اختلاف در نظر و تحلیل همواره وجود داشته و مورخان و محققان را به دسته های مختلفی تقسیم و دسته بندی نموده است، اما در کنار اختلافات، مشترکانی نیز وجود دارد که باید به آنها توجه نمود، در این صورت شناخت بهتری از تحولات مورد بررسی حاصل می آید. نکته ای که در خصوص بهاییت در خور تامل است اشتراک نظر و توافق مورخان و محققان (با وجود گرایشهای متنوع سیاسی و فکری) در وابستگی سران بهاییت به استعمار میباشد. مقاله ی پیش رو، اشتراک نظر آنها را نشان داده است. مورخان و محققان ایرانی درباره ی وجود پیوند میان باب و بابیت نخستین با کانونهای استعماری، دو نطر متفاوت ابراز کرده اند. عده ای از آنها، با استناد به دسته ای از قراین و شواهد تاریخی، که به سادگی نمیتوان از کنار آنها عبور کرد، قدرتهای استعماری را در ایجاد و پیدایش اصل جنبش بابی گری دخیل و موثر میدانند و عده ای دیگر، بابیت را، در بنیاد، جنبشی خود جوش شمرده و بر این باورند که مداخله ی قدرتهای استکباری در این جنبش، پس از شروع و گسترش آن بوده است. مورخان و محققان یاد شده، اما، نوعا درباره ی دست داشتن دولت استعماری در ایجاد بهاییت (یا دست کم: تقویت و پیشبرد آن) تقریبا متفق اند و حتی بسیاری از کسانی که «بابیگری» را جنبشی به اصطلاح خلقی و انقلابی شمرده، درباره ی «بهاییت» تصریح کرده اند که از اساس، ریشه ای استعماری داشته است. در این زمینه به دیدگاه گروهی از مورخان معاصر – که با وجود تعلق به گرایشها و جناحهای مختلف فکری و سیاسی، نسبت به بهاییت، نگاهی واحد: نگاه منفی، دارند – اشاره شده است.
دکتر شیخ الاسلامی – استاد فقید دانشگاه و نویسنده و مترجم پر اطلاع معاصر – خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ (استاد اعظم فراماسونری، و وزیر مختار بریتانیا در ایران زمان مظفرالدین شاه) را به فارسی ترجمه کرده و بر آن تعلیقاتی افزوده است. مستر هاردینگ در بخشی از خاطرات خود، با لحنی جانب دارانه، از بابیان و بهاییان یاد کرده و جناب شیخالاسلامی با تعریض به حمایت سفیر بریتانیا از آنان نوشته است: «در آن عرض یکصد سال اخیر، بابیان و بهاییان ایران همیشه از خط مشی سیاسی انگلستان در شرق پیروی کرده اند و ستایش وزیر مختار انگلیس از آنها امری است کاملا طبیعی.» 1
احمد کسروی، از کسانی است که با بهاییان از نزدیک بحث و گفت و گو داشته و آثارشان را بررسی و نقد کرده است. وی، رهبری بهاییت را در آغاز پیدایش، بسته و پیوسته به استعمار تزاری دانسته، و در ادوار بعد (مشخصا در اواخر جنگ جهانی اول) با امپراتوری بریتانیا در پیوند شمرده است. چنان که متقابلا رهبری گروه ازلیان (میرزا یحیی صبح ازل، برادر کوچک بهاء) به قبله لندن نماز میگزارده است. کسروی نوشته است: «آنچه دانسته ایم حسینعلی بهاء در تهران با کارکنان سیاسی روس به همبستگی میداشته، و این بوده چون به زندان افتاد روسیان به رهایی اش کوشیده و از تهران تا بغداد غلامی از کنسول خانه