چکیده
اعتقادات جریان بابیت اگرچه در ابتدا حول محور زمینهسازی برای ظهور منجی موعود شیعیان میگردید، اما از سال1264 قمری به بعد دچار تغییرات بزرگی شد، بهائیان معتقدند که پیروان علیمحمد باب، همۀ کوشش خود را بهویژه در واقعه بدشت بهکار بستند تا ضمن اعلام نسخ شریعت اسلام، شریعت ادعایی جدید را دینی مستقل و بدیع جلوه دهند. میرزاعلیمحمد باب نیز پس از با خبر شدن از آن واقعه، از ادعای باب امام زمان بودن عبور کرد و نسخ اسلام را اعلام کرد و داعیهدار ظهور آیین جدیدی به نام آیین بیان شد و خواستار جایگزین ساختن کتاب «بیان» به جای قرآن شد. این موضوع که او در ادعای خود دنبالهروی از پیروان خود میکند، غیر الهی بودن آیین بیان را نشان میدهد. همچنین، تصویر واقعی قرةالعین که در آن واقعه و بعد از آن دیده میشود، هیچ گاه کشف حجاب به معنای برهنگی یا بیرون آوردن پوشش خود نداشته است. در این مجال سعی داریم به بررسی آنچه که در واقعه بدشت و گردهمایی بابیان رخ داد و چگونگی اعلان نسخ اسلام توسط باب به ادعای بهائیان بپردازیم.
کلیدواژه : باب، بابیت، نسخ اسلام، واقعه بدشت
مقدمه
واقعه بدشت در روستایی به همین نام حومه شاهرود، در شمال شرقی ایران، که به علت واقعهای که در ماههای رجب و شعبان ۱۲۶۴ قمری در آن رح داد، در تاریخ معاصر ایران موردتوجه قرار گرفته است؛ ماجرایی که از آن بهعنوان اولین اجتماع بابیان یاد میشود. گرچه این ماجرا خود در دل حادثهای بزرگتر رخ داد و آن شورش مسلحانه بابیان با نیت تسخیر ایران و برپایی سلطنت بیانی بود (که درنهایت منجر به وقوع جنگ بزرگ قلعه طبرسی شد)؛ اما باتوجهبه اهمیت آنچه که در واقعه بدشت رخ داد، جا دارد که جداگانه بررسی شود.
الف) نقشآفرینان واقعۀ بدشت
رهبری اجلاس و واقعه بدشت در اصل بر عهده چهار نفر بود:
ملامحمد علی بارفروشی:
ملامحمدعلی بارفروشی که علیمحمد باب او را ملقب به قدوس کرده بود، هجدهمین و آخرین نفر از حروف حی و بسیار مورداحترام بابیها بود. دربارۀ او در منابع مسلمان اطلاعات کمی وجود دارد، اما وی را ازجمله شاگردان سیدکاظم رشتی گفتهاند.
شوقی ربانی درباره او مینویسد:
«آخرین نفس مقدسی که… در سلک حروف حی محشور گردید… جناب قدوس بود که در آن زمان ۲۲ سال از عمر مبارکش میگذشت… و از اعظم و اقدم تلامیذ سیدکاظم رشتی محسوب میگردید».[۱]
لسانالملک سپهر درباره او و ماجرای ایمان آوردنش به باب چنین مینگارد:
«حاجی ملامحمدعلی بارفروشی، هنگام کودکی خادم سرای حاجی محمدعلی مجتهد مازندرانی بود. چون به حد رشد و بلوغ رسید، یک چند روزگار خویش را در تحصیل علم صرف و نحو و مسائل فقه و اصول به پای برد و نیز زر و مال چندان بیندوخت که زیارت مکه متبرکه بر وی واجب افتاد و سفر مکه پیش داشت. از قضا در عرض راه با میرزاعلیمحمد باب دچار گشت و با او چند مجلس سخن کرده، شیفتۀ کلمات او شد و در پایان امر دل بدو داد و از پیروان او گشت. بعد از مراجعت از مکه روانه مازندران شده، در بارفروش سکون اختیار کرد».[۲]
آنچه که دربارۀ نحوه ایمان آوردن بارفروشی به علیمحمد باب در منابع بهائی آمده، مؤید این گفتۀ سپهر است. برطبق آنچه که اشراق خاوری در تاریخ نبیل زرندی آورده، در سال ۱۲۶۰ قمری، بارفروشی در حین سفر و هنگام عبور از شیراز با دوست و همدرسی خود، ملاحسین بشرویهای ملاقات نمود و مشارالیه او را به نزد باب برد.[۳]
ملا حسین بشرویهای:
وی که از فرزندان حاجی ملا عبدالله صباغ بود، گرچه در واقعه بدشت حضور نداشت اما رخداد مذکور در دل جریانی بزرگتر واقع شد که در وقوع آن نقش مستقیم داشت.[۴] ملاحسین در سال ۱۲۲۹ه ق در قریه بشرویه از توابع شهرستان فردوس واقع در خراسان به دنیا آمد. مدتی در مدرسه میرزاجعفر مشهد مشغول به تحصیل بود و در همین ایام با عقاید شیخ احمد احسایی آشنایی یافت. پس، برای آشنایی بیشتر با او در سن هجدهسالگی مشهد را به قصد کربلا ترک کرد و در آنجا به مدت نه سال به شاگردی سیدکاظم رشتی پرداخت و از مقربان او شد.
