بیت العدل اعظم؛ بن بست مشروعیت

0 916

ضعف سازمانی، به مثابه ی جلوه ی بارز ضعف اندیشه و سستی رفتار بهائیان، در بیت العدل انعکاس یافته است. بیت العدل، که سعی می کند همچون حزبی فراگیر عمل نماید، فاقد انسجام سازمانی و ارتباطات لازم میان اعضای خویش است. مقاله ی حاضر ضعف این جریان انحرافی، و تضادها و پرسش های ناشی از آن برای بهائیت را بررسی نموده است.

سازمان اداری بهائیان که شوقی افندی آن را «نظم اداری امرالله» نامیده، زیر نظر مرکز اداری و روحانی بهائیان موسوم به «بیت العدل اعظم الهی» اداره می شود که در شهر حیفا (واقع در فلسطین اشغالی) قرار دارد.

عباس افندی (عبدالبهاء)، دومین رهبر بهائیت، در «الواح وصایا»، که به منشور و میثاق جامعه ی بهائیانشهرت دارد، سازمان رهبری و اداری بهائیان را بر دو رکن – «ولی امر» و «بیت العدل» – بنیان نهاده و ضمن برشمردن حوزه ی اختیارات هر کدام، اعضای سازمان بیت العدل، ایادی امرالله و همه ی آحاد بهائیان را به تبعیت از دستورات ولی امرالله فراخوانده است. او ولی امر رابه عنوان عضو ارشد و ریاست دائمی و عزل ناشدنی بیت العدل منصوب کرده، و اختیارات گسترده ای، نظیر اخراج یا تنبیه اعضای خطا کار بیت العدل، برای وی بر شمرده است.

بر اساس منشور بهائیان، که عباس افندی آن را در قالب «الواح وصایا» تدوین کرده است، ولی امر موجود باید ولی امر بعد از خود را معرفی و تعیین کند و سازمان اداری بهائیان در همه ی اعصار باید تحت اشراف و نظارت عالیه ی ولی امر اداره شود. با وجود این، از زمان فوت شوقی افندی (سومین پیشوا و اولین ولی امر سازمان بهائیت) تاکنون نزدیک به پنجاه سال است که تشکیلات موسوم به بیت العدل، برخلاف منشور و دستورات عبدالبها، جایگاه ولی امر را از سازمان اداری بهائیان حذف نموده است و به تنهایی و بی حضور ولی امر، مدیریت جامعه ی بهائیان را بر عهده دارد و بدین سان، سازمان بهائیت را با بحران مشروعیت مواجه ساخته است.

 

نحوه ی تشکیل بیت العدل

عنوان بیت العدل، اول بار توسط حسینعلی بهاء در کتاب «اقدس» به کار رفت. بر اساس نظر وی، در هر شهر و محله ای که حداقل نه تن بهائی در آنجا ساکن باشند، تشکیل بیت العدل واجب است. عباس افندی (جانشین بهاء) به دنبال مسافرت به کشورهای اروپایی و امریکایی، دایره ی تشکیلاتی بیت العدل را بسیار فراتر از آن چیزی که بهاء پیش بینی کرده بود، گسترش داد و آن را رکن و مرکز تشریع (یکی از دو رکن و مرکز اصلی سازمان بهائیت) تلقی نمود.

رهبری سازمان به عنوان ولی امر الله (رکن اول) مرکز تبیین، وتشکیلات بیت العدل (به عنوان رکن دیگر) مرکز تشریع نامیده شد.

پس از عباس افندی به دلایلی همچون ناتوانی و ضعف شخصیتی شوقی افندی، بنیان های تهی و سست مرام بهائیت، بی رغبتی مردم برای گرایش به این مسلک (به رغم تبلیغات بسیار گسترده و فراگیر آن)، ریزش تعداد بسیاری از پیروان، و از همه مهم تر تجارب مثبت نو دینان امریکایی در امر سازمان دهی فرقه های به ظاهر دینی، و تأکید و توصیه ی دسته ای از حکام دولت غاصب اسرائیل بر تأسیس هر چه سریع تر بیت العدل، سیر شکل گیری بیت العدل در دوره ی شوقی شدت بیشتری به خود گرفت و بر همین اساس «هیأت بین المللی بهائی» (جنین بیت العدل) تشکیل، و میسن ریمی امریکایی توسط شوقی به ریاست آن منصوب شد.