همراهش گردانیده اند. پس از آن نیز دولت امپراتوری روس در نهان و آشکار هواداری از بهاء و دسته ی او نشان میداده. این است در عشق آباد و دیگر جاها، آزادی به ایشان داده شد. از آن سو انگلیسیان به نام هم چشمی که در سیاست شرقی خود با روسیان میداشتند، به میرزا یحیی صبح ازل که از بهاء جدا گردیده دسته ی دیگری به نام ازلیان داشت، پشتیبانی مینموده اند. به ویژه پس از آن که جزیره ی قبرس، که نشیمنگاه ازل میبود، به دست ایشان افتاده که دلبستگیشان به او و پیروانش بیشتر گردیده. چاپ کتاب نقطه «الکاف» که پرفسور براون به آن برخاسته و آن «مقدمه» دلسوزانه ای که نوشته، اگر چه عنوانش دلسوزی به تاریخ و دلبستگی به آشکار شدن آمیغه ای تاریخ است، ولی انگیزه ی نهانی اش پشتیبانی از ازل و بابیان میبوده. سالها چنین میگذشته و از دو دسته، آن یکی پشتیبانی از روسیان میدیده و این یکی از هواداری انگلیسیان بهره میجسته، و این پشتیبانی و هواداری در پیشامدهای درون ایران نیز…. بی تاثیر نمیبوده، تا هنگامی که جنگ جهانگیر گذشته جنگ جهانی اول پیش آمده. چون در نتیجه ی آن جنگ، از یک سو دولت امپراتوری روس با سیاستهای خود برافتاد و از میان رفت و از یک سو دولت انگلیس به فلسطین، که عکا کانون بهایی گری در آنجاست، 2 دست یافت. از آن سوی تا این هنگام میرزا یحیی مرده و دستگاه او به هم خورده و ازلیان، چه در ایران و چه در دیگر جاها، سست و گمنام گردیده بودند. این پیشامدها آن حال پیش را از میان برده است. یکی از داستانهایی که دستاویز به دست بدخواهان بهایی گری داده و راستی را داستان ننگ آوری میباشد آن است که پس از چیره گردیدن انگلیسیان به فلسطین، عبدالبهاء درخواست لقب سر (Sir) از آن دولت کرده و چون داده اند، روز رسیدن فرمان و نشان در عکا جشنی برپا گردانیده و موزیک نوازیده اند و در همان بزم پیکرهای برداشته اند. پیداست که عبدالبهاء این را شوند پیشرفت بهایی گری و نیرومندی بهاییان پنداشته و کرده، ولی راستی را جز مایهی رسوایی نبوده است و جز به ناتوانی بهاییان نتواند افزود.» 3 . دیدگاه فوق را، کسروی در تاریخ مشروطه» خود نیز، آنجا که در پی تحلیل چرایی و چگونگی حمایت ازلیان از مشروطه و حمایت بهاییان از استبداد میباشد، بازتاب داده است: «ما اگر بخواهیم همبستگی ای را که میان بهاییان و ازلیان – دو گروه منشعب از فرقه ی بابیه – باد مشروطه بوده، به راستی روشن گردانیم، باید بگوییم: بهاییان هواخواه خودکامگی و ازلیان هواخواه مشروطه بودند… در جنبش مشروطه، چون دولت انگلیس هواخواه آن میبود، ازلیان پا به میان نهادند. ما تنها در اینجا نام خاندان دولت آبادی را میبریم. حاجی میرزا هادی – پدر یحیی دولت آبادی – بزرگ این خاندان، نماینده ی صبح ازل در ایران بود. از آن سوی، چون دولت امپراتوری روس، دشمنی با مشروطه نشان میداد، بهاییان با دستور عباس افندی عبدالبهاء، خود را از مشروطه کنار گرفته از درون هواخواهان محمدعلی میرزا میبودند.» 4 .
