آتش بس با شیطان!

0 719

از ظهور آیین بهایی به عنوان دینی که ادعای الاهی بودن می نماید بیش ازدو سده نمی گذرد.این آیین که توسط میرزا حسینعلی نوری ملقب به بهاء الله در سال1280 هـ. ق و پس از اعلام نسخ آیین بابیت پایه گذاری گردید، مدعی است که در ادامه سلسله انبیاء الاهی قرار گرفته است و خداوندگار عالم در روزگاران جدید این شریعت بدیع را برای مردمان جهان به ارمغان فرستاده است.

در این مقاله دیدگاه بهائیت در مورد شیطان با نگاهی تطبیقی مورد بحث قرار گرفته است: یکی از پیشوایان آیین بهایی ، عباس افندی ملقب به عبدالبهاء فرزند بهاء الله می باشد. وی پس از پدر به پیشوایی جامعه بهاییان رسید… 

از وی در تبیین و نشر آثار بهایی مکتوبات زیادی در دسترس است و یک پژ‍وهشگر مسلمان بدون بررسی محتوایی آثار او نمی تواند به کنه آموزه های این آیین جدید پی ببرد.

آنچه که در مقاله زیر مورد بررسی قرار میگیرد تنها بخشی از یکی از تعالیم وی است که در کتاب مکتوبات توسط جامعه امر به چاپ رسیده است.

پیش از آن که به بررسی بخش مورد نظر بپردازیم لازم است چند مقدمه را از نظر بگذرانیم:

1-شارع ادیان الاهی یکتاست. همگی معتقدان ادیان الاهی بر این باورند که خداوندی حکیم شرایع را فروفرستاده است. هیچ یک از ادیان الاهی به تعدد یا عدم حکمت مصدر شرایع معتقد نیستند.

قرآن کریم می فرماید:شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَ ما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهیمَ وَ مُوسى‏ وَ عیسى‏ أَنْ أَقیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فیهِ کَبُرَ عَلَى الْمُشْرِکینَ ما تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبی‏ إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی إِلَیْهِ مَنْ یُنیبُ [1] براى شما آیینى مقرر کرد، از همان گونه که به نوح توصیه کرده بود و از آنچه بر تو وحى کرده‏ایم و به ابراهیم و موسى و عیسى توصیه کرده‏ایم که دین را بر پاى نگه دارید و در آن فرقه فرقه مشوید. تحمل آنچه بدان دعوت مى‏کنید بر مشرکان دشوار است. خدا هر که را خواهد براى رسالت خود بر مى‏گزیند و هر که را بدو باز گردد به خود راه مى‏نماید. 

2- ادیان الاهی مصدق یکدیگرند. با توجه به مقدمه اول و با توجه به تاریخ انبیاء روشن میگردد که ادیان الاهی در طول اعصار همآره با تصدیق دیانت پیشین آمده اند. به کلام دیگر پیامبر جدید همواره دیانت الاهی پیش از خود را در دوره زمانی آن صحیح ، کامل و خالی از هرگونه کژی و ناراستی دانسته است.در این زمینه قرآن میفرماید:

وَ قَفَّیْنا عَلى‏ آثارِهِمْ بِعیسَى ابْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ آتَیْناهُ الْإِنْجیلَ فیهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ [2]و از پى آنها عیسى پسر مریم را فرستادیم که تصدیق‏کننده توراتى بود که پیش از او فرستاده بودیم و انجیل را که تصدیق‏ کننده تورات پیش از او بود به او دادیم که در آن هدایت و روشنایى بود و براى پرهیزگاران هدایت و موعظه ‏اى. 

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ وَ مُهَیْمِناً عَلَیْه‏… [3] و این کتاب را به راستى بر تو نازل کردیم تصدیق ‏کننده و حاکم بر کتابهایى است که پیش از آن بوده ‏اند…

3- ادیان الاهی نمیتوانند در اصول با یکدیگر تناقض داشته باشند نمیتوان تصور کرد که پیامبری از جانب خداوند بیاید و “آموزه های اساسی” پیامبری دیگر که او نیز مبعوث خداوند حکیم است را تکذیب نماید و متناقض آن سخن بگوید. [4]لفظ “مصدق” یا همان ” تصدیق کننده” که در مقدمه دوم آورده شد، به خوبی ثابت کننده این معناست.

با توجه به این سه مقدمه [5] به بررسی گوشه ای از تعالیم جناب عبدالبهاء می پردازیم.

