چکیده:
تفاوتهای زن و مرد از بدیهیات است. اسلام هم بر این مهم صحه گذاشته و بر مبنای عدالت، وظایف و حقوق هر جنس را بیان کرده و ملاک ارزشگذاری را تقوی قرار داده است (اِن اَكرَمَكُم عِندَ اللهِ اَتقيكُم). در آیین بهایی تعليمى مبنی بر تساوی حقوق رجال و نساء بهعنوان یکی از تعالیم دوازدهگانه مطرح و ادعا شده كه در اين آیين در همه جهات بين زن و مرد تساوى برقرار است؛ درحاليكه شواهدي وجود دارد كه پیشوایان آنها در بیان و گفتار خود اين تعليم را نقض کردهاند. این مقاله به بررسی این موضوع در آیین بهائی و همچنین مقایسه آن با آیین اسلام پرداخته است.
کلید واژه:
تساوی زن و مرد، بیت العدل، عضویت، اسلام، تقوی
مقدمه
به راستى چه مىشد اگر:
همه خارها گل مىشدند و همه گلها گل بنفشه، همه درختان سرو، همه ميوهها سيب، همه شفافها كدر، و يا بالعكس، همه رنگها يك رنگ و همه حيوانات يك جنس مىشدند؟ به راستى چرا هر موجودى نمىتواند وظائف جنس مقابل را انجام دهد تا نخواهد زير بار منّت ديگرى برود؟ چرا همه انسانها به همه فنون آگاه نيستند؟
آيا اگر كسى نياز خود را، خود برآورده مىساخت و به ديگرى حاجتى نداشت جامعه استوارتر نمىبود؟
آيا دراينصورت انسانها تكامل و رفعت بيشترى نداشتند.
اصولاً چرا تفاوتهايى در خلقت انسانها ديده مىشود؟ چرا همه آنها يكسان خلق نشدهاند؟ دراينصورت طبيعت زيباتر نبود؟
هر عقل سالمى درمىيابد كه نظام هستى بر تفاوت استوار است و با همين تفاوتها است كه در نظام بشرى پديده تقسيم كار معنا پيدا مىكند و هميشه مقبول عقل همگان بوده است. تشابه و تساوى در نظام هستى به معنى نابودى هستى و عدم تداوم آن است و همكارى دائم هر عضو در انجام وظائف مخصوص به او، موجب ادامه حيات مجموعه و باعث نظم آن است. حال اگر به بهانه تساوى حقوق، هر عضوى وظائف محوله بر ديگرى را انجام دهد؛ آيا بهراستى حكم به نابودى آن مجموعه نداده است؟ پس وظائف خودش چه مىشود؟ حق تقسيم وظائف و ارزشگذارى آنها در جامعه انسانى بر عهده كيست؟
آيا برعهده بشرى است كه در طول تاريخ در هر دوره ادعايى خاص داشته، و روزى مسئلهاى را ارزش و روزى ديگر ضدارزش قلمداد كرده است؟
آيا برعهده همين بشر خطاكار است كه هر ساعت و هر لحظه ممكن است از او اشتباهى سر بزند و هيچ وقت از فراموشى و نسيان در امان نيست؟
و يا نه، بر عهده كسى است كه به تمام خصوصيات روحى انسان و كم و كاستىهايش آشناست و خود از قانونها و ارزشهاى وضعى خود هيچ سود و زيانى نمىبرد. از اشتباه و خطا مصون است و به فراموشى دچار نمىشود و گذشته و حال و آينده برايش يكسان است.
به اين دليل و هزاران دليل ديگر:
اين خالق ارزشها است كه بايد ارزشها را براى بشر تعيين كند.
و درست به همين علت است كه ارزشهاى الهى با ارزشهاى بشرى متفاوت است و مرز ميان حق و باطلِ تعيينشده توسط افراد بشر ـ آن هم نخبگان بشرى ـ چه بسيار كه در حد تناقض با مرزهاى خداوند باشد. بیشتر ادیان و مکاتب اختلاف میان زنان و مردان را باور دارند، این اختلاف عقلایی و برمبنای فطرت و علم است.