شوقی در ۱۹۵۷. م   به طور مشکوکی در لندن فوت کرد. هم زمان با مرگ مشکوک وی و به رغم وجود و ادامه ی فعالیت هیأت بین المللی بهائی،خانم روحیهماکسول (بیوه ی شوقی) بدون کمترین توجه به هیأت منصوب شوقی، عملا مدیریت تشکیلات بهائیت را به عهده گرفت. ماکسول ابتدا هیأتی سه نفره را (متشکل از خود، جان فرابی و حسن موقر بالیوزی) تشکیل داد، سپس هیأت بین المللی بهائی را، که در زمان حیات شوقی برای استقرار بیت العدل تأسیس شده و میسن ریمی ریاستش را بر عهده داشت، ملغی اعلام کرد. هیأت سه نفره در گام بعدی، اعضای ایادی امر الله را از سراسر جهان دعوت نمود و با حضور آن ها (که ۲۷ تن بودند) هیأت نه نفره ای از ایادی به عنوان «هیأت ایادی امر الله مقیم ارض اقدس» انتخاب شد. هم زمان با این امر، میسن ریمی (منصوب شوقی) از جمع ایادی امر الله طرد، و به بهائیان مقیم کشورهای جهان نیز اعلان شد که از هر گونه تماس با او و طرفدارانش خودداری کنند. محفل بهائیت در فرانسه نیز، که از طرفداران میسن ریمی تشکیل می شد، منحل گشت و سایر حامیانشاز عضویت سازمان بهائیت اخراج شدند.

هیأت ایادی امر الله مقیم ارض اقدس به مدت شش سال (۱۹۶۳ – ۱۹۵۷. م) اداره ی تشکیلات بهائیت را بر عهده داشت و طی این مدت، تعداد محافل ملی از نه به ۵۶ محفل افزایش یافت. سرانجام در۱۹۶۳.م (۱۳۴۲.ش) با حضور نمایندگان ۵۶ محفل ملی، نخستین انتخابات بیت العدل برگزار و طی آن سه ایرانی، چهار امریکایی، یک انگلیسی و یک ایرلندی، جمعا نه نفر به عنوان اعضای بیت العدل انتخاب شدند.

بر اساس قانون اساسی بیت العدل، اعضای آن هر پنج سال یک بار با حضور نمایندگان محافل ملی کشورها و اجتماع آن ها در قالب «انجمن شورای بین المللی بهائی»، با رأی اکثریت این شورا انتخاب می شوند و تاکنون طی سال های ۲۰۰۳ – ۱۹۶۳. م، نه دوره ی انتخاب بیت العدل برگزار شده است. اختیارات و وظایف بیت العدل نسبت به جوامع و آحاد بهائی، نامحدود و فاقد هر نوع قید و شرط است، همچنان که تسلیم بودن جوامع و آحاد بهائی در قبال اوامر و تصمیمات بیت العدل نیز مطلق و فاقد قید و شرط می باشد.

بیت العدل به لحاظ ساختار، دارای واحدهای سازمانی گسترده ای است که از طریق این واحدها، تمامی عرصه های فردی و اجتماعی بهائیان جهان را پوشش می دهد. در واقع، ساختار بیت العدل همانند ساختار حزبی فراگیر است که اعضای آن، خود را در هر حال ملزم به رعایت اصول حاکم بر حزب می دانند و هر کدام از اعضا در یک یا چند واحد سازمانی حزب مشغول فعالیت اند. به علاوه، تمامی بهائیان باید طی تشریفات خاصی، به عضویت سازمان بهائیت درآیند و کسانی که این تشریفات را رعایت، و تعرفه ی عضویت در سازمان بیت العدل را تکمیل نکنند، بهائی شناخته نمی شوند و از مزایای حزبی و حمایت های سازمانی محروم خواهند بود.[1]

شایان ذکر است که پس از مرگ شوقی، جمعی از بهائیان که بر لزوم حضور و استمرار ولایت امر باور داشتند، یکی از ایادی امر به نام چارلز میسن ریمی را (که شوقی او را به ریاست هیأت بین المللی بهائی منصوب کرده بود) به عنوان ولی امر دوم خود برگزیدند. میسن ریمی در ۱۹۷۴. م مرد و پس از وی جوئل مارانژلابه عنوان ولی امر سوم و در حال حاضر نیز نصرت الله بهره مند در جایگاه ولی امر چهارم قرار دارد. مقر اصلی طرفداران میسن ریمی فعلا در کشور استرالیا است. این گروه، که خود را بهائیان راستین می خوانند، تحت عنوان بهائیان ارتودکس در کشورهای مختلف از جمله امریکا، هند، استرالیا، و کانادا فعال، و دارای مراکز تبلیغی و محافل تشکیلاتی می باشند.[1]

