عظیم پس از باب و پیش از ازل ( قسمت اول)

0 977

ناگفته هایی از شرکت بابیان در قتل شاه و نقش ترشیزی ( عظیم) بعنوان جانشین باب در این موضوع

یکی از ارباب اطلاع به نام آقای علی حامدی در ملاحظاتی که بر مقاله مربوط به رساله ایقان نوشته اند و برای ماهنامه تحقیقی گوهر فرستاده اند متذکر چهار نکته شده اند: یکی آن که عظیم جانشین باب نبوده این سمت به میرزا یحیی ازل برادرکوچک میرزا حسینعلی بنا به دستور باب اختصاص داشته است. نکته دیگر این که جناب بهاء و جناب ازل از القابی بوده که پس از کشته شدن باب در مورد این دو برادر درتاریخ قدیم بابیه (مشهور به نقطه الکاف) ثبت شده و ربطی به سالهای بعد که این دو برادر در بغداد می زیسته اند نداشته است. نکته سوم محمد رضای مخملباف اصفهانی (که به احتمال قوی مؤلف کتاب تاریخ قدیم پنداشته می شود) در سال 1270هجری یا اندکی پیش و پس از آن در زندان درگذشته است. نکته چهارم مدارک جانشینی میرزا یحیی پس از کشته شدن سید باب را از برون و جاهای دیگر نقل کرده اند. با وجودی که هیچ یک از این چهار نکته به طور مستقیم با سرگذشت کتاب ایقان ارتباطی ندارد تا از ایراد آنها بر صحت مطالب مقاله مزبور ضعفی و وهنی وارد آید ولی به مناسبت آن که از این چند موضوع در آن مقاله ذکری درمیان آمده و آقای حامدی را برانگیخته است تا درباره آنهانظر خویش را اظهار دارند. این جانب را نیز به بیان توضیحی درهر چهار مورد تشویق می کند.

نخست در باره عظیم سخن را بدین نحو آعاز می کنیم که در میان مسلمانان ایران و بابیان و ازلیان و بهائیان و پژوهندگان بیطرفی که موضوع را از بوته پژوهش و سنجش می گذرانند جز در برخی کلیات مربوط به وقایع و اماکن و اسامی اشخاص دخیل در حوادث تاریخ قدیم بابیه ،‌کمتر نقطه مورد اتفاق نظری می توان یافت و عرضه داشت و هر دسته ای مطالب را از زاویه دید خاصی می نگرند و مورد بحث قرار می دهند. پس از تدوین تاریخ قدیم بابیه که بنا به تصریح مولف گمنام ، در بخش تاریخ از مجموعه معروف به نقطه الکاف ، نگارش آن در سال هزار و دویست و هفتاد هجری صورت گرفته است، هیچ گونه اثر دیگری سراغ نداریم که به وسیله مولفی بابی درباره حوادث مربوط به سالهای 1260 تا 1268 هجری نوشته شده باشد و به شرحی که ضمن مقالات مربوط به تاریخ قدیم و جدید و تاریخ نبیل زرندی که در این مجله از بوته تحقیق گذشت در یافته ایم فکر تاریخ نگاری پس از استقرار مهاجران وتبعید شدگان در بغداد به خاطر برخی از افراد بابی گذشت و با استفاده از نوشته های مورخان مسلمان که آثار ایشان در این موقع احیاناً به چاپ هم رسیده بود و استمداد از حافظه افراد حاضر که در حوادث مزبور شرکت جسته بودند و قضایا را از دریچه چشم همراهی و طرفداری می نگریستند ، کتاب تاریخ قدیم را با ذکر اسم مؤلف و محل تألیف عنوان خاصی در بغداد نوشتند. کتابی که بعداً در اثر غفلت یا اغفال میرزا ابوالفضل گلپایگانی و امضای شتابان مستر براون صاحب اسم خاص و مؤلف مشخصی هم گردید. عجیب است که مولف بابی در تدوین این کتاب به مجموعه آثار سید باب که احیاناً در آنها اشاراتی به برخی از حوادث مختلف دوران زندگانی او دیده می شود مراجعه مستقیم نکرده و درتعیین اوقات واوضاع و احوال مربوط به حوادث، از نوشته های خود صاحب ادعا استفاده ای نبرده و بیشتر به زمینه طرح واقعه نگاری نویسندگان مسلمان امثال سپهر خورموجی و هدایت با تغییر چهره عبارات به صورت موافق قناعت ورزیده است.