دیدگاه دکتر فریدون آدمیت، به ویژه نسبت به بهاییان، به شدت منفی است. از نظر او، دو مسلک بهاییت و ازلیت، که از بابیت انشعاب شده، دو «مذهب سیاسی» هستند که طی تاریخ، با استعمار روس و انگلیس در پیوند بوده و از لطف و حمایت آنها بهره داشته اند. وی با اشاره به درگیری و اختلاف بین پیروان باب، و تفرقه ی آنان به دو گروه بهایی (هوداران میرزا حسینعلی بهاء) و ازلی (مریدان میرزا یحیی صبح ازل)، خاطر نشان ساخته است: «در اوایل سال 1285. ق بهاء الله و اتباعش را به عکا، و صبح ازل و اصحابش را به جزیره ی قبرس، که در آن موقع جزء امپراتوری عثمانی بود، فرستادند. میرزا حسینعلی کاغذی از ادرنه به ناصرالدین شاه مینویسد و در آن، شاه را ظل الله فی الارضین خطاب میکند و خود را عبد ذلیل میخواند و این پیشوای مذهبی التجا و انابت میکند که اجازه داده شود به ایران باز گردد (عین این نامه فعلا در یکی از کتابخانه های بزرگ اروپا موجود میباشد). کرزن نیز از صبح ازل یاد کرده مینویسد: «فعلا در جزیرهی قبرس میباشد و دولت انگلیس یک مقرری دربارهی او و اتباعش برقرار نموده است.» چنان که ملاحظه میگردد، ازلیان (بابیان) به حمایت انگلیس پشت گرم، و روسها نیز میرزا حسینعلی و بالنتیجه بهاییان را زیر حمایت گرفته بودند و به همین جهت است که ادوارد براون به طبع «نقطه الکاف» از کتابهای تاریخی کهن بابیه که جانشینی صبح ازل را ثابت کرده و مقام میرزا حسینعلی را غصبی مینماید، دست یازیده و یک مقدمه ی پر آب و تابی بر آن نوشته که اگر درست در آن دقت شود، از یک دست، بابیها را حمایت نموده، غم آنان را میخورد و از دست دیگر، بهاییان را تحقیر کرده پرده از روی مقام غصبی آنان بر میدارد. انسان وقتی که کتاب یک سال در میان ایرانیان تالیف ادوارد براون را مطالعه میکند میبیند این مرد دانشمند انگلیسی چگونه با عبا و ردا و تسبیح و سجاده در ایران مسافرت کرده و در یزد و کرمان به تریاک کشیدن نیز مشغول شده و بیشتر مصاحبت خود را با مردم عوام میکند و محور صحبت او در همه جا و همه وقت از بابیگری میباشد، آن وقت میفهمد این افسر آزموده ی انگلیسی چقدر در نشر عقاید بابیگری کوشیده و چه خدمت بزرگی به دولت خود کرده است. به همین جهت والنتین چیرول، مخبر معروف روزنامه ی تایمز، که از جمله کسانی بود که در مورد پیمان نحس 1907، وزارت خارجه ی انگلیس با وی مشورت کرد، در کتاب معتبر خود مسیله ی شرق وسطی ‘ یا چند مسیله سیاسی راجع به دفاع هندوستان، بهاییان را جاسوس روسها معرفی میکند. وی کاپیتان تومانسکی را از مبارزترین ماموران و عاملان آن دولت قلمداد مینماید، و حتی اشاعه ی بابیگری را نتیجه ی علاقه ی روسها و اقدام در انتشار آثار آنان میداند. این مورخ معتبر اضافه میکند که تومانسکی در این راه به دولت متبوع خود خدمت کرد. ما هم با همین سنخ استدلال، ادوارد براون انگلیسی را از کسانی میدانیم که ماموریتهای رسمی در اشاعه ی این مذهب سیاسی داشته است و با انتشار آثار بابیها و نوشتن مقالات متعدد درباره ی آنها مساعی زیادی به خرج داده. جنگ بین المللی گذشته در سرنوشت بابیها موثر گریدد و سقوط حکومت تزار به عمر حمایت آنان از بهاییان خاتمه بخشید. از آن طرف سرزمین فلسطین به دست انگلیسها افتاد و بهاییان را به سوی خود کشیدند.» 7 .