پس از درگذشت سید رشتی در کربلا، افراد زیادی ادعای جانشینی وی را داشتند. بشرویهای در ابتدا به سراغ میرزاحسن گوهر و حاج محمدکریمخان کرمانی و دیگران رفت، با این هدف که نائب سیدکاظم را بشناسد. به همین منظور از راه فارس قصد عزیمت به کرمان و ملاقات با حاج محمدکریمخان را داشت که در شیراز با علیمحمد باب برخورد کرد و به وی ایمان آورد. ملا حسین اولین کسی بود که مؤمن به باب و آیین او شد و لذا به وی لقب «اول من آمن بالباب» دادند و او را «باب الباب» نامیدند.[۵] سپهر درباره او چنین مینویسد:
«ملاحسین یک تن از مردم بشرویه است. در آغاز زندگانی به کسب علوم رسمیه مانند صرف و نحو و فقه و اصول روزگار میگذاشت و آن نیرو نداشت که در تحصیل علوم با علمای عهد انباز شود و سامان خود را بساز کند. لاجرم از روی چاره هر روز رأیی میزد و حیلتی میانگیخت. در این وقت او را مسموع افتاد که میرزاعلیمحمد باب از بوشهر به شیراز سفر کرده و به قانونی جدید و شریعتی تازه خود را بلندآوازه ساخته. پس بیتوانی از خراسان طریق شیراز برگرفت و بعد از ورود بدان بلده به نهانی میرزاعلیمحمد باب را دیدار کرد و آیین او را پذیرفتار شد».[۶]
نکته مهم درباره ایمان ملا حسین و سایر مؤمنان اولیه به آیین باب ــ که راستای تحلیلهای ما دربارۀ سلوک عملی بابیان اولیه را مشخص میکند ــ این است که رفتارهای ایمانی آنها براساس مندرجات دو کتاب اول باب، یکی “قیوم الاسماء” و دیگری “تفسیر سوره کوثر” شکل گرفته بود که در همان روز آغاز دعوتش در برابر ملاحسین بشرویهای قرار داد. سایر کتابهایی که باب در سالهای بعد نوشت عمدتاً بهدست بابیان اولیه نرسید، چراکه بیشتر آنان در جریان شورشهای سهگانه بابیه کشته شدند. لذا در واقعه بدشت هم حضور نداشتند.
از میان مندرجات این دو کتاب باید روی دو نکته دست گذاشت:
اول؛ آنچه در این دو کتاب آمده، برخلاف انچه که بعدها در سال ۱۲۶۴ قمری رخ داد و نسخ اسلام را اعلام کردند، تأکید دارد بر اینکه علیمحمد شیرازی باب امام دوازدهم شیعیان است. در این معنا، بابیان اولیه عموماً با تصور اینکه خون خود را نثار راه ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف میکنند، به او ایمان آوردند.
دوم؛ برخلاف تحلیلهای بعضی از مورخان، جنبش بابیه یک جنبش تحولخواه فکری نبود که بهعلت دگراندیشی توسط میرزاتقیخان فراهانی سرکوب شد؛ بلکه شورشی از نوع شورش داعشیان کنونی بود که ظاهرا به ادعای بهائیان در واقعه بدشت برگ جدیدی از خود را به نمایش گذاشت. بابیها از جانب علیمحمد باب دستور داشتند که با زور شمشیر دست به قیام بزنند و ایران را تسخیر نمایند و هرکس را که به باب ایمان نیاورد، بکشند و کلیه مظاهر شرک و نفاق، از دید خودشان، را نابود کنند تا زمینه برای ظهور منجی موعود شیعیان آماده شود. به این موارد نگاه کنید:
«و انّا نحن انشاءالله فی یوم الذّکر لننزّل علی سرائر حمراء و نقتّلکم باذن الله باسیافنا علی الحقّ کما تکفرون و تعرضون عن کلمتنا الاکبر هذا الفتی العربیّ الّذی قد کان فی امّ الکتاب علیّاً حکیماً» (قیوم الاسما، سورةالاشارة ۳۴).
ترجمه: و همانا ما، اگر خدا بخواهد، در روز ذکر حتما نازل خواهیم شد بر تختهای قرمز و با شما به إذن خدا با شمشیرهایمان برحق میجنگیم، همانطور که کفر ورزیدید و از کلمۀ اکبر ما، این جوان عربی که در امالکتاب علی حکیم بوده است، روی گرداندید.
«یا ایّها الحبیب حرّض المؤمنین علی القتال ان یکن منکم عشر رجال صابرون یغلبوا باذن الله الفاً. … اصبروا یا اهل الصبّر فانّ الله قد کان معکم فی ذلک الباب علی الحقّ بالحقّ رقیباً. لنتنالوا البرّ حتّی تنفقوا انفسکم لانفسنا فی سبیل الله العلیّ علی الحقّ القویّ انفاقاً» (قیوم الاسماء، سورة القتال ۹۷).
ترجمه: ای حبیب! مؤمنان را به جنگ تشویق کن که اگر در میان شما ده فرد صبور باشند، توانایی تقابل و پیروزی بر هزار نفر را دارند … ای اهل بردباری، صبر پیشه کنید که خداوند در این راه با شما همراه است و در راه حق از شما مراقبت میکند. هرگز به نیکی عمل نکردهاید تا آن زمان که جانهایتان را در راه جان ما و در راه خدا و مسیر حق به نیکویی انفاق کنید.
