تضاد اصول و قدرت: واکنش‌های بهاییان به عدم حضور زنان در بیت العدل

0 1,306

چکیده:

در حالی که می‌دانیم زنان بهائی در بیت العدل به عنوان نهاد بین المللی حاکمیتی خود (مستقر در اسرائیل) اجازه حضور و کار ندارند. اما تشکیلات بهائیت برابری زنان و مردان را یکی از اصول بنیادین خود می‌داند و معرفی می کند!  این استثناء بر اساس آنچه به ‌عنوان تفسیرهای غیرقابل خطا از متون مقدس بهائی در نظر گرفته می‌شود، توجیه شده است. این مقاله به چگونگی شکل‌گیری این استثناء پرداخته و به بررسی چالش‌هایی که از سوی پژوهشگران لیبرال بهائی مطرح شده است، می‌پردازد. همچنین به واکنش‌های دستگاه اداری و اعضای جامعه بهائی نسبت به این چالش‌ها اشاره می‌کند. این مقاله نشان می‌دهد که در مواجهه با تناقض بین یک اصل اساسی مورد تأیید آموزه های بهائی و وفاداری به قدرت تشکیلاتی و دستگاه اداری بهائیت، اکثریت اعضای جامعه بهائی وفاداری به سازمان را انتخاب کرده‌اند. بنابراین علیرغم ادعای نصوص بهایی مبنی بر تساوی حقوق زن و مرد، زنان در بیت العدل اجازه عضویت ندارند.

مقدمه

طبق قانون تشکیلات، زنان بهائی در بیت العدل جایگاهی ندارند؛ این درحالی‌ست که می بینیم بهائیت به داشتن اصول اجتماعی آزاداندیشانه، از جمله برابری جنسیتی، تبلیغ می شود. برابری زنان و مردان نه تنها در متون رهبران بهایی (البته به طور متناقض) اشاره شده، بلکه به طور مکرر در بیانیه‌های عمومی نهادهای بهایی، پژوهش‌های به ظاهر علمی مبلغ های بهایی، و گفتمان های تبلیغی در جوامع محلی بهایی مورد بحث قرار می‌گیرد. آموزش و پیشرفت زنان نیز از اهداف رایج پروژه‌های خدمات اجتماعی در کشورهای در حال توسعه است، تا تشکیلات بتواند تناقض های موجود در نصوص را به گونه ای از اذهان محققان و جوامع آگاه دور سازد. [1]

مثلا گفته می شود زنان در انتخابات بهایی رأی می‌دهند و در بیشتر سطوح مدیریتی جامعه بهائی به صورت ابزاری ورود پیدا کرده اند. با این حال، باید در نظر داشت که این برابری و تساوی مطلق نیست. در مواردی، زنان و مردان در قوانین بهایی به دلیل تفاوت‌های جسمی یا با فرض وجود ساختار خانوادگی پدرسالارانه به گونه‌ای متفاوت مورد توجه قرار می‌گیرند و این یک نمونه کوچک از نقض حقوق تساوی در بهائیت است.

مطلب اصلی این است که تشکیلات بهائی اگرچه تعهد دارد تا نفوذ زنان بهائی به هر بخش جامعه را تشویق کند، اما در فعالیت‌های سیاسی نگرشی سکوت‌آمیز داشته و مشارکت در جنبش‌های زنان سکولار را تشویق نمی‌کند. نویسندگان بهائی در این موضوع مطرح کرده‌اند که بحث‌های بهائیان در مورد مسائل جنسیتی معمولاً عقب‌تر از بررسی‌های فمینیستی هستند و اگر ساده لوحانه نباشد حتما کودکانه به نظر می رسد! بعلاوه، بهائیان دیدگاه‌های محافظه‌کارانه‌ای در مورد اخلاق جنسی دارند، چون قوانین رهبران بهائی رابطه جنسی را فقط به ازدواج بین زن و مرد محدود نمی‌کنند و اما تشکیلات بیت العدل بعد از مدتی بیانیه و نظرات جدیدی از بحث ازدواج با محارم و همجنسگرایی صادر کرد؛ که همگی در رد برابری و تساوی حقوق زن و مرد ادعا شده است!