به اعتقاد وی: دو دستگی میان بابیان (پس از مرگ باب) و تقسیم آنها به دو گروه «ازلیان» (به ریاست یحیی صبح ازل) و «بهاییان» (به ریاست حسینعلی بهاء) یکی از عوامل مهم شکست جنبش بابیه بود. زیرا به اعتقاد او: «این واقعه،، نیروی بابیان را تحلیل برد» و پس از آن: «صبح ازل روحیه ی انقلابی را رها نمود و گوشه ی عزلت اختیار نمود و به پیروان اندکش، بسنده کرد و دست از مبارزه با قاجاریه کشید… از طرف دیگر، بهاء الله نیز به دامن سیاستهای بیگانه (روس و انگلیس) پناه برد و زیرکانه جنبه های انقلابی نهضت را تضعیف نمود و «اخلاق» را به جای آن قرارداد و با ناصرالدین شاه از در سازش درآمد. او به پیروان خود سفارش مینمود که: «باید کشته شدن را بر کشتن ترجیح داد» و در دورانی که «ناسیونالیزم» ایرانی، برای مبارزه با تسلط سیاسی و اقتصادی بیگانه و نیز حکومت فیودال محلی دست نشانده ی آن، به منزله ی یکی از حیاتی ترین سلاحهای توده و روشنفکران ایران بود، به مبارزه با این سلاح پرداخت و گفت: «لیس الفخر لمن یحب الوطن بل الفخر لمن یحب العالم» حب وطن افتخاری ندارد، حب جهان افتخار دارد! و بدین وسیله «جهان وطنی» را رسما تایید نمود و سرانجام در یکی از الواح خود (لوح سلطان)، خود را «غلام و عبد» و «ناصرالدین شاه» را «ملیک زمان» اعلام نمود. بعدها جانشین او، عباس افندی، رسما به دفاع از محمدعلی شاه در مقابل مشروطه خواهان برخاست و در یکی از الواح خود چنین نوشت: طهران، حضرت ایادی امر الله، حضرت علی قبل اکبر علیه بهاء الابهی (هو الله) ای منادی پیمان، نامه ای که به جناب منشادی (حاجی سید تقی) مرقوم نموده بودید ملاحظه گردید و به دقت تمام مطالعه شد…. از انقلاب ارض طا (تهران) مرقوم نموده بودید، این انقلاب در الواح مستطاب مصرح و بیحجاب، ولی عاقبت سکون یابد و راحت جان حاصل شود… و سریر سلطنت کبری در نهایت شوکت استقرار جوید و آفاق ایران به نورانیت عدالت شهریاری (محمدعلی شاه) روشن و تابان گردد… مکدر مگردید، جمع یاران الهی را به اطاعت و انقیاد و صداقت و خیرخواهی به سریر تاجداری دلالت نمایید، زیرا به نص قاطع الهی، مکلف بر آناند…. باری، گوش به این حرفها مدهید و شب و روز به جان و دل بکوشید و دعای خیر نمایید و تضرع و زاری فرمایید تا… در جمیع امور نوایای خیریه ی اعلی حضرت شهریاری واضح و مشهور، ولی نوهوسانی (مشروطه خواهان) چند گمان نمایند که کسر نفوذ سلطنت، سبب عزت ملت است. هیهات، هیهات، این چه نادانی است… اعلی حضرت شهریاری الحمدلله شخص مجرباند و عدل مصور؛ عقل مجسم و حلم مشخص و… والسلام علی من اتبع الهدی، 11 ج 1 سنه ی 1335 قمری ع ع.» فشاهی در ادامه افزوده است: «سیاست دفاع از محمد علی شاه و دولت روس تزاری تا هنگام پیروزی مشروطه خواهان و فرار محمد علی شاه ادامه یافت و پس از آن، این فقه یکسره در دامن دولت انگلیس در غلطید.» 8 .
احسان طبری، از مخالفت حسینعلی بهاء (موسس بهاییت) با «تعصبات ملی و دینی»، که بهاییان بدان افتخار میکنند، تلقی مثبتی نداشته و این آموزه را موجب بدآموزیهایی چون انصراف ملتها از مبارزات اجتماعی – سیاسی خویش، و تعطیلی هر گونه قیام و جنگ (اعم از دفاعی یا تجاوزی) از سوی آنان، دانسته است. به نوشته ی طبری: «بهاء الله اعلام داشت که همه ی افراد بشر بار یک دار و برگ یک شاخسارند و با تعصبات ملی و دینی مخالفت ورزید… بر اساس اصل اخوت عمومی افراد بشر و نفی تعصب، به ناچار بهاییه با مبارزهی اجتماعی، مخالفت با دولت، نبرد