خطبه امام سجاد(ع) در کوفه

0 788

پس از ورود کاروان اسرای اهل بیت امام حسین علیه السلام به کوفه، زینب، ام کلثوم  هر کدام سخنانی ایراد کردند و با افشاگری‌هایشان، پرده از جنایات حکومت اموی برداشتند و صدای گریه و ناله از مردم کوفه بلند شد. 
پس از آن امام سجاد علیه السلام برخاست، به مردم اشاره کرد که سکوت کنند، سپس حمد و ثنای الهی را به‌جا آورد و بر رسول خدا درود فرستاد و فرمود:« ای مردم! هر که مرا می شناسد، می داند من کیستم و هر کس مرا نمی‌شناسد، خود را به او معرفی می‌کنم: 
من علی بن الحسین بن علی بن ابی طالبم. فرزند آن کسی هستم که حرمت او را شکستند، نعمتش را گرفتند، اموالش را به غارت و یغما بردند و اهل بیتش را اسیر کردند. من پسر آن کسی هستم که او را کنار رود فرات، بی آنکه کسی را کشته باشد، به قتل رساندند. من فرزند کسی هستم که با زجر کشته شد و همین افتخار برای ما کافی است. 

ای مردم! شما را به خدا سوگند؛ آیا می دانید که برای پدر من نامه ها نوشتید و چون به سوی شما آمد، با او حیله و مکر کردید و او را کشتید؟ مردم! هلاکت بر شما باد با این ذخیره‌ای که برای آخرت خود فرستادید. چه فکر و اندیشه زشت و ناپسندی دارید! شما چگونه روی آن را دارید که به رسول خدا نگاه کنید، هنگامی که به شما بگوید:« فرزندان مرا کشتید و هتک حرمت من کردید. شما از امت من نیستید.» 
صدای گریه از هر طرف بلند شد و بعضی به بعضی دیگر گفتند:« هلاک شدید و خودتان نفهمیدید.» 
حضرت سجاد فرمود:« مشمول رحمت خدا باشد کسی که نصیحت مرا بپذیرد و وصیت مرا در راه خدا و اهل بیتش حفظ کند، چون پیروی از ما پیروی از رسول خداست.» 

مردم یک‌صدا گفتند:« ای پسر پیغمبر! ما همه گوش به فرمان تو و مطیع تو و نگاه‌دار عهد و پیمانت هستیم، و هرگز از تو روی نمی‌گردانیم. هر چه امر کنی، اطاعت می کنیم. با هر که با تو بجنگد می‌جنگیم، با هر که با تو از در دوستی وارد شود، دوستی می کنیم تا از یزید خونخواهی کنیم و از کسانی که به تو ظلم و ستم کردند، بیزاری جوییم.» 
فرمود: « هیهات! هیهات! ای غدارهای حیله‌گر که جز خدعه و مکر خصلتی در شما نیست! آیا می خواهید آنچه را که با پدران من کردید با من نیز بکنید؟ به خدا قسم محال است، زیرا هنوز جراحاتی که از شهادت پدرم بر دل من وارد آمده، بهبود نیافته است، مصیبت جدم رسول خدا و پدر و برادرانم فراموشم نشده و تلخی آن از کام من بر نخاسته است. سینه و گلویم را تنگ فشرده و غصه آن در سینه من جریان دارد. از شما می خواهم که نه یاری‌مان کنید و نه با ما بجنگید.» 

پس از آن، اشعاری به این مضمون خواند:« اگر حسین کشته شد عجیب نیست، چون پدرش علی بن ابیطالب که از او بهتر و بزرگوارتر بود، نیز کشته شد. 
پس شما ای اهل کوفه! از مصیبت‌هایی که به حسین رسید، شادمان نباشید. مصیبت او از همه مصائب بزرگتر بود. آن حسینی که در کنار رود فرات کشته شد؛ جانم فدای او باد! کیفر قاتلین او بی‌شک، آتش جهنم خواهد بود.» 

سپس فرمود: « ما راضی هستیم که شما نه یاری‌مان کنید نه کمر به قتل مان ببندید. » 

منبع:لهوف ص187

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

15 − ده =