مبلغان بهائی با بیان ویژگی‌ های زنانه مانند دلسوزی و پرورش‌دهندگی، بیشتر بحث تساوی از منظر رهبران بهائی را به ارزش‌گذاری معنا کردند. و با امید به آینده (ای نامعلوم) موج اعتراضات را به نحوی در جامعه بهائی کنترل کرده اند. [3]

بزرگ‌ ‌ترین تناقض بین اصل کلی برابری جنسیتی و عمل بهایی، این است که زنان حق حضور در بیت العدل به عنوان بالاترین ارگان اجرایی فرقه بهائیت، که هر پنج سال یک‌بار برگزیده می‌شود و مقر آن در حیفا، اسرائیل است را ندارند. زنان جزو افرادی هستند که به انتخابات می‌پردازند، که شامل مجامع روحانی ملی (NSA) جهانی می‌شود؛ این نهادهای منتخب، امور جوامع بهایی در کشورهای مختلف را مدیریت می‌کنند، اما زنان اغلب برای انتخاب شدن واجد شرایط محسوب نمی‌شوند.

موضوع حذف زنان از عضویت در بیت العدل و دیگر سانسورهای حقوقی زنان در بهائیت مانند ارث، مهریه و…، معمولاً در ارائه‌های عمومی بهائیان کم‌اهمیت جلوه داده می‌شود، به طوری که برای بسیاری از تازه‌معتقدان، کشف این موضوع تنها پس از پیوستن به جامعه بهایی رخ می‌دهد. برای بهایی‌ها رایج است که انکار کنند این حذف حتی به موضع تشکیلات شان در مورد برابری جنسیتی ارتباطی دارد. با این حال، همانطور که با گسترش اینترنت در دهه 1990 کاملاً آشکار شد، همه اعضای جامعه بهائی به ویژه زنان در مورد رفع این تضاد بین اصل نصوص رهبران و عمل در بهائیت به عنوان یک کالت چندان خوش‌بین نیستند.

مسئله اینکه آیا عدم حضور زنان در بیت العدل قابل تغییر است یا نه، یا اینکه آیا این یک ویژگی غیرقابل تغییر در ساختار حکومتی بهایی است، موضوعی همیشگی برای بحث در طول دهه 1990 بود و به یک مسئله کلیدی تبدیل شد. بدین ترتیب خط مشی بهائیان لیبرال‌ را از محافظه‌کاران در مباحثات مربوط به تفسیر نصوص رهبران بهائی که در فضای مجازی جامعه بهایی‌ در جریان بود، جدا کرد.

در واقع، چون این موضوع طی سال‌ها توسط انواع مختلفی از افراد در اینترنت مورد بحث قرار گرفته است، به یک لنز مفید تبدیل شده که می‌تواند این کشمکش‌ها را مورد بررسی قرار دهد. این مسئله نگرانی‌هایی در مورد اقتدار درون جامعه بهایی و چالش‌هایی که از سوی بررسی‌های آکادمیک تاریخچه بهائیت به عنوان یک کالت به باورهای رایج آن وارد شده است، بازتاب می‌دهد.

وقتی با تناقضی در بهاییت مواجه می‌شویم که در آن برابری جنسیتی و تساوی حقوق و زن و مرد تنها به عنوان یک شعار وجود دارد، اما زنان در بیت العدل به عنوان بالاترین ارگان حکومتی این کالت اجازه حضور نداشته و کنار گذاشته شده‌اند، اکثریت اعضا ترجیح داده‌اند که وفاداری به سازمان بهائی را بر رعایت تبعیت از رهبران ترجیح دهند.

تلاش‌های لیبرال‌ها برای آشتی دادن این دو طیف از طریق بررسی تکامل این محرومیت رد شده است و به‌عنوان تلاش‌هایی برای تضعیف تشکیلات بهائی تلقی می‌شود. همچنین به عنوان برجسته‌ترین حامیان برابری کامل زنان در بهائیت، بهائیان لیبرال مورد تحریم یا تهدید به تحریم قرار گرفته‌اند تا بحث درباره امکان اصلاح این موضوع را به حاشیه برانند یا آن را ننگین کنند. در حالی که بیانیه‌های رسمی از سوی مدیریت سازمان بهائی به‌طور فعالانه و ایده‌آل گرایانه شعار برابری جنسیتی بهائیت را در جهان تبلیغ می‌کنند! به عنوان نمونه:

«… زنان بهایی نه تنها از بالاترین رده‌های سلسله‌مراتب کنار گذاشته شده‌اند، بلکه از آنها انتظار می‌رود به این محرومیت رضایت داشته باشند.»

