بهاءالله، تروریست و کودتاگر ، یا مصلح اجتماعی ؟

نویسنده: محمد علی بهائی

یادداشت مترجم : نوشته های زیادی در زبان فارسی، در شرح زندگی بهاءالله ،توسط بهائیان و غیر بهائیان، وجود دارد ، که شاید ترجمه و ارائه متن جدید را غیر ضروری می ساخت . ولی اولاً برای نشان دادن شناخت و برداشت بهائیان وحدتگرا از زندگی بهاءالله ، و ثانیاً جهت توضیح و تصحیح برخی ادعاهای اغراق آمیزبهائیان، درباره بهاءالله و زندگی او ، تصمیم به ترجمه این بخش گرفتیم .توضیحات و یادداشتهای مترجم با علامت * و یا (مترجم ) مشخص شده است.

*********

محمد علی بهائی ( 16 دسامبر1853-10دسامبر1937 ) بزرگترین فرزند بهاءالله از همسر دومش ، و دومین پسر از فرزندان بهاءالله – که زنده ماندند – بود. امروز بهائیان معمولا او را میرزا محمد علی خطاب می کنند .

عنوان اصلی این نوشتار “بیوگرافی بهاءالله” بود که در سال 1934 از سوی محمد علی نوشته و توسط شعاع الله به انگلیسی برگردانده شد . متن انگلیسی، در امریکا، در نشریه فصلنامه بهائی ( بهائی کوارترلی )، از نشریات انجمن بهائیان ( وحدتگرا ) چاپ و نشر یافت . همچنین این متن ، بعنوان بخشی از کتاب دستنویس شعاع الله ، تحت عنوان “بهاءالله” قرار گرفته است .

                                                                                     اریک استتسون

*********

هرگاه شخصیتی بر روی کره زمین ظاهر، و اخبار مربوط به او در اطراف جهان پراکنده شود، افراد دانشمند و پژوهشگر تلاش می کنند از دانش و تعالیم او بهره گیرند .در گذشته، بسیاری از زائران ، به ویژه تاریخ نگاران ، که به ارض اقدس آمده و با من ملاقات داشتند شوق زیادی برای آگاهی از دوران جوانی و فعالیتهای بهاءالله ، علیه ابهی، داشتند ، که هر بار به فراخور، پاسخهایی به آنها داده میشد . این اواخر هم ، احباء ، از دور و نزدیک ، بوسیله نامه سوالاتی را برایم فرستاده اند. بنابراین، لازم دیدم تا خاطرات و تجربیاتی را ، که طی دوران طولانی و مداومی که در کنار بهاءالله بودم – چه دوران کودکی، و چه دوران زمانی که بعنوان کاتب کلمات او ، و یا مروّج و مبلغ تعالیم او در سراسر جهان بودم- در اختیار دوستان قرار دهم .

          لذا در اینجا مطالبی درباره  شجره ، دوران اولیه زندگی و فعالیتهای او ، پیامهای شفاهی اش به من ، و برخی از تعالیم وی ، که من اصل دستنوشته های آنها را در اختیار دارم ، ذکر میکنم . امید که روح حقیقت بر قلوب ، و خورشید واقعیت بر عقول خوانندگان بتابد .

شجره و دودمان

          فارغ از اصل و نسب و شجره بهاءالله ، زندگی و تعالیم او – صرف نظر از وابستگی فامیلی و خویشاوندی – نشان دهنده شخصیت او است . ولی با توجه به درخواستهای متعدد دوستان ، و به منظور راهنمایی تاریخ نگاران آینده ، مختصراً در این باره می نویسم .

          او از نسل سلسله کیانیان بود ، که قرنها پیش در ایران فرمانروایی کردند . تاریخ نگار سرشناس ایرانی ، ابوالفضل گلپایگانی1 ، به هنگام دیدار از مازندران ، زادگاه اجداد بهاءالله2 ، پس از بررسی سوابق موجود ، با قاطعیت از ارتباط فامیلی آنها با سلسله کیانی صحبت میکند . در واقع، به این ترتیب پیشگویی زرتشت ، مبنی بر آمدن “مهاباد” از نسل سلسله کیانیان، تحقق یافت .3

پدر بهاءالله میرزا عباس نوری ، معروف به میرزا بزرگ ، فردی اهل علم و دین ، دیپلمات ، و به لحاظ سیاسی و اجتماعی ، شخص متنفذ و برجسته بود . در دوران قاجار ، او سالها با درباره ارتباط داشت ، و تا آخرین روزهای عمرش در خدمت دربار بود . او فردی ملایم و مهربان و نترس ، و همواره آماده کمک به نیازمندان، و در طول زندگی در خدمت دوستانش بود ! مادر بهاءالله، خانم جان ، در پایتخت ایران آن روز، سرشناس بود . در زندگی و فعالیت شغلی همسرش ، کمک کار او بود و در پیشرفت امور زنان فعالیت زیادی داشت .4

تولد و طفولیت

          بهاءالله در روز 12 نوامبر 1817 ، در طهران متولد ، و در همان شهر بزرگ شد . او در جوانی با اعیان و اشراف و مقامات و دوستان پدرش، شاغل در دربار، معاشرت و ارتباط داشت و صادقانه در خدمت پدرش بود . مدتی از دوران جوانی خود را نیز در نور مازندران ، سرزمین پدری و نیاکان خود ، سپری کرد .

