آب زنید راه را زانکه نگار می رسد…

0 745

 

صبح امید انسانها امروز قدم به جهان نهاد، میلادش خجسته باد!

خداى بزرگ چون انسان را آفرید، او را اختیار عطا فرمود تا راه نیک از بد را خود اختیار کند و این اختیار او را بر دیگران مزیت بخشید چون آزادانه و بى هیچ اجبار راه خویش انتخاب می کند و حتى با خالق خویش هم می تواند از در مخالفت درآید.پیامبران را گسیل فرمود راه هدایت را به او نشان دهند تا حجت براو تمام گردد. طول سالیان و قرون کسانى ازآدمیان با وجود رسولان، راه هوس وکجى پیشه کردند و نگذاشتند برنامه اصلاح جهان تحقق یابد وخداى صبر نمود و مومنان را نیز به صبر دعوت فرمود تا روزگارى فرا رسد که وعده فرموده بود جهان را به دست آخرین ذخیره امامت، سرشار از عدالت کند…این وعده اى بود که همه رسولان نویدش را داده بودند. زمان گذشت تا گل امید در خانه حضرت عسکری سلام الله علیه در نیمه شعبان دیده به جهان گشود و عطر نفس های عدالت شمیم منتظران را خوشبو نمود…دوران غیبتش هم دوران آزمون بود تا منتظران حقیقى از دروغین، شناخته شود…

چشم به راه مقدم فرخنده اش هستیم که نام و یاد و راهش، رسواگر مدعیان دروغین رهائی است…آب زنید راه را زانکه نگار می رسد… 

اشعاری از دو مرجع عالیقدر هدیه به دوستان :

١.وحیدخراسانى

 

….قیامش منتهی الآمال خاتم       مقامش غایة الغایات عالم

ظهورش ترجمان اِنّی اَعلم       وجودش راز و رمز اسم اعظم

به او بر پا زمین و آسمان است       جهان جسم است و او جان جهان است

چو نامش زینت عرش برین است       کجا در دسترس آن نازنین است

امین وحی ربّ العالمین است       امان آسمانها و زمین است

الهی کی شب هجران سر آید       امید عالم امکان بیاید

ببارد بر جهان باران رحمت       در آید آفتاب از ابر غیبت

ز هجر روی او جان بر لب آمد       سر آمد عمر و آن جانان نیامد

خداوندا به سالار شهیدان       به آه زینب و اشک یتیمان

تو بگشا آن ید مشکل گشایش       نمایان کن رخ ایزد نمایش

در آور از ابر آن بدر الدّجی را       عیان کن طلعت شمس الضّحی را

بر آور حاجت ختم النّبییّن         به پا کن دولت طه و یس

همه در انتظار روز موعود         که کی آید دلیل راه معبود

در آرد اهل عالم را ز حیرت       به یمن دولت قرآن و عترت

حکومت می کند با عدل مطلق       شود مصداق جاء الحق محقق

زمان می پرورد عقل مجرّد       به دست قدرت آن سرّ سرمد

کسی که شد ولی عصر والعصر       ظهورش می شود تفسیر والفجر…

 

٢. صافى گلپایگانى:

 

 

شُکر فراوان که از عنایت یزدان/ بار دگر شد پدید نیمه‌ شعبان

فخرْ زمین می‌کند به روضه‌ رضوان/ از قدم پیشوای عالم امکان

حضرت صاحب زمان، ولیّ جهان‌بان

حجتِ بِن عسکری امام معظم/ آن که نظام جهان به اوست منظم

پیشرو و پیشوای اکبر و اعظم/ علّتِ غایی ز خلق عالم و آدم

سایه‌ حق، عین ‌حق، خلیفه‌ یزدان

شمس ولایت بود به نور فِشانی/ در طرب و شوق و ذوق عالی و دانی

ریز ز طبع منیر دُرّ معانی/ از پی مدح خدایگانِ جهانی

حضرت مهدی، امین قادر سبحان

حامی مستضعفان خلاصه‌ ایجاد/ آن‌که جهان را ز عدل می‌کند آباد

و آن که کَنَد ریشه‌ جهالت و بیداد/ محو نماید رسوم باطل و الحاد

قدرت حق، نور حق، یگانه‌ دوران

مولد سلطان دین امام مبین است/ مبدأ عصر جدید و دور نوین است

خرّم و بَهّاج آسمان و زمین است/ محفل جشن ولا بهشت برین است

عید سعید است و خلق، خرّم و شادان

روز ظهورش بزرگ روز خدایی است/ روز کمال عقول و جهل‌زدایی است

روز عدالت‌مآب و عدل نهایی است/ روز فلاح و نجات و روز رهایی است

روز امان است و روز عزّت انسان…

 

 

این هم ابیاتى از غزل شیرین و معروف فروغى بسطامى:

 

 

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟

کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟

غیبت نکرده ای که شوَم طالب حضور

پنهان نگشته ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من

با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

چشمم به صد مجاهده آیینه ساز شد

تا من به یک مشاهده شیدا کنم تو را

طوبی و سدره گر به قیامت به من دهند

یکجا فدای قامت رعنا کنم تو را

زیبا شود به کارگِه عشق کار من

هر گه نظر به صورت زیبا کنم تو را

 

و شعری هم ارسالی از سوی یکی از کاربران :

 

یک تبسّم!

 

غم مخور جانا که غمخوارت رسید/ مهربان مولا و آقایت رسید

شب گذشت و صبح صادق شعله زد/ غم رمید و موج شادی حلقه زد

آشکارا گویمت اى نور عین/ ماهتاب عرش نور مشرقین

نیمه شعبان که عید انبیاست/ آمد آن شاهى که نور اولیاست

دوستش داریم و قربانش رویم/ روز میلادش به دیدارش رویم

این نه تهران است شهری دیگر است / این نه ماه تیر ، ماهى دیگر است

ماه دلدارم ، امیر ماه هاست / روز میلادش فروغ روزهاست

کاش روح بندگى جاری شود/ قلبش از کردارما راضى شود

جشن ها برپاست در میلاد او / شورها برپاست اندر یاد او

یک تبسّم ازتو ای آرام جان/ زنده خواهد کرد این افتادگان

گاه میلادت زمان بیعت است/ وقت یاری وقت کار و خدمت است

گفت بابا دست از او بر مدار/ جان بابا خاطرش غمگین مدار

جمعه ها پیمان خود را تازه ساز/ جز به سازش ساز خودمحکم مساز 

گر معلم گر محصل گر طبیب/ گر نظامى گر مدیر و گر امیر

رهروی صادق برایش باش و دل / جز به او مسپار و فرمانش مهل

گاه شادی شد تبسم مى کنیم /  زیر لب با  او تکلم می کنیم

ذکر و یادش را مکرر می کنیم/ بیعت خود را مجدد می کنیم

ای امیر قلب های عاشقان/ ای امید صالحان و عارفان

دستگیر دست هاى ناتوان/ غمگسار مستمندان عاجزان

العجل  مولا صدایت می کنیم/ جان و مال خود فدایت می کنیم

ختم دفتر هم به نام پاک توست/ طینت این خاکیان ازخاک توست

 

ای به قربانت  تن و جان و روان/ العجل مولا امیر  انس و جان…

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

شانزده − 11 =