زمینه تاریخی عدم‌ حضور زنان در بیت العدل:

به عقیده نویسنده (خانم کارن باکت) عدم حضور زنان در بیت العدل سابقه دیرین داشته که ازین‌رو به تحلیل رویکرد تاریخی رهبران بهائی و نحوه مدیریت و تفاسیر بهایی می‌پردازد:

الف-تاریخ بهائیت

بهائیت در قرن نوزدهم توسط میرزا حسینعلی بهاءالله (1817–92) بنیان‌گذاری شد. او پیشتر عضوی از جنبش میلی‌نیالیستی بابیه بود که توسط سید علی محمد (1819–50)، معروف به باب، بنیان‌گذاری شده بود. این جوان تاجر از شهر شیراز در جنوب ایران خود را قائم، شخصیت مهدوی که انتظار می‌رفت در اسلام شیعه ظهور کند، اعلام کرد. در سال 1850، باب اعدام شد و هزاران نفر از پیروان او قتل عام شدند که باعث شد بقیه پیروانش به زیر زمین پناه ببرند. بهاءالله زندانی شد و سپس به تبعید فرستاده شد، جایی که ادعا کرد او «من یظهره الله» است. قرار بود وی پس از باب ظهور کند و این فرقه رادیکال را به دینی مبتنی بر اصول تسامح نژادی و مذهبی و صلح تبدیل کرد. در وصیت‌نامه‌اش، بهاءالله پسر بزرگترش، عبدالبهاء (1892–1921) را به عنوان رهبر آیین و مفسر معتبر نوشته‌های خود منصوب کرد. به نوبه خود، عبدالبهاء نوه بزرگتر خود، شوقی افندی ربانی (1921–57) را به عنوان نگهبان منصوب کرد؛ مقامی موروثی که قدرت اجرایی و اختیار تفسیر متون بهائی را به او اعطا می‌کرد. از آنجا که او بدون فرزند و بدون انتخاب جانشین درگذشت، هیچ تفسیر معتبر دیگری ممکن نیست و بیشتر دیدگاه‌ها و ساختمان اداری او است که بهائیت را در قالب یک تشکیلات سازمانی و فرقه ای همان‌طور که امروز می‌شناسیم، شکل داده است.

ب_تفاسير ابهام انگیز بهائیت از عضویت زنان در بیت العدل

بهاءالله در نوشته‌های خود پیش‌بینی کرده بود که بهائیت توسط نهادهای مشورتی به نام «خانه‌های عدالت» اداره شود. اما این سازماندهی به مرور زمان و به ویژه در دوران وزارت شوقی افندی شکل گرفت و خانه عدالت جهانی فقط در سال 1963 انتخاب شد. اگرچه تنها نوشته‌های بهاءالله به عنوان رهبر کاریزماتیک بهائیت شناخته می‌شود، اما تفسیرهای جانشینان او و دیگر رهبران بهائی، عباس افندی و شوقی افندی، نیز اهمیت زیادی دارند. در عمل، از نظر باور و عملکرد بهائی‌ها، این تفسیرها تقریباً وزن یکسانی دارند.

یکی از نشانه های کالت بودن بهائیت، وجود رهبری کاریزماتیک حتی برای جانشینان بهاءالله است. این باور و پایبندی بهائیان که با عنوان عهد و میثاق در جامعه بهائی مطرح می شود، عاملی برای پذیرفتن و تبعیت بی قید و شرط از رهبران بهائی است. زیرا هرگونه مخالفت با رهبران ضد وحدت شناخته می شود. لذا گرایش به ترک تشکیلات به عنوان بدترین عهد شکنی در نظر گرفته شده و تهدید به اخراج و تحریم از تمامی حقوق خانوادگی و انسانی و اجتماعی آن فرد توسط بهائیان می شود.[4] بنابراین تبدیل جنبه الهی و یا کاریزمای رهبر یک فرقه و جایگزینی آن با بیت العدل در حیفا و قداست بخشی به اعضای آن خود سیاستی غیر قابل قبول در بین بهائیان شمرده می شود و از طرفی واکنش به آن پیگردهای سختی را برای اعضای بهائی به دنبال خواهد داشت.