          وقتی باب دعوت خود را علنی و خود را ” معلم جدید” * نامید ، پیامش مورد توجه بهاءالله قرار گرفت و او یکی از فعالان امر بابی گردید . لذا بهاءالله طهران را بسوی کربلا ترک کرد . چند ماهی در آنجا ماند و سپس به ایران مراجعت نمود.پیام باب مردم ایران را بیدار کرد و هزاران نفر از او طرفداری نمودند. این موضوع باعث خشم روحانیون گردیده ، نگران از دست دادن قدرت شدند ! لذا با همه توان با این جنبش به مقابله برخاستند . سرانجام آنها موفق شدند حکومت را متقاعد نمایند اقدام به بازداشت باب و کاتب مخصوص نمایند و آنها را به زندان بیندازند ، و در میان شهر تبریز، سینه آنها را آماج صدها گلوله کردند . **   

          پس از مرگ باب و پس از اقدام دو تن از طرفداران او به سوء قصد و ترور ناصرالدین شاه ، بر اثر اصرار بدخواهان ، بهاءالله از سوی ماموران حکومتی دستگیر و برای 4 ماه به زندان افتاد . ***

          بر اثر اعتراض سفیر روسیه و حمایت وی از بهاءالله ، او از زندان آزاد و از اتهامات وارده تبرئه گردید ، ولی دولت ایران مقرر داشت که او از کشور تبعید شود تا رضایت روحانیون جلب گردد *****

بدنبال توافق میان روسیه ، ترکیه ، و ایران ، بهاءالله به بغداد تبعید شد . بهاءالله حدود 12 سال در بغداد ماند . بهنگام اقامت در عراق، او حدود دو سال را مخفیانه ( با نام درویش محمد ایرانی ) در کوههای سلیمانیه منطقه کردستان عراق گذراند . طی آن مدت محل دقیق زیست او ، بر همگان پنهان بود .

دوران بعدی زندگانی و تصدی او

          بهاءالله ، پس از بازگشت به بغداد اعلام کرد که همان فردی است که باب در نوشته هایش آمدن او را وعده داده است ، “من یظهره الله” .این ادعای جدید، موجب تکاپوی جدید در میان بابیان و رشد گروه، علیرغم فشار و مشکلات بیرونی شد . بهاءالله در لوحی خطاب به پادشاه ایران می نویسند : “من در بستر خود خوابیده بودم که نَفَس پروردگارم مرا بیدار کرد ؛ بر ساکنان ممالک تحت قدرت خداوند ، و ساکنان شهرهای شکوهمند یزدانی ، و در برابر خودت ، بر این نکته گواه باش ! “

بهاءالله پس از شنیدن این پیام درونی ، با قدرت و انرژی برخاست و چهل سال از عمرش را به نوشتن متن ها و بیان گفتارها سپری کرد ، و به پیروانش دستور داد دست از دامن “پدر ابدی” برندارند و تنها خدا را بپرستند ؛ و با سایر مردم جهان با عشق و وحدت زندگی کنند .

او برای آنکه ما را از تاریکی به روشنایی دانش بیاورد متحمل سختی و گرفتاری و تبعید شد . بر اثر اقدامات سفیر کبیر ایران درعثمانی ، که توسط روحانیان تحریک شده بود، بهاءالله به استانبول – پایتخت آنروز امپراتوری عثمانی – منتقل، و مدت سه ماه بعنوان میهمان دولت در آنجا اقامت داشت. و از آنجا به ادرنه 5  اعزام شد که در آنجا مدت پنج سال ساکن گردید . او سپس به قلعه عکّا 6  تبعید ، و مدت 25 سال در آنجا  زندگی کرد تا آنکه در تاریخ 28 مه 1892 جان به جان آفرین تسلیم ، و از جهان خاکی جدا گردید .7

موقعیت او در تبعید

بهاءالله به هنگام زندگی در طهران ، زیست مرفّهی داشت ، و به واسطه حضور پدرش در حلقه منشیان درباری ، مورد احترام دوستان و اشنایان پدرش نیز بود ! پس از آنکه از همه امکانات مادی محروم و مجبور به ترک ایران شد ، گرچه دستش از نظرمالی خالی بود ، ولی سفر وی از طهران به بغداد آبرومندانه برگزار شد . او تحت هر شرایطی خشنود و خرسند بود و همواره صبر و شکیبایی را لباس خود ساخته بود .

          در اجرای اوامر حکومتی ، بهاءالله به همراه خانواده و تنی چند از پیروانش ، برای مدت 12 روز از شهر بغداد خارج و در ساحل بخش مقابل رود دجله ، در باغ نجیب پاشا 8 ، چادر برافراشت ، و پیام جدیدش را به همراهانش ابلاغ کرد . در مدت این 12 روز ، هزاران نفر از مردم طبقات مختلف ، مقامات دولتی ، نمایندگان سایر ملل و کشورها ، علما و حکما ، بازرگانان و مردم عادی ، به دیدارش شتافتند و نسبت به او ادای احترام نموده و خداحافظی کردند!

