چکیده:
اعتقاد به معاد و قیامت یکی از اصول اعتقادی اسلام است. آیین بهائی، آیینی نوظهور بوده که ادعای یکی بودن اصول اعتقادی خود با اصول اعتقادی اسلام را دارد. علی رغم ادعای پیشوایان بهائی، بهائیت در مسالهی معنای قیامت و ویژگیهای آن، وجه مشترکی با اسلام نداشته و مفهومی به کل، متفاوت از اسلام و آیات قرآن ارایه داده است. این معنای جدید منجر به ایجاد چالشها و تناقضاتی میان آیات قرآن گردیده که به موجب آن، تعدادی از آیات مربوط به قیامت و معاد، بدون توضیح و فاقد معنی میگردند. در این نوشتار سعی شده تا به چالشها و تناقضات ایجاد شده حاصل از این نظریه جدید پرداخته شود و ابعاد آن مورد بررسی قرار گیرد.
کلید واژه: اسلام، بهائیت، معنای نوین قیامت، چالش ها، تناقضها
مقدمه:
بهائيت آييني است که ادّعا ميکند پس از اسلام و در ادامهي سلسلهي اديان الهي ظهور کرده است و بشر امروز براي دست يابي به سعادت، بايد از آن پيروي کند. خاستگاه اين آيين (و نيز بابیت) جامعهي اسلامي و شيعي ايران بود. پايه گذاران اين دو آیین هر کدام، برههاي از عمر خود را با ظاهري متديّن به اسلام و تشيّع زيستهاند. (حسینی، وقتی همه برخیزند، ۹)آیین بهائی، مدعی است در اصول اساسیاش هیچ اختلاف و تفاوتی با ادیان ابراهیمی پیشین ندارد (شوقی افندی، دور بهائی ص ۳۲، اسلمنت، بهاء الله و عصر جدید، ص ۹۴). اعتقاد به معاد و قیامت یکی از اساسی ترین اصول اعتقادی اسلام و مسلمانان است که تعاریف و ویژگیهایی برای آن، در آیات قرآن بیان شده است. بهائیت، علی رغم ادعایش در وحدت اساس ادیان، تعریف نوینی از مفهوم قیامت ارائه داده که اختلافات اساسی با معنای آن در قرآن و اسلام دارد. در مقالهی حاضر ابتدا توصیفات و ویژگیهای مربوط به قیامت از منظر هر دو آیین مورد بررسی قرار گرفته و سپس به چالشها و تعارضات ایجاد شده، حاصل از مفهوم نوین قیامت در آیین بهائی خواهیم پرداخت.
۱- قیامت از منظر اسلام:
اعتقاد به قيامت و معاد يکي از اصول اعتقادي اسلام است و همهي مسلمانان، با وجود اختلاف نظر در جزئيّاتش، بدان پاي بندند. طبق اين اعتقاد، انسان پس از مرگ، زندگي جديدي را با عنوان «زندگي برزخي» آغاز مي کند. اين حيات جديد تا شروع قيامت کبري ادامه مييابد و پس از آن، آدمي حيات جسماني دوباره اي را تجربه مي کند. قيامت صحنهی دادگاه الاهي براي داوري در مورد کردار آدمي در دنياست. فرجام کار انسان در گرو اين داوري است و او پس از آن، يا به سوي بهشت رهنمون ميشود، با همه ي نعمتها و لذّتهاي جاودانش؛ يا به سوي دوزخ رانده ميشود، با تمام عذاب هاي ابدي اش.
اعتقاد به قيامت از ضروريّات دين اسلام است. دليل آن را ميتوان صراحتِ آيات و رواياتي دانست که دربارهي آن سخن گفتهاند. موضوع قيامت در مقايسه با ساير موضوعات، آيات پرشماري را به خود اختصاص داده است. در ميان حدود هزار آيه اي که در قرآن کریم به اين مهم پرداخته، از الفاظ مختلفي براي اشاره به روز قيامت استفاده شده است که از جملهي آنها ميتوان موارد زير را برشمرد:
يوم القيامه (آل عمران ۱۹۴)، يوم الفصل (صافات ۲۱)، يوم الحسره (مریم ۳۹)، الساعه (طه ۱۵)، يوم الدين (فاتحه ۴)، يوم التغابن (تغابن۹)، يوم الحساب (ص ۲۶)، يوم التلاق(غافر ۱۵) يوم الآزِفَه (غافر ۱۸)، يوم التناد (غافر ۳۲)، يوم الجمع (شوری ۷)، يوم الوعيد (ق ۲۰)
بر اساس ويژگي هاي اين روز که در جاي جاي قرآن بيان شده است:
-دگرگونيهاي شديدي در عالم رخ ميدهد (کوهها از هم فرو میپاشند و…) (مزمل ۱۴، قارعه ۵)
-مردگان از ميان قبرها به قدرت خداوند، برميخيزند و «بعث» رخ ميدهد. (حج ۷)
-نيکوکاران داراي چهرههايي سپيد و بدکاران صورتهايي تيره و تار خواهند داشت. (آلعمران ۱۰۶ و ۱۰۷)
-هر کس از اعمال خود آگاه ميشود. (مجادله ۶)
-در آن روز، داور دادگر خداوند خواهد بود. (یونس ۹۳)
-نامه ي اعمال هر فرد به دست او داده ميشود. نامهي عمل نيکوکاران را به دست راستشان و نامهي عمل بدکاران را به دست چپشان ميدهند. (حاقه ۱۹ تا ۳۲)
-مردمان، براساس اعمالشان، به بهشت يا به جهنّم روانه خواهند شد. (آل عمران ۱۸۵)
-نيکوکاران به بهشت جاودانه ي خداوند وارد ميشوند و بدکاران را به جهنّم روانه خواهند کرد. (رعد ۳۵)
-عدّه اي از مجرمان در جهنّم (تغابن ۱۰) و نیکوکاران در بهشت (هود ۱۰۸) جاودانه باقي خواهند ماند.
مجرمان با انواع عذابها و عقوبتها در جهنم، به کیفر اعمال زشت خود خواهند رسید (صافات ۶۲ تا ۷۰، واقعه ۴۲ تا ۴۴ و ۵۲ تا ۵۶) و نیکوکاران با بهره مندی از انواع نعمتهای مادی و معنوی، در بهشت، پاداش داده خواهند شد. (واقعه ۲۷ تا ۳۷)
از حدود هزار آيهي قرآن و هزاران روايتي که توضيح دهندهي آيات اند، به وضوح بر ميآيد که قيامت، همان روزي است که آدمي با جسم خويش در پيشگاه خداوند بزرگ حاضر ميشود و اعمال دنيايي او مورد محاسبه و داوري قرار مي گيرد و سرنوشت جاودانهاش رقم مي خورد و اين، همان برداشتي است که مسلمانان از پيدايش اسلام تا کنون، از مفهوم قيامت داشته اند. (حسینی و حیات شاهی، وقتی همه برخیزند، صص ۴-۷)
۲- قيامت از منظر آيين بهائي
قديمي ترين منابع مورد قبول بهائیان، در خصوص معنای روز قیامت، نوشتههاي ميرزا عليمحمّد شيرازي (معروف به سيّد باب) است. بهائيان معتقدند او پيامبر بر حقّي بوده که پس از اسلام و پيش از بهاءالله ظهور کرده و به ظهور وي بشارت داده است.
ميرزا عليمحمّد باب در برخي نوشته هاي خود، به خصوص دركتاب« بيان» به تفصيل، معنای قيامت را از منظر خود تبيين کرده است:
« ملخّص [= گُزيده ي] اين باب آن كه: مراد از يوم قيامت، يوم ظهور شجره ي حقيقت است… و آن چه عند الله و عند عُرف اهل حقيقت مقصود از يوم قيامت است، اين است كه از وقت ظهور شجره ي حقيقت در هر زمان، به هر اسم، الى حين غروب آن، يوم قيامت است؛ مثلاً از يوم بعثت عيسى تا يوم عروج آن، قيامت موسى بود… و بعد از يوم بعثت رسول الله تا يوم عروج آن، قيامت عيسى بود كه شجره ي حقيقت ظاهر شده در هيكل محمّديّه، و جزا داد هر كس كه مؤمن به عيسى بود و عذاب فرمود به قول خود، هر كس مؤمن به آن نبود. و از حين ظهور شجره ي بيان [= باب] الى ما يغرب [= تا زماني که غروب کند]، قيامت رسول الله (ص) هست كه در قرآن، خداوند وعده فرمود.» (علی محمد باب، بیان ص ۳۰ به نقل از موسسه ملی مطبوعات امری، منتخبات آیات از آثار حضرت نقطه اولی ص ۷۵)
در ادامهي سخنان او، ميرزا حسينعلي نوري (بهاء الله) در كتاب ايقان – كه در اثبات دعاوي باب به رشتهي تحرير درآورده- به اثبات اين نظريّه پرداخت و تلاش کرد تا ثابت كند قيامت به همان معنايي است كه باب توضيح داده است:
«…و مقصود از موت و حيات ـ که در کتب مذکور است ـ موت و حيات ايماني است… ” و نُفخَ في الصُّورِ ذَلِکَ يَومُ الوَعيدِ و جَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَها سَائقٌ و شَهِيدٌ» که معني ظاهر آن اين است: دميده شد در صور و آن است يوم وعيد که به نظرها بسيار بعيد بود. و آمد هر نفسي براي حساب و با اوست راننده و گواه… مقصود از صور، صور محمّدي است که بر همه ي ممکنات دميده شد و قيامت، قيام آن حضرت بود بر امر الهي. و غافلين که در قبور اجساد مرده بودند، همه را به خلعت جديده ي ايمانيّه مخلّع فرمود و به حيات تازه ي بديعه زنده نمود… خلاصه معني آن که: هر عبادي که از روح و نفخه ي مظاهر قدسيّه در هر ظهور متولّد و زنده شدند، بر آن ها حکم حيات و بعث و ورود در جنّت محبّت الهيّه مي شود و من دون آن، حکم غير آن – که موت و غفلت و ورود در نار کفر و غضب الهي است- مي شود. و در جميع کتب و الواح و صحائف، مردمي که از جام هاي لطيف معارف نچشيدهاند و به فيض روح القدس، وقت قلوب ايشان فائز نشده، بر آن ها حکم موت و نار و عدم بصر و قلب و سمع شده… و هرگز در هيچ عهد و عصر، جز حيات و بعث و حشر حقيقي مقصود انبياء و اولياء نبوده و نيست. و اگر قدري تعقّل شود، در همين بيان آن حضرت، کشف جميع امور مي شود که مقصود از لحد و قبر و صراط و جنّت و نار چه بود. و ليکن چه چاره که جميع ناس در لحد نفس محجوب و در قبر هوي مدفون اند.” (میرزاحسینعلی نوری، ایقان، صص ۷۴ تا ۷۹)
با توجّه به آن چه آمد، در ديدگاه پيشوايان بهائي، قيامتِ هر دين، منطبق بر مدّت زمان بين بعثت تا مرگ پيامبر ِ دين ِ بعدي است. هم چنين منظور از بهشت، ورود به رضاي الاهي است که به باغي تشبيه شده و غرض از جهنّم، ورود به کفر و غضب خداوند است که از آن به آتش تعبير شده است. معناي مرگ و زندگاني و بعث نيز در همه ي گزاره هاي اديان آسماني، تنها معاني روحاني آن است. قبر، تشبيهي براي هوي و هوس؛ لحد، توصيفي براي نفس است و ادعا شده که اين مطلب در همه ي زمان ها و در تمام کتب آسماني، به همين ترتيب بوده است.