از جناب ایشان در مجموعه مکاتیب چنین نقل شده است که گفته اند: 

هُواللّه

خداوند عالمیان عالم انسانی را جنّت عدن خلق فرموده اگر صلح و سلام و محبّت و وفا چنانکه باید و شاید یابد جنّت اندر جنّت گردد و جمیع نعمای الهی فراوان و سرور و طرب بی پایان شود و فضائل عالم انسانی آشکار و عیان و پرتو شمس حقیقت از هر سو نمایان گردد ملاحظه کنید که حضرت آدم و سائرین در جنّت بودند بمجرّد آنکه در جنّت عدن در میان حضرت آدم و شیطان نزاعی حاصل گشت جمیع از جنّت خارج شدند تا آنکه نوع انسان عبرت گیرد و آگاه شود که نزاع و جدال سبب حرمان است حتّی با شیطان لهذا در این عصر نورانی بموجب تعالیم الهی حتّی با شیطان نزاع و جدال جائز نه [6]

ایشان در این آموزه، اولا در بیان لزوم وجود صلح ، سلام و محبت را در میان عالم انسانی به ماجرای هبوط حضرت آدم(ع) اشاره میکنند و آن را مایه عبرت خوانده، درس آن ماجرا را این میدانند که نزاع و جدال سبب حرمان است، حتی با شیطان .

سپس در بخش دوم فرمایش خویش این نکته را مطرح میسازند که در این عصر نورانی حتی با شیطان نبایستی نزاع و جدل نمود. [7]

در این مقاله تلاش میکنیم میزان سازگاری این دو بخش را به تفکیک، با آموزه های اسلام از رهگذر آنچه در مقدمه آمد، بسنجیم.

بخش نخست- ماجرای آدم (علیه السلام)

در سه جای قرآن کریم به ماجرای حضرت آدم(ع) در بهشت اشاره گردیده است:

1- سوره بقره آیات 35 و 36: 

و گفتیم: اى آدم، خود و زنت در بهشت جاى گیرید. و هر چه خواهید، و هر جا که خواهید، از ثمرات آن به خوشى بخورید. و به این درخت نزدیک مشوید، که به زمره ستمکاران درآیید. (35)پس شیطان آن دو را به خطا واداشت، و از بهشتى که در آن بودند بیرون راند. گفتیم: پایین روید، برخى دشمن برخى دیگر، و قرارگاه و جاى برخوردارى شما تا روز قیامت در زمین باشد. (36)

2- سوره اعراف آیات 19 تا 27 

اى آدم، تو و همسرت در بهشت مکان گیرید. از هر جا که خواهید بخورید ولى به این درخت نزدیک مشوید که در شمار بر خویش ستم‏کنندگان خواهید شد. * پس شیطان آن دو را وسوسه کرد، … و آن دو را بفریفت و به پستى افکند. چون از آن درخت خوردند … پروردگارشان ندا داد: آیا شما را از آن درخت منع نکرده بودم و نگفته بودم که شیطان به آشکارا دشمن شماست؟ * …. اى فرزندان آدم، شیطان شما را نفریبد، هم چنان که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند، …. ما شیطانها را دوستان کسانى قرار دادیم که ایمان نمى ‏آورند.

3- سوره طه آیات 117 تا 123 

گفتیم: اى آدم، این دشمن تو و همسر توست، شما را از بهشت بیرون نکند، که نگون بخت شوى*که تو در بهشت نه گرسنه مى ‏شوى و نه برهنه مى ‏مانى. * و نه تشنه مى‏ شوى و نه دچار تابش آفتاب. * شیطان وسوسه ‏اش کرد و گفت: اى آدم، آیا تو را به درخت جاویدانى و مُلکى زوال ناپذیر راه بنمایم؟ * از آن درخت خوردند و …

بنا بر آنچه آمد، اگر بخواهیم این ماجرا را از زبان قرآن بشنویم و از آن عبرت بگیریم، نقل قرآن این چنین است:

خداوند متعال اولا به حضرت آدم(ع) تذکر میدهد شیطان دشمن وی است. فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ اما شیطان با حیله گری و دروغ جناب آدم و حوا را فریب میدهد فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ. سپس خداوند چنین خطاب میکند: ناداهُما رَبُّهُما أَ لَمْ أَنْهَکُما عَنْ تِلْکُمَا الشَّجَرَةِ وَ أَقُلْ لَکُما إِنَّ الشَّیْطانَ لَکُما عَدُوٌّ مُبینٌ و درپی آن، ذکر هبوط آدم به زمین میشود. سپس خود خداوند خطاب به فرزندان آدم میکند و آنان را از شیطان تحذیر میکند یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ

این درسنامه ای است که قرآن در آن ماجرا برای فرزندان آدم تدریس مینماید. 