«یا ایّهاالمؤمنین اذا جآئکم الکتاب من عند الذّکر فانقطعوا الی الله الحقّ و اشتروا الاسلحة لانفسکم لیوم الجمع فانّ القتال علی المؤمنین قد کان باذن الله فی کتابه الاکبر هذا علی الحقّ بالحقّ موقوفاً» (قیومالاسماء، سورةالجهاد ۱۰۰).
ترجمه: ای مؤمنان، هنگامیکه کتاب از سوی ذکر (یعنی باب) به شما رسید، در راه خدا با همهکس قطع رابطه کنید و برای خود سلاح بخرید تا در روزی که همگی جمع میشوید از آن استفاده کنید که جنگ و قتال به اذن پروردگار در کتاب بزرگ او بر مؤمنان واجب شده است.
«یا جنود الحقّ اذا وقفتم علی الحرب مع المشرکین لنتخافوا عن کثرتهم فانّا قد کتبنا علی قلوبهم الرّعب عنکم اقتلوا المشرکین و لاتذروا علی الارض بالحقّ علی الحقّ من الکافرین دیّاراً حتّی طهرت الارض و من علیها لبقیّة الله المنتظر» (قیوم الاسماء، سورةالجهاد ۹۸).
ترجمه: ای لشکر حق، هنگامیکه برای جنگ با مشرکان مستقر شدید، از تعداد زیاد آنان نترسید، پس همانا ما بر دلهایشان ترس از شما را نوشتیم. مشرکان را بکشید و بر زمین به خاطر حق و بر حق احدی از کافران را باقی نگذارید تا زمین و هرکه در آن است برای بقیةالله منتظر پاک شود.[۷]
طاهره قرةالعین:
نام اصلیاش فاطمه و کنیهاش امسلمه بود. در بعضی از کتابها نام زرینتاج را هم برای او نوشتهاند.[۸] پدرش حاج ملامحمدصالح برغانی قزوینی از علمای بهنام دوران محمدشاه و ناصرالدینشاه قاجار بود. در اینکه چرا به قرةالعین ملقب شد دو نظر موجود است. برخی معتقدند که چون در پیشگاه پدرش بسیار عزیز بود، قرةالعین خوانده میشد؛ اما گروه دیگر چنین باور دارند که هنگام پیوستن به جریان فکری شیخیه، رسالهای در وصف حالات شیخ احمد احسایی نوشت و برای سیدکاظم رشتی فرستاد. چون سید رشتی این رساله را دید و از قدرت قلم نویسنده به شگفت آمد، او را در مکاتباتش قرةالعین خطاب کرد.[۹] بهائیان او را یکی از کارگردانان اصلی واقعه بدشت معرفی می کنند!
سپهر درباره او مینویسد: «پدرش یک تن از اجله فقها بود و شوهرش ملا محمدتقی[۱۰] عموزاده وی است که او نیز فضلی به کمال داشت و عمّش ملا محمدتقی، مجتهدی است که صیت فضل و تقوای او در همه بلدان و امصار پراکنده است و این دختر با اینکه رویی چون قمر و زلفی چون مشک ازفر داشت، در علوم عربیه و حفظ احادیث و تأویل آیات فرقانی با حظی وافر بود».[۱۱]
مهدی بامداد مینویسد: « که با بالا گرفتن اختلافات میان شیخیه و امامیه، میان خاندان برغانی قزوینی که گروهی از آنان به شیخیه گرویده بودند دودستگی ایجاد شد. طاهره به شیخیه پیوست اما پدرشوهرش ملا محمدتقی (شهید ثالث) و نیز همسرش ملا محمد، به مخالفت شدید با این جریان فکری پرداختند. به همین جهت میان طاهره و همسرش جدایی افتاد و قرةالعین شوهر و سه فرزندش را رها کرد و برای دیدار با سیدکاظم رشتی به کربلا رفت.»[۱۲]
از سوی دیگر، مورخانی چون دنیس مکاوئن، عباس امانت و موژان مومن معتقدند که طاهره اندکی پس از ازدواج و به همراه همسرش برای سیزده سال به کربلا و نجف رفت و تحصیلات در زمینه فقه، کلام و سایر علوم دینی را دنبال نمود و موفق شد در کربلا در محضر سیدکاظم رشتی تدریس نموده و در سال ۱۸۴۱ به همراه همسر و خانودهاش به قزوین بازگردد.[۱۳] در طول این مدت، همسرش به تحصیل نزد ملا محمدباقر قزوینی از روحانیون اصولی میپرداخت و طاهره به شیخیه گرایش داشت.[۱۴] در بازگشت به قزوین این دو از یکدیگر جدا شده و پس از وقفهای سهساله، در سال ۱۸۴۴ میلادی طاهره به همراه خواهر و شوهرخواهرش به کربلا بازگشت.[۱۵]
با اینهمه، دربارۀ اینکه طلاق واقعی و شرعی بین طاهره و همسرش جاری شده بود یا خیر، در منبع متقدم بابی، نقطةالکاف، نکتهای وجود دارد که نشان میدهد قرةالعین احتمالاً بدون جاری شدن صیغه طلاق، خانواده خود را رها کرده است.
میرزاجانی کاشانی در ذکر وقایعی که پس از بازگشت قرةالعین (پس از ایمان آوردنش به باب) در قزوین رخ داد، مینویسد:
«خلاصه هرچه کردند که با شوهرش ملا محمد پسرِ عموی خود که حاجی ملاتقی بوده باشد، صلح نماید قبول نکردند و میفرمودند که چون او قبول امر حق را نکرده است [بابی نشده است] خبیث میباشد و من طاهره میباشم و جنسیت فیمابین ما نیست».[۱۶]
پس از مرگ سیدکاظم رشتی، قرةالعین که مانند دیگر شیخیها به دنبال جانشین او میگشت، به نامهنگاری با ملا حسین بشرویهای پرداخت و این ماجرا اسباب ایمان آوردنش به باب را فراهم کرد. بهائیان معتقدند طاهره حتی قبل از واقعه بدشت هم باب را ندیده است و با یک رؤیای مجعول ایمان بابی را به او نسبت می دهند.