در واقع، از منظر رهبران بهائي، مسلمانان به عمق مطالب قرآن پي نبردهاند و قرنها به اشتباه و بيجهت، فکر کردهاند که قرار است تمامي انسان ها پس از مرگ، با همين جسم خود، در روز قيامت، در اجتماعي همگاني، در پيشگاه خدا حاضر شوند و حساب و کتاب بر پا شود و هر کسي نسبت به اعمال خود پاسخگو باشد. چنين انديشه اي نزد رهبر آيين بهائي کاملاً بي اساس است و بنا بر دیدگاه ایشان، قيامت در همين دنيا برپا ميشود.
ميرزا حسينعلي نوري باز دراين باره مي نويسد:
“… و اين لقاء [ديدارخدا] ميسّر نشود براي احدي الّا در قيامت که قيام نفس الله است به مظهر کلّيّه ي خود. و اين است معني قيامت که در کلّ کتب مسطور و مذکور است و جميع بشارت داده شدهاند به آن يوم… آيا روايت مشهور را نشنيده اند که مي فرمايد:« إذا قامَ القائِمُ قامَتِ القيامَهً؟ ” (همان، ص ۹۴)
همو در جاي ديگر بیان کرده:
“مقصود الهي از حشر و نشر و جنّت و نار و امثال اين اذکار که در الواح الهيّه مذکور است، مخصوص است به حين ظهور… هر نفسي که به کلمهي بلي موقن شد، از صراط گذشت و به جنّت رضا فائز و هم چنين محشور شد، در زمره ي مقرّبين و مصطفين [= برگزيدگان] و عندالله از اهل جنّت و علّييّن و اثبات مذکور و هر نفسي که از کلمهْ الله معرض [روي گردان] شد، در نار و از اهل نفي و سجّين و در ظل مشرکين محشور… باري جنّت و نار در حيات ظاهره، اقبال و اعراض بوده و خواهد بود. ” (فاضل مازندرانی، امر و خلق، جلد ۲، صص ۲۲۶ و ۲۲۷)
۳- علل ارائهی مفهوم جدید از قیامت:
اما علتِ این گونه تغییر معنای قیامت و تأویل آیات و مفاهیم روشن مربوط به آن چیست؟ بهائیان وجود اشکالاتی چند در آیات و روایات اسلامی را به عنوان دلیلی برای اینگونه معنا کردن ذکر کرده اند. (جزوهی رفع شبهات، ۱۳۸۸ ش ذیل پاسخ به سؤال ۱۲)
۳-۱- اشکال اول: مبهم بودن کلیت موضوع
بهائیان، با استناد به آیهی ۱۸۷ سورهی اعراف:
«يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ يُجَلِّيهَا لِوَقْتِهَا إِلاَّ هُوَ »
ترجمه: از تو در باره قيامت مى پرسند [كه] وقوع آن چه وقت است بگو علم آن تنها نزد پروردگار من است جز او [هيچ كس] آن را به موقع خود آشكار نمى گرداند.
ادعا میکنند کلیت موضوع قیامت، در نزد مردم، موردِ سؤال و مبهم بوده است و پاسخِ سؤال آنها از خدا در این مورد، این بوده که علم آن (روز قیامت) نزد پروردگار است و در وقت خودش آن را آشکار میگرداند.
بهائیان این وقت را، هنگام ظهور آیین الهی جدید میدانند که خدا ابهامات معنای قیامت را برطرف کرده و معنای روشنی از آن ارایه داده است.
۳-۲- اشکال دوم: همزمانی قیامت با ظهور قائم از دیدگاه بهائیان
به ادعای بهائیان، از جملهی اشکالات، وجود روایتی مشهور در این زمینه است که ایجاد تناقض در معنای قیامت کرده و ما را مجبور به معنا کردن آن به گونه ای دیگر میکند.
متن روایت چنین است:
اذا قام القائم قامت القیامه.
ترجمه: هنگامی که قائم برخاست قیامت به پا میشود.
این روایت را نخستین بار، بهاء الله در کتاب ایقان، بیان کرده و پس از او نیز بدون توجه به درست یا غلط بودن آن، مورد استفادهی سایر نویسندگان بهائی قرار گرفته است.
با استفاده از این روایت، گفته میشود که چگونه ممکن است قائم ظاهر شود و قیامت با نشانههایی که در قرآن ذکر شده (مانند فروپاشیدن کوه ها، در هم پیچیده شدن خورشید و…) برپا گردد و در آن هنگامه که برادر، برادر را نميشناسد، حضرت قائم به تآويل آيات قرآن بپردازد؟! آيا شنونده اي خواهد داشت؟
پس از طرح این سؤال، به دلیل استبعاد چنین اتفاقی، نتیجه گیری میشود که معنيِ نشانههای روز قیامت آن گونه که تصور میشود، نیست و باید به معنای باطنی آن توجه کرد.
۳-۳- اشکال سوم: وجود تناقض در آیات قرآن در صورت اکتفا به معنای ظاهری آیات قیامت
اگر معنای ظاهری آیات مربوط به قیامت را در قرآن در نظر بگیریم به تناقضات بسیاری برخورد میکنیم. مثلا در جايي فرموده شده آسمان مانند فلز گداخته ميشود و در جاي ديگر فرموده که آسمان به دو نيم و يا پراکنده ميشود، حال آن که فلز گداخته را نميتوان از هم شکافت، پراکنده و يا لوله کرد. همچنين سنگ نمي تواند مانند پشمِ زده شود. و چنین مطالبی دور از ذهن است و امکان ندارد. پس بايد دانست که منظور از شمس و قمر و کوه و… چيزي غير از معاني ظاهري است.
به عنوان نمونه: «گذشته از اين، اگر معاني قيامت را ظاهري در نظر بگيريم به تناقض مي رسيم مثلا در جايي فرموده شده، آسمان مانند سرب گداخته مي شود و در جاي ديگر فرموده که آسمان مانند لوله اي به هم پيچيده مي شود. حال چگونه سرب گداخته لوله مي شود؟ و ديگر آنکه سنگ چگونه مي تواند مانند پشم زده شود؟» (رفع شبهات، ص۵۳)
۳-۴- اشکال چهارم: عبث بودن آفرینش در صورت نابودی آن
به اعتقاد نویسندگان بهائی «اگر قرار بود روزي دنيا به پايان برسد براي چه خدا آن را آفريد؛ آيا اين کاري عبث نبوده؟ اگر روزي خلقت به پايان برسد، نعوذ بالله نسبت خالقيت از خداوند سلب مي شود زيرا صفات ذات الهي لم يزل بوده و لا يزال خواهد بود. پس بايد دانست که از شمس و قمر و کوه و… منظور چيزي غير از معاني ظاهري است.» (همان)
۳-۵- اشکال پنجم: عدم امکان غفلت مردم از حادثهی قیامت با ابعاد گسترده آن
بهائیان میگویند چگونه امکان دارد در حالي که به طور ناگهاني آسمان مانند فلز گداخته شده و حرارت چنان فراگیر میشود که کسي را ياراي نفس کشيدن نيست، غير مومنين، با دیدن این نشانههای روشن، باز هم از آن «غافل» باشند، از وقوع آن آگاه نشوند و خصوصاً بعد از اينكه «امر به انجام رسد» در «غفلت» غوطه خورند و ايمان نياورند از طرفی در حالي که عدالت برقرار شده، باز هم، مردم يکديگر را انكار و لعنت کنند و حتي اين حوادث را جادو بدانند؟! آيا نبايد اين علائم و نشانهها آن قدر قوي باشند كه مجالي براي ادامه بي اعتقادي و غفلت و لعنت باقي نماند؟
۳-۶- اشکال ششم: عدم امکان عقلی و علمی برخی نشانههای قیامت
از جملهی اشکالات وارد شده، ایرادات علمی به ویژگیهای روز قیامت است مثل سقوط و فروافتادن ستارگان بر زمین و اینکه مردم امروز مي دانند که هر ستاره چندين هزار برابر زمين است و فرو ريختن آنها در زمين – جسمي هزاران برابر کوچکتر- ممکن نيست.
