(قسمت شانزدهم:تهمت ها و تحریف ها در ایقان)
(قسمت هفدهم :تحریف معنوی انجیل )
(قسمت هجدهم :اعتراف به عظمت قرآن)
(قسمت نوزدهم:درس خواندگی بهاءاله )
(قسمت بیستم :تناقض ،کذب و نفاق)
تهمت ها و تحریف ها در ایقان
نسبت دادن چیزی به خداوند و دین منزول از ناحیه او تهمت است و گناهی بزرگ.بهاءاله در کتاب ایقان ص24 س10 در مورد” روزه” در اسلام می گوید:”…از جمیع احکام محکمتر و اعظم تر است…”اولا عبارت “اعظمتر ” غلط است زیرا که معنایش می شود:بزرگترتر !و گفتیم از این اغلاط ادبی در ایقان بیش از 150 مورد یاد داشت شده است…ثانیا در اسلام” روزه” اعظم و افضل احکام نیست.”نماز” این ویژگی را در بین احکام داردکه”انقبلت قبل ماسواها و ان ردت رد ماسواها” و پس از آن زکات است که خداوند در قرآن بطوراغلب آن را قرین نماز نموده است:” اقیمو الصلوه و اتو الزکوه…”که دلالت داردبر شدت اهمیت زکات . از زبان حضرت عیسی هم نقل شده است:”و اوصانی بالصلوه و الزکوه ما دمت حیا”…در احادیث هم همین گونه است و روزه و حج در مرتبه بعدی قرار دارند وبر همه اینها مقدم”ولایت ” است چنانچه در روایت اصول کافی از حضرت باقر علیه السلام اساس اسلام رامبتنی بر پنج پایه می شمرد(ولایت ،نماز ،زکات ،روزه و حج) که اعظم آنها ولایت است:…وما نودی بشییء کما نودی بالولایه…و شواهد در این زمینه بسیار است که جای طرح آنها در اینجا نیست و هر کس مختصرتحقیقی در این زمینه داشته باشد حقیقت را در می یابد.بنا براین ادعای جناب بهاءاله در مورد اینکه روزه اعظم و احکم احکام است تهمتی به قرآن واحادیث و اخبار است
اما تحریف در ایقان:نویسنده ایقان در ص47 س10 می نویسد:”…چنانچه می فرماید یوم یاتی الله فی ظلل من الغمام…”او این آیه را در دو محل از ایقان ،یکی در اینجا و دیگری در ص89 س3 به همین شکلبه عنوان شاهدی برای بحث خودش در اثبات میرزا محمد علی باب آورده است.استدلال او این است قرآن هم بشارت به باب داده که فرموده “روزی که خدا در سایه ابر میآید”. باب هم آمده ولی در سایه اوهام خلق تجلی کرده است !!از نقد استدلال او که بگذریم جناب بهاءاله تحریف آشکار در قرآن نموده است و در قرآن هر گزچنین آیه ای وجود نداشته است بلکه آیه قرآن در سوره بقره آیه 206 چنین است:” هل ینظرون الا ان یاتیهم الله فی ظلل من الغمام والملئکه و قضی الامر والی الله ترجع الامور “یعنی آیا انتظار می کشند که خدا با ملائکه در سایه هائی از ابربیاید؟! در این هنگام امر پایان یافته و باز گشت همه چیز به خدا خواهد بود.لحن استفهام انکاری آیه در ست عکس خواسته بهاست که می خواهد ازقرآن علائم ظهور باب را در بیاورد و لذا به تحریف قرآن پرداخته و عبارت “هل ینظرون “را حذف کرده تا امتناع و استحاله آمدن خدا کنار رود و حالت مثبت پیدا کند و لفظ “یوم ” را هم از خودش اضافه کرده تا شکل ایجابی پیدا کند و برمقصود موهومش راست بیاید و بگوید در قرآن هم تصریح به آمدن خدا شده است و او باب است که آمده در پرده اوهام خلق !!این تحریف آشکار در قرآن را در کتاب های دیگرش هم بیش از پنجاه بار به عبارات مختلفه آورده اما این بار برای ظهور و تجلی شخص خودش شاهد قرار داده است!او البته این را هم از خود ندارد و از باب در تفسیر سوره یوسفش آموخته که عین این تحریف را در آنجا مرتکب شده است.*******