«هنگامیکه جناب آخوند ملا حسین در تفحص آن شمس حقیقت بودند ایشان عریضه نوشته بود و ایمان غیبی آورده بود. مِن بعد از آنکه حضرت ظاهر شدند عریضه ایشان را خدمت حضرت دادند و ازجمله حروف حی گردید و بعد از آنکه نوشتهجات حضرت را زیارت نمود ایمان شهودی نیز آورد و در ایمان خود چنان کامل ایستاد که در راه محبت آن جناب چشم از حب مال و عیال و اسم و رسم خود پوشید».[۱۷]
شایان ذکر است که تمام ایمان مشارالیها به آیین باب، مانند همه بابیان اولیه، براساس همان دو کتاب سابقالذکر بود و حتی به عقیده نگارنده، تا زمان اعدامش در ۱۲۶۸ ق، نهتنها خود باب را ندید، بلکه سایر آثار باب هم به دست او نرسید.
میرزاحسینعلی نوری:
وی فرزند میرزاعباس نوری ملقب به میرزابزرگ بود و در دوم محرم ۱۲۳۳ ق در تهران متولد شد.
میرزاحسینعلی مانند سایر بابیان اولیه، از میان شیخیان به بابیه پیوست. پس از ادعای علیمحمد شیرازی، بهواسطه ملا حسین بشرویهای و نیز معلم خود میرزامحمد، در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد[۱۸] و از فعالترین افراد بابی شد که بابیگری را بهویژه در نور و مازندران ترویج میکرد. برخی از برادرانش، ازجمله برادر کوچکترش، میرزایحیی معروف به «صبح ازل» نیز براثر تبلیغ او به این مکتب پیوستند.[۱۹] بهاییان معتقدند که میرزاحسینعلی، در واقعه بدشت الواح و برنامه های مشخص را می نوشته و روز بعد در جمع بابیان می خوانده است.
ب) مقدمات واقعه بدشت
پس از آنکه حکومت باب را دستگیر و روانه زندان در قلعه چهریق کرد[۲۰] ملا حسین بشرویهای به طریقی توانست خودش را به محل زندان باب برساند و از او کسب تکلیف کند تا جریان واقعه بدشت را رقم بزند. در این دیدار بشرویهای مأمور شد که به خراسان سفر کند و برطبق آنچه که در آموزههای کتاب قیومالاسماء آمده بود، دست به تبلیغ و تهیه عِدّه و عُدّه بزند و شورشی را برای تسخیر کل ایران و کشتن غیربابیها، مطابق آنچه که در آیات کتاب قیومالاسماء آمده و پیش از این ذکرش رفت، آغاز کند.[۲۱]
در این بین، ملاحسین ابتدا برای تبلیغ شاه قاجار و دعوت او به بابی شدن راهی تهران شد. سپهر دراینباره مینویسد:
«… و کتابی از باب به شاهنشاه مبرور محمدشاه و حاجی میرزاآقاسی آورده بود بدین شرح که: “اگر حمل بیعت مرا برگردن و متابعت مرا واجب شمارید این سلطنت شما را بزرگ خواهم کرد و دول خارجه را در تحت فرمان شما خواهم داشت”. ملا حسین کتاب باب را ظاهر ساخت و دعوت او را اظهار کرد. کارداران دولت او را تهدید فرستادند که از اینگونه ترهات لب ببند و اگر سلامت جان خواهی اقامت این شهر را بدرود کن. ملا حسین چون کار بر مراد نیافت، خطی به حاجی ملا محمدعلی بارفروشی فرستاد و مکتوبی به قزوین از بهر قرةالعین کرد و هر دو تن را به خراسان طلب داشت تا از آنجا دعوت خویش را آشکار کنند و خود بیتوانی از طهران راه برگرفت و از آنجا سفر خراسان نمود».[۲۲]
بهاینترتیب بشرویهای و بارفروشی در مشهد به هم پیوستند و دست به تبلیغ گسترده زدند تا جمع بابیان را برای واقعه بدشت آماده سازند. در همین دوران فتنۀ نظامی بزرگ الله یارخان آصفالدوله با همکاری پسرش حسنخان سالار و با همراهی مالی و نظامی انگلیسیها با هدف تجزیه خراسان در جریان بود. شاهزاده حمزهمیرزا (برادر شاه) که به جهت سرکوبی سالار در چمن رادکان به سر میبرد، وقتی از فعالیتهای بشرویهای آگاه شد، دستور جلب و دستگیری او را داد.[۲۳] در زمان و با دستگیر شدن بشرویهای، بارفروشی هم با جمع یارانش مشهد را ترک نمود.[۲۴]
از دیگرسو قرةالعین نیز که به جهت دست داشتن در شهادت عمویش ملا محمدتقی برغانی (شهید ثالث) دستگیر شده و محبوس بود،[۲۵] با کمک میرزاحسینعلی نوری از زندان گریخت و به همراه یارانش راهی خراسان شد.[۲۶]
بدشت محل ملاقات این دو گروه بود تا گردهمایی بابیان را در واقعه بدشت ساماندهی کنند.