با وجود این متنی که در 1270 به این کیفیت تهیه وتحریر شد بر کلیه متونی که پس از آن نویسندگان بابی یا بهائی به زبانهای فارسی و عربی و انگلیسی و فرانسه راجع به حوادث تاریخ بیست و پنج سال عهد اول نوشته اند از هر حیث ترجیح دارد و به هر نسبت که از 1270 بدین طرف نزدیک تر شده ایم نقل متصرفانه حوادث و وقایع، نوشته های جدید را از قبول نظر حقیقت جو دورتر کرده است.پس آن چه بنا به منطق تاریخی برای پژوهندگان در درجه اول از اهمیت است استخراج نکات تاریخی موجود در آثار منسوب به سید باب و یاران اولیه اوست که در سیر وقایع و ایجاد حوادث تأثیر مستقیم داشته اند،‌موضوعی که تا کنون به ندرت مورد توجه پژوهندگان قرار گرفته و هر چه که از آغاز بروزاین امر دورتر شده ایم {بیشتر خود را نشان داده}همانا دست تصرف در صورت آثار باز مانده بنا به سوابق و قرائن ، بی پرواتر شده است. گذشته از این قسمت مسکوت عنه، باید به اسناد رسمی دولت ایران و نوشته های مسلمانان معاصر نگریست که بیش از 1270 به ثبت آنها پرداخته اند و احیاناً درهمان اوان به چاپ هم رسیده است. شاید تنها نمونه ای که از خط دست سید باب برای مقابله با خطوط منسوب بدو بتوان سراغ کرد همان متن توبه نامه باب باشد که در زمان ولایتعهدی ناصرالدین شاه با گزارش مجلس مباحثه باب وعلما در سال 1265 از تبریز به تهران فرستاده اند و این مدرک در ضمن مجموعه اسناد دولتی تا صدر مشروطه محفوظ بود و پس از استقرار مشروطه از دربار به کتابخانه مجلس شورای ملی انتقال یافت و تا سی و اندی سال قبل توبه نامه را در تالار مطالعه کتابخانه سابق مجلس بر دیواری آویخته می دیدیم و هم اکنون عین ورقه درون صندوق امانات مجلس شوری در بانک ملی نگهداری می شود. مدلول این نامه بر پژوهنده روشن می کند که چرا علمای تبریز در همان زمان حکم به ارتداد باب ندادند و او را مدتی دیگر در بازداشتگاه نگهداشتند تا آن که در 1266 هجری به روزگار پادشاهی ناصرالدین شاه حکم قتل او صادر و اجرا شد.

این نامه چند سطری که مورد قبول عبدالبها و میرزا ابوالفضل در کشف الغطا و مستر براون در مواد تحقیقی برای بابیگری هم قرار گرفته بیش از آن همه هیاکل و توقیعات و مناجاتها و ادعیه ای که به خط سید منسوب شده (چون از 1269 تا امروز در محل معینی پیوسته نگاهداری می شده است) از نظر خط شناسی بیشتر قابل اعتماد محسوب می شود. اگر از کتاب مستیقظ تألیف میرزا یحیی که در بغداد بر ضد میرزااسدالله دیان خوئی مدعی جانشینی باب نوشته است صرف نظر کنیم در میان نوشته های دیگر فرقه بابی و بهائی مدرک کهنه ای بر شخصت شیخ علی عظیم ترشیزی پرتوی بیفکند سراغ نداریم. در صورتی که روزنامه وقایع اتفاقیه و رساله متنبئین اعتضاد السلطنه قدیم ترین اطلاعات را در باره زندگی و مرگ او زیر نظر محقق می گذارد. در اسناد رسمی و تواریخ چاپی و خطی قدیم که در آن از حوادث مربوط به تاریخ قدیم بابیه سخن رفته است هنوز از میرزا یحیی نوری نامی ندیده ایم و از برادر بزرگش حسینعلی هم مانند یک فرد بابی عادی یاد کرده اند که در جریان هیچ یک از حوادث مهم مربوط به دوران حیات و بعد از ممات سید باب این دو برادر متعهد عمل مهمی نبوده و مسئولیتی بر عهده نداشته اند. شادروان علی روحی کرمانی سه سال پیش مکتوبی به زبان عربی به من نشان داد که علی نامی در روزگار قدیم از تهران به بابیان کاشان نامه نوشته و آنان را برای شرکت در عملی غیر معلوم به تهران دعوت کرده بود. روحی تصور می کرد نویسنده آن نامه میرزا حسینعلی بهاء‌باشد.