برخلاف همه ادیان و مکاتب، آیین بهائی اعتقاد به تساوی زنان و مردان دارد. در این مقاله ابتدا به تعریف تساوی مردان و زنان در نظر پیشوایان بهائی و بعد بررسی درستی این اصل در میان آنها و بعد به صحت وسقم این ادعا در میان گفتار و اعمال پیشوایان بهایی میپردازیم.
1- تعریف تساوی زنان و مردان در نظر پیشوایان بهائی
گام نخست در انجام هر بررسي عمدتاً به تعريف موضوع مورد بحث اختصاص مييابد.
تساوي حقوق رجال و نساء در آثار بهائي گاهي به مفهوم يکساني حقوق یا يکساني جايگاه زن و مرد عنوان شده است. جناب حسينعلي نوري معتقد است:
« قلم اعلي فرق مابين عباد و اِما را از ميان برداشته و كُل را در صُقع واحد بعنايت كامله و رحمت منبسطه مقر و مقام عطا فرمود» (اشراق خاوری، مائده آسماني، ج8 ص52).
از اين بيان استفاده ميشود كه مسئله، تنها تساوي حقوق نيست؛ بلکه يکساني حقوق نيز مدّ نظر است، چون: در صقع واحد آمده است ؛ همچنين استفاده ميشود که مسئله فراتر از حقوق است، چراکه به برداشتن فرق بهطور کلي ميان عباد (مردان) و اِماء (زنان) اشاره شده است و صحبت از مقر و مقام شده است.
در بيانات زیر نيز، مسئله فراتر از حقوق مطرح شده و به مساوات تام و مساوات کامله تأکيد شده است.
-« عالم انساني را دو بال است يک بال رجال و يک بال نساء، تا دو بال متساوي نگردد مرغ پرواز ننمايد اگر يک بال ضعيف باشد پرواز ممكن نيست تا عالم نساء متساوي با عالم رجال در تحصيل فضائل و كمالات نشود فلاح و نجاح چنانكه بايد و شايد ممتنع و محال. » منتخباتي از مکاتيب حضرت عبدالبهاء، ج 1، ص 291.
-البتّه بدرجه مساوات رسند و ممکن نيست سعادت عالم انسانی کامل گردد مگر به مساوات کامله زنان و مردان.،(عبدالبهاء،خطابات، ج2، ص150).
-رهبران بهائي اصرار دارند كه « نساء و رجال کلّ در حقوق مساوي، بههيچوجه امتيازي در ميان نيست». (ریاض قدیمی، گلزار تعاليم بهائي، ص283).
2-تناقضات نصوص بهائی در تساوی زنان و مردان
اما بهوضوح ميتوان ديد که نگاه تحقيرآميز نسبت به جنس مؤنث در افکار رهبران بهائي وجود داشته است و از ديدگاه ايشان “صرف زن بودن” يک “نقيصه” است؛ جناب حسينعلي نوري، آنگاه که ميخواهد از استواري و رفعت سخن بگويد، “رجال” را مظهر آن ميداند و آنگاه که ميخواهد از خفت و سستي همت سخن بگويد، “نساء” را مظهر آن معرفي ميکند.
« اي کنيزان مردانه بر امر حقّ قيام نمایيد. بسي از نساء که اليوم عندالله از رجال مذکور و بعضي رجال که از نساء محسوب.» (عبدالحمید اشراق خاوری، پيام ملکوت، ص232).
2-1 – عدم عضویت زنان در بیتالعدل
علاوه بر اينکه در آیين بهائي هيچيك از نسوان در شمار رهبران نبودهاند، شاهد آن هستيم که زنان براي عضويت در “بيتالعدل اعظم الهي” ـ عاليترين مرجع تصميمگيري در شرايط فعلي بهائيت ـ حق انتخاب شدن ندارند. (عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، ص219 ).