اخبار سفر او چنان سریع همه جا پیچید که موجب شد نامق پاشا ، حاکم عراق نیز ، برای خود احساس وظیفه کند تا شخصاً به دیدار او رفته و به او ادای احترام کند ؛ گرچه بهاءالله در آن زمان زندانی تحت نظر او بود !! *****

در طول سفر از بغداد به استانبول که حدود 4 ماه طول کشید ، در هر کجا که او چادر می زد ، مورد احترام و محبت مردم قرار می گرفت. او بهنگام اقامت در قلعه عکّا هم تحت نظر بود و اجازه خروج از شهر را نداشت و از این بابت در گرفتاری و سختی بود . معهذا به مریدانش دستور داد که صبور بوده و به مشیّت الهی راضی باشند . او تا آخرین ایام زندگی خاکی خود ، به ما آموخت از قید و بند علایق مادی آزاد باشیم و مساعی خود را صرف پیشرفت بشریت نماییم !

زبان و گویش

          زبان اصلی بهاءالله فارسی بود . او به عربی هم صحبت می کرد . نوشته های مختلفی که از او بجا مانده ، گواه این حرف است . او همچنین به لهجه مازندرانی – لهجه ای از گویش های فارسی – که گویش مادری او بود صحبت می کرد .

لباس و پوشاک

تا آنجا که بیاد میاورم بهاءالله کلاه گرد و بلند ، از جنس پارچه ای نرم ، با نوعی پارچه های گلدوزی روی آن از جنس ابریشم ، با رنگهای سفید و قرمز و سبز و خاکستری ، که در قسمت پایین آن یک عمامه کوچک و سفید قرار گرفته بود و خودش آنرا تاج می نامید ، بر سر می گذاشت !

لباس او معمولا از پارچه های نرم و نازک و خوش رنگ بود . لباس روی او – جبّه – از پشم شتر ، با رنگ طبیعی یا خاکستری بود . زیر جبّه ، او قبای سفید یا طوسی می پوشید . لباس زیر او هم دو تکه ، همیشه سفید رنگ بود ، با جورابهای سفید و دمپایی های دست دوز .

خوراک و تغذیه

بهاءالله در خوردن غذا اعتدال داشت . معمولا از غذاهای ایرانی ، با ترکیبی از شیرینی جات ، میوه ها ، سبزیجات و گوشت استفاده می کرد . چای ، شیر ، آبمیوه ، و گاهی اوقات قهوه هم نوشیدنی های او بود .

در اوایل کارش ، او قلیان 9 می کشید ، ولی سیگار استفاده نمی کرد . و البته چندی بعد ، هر نوع دخانیات را کنار گذاشت . یادم می آید زمانی که به عکّا  آمدیم و در قلعه ساکن شدیم ، یک روز خطاب به من گفت ، ” سعی کن عادت به سیگار کشیدن پیدا نکنی !”  گرچه این یک توصیه ساده بود ، ولی آنچنان حرف او در من اثر گذاشت که هیچگاه علاقه ای به دخانیات و کشیدن سیگار پیدا نکردم !

تفریح و سرگرمی

بهاءالله از مناظر طبیعی ، هوای آزاد و محیط های آزاد لذت می برد . در فصل بهار ، هنگامی که دشت و تپه ها سرسبز بود ، ما گاه گاه فرصت می یافتیم همه روز را به اتفاق پدر در باغ رضوان ، و یا باغ دیگری – که جُنَینه 10 خوانده میشد – می گذراندیم و پس از غروب به منزل می آمدیم .من همیشه، آن دورهمی ها را ، که برنامه ریزی آنها به عهده من بود ، را به یاد می آورم . او عطر گل سرخ را بسیار دوست داشت و همواره عطر گل سرخ و گلاب استفاده می نمود .

بهاءالله غالب اوقات بیست سال آخرعمر خود را در قصر بهجی گذراند .11 که بر روی تپه ای نزدیک عکّا واقع شده ، که دور و اطراف آن ، کیلومتردر کیلومتر، باز و خالی از سکنه است . او در همین جا درگذشت و در بیرون از قصر بهجی به خاک سپرده شد .

روزهای بهاءالله چگونه می گذشت ؟

          بهاءالله سحرخیز بود و صبح ها با طلوع آفتاب بیدار میشد . صبحانه او شامل یک فنجان کوچک چای و مقداری نان برشته بود . 12  سپس زایرین به دیدنش میامدند و حدود یکساعت یا بیشتر پیش او می ماندند . پس از آن کاتب نزد او میآمد تا مطالب مورد نیاز را بنویسد ، تا زمان نهار فرا میرسید .

بهاءالله معمولا هنگامی که مطالب را برای کاتب می گفت ، در اتاق بزرگی که در اختیار داشت ، به آرامی قدم میزد . بعضی مواقع نیز الواح و متن ها را با خط خودش می نوشت ، که معمولا بر روی نیمکتی می نشست .