تفسیرهای متون رهبران بهایی که خدمت زنان در بیت العدل را ممنوع می‌کنند، مبتنی بر استفاده بهاءالله از واژه عربی «رجال» به معنای «مردان» برای توصیف اعضای آن است. با این حال، این واژه آن‌طور که در ابتدا به نظر می‌رسد، کاملاً روشن نیست، زیرا در زبان فارسی، این واژه می‌تواند به افراد برجسته یا معروف، بدون توجه به جنسیت نیز اطلاق شود. [5]

به هر حال، بهاءالله هیچ دستور مستقیمی برای عدم حضور زنان در بیت العدل و محدود کردن عضویت در خانه‌های عدالت به مردان نداده است، تنها در بهترین حالت، فرضی وجود دارد مبنی بر اینکه اعضای آن باید مرد باشند.

در قرن نوزدهم در خاورمیانه، زنان تحصیل‌کرده بسیار کمی وجود داشتند که برای خدمت در چنین نهادی آماده باشند، و جلسات مختلط جنسیتی به عنوان اقدامی غیراخلاقی تلقی می‌شد. در واقع، در ایران تا سال 1954 زنان اجازه نداشتند در مجامع روحانی محلی و ملی خدمت کنند، که این تا چهل سال بعد از همتایان غربی خود بود.

زمانی که بهائیت در دهه 1890 در ایالات متحده مستقر شد، زنان بهائی در دفاتر مختلف خدمت می‌کردند، اما طبق دستور معلمان ایرانی که توسط عبدالبهاء فرستاده شده بودند، شوراهای حکومتی منتخب جوامع بزرگ بهایی به طور انحصاری مردانه شدند! زنان بهائی شوراها و کمیته‌های جداگانه خود را تشکیل دادند. بسیاری از آنان از این وضعیت ناراضی بودند و تنش‌های زیادی بین این نهادهای جداسازی‌شده وجود داشت. [7] در سال 1902، کورین ترو، یکی از برجسته‌ترین اعضای این گروه زنان بهائی، به عبدالبهاء نامه ای نوشت و از او خواست تا اجازه دهد زنان بهایی در هیئت مدیره حکومت شیکاگو خدمت کنند. پاسخی که او دریافت کرد، همچنان کلید عمل امروز جامعه بهائی است:

“بدان ای کنیز، که در نظر بهاء، زنان همانند مردان شمرده می‌شوند و خداوند تمامی انسان‌ها را به تصویر خود آفریده است و در شباهت خود. یعنی مردان و زنان به یک اندازه مظهر نام‌ها و صفات خداوند هستند و از منظر روحانی هیچ تفاوتی بین آنان وجود ندارد. هر که به خدا نزدیک‌تر شود، همان مورد پسندتر است، خواه مرد باشد یا زن. چه بسیاری از کنیزان پرشور و فداکار بوده‌اند که در پناه بهاء، از مردان پیشی گرفته و از مشهورترین‌های زمین برتر شده‌اند. خانه عدالت، اما طبق نص صریح قانون خدا، مختص مردان است؛ این برای حکمتی از خداوند است که به زودی همچون آفتاب در میانه روز روشن خواهد شد. اما شما ای کنیزان دیگر که مشتاق عطرهای آسمانی هستید، مجالس مقدس برگزار کنید و مجامع روحانی تأسیس کنید، زیرا این‌ها اساس پخش عطرهای شیرین خدا، بلند بردن کلمه او، روشن کردن چراغ رحمت او، نشر دین او و ترویج تعالیم او هستند، و چه نعمتی بزرگتر از این وجود دارد؟ [8]