واحدهای سازمانی بیت العدل از دارالتبلیغ بین المللی شروع، و به هیأت ها و لجنه های محلی ختم می گردد. بالاترین مرجع تصمیم گیری بیت العدل، دارالتبلیغ بین المللی است، علاوه بر دارالتبلیغ، واحدهای: روابط عمومی، دارالآثار، هیأت مهاجرین،دفتر بین المللی بهائی، دارالآثار جامعه ی بین المللی بهائی، با شرح وظایف مخصوص مستقیما زیر نظر بیت العدل ادای وظیفه می کنند. هیأت مشاورین قاره ای، به عنوان یکی از واحدهای وابسته به دارالتبلیغ بین المللی، در قالب قاره های آسیا، اروپا، امریکا، آفریقا و اقیانوسیه، از طریق هیأتهای معاونت خود، مدیریت محافل ملی کشورها را بر عهده دارد. این هیأتها، علاوه بر مدیریت محافل ملی کشورها، دو وظیفه ی عمده ی، «صیانت» از تشکیلات و جامعه ی بهائی و «تبلیغ و نشر» مرام بهائیت را نیز عهده دار می باشد. بخش دیگر تشکیلات بیت العدل، محافل ملی و محلی است که در سطح کشورها فعال اند. محفل ملی، عالی ترین سازمان تصمیم گیری و سیاست گذاری بیت العدل در هر کشور است که هر ساله طی انتخاباتی، با حضور نمایندگان محافل محلی آن کشور، اعضای نهنفره ی آن انتخاب می شوند. محفل ملی در واقع رابط جامعه ی بهائی هر کشور با تشکیلات بیت العدل، و مجری سیاست ها و اهداف بیت العدل در آن کشور است. تبعیت از دستورات محفل ملی بر بهائیان آن کشور واجب است و تخلف از این دستورات، محرومیت های گسترده ای در پی دارد و متخلفان به اشد وجه مجازات می شوند (اخیرا البته بر اثر فشارهای موجود، در این مجازات ها تجدید نظرهایی شده است). محفل محلی، از دیگر واحدهای سازمانی بیت العدل اعظم است که در شهرها و محله های بهائی نشین، برپا می گیرد، بهائیان ساکن هر شهر و محله، چنانچه به حد نصاب نه نفر برسند، ملزم اند محفل محلی برپا نمایند. محفل محلی، همانند محفل ملی، مرکب از نه نفر، و در واقع، زیر مجموعه محفل ملی است و از تمامی اختیارات و وظایف لازم برای اداره و کنترل بهائیان تحت حوزه ی خود، برخوردار می باشد. علاوه بر محافل ملی و محلی، هیأت ها و لجنه ها از دیگر واحدهای سازمان بیت العدل اند که زیر نظر محفل ملی و محلی، و متناسب با نیازها و ضرورت های ملی و منطقه ای بهائیان تأسیس می گردند و هر هیأت و لجنه در حوزه ی تعریف شده ای فعالیت می کند. در واقع، ملموس ترین واحد سازمانی بیت العدل برای آحاد بهائی، هیأت ها، لجنه ها و محافل محلی اند. این واحدها بر کلیه فعالیت های اجتماعی، فردی و احوال شخصی بهائیان نظارت و اشراف کامل دارد.

 

بحران ناشی از خلأ وجود ولی امر

طبق دستور رهبران بهائیت، مدیریت جامعه ی بهائیان بر عهده ی ولایتامر (سازمان تبیین) و تشکیلات بیت العدل (سازمان تشریع) می باشد. از منظر شوقی افندی، اولین ولی امر بهائیان «این نظم بدیع – سازمان مدیریت بهائیان – بر دو رکن استوار است رکن اول و اعظم رکن ولایت الهیه است که مصدر تبیین است – سازمان تبیین – و رکن ثانی بیت العدل اعظم الهی – سازمان تشریع – که مرجع تشریع است.»[۱]

بر اساس این نگرش، سازمان های تبیین و تشریع باید در کنار هم وظایف محول شده را انجام دهند و هیچ یک نمی تواند جانشین دیگری گردد و در حوزه ی وظایف دیگری مداخله کند و «انفصال رکنین نظم بدیع نیز از یکدیگر ممتنع و محال است»[۲] و ثبات، دوام و استقرار جامعه ی بهائی ناشی از وجود ولایت امر می باشد و «هر گاه ولایت امر – سازمان تبیین – از نظم بدیع حضرت بهاء الله – سازمان تشریع – منتزع شود، اساس این نظم، متزلزل و الی الابد محروم از اصل توارثی می گردد.»[۳]

در این چارچوب که رهبران بهائیت آن را ترسیم کرده اند، هیچ فردی حق اعتراض و اظهار نظر ندارد و همه ی بهائیان مکلف اند در مسیر تعیین شده حرکت نمایند. «… و جمیع افنان و ایادی و احبای الهی باید اطاعت او نمایند و توجه به او کنند…. این کلمات را مبادا کسی تأویل نماید و مانند بعد از صعود، هر ناقض ناکسی بهانه ای کند و علم مخالفت برافرازد و خودرأیی کند و باب اجتهاد باز نماید، نفسی را حق رأیی و اعتقاد مخصوصی نه. باید کل، اقتباس از مرکز امر – ولی امر – و بیت عدل نمایند و ماعداهما کل مخالف فی ضلال مبین.»[۴]

