نقد و بررسي ديدگاه جان هچر درباره جايگاه و اختيارات وعصمت بيت العدل

0 454

گفتگو و اظهار نظر درباره  جايگاه بيت العدل و اينكه منشا تاسيس ان، كلام  بهاالله در كتاب  اقدس، پيرامون بيوت عدل شهري  و روستايي  است؛ و يا الواح و وصاياي حضرت عبدالبها ،و يا كلام ولي امرالله در دور بهائي ، و يا اينكه نهاد تاسيسي جديدي از سوي اياديان امرالله مستقر در ارض اقدس ميباشد؟ ودر هر يك از حالتهاي فوق مشروعيت ان بهنگام عدم حضور  مقام ولي امرالله در راس ان چگونه خواهد بود از مباحث اصلي در كلام بهايي معاصر و ديالوگ انديشمندان ان است. تفسير موسع و يا مضيق حدود مصونيت، و متقابلا حدود اختيارات و صلاحيت قانوني ان نيز بخش ديگري از ادبيات و كلام مدرن بهائي است.

 

در مقاله زير دكتر هادلي ايوز به نقد و بررسي ديدگاه دكتر هچر درباره بيت العدل ، و جايگاه ، مصونيت پذيري وحدود  اختيارات ان پرداخته است و نظرات و ديدگاههاي خويش را نيز بيان نموده است

هادلی اِیوز : در شماره 16 اکتبر 2007 امریکن  بهایی، تفسیری از جان هَچر دیدم که نظرم را جلب کرد. جان هَچر استاد زبان انگلیسی و متخصص در ادبیات قرون وسطایی است.    او یک محقق بهایی مولّد است. کتاب او به نام   اقیانوس کلام او، ۱۹۹۷  ،    بر بسیاری از خوانندگان، از جمله خود من تأثیر گذار بود.

نکته‌ی اصلی دیدگاه هَچر اینست که ما بهاییان باید شکرگزار و ممنون بیت العدل جهانی باشیم. پیروان هر گروه مذهبی از یک تشکیلات ریاستی تبعیت می‌کنند، ما بهاییان هم باید به طور جدّی از هدایت و راهنمایی بیت العدل تبعیت و اطاعت کنیم

هر رهبری دینی  قوانین، مقررات، و خط مشی‌هایی را برای اعضای آن گروه تدوین و ارائه می‌کند. بیت العدل جهانی بهائی هم از این قاعده مستثنی نیست. ما اگر نظرات و دستوارت آن‌ها را که از طریق نامه‌هایشان به ما می‌رسد رعایت کنیم چیزهای خوبی نصیب ما و دیانت ما خواهد شد. در مورد گروه‌های مذهبی، و از جمله بهائیان ، نکته مهم آنست که ما تا چه حد باید وفادار به رهبری تشکیلات باشیم؟ به هر صورت وقت ما در شبانه روز محدود است و باید کارهای متعددی انجام دهیم و بسیاری کارهای فردی، شغلی، خانوادگی، اجتماعی… و این مشکل برای پیروان همه سازمان‌های اجتماعی و مذهبی وجود دارد. اگر بخواهیم رفتار سکولار و غیر مذهبی پیشه کنیم ممکن است به سمت خرافات و جهالت برویم؛ لذا بهتر است بخشی از اختیارات خود را در عمل به تشکیلات ریاستی، یعنی همان بیت العدل، واگذار کنیم.

اگر به تاریخ معاصر نظری بیندازیم، مشاهده می‌کنیم که چینی‌ها برای خواندن کتاب سرخ مائو، وقت می‌گذاشتند. یا مردم کره شمالی به مطالعه تعالیم و درس‌های رهبر بزرگ خود می‌پردازند. در دهه ۱۹۲۰همه توجّه افراد روس به خواندن آثار لنین می‌گذشت و نه آثار ایده آلیستی مارکس. مثال در این زمینه فراوان است، و در مجموع به نظر من، امروز باید دستورات بیت العدل را سرلوحه‌ی عمل خود قرار دهیم و نه عبارات کلی حضرت بهاءالله و عبدالبها را.