پس از نهار مقداری استراحت می کرد ، و سپس کاتب را فرا میخواند و مطالبش را به او دیکته می کرد ، تا زمانیکه وقت نوشیدن چای عصرگاهی میرسید . مجدداً احباب و زایرین را می پذیرفت و با آنها صحبت و گفتگو میکرد و مطالبی را به آنها تذکر می داد !

همیشه شام را حدود ساعت 9 شب میخورد و معمولاً قبل از نیمه شب به استراحت میپرداخت . این روال هر روز او بود . در سالهای آخر عمر ، تنها مریدان اجازه ملاقات بهاءالله را داشتند و او تمام وقتش را صرف نوشتن الواح و مطالبش برای روشنگری و هدایت بشریت می کرد !

جمع بندی

در اینجا همه برادران همنوع و متحریان حقیقت را دعوت میکنم تا بیایند و از این غذای معنوی موجود در نوشته هایی که در اختیار من است و هنوز منتشر نشده ، استفاده نمایند.13 کتابخانه من در اختیار همه مردم جهان است . هدف من از این دعوت ، رشد فکری مردم ،و پیشرفت برادران در عرصه انساندوستی است . بهاءالله می گوید : ای اهل بهاء شما مطلع و مشرق الطاف الهی هستید . پس زبان خویش به لعن و نفرین و بدگویی دیگران آلوده نکنید و چشم از زشتیها و نازیبایی ها بپوشید ! آنچه خود دارید عرضه کنید ، اگر مقبول افتاد مراد حاصل ، و گرنه دشمنی و لجاجت بی حاصل ! او را به خودش واگذارید و به خداوند جبارِ سرمدی رو نمایید . اسباب اندوه و ملال ، و نیز عامل فساد و کشمکش نباشید . امید است که تحت شجره جمال الهی ، و آنچه مرضی خداوند است ، رشد یابید . همه شما برگهای یک درخت و قطرات یک دریا هستید. 14

با مطالعه دقیق گفتار او ، مردم به بزرگی بهاءالله پی میبرند . تعالیم او مطابق با علم و سودمند برای امور روزانه ،و متناسب با نیازهای گوناگون ما است !******

 

یادداشتهای مترجم

*  بهاءالله و عبدالبها و فرزندان و هوادارن آنها ، در سراسر سرزمین عثمانی ، و تا هنگام استقرار حاکمیت امپراتوری عثمانی ، همواره خود را افرادی مسلمان معرفی نموده و هیچگاه اشاره به اعتقاد بابی و بهائی نمی کردند . در سرگذشت عبدالبها نوشته اند که هر جمعه در نماز جمعه شرکت می کرد و اگر گاهی امام جماعت برای نماز غایب میشد، عبدالبها ، که ظاهر خود را شبیه روحانیون مسلمان می آراست، به عنوان پیشنماز جلو می ایستاد! (تاریخ شهدای امر،وقایع طهران،محمدعلی ملک خسروی نوری،از انتشارات موسسه ملی مطبوعات امری ایران،130 بدیع /1353 ) به نظر میرسد عنوان “معلم جدید” برای باب هم نوعی بیان احتیاط آمیز برای ادعاهای متنوع و متلون میرزا علی محمدباب شیرازی باشد !

** دکتر جان والبریج استاد تاریخ ایران و خاورمیانه در دانشگاه شیکاگو ( در زمانی که دارای عقاید بهائی بود ) در مقاله “شورش بابیان در زنجان” اظهار میدارد که بابیان، بنابرعقاید و تفکرات و نوشته های میرزا علی محمد باب ، برنامه سرنگونی حکومت ایران و از بین بردن روحانیون و رهبران دینی را داشتند . و بر این اساس اقدام به عملیات تروریستی و شورشها و جنگهای منطقه ای ، به منظور سرنگونی حکومت ایران و برپایی حکومت بابی کردند . به عقیده دکتر والبریج ، اگر بابیان دست به سلاح نمی بردند و قیام مسلحانه نمی کردند ، حکومت قاجار هرگز نسبت به آنها شدت عمل نداشت .

دکتر عباس امانت ، تاریخ نگار بهائی نیز در این زمینه چنین عقیده دارد : ” … فعالان بابیه در آن مرحله همه معتقد به جهاد برای براندازی حکومت قاجاریه بودند . آنچه تغییر کرده بود نحوه عمل بود نه هدف …  به نظر آنها ترور و سوء قصد سیاسی کوتاهترین راه عملی برای رسیدن به آرمان رستاخیز می آمد ! ” ( عباس امانت ، قبله عالم ، نشر کارنامه ، تهران ، 1383 ، ص 287 ) .

*** برخلاف نوشته محمد علی بهائی ، قرائن و شواهد کافی برای دست داشتن بهاءالله در برنامه ترور ناصرالدین شاه وجود داشته است .