واقعیت این است که در کلام قرآن، سبب این حرمان، نزاع و جدال جناب آدم با شیطان نیست بلکه به عکس، پذیرش سخن اوست که مایه آن شده است. لذا خداوند بعد از این اتفاق، یادآوری میکند که”مگر من نگفته بودم که او دشمن آشکار شماست؟” روشن است که گزارش و درسنامه جناب عبدالبهاء به هیچ روی قابل جمع با گفتار قرآن نیست.

 

بخش دوم- دشمنی با شیطان

اما در مورد بخش دوم سخن ایشان که در این عصر جدید دشمنی را حتی با شیطان جایز ندانسته اند، مناسب است ابتدا نگاهی به فحوای آموزه های اسلام در این مورد بیاندازیم. 

در قرآن مکررا خطابهای گوناگونی را می یابیم که گروه های مختلف جامعه بشری را در مورد دشمنی شیطان و لزوم پرهیز از او خبر میدهد:

اى مردم، از آنچه در زمین است حلال و پاکیزه را بخورید، و از گامهاى شیطان پیروى مکنید که او دشمن آشکار شماست. [8]

اى کسانى که ایمان آورده ‏اید، همگى به اطاعت [خدا] درآیید، و گامهاى شیطان را دنبال مکنید که او براى شما دشمنى آشکار است. [9]

و [نیز] از دامها، حیوانات بارکش و حیوانات کرک و پشم دهنده را [پدید آورد]. از آنچه خدا روزیتان کرده است بخورید، و از پى گامهاى شیطان مروید که او براى شما دشمنى آشکار است. [10]

[یعقوب‏] گفت: «اى پسرک من، خوابت را براى برادرانت حکایت مکن که براى تو نیرنگى مى‏اندیشند، زیرا شیطان براى آدمى دشمنى آشکار است. [11]

و داخل شهر شد بى‏آنکه مردمش متوجّه باشند. پس دو مرد را با هم در زدوخورد یافت: یکى، از پیروان او و دیگرى از دشمنانش [بود]. آن کس که از پیروانش بود، بر ضدّ کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست. پس موسى مشتى بدو زد و او را کشت. گفت: «این کار شیطان است، چرا که او دشمنى گمراه‏کننده [و] آشکار است.» [12]

و اگر تو را تکذیب کنند، قطعاً پیش از تو [هم‏] فرستادگانى تکذیب شدند. و [همه‏] کارها به سوى خدا بازگردانیده مى‏شود. *اى مردم، همانا وعده خدا حقّ است. زنهار تا این زندگى دنیا شما را فریب ندهد، و زنهار تا [شیطانِ‏] فریبنده شما را در باره خدا نفریبد. * در حقیقت، شیطان دشمن شماست، شما [نیز] او را دشمن گیرید. [او] فقط دار و دسته خود را مى ‏خوانَد تا آنها از یاران آتش باشند. * کسانى که کفر ورزیده ‏اند، عذابى سخت خواهند داشت. و کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده ‏اند، براى آنان آمرزش و پاداشى بزرگ است. * [13]

و در صور دمیده خواهد شد، پس بناگاه از گورهاى خود شتابان به سوىِ پروردگار خویش مى ‏آیند* مى‏گویند: «اى واى بر ما، چه کسى ما را از آرامگاهمان برانگیخت؟ این است همان وعده خداى رحمان، و پیامبران راست مى ‏گفتند.» * [باز هم‏] یک فریاد است و بس و بناگاه همه در پیشگاه ما حاضر آیند. * امروز بر کسى هیچ ستم نمى ‏رود، جز در برابر آنچه کرده ‏اید پاداشى نخواهید یافت. *در این روز، اهل بهشت کار و بارى خوش در پیش دارند. * آنها با همسرانشان در زیر سایه ‏ها بر تختها تکیه مى‏زنند. * در آنجا براى آنها [هر گونه‏] میوه است و هر چه دلشان بخواهد. * از جانب پروردگار [ى‏] مهربان [به آنان‏] سلام گفته مى ‏شود. * و اى گناهکاران، امروز [از بى ‏گناهان‏] جدا شوید. * اى فرزندان آدم، مگر با شما عهد نکرده بودم که شیطان را مپرستید، زیرا وى دشمن آشکار شماست؟ *و اینکه مرا بپرستید این است راه راست! [14]