۴- نقد و بررسی اشکالات:
در ادامه مقاله به بررسی اشکالات وارد شده از سوی بهائیان بر آیات قرآن در صورت در نظر گرفتن معنای ظاهری مفهوم قیامت خواهیم پرداخت.
۴-۱- پاسخ اشکال اول:
در آیهی مذکور (اعراف 187)، از زمان وقوع قیامت سؤال شده اما مبلغان بهائی، آن را سؤال از معنای قیامت قلمداد کرده اند. در صورتی که آیه قرآن دربارهی سرگردانی مردم در زمان قیامت است و دلالتی بر سرگردانی ایشان در معنای قیامت نداشته، استفاده از آن نا به جا به نظر میرسد.
آیهی فوق بیانگر آن است که زمان وقوع قیامت، برای مردم مبهم بوده (و هست) و دربارهی آن از خدای متعال سؤال میکنند و پاسخ میشنوند که تنها خدا زمان وقوع آن را میداند و بس.
اما با استناد به این آیه، در مورد مبهم بودن معنای قیامت، نمیتوان سخنی گفت چرا که موضوعِ آیه، ربطی به آن ندارد.
و البته مستنداتی که پیشتر، از آیات قرآن آورده شد، نشان دهندهی آن است که حقیقتا توضیح قرآن در مورد معنا و ویژگیهای روز قیامت بسیار روشن و صریح بوده و مساله ای گنگ و مبهم نیست.
۴-۲- پاسخ اشکال دوم:
اولا باید توجه داشت که از روایت مذکور، لزوماً معناي «يکي بودن» قيامت و قيام قائم برداشت نميشود و ميتوان از آن، محقّق شدن دو واقعهي مستقلّ اما به ترتيب را نيز برداشت کرد امّا پر اشکالتر از دلالت اين جمله، سند آن است: جناب بهاء الله و به تبع ایشان نویسندگان بهائی اين عبارت را «روايتِ مشهور» دانسته اند (ایقان ص ۹۵) در حالی که در هيچ یک از كتب روائي شيعه چنين حديثي نقل نشده و آن را در تأليفات ِمهم ِهيچ يک از محدّثان، نميتوان پیدا کرد حتّي امروزه با استفاده از پيشرفتهترين نرمافزارهاي جستجوي حديث در بين مجموعههاي متعدّدي شامل کتب متعدّد حديثي، اصلي و فرعي، بزرگ و کوچک نيز اين روايت ِ«مشهور» قابل يافت نيست! و جناب بهاء الله به اين سبب در معرض اتهام جدّي جعل حديث قرار دارد.
مبلّغ معروف و نويسنده ي نامدار بهائي، ” اشراق خاوري” در کتابی که در شرح کتاب ایقان به نام ” قاموس ايقان ” نوشته، پس از رسیدن به این جملهی بهاءالله توضيحاتي داده و سندی بر صحت آن ارائه کرده است. این کتاب – آن گونه که نویسنده اش در آغاز آن اشاره کرده – بنا به درخواست محفل ملّي ايران و به منظور «تبيين و توضيح مطالب مندرجه» در کتاب ايقان، ظرف مدّتي متجاوز از دو سال نگاشته شده است.
او ذيل عبارت: ” إذا قام القائم قامت القيامه” توضيح داده است:
” اين حديث از احاديث مشهوره ي مرويّه از صادق آل محمّد است که درباره ي قيامت فرموده و آن را به ظهور و قيام طلعت موعود منتظَر، قائم آل محمد، تأويل فرموده است. شيخ اکبر شيخ احمد بن زين الدين الاحسائي عليه الرحمه و الرضوان در شرح عرشيّه در ذيل بيان قيامت و اقسام آن، از قيامت صغري و کبري، به اين حديث شريف اشارت فرموده است. قوله عليه الرحمه:… ” (اشراق خاوری، قاموس ایقان، ج۱، ص ۵۲)
سپس متن صفحاتي از « شرح رسالهي عرشيه» نوشتهي شيخ احمد احسائي را نقل کرده و بخشي که متضمّن جملهي مورد گفتگو است را عینا درج مینماید:
“…. الی قوله علیه الرحمه و لِلقیامه الصغری اِطلاق مِن حَیثُ المعنی و یُراد بها قیام القائم مِن آل محمّد کما وَرَد فی الحَدیثِ عنِ الصادقِ علیه السلام اذا قام القائم قامت القیامه او رِجعَتهم الذی اوَّلُها خروج الحسین ع او مطلقُ ظهورِ دولتهم التی اولها ظهورقائمهم و آخرها خروج رسول الله ص و مِمّا یَدُل علی ذلک حشرکثیرٍ من الاموات و من الایات کثیر مثل قوله فارتقب یوم تاتی السماء بدخان یغشی الناسَ هذا عَذابٌ الیمُ انَّه عند قیام القائم ع و آیه القیامه الکبری بعدَ هذِهِ الآیات…. الخ “
شرح رسالهي عرشيه شيخ احسائي در زمرهي کتب حديثي برشمرده نميشود؛ همچنین شیخ احمد احسایی در قرن ۱۲ و۱۳ هجری قمری میزیسته و امکان نقل روایت از امام صادق علیه السلام را نداشته است. لذا در صورتی که روایتی تنها از او نقل شود که در کتب قبلی شیعی، هیچ گونه سابقه ای ندارد، از درجهی اعتبار ساقط است. در عين حال مراجعه به همان کتاب نیز نتيجهاي جالب در بردارد… در نسخهي خطي رسالهي عرشيّهي شيخ احمد موجود در کتابخانه ملي ايران آورده شده است:
و للقيمهْ الصغري إطلاق من حيث المعني و يراد بها قيام القائم (ع) من آل محمّد صلی الله علیه وآله أو رجعتهم علیهم السلام الّتي أوّلُها خروج الحسين ع أو مطلق ظهور دولتهم التي أوّلها ظهور قائمهم علیه و علیهم السلام و آخِرُها خروج رسول اللهِ صلی الله علیه وآله و ممّا يدلّ علي ذلك حشر كثير من الأموات و من الآيات كثير مثل قوله: «فارتقب يوم تأتي السماء بدخان مبين يغشي الناس هذا عذاب اليم» إنه عند قيام القائم عجّل الله فرجه و سهّل مخرجه و آيهْ القيمهً الكبري بعد هذه الآيات قوله: «يوم نبطش البطشهْ الكبري إنّا منتقمون» و القرآن فیه کثیر… (هم چنین بنگرید به شرح العرشیه الجزء ۳ ص ۱۰ به نقل از سایت الابرار)
همان طور که مشخص است، شيخ احمد در رسالهي يادشده از ظهور قائم عليه السلام با تعبير «قيامت صغري» ياد کرده و در راستای همین تعبیر، مطالبي را بيان داشته و اشراق خاوري در ضمن نقل مطالب او ناگهان، عبارت بيسند بهاء الله را نيز جاي داده و آورده است!
به عبارت ديگر جملهي «إذا قام القائم قامت القيامهً»- که بهاء الله آن را “روايت مشهور” خوانده – حتّي در اين کتابِ فرعي ِشيخ احمد هم وجود خارجي ندارد و اشراق خاوري بیتوجه به موازین علمی، با دستبرد در متنِ کتابِ شیخ، برای آن سندی ساختگی نقل کرده است. (حسینی و حیات شاهی، وقتی همه بر خیزند، صص ۶۹-۷۴)
۴-۳- پاسخ اشکال سوم:
مهمترین روش نویسنده اشکال در این جا، بیان استبعاد است. او جمع ِمیان اتفاقات توصیف شده برای روز قیامت را در ذهن خود غیر ممکن میدانند و با بیان اینکه اتفاقات مربوط به قیامت با ذهن جور در نمیآید و نمیتوان آن را تصور کرد و… سعی میکند در ذهن خواننده القا نماید، آیات قرآن، در صورت عدم تأویل در مفهوم قیامت، با یکدیگر در تناقض قرار میگیرند و چون الهی بودن قرآن قطعی است و امکان تناقض در آن وجود ندارد، پس برای رهایی از این مخمصه باید به تأویل آن روی آورد.
در پاسخ باید گفت که استبعادهای بیان شده، مسائلی نیستند که بتوان با آن، اساسِ برپایی قیامت را منکر شد. چه که جمع میان تمامی این ویژگیها بستگی به قدرت تصور فرد دارد. اگر نویسنده نمیتواند آن را تصور کند، دلیلی بر آن نیست که چنین پدیده هایی نمیتواند اتفاق بیفتد. صد سال پیش نیز مردم تصوری از تلویزیون و ماهوارههای مخابراتی نداشتند و فکر اینکه در خانه هایشان بنشینند و بتوانند بدون طی مسافت، مردمان فرسنگها دورتر از خود در قاره ای دیگر را ببینند، برایشان غیر ممکن بود؛ اما امروزه مساله ای بسیار عادی به نظر میرسد. نشانههای مربوط به روز قیامت نیز مشابه همین مثال است. واقعیت این است که ما با عقل خود میتوانیم امکان وقوع چنین اتفاقاتی را تصدیق کنیم و نیز با قدرت تصور و تخیل خود تا حدودی آن را در ذهن ترسیم نماییم. اما اینکه نشانههای وقوع قیامت دقیقا و عینا به چه صورت است باید اتفاق بیفتد تا ببینیم و قبل از وقوع ِ آن، تنها میتوانیم امکان آن را تصدیق و حدود آن را تصور نماییم. (درست مثل تلویزیون و ماهواره).