بر اساس نوشته ی رهبران بهائیت، سامان یابی، همبستگی درونی و نیز تأمین مصالح جامعه ی بهائی در سایه ی توافق، استمرار و تداوم همکاری نهاد ولی امر و سازمان بیت العدل محقق می شود. این دو باید در حوزه ی اختیارات دیگری مداخله و همدیگر را تضعیف نکنند و «چون این دو مؤسسه – سازمان تبیین و سازمان تشریع – لا ینقسم متفقا به اجرای وظایف پردازند، امور تمشیت پذیرد و اقدامات جامعه مرتبط گردد و مصالح امر الله ترویج یابد.»[۵] بر همین اساس، سازمان های یاد شده «هیچ یک نمی توانند به حدود مقدسه ی دیگری تجاوز نمایند و هرگز نیز تعدینخواهد نمود. هیچ یک در صدد تضعیف سلطه و اختیارات منصوصه مسلمه دیگری، که از طرف خداوند عنایت گشته است، بر نخواهد آمد»[۶] و هر مؤسسه ای که بر خلاف منشور بهائیان – الواح وصایا – ایجاد گردد، ولو نام بیت العدل اعظم الهی بر خود نهد، در خور اعتنا نیست و فاقد مشروعیت است: «… هر هیأتی که به نظام الهی و بر حسب تعلیمات و اصول و شرایط سماویه، که در صحف الهیه مشروحا مثبوت و مسطور است، کاملا کما ینبغی و یلیق لهذا المقام الرفیع و المرکز المنیع انتخاب و تشکیل نشود آن هیأت از اعتبار اصلی و رتبه ی روحانی ساقط، و از حق تشریع و وضع احکام و سنن و قوانین غیر منصوصه ممنوع، و از اشرف اسنی و قوه مطلقه ی علیا محروم.»[۷]

چنان که اشاره شد، طبق نظر بنیان گذاران بهائیت، ولی امر، علاوه بر آنکه رکن اول و اعظم سازمان مدیریت بهائیان است، عضو ارشد و ریاست دائمی و عزل ناشدنی تشکیلات بیت العدل – سازمان تبیین – نیز هست. عباس افندی به موجب آنچه در الواح وصایا آمده، ولی امر را به عنوان ریاست همیشگی بیت العدل – سازمان تبیین – انتخاب، و ضمن تأکید بر لزوم تبعیت بهائیان در همه ی اعصار از دستورات ولی امر تصریح کرده است که «… ولی امر الله رئیس مقدس این مجلس و عضو اعظم ممتاز لا ینعزل» است.[۸] و «جمیع اغصان و افنان و ایادی امرالله باید کمال اطاعت و تمکین و انقیاد و توجه و خضوع و خشوع را به ولی امرالله داشته باشد.»[۹] افزون بر این، تشخیص تصمیمات غلط بیت العدل، و منطبق ساختن این تصمیمات بامنصوصات رهبران بهائیت بر عهده ی ولی امر است. به نوشته ی کتاب دور بهائی، «هر چند ولی امر الله رئیس لا ینعزل این مجلس فخیم – بیت العدل – است… و لکن هر گاه تصمیمی را وجدانا مباین با روح آیات منزله تشخیص دهد باید ابرام و تأکید در تجدید نظر آن نماید.»

بنابراین، طبق دستورات دومین رهبر بهائیان – عباس افندی – اعضای سازمان بیت العدل، ایادی امرالله، رجال مؤثر بهائی، و همه ی آحاد بهائیان باید در برابر ولی امر الله خاضع، و مطیع دستورات و فرمان های وی باشند و بر اساس همین اختیارات گسترده است که او می تواند نسبت به تنبیه یا اخراج اعضای خطاکار بیت العدل اقدام نماید و «چنانچه عضوی از اعضا – بیت العدل – گناهی ارتکاب نماید که در حق عموم ضرری حاصل شود، ولی امر الله صلاحیت اخراج او را دارد.»[۱۰] بر اساس همین نگاه است که ولی امر به عنوان مهم ترین کانون این جماعت، مسئولیت دریافت و توزیع اموال عمومی بهائیان را نیز بر عهده دارد و «… حقوق الله راجع ولی امر الله است تا در نشر نفحات الله و ارتفاع کلمه الله و اعمال خیریه و منافع عمومیه صرف گردد.»[۱۱]

همچنین، طبق دستورات رهبران بهائی، وجود مبین (یعنی تبیین و تفسیر کننده متون مقدس بهائیان) برای تبیین و تفسیر متون بهائی در همه ی اعصار، از منصوصات و تصریحات انکار ناپذیر است و این وظیفه در طی زمان از ولی امر موجود به ولی امر بعدی منتقل می گردد و هیچ نهاد و سازمان دیگری حق تفسیر، توجیه و تبیین متون را ندارد. شوقی افندی در کتاب «دور بهائی» از قول عبدالبها در خصوص وظایف ولی امر گفته است: «اوست مبین آیات الله» و عبدالبهاء نیز تصریح کرده است: «ای احبای الهی، صریح کتاب این است که اگر دو نفس در مسائل الهیه جدال و بحث نمایند و اختلاف و منازعه نمایند هر دو باطل اند… اگر اندک معارضه ای به میان آید، سکوت کنند و حقیقت حال را از مبین – ولی امر – سؤال کنند.»[۱۲] عبدالبها در این فراز از سخن خود، ولی امر را علاوه بر تبیین کننده ی امر الله در کرسی رافع اختلافات و منازعات بهائیان نشانده و همه ی آحاد بهائیان را به تبعیت از وی فرا خوانده است و اینکه: «… ولی امر حاضر و ولاه امر در مستقبل ایام باید با اقوال و اعمال خود کاملا به حقیقت این اصل مهم آیین نازنین ما شهادت دهند و با روش و سلوک خود حقیقت این اصل را بر اساس متین استوار سازند.»[۱۳]