 

و هنگامى که [در مورد] پسر مریم مثالى آورده شد، بناگاه قوم تو از آن [سخن‏] هلهله درانداختند [و اعراض کردند]، * و گفتند: «آیا معبودان ما بهترند یا او؟» آن [مثال‏] را جز از راه جدل براى تو نزدند، بلکه آنان مردمى جدل ‏پیشه‏ اند. * [عیسى‏] جز بنده‏اى که بر وى منّت نهاده و او را براى فرزندان اسرائیل سرمشق [و آیتى‏] گردانیده ‏ایم نیست. * و اگر بخواهیم قطعاً به جاى شما فرشتگانى که در [روى‏] زمین جانشین [شما] گردند قرار دهیم. * و همانا آن، نشانه ‏اى براى [فهم‏] رستاخیز است، پس زنهار در آن تردید مکن، و از من پیروى کنید این است راه راست! * و مبادا شیطان شما را از راه به در بَرد، زیرا او براى شما دشمنى آشکار است. *‌‌ و چون عیسى دلایل آشکار آورد، گفت: «به راستى براى شما حکمت آوردم، و تا در باره بعضى از آنچه در آن اختلاف مى ‏کردید برایتان توضیح دهم. پس، از خدا بترسید و فرمانم ببرید.» * در حقیقت، خداست که خود پروردگار من و پروردگار شماست. پس او را بپرستید این است راه راست. [15]

 

و [یاد کن‏] هنگامى را که به فرشتگان گفتیم: «آدم را سجده کنید،» پس [همه‏]- جز ابلیس- سجده کردند، که از [گروه‏] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید. آیا [با این حال،] او و نسلش را به جاى من دوستان خود مى ‏گیرید، و حال آنکه آنها دشمن شمایند؟ و چه بد جانشینانى براى ستمگرانند. [16]

 

امیر المومنین (علیه السلام) در تبیین این دشمنی شیطان میفرمایند:

پس، از دشمن خدا (شیطان) بترسید، که، مبادا شما را به درد خود گرفتار سازد و با ندایش شما را نگران کند و با لشکریان سواره و پیاده خویش اطرافتان را فرا گیرد، به جان خودم سوگند که تیر شرّش را براى جان شما به چلّه کمان نهاده و آن را به جانب شما سخت کشیده و از نزدیک شما را هدف قرار داده و گفته است: «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ» او، بى ‏اندیشه از آینده دور غیبگویى کرده، و با پندارى غیر واقع سنگ انداخته است و فرزندان نخوت و برادران عصبیت، و سواران گردنکش و جاهلیت او را تصدیق کردند، تا این که سرکشهاى شما از او پیروى کردند، و حرص و طمع او، در شما پا بر جا شد، پس راز نهان آشکار شد و تسلط او بر شما قوت یافت و سپاه خود را به سوى شما نزدیک آورد و لشکریان وى شما را در غارهاى ذلت و خوارى جا دادند و در گودالهاى مرگ انداختند، و با زخمهاى سنگین که از نیزه زدن در چشمها و بریدن گلوها و کوبیدن بینیها و انداختنتان در قتلگاه ها، در شما ایجاد کردند پایمالتان ساختند، چرا که اراده داشتند شما را با حلقه ‏هاى مهار قهر و خشم که در بینى مى ‏نهند به سوى آتشى که برایتان آماده شده است بکشانند. 

بنا بر این شیطان براى زخم زدن در دین شما بزرگتر و به علت آتش افروختن در دنیاى شما افروزنده‏ تر از کسانى است که شما آشکارا با آنها دشمنید و بر آنان حمله مى‏کنید، پس شدت خود را علیه او، و سعى و کوششتان را به منظور دفع او به کار برید، به خدا سوگند که او بر اصل و ریشه شما فخر و مباهات کرد و در قدر و منزلت شما نکوهش وارد ساخت، و بر نسب شما ایراد گرفت و سواران خود را براى حمله بر شما گسیل کرد و با پیادگان خود، راه شما را بست. آنان در هر جا شما را شکار کرده و به دام مى ‏اندازند و سر انگشتانتان را مى ‏زنند، و با هیچ چاره‏ جویى نمى  ‏توانید سر، باز زنید و با هیچ اراده ‏اى نمى ‏توانید شرّشان را از خود دفع کنید، در حالى که شما در انبوه بیچارگى و خوارى و تنگاتنگ مرگ و جولانگاه بلا و سختى گرفتارید… [17]