ج ) در واقعه بدشت چه رخ داد؟
سپهر مینویسد:
«چون [قرةالعین] در منزل بدشت که یک فرسنگی بسطام است مقام کرد، حاجی محمدعلی هم از خراسان برسید و با قرةالعین یکدیگر را دیدار کردند و چند کرت مجلس را از بیگانه پرداخته به مشاورت بنشستند و در رواج دین میرزاعلیمحمد باب و عاقبت پرده از کار برگرفتند».[۲۷]
در اجتماع بدشت ۸۱ نفر از بابیهای ایران شرکت داشتند و حدود سه هفته به گفتوگو پرداختند.[۲۸] بنا بر آنچه که در منابع بهائی آمده، میرزاحسینعلی نوری در فراهم آوردن امکان برگزاری این همایش نقش مهمی داشت و او بود که سه باغ همجوار را برای سکونت بابیها اجاره کرد.[۲۹]
اتفاق مهمی که در بدشت رخ داد اعلام نسخ اسلام و برداشتن حجاب از جانب قرةالعین بود.[۳۰]
شوقی نسخ اسلام را یكی از اهداف اصلی گردهمایی و واقعه بدشت دانسته و مینویسد:
«هدف اصلی و اساسی این اجتماع عظیم (بدشت)، آن بود که اوّلاً به وسایل مقتضی، استقلال امر بیان و انفصال شریعت رحمان از رسوم و آداب و سنن و شرایع قبلیّه بهنحو مؤثر و نافذ اعلام گردد».[۳۱]
سپهر دراینباره مینویسد:
«قرةالعین منبری در انجمن اصحاب نصب کرده، بیپرده بر منبر صعود کرد و برقع از رخ برکشید و چهره تابنده را که مهر درخشنده بود با مردمان بنمود و گفت: “هان ای اصحاب! این روزگار ما از ایام فترت شمرده میشود. امروز تکالیف شرعیه یکباره ساقط است و این صوم و صلوة و ثنا و صلوات کاری بیهوده است. آنگاه که میرزاعلیمحمد باب اقالیم سبعه را فرو گیرد و این ادیان مختلفه را یکی کند، بهتازه، شریعتی خواهد آورد و قرآن خویش را در میان امت ودیعتی خواهد نهاد و هر تکلیف که از نو بیاورد، بر خلق روی زمین واجب خواهد گشت. پس امروز زحمت بیهوده بر خویش روا مدارید و زنان خویش را در مضاجعت طریق مشارکت بسپارید و در اموال یکدیگر شریک و سهیم باشید که در این امور شما را عقابی و نکالی نخواهد بود.”[۳۲]
به این واقعه در منابع بهائی چنین اشاره شده است:
«یک روز هنگامیکه هیكل مبارک بـه عـلت نقاهت ملازم بستر بودند، جناب طاهره که در نظر بابیان مظهر عفت و عصمت و در تـقوی و طـهارت رجعت حضرت فاطمه محسوب مـیگردید، نـاگهان بیستر و حـجاب در مـحضر مـبارک در مقابل اصحاب ظاهر شد و در جانب راسـت جـناب قدّوس که آثار خشم و غضب از رخسار ایشان هویدا بود، جالس گردید و بـا كلمـات آتشین حلول دور جدید را اِعلام [کرد] و نـسخ سنن و شعائر قدیمه را عـلی رئوس الاشـهاد ابلاغ نمود».[۳۳]
اشراق خاوری، در گزارش شیوۀ نسخ اسلام در بدشت مینویسد:
«در ایام اجتماع یاران در بدشت، هر روز یکی از تقالید قـدیمه الغـاء میشد».[۳۴]
وی همچنین آورده است:
«جناب طـاهره، حـاضرین را مـخاطب ساخته، فرمودند: «خـوب فـرصتی دارید؛ غنیمت بدانید، جشن بـگیرید؛ امـروز، روز عید و جشن عمومی است. روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شده؛ همه برخیزید بـاهـم مصافحه کنید». باری، آن روز تاریخی، تغییر عـجیبی در رویّه و عـقاید حاضرین داد. روز پُرهـیجانی بـود. در عـبادات، طریقه خاصی ایجاد شـد و رویّه و عقاید قدیمه، متروک گشت».[۳۵]
آیتی، در گزارشی از گردهمایی بدشت مینویسد:
«در موضوع احكام فـروعیه، سـخن رفت. بعضی را عقیده این بود كه هر ظـهور لاحـق، اعـظم از سـابق اسـت و هر خلفی، اكبـر از سـلف و بر این قیاس، نقطه اولی، اعظم است از انبیاء سلف و مختار است در تغییر احكام فروعیه… قرةالعین، از قسم اوّل بود. اصـرار داشـت كه بـاید به عموم اخطار شود و همه بفهمند كه قـائم دارای مـقام شـارعیت اسـت و حـتی شـروع شود به بعضی تصرفات و تغییرات از قبیل افطار صوم رمضان و امثالها».[۳۶]
این اقدام قرةالعین در همان اجلاس و واقعه بدشت باعث شد که عده زیادی از باب و بابیت روی بگردانند. عده زیادی که با تصور یاری کردن امام دوازدهم شیعیان به باب پیوسته بودند، با این اقدام بسیار سرخورده شدند بهگونهای که بعضی از آنها حتی واکنشهایی شدید نشان دادند. بهعنوان مثال بعد از شنیدن واقعه بدشت، عبدالخالق اصفهانی گلوی خودش را برید و خودکشی کرد.[۳۷]