نکته جالب در اين زمينه اين است که مسئله تحريم عضويت زنان در بيتالعدل و تناقض آن با اصل “تساوي حقوق رجال و نساء” بهگونهاي تعارض دارد که جناب شوقي افندي دراينباره اذعان داشتهاند:
« ازآنجاکه جناب عباس افندي فرمودهاند حکمت اين موضوع در آينده ظاهر خواهد شد، ما با اطمينان به صحت مطلب بايد آن را قبول کنيم ولي نميتوانيم براي فرونشاندن اعتراضات حاميان نهضت زنان توجيهي ارائه دهيم.» (Lights of Guidance, p:613، ترجمه مأخوذ از انوار هدايت، ص 776).
مسئله تحريم عضويت زنان در “بيتالعدل اعظم الهي عليرغم اصل اساسي “تساوي حقوق رجال و نساء” در آیين بهائي شاهدي است بر اينکه اين آیين به آن اصل اعتقاد نظري و عملي ندارد و بهوضوح وجود ديدگاه مردسالارانه را در آموزههاي بهائي نشان ميدهد.
يكي از توجيهات رهبران بهایی، اين است كه عدم عضويت زنان در بيتالعدل، يك نوع “معافيت” است و “عضويت در بيتالعدل يك وظيفه است و نه يك حق”.
حقيقت اين است كه مسئله عدم عضويت زنان در بيتالعدل، از مقوله “معافيت” يا “تخفيف” يا چيزي شبيه به آنها نيست زيرا در اينجا سخن از “ممنوعيت عضويت خانمهاي بهائي در بيت العدل است” و خود ولي امر بهائي، به صراحت از لفظ Exclusion كه به معني “ممنوعيت و محروميت” است، استفاده كردهاند. (Dawn of a New Day,p:63) همچنين اگر مقوله عدم عضويت زنان در بيت العدل از مقوله معافيت بود؛ همانگونه كه در مورد موضوع “معافيت خانمها از انجام حج” و “معافيت از نماز در دوره عادت ماهانه”، حكم معافيت صادر شده است در مورد اين مسئله هم از لفظ “عفو” استفاده ميشد:
« قد عفا اللّه عن النّسآء حين ما يجدن الدّم الصّوم و الصّلوة» (کتاب اقدس، بند13)
« قد حكم الله لمن استطاع منكم حج البيت دون النساء عفا الله عنهن رحمة من عنده انه لهو المعطي الوهاب» (کتاب اقدس، بند:32)
در مورد اينكه عضويت در بيتالعدل، “حق” است يا “وظيفه”، بهترين روش پاسخگويي مراجعه به آثار امري و مطالعه نظرات رهبران بهائي دراينباره است. جناب عباس افندي، عبدالبهاء معتقد است كه مقوله عضويت در بيت العدل، از مقوله “حق” است و اين مقوله، از مقولاتي است كه از استثنائات اصل “تساوي حقوق رجال و نساء” محسوب ميشود:
« در شريعت الله نساء و رجال در جميع حقوق مساويند مگر در بيتالعدل عمومي زيرا رئيس و اعضاي بيتالعدل بنص کتاب از رجالند ديگر در ساير محافل عموماً مثل محفل بناي مشرق الاذکار و محفل تبليغ و محفل روحاني مثل محافل خيريه و محافل علميه رجال و نساء مشترکند در جميع حقوق» http://bahai-library.com/file.php5?file=abdulbaha_letter_true_women&lang…
همچنين جناب شوقي افندي، آنگاه كه ميخواهند درباره مسئله عدم عضويت زنان در بيت العدل سخن بگويند، براي تبيين اين مسئله به موضوع “حق كامل عضويت زنان در محافل روحانيه ملي و محلي” اشاره ميكنند و از لفظ “Right” كه به معني “حق” است، استفاده ميكنند. Directives from the Guardian, p:217
اين اشارات نشان میدهد كه عدم عضويت زنان در بيت العدل يك ” نابرابري حقوقي” است.
گاه گفتهاند منظور از تساوي حقوق رجال و نساء، “حقوق اجتماعي” است و عضويت در بيت العدل، حق اجتماعي نيست.