نکته مهم دیگری که توجه به آن لازم است، وجه تشبیه در آیات قرآن کریم است. قرآن کریم فرموده است که در روز قیامت آسمان همانند مُهل یعنی نقرهی گداخته میشود (سورهی معارج، آیه ۸).
وجود حرف «کاف» قبل از کلمهی مهل، به معنی وجود یک تشبیه در این آیهی شریفه است. هنگامی که در هر زبان، تشبیهی اتفاق میافتد، یافتن وجه شبه، مهمترین کار برای فهم متن است و در صورت اشتباه، جمله میتواند بر خلاف مقصود گوینده تفسیر شود. همین اتفاقی که برای نویسنده بهائی افتاده است.
در این آیه شریفه، تشبیه آسمان به نقرهی مذاب لزوماً به آن معنی نیست که آسمان تبدیل به نقرهی مذاب میشود یا ذوب میگردد. در واقع وجه شباهت میتواند در مایع شدن نباشد. بلکه، درهم فرو رفتن و ناپایدار شدن باشد. یعنی آسمان همانند نقرهی ذوب شده که شکل و حالت پایداری ندارد، ناپایدار خواهد شد و این مفهوم، با تمام آیات دیگری که مورد اشاره قرار گرفته، قابل تطبیق است و هیچ گونه تناقضی در آن نیست. (طیب، اطیب البیان ج ۱۳ ص ۱۸۶) به عنوان احتمالی دیگر، ممکن است وجه تشبیه ِآسمان، به نقرهی گداخته شده، در رنگ آن باشد. یعنی آسمان به رنگ ِنقرهی گداخته شده در میآید. بدیهی است که در این صورت، مانعی برای دو نیم شدن یا درهم پیچیده شدن آسمان وجود نخواهد داشت. ملاحظه میگردد با وجود احتمالات مختلف برای این وجه شباهت، نمیتوان تنها یک تفسیر از آن را پذیرفت و بر اساس همان یک تفسیر (یعنی مذاب شدن آسمان) در مورد لزوم تأویل آن سخن گفت و بر همین مبنا، اصل برپایی روز قیامت را انکار کرد.
نکتهی دیگری که باید به آن توجه داشت، طولانی بودن روز قیامت و وجود مواقف و موقعیتهای متعدد در آن است. در برخی روایات برای روز قیامت پنجاه موقف ذکر شده که هر یک از آنها هزار سال به طول میانجامد (شیخ طوسی، الامالی، ۳۶) و این مطلب را تفسیر قول خداوند در آیهی ۴ سورهی معارج دانسته اند (کلینی، الکافی، ج۸ ص ۱۴۳). در این مدت علاوه بر حساب و کتاب اعمال بندگان، اتفاقات مهم دیگری نیز در صحرای محشر به وقوع میپیوندد که بیان آن از حوصلهی این مقاله خارج است.
این که تصور کنیم، تمام اتفاقات پیش بینی شده در قرآن کریم که مربوط به روز قیامت است، به صورت همزمان اتفاق خواهد افتاد، بدون دلیل است. بلکه ممکن است هر یک از توصیفهای فوق، مربوط به موقفی از مواقف قیامت باشد که لزوما همزمانی در وقوع این پدیدهها به وجود نیاید. با این تفسیر نیز میتوان قیامت را به همان معنای ظاهری آن در قرآن کریم در نظر گرفت، بدون آن که تعارضی میان آیات آن پدید آید و لازم باشد مفهوم روز قیامت، به روز ظهور پیامبر بعدی تفسیر شود.
۴-۴- پاسخ اشکال چهارم:
در پاسخ باید گفت که اتفاقا اگر دنیا فرجامی داشته باشد خلقت آن دارای هدف است و اگر خلقت الی الابد بود و فرجامی برای آن نبود کاری عبث و بیهوده به نظر میرسید.
اما ادعا شده که خالقیت از صفات ذات الهی است که لم یزل و لایزال بوده و هرگز از خدا سلب نخواهد شد به عبارت ساده تر خدا همواره باید خلق کند و دست او در خلق نکردن اشیا بسته است. حقیقت این است که این دقیقا همان سخن یهود است که میگفتند دست خدا بسته است البته نویسندهی اشکال نیز با بیان این مطلب به طور ضمنی مهر تاییدی بر این اعتقاد زده و جالب اینجاست که بهائیان، خود در رد خاتمیت پیامبر اسلام، این اعتقاد قوم یهود را مورد انتقاد قرار میدهند.
نکتهی حائز اهمیت دیگر آن است که تحولات روز قیامت، هرگز به معنای پایان خلقت نیست. بلکه به معنی دگرگونی خلقِ قبلی و انجام خلقتی جدید است. بر اساس تعالیم قرآن، خلقت آسمانها و زمین به شکل موجود، با برپایی قیامت فرو میریزد و خلقتی جدید، بر اساس بهشت و جهنم شکل میگیرد و هستی تا زمانی که ارادهی خداوند بر ادامهی آن تعلق گیرد، دوام خواهد یافت. بر اساس این تعلیم قرآنی، خداوند متعال در چنین شرایطی از خلقت منتزع نگردیده و اشکال به انتفاع مقدم نیز بی پایه است.
۴-۵- پاسخ اشکال پنجم:
پاسخ به این اشکال نیز بسیار ساده است. چرا که اگر کمی در ویژگیهای روز قیامت دقت کنیم میبینیم که خدای متعال، این روز را به جهت ایمان آوردن افراد برپا نمیکند و اصولا اگر قرار بود که در زندگی دنیا هر کس، هر گناهی که میخواست و میتوانست، انجام دهد و بمیرد و بعد روز قیامت برپا شود و زنده شده و با دیدن نشانههای قیامت توبه کند و روی برگرداند، این گونه همه مومن میشدند و آزمایش انسانها که در قرآن کریم بارها مورد اشاره قرار گرفته است، جایگاهی نداشت.
اما حقیقت این است که خدای متعال، این روز را به جهت حسابرسی و بررسی اعمال بندگان (مجادله ۶) قرار داده و روز پرسش و پاسخ است و مجالی برای ایمان آوردن و کافر شدن نیست در این روز، فرصت انسانها برای ایمان و عمل پایان یافته و انسانها دقیقا با همان حالتی که در دنیا داشته اند (مومن یا کافر) مبعوث میشوند و اساسا به همین علت است که یکی از نامهای روز قیامت، یوم الحسره (مریم ۳۹) میباشد روزی که انسانها در حسرتند که چرا قبل از فرا رسیدن قیامت، ایمان نیاورده و مومن نشدند. در حقیقت، آنها نسبت به گمراهی خویش آگاهی یافته اند اما دیگر فرصتی برای بازگشت و ایمان آوردن ندارند. همچنین باید توجه نمود غفلت افراد، به معنی پنهان بودن عوامل روز قیامت نیست، بلکه به معنی غفلت ایشان از روز قیامت در زندگی دنیایی ایشان است که با همان حالت در روز قیامت مبعوث میشوند و در برابر این حقیقت عظیم، چاره ای ندارند جز آن که سر تسلیم فرود آورند.
۴-۶- پاسخ اشکال ششم:
اساس اشکال فوق، به کتاب ایقان باز میگردد. جناب بهاء الله در این کتاب در ذکر علاماتِ ظهورِ بعد – که آن را مصادف با وقوع قیامت دین قبل میداند – به جمله ای از انجیل متی باب ۲۴ آیات ۲۹ و ۳۰ اشاره کرده که اصل آن به شرح ذیل است:
«و بعد از زحمت آن ایام، فی الفور آفتاب تاریک خواهد گشت، و ماه نور خود را نخواهد بخشید، و ستارگان از فلک خواهند افتاد، و قوتهای آسمان متزلزل خواهد شد.»
اما بهاء الله این جملات را از انجیل متی در کتاب ایقان خود به صورت زیر آورده است:
«و لِلوَقتِ مِن بَعدِ ضيقِ تلکَ الاَيّامِ تُظلَم الشَّمس والقَمَرُلا يُعطی ضَوءَهُ و الکَواکِبُ تَتَساقَطُ مِنَ السَّماء وَ قُوّاةُ الاَرضِ تَرتجُّ.حينَئِذٍ تَظهَرُ عَلاماتُ ابنِ الانسانِ فی السّماء وَ يَنُوحُ کُلُّ قَبائِلِ الاَرضِ وَ يَرونَ ابنَ الإنسان آتياً عَلی سحابِ السَّماء مَعَ قُوّاةٍ و مَجدٍ کَبيرٍ و يُرسِلُ مَلائِکَتَهُ معَ صَوتِ السّافُورِ العَظيمِ» انتهی. ترجمه آن به فارسی اين است که بعد از تنگی و ابتلا که همه مردم را احاطه مینمايد شمس از افاضه ممنوع میشود يعنی تاريک میگردد و قمر از اعطای نور باز میماند و ستارههای سماء بر ارض نازل میشوند و ارکان ارض متزلزل میشود.» (بهاء الله، ایقان ص ۱۶)
با دقت به نقل قول بهاء الله، میبینیم او عبارات انجیل را که در اصل به زبان عبری بوده یک بار به زبان عربی و بار دیگر به زبان فارسی (و البته نه با عبارتهای موجود در اناجیل فعلی) آورده است.