بنا بر نمونه هایی که ذکر شد، میتوان به یقین گفت که از آغاز خلقت، خداوند متعال دشمنی شیطان را گوشزد کرده است و از او پرهیز داده است فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ

پس از آدم(ع) به فرزندان او نیز این تذکر را داده است، یا بَنی‏ آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ

این واقعیت در اعصار بعدی نیز یادآوری میشود:

در عهد حضرت موسی(ع) قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبینٌ

در عهد حضرت یوسف(ع) إِنَّ الشَّیْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبینٌ

در عهد حضرت مسیح(ع) وَ لا یَصُدَّنَّکُمُ الشَّیْطانُ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ

در دیانت حضرت محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ

لذا در همه ادیان الاهی این تعلیم قطعی است که شیطان دشمن بنی آدم است و خدا از او پرهیز داده است. 

این پرهیز به گونه ای است که در روز قیامت، خداوند متعال به مجرمین عتاب میکند که” مگر من با شما عهد نکرده بودم که شیطان دشمن شماست؟ ” و به این گفتار، تاثیر مستقیم بی توجهی به دشمنی شیطان در هلاک و شقاوت مجرمین را نشان میدهد. 

بنابر این یک مسلمان قائل به تمام شدن این دشمنی نمیتواند باشد و البته که استمرار این دشمنی طبق اعتقادات بهاییان هم نمیتواند متوقف شده باشد و مورد قبول است.

در کلمات جناب باب نقل شده است که: یا عباد الرّحمن ادخلوا فی هذا الباب کافّةً ولا تتّبعوا خطوات الشّیطان فانّه یأمرکم بالشّرک والفحشاء وانّه قد کان لکم عدوّا مبینا [18]

و نیز از جناب بهاء الله نقل شده است:

طوبى لمن سمع ندآء الرّحمن و اتّخذه لنفسه معیناخ ویل لمن اعرض و کان عن شطر القرب بعیداً. یا قوم اتّقوا اللّه و لا تتّبعوا الّذى کفر بالرّحمن انّه کان لکم عدوّا مبیناً [19]

حال با توجه به این تداوم دشمنی، مساله ای که به ذهن متبادر میشود این است که در مقابل این دشمن آشکار بایستی چه کرد؟ دشمنی با او که خداوند از ما خواسته است(فاتخذوه عدوا) چگونه محقق میگردد؟ 

جواب این پرسش در فهم بهتر آموزه جناب عبدالبها بسیار تاثیر گذار است.

آنچه در جواب به نظر می آید این است که دشمنی کردن با شیطان همان اطاعت از خداوند متعال است و اطاعت از فرامین خداوند همان دشمنی با شیطان و به جز با تبعیت تام از دستورات خداوند و در مقابل عدم تبعیت از شیطان راه دیگری برای دشمنی کردن با او وجود ندارد. مساله ای که حتی در متون بهایی نیز قابل مشاهده است:

قل یا قوم اذکّرکم لوجه اللّه و ما ارید منکم جزآء انّ اجرى الّا علی اللّه الّذى فطرنى و بعثنى بالحقّ و جعلنى ذکرا للخلائق اجمعین. ان اسرعوا الی منظر اللّه و مقرّه و لا تتّبعوا الشّیطان فى انفسکم انّه یأمرکم بالبغى و الفحشآء و یمنعکم عن الصّراط الّذى نصب فى العالم بهذا الامر المبرم الحکیم [20]

انّ الّذین ضیّعوا الامر و توجّهوا الی الشّیطان اولئک لعنهم کلّ الاشیاء و اولئک اصحاب السّعیر [21]

کن مستقیماً علی حبّ اللّه علی شأن لا‌یمنعک نعاق کلّ شیطان رجیم. انّه یلهم اولیآئه کما الهم فى القرون الاولی تجنّب عنه و ‌توکّل علی الغفور الکریم [22]

در انتها سوالی که بایستی پرسید این است که بر اساس این آموزه نوین چگونه با این دشمن آشکار میتوان نزاع [23] و دشمنی نکرد و در عین حال از دستورات خدا پیروی کرد؟

قضاوت با خوانندگان…

خلاصه کلام اینکه: 

از ماجرای هبوط حضرت آدم ، اگر نتیجه نگیریم که ترک جدال با شیطان سبب حرمان شد،‌ دست کم میتوان نتیجه گرفت که جدال با شیطان سبب حرمان نبوده است.

