عباس افندی ( ملقب به عبدالبهاء)

0 871

مقاله ی پیش رو به معرفی اجمالی جناب عبدالبهاء پرداخته است. از جمله این که بیوگرافی عبدالبهاء، منازعات اتفاق افتاده بر سر جانشینی بهاءالله، رابطه ی عبدالبهاء با سران استعمار و تعالیم دوازده گانه ی بهائیت در این نوشتار به چشم می خورد.

 

عباس افندی (۱۲۶۰-۱۳۴۰) ملقب به عبدالبهاء، پسر ارشد میرزا حسینعلی است و نزد بهائیان جانشین وی محسوب می گردد.بحران جانشینی بهاءالله تا حدود زیادی یادآور بحران جانشینی سید کاظم رشتی و سید علی محمد باب است. کانون اصلی بحران، مناقشه رهبری میان عباس افندی و برادرش،‌ محمد علی بود.منشأ‌ این مناقشات، صدور «لوح عهدی» ازسوی میرزا حسینعلی بود که در آن جانشین خود را عباس افندی (و به تعبیر او: غصن اعظم) و بعد از او محمد علی افندی (غصن اکبر) معین کرده بود. او در این لوح، ضمن تأکید بر این که به (انزال آیات) اشتغال داشته، ‌پیروانش را به دوری از کینه و نزاع و سخنان ناروا  فراخوانده و توصیه کرده بود که زبان را به گفتار زشت نیالایند و گویا به یاد منازعات گوناگون گذشته خود و برادرش، ‌عبارت قرآن «عفا الله عما سلف» (خدا آن چه را که پیش از این روی داد می بخشد) را افزوده بود. (1)هر چند عبدالبهاء (عباس افندی) سرانجام بر برادرش غلبه یافت، اما در بادی امر، کلیه منتسبین به بهاءالله، به استثنای هفت نفر، ‌بر مشارالیه شوریده و با محمد علی همراه شدند.دور نمی نماید که این گرایش به محمد علی ناشی از نقشی بوده است که اودر نشر و توزیع آثار پدرش داشت، وی در سال ۱۳۰۸، از جانب میرزا حسینعلی به هند رفت و آثار وی را به چاپ رساند. پیروان آیین بهائی، از این حیث، مرهون وی اند. (2)سردمدار منکران عبدالبهاء،‌ میرزا آقاجان کاشانی نخستین مؤمن و کاتب بهاءالله بود. او و چند تن از نزدیکان و فرزندان میرزا حسینعلی با نوشتن نامه هاو کتاب هایی به فارسی و عربی و فرستادن پیام برای بهائیان، در مقام انکارجانشینی مقام عبدالبهاء بر آمدند و وی را خارج از «دین بهاء» خواندند. (3)بار دیگر منازعات آغاز شد و هر یک از دو طرف در نوشته هایشان از تعبیرات زشت و نسبت هایی چون سرقت اوراق و الواح ‌،‌ و حتی احکام در حق یکدیگردریغ نکردند. (4) منابع بهائی نقل می کنند که محمد علی و طرفداران او در ایجاد تضییقات حکومتی برای عبدالبهاء، زندانی شدن و حتی توطئه قتل او دست داشته اند (5) این منازعات، مانند موارد قبل، برای عده ای سؤال برانگیز بود و به تعبیر برخی منابع بهائی (6)، بر حیثیت امر بهائی لطمه وارد ساخت. (7) عبدالحسین آیتی، بعد از آن که آیین بهائی را رها کرد، در کتاب کشف الحیل (8) چکیده ای از مطالب کتاب «مواردی برای مطالعه درباره آیین بابی» ادوارد براون را در باره منازعات دو برادر نقل کرده است.