«حضّار از ملاحظه این منظره، سخت دچار حیرت و دهشت گـشتند و حـضور وی را به نحو مذکور در جمع نفوسی که حتّی مشاهده سایهاش را مردود و ناصواب میشمردند، خلاف عفاف و معارض بـا اراده حـضرت خفیّالألطاف محسوب داشتند. خوف و غضب، افئده را فراگرفت و قدرت تكلم از جـمیع سـلب شد؛ به حدّی که عبدالخالق اصفهانی از کـثرت هـیجان و اضـطراب، با دست خویش گلوی خود را چاک داد و درحـالیکه آغـشته به خون بود، دیوانهوار خویش را از آن صحنه مهیب دور ساخت. برخی دیگر از اصحاب نیز مـجلس را تـرک گفته و دست از امر الهی کـشیدند و رفـض آداب و سنن سـالفه را نـپسندیدند».[۳۸]
کار به جایی رسید که حتی بارفروشی هم نسبت به قرةالعین دچار کدورت شد و از طرف دیگر وقتی خبر این اقدامات به بشرویهای رسید، اعلام کرد که اگر در واقعه بدشت بودم، بر آنها حد وارد میکردم».[۳۹]
آیتی دربارۀ موضع قدوس نسبت به آنچه که قرةالعین در واقعه بدشت انجام داد مطلبی مینگارد که گرچه مربوط به چند ماه بعد از واقعه بدشت است، اما تصویر واضحی از اختلاف بارفروشی با قرةالعین به دست میدهد:
«قدوس فرمان داد كه زودتر از شـبهای دیگـر به اذان و مناجات و تلاوت قرآن پردازند؛ چـه كه عادت هرشبه ایشان بـر آن بـود كه قبل از صبح، کلاً بـرخاسته بـا صدای بلند به تلاوت قرآن و دعا میپرداختند و حتی گاهی صدای ایشان به گـوش سـپاهیان میرسید و یكی از منصفین ایشان گفته بـود كه انـصافاً اگـر كفر آن است كه اهـل قـلعه[۴۰] دارند و اسلام این است كه مـا سـپاهیان داریم، باید از اسلام بیزار و كفر را خریدار شد؛ زیرا از قلعه هرشب صدای دعا و نماز و قرآن به گـوش میرسد».[۴۱]
فاضل مازندرانی مینگارد:
«ملا حسین بشرویه که حلقه اخلاص حضرت قدوس در گوش داشت و در بدشت حاضر نبود، همینکه واقعات مذکوره به سمعش رسید چنین گفت که اگر من در بدشت بودم اصحاب آنجا را با شمشیر کیفر مینمودم».[۴۲]
بر اساس گزارشهای تاریخی، عـلیمحمد شـیرازی برای پیروان خود در واقعه بدشت، تنها پیام محبت فرستاد[۴۳] زیرا از اِعلام نسخ اسلام در بدشت آگاه نـبود؛ بـلكه پس از خـودسری سران بابیّت در طرح نسخ اسلام است كه در کارِ انجامشده قرار میگیرد و مُهر تأیید بر آن مـیزند. شـوقیافـندی دراینباره مینویسد:
«حضرت باب بنفسه المقدّس هنگامیکه هنوز در مخالب اعداء اسیر و مبتلا بودند، در حـضور ولیعـهد زمان و جمعی از علماء اعلام و رؤساء شیخیّه، در عاصمه آذربایجان دعوی خویش را اعلان و با اظـهار مـقام قـائمیّت و اثبات استقلال و اصالت امر مبارک، قیام پیروان خود را در احتفال بدشت تأیید و نظرات و معتقدات آنان را نـسبت بـه شریعه الهیه تقویت و تصویب فرمودند. باری در اثر این اجتماع، نفخه صور دمیده شد و طـلوع دور بـدیع، افـول شرع قدیم را اعلام نمود».[۴۴]
برایناساس، نخست پیروان بابیّت تصمیم گرفتند و اعلام استقلال امر کردند. سـپس، عـلیمحمد شیرازی را مطلع كرده و به تصویب و تأیید او رساندند. آیتی دراینباره مینویسد:
«در خاتمه، قرار شـد كه قـضیه را بـه ماكو بنویسند و حكم فاصل از خود باب بطلبند و چنین كردند».[۴۵]
حقیقت دیگری نیز وجود دارد که تأییدکننده این گزارشهای تاریخی است. تا قبل از سال ۱۲۶۴ قمری، ادعاهای علیمحمد شیرازی حول محور بابیت امام عصر میچرخید و در هیچیک از آثار او سخنی از نسخ اسلام وجود نداشت. این ادعای باب برای اولین بار در سال ۱۲۶۴ در کتاب بیان فارسی مطرح شد:
«در آن وقت که عود کل خلق قرآن شد و بدء خلق کل شیء در بیان شد، مقر نقطه که مظهر ربوبیت بوده، بر ارض اسم باسط بود که سماواتی که در قرآن مرتفع شده بود کل مطوی شد و راجع شد به نقطه اول».[۴۶]
ازآنجاکه قرةالعین در فاصله کوتاهی پس از واقعه بدشت دستگیر شد و تا زمان مرگش در حبس بود و جز به همان دو کتاب اولیه، به هیچکدام از آثار باب دسترسی نداشت، لذا میتوان نتیجه گرفت که اندیشۀ نسخ اسلام از او بود و باب آن را تأیید کرد.
