آشنایی با کتاب تنبیه النائمین_ بخش دوم در 5 قسمت

0 795

6-ریاست طلبی و نفاق بهاءاله 

7- تغییر تاکتیک بهاءاله 

8- بهاءاله ، محور شرارت 

9 _چاپلوسی و خاکساری بهاءاله نسبت به ازل 

10- بهاءاله وحلال دانستن همه زنان به ازل 

 

 

6-ریاست طلبی و نفاق بهاءاله 

شرح وقایع دوران دوساله فرار بهاءاله به سلیمانیه و مناطق اطراف آن، از زبان عزیه خانم (در  صفحه 10 تنبیه النائمین )شنیدنی است.تلخیص سخنان او چنین است : 

منطقه کرد نشین سلیمانیه ،سنی مذهب و درویش مسلک و در اعتقاد خود بسیار متعصب  بودند.بهاءاله پس از ورود به هوای ریاست بر آنها به راحتی اعتقادات تشیع را زیر پا گذاشته ودر کمال کفر و نفاق با اهانت به مولی الموحدین و ائمه معصومین علیهم السلام ، خود را متعصب تر از آنها نشان داده شاید بر مسند ریاست و فرماندهی آنها نشیند .اما خیال خام اوبرگ و باری نمی دهد و مراشد و اقطاب آن دیار همچون شیخ طه و ابنای او و شیخ براکه و شیخ عبد الله و شیخ رضا و شیخ علی که هریک هزار ها مرید و فدوی جان نثار داشتند و سالها در آن سامان صاحب خانقاه و ریاست بودند جایی برای او نمی گذارند و آرزوی ریاست او به بار نمی نشیند و نقشه اش شکست می خورد.نا گزیر برای گذران عمرو خروج از تنهایی به درس دراویش و عرفا حاضر شده به تحصیل علوم غریبه می پردازد.به گفته عزیه در این دو سال روزگار را به سختی و مشقت می گذراند.کسی که هوای سلطنت در سر داشت و با ترور شاه قصد داشت سلطان ایران باشد یا لا اقل جای باب نشیند و رهبر بابیان باشد اینک آواره کوه و بیابان شده و اسیر غربت و ذلت گشته است .سر انجام طاقتش تمام شده وشیشه مرامش به سنگ خورده از صدمات روزگار به تنگ می آید و نا چار می شود که عریضه ای به برادرش ازل بنویسدو در کمال خاکساری و سر شکستگی از رفتار خائنانه خود عذر خواهی نموده به سبک مناجات طلب عفو و بخشش کند. 

به گزارش عزیه از این عریضه اغلب بزرگان بابی نسخه بر داری نموده و نگه می دارند.بهاءاله در آخر آن عریضه با کمال ذلت از ازل می خواهدتا اورا بخشیده دو باره به نزد خود بخواندتا بتواند کبوتر خانه او شود یاجزو مورچه ها و پشه های بیت او گردد(!!) ومی گوید استخوان هایم خرد و ارکانم منهدم شده تقاضای بخشش دارم که تو بهترین بخشنده ای. عزیه می گوید او از راه انابه داخل شد واز گفته ها و کرده های قبل بر حسب ظاهر نادم و تائب گردید و ازل هم او را بخشید و دستور مراجعت داد وبر کارهای نخستینش باز گرداند. آنگاه عزیه خطاب به عبدالبها این چنین نتیجه گیری می کند: 

” کسی که در کمال ذل و عجزوبا نهایت خشوع وخشیت چنین عباراتی عرض نماید،سزاوار است که لوای غوایت افرازد و ساز مخالفت نوازد( یعنی دوباره خیانت کند و ازل را کنار بزند) ؟! 