ج_ساز و کار مدیریت جامعه بهائی توسط بیت العدل

بخشی از ابهام در اینجا به این دلیل است که اصطلاحات بهایی برای نهادهای اداری هنوز در حال تغییر و تحول بود. در حالی که «خانه عدل» (معادل عربی: بیت العدل) واژه‌ای است که بهایی‌ها از آن استفاده کردند. در حال حاضر بهایی‌ها برای نامگذاری شوراهای ملی و محلی از اصطلاح «مجمع روحانی» استفاده می‌کنند. لذا «خانه عدل» تنها برای مرکز بین‌المللی منتخب در حیفا اختصاص یافته است. با این حال، در جامعه‌ اولیه بهاییان در آمریکا، نهادهای انتخابی نام‌های مختلفی مانند «هیئت مشاوران» و «محفل روحانی» داشتند و اصطلاح عربی «خانه عدل» طبق دستور عبدالبها اجتناب می‌شد، چرا که می ترسیدند به نظر برسد این نهادها ادعای اقتدار دولتی دارند.

تا سال 1911، «محفل روحانی» می‌توانست به هر گردهمایی بهایی اطلاق شود و معمولاً به کل جامعه محلی به عنوان«مجمع» اشاره می‌شد.[9] اما برای بهایی‌های امروزی، که بیشتر آنها از زمینه تاریخی این موضوع بی‌خبرند، نامه‌ی عبدالبها به نظر می‌رسد که ممنوعیت حضور زنان در بیت العدل را تایید می‌کند و به‌طور کلی به‌عنوان توجیهی برای این حذف نقل می‌شود.

کورین ترو همچنان بر این موضوع پافشاری کرد و در سال ۱۹۰۹ نامه‌ای دیگر از عبدالبها دریافت کرد که در آن گفته شده بود زنان می‌توانند در تمامی مسئولیت‌ها جز «بیت العدل» خدمت کنند، با استفاده از اصطلاح عربی «بيت العدل العمومى». اداره بهایی‌ها استدلال می‌کند که این یک اصطلاح فنی است که به‌طور خاص به خانه عدل اعظم اشاره دارد و در وصیت‌نامه عبدالبها نیز به همین شکل استفاده شده است، که در آن مسئولیت‌ها و شرایط انتخاب آن توضیح داده شده‌اند.[10]

با این حال، برخی از پژوهشگران بهایی اشاره کرده‌اند که واژه‌ «العمومی» همچنین می‌تواند به معنی «عمومی یا همگانی» باشد و مسئله‌ای که فوراً برای کورین ترو و جامعه بهایی آمریکا مطرح بود، عضویت در شوراهای محلی منتخب بود، نه یک نهاد بین‌المللی نظری که در آن زمان وجود نداشت و پنجاه سال دیگر انتخاب نمی‌شد.

در واقع، این نامه‌ی دوم کمیته‌های موجودی را نام می‌برد که عبدالبها به ترو یادآوری می‌کند که زنان بهایی را می توان تشویق به خدمت در آن‌ها کرد، حتی اگر از «بیت العدل» کنار گذاشته شده باشند. با این حال، ترو خود این نامه را فقط به‌عنوان اشاره به نهاد بین‌المللی تفسیر کرد و دوباره شروع به لابی برای انتخاب زنان بهایی کرد، اما محفل شیکاگو مردد بود تا تفسیر او را بپذیرد یا سیاست را تغییر دهد. [11]

مسأله نهایتاً در طول بازدید عبدالبهاء از آمریکا در سال 1912 حل شد، زمانی که او خواستار انتخاب یک شورا با ترکیب جنسیتی در شیکاگو شد. تاریخ‌نگاران بهایی همچنان در مورد اینکه آیا این زمانی بود که او حکم قبلی خود را لغو کرد، یا اینکه صرفاً آنچه را که در نامه 1909 گفته بود تایید کرده است، که به نظر می‌رسد فقط زنان را از عضویت در «بیت العدل جهانی» مستثنی می‌کند، بحث می‌کنند.