در اینجا سؤالی پیش میآید که: اگر كسي را از حق انتخاب شدن محروم كنند و شما اين محروميت را محروميت از حقوق اجتماعي نميدانيد، پس محروميت از چه چيزي ميدانيد؟ غير از اين است كه انتخابات، موضوعي است كه تنها در بستر اجتماع، موضوعيت مييابد؟
اما توجیهات دیگری که مبلغان بهائی در این مسئله ارائه میکنند عبارتند از:
1-دیانت بهائی معتقد به تساوی حقوق است نه وظایف( جزوه پاسخ به شبهات).
آنچه بر مبنای نظرات پیشوایان بهایی بیان شد روشن شد که جناب شوقی این مسئله را از جمله حقوق میدانند و لازم به ذکر است که ما جلوتر از جناب شوقی نباید برویم و آنچه را ایشان گفته باید بگوییم.
2- زنان در دیگر محافل میتوانند باشند.
این توجیهی است که اصل قضیه را منتفی نمیکند زنان در هر کجا باشند در بالاترین مقام که عضویت در بیتالعدل است، نمیتوانند باشند و باز هم خدشه بر اصل تساوی رجال و نساء وارد است.
نکتهای هم در اینجا بهعنوان جمله معترضه لازم است یادآوری شود. ظاهراً در زمان شوقی هم عضویت زنان در محافل روحانی ممنوع بوده و جناب شوقی میگوید: «در بلاد شرق در هر بلده و قريه که عدّه مؤمنين از رجال از سنّ بيست و يک و مافوق آن از نه تجاوز نموده محفلی روحانی در نهايت روحانيّت و صفا و حکمت و متانت تأسيس گردد و حضرات اماء الرحمن منتخِباند نه منتخَب و تمام محافل و انجمنها یاران از احباء الله و اماء الرحمن آنچه تأسیس و تشکیل میگردد کل باید در ظل آن نقطه باشد یعنی محفل روحانی که حضرات اماء الرحمن در انتخاب اعضایش حق تصویت یعنی ابدای رأی دارند» ( عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام، 60).
تا زمان شوقی خانمها اجازه انتخاب شدن در محافل محلی و… را نداشتند و به لطف شوقی در این وادی وارد شدند. (مجله اخبار امری سال63 شماره9).
3- حضرت عبدالبهاء گفتهاند حکمت آن در آینده معلوم میشود.
اولاً. اگر قرار است حکمتش در آینده معلوم شود چرا مبلغان بهایی پا را فراتر از پیشوایان گذاشته و توجیهاتی ارائه میدهند که بر خلاف نصوص است و بدعتگزاری میکنند؟ یعنی توجیهات خود را میگویند و بعد حرف جناب عبدالبهاء را میگویند که حکمتش در آینده معلوم میشود.
ثانیاً. این آینده چه زمانی است؟ 170 سال از دیانت بهایی میگذرد و هنوز آینده نیامده است؟
ثالثاً. چه کسی باید این حکمت را بیان کند؟ وقتی جناب شوقی عقیم بودند و سلسله ولی امر خاتمه یافته و دیگر ولی امری در کار نیست؛ این حکمت را چه کسی قرار است بیان کند؟
رابعاً. حالا که ولی امر نیست، اگر قرار است بیتالعدل ـ که بر اساس نصوص اعتباری ندارد ـ حکمت آن را بیان کند، پس چرا بیان نمیکند؟
پس بهتر است نظر جناب شوقی را بپذیریم که دراينباره اذعان داشته است:
«ازآنجاکه جناب عباس افندي فرمودهاند حکمت اين موضوع در آينده ظاهر خواهد شد، ما با اطمينان به صحت مطلب بايد آن را قبول کنيم ولي نميتوانيم براي فرونشاندن اعتراضات حاميان نهضت زنان توجيهي ارائه دهيم».
بههرحال چون پیشوایان بهایی اصلی را گذاشتهاند که خودشان نمیتوانند بقیه آموزههای بهایی را بر آن تطبیق دهند، باید چارهای بیندیشند و مردم را از سر درگمی درآورند.