(ص 10)

 

7- تغییر تاکتیک بهاءاله 

میرزا حسینعلی بهاءاله ، بعد از نوشتن توبه نامه به ازل( برادرش) واظهار ندامت از توطئه های قبلی اش ، دل ازل را بدست می آورد وبا دستور او دوباره برسر کارهای سابقش در عراق بر می گردد. اما به قول عزیه قلبا از خیانت سابق پشیمان نبوده بلکه تاکتیک خود را عوض نموده این بار با سیاست دیگری- یعنی با نقشه وبه تدریج وطراحی حمله در موقع  مناسب – با فراهم کردن مقدمات، همان اهداف را مجدانه دنبال می نماید.اودر صفحه 11 کتاب می گوید: 

“بالجمله همین که ایشان بر سر کارنخستین شان آمدند و بر مسند ریاست مستقر و مستقل شدند باز آن مطالبی که مکنون خاطرشان بود اندک اندک خواستند صورت گیرد، به مرورو تدبیر انجام پذیرد. وقوع آن امر مهم را دیدند موکول است به فراهم آوردن بعضی مقدمات {که} تا آن مقدمات صورت نبندد، به مقصد خود نایل نخواهند شد.” 

 

***************** 

سپس تاکتیک جدید بهاءاله را این گونه فهرست کرده و شرح می دهد (تلخیص صفحات 11 و 12 ) 

1- جلب و جذب بابیان و بیانیان به سوی خود با وعده ووعید 

2- قطع نمودن ارتباط یاران و دوستان ازل با ازل 

3- جلب قلوب بابیان طبقه اول با هدیه و تحفه و مطرح کردن ادعای خود با کنایه و استعاره 

4-انکار جدی ادعاها در مواقع احساس خطر و فاش شدن نقشه ها 

5-تدارک گروه ضربت و ترور وآدمکشی برای قلع و قمع مخالفان 

6-جمع آوری همه آثار والواح و نامه های باب به منظور: 

الف : تمرین باصطلاح آیه نویسی از روی آنها 

ب : از دسترس خارج کردن آثار باب به عنوان میزان سنجش آثارخودش 

ج : جا انداختن آثار خودش به عنوان ادامه و استمرار حرکت باب و بیان 

د : از بین بردن نصوص جانشینی ازل 

*************** 

یاد آور باید شد این بیانات از ناحیه کسی است که نزدیکترین فرد به بهاءاله بوده ودر نوع رویدادها حاضر و ناظر و شاهد بوده است و دقیق ترین تحلیل ها را به دست داده است و به قول خودش جز حق گوئی داعی دیگری نداشته وهردو برادر نسبتشان با او یکی بوده رهبری هر کدام برای او فرقی نمی کرده است. 

 

8- بهاءاله ، محور شرارت 

عزیه خانم در ادامه جوابیه خویش به عبدالبها ، به بیان وقایع و رویدادهای دوران بازگشت میرزا به بغداد می پردازدو بهاءاله را محور شرارت می نامد وبه بیان شرحی از شرارت های او در قلع و قمع مخالفینش می پردازد ومی گوید “با آن ادعای حسینی کردن ،اشرار شمر کردار را بدور خود جمع کردند” و خود به عنوان محور شرارت ،مشغول قتل و خونریزی شدند. تفصیل این مطلب را چنین می نویسد(صفحه 11 ): 

“رابعا جمع آوری جمعی از قلاش و اوباشهای ولایات ایران و جسته گریخته های آن سامان را که در هیچ زمان به هیچ مذ هبی داخل نشده وبه هیچ پیغمبری ایمان نیاورده جز آدمکشی کاری نیافته و بغیر از مال مردم بردن بشغلی نشتافته با آن ادعای حسینی کردن،اشرار شمر کردار را بدور خود جمع نمودند از هر نفسی که غیر از رضای خاطر از ایشان نفسی بر آمد قطع کردند،از هر سری که جز تولای ایشان صدائی بر آمد کوبیدند واز هر حلقی که غیر از خضوع به ایشان حرفی بیرون آمد ،بریدند واز هر دلی که در او سوای محبت ایشان بود، شکافتند”… 

نتیجه این شرارت ها فرار بابیان رده اول (که حاضر به پذیرش بهاءاله به عنوان جانشین باب نشده بودند) از بغداد و ایجاد رعب شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.عزیه این تیم شرور را “جلادان خونخوار “نامیده و ادامه می دهد : 