ولی امر، از نظر نصوص بهائی، نماد وحدت و همدلی جامعه ی بهائیت است و بدون آن، بهائیان از هدایت و فیض معنوی محروم می گردند، و «بدون این مؤسسه – و ولی امر الله – وحدت و اساس در خطر افتد و بنیانش متزلزل گردد و از منزلتش بکاهد و از واسطه ی فیضی که بر عواقب امور طی دهور احاطه دارد بالنده بی نصیب ماند و هدایتی که جهت تعیین حدود و وظایف منتخبین ضروری است، سلب شود.»[۱4]

توجه به این نکته لازم است که مطابق تعالیم بهائی، بیت العدل نمی تواند وظایف ولی امر را انجام دهد، همچنان که ولی امر نمی تواند وظایف بیت العدل را انجام دهد و این دو سازمان به طور مستقل و هر یک با شرح وظایف معین، جامعه ی بهائی را اداره می کنند و «قدرت و اختیارات و حقوق و امتیازات این دو مؤسسه هیچ یک با یکدیگر متناقض نیست و به هیچ وجه از مقام اهمیت دیگری نمی کاهد.»[۱۵]

این در حالی است که در حال حاضر تشکیلات، بدون توجه به دستورات صریح رهبران خود، رکن اول و اعظم سازمان اداری بهائیان – ولی امر – را حذف نموده است و به تنهایی بر کرسی مدیریت جامعه ی بهائی یکه تازی می کند!

بنابراین با توجه به اینکه اختیارات هر دو سازمان (سازمان ولی امر و سازمان بیت العدل) را به صورت شفاف رهبران بهائیان تعریف و تعیین کرده و بر مداخله نکردن هر سازمان در حوزه ی وظایف دیگری تأکید فراوان نموده اند، هیچ یک از سازمان های یاد شده بدون وجود سازمان دیگر و به تنهایی نمی تواند جماعت بهائیان را اداره کند و در این صورت موضوعیت و مشروعیت خود را از دست می دهد و نمی تواند وظایف و رسالت خود را تحقق بخشد. مضافا اینکه هیچ یک از این سازمان ها نمی توانند در جایگاه سازمان دیگر قرار گیرند و وظایف و رسالت آن را انجام دهند.

از منظری دیگر، با عنایت به اینکه در نظام نامه ی اداری بهائیان، ولی امر، عضو ارشد و ریاست دائمی بیت العدل خواهد بود، درصورتی که با تسامح یا بر اساس مصالح و ضرورت هایی ناگزیر از قرار گرفتن یکی از سازمان های یاد شده در جایگاه دیگری باشد، این سازمان ولی امر است که می تواند متناسب با جایگاه خود، در جایگاه بیت العدل قرار گیرد و در غیاب بیت العدل وظایف آن را تحقق بخشد، ولی سازمان بیت العدل با هیچ فرضی نمی تواند به جای سازمان ولی امر قرار گیرد؛ اتفاقی که در حال حاضر سازمان بهائیان را دچار بحران فزاینده نموده و این جماعت را با معمایی لاینحل مواجه ساخته است.

علاوه بر نصوص و دستورات یاد شده، در ده ها نوشته ی دیگر از رهبران بهائیت تأکید شده که ولی امر، رکن اعظم و اول سازمان مدیریت بهائیان و رئیس و عضو ارشد بیت العدل است و تبعیت همه ی آحاد و رجال بهائی از وی واجب می باشد، اساس سازمان مدیریت بهائیان بدون ولی امر متزلزل می گردد، سازمان بیت العدل فقط با ریاست و حضور ولی امر معنا و موضوعیت می یابد و بدون وجود و حضور ولی امر فاقد مشروعیت می باشد؛ اتفاقی که قریب نیم قرن در سازمان مدیریت بهائیان رخ داده، جامعه ی بهائیان را با مشکل اساسی و بنیادی دچار ساخته، ریزش جماعت زیادی از سازمان بهائیت را موجب گردیده، پرسش های بسیاری را متوجه سازمان بیت العدل نموده و این سازمان را به آشفته گویی و تناقض گویی وادار ساخته است.