طبقاتی، قیام و انقلاب، جنگ اعم از دفاعی یا تجاوزی مخالفاند و این توصیه صلح کل در واقع به توصیه ی انصراف از نبرد طبقاتی میانجامد و به بهاییگری رنگ جهان وطنی و صلحگرایی منفعل میدهد. به همین جهت برخی بهاییگری را ایدیولوژی قشر لال بورژوازی (کمپرادر) میدانند که سازش با دولت وقت و سازش با استعمار طلبان، لازمه ی ادامه ی کسب آنها است.» طبری، در ادامه ی مطلب، از روابط عباس افندی (جانشین حسینعلی بهاء) پس از فروپاشی عثمانی و سیطرهی بریتانیا بر فلسطین) با مقامات انگلیسی سخن گفته و نوشته است: «درباره ی رابطه ی محافل بهایی با امپریالیسم انگلستان و امریکا مطالب زیادی گفته میشود. جهانی وطنی بهاییان و عقاید ضد انقلابی آنها و دوری آنها از مذهب مسلط در کشور ما وجود مراکزی از آنها در امریکا و اروپا و کیفیت نیمه مخفی کار آنها و همبستگی درونی آنها، همه و همه به این شایعات مایه میدهد. آنچه که مسلم است نمیتوان هر بهایی را یک عامل بیگانه دانست، ولی در وجود رابطه مابین مراکز عمده ی بهایی، مانند مراکز داشناک و صهیونیست (صهیونیسم) با محافل امپریالیستی تردیدی نیست و میتوان حدس زد که سازمانهای جاسوسی امپریالیستی از قبیل سیا و اینتلجنس سرویس از سازمان بهایی برای مقاصد خود استفاده میکنند….» احسان طبری در پایان خاطر نشان ساخته است: «بانو بهیه ربانی، سازمانگر عمده ی محافل روحانی بهایی (پس از شوقی افندی) در مصاحبه ای که در تابستان 1976 با روزنامه ی فرانسوی «لوموند» کرد، تاکید نمود که بهاییان همه جا به دولتهای موجود و قوانین موجود احترام میگذارند و در کادر آن عمل میکنند. مخبر لوموند پرسیده که آیا در افریقای جنوبی محافل بهایی وجود دارد و چون پاسخ شنید آری، این سوال بجا را مطرح کرد که مابین شعار برادری انسانی بهاییان و احترام به قوانین نژادگرایانه ی رژیم آپارتاید در پرتوریا چه تناسبی میتواند وجود داشته باشد؟ البته بانو ربانی به این سوال نتوانست پاسخ مقنع بدهد و از آن طفره رفت. بهاییان که خلق و میهن خود را دوست دارند باید با دیدگان باز از افتادن در دام عمال امپریالیستی هم کیش خود که از اعتقاد آنها به سود مراکز اساسی جنایت و دزدی جهانی استفاده میکنند، بپرهیزند.» 9 . آنچه گذشت، نمونه ای بود از افکار و آراء نویسندگان و محققان ایرانی معاصر (از جناحها و گرایشهای مختلف و حتی متضاد فکری و سیاسی) راجع به ماهیت استعماری بابیت و بهاییت، که موید آن را میتوان در کلام بسیاری دیگر از پژوهشگران و نویسندگان این سرزمین نشان داد، همچون: دکتر عبدالحسین نوایی، 10 مهدی بامداد، 11 حسن اعظام قدسی «اعظام الوزاره»، 12 محمود محمود، 13 سید احمد خان ملک ساسانی 14 ، ابوالفضل قاسمی، 15 ، سید محمد باقر نجفی، 16 بهرام افراسیابی، 17 دکتر علی اکبر ولایتی، 18 دکتر عبدالهادی حایری، 19 دکتر یوسف فضایی، 20 ابوالفضل شکوری، 21 دکتر سید سعید زاهد زاهدانی، 22 عبدالله شهبازی، 23 حسین آبادیان، 24 مصطفی آیت مهدوی، 25 رضا زارع، 26 و بسیاری افراد دیگر.
1.خاطرات سیاسی سر آرتور هاردینگ وزیر مختار بریتانیا در دربار ایران در عهد سلطنت مظفرالدین شاه قاجار، ترجمه شیخ الاسلامی، چ 1، ص 102.
2 از زمان عباس افندی (جانشین میرزا حسینعلی بهاء)، مرکز بهاییت از عکا به حیفا (هر دو، واقع در اسراییل کنونی) انتقال یافت – ع. منذر.
3 بهاییگری، تهران، 1323، چاپخانه پیمان، صص 89 – 90.
4 تاریخ مشروطه ایران، چاپ 5: موسسه چاپ و انتشارات امیرکبیر، تهران، 1340. ش، ص 291.