به نظر هَچر رهبری اجتماعی هر گروه صنفی و سیاسی دارای نوعی اتوریته و حاکمیت در گروه است. ولی ما بهائیان بر این باوریم که بیت العدل جهانی ساختار و قدرت خود را از طریق بهاءالله، از خداوند گرفته است . و بر طبق یک ایده و نظریّه  دیگر، قدرت آن‌ منبعث از عبدالبها و الواح و وصایای اوست . با اندکی مطالعه و بررسی مطلع می‌شویم که شاید هیچ تشکیلات و سازمان ایده‌آلیست دیگری نباشد که بتواند مثل بهائیان ادعا کند که قدرت و اختیار رهبری آنها، با تأیید فرزند رهبر دینی آنها، ایجاد شده باشد، ولی در مورد بهائیان شرایط چنین است.

ولی اگر شما یک متفکر منتقد باشید، خصوصاً متفکر منتقدی که به دیانت بهائی باورنداشته باشد، در آن صورت مسایل و سوالات زیادی پیش می‌آید. چه فرقی است بین تراوشات فکری یک انسان معمولی و تراوشات ذهنی یک مظهر الاهی؟ آیا بین آنچه حاصل ایده‌ی بهاءالله است و آنچه از سوی خداوند به او الهام شده تفاوتی هست؟ اگر تفاوتی باشد ما چگونه می‌توانیم این دو نوع تفکررا تفکیک کنیم؟ آیا آن دسته از افکار و نظرات بهاءالله که بیشتر جنبه‌ شخصی و انسانی داشت ـ و کمتر حاصل کارکرد او به عنوان یک مظهر الاهی بود ـ به لحاظ کیفی با آرا و افکار خود ما متفاوت است؟

بیایید فرض کنیم که تشکیل و برپایي بیت العدل جهانی از جانب خداوند بوده، آیا بین ایده‌ی اصلی مُلهم از آسمان، و تحقّق عملی آن ایده، در جزئیات آن ، هیچ اتفاق انسانی تأثیر نداشته است؟ شاید بسیاری از بهائیان از شنیدن این گونه بحث‌ها و سوالات خشنود نباشند، ولی اگر قرار باشد که ما بهائیان به تبلیغ و ترویج عقاید و تعالیم خود بپردازیم – که من این کار را می‌کنم – و با جهان امروز و مقتضیات آن سر و کار داشته باشیم، باید آماده‌ی چنین سوالاتی باشیم؛ و در وهله‌ی اول باید برای خودمان پاسخ‌های معقولی طراحی کنیم.

به نظر من یکی از بخش های اساسی بحث که باید آن را مشخص کرد این است که ما تا چه حد باید به دستورات و نظرات بیت العدل جهانی وفادار و مطیع باشیم؟ این کافیست که هر فرد بهایی، فرضاً هر دو ماه یک بار نیم ساعت وقت بگذارد و پیام‌های بیت العدل را بخواند؟ یا هفته‌ای یک ساعت؟ یا سالی یک ساعت؟ نحوه‌ی پذیرش ما چگونه باید باشد؟ برخی از ما بهائیان بر این عقیده است که دستورات بیت العدل جهانی است و برای همه‌ی مردم جهان صادر می‌شود، ولی این دستورات در بعضی جاها مفیدتر است و در بعضی جاهای دیگر خیر! برخی معتقدند که توصیه‌های بیت العدل باید بدون استثناء در همه جای دنیا به اجرا در آید. برخی از ما توصیه‌ها و تشویق‌های بیت العدل را در ردیف دستورات و فرامین آن نهاد دانسته و آن‌‌ها را لازم الاجرا می‌دانند. احتمالاً ترجیح خود بیت العدل آنست که ما توجه و وقت بیشتری برای مطالعه نامه‌ها و نظرات آن‌ها بگذاریم، هر چه باشد بیت العدل هم چون سایر دستگاه‌های رهبری، خود را برای ارائه‌ی راهنمایی ذیصلاح و اصلح می‌داند؛ و ماهیت نظرات و توصیه‌های برتر آنست که هر چه بیشتر و بهتر مورد توجه قرار گیرند اثر بخش‌تر خواهند بود !