با توجه به توضیحات فوق، حذف سازمان ولایت امر از سازمان مدیریت بهائیان و قرار دادن تشکیلات بیت العدل به جای ولی امر، در تعارض آشکار با دستورات و نوشته های بنیان گذاران بهائی قرار دارد، زیرا به پیامدهای مهم و سوء زیر (از نظرگاه بهائیت) می انجامد:

حذف ستون و رکن اول و اعظم سازمان مدیریت بهائیان؛

حذف تکیه گاهی که مانع تزلزل جامعه بهائیت می شود؛

حذف وجودی که بهائیان معتقدند به موجب وجود و حضور او کسب فیض می کنند؛

حذف عضو ارشد و ریاست دائمی بیت العدل؛

حذف مقامی که ناظر بر تصمیمات و اعمال اعضای بیت العدل می باشد و قرار است از تصمیمات غلط بیت العدل جلوگیری کند و به وسیله ی آن، افراد خاطی در سازمان بیت العدل تنبیه یا اخراج شوند؛

حذف مرجع کل جامعه ی بهائیان؛

حذف تنها مرجع مشروع (از دیدگاه بهائیت) برای دریافت و توزیع پول هایی که بهائیان (به عنوان حقوق الله) به تشکیلات می پردازند؛

حذف مقامی که رسما تبیین متون و نوشته های رهبران بهائی را بر عهده دارد،

و حذف….

منابع

[۱]ولی امر الله، توقیع منیع، ص ۲۱.

[۲]همان جا.

[۳]ارکان نظم، بدیع، ص ۴۶.

[۴]الواح وصایا، ص ۲۷.

[۵]دور بهائی، ص ۷۶.

[۶]همان، ص ۷۷.

[۷]شوقی افندی، توقیعات، ص ۲۴۰.

[۸]همان، صص ۱۵ – ۱۶.

[۹]همان جا.

[۱۰]همان جا.

[۱۱]همان جا.

[۱۲]عبدالبها، مکاتیب، ج ۳.

[۱۳]دور بهائی، ص ۸۲.

[۱۴]ارکان نظم بدیع، ص ۴۶.

[۱۵]دور بهائی، ص ۷۷.

___________________

 

پرسش های بی جواب

این تناقض و دوگانگی در رفتار و نظر کارگزاران بهائی، پرسش های متعددی را فرا روی آنان قرار می دهد که باید برای پیروان این مسلک پاسخگو باشند. از جمله:

1.شوقی در کتاب «دوربهائی» گفته است: «با حذف مؤسسه ی ولایت امر، نظم جهانی حضرت بهاء الله تحریف شده و برای همیشه از آن اصل موروثی، که طبق نص حضرت عبدالبها همیشه مورد حمایت قانون الهی بوده است، محروم می گردد.» بدین ترتیب آیا بیت العدل از طریق حذف ولایت امر، بزرگ ترین تحریف و انحراف را در مسلک بهائیت ایجاد ننموده و جامعه ی بهائیان را برای همیشه از اصل موروثی مورد نظر شوقی افندی محروم نساخته است؟

2.با توجه به تأکید شوقی افندی مبنی بر اینکه «هر گاه ولایت امر از نظم بدیع حضرت بهاء الله منتزع شود، اساس این نظم متزلزل گردد. بدون این مؤسسه وحدت امر الله در خطر افتد و بنیانش متزلزل»، آیا مؤسسه ی ولایت امر امروز وجود خارجی دارد و نبود آن بنیان جامعه ی بهائی را متزلزل نمی سازد؟

3.نصوص و دستورات متعدد بر ضرورت وجود و حضور ولی امر در میان جامعه ی بهائی چگونه نادیده گرفته شده است؟

4.چگونه سازمان بیت العدل به خود اجازه داده که مهم ترین سند و منشور اداری بهائیان – الواح وصایا – را که موجودیت خود را از آن کسب کرده است، به دور اندازد و به مفاد آن کوچک ترین وقعی ننهد؟

5.آیا آیین بهائیت مطابق نگرش بنیان گذاران بهائی، بدون وجود و حضور ولیامر الله ارزش و مشروعیتی دارد؟

6.ولی امر (رکن اول و اعظم سازمان بهائیت) در حال حاضر کیست؟

7.آیا رکن دوم سازمان بهائیت (بیت العدل)، بنا به دیدگاه رهبران بهائی، بدون رکن اول و اعظم (ولی امر الله) اعتبار و مشروعیتی دارد؟

8.وظیفه ی تطبیق برنامه های بیتالعدل با تعالیم بهائیت چگونه و به دست چه مرجعی انجام شود؟

9.چه مرجعی به تخلفات بیت العدل از تعالیم بهائیت رسیدگی می کند؟

10.عضو ارشد و رئیس دائمی بیت العدل در حال حاضر چه کسی است؟

11.مرجع مشروع برای دریافت و توزیع پول هایی که بهائیان به تشکیلات میپردازند کیست؟

12.تبیین متون و نوشته های رهبران بهائی به دست چه مرجعی انجام می شود؟

13.دوره ی شش ساله ی پس از فوت شوقی، که جامعه بهائی بدون ولی امر و بیت العدل بوده است، بر اساس تعالیم بهائیت چگونه توجیه می گردد؟

14.خانم روحیه ماکسول به دستور چه کسیو بر اساس کدام اختیارات بلادرنگ، پس از فوت شوقی افندی، هیأت بین المللی بهائی را، که شوقی افندی آن را تأسیس کرده بود، منحل نمود و گروه دیگری را به جای آن قرار داد؟