بیش از یک نظر دقیق مجال ملاحظه نیافتم و در همین مشاهده و مطالعه سریع دریافتم و صاحب کاغذ را قانع ساختم که نوشته مزبور از علی عظیم ترشیزی است نه میرزا حسینعلی نوری. امیدوارم این نوشته مستند در جزو سایر اسنادی که گاه به گاه پیش آن شادروان روحی دیده می شد محفوظ باشد و روزی قدیم ترین مدرک توطئه دسته جمعی برای کشتن ناصرالدین شاه و ایجاد وحشت در مملکت به امید غلبه بر اوضاع ،‌در اختیار پژوهندگان قرار گیرد، توطئه ای که رشته های پیچیده دیگری از آن را می توان در سرگذشت عباس میرزا ومسافرت اولیه میرزا حسینعلی به عتبات در 1267 روابط بعدی مهاجران بابی در شهر بغداد با شاهزادگان قاجار مقیم بغداد ، در مدارک مختلف به دست آورد. گزارش رسمی که درنمره هشتاد و دوم از روزنامه وقایع اتفاقیه روز دهم ذی القعده 1268 اندکی بعد از اجرای حکم اعدام در باره شیخ علی عظیم و یارانش و سیزده روز پس از حادثه حمله به شاه در نیاوران به چاپ رسیده است شیخ علی عظیم را باعث و بانی و آمر مسئول این حادثه معرفی می کند و این امر که در تاریخ قاجار سپهر و حقایق الاخبار خورموجی و ضمیمه روضه الصفای هدایت به همین کیفیت نقل و ثبت شده در رساله متنبئین اعتضاد السلطنه با جزئیات بیشتر و مقدمات دیگری می توان دید و از مجموع آثار واحوال ،‌بدین نکته پی برد که بعد از هلاکت بصیر یا سیدکور هندی به دست شاهزاده ایلدرم میرزای قاجار حاکم بروجرد که با برخی از بابیان سروسری داشت ریاست بابیه بی منازع بر عظیم قرار گرفت و دیگر دستورات او برای همگنان درحکم وظایف مذهبی بود. نمی دانم منظور بابیان از مصطلحات وصایت و نیابت و خلافت سید در شأن میرزا یحیی چه بوده در صورتی که بزرگترین تصمیمی که بعد از مرگ سبد باب در سال 1267 گرفته شد همانا به وسیله شیخ علی عظیم بود نه میرزا یحیی و برادرش که در آن موقع اعتضاد السلطنه را برای نقطه اتکای عمل خود برگزیده بود ولی فطانت و ذکاوت و قدرت اراده میرزاتقی خان اتابک همان مرکز توجه را در جهت مخالف و مقابل عمل حضرات و بر همزن توطئه عظیم قرار داد که در سال 1268 پس از فراخواندن عده ای از بابیان قم و کاشان و اردستان و اصفهان به تهران نقشه توطئه را به مرحله اجرا گذارد ولی ناقص ماند و قضیه به دستگیری عده ای از بابیان دخیل درتوطئه و کشته شدن فجیع آنها در ملاء‌عام خاتمه پذیرفت. میرزا حسینعلی و چندنفر نوری دیگر که عدم شرکت ایشان در توطئه ثابت شد از مرگ نجات یافتند و به زندان محدود دچار شدند. بدیهی است صرف عدم شرکت در توطئه قتل و بلوی برای نجات بابی مرتد از هلاکت کافی نبود و بایستی عملی نظیر عمل سید حسین یزدی کاتب در تبریز و یا رفتار خود سید باب در شیراز به سال 1262 و در تبریز به سال 1265 قاعده از طرف میرزا حسینعلی نوری و چهار همشهری محبوس او صورت گرفته باشد تاایشان را از سرنوشت قتل مرتدان دیگرنجات ببخشد موضوعی که سابقه عدم شرکت عملی فرزندان میرزا بزرگ نوری در حوادث قلعه طبرسی و زنجان و تبریز واقعیت آن را تأیید می کرد.