همچنین، در ذکر نشانههای قیامت، به عبارت عربی «الکَواکِبُ تَتَساقَطُ مِنَ السَّماء» اشاره نموده که با کمال تعجب میبینیم در معنی آن دخل و تصرفی داشته و کلمهی «بر ارض» (بر زمین) را نیز اضافه نموده است یعنی به جای ترجمهی صحیح «و ستارگان از فلک خواهند افتاد» گفته شده «و ستارههای سما بر ارض نازل میشوند»
با توجه به اینکه، اساسا کلمهی «بر ارض» در جملهی اصلی انجیل وجود نداشته و بهاء الله آن را از خود اضافه کرده است. همین اشکال و افزوده به انجیل به کتابهای عباس افندی نیز راه یافته و باعث تشدید این ابهام نزد مبلغان بهائی شده است. او نیز بدون آن که به اصل کتاب مقدس مراجعه کند، همین عبارت را با توضیح بیشتر در کتابهای خود نقل کرده است. او مینویسد:
«مجیء ثانی مسيح بر اين منوال است علائم و شروطی که بيان شده، جميع معانی دارد؛ نه به حسب ظاهر. اگر به حسب ظاهر باشد، از جمله ميفرمايد: «جميع نجوم بر روی زمين سقوط نمايند.» نجوم بی پايان و بيشمار است و فنّاً در نزد رياضيّون حاليّه، ثابت و محقّق گشته که جرم شمس تخميناً قريب يک مليون و نيم اعظم از ارض است و هر يک از اين نجوم ثوابت، هزار مرتبه اعظم از شمس. اگر اين نجوم سقوط بر روی زمين نمايد، چگونه در زمين محل يابد. مانند اين است که هزار مليون جبال مثل جبل حمالايا بر روی دانه خردلی افتد. اين قضيّه عقلاً و فنّاً بلکه بالبداهة از ممتنعات است نه ممکنات…. پس واضح و مبرهن گشت که اين علامات معنی دارد. مقصود به ظاهر نيست و معانيش در کتاب ايقان مفصّل بيان شده است. به آن مراجعت نمائيد.» (همو، مفاوضات، ص۸۵)
میتوان گفت علت ایجاد شبهه برای بهائیان نیز همین بوده که چگونه ممکن است ستاره ای که حجم آن بارها بزرگتر از حجم زمین است بتواند بر روی آن سقوط کند. حال آن که نویسندگان بهائی، غافل از اضافات جناب بهاءالله بوده اند و توجه نکرده اند که در عبارت عربي فقط لفظ «تتساقط» كه به معناي سقوط و افتادن میباشد، آمده و بديهي است كه افتادن ستاره از محل خودش ملازمه با نزول به زمين ندارد و میبینیم که با ترجمهی ناصحیح این عبارات و دخل و تصرف در متن چنین اشکالی ایجاد شده است.
۵- رمزگشایی بهائیان از مفاهیم مرتبط با قیامت در آیات قرآن:
بهائیان، بعد از مطرح کردن اشکالات فوق الذکر و بیان نظریهی خویش در باب قیامت، نه تنها معنای قیامت را تغییر داده اند بلکه سایر مفاهیم مرتبط با آن را نیز به گونه ای، دستخوش دگرگونی هایی قرار داده و ویژگیهای جدیدی برای قیامت ذکر میکنند (جزوهی رفع شبهات ذیل پاسخ به سؤال ۱۲) اما باید توجه داشت معنای نوینی که از کلمات متعدد قرآنی ارائه میکنند، آنها را با چالشهای متعددی مواجه میسازد که وجه مشترک تمامی این چالشها، تعارضات متعدد ایجاد شده میان آیات قرآن است؛ در ادامه به بیان و بررسی برخی از این معانی نوین و چالشها و تعارضات ایجاد شده، میپردازیم.
۵-۱- زندگی و حیات:
بهائیان مدعی اند هر کجا در قرآن کلمهی زندگی و حیات به کار رفته منظور، ایمان آوردن به پیامبر الهی بوده و نیز هر کجا از مرگ یاد شده مقصود، کافر شدن و روی برگرداندن از پیامبر و دین الهی بوده است و برای اثبات گفتهی خویش نیز به چند آیه از قرآن کریم اشاره میکنند. (انعام ۶، نحل۲۱، انفال۲۴)
قبل از پرداختن به این ادعا، جا دارد به يک مطلب مهم تذکّر داده شود. استفادهي استعاري از کلمات موت و حيات و سایر کلمات در آيات قرآن و احاديث مطلبي نيست که مورد انکار ما باشد. در قرآن و ادبيات اسلامي از حيات و موت براي زندگي و مرگ ايماني نيز استفاده شده است. مثلاً خداوند در سورهي انعام مي فرمايد:
أَوَ مَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُون. (انعام ۱۲۲)
ترجمه: آيا آن كس كه مرده بود و ما زندهاش ساختيم و نورى فرا رویش قرار دادیم تا بدان در ميان مردم راه خود را بيابد، همانند كسى است كه به تاريكى گرفتار است و راه بيرونشدن را نمىداند؟ اعمال كافران، در نظرشان، چنين آراسته گرديده است.
ممکن است عبارات ديگري از اين قبيل وجود داشته باشند که در آن ها نيز از کلمات موت و حيات به عنوان مرگ و زندگي ايماني استفاده شده باشد؛ امّا بايد توجّه داشت که چنين کلماتي را فقط در صورتي ميتوان به معناي استعاري دانست که يک قرينهي محکم بر مجازي بودن معناي آنها وجود داشته باشد، چنان که در آيه اي که آورديم، عبارت «يَمشي بِهِ فِي النّاسِ» (به وسيله ي آن نور در ميان مردم راه مي رود) معلوم مي کند که منظور از مرگ و زندگي در اين آيه، معنايي مجازي است. در صورت عدم وجود قرينه، هميشه، اصل بر اين است که کلمات به همان معاني اصلي خود باشند.
با مثالي ميتوان اين مطلب را بيشتر روشن ساخت:
زماني که گفته ميشود: «وقتي فلان شخص، دليرانه وارد ميدان جنگ شد، همه ي روباههاي لشکر دشمن از برابر او گريختند»، کلمه ي روباه را به معناي ترسو به کار برده ايم. امّا معناي اين استعاره آن نيست که اساساً معناي کلمه ي «روباه» به کلّي عوض شده و از اين پس مجبوريم همه جا به جاي «روباه» از کلمهي « ترسو» استفاده کنيم! مثلاً هنگامي که مي خواهيم بگوييم در باغ وحش دو روباه ديدم، بگوييم: دو ترسو در باغ وحش ديدم!
کلمات، معاني اصلي خود را دارند و استفاده از آنها در معاني استعاري، نباید باعث شود تا گمان کنیم در «همه جا» تنها معناي مجازي صحيح است.
ادّعاي جناب بهاء الله در مورد موت و حيات قرآني دقيقاً مشابه با همين مثال است. او موت و حيات پس از مرگ را در همه جا، به معنايي مجازي دانسته است؛ ليکن اين پندار نادرست، جز بروز تناقضات متعدّد حاصلي ندارد. در بحث از معناي زندگي و حيات پس از مرگ در قرآن، نه تنها قرينهاي براي انتخاب معناي مجازي وجود ندارد، بلکه به عکس، در موارد بسيار، قرائن محکمي وجود دارد که اثبات ميکند معناي حقيقي کلمات مورد نظر بوده است. مصداق تامّ اين سخن، نمونههای متعدد از آیاتی است که به آن اشاره خواهیم کرد؛ آیاتی که به روشنی بيانگر آن اند که حيات و موت مربوط به مباحث قيامت، معنا و مفهومي کاملاً حقیقی و نه استعاری دارند.
۵-۱-۱- نمونهي يکم: زنده شدن مردگان در برابر چشمان ابراهیم علیه السلام
قرآن کریم از قول حضرت ابراهيم عليهالسلام درخواستي را نقل مي کند:
وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلَى وَلَكِن لِّيَطْمَئِنَّ قَلْبِي قَالَ فَخُذْ أَرْبَعَهْ مِّنَ الطَّيْرِ فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلَى كُلِّ جَبَلٍ مِّنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً وَاعْلَمْ أَنَّ الله عَزِيزٌ حَكِيمٌ. (بقره ۲۶۰)
ترجمه: و [ياد كن] آن گاه كه ابراهيم گفت: خداوندا، به من نشان ده چگونه مردگان را زنده مىكنى؟ فرمود: مگر ايمان نياوردهاى؟ گفت: چرا، ولى تا دلم آرامش يابد. فرمود: پس، چهار پرنده برگير و آن ها را پيش خود، ريز ريز گردان؛ سپس بر هر كوهى پارهاى از آن ها را قرار ده؛ آن گاه آن ها را فرا خوان؛ شتابان به سوى تو مىآيند، و بدان كه خداوند توانا و حكيم است.
حضرت ابراهيم از خداوند درباره ي نحوه ي زنده شدن مردگان در قيامت سؤال ميکند. پاسخِ خدا، نمايش شيوهی زنده شدن پرندگاني است که قطعه قطعه شدهاند. حال آيا متنِ آیه، به ما اجازه میدهد منظور از «زنده شدن مردگان» را ايماني بدانیم؟ آيا زنده شدن «پرندگاني که قطعه قطعه شدهاند» نمونهاي از «حيات ايماني» است؟!