15.میسن ریمی، عضو هیأت بین المللی بهائی، که شوقی افندی او را به ریاست این هیأت منصوب کردهبود، به دستور چه کسی و بر اساس کدام اختیارات از مقام خود عزل، و از جامعه ی بهائیان طرد گردید؟

16.آیا جامعه ی بهائیان را گریزی از این تناقض هست که تشکیلات بیت العدل از یک سو فلسفه و ضرورت وجودی خود را به سخنان حسینعلی نوری – بهاء الله – و عباس افندی مستند سازد و در همان حال دستورات موکد آن ها در خصوص ضرورت حضور و استمرار ولی امر را در رأس جامعه ی بهائیان نادیده انگارد؟

اگر رهبران و هادیان بیت العدل ذره ای به مطالبی که در باب مقام و مرتبه ی رهبران بهائیت منتشر می کنند، اعتقاد داشتند، بسیار بدیهی می نمود که وضع کنونی را برنمی تافتند. اما آنان هیچ وقعی به آرزوهای خانواده ی میرزا حسینعلی ننهاده اند و در حالی که بر اساس اظهارات عبدالبهاء در نبود فردی از خانواده ی میرزا حسینعلی در رأس بهائیت، برای بیت العدل هیچ اعتباری منظور نمی شود و از مقام عصمت ادعایی نیزساقط می گردد. هم اکنون بیت العدل به تنهایی جامعه ی بهائیان را رهبری می کند.

بیت العدل در مقام پاسخگویی به این پرسش، نسبت به رفتار شوقی افندی نیز به نوعی تعریض کرده و گفته است: «حضرت شوقی افندی طی ۳۶ سال ولایت بدون وجود بیت العدل اعظم به انجام وظیفه می پرداختند، اینک بیت العدل اعظم باید بدون ولی امر فعالیت کند»! ناگفته پیداست که معانی روشن چنین سخنی، همانا تلافی رفتار نامقبول شوقی افندی درگذشته می باشد.

بیت العدل، همچنین، از پیروان بهائیت درخواست کرده است در مواجهه با چنین سؤالاتی، ایمان خود را تقویت کنند و به همه ی تعالیم بهائیت یقین داشته باشند تا از انحراف مصون مانند، آنگاه خواهند فهمید که هیچ تناقضی در تعالیم بهائی نیست و «در این زمینه یاران باید اهمیت سلامت فکر و فروتنی را دریابند… باید از توجهات مصلحت آمیز درباره ی حقایق ضروریه بر حذر بود و از این قبیل کبر و غرور فکری قطعا اجتناب نمود!»

در هر حال، هادیان بیت العدل و مدعیان مسلک بهائیت باید تکلیف خود را با این تناقض روشن سازند و به استناد متون رهبران خویش، به این پرسش ها و ده ها پرسش مشابه ی دیگر پاسخ گویند و توده ی بهائیان را از باتلاق تناقض هاو آشفتگی های موجود نجات دهند.

 

تعیین نشدن جانشین ولی امر توسط شوقی افندی

بر اساس متون منسوب به رهبران بهائی، ولی امر موجود باید ولی امر پس از خود را معرفی و تعیین کند. عباس افندی – دومین رهبر بهائیان – در «الواح وصایا» با صراحت بر این امر تأکید ورزیده است که «ای احبای الهی ولی امر از زمان حیات خویش من هو بعده را تعیین نماید تا بعد از صعودش اختلاف حاصل نگردد.» عقیم بودن یا مانع دیگری نیز نمی تواند باعث شود ولی امر بعدی تعیین نگردد، چه آنکه طبق دستور عباس افندی در «الواح وصایا»، اگر فرزند ذکور ولی امر، شایسته ی خلافت و جانشینی نباشد باید غصن و فرد دیگری به عنوان محور وحدت، مانع از فروپاشی جامعه ی بهائیان گردد.

این نکته بسی حائز اهمیت است که بر اساس پیش بینی رهبران بهائی، سلسله ی ولایت امر در جامعه ی بهائیان تا ۲۴ نفر استمرار می یابد. عباس افندی در تفسیر مکاشفات یوحنا، ضمن مقایسه ی مسلک بهائیت با ادیان آسمانی یهود، مسیحیت و اسلام، و ادعای برتری مسلک بهائیت بر این ادیان، تصریح کرده است: «… در هر دوره، اوصیا و اصفیا دوازده نفر بودند: در ایام حضرت یعقوب دوازده پسر بودند و در ایام حضرت موسی دوازده نقیب رؤسای اسباط بودند و در ایام حضرت مسیح دوازده حواری بودند و در ایام حضرت محمد دوازده امام بودند، و لکن در این حضور اعظم، ۲۴ نفر هستند، دو برابر جمیع، زیرا عظمت این ظهور این چنین اقتضا نماید.»[۱]

به رغم جایگاه ممتاز و اختیارات گسترده ای که در کلام رهبران بهائیت برای ولی امر تعریف گشته و بر همین اساس بر ضرورت حضور و استمرار سلسله ی ولایت امر فراوان تأکید شده و ولی امر موجود به تعیین و انتخاب ولی امر پس از خود مکلف گردیده است، شوق افندی به دستور اجداد و بزرگان خود توجهی ننمود و مطابق نظر بیت العدلی ها، ولی امر پس از خود را انتخاب نکرد و بدین ترتیب، جامعه ی بهائیان را از واسطه ی فیضی که خود برای آن ها قرار داده بود محروم ساخت.