دیگر از موارد اختلاف دیدگاه، درباره‌ی نقش و جایگاه بیت العدل جهانی است. همه‌ی بهائیانی که به مطالعه درباره‌ی تاریخ دیانت بهائی می‌پردازند، می دانند که بهاءالله به هنگام مرگش در سال ۱۸۹۲ عبدالبها را به عنوان رهبر بهائیان منصوب نمود. این هم روشن است که حضرت عبدالبها به هنگام مرگ خود شوقی را به عنوان گاردین ـ ولی امرالله ـ منصوب کرد و به او اختیار داد تا درزمان مناسب بیت العدل جهانی را تأسیس کند. نوشته‌های شوقی افندی درباره‌ی بیت العدل جهانی به گونه‌ای است که گویا ولی امرالله را جزیی از بیت العدل می‌داند، و از طرفی بیت العدل و ولی امرالله را هم چون دو نهاد دوقلو، و دارای همزیستی معرفی می‌کند.

عبدالبها هم چنین در الواح و وصایای خود به شوقی اعلام کرد که بايد برای خود جانشینی تعیین نماید. ولی همان طور که همه می‌دانیم شوقی جانشینی برای خود معرفی نکرد؛ و بنابراین بهائیان پس از شوقی ولی امر دیگری ندارند؛ و بیت العدل نیز باید بدون وجود ولی امرالله ـ به عنوان رئیس بیت العدل ـ تشکیل گردد. بهاییان و متفکران تیزبین و نکته سنجی که می خواهند به مطالعه‌ی دیانت بهائی بپردازند ممکن است سوال کنند که ایا بیت العدل تشکیل شده  همان بیت العدل مورد نظرعبدالبها و شوقی افندی است؟

این سوالات قانونی، صحیح و به جا است و بهائیان ممکن است پاسخ‌های مختلف و متفاوتی به آنها بدهند. آن چه مسلّم است این که بهائیان باید یک بیت العدلی داشته باشند. اگر چه در آثاربهاءالله به   بیت العدل جهانی اشاره‌ای نشده، و تنها به بیت العدل درسطح شهرو روستا نظرداشته است. برخی از بهائیان نیز بر این باورند که او هرگز مطلبی درباره‌ی‌ ولی امرالله نگفته و ننوشته است و این نهاد توسط عبدالبها ابداع شده است ( و البته روشن است که او چنين صلاحيت و اختياري نداشته است.)

ایادیان امرالله هم با توجه به ناگهانی بودن مرگ شوقی و این که او هیچ گونه وصیّتی درباره‌ی نحوه‌ی تشکیل و استقرار بیت العدل نداشت، بیت العدلی تشکیل دادند و از عموم بهائیان خواستند تا بیت العدل را به عنوان نهاد رهبری خود بپذیرند.

 حال، جان هَچر مطالب جالبی درباره‌ی بیت العدل جهانی می‌گوید:

ولی امرالله  آثار بهاءالله  را ادبیات سازنده نامید. کتب و آثار او زیربنای دیانت بهایی است. البته مطالب «الزام آور» دیگری هستند ازجمله آثار عبدالبها و شوقی افندی، و تصمیمات و رهنمودهای بیت العدل جهانی. آن چه ممکن است برای ما قابل درک نباشد این است که اگر چه آثار بهاءالله به عنوان الهامات  تلقّی می‌شود؛ این منابع دیگر هم الزام آور می‌باشند؛ و لذا ما باید آن‌ها را نیز راهنمایی مصون از خطای الاهی بدانیم .

این دیدگاه جالبی است. ما تصمیمات و رهنمودهای بیت العدل را به عنوان فرامین الاهی تلقی کنیم. به یاد دارم که در کانونشن آوریل گذشته، یکی از سخنرانان، مشاور قاره‌ای به نام  ربکا مورفی، گفت:   ما نمی‌خواهیم  جزء مردمی باشیم که خواستند خدا را با چشم خود ببینند، و یا صدای او را با گوش خود بشنوند. چرا که خداوند به ما نعمت بیت العدل جهانی را داده است تا با گوش آن‌ها بشنویم و با چشم آن‌ها ببینیم !

هم‌چنین به یاد دارم که سال گذشته در یک جلسه‌ بهائی، یکی از دوستان بهائی من گفت که ما بهائیان باید توجه بیشتری به رهنمودهای بیت العدل بکنیم و توضیح داد: زیرا آنها در حال حاضر مرکز واقعی میثاق در کره‌ی ارض هستند. لذا ما باید در جنبه اجرایی ، کلام آنها را هم چون کلام خدا بدانیم .