2-2 عدم تساوی ارث میان زنان و مردان
از دیگر مسائلی که نشاندهندۀ تفاوت قائل شدن میان زنان و مردان در آیین بهائی است، مسئلۀ ارث است. طبق احکام بهائی، ارث در 7 طبقه و بهصورت 2520 سهم میان وراث زیر تقسیم میشود:
1. اولاد: 1080 سهم – 42 درصد
2. زن یا شوهر: 390 سهم – 15 درصد
3. پدر: 330 سهم – 13 درصد
4. مادر: 270 سهم – 10 درصد
5. برادر: 210 سهم – 8 درصد
6. خواهر: 150 سهم – 6 درصد
7. معلم: 90 سهم – 3 درصد
تفاوت ارث پدر و مادر و تفاوت ارث برادر و خواهر یکی از این موارد عدم رعایت تساوی زنان و مردان است. پدر 5.5 سهم، مادر 4.5 سهم، برادر 3.5 سهم و خواهر 2.5 سهم از 42 سهم را ميبرد. (گنجينه حدود و احکام، عبدالحميد اشراق خاوری، ص67).
2-3 خانه و لباس متوفی
طبق احکام آیین بهائی، غیر از تفاوتی که در سهم ارث میان زنان و مردان وجود دارد، خانه و لباس فرد متوفی نیز به پسر بزرگتر میرسد. این دو مورد جدای از بقیه ارث هستند.
«قوله تعالی در کتاب مستطاب اقدس، بند 25:
“و جعلنا الدّار المسکونة و الألبسة المخصوصة للذّرّيّة من الذکران دون الأناث و الورّاث انّه لهو المعطی الفيّاض“.
حضرت عبدالبهاء جلّ ثنائه در لوح بشير الهی شيراز ميفرمايند قوله جلّ ثنائه:
“دار مسکونه و البسه مخصوصه تعلّق بولد بکر دارد يعنی ارشد اولاد متوفّی نه بعموم اولاد ذکور”.
و در لوح ديگر نازل قوله جلّ ثنائه:
“و اما ما سئلت عن الدّار المسکونة فهی للولد البکر خاصّة مع توابعها من اصطبل او مضيف او خلوة و امّا الدّيار السّائرة الغير المسکونة مقسومة بين رجال و نساء من الورثه”. و در لوح ديگر نيز که بهعنوان بشير الهی نازل ميفرمايند قوله جلّ ثنائه:
“و امّا در آيه مبارکه از ذکر ذکور دون اناث مقصود ولد بکر است”» (اشراق خاوری،گنجینه حدود و احکام، ص125- 126).
و مراد از ولد بکر بزرگترين اولاد ذکور موجود است. “سؤال ـ دار مسکونه و البسه مخصوص ذرّيّه ذکور است دون الأناث و الورّاث، هرگاه ذرّيّه ذکور نباشند تکليف چيست؟
جواب ـ قوله تعالی مَن مات و لميکن له ذرّيّة ترجع حقوقهم الی بيت العدل. نظر به اين آيه مبارکه دار مسکونه و البسه مخصوصه به بيتالعدل راجع است.” (اشراق خاوری، گنجینه حدود واحکام، ص129).
این تفاوت ارث ارشد اولاد ذکور (پسر بزرگتر) با اولاد اناث ( دختران ) است که خانه مسکوني و در صورت تعدد خانهها يکي از بهترين خانههاي پدر (درصورتيکه در وصيتنامه، قيد ديگري نباشد)، به پسر ارشد مؤمن ميرسد و به دختر ارشد، اگرچه پسري هم موجود نباشد، نميرسد (در شرايطي که فرد بهائي فاقد فرزند ذکور باشد، خانه مسکوني او به بيتالعدل خواهد رسيد).
2-4 معافیت زنان از جنگ
از دیگر تفاوت های میان زنان و مردان معافیت زنان از جنگ است. شوقی لوحی را 28 جولای 1336، درباره معافیت زن از جنگ مطرح کرده است:
«زنها روحیه حساس دارند و طا قت جنگ و خونریزیهای وحشتناک را ندارند. او حتی دفاع را هم از زنها در این بیانیه برداشته است» (انوار هدایت، ص 777).