چون ایقان میان مسلمین پخش گردید و این تحریف و تقلب واضح ، آشکار شد و اعتراضات بربهائیان شدت گرفت تشکیلات بهائی در عکا و حیفا دست به کار شدو طبع جدیدی از ایقان رامنتشر نمود که آیه را مطابق قرآن صحیح نوشته تا اعتراض معترضان را برطرف کنند غافل ازآن که با این تقلب جدید کار را خراب تر می کنندزیرا :اولا دیگر آیه شاهد بر آن استدلال نیست بلکه درست عکس مقصود بها را نتیجه می دهد کهمی خواست از قرآن علائم ظهور باب را شاهد بیاورد در حالیکه قرآن به بیان استفهام انکاری آن را نفی می نماید ؛و ثانیا نسخه های تفسیر سوره یوسف که مرجع اوست موجود است از جمله در کتابخانه آستان قدس رضوی که یک سال پس از ادعای باب نوشته شده و آیه به همان صورت محرف است و بهائیان به آن دست نیافته اند تا آن را هم مثل ایقان تصحیح نمایند؛و ثالثا بعضی از کتاب های بعدی بهائی که از ایقان قبلی نقل کرده اند به همان صورت تحریف شده نقل نموده اند تا برای هماره حجت بر تقلب و تحریف آنها باشد؛و رابعا این مفهوم موهوم که از آیه محرف برآمده در آثار دیگر شان بدون آوردن آیه تکرار شده است و همان محتوای مورد نظر بها و باب را به بیان های دیگر شرح داده اند.بحث مبسوط تر را به قسمت های بعد موکول می کنیم.
تحریف معنوی انجیل
بحث تهمت ها و تحریف ها در ایقان بحثی دامنه دار است که یک نمونه آن را در مورد قرآن کریم در قسمت قبلی به عرض شما رساندیم.اینک یک نمونه هم از این نوع رفتار در ایقان رادر مورد کتاب عهد جدید (انجیل) که هم تهمت به عیسی علیه السلام است و هم تحریف معنوی است مورد گفتگو قرار می دهیم:بهاءاله در ص16 س6 مطلبی را از باب 24 انجیل متی با این عبارت شروع و مورد بحث قرارمی دهد: “و این است نغمات عیسی بن مریم که در رضوان …”هدف او از طرح این موضوع از انجیل این است که عیسی با بشارات باب 24 متی علائمی رابرای آمدن حضرت محمد (ص) به حواریین خود ذکر نموده (مانند خسوف و کسوف وسقوط کواکب و تزلزل زمین و نزول آن طلعت موعود از آسمان در حالتی که سوار بر ابر است) اماچون حضرت محمد (ص)تشریف آوردند این علائم انجام نشد لهذا نصاری ایمان نیاوردند(درص52 س14 و 15 تصریح می کند که این علائم مربوط به آمدن پیامبر اکرم است) پس اگرسید علی محمدباب هم آمد و همه علائم ظهور قائم (ع) واقع نشد مشکلی نیست و مثل واقع نشدن علائم انجیل اینجا هم باید علائم را معنوی بگیریم و باب را بپذیریم !!********
این مورد هم ازجمله همان موارد کذب صریح و افترا ء بهاءاله است که به خدا و انبیا بسته است زیرا به صریح همین باب 24 انجیل متی و به تصریح صحیح حضرت مسیح علیه السلام این آیات بشارت به طلوع حضرت خاتم (ص)نیست بلکه بشارت به آمدن شخص شخیص وجوهر نفیس خود حضرت عیسی علیه السلام است که مطابق همین باب 24 متی و با 21 لوقا و 13 مرقس در پاسخ حواریین که از حوادث آینده و علائم آمدن او و انقضاء عالم سوال کرده بودند می فرماید: “ملتفت باشید کسی شما را به اسم من گمراه نکند بسیاری به اسم من می آیند و خلق را گمراه می کنند .”