معین نشدن ولی امر بعدی توسط شوقی افندی، نقض صریح منشور اداری، دستورات و نصوص کارگزاران بهائی، و گواه روشنی است بر آشفتگی در مسلک بهائیت. بی توجهی و غفلت شوقی از تعیین ولی امر پس از خود، در واقع غفلت از تعیین عضو ارشد و رئیس دائمی سازمان بیت العدل، بی توجهی نسبت به تعیین و انتخاب مرجع کل جامعه ی بهائیان، غفلت از تعیین ستون و رکن اول و اعظم سازمان مدیریت بهائیان، غفلت از تعیین تکیه گاهی که مانع تزلزل جامعه ی بهائیت می گردد، غفلت از تعیین وجودی که بهائیان به موجب وجود و حضور او کسب فیض می نمایند، غفلت از تعیین مقامی که از تصمیمات نادرست بیت العدل جلوگیری می کند و افراد خاطی در سازمان بیت العدل را تنبیه یا اخراج می نماید، غفلت از تعیین تنها مرجع صالح دریافت و توزیع حقوق الله بهائیان، غفلت از تعیین مقام مبین متون و نوشته های رهبران بهائی و… است.

[۱]عبدالبها، مفارضات، صص ۴۵ – ۴۶.

 

جمع بندی

1.اگر بپذیرم که شوقی افندی وصیتی نداشته و ولی امر پس از خود را تعیین نکرده است؛ این پرسش به جد مطرح می شود که چرا و چگونه شوقی به دستورات اکید پدر بزرگش (عباس افندی) و در واقع به مهم ترین سند نظم اداری بهائیان (الواح وصایا) عمل نکرده است؟

2.اگر مرام میسن ریمی امریکایی را بپذیریم که شوقی افندی دارای وصیت نامه بوده و به موجب وصیت نامه اش، میسن ریمی ولی امر دوم بهائیان انتخاب شده، در این صورت وجود سازمان بیت العدل فعلی، که قریب پنجاه سال است به تنهایی، رهبری بهائیان جهان را به عهده دارد، چگونه توجیه پذیر است؟! و آیا در این فرض، مشروعیتی برای بیت العدل کنونی تصور کردنی می باشد؟!

3.با توجه به تأکید عباس افندی بر اینکه «اگر بهائیان دو فرقه شوند و هر یک بیت العدلی بنا کنند و مخالفت یکدیگر نمایند هر دو باطل است»،[۱] تکلیف بهائیان موجود چیست؟ اگر این سازمان، موجودیت و مشروعیتش را از رهبران خود می گیرد، طبق دستور صریح عبدالبها، سازمان بهائیت به دلیل انشعابات و اختلافات موجود، مشروعیتش را از دست داده و در تاریکخانه ی بطلان سکنی گزیده است.

4.آیا اقدام نکردن شوقی افندی به تعیین جانشین خود و معرفی ولی امر بعدی، گواه اعتقاد نداشتن وی به جایگاهی که خود و سایر رهبران بهائی به گزاف برای ولی امر تعیین کرده اند، نیست؟!

5.آیا وجود تناقضات بی شمار در بین گفتار و کردار رهبران بهائیت، تحریف و نوسازی پیاپی متون و نوشته های رهبران اولیه،[۲] انشعابات متعدد در تمامی ادوار بهائیت و…، همه و همه بیانگر این حقیقت نیست که اساسا در بین کارگزاران و سیاستمداران تراز اول بهائیت، کوچک ترین نشانه ای از ایمان و اعتقاد مشاهده نمی شود…؟

6.به راستی اگر شوقی افندی – اولین ولی امر بهائیان – به سخنان خود و بنیاد گذاران مسلک بهائیت وقعی ننهاده است، آیا سرسپردگی و دلدادگی افراد بهائی به او و دیگر کارگزاران بهائیت، جز فرو رفتن در باتلاق انحطاط و ظلمت جهل و تعصب، و محروم ساختن خویش از معنویت و درک حقیقت، و فاصله گرفتن از عقلانیت، توجیه دیگری دارد؟!

منابع

[۱]بدیع الآثار، ج ۱، ص ۱۱۹.

[۲] نظیر تغییرات و تحریفات آشکاری که درچاپ های مختلف کتاب «نظر اجمالی به دیانت بهائی» (نوشته احمد یزدانی، نویسنده و مبلغ مشهور بهائی)، بخش های مربوط به مقام ولی امر و مبین آیات و…، روی داده است و شرح آن فرصتی دیگر می طلبد.

 

 

نویسنده:سید علی اسماعیلی

منبع: مجله زمانه / چاپ دوم / سال ششم / شماره ۶۱ / مهر ۱۳۸۶

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شانزده − 6 =