در مورد تعلیم جدید دیانت بدیع نیز بایستی اذعان داشت، آموزه ترک نزاع و جدال با شیطانی که همه انبیاء از خطر او پرهیز داده اند،نه با آموزه ادیان الاهی به راحتی قابل جمع است و نه با متون بهایی.

 

پاورقی ها:

1 – قرآن کریم ، شوری13

2- قرآن کریم ، مائده46

3- قرآن کریم ،مائده48

4- تذکر به این نکته لازم است که این سخن را نبایستی با نسخ شریعت متاخر و آیین عبادت پیشین خلط کرد. در هنگام وضع شیوه عبادت در آیین جدید، اصول اعتقادی دیانت پیشین ، وقایع تاریخی، آموزه های فطری و مسائل ثابتی از این دست، تغییری نمی یابند و تنها شیوه عبادت خدا تغیییر می یابد..

5- این سه مقدمه، مورد تصدیق بهاییان نیز میباشد، شوقی افندی در صفحه 32 کتاب دور بهایی مینویسد:” تعالیم این ظهور به قدر رأس شعره‌ای از حقایق مودوعه درشرایع قبل انحراف نداشته و عظمت این ظهور به قدر خردلی از نفوذ و روح ایمانی که آن ادیان بوجود آورده‌اند نمیکاهد . آئین بهائی… منظور حقیقی و مقصد اصلیش آن است که اساس این ادیان را اتّساع بخشیده مبادی آنان را احیا کرده مقاصد و اهداف آنان را بیکدیگر مرتبط ساخته حیات آنانرا نشئه‌ای بدیع بخشیده وحدت آنانرا ثابت و محقّق داشته پاکی و صفای اوّلیّهء آنانرا تجدید کرده وظائف آنانرا به یکدیگر مرتبط ساخته و آنان را در تحقّق اعظم نوایای خود کمک و مساعدت نماید.” همچنین دکتر اسلمنت در کتاب بهاء الله و عصر جدید ص 91 از عبدالبهاء نقل می کند: 

“اگر ما دربارهء ادیان تحقیق کنیم تا مبادی مکنونه در اصول اساسی آنها را کشف نمائیم ملتفت خواهیم شد که همه توافق دارند زیرا حقایق اصلیّهء آنها یکی است و متعدّد نیست.” یا در صفحه 139 مینویسد: “حضرت بهاء الله…از پیروان هر یک از ادیان دعوت میفرمایند نه تنها الهام الهی را نسبت به پیغمبر خود انکار نکنند بلکه آنرا در مورد همهء پیغمبران تصدیق نمایند و اذعان کنند که تعالیم همهء آنها از جهت اصول با هم موافق بوده …”

6- افندی، عباس: مکاتیب عبدالبهاء جلد 4 ، ص 150

7- کلیت این آموزه در دیانت بهایی، یکی از دوازده تعلیم اساسی به شمار میرود که از آن تحت نام “‌وحدت عالم انسانی” یاد میشود پژوهش بیشتر درمورد ابعاد این تعلیم مجالی دیگر میطلبد.

8- بقره (168)

9- بقره (208)

10- انعام (142)

11- یوسف (5)

12- قصص (15)

13- فاطر 4-7

14- یس 51-61

15- زخرف 57- 64

16- کهف(50)

17- سید رضی، نهج البلاغه، خطبه 192(معروف به خطبه قاصعه)

18 – شیرازی، علی محمد؛ منتخب آیات ص 38

19- نوری،میرزا حسینعلی ؛ آثار قلم اعلی ج 1 ص278

20 – نوری،میرزا حسینعلی ؛ آثار قلم اعلی ج 1 ص23 

21 – نوری،میرزا حسینعلی ؛ آثار قلم اعلی ج 1 ص80 

22 – نوری،میرزا حسینعلی ؛ آثار قلم اعلی ج 2 ش 46 

23 – کلمه “نزاع”در لغت دقیقا به معنای دشمنی و خصومت آمده است(فرهنگ لغت المنجد)

 

null

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دو + 17 =