سپس علائمی رابرای آمدن خودش در آخر الزمان به اسم “پسر انسان” (که این لقب مخصوص خود عیسیعلیه السلام در اناجیل است ) ذکر می کند که بر ابرهای آسمان نشسته می آید و از اینوقت کسی مطلع نمی شود مگر پدر من… ” و شبیه این عبارات در مورد رفتن و باز گشتن عیسی مکرر در اناجیل هست که ذکر آنها را به بعد می گذاریم ومطلب بسیار روشن است وربطی به آمدن حضرت محمد (ص) که میرزا حسینعلی گفته ندارد و این تهمتی به اناجیل وحضرت عیسی است که نویسنده ایقان مر تکب شده است .جالب اینجاست پسر ایشان یعنی عبد البها هم با پدر در انطباق باب 24 متی با پیامبر اکرم(ص) مخالف است و آن را در باره ظهور باب می داند!او در کتاب مفاوضات تصریح کرده عبارت اصحاح 24 انجیل متی مربوط به زمان ظهور حضرت اعلی (یعنی باب ) است و جالب تر آن است که شوقی نوه عبد البها با هردو مخالف شده واین عبارات انجیل را در قرن بدیع مربوط به ظهور بهاءاله دانسته است !!حال باید پرسید پدر خلاف گفته یا پسر یا نوه یا هرسه آنها ؟!و صحیح آن است که هر سه (رهبر اول ودوم وسوم ) خلاف گفته و افترابه انجیل و عیسیزده اند ومطلب اناجیل نه در مورد آمدن پیامبر اکرم است نه باب و نه بها بلکه در مورد آمدن خود حضرت مسیح علیه السلام می باشد و لا غیر.
اعتراف به عظمت قرآن
بهاءاله در ایقان معجزه انحصاری پیامبر اکرم (ص) را منحصر در قرآن شمرده ودر طول چندصفحه در عباراتی که تماما ماخوذ از سید باب است در عظمت قرآن داد سخن داده و آنچنان آن رادارای علو مقام” شمرده که گفته هیچکس را نرسد که از “این عباد در اوشک نمایند یا شبهه کنند” (ص123 س8) و بعد در عبارات مفصلی مقام شامخ قرآن را ستوده است .سید باب در موضوع عظمت قرآن مکرر در بیان فارسی و سایر کتبش مطالبی گفته از جمله در کتاب دلائل سبعه ص6 چنین می گوید:”اگر نزد خداوند حجت و دلیلی بزرگتر از قرآن می بود خداوند با آن دلیل(برحقانیت پیغمبر خاتم) استدلال می نمود و ادله و براهین دیگر در کنار قرآن مانند سایه است درجنب آفتاب”!ودر ص 128 س6 معرفت قرآن را آنچنان با لا می برد که آن را با معرفت خدا همسنگ میسازد و می گوید :”عوام استعداد ادراک آن را ندارند”بهاءاله در جای دیگر در کتاب لوح سلطان ص 21،قرآن را “حجت باقیه ” میخواند و بدین ترتیب بر حجیت و سندیت این کتاب عظیم – تا جهان باقی است – اعتراف می نماید.این معجزه جاوید از سوی پیامبری که امی بود و در هیچ مدرسه بشری تلمذ ننمود آنچنان دانشمندان جهان همچون بو علی سینا ها و فارابی ها و بیرونی ها و ملاصدرا هارا در طول چهارده قرن خاضع و خاشع نمود که در برابر پیامبر اکرم سر تعظیم فرود آورده از دریاهای دانشش جرعه نوش شده اند وبا علوم بر گرفته از آن بر جهان سروری نموده و غربیان را دربرابر آن دانش هاخاضع نمودند.