موضع رسمی اداره بهایی این است که این نامه دوم فقط نامه 1902 را روشن کرد و هیچ‌کدام از این نامه‌ها برای محفل روحانی که در شیکاگو به نام آن شناخته می‌شد، بلکه برای نهاد بین‌المللی که در آینده ایجاد می‌شد، اعمال نشده بود.[12]

برخی از کاربران اینترنت پیشنهاد کرده‌اند که عبدالبهاء به جای تغییر تفسیر خود از متن، ممکن است تصمیم گرفته باشد که این کمیته‌های منتخب «خانه‌های عدالت» نباشند و در واقع او چندین نامه نوشت که به وضوح تفاوت بین مجامع روحانی و نهاد موجود در متون بهایی را بیان کرده و گفته بود که هنوز وقت آن نرسیده است که این نهاد انتخاب شود.[13] با این حال، عبدالبهاء این تفاوت را از سال 1901، مدت‌ها قبل از تصمیم خود برای اجازه دادن به انتخاب زنان، مطرح کرده بود، بنابراین احتمالاً این عامل در حکم جدید او تأثیر نداشته است.

این مسأله همچنان مبهم است، زیرا او ابتدا به هیئت شیکاگو به عنوان «خانه عدالت» اشاره کرده بود و شوقی افندی بعدها تفسیر کرد که عبدالبهاء این دو نهاد را از نظر تمام مقاصد و اهداف، مشابه در نظر گرفته است.[14]

به نظر می‌رسد که عبدالبهاء به جای تلاش برای تعیین یک رویه یکنواخت، رویکردی انعطاف‌پذیر به این مسأله داشت. برای مثال، در سال 1911، او به جامعه کِنووشا در ویسکانسین توصیه کرد که تنش‌ها بین مردان و زنان بهائی را با انتخاب شوراهای جداگانه برای هر کدام حل کنند. در همان سال، او به جامعه نیویورک توصیه کرد که تعداد اعضای هیئت خود را به 27 نفر گسترش دهند و زنان بهائی نیز در آن انتخاب شدند. برخی از جوامع کوچکتر هیچ‌گاه هیئتی که تمام اعضای آن مرد ها باشند، نداشتند یا اصلاً کمیته‌ای منتخب نداشتند!! [15]

آخرین ارجاع شناخته شده‌ای که عبدالبهاء به این مسأله داشت، نامه‌ای بود که در سال 1913 در پاریس نوشته شد و به طور مشتاقانه امتیازات فوق‌العاده‌ای که زنان در نهایت به دست خواهند آورد، از جمله ورود آن‌ها به سیاست، را توصیف می‌کرد و در عین حال گفت که بهاءالله عضویت در خانه عدالت را به مردان محدود کرده است.[16] علاوه بر این، هیچ نسخه اصلی فارسی از این نامه موجود نیست، بنابراین هیچ‌گونه اطمینانی از دقت ترجمه وجود ندارد. حتی نام گیرنده نیز ناشناخته است! [17]

موقعیت شوقی افندی، اما، واضح‌تر است. چهار نامه جداگانه که به نمایندگی از او نوشته شده‌اند، به نامه 1902 اشاره دارند و موضع عبدالبهاء را به‌عنوان اجازه دادن به حضور زنان در تمام نهادهای منتخب و منصوب به‌جز خانه عدالت جهانی تفسیر می‌کنند. این بیانات هستند که عمل به آن‌ها به‌طور معمول در جامعه بهایی پذیرفته شده است. هیچ‌کدام از این نامه‌ها که توسط دبیران شوقی افندی نوشته شده‌اند به نامه‌های 1909 یا 1913 اشاره نمی‌کنند، بلکه تنها به وعده‌ای در نامه 1902 اشاره دارند که علت این استثناء (عدم حضور زنان در بیت العدل) به ‌زودی «مانند خورشید در اوج ظهر روشن خواهد شد!» [18]

بسیاری از بهایی‌ها که به هر دو مفسر به‌عنوان افرادی که جایگاه رهبری اعضای جامعه بهائی را دارند (شخصیت کاریزماتیک با جنبه تقدسی)، از این که شوقی افندی ممکن است نیت‌های پدر بزرگ خود را اشتباه تفسیر کرده باشد یا حتی اینکه عبدالبهاء ممکن است بین نوشتن نامه‌هایش به کوریین تروا و بازدیدش از ایالات متحده نظر خود را تغییر داده باشد، نگران هستند.