عجب است با وجودی که میرزا حسینعلی به صورت فردی که بابی بودنش در تحقیق ثابت نشده و چهار تن دیگر از همشهریان نوریش به زندان درافتاده بود تا آب از آسیاب ها بیفتد و از تهران بیرون بروند در روزنامه دولتی وقایع اتفاقیه و تاریخ سپهر و هدایت از او نام برده اند ولی از میرزا یحیی برادرش مطلقاً اسمی در میان نیامده است تا مثلاً به بهانه صغر سن یا فرار و اختفا از تعقیب و مجازات نجات یافته باشد. مگر این که سخن میرزا حسینعلی را در ردیه بدیعش بر ضد ازل به دیده اعتبار بنگریم که می گوید میرزا یحیی در شمیران و تهران با سلیمان خان افشار که شخصیت دوم توطئه شناخته شد در آن ایام همراه بوده است. برای این که موضوع بیشتر خاطرنشان گردد به این عبارتها نظری بیفکنید که به ترتیب از روزنامه وقایع اتفاقیه (نمره 82) و روضه الصفای ناصری با تلخیص استخراج شده است:

1-«جمعی بی مغز و فرومایه که رئیس و قطب آنها ملاعلی نام ترشیزی بود و نیابت باب سابق را ادعا می نمود و خود را به حضرت عظیم ملقب داشته از اصحاب اتباع باب تنی چند به دور خود گرد آورده…»2-«از آن جمله یکی میرزا حسینعلی نوری در زرگنده ( که جناب وزیر مختار دولت بهیه روس بودند) فرار کرده بود، جناب معزی الیه به محض این که دانستند از این قوم است…» 3-«شش نفر از آنها که این اشخاص بودند :‌میرزا حسین قمی که بی تقصیر نبود به جهت بعضی سؤال و جواب (محتملا در باره عباس میرزا برادر شاه که متهم به همدستی با بابیه بود) او را نگاه داشتند و میرزا حسینعلی نوری و میرزا سلیمان قلی (نوری ) و میرزامحمود همشیره زاده او و آقای عبدالله پسر آقا جعفر و میرزاجواد خراسانی ،‌چون به تحقیق نرسید که با آنها در این مفاسد و شوری شرکت داشته باشند لهذا اعلیحضرت حکم به حبس آنها فرمودند و بقیه را به سزای خودشان رسانیدند.»4-«….ملاشیخ علی را که رأس و رئیس این فرقه بود و خود را نایب خاص باب می دانست و خود را به لقب حضرت عظیم ملقب ساخته و منشأ و مصدر و بانی و باعث این فتنه بود…»5-«… علی الجمله آن کافر فاجر گمراه شیخ علی نام که شیخ و مرشد آن گروه بود به قانونی که تبدیل اسامی در آن مذهب معمول است خود را حضرت عظیم ملقب کرده به معتقدین خویش وعده حکومت بلاد ایران داده و مروج آن طغیان و مهیج آن عصیان بود…» 6-«مقرب الخاقان حاجب الدوله (حاجیعلی خان) ، ملا شیخ علی ترشیزی که خود را حضرت عظیم لقب کرده و رئیس و پیشوای این قوم بود به دست …» اعتضاد السلطنه در متنبئین فصل خاصی را به شیخ علی ترشیزی اختصاص داده که از صفحه 40-51 رساله فتنه باب چاپ دکتر نوائی را در بر می گیرد و در باره موقعیت بعد از قتل باب چنین یاد می کند: «بالجمله کافر فاجر که خود را خلیفه و نایب خدا می دانست…» در ترجمه فارسی فصل یازدهم از کتاب تاریخ باب تألیف نیکلا کنسول قدیم فرانسه در تبریز که متن فرانسه آن هفتاد وسه سال پیش در پاریس و ترجمه شادروان مترجم همایون فره وشی از آن زبان به فارسی سی و پنج سال پیش در تهران به چاپ رسیده از گزارش رسمی سفارت فرانسه در عثمانی که یک صد و بیست و شش سال پیش بر اساس مندرجات روزنامه رسمی تهران، از اسلامبول به پاریس فرستاده شده بود در باره شیخ عظیم می توان این نکته ها را دید: «پس از قتل او (باب) و پیروانش درتحت اوامر رئیس دیگری واقع شدند که موسوم است به شیخ علی ترشیزی …حضرت اشرف میرزا آقاخان صدراعظم مایل شد که خود به شخصه از رئیس این فرقه منفور استنطاق کند. پس او را با شاگردانش به حضور آوردند و به استنطاق پرداخت. ملا شیخ علی برای دفاع از خود کوشش نکرد بلکه اعتراف کرد که بعد از مرگ باب سمت ریاست مذهب دارد و نیز اقرار کرد که او به رفقای فداکارش امر کرده شاه را بکشند… »  

 

 

پژوهشی از :استاد محیط طباطبائی

منبع:ماهنامه “گوهر” سال 6 شماره 3 خرداد 1357 شماره مسلسل 63 صفحات 183-178 

 

tarikh

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

8 − 1 =