“اصحاب طبقه اول که اسامیشان مذ کور شد از خوف آن جلادان خونخواربه عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند.سید اسمعیل اصفهانی را سر بریدندو حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند . آقا ابوالقاسم کاشی راکشته در دجله انداختند.سید احمد را به پیشدو کارش را ساختند. میرزا رضا خالوی سید محمد را مغز سرش را به سنگ پراکندندو میرزا علی را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندندو غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار کشته اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند چنانکه بعضی از مومنین و معتقدین رااین حرکات ،فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید بواسطه این اعمال زشت و خلافکاری هااز دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاد نموده در محافل می خواندند و می خندیدند : 

اگر حسینعلی ، مظهر حسین علی است هزار رحمت حق بر روان پاک یزید !! 

“و می گفتند ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم !”(صفحه 12) 

این چهره ای است که عزیه از برادرش در دوران بغداد ترسیم می نماید. دوران آغازین دیانت مدعی مهر و محبت وصلح ویگانگی و وحدت عالم انسانی !!

 

9 _چاپلوسی و خاکساری بهاءاله نسبت به ازل 

عزیه خانم خواهر بهاءاله در مورد وقایع پس از باز گشت بهاءاله از سلیمانیه به بغداد ،اسراری را افشا می کند که به عنوان یک شاهد بی نظیر خانگی از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. او با اطلاعات کامل از کلیه رویداد های مر بوط به بابیه از آغاز تا آن زمان و با دیدی عمیق و فطن و روانشناسی ویژه از شخصیت برادران خصوصا بهاءاله وقایع را تحلیل می نماید. به نظر او بهاءاله پس از شکست سختی که در نوبت قبل (در تلاش برای کنار زدن ازل از جانشینی باب )خورده و منجر به فرار دوساله اش به کوه های سلیمانیه شده بود این بار سیاست جدیدی را درپیش گرفته اینگونه طراحی نموده بود: از یکسو قلع و قمع مخالفان رهبری خود را در پیش گرفته و از سوی دیگر اداره خانه صبح ازل و دیدارهای او را تحت کنترل گرفته با ایزوله کردن او مانع تماسش با حامیانش گردیده با چاپلوسی و پاچه خواری خود را مهربان ترین و خاکسارترین نوکر بارگاه نشان داده راه رسیدن به هدف را هموار می نمود… 

مواردی را که عزیه فاش می کند در چند فراز نقل می نمائیم. 

1- پاچه خواری در مورد بوی پیاز ! 

داستان بوی پیاز ،داستان قشنگی است. چاپلوسی و پاچه خواری او نسبت به ازل به اندازه ایست که حتی حاضر نیست غذای ازل بوی پیاز بدهد! غوغائی به راه می اندازد وناظر آشپزخانه را با شدت و حدت مورد توبیخ قرار می دهد که چرا از غذای حضرت ازل بوی پیاز می آید.دستور می دهد آن غذا را کنار گذاشته دوباره غذا بپزند و خودش منتظر می شود تا غذای بعدی حاضر شود و آن را برای ازل می فرستد و در این صورت آرام می گیرد!! 

عبارات عزیه در این زمینه: 

“…صحبت ما به طول انجامید وقت شام شد ایشان شام خواستند ما خواستیم برخیزیم منع کردند دوباره نشستیم که شام آوردند خورشی که با شام آوردند سبزی قورمه بود همینکه ایشان بخورش دست بردند و قدری خوردند به یک دفعه با کمال تغییر سر بر آورده با آنکه نظارت داشت متغیر شدند و سخت گفتند که این بوی پیاز چیست مگر شماها منع شدید حضرت را نشنیده اید . ناظر عرض کرد به سر شما که در این خورش پیاز ندارد شاید آن کاردی که با آن سبزی خرد کرده اند رایحه پیازی داده است : فرمودند: در خانه ای که حضرت تشریف دارند چرا باید پیاز د رآن خانه وارد شود اگر تاکنون برای حضرت شام نبرده اید نبرید که اگر رایحه پیاز به شامه حضرت برسد یقینا شام میل نخواهند کرد شام نخوردند تا تدارک خورش برای حضرت کردند آنوقت شام خوردیم که تا این درجه مراعات حال حضرت را به حسب ظاهر می نمودند. (ص13) 