۵-۱-۲- نمونهي دوم: زنده شدن الاغ عزیر پیامبر پس از مرگ
آيات ديگري که مقصود قرآن از موت و حيات را روشن ميسازد، داستان معروفِ« عُزير نبي» است:
أَوْ كَالَّذِي مَرَّ عَلَى قَرْيَهْ وَهِيَ خَاوِيَهْ عَلَى عُرُوشِهَا قَالَ أَنَّى يُحْيِي هَذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِهَا فَأَمَاتَهُ اللَّهُ مِائَهْ عَامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قَالَ كَمْ لَبِثْتَ قَالَ لَبِثْتُ يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالَ بَل لَّبِثْتَ مِائَهْ عَامٍ فَانظُرْ إِلَى طَعَامِكَ وَشَرَابِكَ لَمْ يَتَسَنَّهْ وَانظُرْ إِلَى حِماَرِكَ وَ لِنَجْعَلَكَ آيَه لِّلنَّاسِ وَانظُرْ إِلَى الْعِظَامِ كَيْفَ نُنشِزُهَا ثُمَّ نَكْسُوهَا لَحْماً فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ قَالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. (سوره بقره، ۲۵۹)
ترجمه: يا مانند آن كس كه به روستايي رسيد كه سقف هاى بناهايش فروريخته بود. گفت: خدا چگونه اين مردگان را زنده كند؟ خدا او را به مدّت صد سال ميراند و سپس او را برانگيخت و گفت: چه مدّت در اين جا بودهاى؟ [او] گفت: يك روز يا قسمتى از روز. [خداوند] گفت: [نه] بلکه صد سال است كه در اين جا بودهاى. به طعام و آبت بنگر كه تغيير نكرده است، و به خرت بنگر [که جسدش پوسيده است]. مىخواهيم تو را براى مردمان عبرتى گردانيم. بنگر كه استخوان ها را چگونه به هم مىپيونديم و گوشت بر آن میپوشانيم. چون قدرت خدا بر او آشكار شد، گفت: مىدانم كه خدا بر هر كارى تواناست.
صراحت قرآن در بيان پيوستن «استخوان ها» و «روييدن گوشت» بر آن ها پس از «پوسيده شدن» آن هم برای یک الاغ، روشن ميسازد که منظور از میراندن عزیر، هرگز گمراه شدن یا گمراه کردن او نبوده است. چنان که حيات مجدّد پس از مرگ در این آیهی شریفه، زنده شدن دوباره ي جسد مردگان است و هیچ ارتباطی با مفهوم استعاری مرگ و حیات به معنی کفر و ایمان ندارد.
۵-۱-۳- نمونه ي سوم: خلق مجدد استخوانهای پوسیده
روزي فردي استخواني پوسيده به دست گرفت و آن را ميان دو انگشتش فشرد و به گَردي تبديل کرد و به طعنه پرسيد چه کسي اين را زنده مي کند؟! خداوند این آيات را نازل کرد تا جواب روشني باشد به او و تمام کساني که حيات جسماني بعد از مرگ، براي آنها مورد ترديد است:
أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَهْ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ * وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَن يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّهْ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ. (یس ۷۷-۷۹)
ترجمه: آيا آدمى كه اكنون دشمني آشكار است، نمىداند كه او را از نطفهاى آفريدهايم؟ در حالى كه آفرينش خود را از ياد برده است، براى ما مثَل مىزند كه چه كسى اين استخوان هاى پوسيده را زنده مىكند؟ بگو: كسى آنها را زنده میکند كه در آغاز بيافريده است، و او به هر آفرينشى بسي داناست.
بنابراين، باز هم مشخّصاً سخن از زنده شدن استخوان پوسيدهاي است که در دستان سؤالکننده تبديل به گَرد شده است و به هيچ منطقي نميتوان آن را به معناي «ايمان آوردن» تفسير کرد.
۵-۲- زمین:
یکی دیگر از کلماتی که بهائیان آن را نه در معنای اصلی، بلکه در معانی استعاری اش به کار میبرند زمین است. از دیدگاه نویسندگان بهائی زمین را باید قلوب مردم معنی کرد چرا که از ویژگیهای قیامت این است که زمین به لزره در میآید! لذا تعبیر آیات قرآن در مورد به لرزه در آمدن زمین در روز قیامت را باید به لرزه در دل انسانها تأویل کرد. امری که در زمان ظهور باب و بهاءالله رخ داده است.
همان طور که اشاره شد، برای انتخاب معنی استعاری هر تعبیر، لازم است قرینههای محکمی در متن وجود داشته باشد. در غیر این صورت نمیتوان معنی استعاری را در همه جا به جای معنی حقیقی استعمال کرد. در این جا نیز همین اشتباه از سوی شبهه کنندگان رخ داده است. به نظر میرسد اصرار بیش از حد بر تطبیق تمام ویژگیهای قیامت که در قرآن کریم ذکر شده است با حال و روز ایام ظهور باب و بهاءالله، نویسندگان بهائی را به انجام چنین تطبیقهای بی دلیل و غیر عالمانه ای سوق داده باشد. حال آن که لرزش زمین، پدیده ای طبیعی است که بسیاری از انسانها آن را با چشمان خود دیده و آن را تجربه کرده اند و اتفاقا تعابیری مانند تبدیل شدن زمین به غیر از آن در ادامهی چنین آیاتی، نشانی از حقیقی بودن استعمال این لفظ در آیات کریمهی قرآن است.
۵-۳- آتش:
با استناد به آیهی ۱۰۳ سورهی آل عمران گفته شده که آتش به معنای کافر شدن به دین الهی در قرآن به کار رفته است و لذا معنایی دیگر از آن بر نمیآید. لذا سوختن کافران و بدکاران در آتش دوزخ، تعبیری استعاری است و واقعیت خارجی نخواهد داشت. بلکه مراد از سوختن بدکاران و کافران، کفر ورزیدن ایشان به باب و بهاءالله است.
باید گفت این بیان، ادعایی بیش نیست چرا که اگر آن را بپذیریم با تناقضات دیگری مواجه خواهیم شد نظیر نمونههای زیر:
۵-۳-۱- نمونهی اول:
در سورهی قصص آیه ۲۹ میخوانیم:
فَلَمَّا قَضَى مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّي آتِيكُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ
ترجمه: چون موسى آن مدت را به پايان رسانيد و همسرش را [همراه] برد آتشى را از دور در كنار طور مشاهده كرد به خانواده خود گفت: [اينجا] بمانيد كه من آتشى از دور ديدم شايد خبرى از آن يا شعله اى آتش برايتان بياورم باشد كه خود را گرم كنيد.
اگر قرار باشد نار یا آتش را در تمام قرآن به معنی استعاریِ مورد نظر ِنویسندگان بهائی تأویل کنیم، آتش را در اینجا باید به معنی کفر بدانیم! دیدن کفری از دور توسط حضرت موسی و برگرفتن از آن چه معنایی میدهد؟ آیا با قرار دادن این کلمات در معنای مجازی آنها، این آیات، معنی جدیدی مییابند یا کلا بی معنا و مفهوم میشوند؟
۵-۳-۲- نمونهی دوم:
أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ (رعد ۱۷)
ترجمه: [همو كه] از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانه هايى به اندازه گنجايش خودشان روان شدند و سيل، كفى بلند روى خود برداشت و از آنچه براى به دست آوردن زينتى يا كالايى در آتش مى گدازند هم، نظير ِآن،كفى برمى آيد خداوند حق و باطل را چنين مثل مى زند اما كف بيرون افتاده از ميان مى رود ولى آنچه به مردم سود مى رساند در زمين [باقى] مى ماند خداوند مثلها را چنين مى زند.
باز در این آیه سؤال اینجاست که گداختن کالا در کفر! برای شکل دادن و زینت آن چه معنای خاصی میدهد؟
آیا نباید اول به قرینهها توجه کرد و در صورت عدم وجود قرینه، معنای اصلی را در نظر گرفت؟ اینجا کاملا پیداست که آتش، معنای اصلی، واقعی و فیزیکی خود را میدهد و لذا کاربرد آن در معنای مجازی، بدون وجود علت و قرینه کاملا اشتباه و بی اساس است.
در مورد آتش دوزخ نیز، چنان آیات قرآن صریح هستند که هرگز نمیتوان تأویل مورد نظر بهائیان در مورد آنها را پذیرفت. به عنوان نمونه، هنگامی که از هیزم شدن برخی از کافران برای آتش جهنم در قرآن کریم یاد میشود (آل عمران ۱۰)، به هیچ نحو نمیتوان معنای مجازی آتش را در نظر گرفت و آن را تأویل کرد. یا هنگامی که از سوختن پوست کافران در آتش جهنم سخن به میان میآید (نساء ۵۶)، هیچ تأویلی قابل پذیرش نیست و تنها باید به همان معنی ظاهری آتش اکتفا کرد.
۵-۴- رجعت به معنی بازگشت خصوصیات ناشایست انسانها
بهائیان ادعا میکنند رجعت به معنای مراجعت و حضور همهی مردم در روز قیامت نیست و به معنای بازگشت ِصفاتِ رذيلهی مردمِ شرور در زمانهاي قبل به مردم آن زمان است.
صرف نظر از ادعای فوق باید گفت در روایات اسلامی و شیعی رجعت به هیچ یک از این دو معنا به کار نمیرود بلکه به معنای بازگشت یک به یک ائمهی اسلام و گروه هایی از مؤمنین و کافران گذشته پس از ظهور امام زمان علیه السلام و حکومت آنها بر زمین است.
اما اگر معنای لغوی رجعت، به معنای بازگشت را در نظر بگیریم میدانیم یکی از ویژگیهای قیامت این است که همهی انسانها آن را درک میکنند و در آن حضور دارند و این، امری انکار ناپذیر است.
اما بهائیان ادعای عدم ِ حضور ِ همهی مردم در قیامت را دارند و میگویند رجعت، نه به معنای بازگشت همهی مردم در روز قیامت، بلکه به معنای بازگشت صفات رذیلهی مردم در زمانهای قبل، به مردم حاضر در یوم ِ قیامت است.
حال به بررسی ادعای فوق میپردازیم:
خداوند در سورهي مريم مي فرمايد:
اِن كُلُّ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْداً * لَّقَدْ أَحْصَاهُمْ وَعَدَّهُمْ عَدّاً * وَكُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَهْ فَرْداً. (مریم ۹۳-۹۵)
ترجمه: هر كه در آسمان ها و زمين است، جز [با حالتي] بندهوار به سوى [خداى] رحمان نمىآيد. و يقيناً آن ها را به حساب آورده و به دقت شماره كرده است. و روز قيامت همه ي آن ها تنها به سوى او خواهند آمد.