بهاءالله از بستگان و هم ولایتی میرزا نصرالله نوری ، مشهور به آقاخان نوری ، صدراعظم فاسد و جنایتکار قاجاریه بود . طبق گزارش کاردار سفارت انگلستان ، بهاءالله و برادرش میرزا موسی ، در زمان صدارت آقاخان نوری، مرتباً از کیسه سخاوت او وجوهات دریافت می کردند( امانت ، ص 481 )

“بهاءالله که در زمان صدارات امیرکبیر، به دستور وی ، برای کاهش فتنه گری بابیان ، به کربلا تبعید شده بود. پس از برکناری امیر کبیر، و روی کارآمدن میرزا آقاخان نوری ، به ایران بازگشت و چند ماه مهمان آقاخان نوری بود . بهاءالله قبل از سوء قصد، در خانه جعفر قلی خان ، برادر آقاخان نوری ، در شمیران به سر میبرد … در آنجا او با عظیم ، از رهبران بابیه و رئیس گروه ترور شاه ملاقات داشته است .”  ( امانت ، ص 288 ). در این ملاقات بهاءالله از نقشه قتل شاه مطلع شده است. تاریخ نبیل زرندی ( تاریخ رسمی و اصلاح شده و مورد قبول بهائیان ) می گوید بهاءالله به عظیم با تاکید هرچه تمام تر متذکر شده تا از آن طرح ترور دست بردارد و خود را ازعمل آنها کاملاً کنار کشید …( امانت،همان) ولی در هیچ نوشته تاریخی ، هیچگونه اشاره ای به اینکه بهاءالله طراحی و عوامل برنامه ترور شاه را به مقامات و مسولان کشوری ، نظامی و انتظامی اطلاع داده باشد؛ وجود ندارد .

“از سوی دیگر ، خانه سلیمان خان تبریزی بابی ، در لواسان ، محل اجتماع سران بابیه و کانون شاخصی بود . چند روز پس از واقعه ترور شاه ، سیزده بابی ، که گفته شد جزئی از یک شبکه توطئه 70 نفری اند ، در آنجا دستگیر شدند ، ” همه مهیا و مسلح ، تا دستجمعی بیرون آیند و شورشی در شهر برپا کنند …( امانت ، 289 ) نام بهاءالله و برادر دیگرش میرزا یحیی صبح ازل هم در لیست هفتاد نفری شرکت کنندگان در جلسات خانه سلیمان خان وجود داشت . اقامت بهاءالله در خانه ییلاقی آقاخان نوری در افجه ، به هنگام سوء قصد هم پرسش برانگیز بود .

لذا ، مهد علیا،مادر ناصرالدینشاه ، میرزا حسینعلی نوری را متهم اصلی ترور شاه میدانست و میرزا آقا خان نوری را نیز متهم به همدستی با او میکرد ( امانت ، 289 ؛ وکتاب قره العین ، زندگی ، عقیده و مرگ ، مهدی نورمحمدی ، انتشارات علمی ، 1394 ، تهران ، ص 206 )

در چنین شرایطی، صدراعظم نوری برای آنکه خود و بهاءالله را از اتهام همدستی و برنامه ریزی ترور خلاص کند ، احتمالا با فشار و شکنجه از عظیم اقرار گرفت که “خودش محرک اصلی و رهبر توطئه” بوده ( امانت ، ص292 )؛ ثانیاً برای جلوگیری از هرگونه افشاگری، با تدبیر و ابتکاری شیطانی، فواید برپا کردن کشتاری جمعی را دریافت ! خون ریزی جنون آسایی که حتی با معیار قاجاریه هم خارق العاده بود ( امانت ، 293 )

**** بهاءالله هیچگاه از اتهامات انتسابی تبرئه نشد ، بلکه حضور او در طراحی ترور و در جمع گروه 70 نفره مرکزی بابیان طهران قطعی بود. نام او نیز در فهرست دولتی بابیان فعال آمده بود ( امانت ، 292 ) او که در کمترین حالت ممکن از برنامه ریزی ترور و عوامل اجرای آن مطلع ، ولی آنرا به مقامات امنیتی اطلاع رسانی نکرده بود،از سوی مسئولان کشوری و امنیتی مستحق مجازات سنگین بود ، ولی با پناهنده شدن وی به سفارت روسیه ، و بنابر نزدیکی شوهر خواهرش ، میرزا مجید آهی ،  با پرنس دالگورکی ، سفیر روسیه در ایران و حمایت صریح و قاطع روسیه از وی ، عملاً از مجازات فوری و سنگین رهایی یافت و به زندان افتاد . بعداً خانواده اش دست به دامن میرزا آقاخان نوری شدند . او نیز از آنها پیشکش طلب کرد … و آنها تعدادی نوشته نفیس و سه پارچه مرتع در تاکور مازندران را تقدیم کردند … نوری نزد شاه تملق بسیار کرد و به هر زبانی بود شاه را از اعدام او منصرف کرد ، به شرط آنکه در ایران نماند ! ( تنبیه النائمین ، سید مقداد نبوی رضوی ، ص 13 )

***** اینگونه تمجیدها نیز اغراق آمیز و غیرمتعارف به نظر میرسد و با واقعیات تاریخی درباره زندگی و سرگذشت بهاءالله مطابقت ندارد . دلیل اصلی اخراج بابیان ( میرزا یحیی صبح ازل و میرزا حسینعلی بهاءالله و طرفداران این دو ) از بغداد و اعزام آنها به ادرنه ، و سپس استانبول ، و سرانجام جدا کردن این دو گروه ، و فرستادن یک دسته از آنها به عکّا ، و گروه دیگر به منطقه فاماگوسا در قبرس ، آزار و اذیت و خشونت و ارعاب آنها نسبت به مردم عادی ، و همچنین نزاع و درگیری و کشتار و اقدامات تروریستی آنها بوده است .