عبد البها درمجلد دوم خطابات ص 102 اعتراف می کند که تمام این علوم از ناحیه پیامبری بوده که امی بوده اند و در هیچ مدرسه بشری درس نخوانده اندو در میان اقوام وحشی متولد شده و زندگانی فرمود و اقوام عرب در نهایت جهالت و همجی بودند…اما به برکت این معجزه جاوید و حجت باقیه الهی به آنجا رسیدند که می گوید:”این جمهور اشخاص متوحشه در جمیع مراتب انسانیه و کمالات بشریه چنان ترقی نمودند که کل ملل عالم در آن عصر مبهوت و متحیر گشتند. طوائف و قبائل و ملل عالم که دائما اعراب را سخریه و استهزا می نمودند بکمال اشتیاق به موطن و ممالک عربی آمده تحصیل فضائل انسانیه و اقتباس علوم سیاسیه و اکتساب معارف و مدنیت و تعلم فنون و صنایع مینمودند…خلاصه طائفه عرب -به برکت اسلام و قرآن-در جمیع فنون و علوم و معارف وحکمت و سیاست و اخلاق و صنایع و بدایع سرور کل ملل و اقوام گشتند” رساله المدنیه طبع بمبئی ص 73 .*********
این قسمت را از آن جهت آوردم که معلوم شود از نظر بهائیان قرآن معجزه جاوید است و هیچ شک و شبهه ای در آن نیست و با تعالیم آن اعراب وحشی (به قول عبدالبها و رهبران بهائی) بر کل جهان سیادت و سروری پیدا کردند و در همه معارف و علوم آقای کل ملل واقوام گشتند و ایقان هم بر آن تاکید نموده است.بنا براین هیچ بهائی را نرسد که بخواهد بر خلاف نصوص رهبران خویش همچون باب و بهاو عبد البها از این حجت باقیه ایراد و اشتباه و تناقض در آورد که اگر چنین کندبهائی نخواهد بود و خود را به ورطه هلاکت علمی خواهد انداخت.اما قصد دیگر از طرح این بحث اثبا ت امیت پیامبر و اعجاز قرآن و بررسی ادعای امیت بها و شان علمی ایشان است که به قسمت بعد وامی گذاریم.
درس خواندگی بهاءاله
اذعان و تصدیق رهبران بهائی به امیت و درس ناخواندگی پیامبر اکرم (ص) رادر قسمت قبل آوردیم که نفس بروز آن معجزه جاوید(قرآن) و معارف مبدئی و معادی (روایات)از یک امی درمیان اقوام بی سواد و بیابانی نشان از اعجاز الهی و گواه صادق نبوت و رسالت آن بزرگواربوده است.نویسندگان بهایی برای آنکه این امتیاز را برای رهبران خویش هم قرار دهندمدعی شده اند که رهبران آنها (باب و بها )هم امی بوده و درس خواندگی نداشته اند و این را هم از خود آنها گرفته اند که در آثارشان با کمال جسارت خود را امی خوانده اند !!بهاءاله در کتاب ایقان ص 56س4 می گوید: “احاطه علوم ظاهره نزد بعضی از امین الهی هست…”در کتاب اقدس هم گفته”انا ما دخلنا المدارس و ما طالعنا المباحث اسمعوا ما یدعوکم به هذاالامی ” یعنی ما داخل مدرسه ها نشدیم و کتابهارا مطالعه ننمودیم بشنوید از این امی درس نا خوانده…” و این ادعا را در لوح سلطان وکتاب مبین هم گفته و عبد البها و دیگرمبلغان بهایی هم به تبع او این ادعا را در کتاب های خود آورده اند.ذیلا به اختصار ادعای امیت بهاءاله را مورد نقد قرار می دهیم:1- وی به تصریح مورخین بهائی در منزل نزد معلمین خصوصی درس خوانده است و مهارت هایی مثل نوشتن خطوط را آموخته مشق خط کردند و نستعلیق را آموختند(مطالع الانوارص84) صاحب کواکب الدریه نیز می گوید :” در سن صباوت چون به خواندن و نوشتن وارد شد براهمیت خود بیفزود…” (ج1 ص256) نویسنده کتاب “بهاءاله و عصر جدید ” هم معترف است که وی در منزل جزئی تحصیلی نمودند…(ص 40) و تحصیلات جزئی در آن روزگار پنج شش سال تحصیل خواندن و نوشتن و انشاء و ترسل و علوم ادبیه را شامل می شده است.