اين آيه، به روشني، به ما مي نماياند که همهي انسان ها قيامت را درک مي کنند و هيچ کس از درک آن، گريزي ندارد.
آيات ديگري نيز با اين مضمون وجود دارد. براي مثال، در سوره ي نسا مي خوانيم:
اللهُ لا إِلهَ إِلّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلى يَوْمِ الْقِيامَهْ لا رَيْبَ فيهِ وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللهِ حَديثاً. (نسا ۸۷)
ترجمه: خدا كسى است كه هيچ معبودى جز او نيست. به يقين، در روز قيامت – كه هيچ شكّى در آن نيست- شما را گرد خواهد آورد، و راستگوتر از خدا در سخن كيست؟
يا در جاي ديگر:
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ. (واقعه ۴۹ و ۵۰)
ترجمه: بگو: در حقيقت، اوّلين و آخرين، همه، قطعاً، در موعد روزى معلوم گرد آورده شوند.
و هم چنین:
رَبَّنا إِنَّكَ جامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فيهِ إِنَّ اللهَ لا يُخْلِفُ الْميعادَ. (آل عمران ۹)
ترجمه: پروردگارا، به يقين، تو در روزى كه هيچ ترديدى در آن نيست، گردآورنده ي [جمله] مردمانى. قطعاً خداوند در وعده ي [خود] خلاف نمىكند.
همان طور که دیده میشود از مجموع اين آيات، بي هيچ کنايه و تأويلي، به روشني دريافت ميشود که همهي انسان ها در روز مشخّص و معيّني، در يک جا جمع مي شوند و اين قانون استثنا ندارد.
بنابراین، ادعای بهائیان مبنی بر لزوم استفاده از مفهوم استعاری در این زمینه ادعایی خلاف واقع است که هیچ دلیلی در متن برای آن وجود ندارد و در مواضع دیگر قرآن، خلاف این مفهوم، به دفعات مکرر، مورد اشاره و تصریح قرار گرفته است.
۵-۵- دو نفخهی صور:
ادعا میشود صور خداوند، به معنای امر او یا ظهور الهی است که دو نفخهی صور یعنی دو ظهور الهي و فاصلهی میان دو نفخ صور یعنی فاصلهی میان دو ظهور الهی که به دنبال هم ميآيند (باب و بهاءالله) و همانطور که میدانیم همه اديان منتظر دو موعود هستند.
در پاسخ به این ادعا ابتدا لازم است آیات مربوط به نفخ صور در قرآن را مورد بررسی قرار دهیم:
در سورهی مومنون میخوانیم:
حَتَّي إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَهْ هُوَ قَائِلُهَا وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ * فَإِذَا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلَا أَنسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَلَا يَتَسَاءَلُونَ (مومنون ۹۹-۱۰۱)
ترجمه: تا آن گاه كه مرگ يكى از ايشان فرا رسد، مىگويد خداوندا، مرا بازگردان، شايد من در آن چه وانهادهام كار نيكى انجام دهم. چنين نيست؛ اين سخنى است كه او گوينده ي آن است و فراروي آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته خواهند شد. پس آن گاه كه در صور دميده شود، [ديگر] ميانشان نسبت خويشاوندى وجود ندارد، و از [حال] يكديگر نمىپرسند.
لازم است توجه کنیم که در این آیه هم کلمه موت یا مرگ استفاده شده – که بهائیان معنای کفر به آن داده اند – هم بعث – که در نظر بهائیان معنای ایمان را میدهد – و هم نفخ صور – در معنای قیام مظهر ظهور.
اکنون معانی استعاری مورد ادعای بهائیان را در آیه جایگذاری میکنیم:
تا آن گاه كه کفر يكى از ايشان فرا رسد، مىگويدخداوندا، مرا بازگردانيد، شايد من در آن چه وانهادهام كار نيكى انجام دهم. چنين نيست؛ اين سخنى است كه او گوينده ي آن است و فراروي آنان برزخى است تا روزی که ایمان بیاورند پس آنگاه که مظهر ظهور بیاید [ديگر] ميانشان نسبت خويشاوندى وجود ندارد، و از [حال] يكديگر نمیپرسند!!
اگر معنای استعاری واژگان را همچنان که نویسندگان بهائی توصیه میکنند، در ترجمهی این آیات شریفه جایگذاری کنیم، با جملاتی مغشوش و درهم مواجه میشویم که معنای خاصی از آن نمیتوان برداشت کرد. سؤال اینجاست که معنای اینکه بعد از کفر – موت – هر کافری ایمان است چیست؟ یعنی فرد یک زمان کافر است و سپس پیش روی او برزخی است و پس از آن مومن میشود – بعث – و هنگامی که مومن میشود مظهر ظهور قیام میکند – نفخ – و آنگاه نسبتهای خویشاوندی برداشته میشود و افراد از حال یکدیگر خبر نمیگیرند؟!
آيا مي توان مفاهيم موت و بعث و نفخ را به معاني استعاري بهاء الله، يعني کفر و ايمان و قيام مظاهر الهي دانست؟ آيا با جاي گذاري رموز بهائیان در آيات مزبور، جملات قرآن معنايي جديد مييابند يا اينکه به کلي فاقد معنا ميشوند؟
۵-۶- الفت بین قوم یهودی و مسیحی:
بهائیان ادعا میکنند در آیاتی از قرآن کریم اشاره شده دشمنی و عداوت میان یهودیان و مسیحیان تا روز قیامت ادامه خواهد داشت (آل عمران ۵۵ و مايده ۶۴) لذا میتوان نتیجه گرفت این اختلافات در روز قیامت برطرف شده و به وحدت و عشق تبدیل خواهد شد و نقطهی پایانی عداوت ها، روز قیامت خواهد بود. و امروز نیز شاهدیم که مودت و دوستی یهود و نصاری پس از ظهور بهاءالله ایجاد شده و لذا با این تأویل، میتوان پذیرفت که مراد از قیامت، ظهور بهاءالله یا مظهر ظهور بعدی است.
در پاسخ ابتدا آیات فوق را از نظر میگذرانیم:
إِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ (آل عمران ۵۵)
ترجمه: ]ياد كن[ هنگامى را كه خدا گفت اى عيسى من تو را برگرفته و به سوى خويش بالا مى برم و تو را از [آلايش] كسانى كه كفر ورزيده اند پاك مى گردانم و تا روز رستاخيز كسانى را كه از تو پيروى كرده اند فوق كسانى كه كافر شده اند قرار خواهم داد آنگاه فرجام شما به سوى من است پس در آنچه بر سر آن اختلاف میکرديد ميان شما داورى خواهم كرد.
و نیز:
وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ (مایده ۶۴)
ترجمه: و يهود گفتند دست خدا بسته است دستهاى خودشان بسته باد و به [سزاى] آنچه گفتند از رحمت خدا دور شوند بلكه هر دو دست او گشاده است هر گونه بخواهد مى بخشد و قطعا آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو فرود آمده بر طغيان و كفر بسيارى از ايشان خواهد افزود و تا روز قيامت ميانشان دشمنى و كينه افكنديم هر بار كه آتشى براى پيكار برافروختند خدا آن را خاموش ساخت و در زمين براى فساد مى كوشند و خدا مفسدان را دوست نمى دارد
واضح است که در آیات یاد شده، گفتاری مبنی بر اینکه دشمنی و عداوت در روز قیامت از بین خواهد رفت، دیده نمیشود و تنها به مسالهی ادامه دار بودن عداوت و دشمنیها تا روز قیامت اشاره شده اما در مورد حل و بر طرف شدن این نزاعها در روز قیامت اشاره ای نشده است و لذا نویسندگان بهائی نمیتوانند بی دلیل نتیجه گیری نمایند روز قیامت عداوت میان یهودیان و مسیحیان و نیز میان یهودیان با هم و مسحیان با هم بر طرف خواهد شد. از طرفی همانطور که شاهد هستیم در حال حاضر و در زمان ما هنوز اختلافات مذهبی میان پیروان آیینهای مختلف از جمله یهودیان و مسیحیان از میان نرفته و این نیز با فرمودهی قرآن کاملا منطبق است چرا که عداوت و دشممنیها تا روز قیامت ادامه دارد و میدانیم که هنوز این روز فرا نرسیده است.
ذکر این نکته نیز ضروری است که نویسندگان بهائی رفع اختلاف میان یهود و نصاری را با بهائی شدن هر دو گروه مختومه کرده اند. در حالی که از بین رفتن عداوت و دشمنی در حالی میتواند صحیح باشد که هر گروه بر آیین خود باقی بمانند و در عین حال، اختلافی میان آنها نباشد. اگر هر دو گروه بهائیت را بپذیرند، دیگر یهودی و مسیحی نیستند که بخواهند اختلاف و بغض داشته باشند یا نداشته باشند. پر واضح است افرادی که هم عقیده اند اصولا اختلافاتشان بسیار کمتر از افرادی با عقیدههای متفاوت است و این لطفی ندارد که افراد ابتدا هم عقیده شوند و بعد اختلافاتشان بر طرف گردد. زیرا نفس ِ هم عقیده شدن خود به خود اختلافات را برطرف میکند.