د) پایان کار واقعه بدشت
اگرچه از لحاظ بعد فکری، واقعه بدشت هیچگاه پایان نیافت و تا سالها بعد و خصوصاً در دوره مشروطه بهنوعی دیگر توسط همان جریان بابیت بروز و ظهور پیدا کرد، اما با آگاهی یافتن اهالی روستا از آن وقایع، گردهمایی به هم خورد. مردم روستا شبانه به آنها حمله کرده، اموالشان را بردند و با سنگ بدرقهشان کردند.[۴۷]
از سوی دیگر اخبار آنها کل مازندران را فراگرفت و ازاینرو، وقتی به قریه نیالا رسیدند، مردم به آنها حمله نموده، سران بابی گریختند و بدشتیان هم پراکنده شدند. قدوس به بارفروش فرار کرد و در آنجا دوباره به بشرویهای پیوست و قرةالعین هم به همراه میرزاحسینعلی بهسوی نور حرکت کرد.
نتیجهگیری
همانطور که در این مقاله نشان داده شد، بابیت از سال ۱۲۶۴ قمری تغییرات بزرگی کرد. پیروان علیمحمد باب، در واقعه بدشت تلاش کردند تا علاوهبر نسخ شریعت اسلام، ظهور آیین جدیدی را اعلام کنند. او نیز ادعای باب امام زمان بودن را کنار گذاشت، اسلام را نسخ کرد، آیین جدیدی به نام آیین بیان را اعلام کرد و بعداً کتاب «بیان» را جایگزین قرآن اعلام کرد و شریعت ادعایی جدید را دینی مستقل و بدیع جلوه داد.
علاوهبراینها، باید به دو نکته اشاره کرد:
اول، برطبق آنچه که گزارشنویسان و تاریخنگاران از واقعه بدشت آوردهاند، تصویر واقعی قرةالعین خلاف آن چیزی است که امروزه بهائیان و فعالان جنبش زنان سعی در اشاعه آن دارند. زرین تاج برغانی هیچ گاه کشف حجاب به معنای برهنگی یا بیرون آوردن پوشش خود نداشته است. حتی در زمان مرگ او چادر داشته. نیز نصرت الله محمد حسینی در کتاب طاهره موضوع کشف حجاب او را رد می کند.[۴۸]
دوم، واقعه بدشت بهوضوح نشان داد که باب برخلاف آنچه در آثارش آورده، لااقل در بعضی از موارد تابع پیروانش بود و این نکته، وحیانی بودن آیین بیان را آشکارا خدشهدار میکند و در کنار سایر ادلۀ دیگر، بر حقانیت این آیین خط بطلان میکشد.
منابع
آیتی، عبدالحسین، الكواكب الدریة فی مآثر البهائیة، مـصر: السـعادة، ۱۳۴۲ق.
ح. م. بالیوزی، بهاءالله شمس حقیقت، ترجمه از انگلیسی: مینو ثابت.
حسین محبوبی اردکانی، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۸، ج ۲٫
رضاقلیخان هدایت، تاریخ روضةالصفا، تهران، ۱۳۳۹، ج ۱۰٫
شوقی ربانی، قرن بدیع، ترجمه نصرتالله مودت، مؤسسه معارف بهائی، دوم، ۱۹۹۲م، انتاریو، کانادا، جلد ۱٫
عبدالحمید اشراق خاوری، تاریخ نبیل زرندی، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
علی الوردی، لمحات الاجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، ج ۱٫
علیمحمد باب، بیان فارسی.
فاضل مازندرانی، اسدالله، تاریخ ظهورالحق، مؤسسه ملی مطبوعات امری.
علیقلیمیرزا اعتضادالسلطنه، فتنه باب، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۵۱ ش.
محمدتقی لسانالملک سپهر، ناسخالتواریخ، بهکوشش جمشید کیانفر، انتشارات اساطیر، تهران، ج ۳٫
محمدجعفربنمحمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، بهکوشش حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۶۳٫
مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۵۷، ج ۱٫
میرزاجانی کاشانی، نقطة الکاف، بهکوشش ادوارد براون.
Amanat, Abbas (۱۹۸۹). Resurrection and renewal: the making of the Babi movement in Iran, 1844-1850. US: Cornell University Press. Ithaca 1989.
McEoin , Denis (۲۰۰۹). The messiah of Shiraz: studies in early and middle Babism.
momen، moojan (۲۰۰۳). «Usuli, Akhbari, Shaykhi, Babi: The Tribulations of a Qazvin Family». Iranian Studies. ۳۶. United Kingdom (UK), Oxfordshire: Carfax Publishing Co.
[۱]. شوقی ربانی، قرن بدیع، ترجمه نصرتالله مودت، مؤسسه معارف بهائی، انتاریو، کانادا، جلد ۱، ص ۸۰٫
[۲]. محمدتقی لسانالملک سپهر، ناسخالتواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، انتشارات اساطیر، تهران، ج ۳ ص ۱۰۱۴٫
[۳]. رک: عبدالحمید اشراق خاوری، تاریخ نبیل زرندی، مؤسسه ملی مطبوعات امری، صص۵۷ و ۵۸٫
[۴]. نگارنده به زودی در مقالهای جداگانه به وقایع جنگ بزرگ قلعه طبرسی خواهد پرداخت.
[۵]. ر ک: مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۵۷، ج ۱، صص ۳۷۹ تا ۳۸۳٫
[۶]. سپهر، همان، ص ۱۰۱۰٫
[۷]. نگارنده به زودی به آرای جهادی باب در سال اول ذعوتش خواهد پرداخت.