واین علاوه بر آموزش هایی بوده که نزد پدرش (که از منشیان دربار بوده وبه فرزندانش هم علاقه بسیاری داشته و می خواسته میراث خود را به فرزندانش بسپارد چنانچه یکدیگر از پسرانش منشی سفارت روس گردید) آموخته است.بنا براین امیت او معنا ندارد و درس خواندگی هم جزئی و کلی ندارد و درس خواندگی است!2-یغمای جندقی شاعر معروف در اتو بیو گرافی خودش درس دادن به او و سایر فرزندان میرزا عباس نوری (پدر بها و ازل) را حکایت کرده است.3-میرزا جانی در نقطه الکاف نقل کرده شیخیه و بابیه به خانه بهاءاله رفت و آمد کرده شبهاجلسه داشتند و بهاءاله نوشتجات باب را در آنجامی خوانده و در مطالب کتب شیخ احمد وسید کاظم غور میکرده اند.4-خانه میرزا عباس نوری تاکری به دلیل شغلی محل آمد و شد عرفا و ظرفا و معلمین ومدرسین و شعرا بوده و بهاءاله در کنار آنان بسیار چیز ها آموخته و بر آن منوال تربیت شدهواشعاری را حفظ نموده که بعد ها در آثارش نقل نموده است با تغییر و تصرف …5-به مدرسه طلاب رفت و آمد داشته ودر مباحثات ایشان شرکت نموده و درس می آموختهاست و با دوستانش از جمله میرزا احمد کاتب حشر و نشر داشته است(مختصر تاریخ نبیل)6-در مدت دو سالی که در کوه های منطقه سلیمانیه از شهرهای کردستان و از سر حدات آنروز مملکت عثمانی در تکیه شاه نقشبندیه که محل تدریس شیخ عبد الرحمن رئیس اهل عرفان آن سامان بوده اقامت گزیده نزد او تلمذ کرده با شاگردانش حشر و نشر داشته با نامدرویش محمد و در لباس دراویش مطالب عرفانی و اصطلاحات تصوف را آموخته و کتاب هفت وادی را در آنجا نوشته است (کواکب الدریه،342 ببعد)7-در همین ایقان تصریح دارد که مدتی به دنبال کتب حاج کریمخان کرمانی بوده است اما برکتب عربی او دست نیافته لا جرم کتاب فارسی او راطلب نموده و تمام آن را دو بار خوانده وبعد نقد کرده است !8- طبق نقل اشراق خاوری نویسنده شهیر بهائی در” مائده سماویه” او مشغول خواندن کتاب حیوه القلوب شده و وقتی به غزوه بنی قریضه رسیده مهموم شده و فکر هایی درذهنش آمده است…9-خواهرش عزیه خانم نقل می کنددر موقع بازگشت به بغداد پس از دوسالی که درسلیمانیه بود شروع کرد به آیه نویسی و تمرین آیات از روی آیات سید باب و ازل و ناگهان ادعای من یظهره اللهی نمود با متونی که مونتاژ کتب شیخیه و باب و عرفا و حکما بود…***************و تازه به فرض که امی بوده مگر چه شق القمری کرده و چه علومی را ظاهر نموده و کدام لطیفه علمی بکری را آورده که لایق توجه دانشمندان باشد آنگونه که چهارده قرن است کتاب شریف قرآن چشم ها را خیره نموده و همه دانشمندان را خاضع نموده و کسی حتی یک آیه مثل او را نتوانسته است بیاورد ؟!وما در همین نفد مختصر ده ها مورد اغلاط ادبی و محتوائی را در اعظم کتب او (ایقان )نشان دادیم و هنوز ادامه دارد…
تناقض ،کذب و نفاق