   پیوست 4 کتاب تنبیه النائمین ، به بررسی نزاعها ، کشمکش ها، و ترورهای صورت گرفته از سوی بهاءالله و طرفدارانش برعلیه طرفدارن صبح ازل با استفاده از منابع بابی و بهائی پرداخته است . عناوین این بخش از پیوست مزبورعبارتست از :

– روایت ازلیان از کشته شدن برخی بزرگان بابی توسط بهائیان

– روایت ازلیان از سبب کشته شدن دیگر مخالفان ازلی بهاءالله

– روایت بهائیان از کشته شدن بابیان توسط اتباع بها‌ءالله

– ارتکاب به خشونت و قتل توسط اتباع بهاءالله در بغداد ، و واکنش او

– دخالت بهاءالله در کشتار بزرگان بابی

(تنبیه النائمین ، سید مقداد نبوی رضوی ، صص 389 تا 404 )

****** ” ازسال 1839 (حدود 1253 قمری)،در سراسر امپراتوری عثمانی،با الگوبرداری از تحولات مدنی و سیاسی کشورهای اروپایی، و بر اثر اجرای برنامه های خط شریف و سپس خط همایون،تحولات مدنی،اجتماعی،و سیاسی زیادی در آن کشوررخ داد… بهاءالله در استانبول با مفاهیم اجتماعی مدرن،همچون حقوق اجتماعی و مدنی،جامعه چند ملیتی وچند فرهنگی،و پیشرفتها و تحولات علمی و اجتماعی و اخبار دول و ممالک اروپایی آشنا شد.استانبول امکان یافتن دیدگاه وسیع تر را برای بهاءالله فراهم کرد.”(از طهران تا عکا :بابیان و بهائیان در اسناد دوران قاجار،عباس امانت و فریدون وهمن،صص 31-30 ،انتشارات آشکار،2016)

در زمینه برداشت و اقتباس بهاءالله از افکاراجتماعی جدید در اروپا و عثمانی،بطور مفصل و کامل در کتاب  مدرنیته و هزاره ،تالیف خوان کول سخن به میان آمده است.

لیست آثار و نوشته های بهاءالله

این لیست توسط شعاع الله بهائی تهیه شده و در نسخه دست نویس کتاب تاریخ پنهان بهائیان موجود است . مجموعه آثار و نوشته های بهاءالله که در اینجا اشاره شده ، احتمالاً همان ” کتابخانه ” ای است که محمدعلی بهائی در خاتمه فصل 3 به آن اشاره کرده است ، و او آنرا ، در سراسر عمر خود ، در مالکیت خود داشته و دیگران را به مطالعه آنها دعوت می کرده است .

اینکه امروزه ، این مجموعه از نسخه های خطی و کتب چاپ اول بهاءالله کجا هستند ، مشخص نیست . خانم نگار بهائی امسالِم ، نوه محمدعلی ، عقیده دارد که محمدعلی این کتابها را به یکی از نوه هایش داده، و گمان می رود که او آنها را به یک موزه اهدا کرده باشد . یافتن محل دقیق این اسناد باید اولویت اصلی محققان و پژوهشگران امر بهائی باشد ، زیرا این مجموعه حاوی هزاران برگ از نوشته های بهاءالله است – که اکثر آنها هرگز چاپ نشده، یا “تشکیلات بهائی ” به ” روش ” خود آنها را عرضه کرده ، و ممکن است بخشی از آنها ، حتی در آرشیو مرکز جهانی بهائی ، در حیفای اسرائیل هم ثبت و ضبط نشده باشد .                                                                                

                                                                                     اریک استتسون

                 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لیست دستنوشته های زیر، کاملترین مجموعه از نصوص موجود بهاءالله است. اینها ، به همان نحوی که او بیان کرده ، به زبان اصلی،عربی و فارسی ، میباشد . و در 50 مجلد ، و در بیش از 12000 صفحه گردآوری شده است !منظوراز لوح و الواح،در فرهنگ بهائی،مکاتبه بهاءالله با دیگران است.

1-کتاب اقدس -311 صفحه- خطاط:زین المقربین

2-کتاب هیکل – 520 صفحه- خطاط:زین المقربین

3-رساله بدیع -277صفحه- خطاط:آقا سید اسم الله مهدی

4-الواح -205صفحه-

5-الواح -305صفحه- خطاط:میرزا عبدالله بهّاج

6-الواح -266صفحه- خطاط:غصن اکبر

7-الواح -200صفحه- خطاط:غصن اکبر

8-الواح -321صفحه- خطاط:غصن اکبر

9-الواح 381صفحه- خطاط:غصن اکبر

10-الواح -522صفحه

11-الواح -319صفحه- خطاط:میرزا امین الله

12-الواح -319صفحه- خطاط:میرزا موسی (  کلیم )

13-الواح -287صفحه- خطاط:میرزا موسی (  کلیم )

14-الواح -60صفحه- خطاط:میرزا موسی (  کلیم )