در اینجا جناب شوقی به آفرینش زن و عدم تساوی میان زنان و مردان اشاره میکند. درنتیجه در اینجا نیز بهنظر میرسد “تساوي حقوق رجال و نساء” يک موضوع غيرمنطقي است.ؤ
آيا ميتوان به آیيني كه كاركرد و جايگاه انسان را از حالت خدادادي آن خارج كرده و نقشي را به او نسبت داده كه نه با اقتضاي آفرينش او سازگار است و نه با استعدادهاي طبيعي او، بهعنوان يك دين الهي نگريست؟
3- آیا در اسلام تساوی بین مردان و زنان وجود دارد؟
3-1- تقوی ملاک برتری در اسلام
در قرآن هيچگاه ثروت، ملاك برترى انسانها نبوده است؛ تا مثلاً سهم كمتر ارث براى زن ـ آن هم در شرايط خاص ـ دليل بر حقارت او باشد. به همين دليل هيچگاه در قرآن قارون و فرعون انسانهايى بلندمرتبه نبودهاند.
بهفرموده قرآن، ملاك برترى نزد خداوند تقوى و پرهيزگارى است؛ نه جنسيت و نژاد. خطاب تمام آيات عمومى قرآن، از دستور به عبادت و بندگى و پاداش روز جزا و … به همه افراد بشر یکسان است و بين مرد و زن هيچ تفاوتى قائل نشده است.
يا ايُّهاالنّاسُ اِنّا خَلَقْناكم مِن ذكرٍ وَ اُنْثى و جَعَلْناكم شُعوبا و قبائِلَ لِتَعارَفوا اِنّ أكرمَكم عنداللّه أتْقيكم (حجرات:13)
اى مردم، همه شما را (نخست) از مرد و زنى بيافريديم و آنگاه شما را شعبههاى بسيار و فِرَق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد، بهدرستى كه بزرگوارترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست.
در قرآن جنسيّت ملاك برترى نبوده و در فرهنگ قرآن، زنان مؤمن همرديف مردان مؤمن ياد شدهاند. برای مثال در قرآن در مورد آسیه آمده است:
وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِّلَّذِينَ آمَنُوا اِمْرَأَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِندَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (تحریم:11)
و براى كسانى كه ايمان آوردهاند، خدا همسر فرعون را مَثَل آورده، آنگاه كه گفت: «پروردگارا، نزد خود در بهشت خانهاى برايم بساز، و مرا از فرعون و كردارش نجات ده، و مرا از دست مردم ستمگر بِرَهان».
3-2-پاداش و مكافات يكسان به مؤمنان زن و مرد بر اساس وظائف:
قرآن بهوضوح اعلام مىدارد كه ثواب عمل هيچكدام از بندگان اعم از مرد و زن از بين نمىرود:
اَنّى لااُضيعُ عَمَلَ عامِلٍ منكم مِن ذَكَرٍ اَوْ اُنثى (آل عمران:195)
من (ثواب) عمل هيچكدام از عملكنندگان اعم از زن و مرد را ضايع نمىكنم.
مَنَ عَمِل صالحا مِن ذَكَرٍ او اُنثى و هُوَ مؤمنُ فلنُحْيِيَنَّهُ حيوةً طيبةً و لَنَجزِيَنَّهُمْ أجْرَهُم باَحْسَنِ ما كانوا يعملون (نحل: 97)
هركس از زن و مرد كار نيكى به شرط ايمان به خدا، بهجاى آورد، او را در زندگانى خوش و با سعادت، زنده (ابد) مىگردانيم و اجرى بسيار بهتر از عمل نيكى كه كرده به او عطا مىكنيم.
