یکی از سنت های الهی در ارسال رسل و فرستادن انبیا همواره این بوده، که فرستاده ی خداوند از علم لدنی الهی بهرمند بوده است ولذا نیازی به اکتساب علوم بشری نداشته است و این امر خود نشانه ای از الهی بودن این فرستاده می باشد، لذا ست که در مورد پیامبر اسلام از تعبیر امی به معنای درس ناخوانده استفاده می شود.
جناب علی محمد شیرازی هم چون ادعای پیغمبری داشته اند در صفحه 9 صحیفه عدلیه این ادعا را مطرح کرده اند ایشان در توصیف خود می نگارد:
«در اعجمیین نشو و نما نموده و دراین آثار حقّه نزد احدی تعلیم نگرفته بل اُمّی صرف بوده در مثل این آثار»
جناب عبدالبهاء نیز میگویند : نورانیّت مظاهر مقدسه بذاتهم است، نمی شود از دیگری اقتباس نمایند. دیگران باید از آنها اکتساب علوم و اقتباس انوار نمایند نه آنها از دیگران . جمیع مظاهر الهیه نیز چنین بودند: حضرت موسی ، حضرت عیسی،….، حضرت باب و حضرت بهاءالله در هیچ مدرسه ای داخل نشدند.
در این نوشتار بر آنیم تا این ادعای ایشان را بررسی کنیم و ببین تا چه میزان به واقعیت نزدیک است برای این کار به کتب بزرگان بهایی مراجعه می کنیم :
در کتاب تلخیص تاریخ نبیل، که مهمترین تاریخ بهائیان است، در صفحات 63 و64 چنین آمده است: «خال حضرت ایشان را برای درس خواندن نزد شیخ عابد بردند،… شیخ عابد مرد پرهیزگار محترمی بود و از شاگردان شیخ احمد و سید کاظم رشتی به شمار میرفت…»
مطالع الانوار عربی ، صفحه 159 :
وَ کَتَبَ میرزا أبُوالفَضل فی کِتابٍ خَطّیٍّ بِأنَّ البابَ کانَ یَبلُغُ مِنَ العُمُرِ سِتَّةَ أو سَبعَ سَنَواتٍ عِند ما دَخَلَ مَدرَسَةَ الشَّیخِ عابد وَ کانَتِ المَدرَسَةُ تُعرَفُ بِاسمِ قَهوَةُ أولیاء وَ مَکَثَ البابُ فیها خَمسَ سِنینَ تَعَلَّمَ فیها مَبادی اللُّغَةِ الفارسِیَّةِ و فی أوَّلِ رَبیعِ الأوَّلِ سَنَة 1257 هِجرِیَّةِ عادَ إلی بَلَدِهِ فی فارس بَعدَ أن مَکَثَ فی النَّجِفِ وَ کَربَلاء سَبعَةُ أشهُرٍ »
میرزا ابوالفضل گلپایگانی ( بزرگترین مبلغ بهائی ) در کتابی به خط خودش نوشته است که باب شش یا هفت ساله بود که در مدرسه شیخ عابد داخل شد و مدرسه به قهوه اولیاء معروف بود و باب پنج سال در آنجا مبادی و پایه های زبان فارسی آموخت و در آغاز ربیع الأول سال 1257 – پس از این که هفت ماه در کربلا و نجف اقامت داشت- به شیراز برگشت.
خود جناب باب در بیان خاطرات ایام کودکی در کتاب بیان عربی در ص25 می گوید: قُل أن یا مُحَمّدُ مُعَلِّمی فَلا تَضرِبنی… وإذا أرَدتَ ضَرباً فَلا تَتَجاوزَ عَن الخَمس ولا تَضرِب عَلی اللَّحم…« بگو ای محمد آموزگار من، مرا کتک مزن،… و چون خواستی بزنی بیشتر از پنج ضربه و نیز بر گوشت بدنم مزن …»
و این نشان می دهد که سید باب در کلاس درس حضور می یافته و پیداست که وی خاطره بدی از تنبیهات معلمش داشته است.
فاضل مازندرانی مبلغ شهیر بهائی در بخش سوم تاریخ ظهور الحق این موارد را برمی شمرد:
• در ص 97 به حضور باب در حوزه ی درس سید کاظم در کربلا اشارتی دارد.
• هم چنین در ذیل صفحات 200 و 437 دو سند تاریخی را شاهد میگیرد بر اینکه میرزا علی محمد پیش از وفات سید رشتی چندین ماه در کربلا به درس او می آمده و تا سیوطی و حاشیه ی ملا عبدالله خوانده بوده است.
– همین نویسنده، در کتاب اسرارالآثار مواردی از مکتوبات سید باب را درج کرده که در آنها ازسیدکاظم رشتی به عنوان معلم تعبیر شده:
• در ص 35 جلد اول می نویسد:
« و در توقیعی است: و أمّا ما رأیتَ مِن آیاتِ مُعَلِّمی… که مراد از معلم حاجی سید کاظم رشتی می باشد »
• در ص 61 و 62 جلد دوم از آغاز تفسیر بقره این عبارت را آورده:
« ثُمَّ جاءَ خَبَرُ فَوتِ الجَلیلِ وَ العالَمِ الخَلیل مُعَلِّمی رَحمَةُ اللهِ عَلَیهِ مِن هُنالِک »
که در این سخن به فوت معلمش حاجی سید کاظم رشتی در کربلا اشاره میکند.
دوستان بهایی برای توجیه این مساله به تاویلاتی روی می آورند تا این تناقض را حل کنند و آنها می گویند منظور از امیت جناب باب این است که ایشان به شیوه متداول روز درس نخوانده اند و به شیوه ای یگر درس خوانده اند در پاسخ این عزیزان باید گفت :
اولا: طبق اسناد و شواهد تاریخی که در بالا آمده اتفاقا جناب باب به شیوه و رسوم آن روزگار درس خوانده اند ایشان ابتدا مبادی و پایه های زبان فارسی را خوانده اند و بعد به کربلا رفته اند و در درس سید کاظم رشتی حاضر شده و تا سیوطی و حاشیه ملا عبدالله درس گرفته اند.
ثانیا: بیان شد آنچه که در ادعای امیت پیامبران مهم و مورد استناد است درس ناخواندگی فرستادگان الهی است و اینکه علوم ایشان باید لدنی و وهبی باشد و نباید علوم اکتسابی داشته باشند بنابراین در این مساله شیوه وروش کسب علم مهم نیست بلکه اصل مساله درس خواندن مورد بحث است.
بنابراین مشخص شد بنابر اسناد و شواهد تاریخی خود بهائیان ادعای امی بودن جناب باب ادعای باطل و دروغین می باشد و لذا ایشان چون دارای علم الهی نبوده اند و علم اکتسابی بشری داشته اند لذا نمی توانند فرستاده ی الهی باشند و بنابراین خود بخود ادعای پبغمبری ایشان هم باطل می باشد.