بعضی حقایق از طریق مبالغه گویی بهتر درک می‌شود. هنرمندان، کاریکاتوریست‌ها، شعرا… حس اغراق گویی دارند و حقایق را بهتر به ذهن مخاطب خطور می‌دهند. به نظر من جان هَچر، ربکا مورفی، و آن دوست ما به نوعی اغراق کرده‌اند تا ما را متوجه اهمیت رهنمودهای بیت العدل کنند.

ربکا مورفی البته عكس جملات معروف بهاءالله در لوح احمد ، را نقل می‌کند: ” مردم… حیران و سرگردانند و می‌خواهند خدا را با چشم خود ببینند و صدایش را با گوش خود بشنوند. خرافات بین آن‌ها و قلبشان حجاب شده، و آن‌ها را از سبیل الاهی دور کرده است .”  ولی من چنین مبالغه‌ای را دوست ندارم.  

بهاءالله در کلمات مکنونه می‌نویسد: ”  تو با چشم خودت خواهی دید نه با چشم دیگران؛ و با علم و دانش خودت درک می‌کنی، نه با دانش همسایه‌ات. هشدار که این مطلب را به قلبت بسپاری، و دقت کن که چگونه عمل کنی.”  

من از این دو عبارت این‌گونه می‌فهمم که بهاءالله ما را تشویق می‌کند تا با چشم خود ببینیم و نه از دریچه و فیلتر چشم دیگران. البته می‌دانم که برخی بهائیان خواهند گفت که بیت العدل «خرافات»  نیست که برای ما حجاب ‌شود. بلکه می‌گویند  بیت العدل صدای خداست. بسیار خوب، حتی اگر بپذیرم که آنهم یک صدای خداوند است ولی باز من ترجیح می‌دهم که خودم صدا را بشنوم و دلیلی نمی‌بینم که همه‌ی بهائیان از طریق چشم و گوش بیت العدل جهانی بخواهند حقایق را ببینند.

بخش دیگری از تفسیر هَچر چنین است :

مصونیت الاهي  درجه بندی ندارد. به عبارت دیگر، یک گفتار یا مصون از خطاست و یا نیست. لذا در این دور، حضرت بهاءالله ، به عنوان مظهر الاهی دارای مصونیت از خطای حقیقی و ذاتی است؛ و دیگران، یعنی حضرت عبدالبها، شوقی، و بیت العدل دارای مصونیت اعطایی و اقتباسی از حضرت بهاءالله هستند.

در این جا من ملاحظاتی دارم. اولاً بهاءالله در «لوح اشراقات» درباره‌ی مصونیت می نویسد:

بدان که واژه‌ی عصمت و مصونیت معانی مختلف و مراتب متعدد دارد. در یک حالت، اشاره به کسی دارد که خدا در حد یک صحنه  او را از اشتباه مصون داشته است …

ظاهراً مطالب بالا از لوح اشراقات، ادعای جان هَچر درباره‌ی درجه بندی مصونیت از خطا را نفی می‌کند. مصونیت از خطا در مجموعه‌ الاهیات بهائی دارای معانی و مراتب متعدد است. از مطالب این لوح متوجه می‌شوم  که در متون بهائی، اشتباه و گناه و ذنب و خطا با یکدیگر مرتبط هستند.  واژه‌ گناه یا ذنب، بیان‌گر ارتکاب خطا ، در چهارچوب ضوابط و مقررات بهایی، ولی خارج از بحث خطا و صواب است.

البته ناگفته پیداست که ما نباید تنها به متن لوح اشراقات اکتفا کنیم. بلکه باید تمام آن‌چه را که بهاءالله درباره‌ مصونیت نگاشته، مورد توجه قرار دهیم ( و ايا اشاره اي به مصونيت از خطاي بيت العدل داشته است يا خير؟) هم‌چنین باید تفسیر و تبیین حضرت عبدالبها و شوقی افندی از متون بهاءالله را در این مورد ببینیم.