بهاءاله پس از آنکه همه علائم ظهور قائم را معنوی دانسته آیه مربوط به قیامت ورستخیز “یوم تاتی السماء بدخان مبین ” را مربوط به دوره ظهور قائم گفته و دخان مبین رادخان اوهام ناس شمرده (!) از رواج و رونق امر بابیت در اطراف و اکناف کشور و تزاید روزافزون امر باب سخن به میان آورده و در صفحه 48 سطر 12 این همه عظمت امر باب را نشان ظهور سطوت الهی قلمداد نموده و از این سطوت با عبارت”در این ایام که بحمدالله سطوت الهی …” یاد می کند.اما همین جناب ،سخن خود را در 16 صفحه بعد کاملا فراموش نموده در ص64 س11 برخلاف آن ادعای “سطوت رو به تزاید “می گوید:”اثری از سلطنت ظاهر نشد بلکه بر خلاف آن تحقق یافت چنانچه اصحاب واولیای او در دست ناس مبتلا و محصور بوده و هستندو در نهایت ذلت و عجز در ملک ظاهرند” !!و در کتاب اقتدارات نیز هم ایشان این موضوع را تایید کرده و گفته:”واین اعتراضات نظر به آنست که این امر بحسب ظاهر قوت نگرفته و احباءالله قلیلند واعداءالله کثیر لذا هر نفسی به اعتراضی متشبث که شاید به این جهت مقبول ناس شود”!بنابر این بابیه در آن موقع نه تنها سطوت و غلبه ظاهریه نداشته اند بلکه درنهایت عجز و خواری و ذلت بوده اند و عبارت “بحمد الله در این ایام که سطوت الهی …” کذب وتناقض آشکار با واقعیت و سایر کلمات خود اوست و فرمایش ایشان در ص49 کتاب ایقان با این عبارت که “عن قریب است که اعلام قدرت نمایند ” نه تنها این اخبار غیبی تحقق نیافت بلکه تا هفتاد سال بعد از آن هم در زمان نگارش کشف الغطاء به گفته مبلغ بزرگ بهائی حضرات بابیه جرئت اظهار امر نداشته و کتابهای خودشان را در زیر خاک پنهان می نموده اند.پس این چگونه سطوتی است که بهاءاله از آن در ایقان سخن می گوید؟!اما خود بهائیه نیز تا سالها بعد در کمال پنهانی و تظاهر به مسلمانی زندگی می کرده اندچنانکه عبد البها در سال 1329در مصر و اسکندریه خود را مسلمان نماز خوان قلمداد میکرده وبه مجالس روضه خوانی شیعه می رفته و به روضه خوان انعام می داده وبه نمازجماعت اهل سنت می رفته و اصلا سخنی از دیانت جدید در میان نمی آورده و تا روز مرگشدر تاریخ 25 نوامبر 1921 به گفته دکتر اسلمنت در بهاءاله وعصر جدید در نماز جمعه وجماعت مسلمین شرکت میکرده و نماز مسلمانی می خوانده است(شایان ذکر است که نماز جماعت در آئین باب و بها حرام است جز در نماز میت) و اجازه چاپ مخفیانه کتاب اقدس را هم به فرج اله زکی در مصر نمی داده به این عنوان که “در دست متعصبین خواهد افتادلهذا جائز نه ” و تاریخ بابیه را هم خودش به اسم شخص سیاح گمنام نوشته و از خود نامی نبرده وبه عنوان “مقاله شخصی سیاح” نشر نموده است.حال که خود بانیان امر بهائی در مورد دیانت جدید(!) اینگونه با ترس و لرز عمل می کرده و تا روز مرگ از تبلیغ منع می نموده و خود به آداب مسلمانی عمل می کرده و درمراسم نماز جماعت مسلمین حاضر می شده (بطوری که او را مسلمان دانسته و در تشییع جنازه اش نماز میت مسلمانی خوانده اند )از چگونه سطوتی سخن می رود که مردم مجبورباشنداز ترس خود و عظمت و هیبت دیانت جدیدادعای بابی کنند ؟!واین رفتار رهبران بهائی و عملکرد آنها در مسلمان نشان دادن خود و عدم اظهار امر چه برسداعلام نسخ اسلام و رفتار دو گانه عبد البهااگر نفاق معنا نمی دهد از آن چگونه و به چه عبارتی باید یاد کرد؟!