عبدالبهاء‌، در مقام رهبری بهائیان و با تأکید بر این که هیچ ادعایی جز پیروی از پدرش و نشر «تعالیم» او ندارد، با توجه به اوضاع اجتماعی و دینی و به منظورجلب رضایت مقامات عثمانی،‌ رسماً و با التزام تمام، در مراسم دینی اسلامی،از جمله نماز جمعه شرکت می کرد و به بهائیان سفارش کرده بود که در آن دیاربه کلی از سخن گفتن در باره آیین جدید بپرهیزند. (9)او هم چنین برای حکومت های مختلف به تناسب اوضاع سیاسی دعا می کرد؛ برای نمونه بنا به دستور عبدالبهاء، بهائیان باید پیوسته برای الکساندر سوم امپراتور روس (که به پیروان آیین بهائی اجازه ساختن معبد (مشرق الاذکار) در عشق آباد را داده بود)، تأیید و تسدید را ازخداوند مسئلت می کردند. (10)

حکومت عثمانی نیز،‌ با توجه به بی اعتنایی ناصرالدین شاه نسبت بهنامه میرزا حسینعلی و احتمالاً برای رفع یا تخفیف سختگیری های موجود باعبارت «الدوله العلیه العثمانیه و الخلافه المحمدیه» مشمول دعای او بود. (11) با این همه، به سبب سوابق طولانی بابیان و بهائیان در خاک عثمانی و نیز بروزدرگیری های جدی بین عبدالبهاء‌ و برادرش، مشکلاتی از سوی سلطان عبدالحمید عثمانی برای او پدید آمد و از سال ۱۳۱۹ تا  ۱۳۲۷ که عبدالحمید ازسلطنت خلع و دوره جدید حکومت عثمانی آغاز شد، وی تحت نظر بود .

در اواخر جنگ جهانی اول، ‌در شرایطی که عثمانی ها درگیر جنگ با انگلیسیها بودند و آرتور جیمز بالفور، وزیر خارجه انگلیس، ‌در صفر ۱۳۳۶/ نوامبر ۱۹۱۷ اعلامیه مشهور خود مبنی بر تشکیل «وطن ملی یهود» در فلسطین را صادرکرده بود،‌ مسائلی روی داد که جمال پاشا، فرمانده کل قوای عثمانی، عزم قطعی بر اعدام عبدالبهاء و هدم مراکز بهائی در عکا و حیفا گرفت.برخی مورخان، منشأ این تصمیم را روابط پنهان عبدالبهاء با قشون انگلیس، ‌کهتازه در فلسطین مستقر شده بود، می دانند. منابع بهائی نیز نوشته اند که او مقدار زیادی گندم از املاک خویش ذخیره کرده بود و آنها را در اختیار قشون انگلیس گذاشت، اما معمولاً در منابع بهائی، ‌تصمیم جمال پاشا را به سعایت های «ناقضین» (طرفداران محمد علی افندی) نسبت می دهند (12) و در عین حال تصریح می کنند که لرد بالفور در همان روز وصول خبر به جنرال النبی سالار سپاه انگلیس در فلسطین دستور تلگرافی صادر و تأکید نمودکه «به جمیع قوا در حفظ و صیانت حضرت عبدالبهاء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشند.» (13)

ظاهراً برای سپاسگزاری از این عنایت دولت انگلیس بوده است که بلافاصله بعد از آن که حیفا در ذیحجه ۱۳۳۶/ سپتامبر ۱۹۱۸، به تصرف قشون انگلیس درآمد، عبدالبهاء برای امپراتور انگلیس، ژرژ پنجم، دعا کرد و از این که سراپرده عدل در سراسر سرزمین فلسطین گسترده شد به درگاه خدا شکر گزارد. (14)

دریافت نشان شهسواری (نایت هود) از دولت انگلیس و ملقب شدن وی به عنوان «سر» نیز بعد از استقرار انگلیسی ها در فلسطین صورت گرفت. (15)

عبدالبهاء در۱۳۴۰ (۱۳۰۰ش) درگذشت و در حیفا به خاک سپرده شد و در مراسم خاکسپاری او نمایندگانی از دولت انگلیس حضور داشتند و وینستون چرچیل، ‌وزیر مستعمرات بریتانیا، با ارسال پیامی مراتب تسلیت پادشاه انگلیس را به جامعه بهائی ابلاغ کرد. (16)