به نظر من، در لوح اشراقات، نکته‌ی دیگری هم وجود دارد که به ادعاهای دکتر هَچر مربوط می‌شود. ما بهائیان می‌دانیم که بیت العدل جهانی نهاد بسیار مهمی است؛ ولی لوح اشراقات به ما می‌گوید که «خداوند هیچ شریک و کمک کاری ندارد.» این جمله مرا درباره‌ی صحت عبارات جان هَچر که می‌گوید: « نامه‌های صادره از سوی این نهاد مصون از خطا، عیناً شبیه نامه‌های خداست که به عنوان بهترین راهکار به سوی ما ارسال می‌گردد.» به تردید می‌اندازد. این عبارت  دقیقاً ادعای هَچر در تفسیرش درباره بيت العدل است.

نکته‌ مهم دیگر در این زمینه یک بحث تکنیکی است. و آن اینکه بیت العدل جهانی، بر اساس مفاد الواح و وصایای عبدالبها، و تفسیر ارائه شده از سوی شوقی افندی، در حوزه‌ی خاصی دارای مصونیت است. درباره‌ی صحت و درستی این اظهار نظر من شک دارم و ظاهراً جای بحث و تحقیق علمی در این موضوع باز است.

عصمت و مصونیت از خطا به چه معناست؟ من فکر می‌کنم بسیاری از بهائیان، از جمله جان هَچر، عصمت و مصونیت از خطا را به معنی « به دوراز هراشتباه» و اینکه  ” در هیچ زمینه‌ای اشتباه    نمي كند ” تلقی می‌کنند. این تلقي نا صحيح ممکن است  ناشی از محدودیت زبان انگلیسی در ترجمه لغات فارسی و عربی باشد. 

به نظر من شک نیست که بیت العدل اعظم به لحاظ محدودیت اطلاعات، و تصمیم گیری بر اساس اطلاعات محدود و یا بعضاً اطلاعات غلط، می‌تواند دچار اشتباه گردد. از سوی دیگر فکر می‌کنم سبک نگارش و ادبیاتی که هَچر درباره‌ بیت العدل و عملکرد آن به کار می‌برد، آنرا «فارغ از هر گونه اشتباه و خطا» نمی‌داند، حداقل در زمینه‌ی لغزش‌های ادبی و نگارشی . البته من با توجه به ارزیابی خودم از نحوه‌ی عملکرد بیت العدل، وجود اشتباه نگارشی در نوشتارهای بیت العدل، و یا برخی انتصاب‌های  نامناسب در هیئت‌های مشاورین قاره‌ای را چندان مهم نمی‌دانم . اينها ان مواردي نیست که در آنها من به عقیده  «مصونیت از خطا»ی بیت العدل  انتقاد دارم.

نکته‌ مورد بحث دیگر بین من و هَچر، در مقایسه پیام بیت العدل با کلام خدا، این است که من اساساً فکر نمی‌کنم هرگز عبدالبها و شوقی افندی چنین حرفی زده باشند و یا چنین ادعایی کرده باشند. حتی خود شوقی افندی از این که مردم کلام و نوشتار او را با کلام خدا مقایسه کنند اکراه داشت. ممکن است دکتر هَچر با دیدگاه من موافق نباشد، ولی این برداشت و شناخت من از شوقی افندی است. من فکر مي كنم عبدالبها نیز از اینکه «اختیار و اقتدار و نیز اهمیت نوشته‌هایش» با اختیار و اقتدار و یا ارزش و اهمیت کلمات و نوشته‌های بهاءالله مقایسه شود خودداری می‌کرده است. اگر کسی در جایی دیده باشد که شوقی افندی و یا حضرت عبدالبها، کلام و آثار خود را با کلمات و آثار الاهی مقایسه کرده باشند، من مایلم آن را بدانم و در آن صورت این موضع خود را اصلاح خواهم کرد. تا آن جا که من می دانم تنها کسی که در تاریخ دیانت بهائی ادعا کرد که کلامش همان کلام خداست محمد علی فرزند بهاءالله، برادر ناتنی حضرت عبدالبها، بود که با شدت و جدّیت با شوقی افندی و نهاد ولایت امر به مخالفت برخاست. من فکر نمی‌کنم که هَچر یا شخص دیگري از دوستان بهایی صادق بخواهند که خود را هم ‌ردیف محمد علی بدانند.