از سوی دیگر نویسندهی شبهه مذکور، معتقد است که ایجاد دولت اسراییل و تشخص یافتن یهودیان همگی از مواردی است که بعد از ظهور بهاءالله ایجاد شده و لذا با بروز قیامت اسلام (یعنی دیانت بابی) پیش گویی قرآن به حقیقت پیوسته است. (جزوهی رفع شبهات ۱۳۸۸ ش، ذیل سؤال ۱۲)
در پاسخ به این شبهه نیز باید گفت که اولا بنا بر تأویل مفهوم قیامت توسط رهبران بهائی، طول دورهی قیامت آیین اسلام، تنها در دوران ظهور باب یعنی از سال ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۶ هجری قمری است که چنین توفیقاتی برای یهودیان در آن دوره پدید نیامده است و تشکیل دولت اسراییل و بهبود روابط مسیحیان و یهودیان، مربوط به سالها پس از مرگ باب میباشد. (محمد تهرانی، بهائیت و اسراییل حلقههای یک زنجیر، ۲۲)
ثانیاً پیش از بهبود نسبی و نه مطلق روابط، یهودیان زیادی توسط مسیحیان در دولت نازی آلمان در واقعهی هولوکاست کشته شدند که اگر قرار بود با ظهور باب یا بهاءالله، بغض و عداوت میان یهود و نصاری خاتمه یابد، نباید چنین اتفاقات هولناکی رخ میداد. لذا به نظر میرسد که استدلالهایی از این دست، از جنس مصادره به مطلوب است و پایهی علمی و متقنی ندارد.
۵-۷- حل مشاجرات مذهبی:
بهائیان به آیات ۶۳ و ۶۴ سوره نحل اشاره میکنند و میگویند کتاب قرآن حاوی مفاهیمی است که اختلافات را رفع میکند از طرفی چون از ویژگیهای روز قیامت این است که اختلافات پیروان مذاهب بر طرف میگردد پس روز قیامت همان روز بعثت پیامبر الهی میباشد.
در پاسخ باید گفت ادعای رفع اختلافات در روز قیامت ادعایی باطل است زیرا – چنانچه در قسمت قبل نیز در به آن اشاره شد – در هیچ آیه ای از قرآن کریم، بر خلاف آنچه نویسنده ادعا کرده گفته نشده که روز قیامت روزی است که در آن اختلافات بر طرف میگردد آیات قرآن، تنها ادامه دار بودن اختلافات تا روز قیامت بیان شده است.
لذا نتیجه گیری نویسنده که از ادعایی باطل صورت گرفته نیز نادرست میباشد.
۵-۸- وحدت میان انسانها در روز قیامت:
بهائیان ادعا میکنند روز قیامت، روزی است که در آن وحدت میان انسانها بر قرار میگردد. بهاءالله نیز از طریق تعالیم خود، وحدت را میان انسانها ایجاد کرده است. لذا ظهور او همان روز قیامت موعود است. آنها برای اثبات ادعای خود به دو آیهی ذیل اشاره میکنند.
رَبَّنَا إِنَّكَ جَامِعُ النَّاسِ لِيَوْمٍ لَا رَيْبَ فِيهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ (آل عمران ۹)
ترجمه: پروردگارا به يقين تو در روزى كه هيچ ترديدى در آن نيست گردآورنده [جمله] مردمانى قطعا خداوند در وعده [خود] خلاف نمى كند.
و:
قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ (واقعه ۴۹ و ۵۰)
ترجمه: بگو در حقيقت اولين و آخرين، قطعا همه در موعد روزى معلوم گرد آورده شوند.
همان طور که ملاحظه میکنیم دو آیهی فوق به وضوح، بیانگر یکی از ویژگیهای روز قیامت، یعنی حضور و گرد آوری تک تک انسانها در آن روز است (جَامِعُ النَّاسِ، لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَّعْلُومٍ) و ارتباطی به برقراری وحدت اعتقادی و رفتاری میان انسانها ندارد و ادعای فوق ادعایی باطل است.
هم چنین آیات یاد شده بیانگر تناقض و تعارض دیگری در گفتار بهائیان است. چرا که اگر قرار باشد بنا به ادعای آنها، قیامت را به معنای فاصلهی میان بعثت تا مرگ یک پیامبر در نظر بگیریم، مسلماً انسانهایی که در غیر از این زمان زندگی کرده یا میکنند روز قیامت را درک نخواهند کرد. حال آن که آیات به وضوح از حضور تمامی انسانها در روز قیامت سخن میگوید.
در پایان نیز باید گفت درست بالعکس ادعای برقراری وحدت، یکی از ویژگیهای روز قیامت آن است که عده ای از انسانها عده ای دیگر را لعن و یا انکار میکنند.
در سورهی عنکبوت آیه ۲۵ میخوانیم:
وَقَالَ إِنَّمَا اتَّخَذْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُ بَعْضُكُمْ بِبَعْضٍ وَيَلْعَنُ بَعْضُكُمْ بَعْضًا وَمَأْوَاكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ نَاصِرِينَ
ترجمه: و [ابراهيم] گفت جز خدا فقط بتهايى را اختيار كرده ايد كه آن هم براى دوستى ميان شما در زندگى دنياست آنگاه روز قيامت بعضى از شما بعضى ديگر را انكار و برخى از شما برخى ديگر را لعنت مى كنند و جايتان در آتش است و براى شما ياورانى نخواهد بود.
که به روشنی میبینیم اختلاف و نفرت میان عده ای از بت پرستان در روز قیامت وجود داشته و ادعای برقراری وحدت میان آنان را منتفی است.
خلاصه و نتیجه گیری:
با عنایت به مطالب مطرح شده در این نوشتار، نتایج ذیل قابل توجه است:
۱- اسلام آیینی ابراهیمی است که تعریف مشخص و واضحی از قیامت و معاد – به عنوان یکی از اصول اساسی خود – دارد. بنا بر آیات قرآن، قیامت صحنهي دادگاه الاهي براي داوري در مورد کردار آدمي در دنياست. فرجام کار انسان در گرو اين داوري است و او پس از آن، يا به سوي بهشت رهنمون ميشود؛ با همه ي نعمتها و لذّتهاي جاودانش؛ يا به سوي دوزخ رانده ميشود، با تمام عذاب هاي ابدي اش. این روز هنوز فرا نرسیده است؛ تنها خدای متعال زمان آن را میداند و مشخصا بعد از مرگ فیزیکی انسانها اتفاق خواهد افتاد.
۲- آیین بابی و به تبع آن، آیین بهائی به عنوان آیینی نوظهور پس از اسلام علی رغم ادعایش مینی بر یکی بودن اصول و مبانی خود با ادیان ابراهیمی، معنایی نوین از قیامت ارائه میدهد که به کلی با معنای آن در اسلام متفاوت است. آیین بهائی، مفهوم قیامت را محدود به فاصلهی بعثت تا مرگ هر پیامبر الهی میکند و مدعی است به طور مثال قیامت اسلام محدود به فاصلهی بعثت تا مرگ باب یعنی سال ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۶ هجری قمری است و قیامت آیین باب در فاصلهی بعثت تا مرگ بهاء الله میگنجد.
۳- بهائیت وجود اشکالاتی چند در آیات و روایات اسلامی را دلیلی بر ارایهی مفهومی نوین از قیامت میداند و ادعا میکند برای رفع این اشکالات باید قیامت را در یک معنای استعاری – که به آن اشاره شد – به کار برد.
۴- اشکالات مطرح شده از سوی بهائیان در نوشتار فوق یک به یک بیان گردیده و به آن پاسخ داده شد. به نظر میرسد عمدهی ایراد بهائیان در این زمینه و دلیل ایجاد اشکالاتی چند برای آنان، بعضا غلط معنا کردن آیات قرآنی، دخل و تصرف در روایات اسلامی، جعل روایت، نداشتن تصوری درست از آنچه اسلام در تعریف و بیان ویژگیهای مربوط به قیامت عنوان میکند و اکتفا به منابع بهائی برای توجیه معنای قیامت است.
۵- هم چنین، پیشوایان بهائی پیرو ارایهی معنایی نوین از قیامت، معنای اصلی بسیاری از لغات قرآنی نظیر موت و حیات، بهشت و جهنم، آتش، زمین، بعث و… را نیز تغییر داده و معانی استعاری جدیدی برای آنها بیان میکنند. در نوشتار حاضر، این لغات و معنای استعاری آنها بررسی شده و تعارضات و تناقضات متعدد حاصل از معنی کردن چنین واژگانی به مفهوم استعاری آن، یک به یک مورد بررسی قرار گرفت. به نظر میرسد عمده ایراد بهائیان در این قسمت نیز مشکل اصلی، عدم توجه به لزوم وجود قرینه برای امکان استعمال لغات در معنای استعاری آن و به کارگیری فراگیر معانی استعاری به جای معانی اصلی در تمامی آیات قرآن توسط مبلغان بهائی است.
۶- نکتهی پایانی آن که يک نظريّهي علمي جديد آن گاه معتبر است که با واقعيّات مسلّم و اصول اثبات شده ي قبلي انطباق داشته باشد و نيز به خوبي بتواند سؤالات و ابهامات مربوط را پاسخ گويد و مشاهدات جديد را توجيه و تفسير کند. آیین بهائی نیز از این امر مستثنی نیست. لذا با ارائهی مفهومی نوین از قیامت و به دنبال آن تغییر معنای بسیاری از لغات قرآنی، ناچار به پاسخگویی به تعارضات متعددی است که میان آیات قرآن ایجاد میشود و بعضا آنها را بی معنی میگرداند. این در شرایطی است که بهائیت، آسمانی بودن قرآن و الهی بودن آن را پذیرفته است و تا زمانی که پیشوایانی بهائی توضیحی برای تناقضات متعدد نداشته باشند، نمیتوان نظریهی جدید آنها را برای تغییر معنای قیامت در ادیان ابراهیمی پذیرفت و باید به همان معنای اصیل و ویژگیهای یاد شده در قرآن رجوع کرد.
null