15-الواح -221صفحه- خطاط:میرزا موسی (  کلیم )

16-الواح -232صفحه- خطاط:میرزا موسی (  کلیم )

17-الواح -568صفحه

18-الواح -226صفحه- خطاط:میرزا جمیل

19-الواح -302صفحه- خطاط:غصن اکبر

20-الواح -318صفحه- خطاط:غصن اکبر

21-الواح -299صفحه- خطاط:میرزا کمال

22-الواح -347صفحه- خطاط:میرزا امین الله

23-لوح شیخ ( ابن الذئب )-193صفحه- خطاط:غصن اکبر

24-الواح مقدسه-158صفحه- خطاط:غصن اکبر

25-الواح مقدسه-265صفحه- خطاط:میرزا مجد الدین

26-الواح مقدسه-357صفحه- خطاط:میرزا موسی (  کلیم )

27-کلمات مکنونه-46صفحه- خطاط:غصن اکبر

28-الواح -264صفحه- خطاط:زین المقربین

29-الواح -289صفحه- خطاط:حیدرعلی اسکویی

30-الواح -366صفحه- خطاط:غصن اکبر

31-الواح -277صفحه- خطاط:غصن اکبر

32-الواح -157صفحه- خطاط:غصن اکبر

33-الواح -158صفحه- خطاط:غصن اکبر

34-الواح -259صفحه- خطاط:غصن اکبر

35-کتاب ایقان -214صفحه-چاپ بمبئی ، 1891 میلادی

36-کتاب اشراقات-295صفحه-چاپ بمبئی ، 1891 میلادی

37-هفت وادی/ چهار وادی-55صفحه-چاپ بمبئی ، 1891 میلادی

38-مناجات -235صفحه-چاپ بمبئی ، 1891 میلادی

39-مناجات-80صفحه-چاپ بمبئی ، 1891 میلادی

40-مکاتبات -318صفحه- خطاط:میرزا امین الله

41-مکاتبات-277صفحه- خطاط:میرزا موسی (  کلیم )

42-مکاتبات-231صفحه- خطاط:محمد جواد قزوینی

43-مکاتبات-319صفحه- خطاط:میرزا عبدالله بهّاج

44-مکاتبات-297صفحه-میرزا عبدالله بهّاج

45-مکاتبات-286صفحه- خطاط:غصن اکبر

46-مکاتبات-385صفحه- خطاط:محمد جواد قزوینی

 

 

یادداشتهای فصل 3

1- ابوالفضل گلپایگانی از مبلغان برجسته بهائی بود ، ولی صلاحیت و پیشینه ای در تاریخ نگاری ایران و ایرانیان ندارد ( مترجم )

2- پدر و مادر میرزا حسینعلی بهاءالله اهل روستای تاکوردرکجور، از توابع شهر نور، در استان مازندران بودند .

3- سلسله کیانیان ، یک سلسله اسطوره ای ایرانی است . در مورد اصالت و واقعیت آنها و زمان حضور آنها تردید زیادی وجود دارد. لذا اعلام اینکه خانواده حسینعلی از نسل کیانیان بودند بدور از واقعیات و مستندات تاریخی ، و نوعی لاف و گزاف در غربت میباشد !

          اساساً در دوران قاجار بر ایران، که هر یک از پادشاهان دهها ، بلکه صدها، همسر از مناطق و روستاهای مختلف کشور داشتند ، آنها ( پادشاهان قاجار ) برای ساکت کردن بخش های مختلف خاندان سلطنتی و گروههای اجتماعی نسبت به تعیین ولیعهد . . . اقدام به جعل اصل و نسب دروغین برای دختران روستایی ( همسران بوالهوسی شاهان ) می کردند !

دکتر عباس امانت، تاریخ نگار بهائی ، در فصل هشتم از کتاب قبله عالم – ناصرالدینشاه قاجار و پادشاهی ایران – بطور مشروح دلدادگی ناصرالدینشاه به جیران ( دختری روستایی ازحوالی تجریش) را بیان میکند.”… و چون جیران فرزند پسری بدنیا می آورد ، شاه قصد میکند تا آن پسر را ولیعهد خود قرار دهد . ” ولی در نتیجه تخطئه عمومی” از این ازدواج شاه ، ” وقایع نگار دربار” ( احتمالا رضا قلی خان هدایت ) ماموریت یافت برای پدر جیران ( به گفته موری ، “یک دهاتی بی حیا” ) اصل و نسب سلطنتی بتراشد ! وقایع نگار برای خوشایند شهریار تاجدار، نهایت کوشش خود را بکار بست . شجره نامه ای که برای جیران فراهم آمد تبار رعیت تجریشی را به پادشاهان ساسانی و از طریق آن به خسروان کیانی شاهنامه میرساند !!” ( قبله عالم ، ترجمه حسن کامشاد ، ص 431 )

بهائیان نیز به تاسی از عملکرد قاجاریه ( که هم ولایتی بهاءالله در نور بودند ، و از طرفی پدر بهاءالله از منشیان و پیشکاران درباری بود و مطالب راجع به خلافکاری و جعل و نسب تراشی را برای فرزندان خود مطرح کرده بود ) القاب و شجره نامه ای بطور ناقص برای خود تراشیدند ! در بعضی از نوشته های انگلیسی ، بهاءالله را شاهزاده ایرانی معرفی می کنند ! و یا گاهی او را از نسل پیامبران بر می شمارند ! در حالی که همه اینها نادرست و غیرواقعی است . پدر وی ، از روستای تاکور ، در شهر نور مازندارن بود ، که به لحاظ آشنایی قومی با میرزا آقا خان نوری ، بعنوان منشی و سپس کارپرداز     ( کارمند اداری ) وارد سیستم اداری قاجاری شد .