هَچر می‌نویسد: “… رهنمود بیت العدل مبني بر اينكه  ما همگی ، دوره‌های روحی را بگذرانیم، هم برای ما مفید  است و هم الزام آور.”   به نظر من اگر بیت العدل در این مورد قانونی تصویب کند آن برای همه الزام آور است؛ ولی اگر لحن نوشتار  بدون تصویب، به صورت توصیه و پیشنهاد باشد در آن صورت سطح الزام آوری آن فرق می‌کند و کمتر می‌باشد.

شک نیست که بیت العدل اعظم دستگاه رهبری جامعه‌ی ماست؛ و از این رو هر یک از پیام‌های آن‌ ارزشمند است . ولی میزان اقتدار و الزام آوری آنها یکسان نیست. جدای از این بحث، نکته دیگر در رهنمودهای بیت العدل این موضوع است که آیا رهنمود آنان « بهترین راه و طریق ممکن است؟»  من می‌فهمم و می‌دانم که بهائیان می توانند صادقانه درباره‌ی منطق تصمیمات بیت العدل سوال کنند. می‌دانم که بهاییان می‌توانند درباره‌ی روش اتخاذ تصمیم در بیت العدل سؤال کنند . اينکه ما می‌توانیم متفکرو منتقد باشیم و عقل و درک و فهم خود را از دیانت بهائی برای ارزیابی عملکرد بیت العدل به کار ببندیم. منظورم آن نیست که بخواهم  مشروعیت و یا اقتدار سازمانی آن را مورد تردید و سوال قرار دهم. من حتی نمی‌خواهم موضع دیانت بهائی را به چالش بکشم. اگر بیت العدل شرکت در کلاس‌های روحی را تشویق می‌کند ؛ فرد بهائی نباید دیگران را از شرکت در جلسات روحی منع کند. ضمنا  ما نميتوانيم  فرد يا افرادي را منصوب کنیم و شبیه همان اختیاراتی را که بیت العدل دارد به آن‌ها بدهیم . نه چنین چیزی مورد نظر من نیست .     

در مورد کلاس‌های روحی، اگرچه من فکر نمی‌کنم که بهترین طریق و روش ممکن باشد، ولی خود را با آن هم‌سو کرده‌ام؛ در کلاس‌های روحی شرکت می‌کنم، دیگران را هم به شرکت در آن تشویق می‌کنم و آن کتاب‌ها را به دیگران معرفی می‌کنم. ولی در عین حال آن‌ها را بهترین و مناسب‌ترین گزینه برای جامعه و شهر خود نمی‌دانم. در حقیقت من مشاهده‌ می‌کنم که در بعضی جلسات جامعه‌ی ما، ارائه‌ی کتاب روحی باعث از بین رفتن روحیه و استعداد اعضا می‌شود و نه تجدید حیات آن‌ها! بیت العدل بهائیان سراسر جهان را هدایت و راهنمایی می‌کند. آن‌ها باید به دوره‌های روحی فرصت ارائه بدهند ولی نه حالت انحصاری .

جان هَچر هم‌چنین در توضیحاتش اشاره می‌کند که بیت العدل درباره‌ی «تمرکز زندگی روی روند و برنامه‌هایی که بیت العدل برای ما در نظر گرفته» برای ما نوشته است. من نمی‌دانم این عبارت به چه معناست؟ آیا «تمرکز زندگی ما» به این معناست که ما به جای 4۵ ساعت در سال، فرضاً 4۵ ساعت در ماه به برنامه‌های ضیافت بهائی اختصاص دهیم؟ من خودم بهائی شدم به خاطر آن که در نظر داشتم تمام عمرم را روی تعالیم و کلمات حضرت بهاءالله و فرزندش عبدالبها تمرکز کنم. من البته از رهبری شوقی افندی و بیت العدل خوشحالم، ولی این مقامات اداری را با خدا و بهاءالله (وسایر پیامبران و مظاهر الاهی) مقایسه نمی‌کنم و هرگز نمی‌توانم حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبها را با آن‌ها جابجا کنم .