[۸]. رک: بامداد، همان، ص ۲۰۴ و نیز سپهر، همان، ص ۹۹۷ و نیز علی الوردی، لمحات الاجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث ج ۱، ص؟”
[۹]. ر ک: بامداد، همان، ۲۰۵ و نیز میرزا جانی کاشانی، نقطةالکاف، به کوشش ادوارد براون، ص ۱۴۰٫
[۱۰]. سپهر در ذکر اسم همسر قرةالعین دچار اشتباه شده است، وی ملا محمد نام داشت.
[۱۱]. سپهر، همان، ص ۹۹۷٫
[۱۲]. رک: بامداد، همان، ص۲۰۶٫
[۱۳]. McEoin, Denis (۲۰۰۹). The messiah of Shiraz: studies in early and middle Babism.pp 214&215.
[۱۴]. Amanat, Abbas (۱۹۸۹). Resurrection and renewal: the making of the Babi movement in Iran, 1844-1850. US: Cornell University Press. pp. ۲۹۷
[۱۵]. momen، moojan (۲۰۰۳). «Usuli, Akhbari, Shaykhi, Babi: The Tribulations of a Qazvin Family». Iranian Studies. ۳۶. United Kingdom (UK), Oxfordshire: Carfax Publishing Co. p329.
[۱۶]. میرزاجانی کاشانی، همان، ص ۱۴۲٫
[۱۷]. همان، ص ۱۴۰٫
[۱۸]. ن ک: ح. م. بالیوزی، بهاءالله شمس حقیقت، ترجمه از انگلیسی: مینو ثابت، صص۴۸ ـ ۵۱.
[۱۹]. ن ک: بالیوزی، همان، صص ۸۵ تا ۹۱٫
[۲۰]. ر ک: علیقلیمیرزا اعتضادالسلطنه، فتنه باب، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۵۱ ش، ص ۲۰٫
[۲۱]. ر ک: “محمدجعفربنمحمدعلی خورموجی، حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدیوجم، تهران، ۱۳۶۳، ص ۵۶” و نیز “میرزاجانی کاشانی، همان، ص ۱۳۹”.
[۲۲]. سپهر، همان، صص ۱۰۱۱ و ۱۰۱۲٫
[۲۳]. ر ک: “سپهر، همان، ۱۰۱۲” و نیز “رضافلیخان هدایت، تاریخ روضةالصفا تهران، ۱۳۳۹، ج ۱۰، صص ۴۲۱ و ۴۲۲”.
[۲۴]. Abbas Am¦anat, Resurrection and renewal: the making of the Babi movement in Iran, 1844-1850, Ithaca 1989, p324 & 325.
[۲۵]. رک: “سپهر، همان، ۱۰۱۴” و نیز “حسین محبوبی اردکانی، تعلیقات حسین محبوبی اردکانی بر المآثر و الآثار، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۱۳۶۸، ج ۲، صص ۶۲۵) و نیز “میرزاجانی کاشانی، همان، ص ۱۴۴”.
[۲۶]. ر ک: عبدالحمید اشراق خاوری، همان، صص ۲۷۳ تا ۲۷۸”.
[۲۷]. سپهر، همان، ۱۰۱۴٫
[۲۸]. ر ک: امانت، همان.
[۲۹]. ر ک: اشراق خاوری، همان، ص ۲۸۵٫
[۳۰]. ر ک: امانت، همان و نیز میرزاجانی کاشانی، همان.
[۳۱]. شوقی ربانی، قرن بـدیع، كانـادا: مؤسّسه معارف بهائی، دوم، ۱۹۹۲م، ص ۹۳٫
[۳۲]. سپهر، همان، صص ۱۰۱۴ و ۱۰۱۵٫
[۳۳]. شوقی ربانی، همان، صص ۹۳ و ۹۴٫
[۳۴]. اشراق خـاوری، عـبدالحمید، همان، ص ۲۶۲٫
[۳۵]. همان، ص ۲۶۴٫
[۳۶]. آیتی، عبدالحسین، الكواكب الدریة فی مآثر البهائیة، مـصر: السـعادة، ۱۳۴۲ق، ص ۱۲٫
[۳۷]. ر ک: اشراق خاوری، همان، ص ۲۸۸٫
[۳۸]. شوقی ربانی، قرن بدیع، همان، ص ۹۵. نیز ن.ك: آیتی، عبدالحسین، همان، ص ۱۳۰٫
[۳۹]. میرزاجانی کاشانی، همان، ص ۱۵۵٫
[۴۰]. منظور قلعهای است که بابیها در ماجرای جنگ بزرگ قلعه طبرسی (که پس از واقعه بدشت رخ داد) در مازندران ساختند.
[۴۱]. آیتی، همان، ص ۱۶۳٫
[۴۲]. فاضل مازندرانی، اسدالله، تاریخ ظهورالحق، ج ۳، ص۱۱۰٫
[۴۳]. اشراق خاوری، همان، ص ۲۲۲٫
[۴۴]. شوقی ربانی، قـرن بدیع، ص ۹۷٫
[۴۵]. آیتی، عبدالحسین، همان، ص ۱۳۰ ـ ۱۳۱٫
[۴۶]. علیمحمد باب، بیان فارسی، ص ۷٫
[۴۷]. ر ک: میرزاجانی کاشانی، همان، ص ۴ و ۱۵۳٫
[۴۸]. نگارنده سعی دارد در آینده و در مقالهای که دربارۀ جنگ بزرگ قلعه طبرسی در دست نگارش دارد، به این موضوع بهطور کامل بپردازد.