برای مثال،ضمیمه اول کتاب فرهنگ تاریخی آیین بهائی،تالیف هیو چ آدامسون، با ارائه یک نسب شناسی ناشیانه و خنده آور و مضحک – که ناشی از بی اطلاعی مولف و نادرست بودن منابع و مآخذ بهائی او بوده- بهاءالله را با فاصله پنج نسل ،به یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی رسانده است!با احتساب متوسط 20 سال برای هرفاصله نسلی،دوره 1300 ساله را،بجای 100 سال،به خوانندگان کم اطلاع بهائی عرضه کرده است.

4- بر اساس نوشته ادوارد براون ، در کتاب “مطالبی برای مطالعه درباره آیین بابی ، کمبریج 1918 ، ص 320 “، میرزا عباس نوری، پدر بهاءالله ، دارای شش زن بود ، که یکی از آنها خدیجه خانم یا خانوم جان نام داشت که بهاءالله را بدنیا آورد. درهیچ کتاب و نوشته تاریخی و اجتماعی مربوط به دوره قاجاریه، اشاره خاصی به امتیازات و ویژگی های میرزا بزرگ، مبنی بر اینکه دیپلمات، یا فرد منتفذ و برجسته ای باشد ؛ یا وی یا هر یک از همسرانش،از جمله خانم جان، خدمت اجتماعی خاصی انجام داده باشند، نشده است . هیچیک از نوشته های تاریخی مربوط به آن دوره – از جمله تاریخ های بابی ، اشاره ای به خدمات اجتماعی و یا خدمات خانوم جان در زمینه پیشرفت امور زنان ندارند . و بدون شک این از بزرگ نمایی های غیر واقعی خانواده بهاءالله به شمار میرود !

5- امروزه شهر ادرنه ، و جزئی از خاک ترکیه است .

6- نام عربی این شهر عکّا است و یهودیان آنرا آکِر می خوانند .

7- در تاریخ رسمی بهائی ، روز مرگ ( صعود ) بهاءالله را 29 مه می شناسند ؛ ولی چند منبع و ماخذ معتبر و موثق بهائی ، آنرا یک روز جلوتر اعلام کرده اند . علاوه بر آقای بهائی ، مجدالدین بن موسی ایرانی، برادرزاده بهاءالله ، و تاریخ نگاران اولیه بهائی، محمد جواد قزوینی و میرزا ابوالفضل گلپایگانی، در نوشته های خود ، روز درگذشت او را 28 مه نوشته اند .

8- محمد نجیب پاشا  از سال 1842 تا 1847 والی ( فرماندار ) بغداد بود . او برای خود قصری ساخت و در کنار آن باغی بنا نهاد ، که در میان بهائیان به باغ رضوان مشهور است . در سال 1863 ، هنگامی که بهاءالله و همراهانش در آنجا چادر زدند ، این باغ در اختیار ورثه نجیب پاشا بود . امروزه ، در آن محوطه ، یک مجتمع بیمارستانی تاسیس شده است .

9- کلمه نارگیلا ، نام ترکی استانبولی و معادل قلیان است .

10- این باغ ، که اسم اصلی آن ، “نعم عین” ، و یا جُنینه ( Junayna ) بود. در کنار شهر عکا قرار داشت و بهاءالله پس از اتمام دوره حصر خود ، مرتب به آنجا میرفت .”باغ رضوان” عکّا را نباید با باغ رضوان مشهوردربغداد اشتباه گرفت. گرچه بهائیان هر دو را به یک نام می خوانند .

11- بهائیان امروزه آنرا “عمارت بهجی” و یا صرفاً “بهجی” می خوانند . منطقه ای که این عمارت در آن واقع شده معروف به البهجی است که از لغت بهجت و سرور گرفته شده است .

12- بیسکویت یا نان دو رو برشته شده .

13- برای ملاحظه حجم نوشته های بهاءالله ، که توسط شعاع الله ، فرزند محمد علی بهائی ، جمع آوری شده است ، ضمیمه A کتاب تاریخ پنهان بهائیان را در زیرملاحظه کنید . برخی از این نوشته ها برای بهائیان شناخته شده است ، ولی بسیاری از نوشته های او هنوز انتشار نیافته است . نگار بهائی ، نوه محمد علی ، و نواده بهاءالله عقیده دارد که این مجموعه آثار بهاءالله در اختیار یکی ازنوادگان بهاءالله می باشد ، ولی بدرستی از اینکه در حال حاضردرمالکیت چه کسی است و کجا نگهداری میشود اطلاعی ندارد.

14- لوح اشراقات – اشراق هشتم