شوقی افندی و بیت العدل، به عنوان مقامات اجرایی نقش مفید و موثری در اتحاد جامعه‌ی بهائی داشته‌اند و این فرصت را برای ما فراهم کردند تا بتوانیم راحت‌تر به مطالعه تعالیم حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبها بپردازیم.

شوقی افندی، ولی امرالله، مفسر مجاز آثار بود، و بیت العدل جهانی اختیار وضع قانون را دارد. ولی به نظر من تشکیلات اداری و برنامه‌ های آن نباید آن‌چنان وقت ما را اشغال کند که روح و حیات را از زندگی ما بگیرد و ما به گونه‌ای از فعالیت اجتماعی، آن‌گونه که حضرت عبدالبها به آن می‌پرداخت، محروم می‌شویم. تشکیلات اداری در واقع ابزاری برای رسیدن به هدف است، نه این که خودش هدف و غایت باشد. این برداشت و جمع بندی حاصل مطالعه‌ی نامه‌ها و پیام‌های بیت العدل اعظم است.   

من مجامع و رویدادهای بهائی را دوست دارم، جلساتی که باعث شادی و خنده‌ می‌شود، جلسات موسیقی، مناجات، و خنده و لذت مردم را دوست دارم. ولی جلسات رسمی را، که مردم در آن ساکت و صامت می‌نشینند و به نامه‌های دارالتبلیغ بین المللی و برنامه‌های آن‌ها برای مطالعه و برنامه‌های اداری گوش می‌کنند، خیلی کمتر دوست دارم. هدف این برنامه‌ها و نامه‌ها آنست که ما را با کلمه الاهی و چگونگی ارتباط و تماس با جامعه آشنا سازد. ولی اگر این نامه‌ها و برنامه‌ها مانع از ارتباط و اتصال ما با کلمه‌ی الاهیه گردد و یا ما را از حیات و زندگی روحانی واقعی و الگوهای آن، باز دارد؛ در آن صورت بهتر است که در این برنامه‌ها تجدید نظر صورت گیرد و راه‌های جدیدتر آزمایش شود

جان هَچر می‌نویسد: وقتی ما درباره‌ی هر بخش از رهنمودهای دریافتی سوال و پرسش داریم نباید نزاع و جنجال  كنيم . بلکه باید مستقیم به سراغ  منشا و مرکز برویم: متن الزام آور صادره از سوی بیت العدل جهانی درباره‌ی دارالتبلیغ بین المللی وجود دارد.

من نمی دانم چرا باید به ما گفته شود که نباید بحث و نزاع و جدال کنیم. آیا به نظر  دکتر هچر، این همه افراد متشخص و سطح بالای بهائی که نظراتی متفاوت از دیدگاه دارالتبلیغ بین المللی دارند، در حال نزاع و جنجال آفرینی هستند؟ و آیا این «مرکز و منشا» مورد نظر ایشان  آثار و نوشته‌های حضرت بهاءالله، عبدالبها و شوقی افندی را هم در بر می‌گیرد یا خیر؟ چرا فقط بیت العدل و دارالتبلیغ را به عنوان مرکز و منشا ذکر می‌کند؟ بگذریم. خداوند به ما حضرت بهاءالله را داد، و او هم بیت العدل جهانی را به ما اهدا کرد تا با یک فرآیند مشورتی و انتخابات دمکراتیک اعضای آن را انتخاب کنیم. به نظرم این یک حقیقت جالب و ارزنده درباره‌ی نهاد رهبری در دیانت بهائی است. همین برای من کافیست. من با این حرف هچر که رهنمود بیت العدل درست و عیناً مثل رهنمود خداوند است که در کلام حضرت بهاءالله ظاهر شده، موافق نیستم. این موضوع در درجه‌ی دوم اهمیت است. ما هر دو بیت العدل جهانی را ارج می‌نهیم. احتمالاً دیدگاه ما درباره‌ی نقش بیت العدل در جهان، سرنوشت و آینده‌ی آن، و میزان خطا پذیری و یا مصونیت تصمیمات و عملکرد آن متفاوت است؛ ولی این تفاوت نباید منشایی برای تقسیم و تفرقه ما، و یا هرکس که برداشت و نظر هر یک از ما دو نفر را دارد باشد.

null

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

ده + یک =