3-3-دعوت عمومى براى انديشه در آيات الهى:
نوع خطابهاى قرآن كريم: «يا ايها الناس» و «يا ايها الذين آمنوا» و… مرد و زن را در برمىگيرد و در دعوت به ايمان و عمل صالح و پرهيز از عقايد و اعمال ناپسند هردو را يكسان مجزى و مثاب مىداند و هردو آزادانه مىتوانند به درجات عاليهاى از قرب پروردگار نائل آيند.
در آيات بسيار ديگرى بدون تفاوت قائل شدن نسبت به مرد و زن مىفرمايد:
«لعلكم تعقلون» شايد شما درك كنيد.
«افلا تعقلون» آيا نمىانديشيد.
«افلا يؤمنون» آيا ايمان نمىآورند.
«كونوا انصاراللّه» ياوران خدا باشيد
3-4ـ بيعت يكسان:
اسلام با بيعت گرفتن از زن، در حقيقت به او اعلام داشته است كه يكى از دو ركن ايفاءكننده نقش در جامعه است و بايد خود را براى انجام وظايف الهى آماده كند:
يا أيُّها النَّبىُ اِذَا جآءَكَ المؤمناتُ يُبايِعْنَكَ… (ممتحنه:12)
اى پيامبر هنگامى كه زنان مؤمن براى بيعت نزد تو آمدند… .
نمونهاى ديگر در واقعه غدير است که پيامبر بعد از ايراد خطبه دستور دادند زنان نيز همرديف مردان (اما به روشى متفاوت) با اميرالمؤمنين عليهالسلام بيعت كنند و به ايشان تبريك و تهنيت بگويند. مشخص است كه در اسلام زنان مانند مردان جزء جامعه انسانى شمرده شده و برخلاف اديانی كه براى زن حقوق سياسى، اجتماعى و مذهبى قائل نبودند به آنان اصالت انسانى داده است.
اينها دلائل درستى آن سخن است كه ملاك ارزشمندى در فرهنگ دين امر ديگرى است.
در دين مبين اسلام، مسئله اساسي عدالت است نه تساوي حقوق. تساوي در برخي موارد به معناي بيعدالتي است. حال آنكه در آیين بهائي مسئله اساسي تساوي حقوق است. بنابراين مقايسه حقوق زنان در آیين بهائي با حقوق زنان در اسلام درست نيست.
“حقوق” ریشه در “وظایف” و “وظایف” ريشه در “تواناییهای فردی” دارند. با چنین بینشی، “تساوی حقوق رجال و نساء” یک موضوع غیر منطقی است و ما بهعنوان مسلمان ابايي نداريم كه بگوييم در اسلام حقوق زنان و مردان با هم برابر نيست.
نتیجهگیری
بحث تساوی میان زنان و مردان برخلاف آفرینش انسانها و بر خلاف علم و عقل است. معمولاً حقوق ریشه در وظایف دارند و با انجام وظایف بر اثر تواناییهای فردی حقوق در نظر گرفته میشود. آیین بهایی برخلاف بسیاری از ادیان و مکاتب اعتقاد به تساوی زنان و مردان دارد، اما چون این باور خلاف فطرت است، پیشوایان بهایی علیرغم ادعای تساوی زنان و مردان در بسیاری از نوشتهها و گفتارهای خود این ادعا را نقض کردهاند. اسلام اعتقادی به تساوی زن و مرد ندارد بلکه عدالت را محور قرار میدهد.
منابع:
قرآن کریم.
انوار هدایت،صفحه 777.
اشراق خاوری،ا، گنجینه حدود واحکام، ص129.
بهاالله، اقدس.
. Directives from the Guardian, p:217
ریاض قدیمی، گلزار تعاليم بهائي.
عبدالبها، خطابات حضرت، در سفر امريکا و کانادا، ج2، طبع مصر.
عبدالحمید اشراق خاوری، گنجینه حدود و احکام/، موسسه مطبوعات امری، 128 بدیع، نشر سوم.
عبدالحمید اشراق خاوری، مائده آسماني، موسسه مطبوعات امری،129 بدیع.
منتخباتي از مکاتيب حضرت عبدالبهاء، ج 1، ص 291.
منبع: فصلنامه بهائی شناسی
null