***************** 

به راستی به این بازیگری و نقش آفرینی بهاءالله باید آفرین گفت که فوج فوج از بابیان طرفدار برادرش ازل و مخالفان خود را بهمراه تیم ترورش لت و پار می کند و جسد آنان را به دجله می ریزد و کله ها را خرد می کند آنوقت در نقش یک انسان مهربان به ازل حتی تحمل بوی پیاز از غذای برادرش را نمی کند و خود را عصبانی جلوه می دهد و تا غذای دیگری برای ازل درست نمی کنند و برای او نمی برند آرام نمی گیرد!… مرحبا به این همه دوروئی و بازیگری! 

 

10- بهاءاله وحلال دانستن همه زنان به ازل 

از دیگر موارد شگفت انگیز در چاپلوسی بهاءاله نسبت به برادرش صبح ازل در دوران بغداد که توسط عزیه افشا شده است قبول مقامات ما ورائی و اختیارات فوق بشری برای ازل از سوی بهاءاله است. یکی از این مقامات حلال دانستن همه زنان (خواه شوهر دار و خواه مجرد )برای ازل به محض میل به آنهاست!! 

 

یعنی اگر جناب صبح ازل به بانوی شوهر داری اظهار تمایل بفرمایند آن زن به شوهرش حرام و به ازل حلال می شود!از خود می پرسیم آیاقائل به این باور فاسدرا می توان خدا شناس تلقی نمود؟!آیا هیچ پیامبری برای خود این چنین اختیاری قائل بوده است؟! پس بیخود نبوده که بهاءاله اینقدر برای جانشینی باب سر و دست می شکسته و به قصد کنار زدن برادر به هزاران حیله و فن حتی کشت و کشتار دست زده وبه پاچه خواری و چاپلوسی و ذلت تن می داده ورنج فرار سه ساله را تحمل می نموده است! 

عزیه خانم داستان را اینگونه تعریف می نماید: 

“قضیه دیگر به خاطرم رسید محض تنبیه غافلان می نویسم که بیچاره بی خبران ،خبر دار و خوابیدگان بیدار شوند و الا برای من تفاوتی ندارد که هر دو از یک دوحه اند و نسب و نسبت هر دو بمن مساویست. چیزی که هست این است که از حق کتمان نباید کرد و انصاف را از دست نباید داد تا عند الله محجوب و شرمنده نشوم و آن قضیه این است : 

پس از مراجعت از سفر بدشت با آن آتش شوری که در سر ها بود روزی جناب ایشان حضرت ثمره (ازل) را در همین خانه به نهار دعوت کردند . من هم جوان بودم از جای بر خاسته با نهایت خدمتگزاری تدارکی صحیح دیدیم منتظر بودیم که تشریف بیامرند. عیال ایشان که کمال وجاهت و صباحت منظر داشتند با عیال برادر دیگرم مرحوم حکیم هر دو دست از آستین در آورده خودی آراستند و لباسهای فاخر پوشیده با کمال نزاکت منتظر ورود حضرت بودند که جناب ایشان آمده و آن دو را با آن حالت مشاهده کرده فرمودند چه شده که هر دو خود را آرایش داده و مشاطه گری کرده اید مگر نمی دانید اگر حضرت تشریف بیاورند به هر یک از شما ها میل نمایند دیگر بر ما حرام می شوید؟! تا تشریف نیاورده اند شما ها لباسها و وضع های خود را تغییر بدهید.حضرات فورا برخاسته و وضع را تغییر دادند….!! هیچ توضیحی اضافه بر متن را روا ندیده تحلیل را به عهده خوانندگان منصف می گذاریم تا معلوم شود از نام مقدس “دین ” ، فاسدان چه سوءاستفاده ها که نکرده اند… 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

چهارده − 1 =