)

البته تمام این مطالب به زمان قبل از وفات جناب شوقی مربوط می شده است. با وفات جناب شوقی و انقطاع سلسله ی “ولاة امر اللّه”، علی رغم آن که قرار بود تا به فرموده ی شما “وظیفه بیت العدل اعظم با ولی امرالله در آئین بهایی کاملا متفاوت” باشد و “هر کدام جایگاه خاص خود را در این دیانت به عهده” بگیرند، این ضرورت پیش آمد تا در شرح وظایف مراجع بهائی که پیشتر مورد اعلان جناب عبدالبهاء و جناب شوقی قرار گرفته بود جابجایی هایی صورت گیرد؛ در “نظر اجمالی” که نخستین بار آقای احمد یزدانی به دیانت خودشان انداخته بودند و حاصل آنرا نیز به تایید جناب شوقی رسانده بودند، مقام “حامی و حافظ و مروج و مبین نصوص الهیه” پس از جناب شوقی، مختصّ “ولی امرهای بعد”ی مشاهده شده بود. با این حال، در “نظر اجمالی” دیگری که متعاقب “نظر جمالی” نخستین، توسط تشکیلات امری در سال ۱۲۸ بدیع نشر پیدا کرده است، مقام مذکور بعد از جناب شوقی، بجای “ولی امرهای بعد” به “بیت العدل اعظم” محول گردیده است؛

 

“۱۵- شور و بیت العدل – امور فردی و جمعی عالم انسانی در ایین بهایی بر دوقسم است اول عبادات و فرایض و حقوق شرعیه و اخلاق و مبادی روحانی و کلیات امور اجتماعی و اقتصادی وتربیتی و غیرها کل راجع و محول بنصوص الهیه است …و حضرت ولی امراله و اینک بیت العدل اعظم حامی و حافظ و مروج و مبین نصوص مبهمه و واضع قوانین خواهند بود …” (ص ۴۱)

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سه × 5 =