نتیجه گیری

بهائیان برای عبور از چالش تناقض بین نصوص رهبران و دستورات سازمانی بیت العدل در مورد برابری جنسیت‌ها و محرومیت زنان از حضور در بیت‌العدل به روش‌های مختلف پاسخ هایی می‌دهند، اما اکثر آنها برای حفظ باورهایشان به یک رهبری کاریزماتیک مقتدرانه، حاضر به توافق با اصل وسیع‌تری هستند. تلاش‌های پیروان لیبرال برای تفسیر زمینه تاریخی به گونه‌ای که اجازه دهد این محرومیت برداشته شود، رد شده است. اگرچه اقلیتی قابل توجه از بهائیان حداقل تا حدی نسبت به موضوع محرومیت زنان از بیت‌العدل ناراضی هستند، اما اکثریت قریب به اتفاق این سیاست را می‌پذیرند، حتی اگر برخی آن را قابل تغییر بدانند! بنابراین هیچ جنبش مردمی نمی تواند برای اصلاح این ساختار بوجود بیاید. یا بهتر بگوییم، دشوار است که یک جنبش سازمان‌یافته در جامعه‌ای که ارائه ساده مباحث تاریخی و متنی به عنوان حمله به دین (!!) تلقی می‌شود، شکل بگیرد. زیرا هرگونه حرکت اعتراضی سازمان‌یافته به عنوان «نقض عهد» در نظر گرفته می‌شود و منجر به اخراج و تحریم آن عضو خواهد شد. بنابراین معترضان بهائی به یک گروه پراکنده از افرادی که دیدگاه مشترکی دارند، باقی می‌مانند. هیچ «جنبش زنانی» در بهائیت وجود ندارد که قابل مقایسه با سایر گروه‌هایی از جنس کالت باشد. در واقع، با توجه به اهمیت برابری جنسی در هویت بهائی، مردان بهائی نیز به اندازه زنان بهائی احتمال دارد که به محرومیت اعتراض کنند. به طور کلی، احساس از دست رفتن فرصت به وجود می‌آید. کتب رهبران بهائی به صراحت بر برابری مردان و زنان تأکید می‌کنند و ترویج این اصل بخش اساسی از هویت بهائی است، به ویژه در میان بهائیان غربی. با این حال، محرومیت زنان از عضویت در بالاترین مقام انتخابی باعث ایجاد فرهنگ انکار شده است. حتی برخی از بهائیان را به تفکرات جنسیتی و کلیشه‌ای درباره زنان سوق داده است تا این موضوع را توضیح دهند.


نویسنده : خانم کارن باکت ( Mrs. Karen Dee Hayre)

خانم كارن باكت ( یک خانم معلم آمریکائی ساکن در ایالت کالیفرنیا )، يكي از معترضان و منتقدان بهائيت است كه بعد از ۱۴ سال عضويت فعال در جامعه بهائي به دليل مواضع انتقادي كه از سال 1999 داشت، مورد سرزنش تشكيلات بهائی قرار گرفت و مجبور به كناره‌گيری شد. او معتقد است كه بروكراسی و كاغذ بازی در بهائيت جانشين روحانيت و معنويت شده است. او به قدرت خداگونه‌ تشكيلات در نزد بهائيان، معترض است. به‌ نظر او، ديدگاه افراد تشكيلاتی قديمی و ثابت در محافل، عملاً راه هرگونه پيشرفت را از بهائيت، گرفته است. افراد تشكيلاتی نه‌تنها امكان فعاليت را به ديگران نمی دهند، بلكه افراد فرهيخته و دانشمند را كه ديدگاه و برداشتی متفاوت با برداشت رهبری بهائيت دارند، شناسایی و تخطئه کرده و اخراج می کنند.

برای مطالعه بیشتر و دانلود فایل اصلی مقاله اینجا کلیک نمایید.

پاورقی:
(1). طبق وصیت بهاءالله در لوح عهدی، جانشین او فرزندش محمد علی افندی و سپس عباس افندی معرفی شده است. اما پس از مرگ وی، عباس عبدالبهاء به وصیت عمل نکرده خود را تنها جانشین پدر معرفی می کند و نوه دختری اش، شوقی افندی را ولی امر بعدی می خواند.