5 انشعاب در بهاییت پس از مرگ شوقی ربانی، اسماعیل رایین، موسسه تحقیقی رایین، تهران، 1357، ص 291.
6 حقوق بگیران انگلیس در ایران، صص 332 – 333.
7 ر. ک: امیرکبیر و ایران، با مقدمه محمود محمود، چاپ اول: انتشارات بنگاه آذر، تهران 1323، قسمت اول، صص 256 – 258؛ همان: متن کامل، چاپ دوم: موسسه مطبوعاتی امیرکبیر، تهران 1334، صص 207 – 208. آدمیت در چاپ پنجم این کتاب (چاپ شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، تهران 1355، ص 457) گفتار فوق را تلخیص کرده و با اشاره به ماجرای اعطاء لقب سر و نشان دولتی از سوی لرد آللنبی (حاکم انگلیسی حیفا) به عباس افندی، میافزاید: «از آن پس عنصر بهایی چون عنصر جهود، به عنوان یکی از عوامل پیشرفت سیاست انگلیس در ایران درآمد. طرفه اینکه از جهودان نیز کسانی به آن فرقه پیوسته اند، و همان میراث سیاست انگلیس به آمریکاییان نیز رسیده» است.
8 ر ک: از گاتها تا مشروطیت، محمدرضا فشاهی، فصل: نهضت باب؛ رنسانس و رفرماسیون»، ص 216 به بعد.
9 جامعه ایران در دوران رضا شاه، احسان طبری، صص 117 – 119.
10 ر ک: اعتضاد السلطنه، فتنه باب، توضیحات و مقالات به قلم عبدالحسین نوایی، چاپ 2، تهران، بابک، 1351، صص 203 – 204.
11 مهدی بامداد، شرح حال رجال ایران، ج 2، صص 201 – 202.
12 خاطرات من یا تاریخ صد ساله ایران، تهران، کارنگ، 1379، ج 2، ص 902 به بعد.
13 محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، چ 4، تهران، اقبال، 1361، ج 2، صص 528 – 529.
14 خان ملک ساسانی، دست پنهان سیاست انگلیس در ایران، چ 3، تهران، بابک با همکاری انتشارات هدایت، بیتا، صص 102 – 103.
15 الیگارشی یا خاندانهای حکومتگر ایران، ج 4: خاندان هویدا، گماشته صهیونیسم و امپریالیسم، تهران، رز، 1357.
16 بهاییان، چاپ 2، تهران، مشعر، 1383، فصل: حمایت سیاستهای خارجی از بهاییت، ص 588 به بعد.
17 بهرام افراسیابی، تاریخ جامع بهاییت (نوماسونی)، ص 406 به بعد.
18 علیاکبر ولایتی، ایران و تحولات فلسطین 1317 – 1357. ش /1939 – 1979. م، تهران، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارج، 1380، ص 149 به بعد.
19 عبدالهادی حایری، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، چ 2، تهران، امیرکبیر، 1364، ص 90.
20 یوسف فضایی، تحقیق در تاریخ و عقاید شیخیگری، بابیگری، بهاییگری… و کسرویگری، تهران، عطایی، 1383، صص 194 197.
21 ابوالفضل شکوری، جریان شناسی تاریخ نگاریها در ایران معاصر، تهران، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، 1371، صص 483، 316 – 317، 39 و 511.
22 سید سعید زاهد زاهدانی، بهاییت در ایران، چاپ 2، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1381، صص 145 و 224 – 225.
23 عبدالله شهبازی، «جستارهایی از تاریخ بهاییگری در ایران»، تاریخ معاصر ایران، سال 7، ش 27، پاییز 1382.
24 حسین آبادیان، بحران مشروطیت در ایران، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1383، ص 210 به بعد.
25 مصطفی آیت مهدوی، «موضع بابیان، ازلیان و بهاییان درباره ملیت»، مولفههای هویت ملی در ایران، مجموعه مقالات، ص 279 به بعد.
26 رضا زارع، ارتباط ناشناخته؛ بررسی روابط رژیم پهلوی و اسراییل (1327 – 1357)، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1384، ص 366 به بعد.
نویسنده:داوود مهرورز
منبع:نشریه: زمانه شماره نشریه: 61 سال: 1386 ماه: 7 تعداد صفحه: 25 ـ 28