از مهم ترین رویدادهای زندگی عبدالبهاء، سفر او به اروپا و امریکا بود. پس از خلع عبدالحمید از سلطنت، محدودیت های عبدالبهاء نیز برطرف شد و او در سال ۱۳۲۸، به دعوت بهائیان اروپا و امریکا از فلسطین به مصر و از آن جا به اروپا و یک بار دیگر به امریکا رفت. این سفر از آن جهت اهمیت دارد که نقطه عطفی در ماهیت آیینبهائی محسوب می گردد. پیش از این مرحله، آیین بهائی بیشتر به عنوان یک انشعاب از اسلام بروز کرده بود و حتی رهبران بهائی، در برخی مواضع، ‌در بلاد عثمانی خود را شاخه ای از متصوفه شناسانده بودند (عبدالبهاء در آخرین روز زندگی در مراسم نماز جمعه شرکت کرده بودند (17))؛ در آن مرحله، رهبران و مبلغان این آیین برای اثبات حقانیت خود از متون قرآن و حدیث به جستجوی دلیل می پرداختند (برای نمونه، نوری، ایقان، گلپایگانی، فرائد) و آن ها را برای مخاطبانشان که مسلمانان و به ویژه شیعیان بودند، مطرح می کردند.

پیروان اولیه آیین بهائی نیز از دین جدید همین تلقی را داشتند و به همین سبب،مهم ترین متن احکامی این آیین، «اقدس»، از حیث صورت، ‌تشابه کامل بر متون فقهی اسلامی دارد و به ادعای منابع متأخر بهائی، ‌با توجه به محیط معتقدات مذهبی ایران و سوابق عقیده و سنت و عرف و عادت مردم، در زمان پیدایی این آیین و فقط به اعتبار شیعیان و ایرانیان معاصر با ظهور آیین بهائی تدوین شده است. (18)

اما شرایط تاریخی و فاصله گرفتن رهبران بهائی از ایران و نیز عدم موفقیت درجلب نظر مخاطبان اولیه، و نیز مهاجرت شماری از پیروان این آیین به کشورهای غربی و آشنایی رهبران بهائی با اندیشه های جدید در دوره اقامت در بغداد و استانبول و عکا، عملاً سمت و سوی این آیین را تغییر داد و آن را از صورت آشنای دین های شناخته شده، به ویژه اسلام، دور کرد.

برخی محققان، یکی از دلایل عدم نشر کتاب اقدس در چند دهه اخیر، ‌و نیز ترجمه نشدن آن به زبان های اروپایی، را همین تغییر روش می دانند.عبدالبهاء، ‌در سفر سه ساله خود آن چه را که بهائیان به عنوان تعالیم دوازده گانه می شناسند، ولی عملاً به هجده تعلیم بالغ می شود (19)، مدون و معرفی نمود و تعالیم باب و بهاء را با آن چه در قرن نوزدهم درغرب، خصوصاً روشنگری و مدرنیسم و اومانیسم متداول بود، آشتی داد.

به عبارت دیگر تعلیمات آیین بهائی با سفر عبدالبهاء به غرب طنین دیگری یافت. برخی از این تعالیم در گفتار و نوشتار میرزا حسینعلی نوری مستتر بود و برخی دیگر نتیجه مطالعات، ‌تجربیات و برخوردهای عبدالبهاء با تفکر غربی، به ویژه الهیات جدید مسیحی و نیز اندیشه ها و آمال ترقی و تجدد در مغرب زمین بود. (20) نمونه ای از این جمع آوری و التقاط که تفاوت تعالیم بهایی قبل و بعد از سفر عبدالبهاء به غرب را چشمگیر می سازد تعلیم راجع به لسان اسپرانتو است که در اوایل قرن بیستم طرفدارانی یافته بود، ولی به زودی غیر عملی بودن آن آشکار شد و در بوته فراموشی افتاد. (21) موارد دیگر تعالیم دوازده گانه عبارت است از‌:‌ ترک تقلید (و به تعبیر متداول نزد بهائیان: ‌تحری حقیقت)، تطابق دین با علم و عقل، وحدت اساس ادیان، ‌بیت العدل، وحدت عالم انسانی، ترک تعصبات، الفت و محبت میان افراد بشر، تعدیل معیشت عمومی، تساوی حقوق رجال و نساء،‌ تعلیم و تربیت اجباری، صلح عمومی و تحریم جنگ .عبدالبهاء این تعالیم را از ابتکارات پدرش قلمداد می کرد و در مواضع گوناگون گفته بود که پیش از او چنین تعالیمی وجود نداشته است. (22) ولیکن با این حال، در معرفی آیین بهائی و آن چه میرزا حسینعلی آورده است، بر ایننکته که او به «تجدید تعالیم انبیاء» پرداخته است و گفته:

«اساسی که جمیع پیغمبران گذاشتند آن اساس بهاءالله است و آن اساس، وحدت عالم انسانی است، ‌آن اساس محبت عمومی است، و آن اساس صلح عمومی بین دول است و…» (23)

نیز تأکید کرده است. عبدالبهاء چندین کتاب نیز نوشت که اهم آن ها بدین قرار است:

مقاله شخصی سیاح، گزارشی است از زبان یک سیاح موهوم، در باره تاریخ باب و بهاء (24)

مفاوضات،‌ مکاتیب، ‌خطابات، هر سه مشتمل بر مطالب مختلف و سخنرانی ها و نامه های او تذکره الوفاء که زندگی نامه شماری از قدمای آیین بهائی است  

 

توجه: پرفسور محمود صدری استاد دانشگاه تگزاس

 

پاورقی:

(1)نوری، مجموعهالواح مبارکه، ص ۳۹-۴۰۳

(2)محیط طباطبائی، سال ۶، ش ۱، ص ۲۲

(3)زعیمالدوله تبریزی، ص ۳۱۵

(4)عبدالبهاء، مکاتیب، ج ۱، ص ۴۴۲-۴۴۳؛ شوقی افندی، توقیعات مبارکه، ص ۱۳۸-۱۳۹، ۱۴۶-۱۴۸؛ اشراق خاوری، ۱۳۳۱ش، ص ۲۷؛ فیضی، ص ۵۴

(5)فیضی، ص ۹۷-۱۰۲

(6)همان ، ص ۵۷

(7)برای نمونه، حاجی میرزا جانی کاشانی، مقدمه براون، ص عو

(8)ج۳، ص ۱۲۵-۱۲۹

(9)مهتدی، ج ۲، ص ۱۵۳؛ محیططباطبائی، سال۴، ش ۳، ص ۲۰۴

(10)سلیمانی اردکانی، ج ۲، ص ۲۸۲

(11)عبدالبهاء ،‌مکاتیب ،‌ج ۲، ص ۳۱۲

(12)فیضی،ص۲۵۹-۲۶۲

(13)شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۳، ص ۲۹۷

(14)عبدالبهاء ،‌مکاتیب ج ۳، ص ۳۴۷

(15)شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۳، ص ۲۹۹؛ آیتی، ۱۳۴۲، ج ۲، ص ۳۰۵

(16)شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۳. ص ۳۲۱-۳۲۲

(17)اسلمونت، ص ۷۵

(18)فرید، ص ۴۲

(19)مومن، ص ۱۸۵

(20)دایره المعارف جهان اسلام آکسفورد ، ذیل لغت Bahai

(21)نوری در لوح شیخ، ص ۱۰۱-۱۰۲،‌ نیز اشاره ای به این موضوع کرده است

(22)عبدالبهاء، خطابات،ص ۱۹۱

(23)خطابات، چاپ زرقانی و کردی، ج ۱، ص ۱۸-۱۹، ج ۲، ص ۲۸۶

(24)درباره این کتاب و تأثر آن از آثار آخوند زاده، محیط طباطبائی، سال ۳، ش ۶، ص ۴۲۷، سال۴، ش ۲، ص ۱۱۵

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 × یک =