مراجع:
[1]. See, for example, “The Advancement of Women,” available at , accessed 8 October 2005.
[2]. Trevor R. J. Finch, “Unclipping the Wings: A Survey of Secondary Literature in English on Baha’i Perspectives on Women,” Baha’i Studies Review 4, no. 1 (1994), available at , accessed 8 October 2005. See also Susan S. Maneck, “Women and the Baha’i Faith,” Religion and Women, ed. Arvind Sharma (Albany: State University of New York Press, 1994), 211–27, also available at , accessed 8 October 2005.
[3]. Universal House of Justice, “The Promise of World Peace,” October 1985, available at <http://bahai-library.com/published.uhj/world.peace.html>, accessed 8 October 2005.
[4]. Schismatics are the primary targets of excommunication, or in Baha’i termi-nology, declared “covenant breakers.” Baha’is have been declared covenant breakers for other reasons, however, such as refusing to shun relatives who have been excommunicated. See Moojan Momen, “The Covenant,” available at
<http://bahai-library.com/encyclopedia/covenant.html>, accessed 8 October 2005.
[6]. A more thorough examination of Baha’u’llah’s thinking on gender issues can be found in Juan R. I. Cole, Modernity and the Millennium: The Genesis of the Baha’i Faith in the Nineteenth-Century Middle East (New York: Columbia University Press, 1998), 163–87.
[7]. Robert H. Stockman, The Baha’i Faith in America: Early Expansion 1900–1912 (Oxford: George Ronald, 1995), 46–63. See also Anthony A. Lee, Peggy Caton, Richard Hollinger, Marjan Nirou, Nader Saiedi, Shahin Carrigan, Jackson Armstrong-Ingram, and Juan R. I. Cole, “The Service of Women on the Institutions of the Baha’i Faith,” unpublished typescript, 1988, available at <http://www.h-net.org/~bahai/docs/vol3/wmnuhj.htm>, accessed 8 October 2005.
[8]. Abdu’l-Baha, Selections from the Writings of ‘Abdu’l-Baha (Haifa: Baha’i World Center, 1978), 79–80.
[9]. Stockman, The Baha’i Faith in America, 394–96.
[10]. A rejection of the argument that the Chicago House is referred to in the 1909 letter is referred to in a Research Department memorandum to the Universal House of Justice, “Translation of ‘Umumi’ in the Tablets of ‘Abdu’l-Baha,” 30 March 1997, available at , accessed 8 October 2005.
[11]. Robert Stockman, “Notes on the Thornton Chase papers 1910–1912,” n.d., available at <http://bahai-library.com/resources/chase.papers/ch.1910-12.html>, accessed 8 October 2005.
[12]. Universal House of Justice, “Translation of ‘Umumi’ in the Tablets of ‘Abdu’l-Baha’.” For a more general rejection of the argument that Baha’i texts allow for women’s exclusion to be overturned, see “Letter to the Spiritual Assembly of the Baha’is of New Zealand,” 31 May 1988, available at <http://bahai-library.com/uhj/women.uhj.html>, accessed 8 October 2005.
[13]. For example, see ‘Abdu’l-Baha, “Letter to the Spiritual Assembly of Kenosha, Wisconsin,” 4 March 1911, and “Letter to Albert Windlust,” 23 October 1913. Both of these unpublished letters are available from the Baha’i National Archives, Wilmette, Illinois.
[14]. Shoghi Effendi, World Order of Baha’u’llah (Wilmette, Ill.: Baha’I Publishing Trust, 1938), 6.
[15]. Stockman, Baha’i Faith in America, 338–39.
[16]. ‘Abdu’l-Baha, Paris Talks (Wilmette: Baha’i Publishing Trust, 1972), 181–84, available at <http://www.ibiblio.org/Bahai/Texts/EN/PT/PT-59.html>, accessed 8 October 2005.
[17]. Sen McGlinn “PT—Example of unauthentic text,” posted to talisman9@ yahoogroups.com, 16 September 2003. McGlinn argues that the translation of this letter is misleading.
[18]. Lee, et. al., “The Service of Women on the Institutions of the Baha’i Faith,” n.p.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

15 − چهار =