برهان پیامبری بهاءالله چیست؟!

0 1,128

چندی پیش در یکی از تاپیک های سایت (نقد مقاله  (خاتمیت))، یکی از کاربران از سابقه آشنایی خود با کتاب های روحی گفت، و عنوان کرد:

“من مدتیه که با دوستای بهایی زیادی آشنا شدم و با بعضیاشون کتاب روحی می خونم، حتما می دونین چیه، چون همتون پژوهشگرین!”…

“الهام” دریافت های خود را از مضامین این کتاب این گونه خلاصه نمود:

“کل این کتاب حرف از محبت و خدمت به انسان ها و جلب محبت اوناست، اینکه دروغ نگیم، غیبت نکنیم، بقیه از دست و زبان ما در امان باشن (همون کاری که بعضیهاتون نمی کنین!)، و چی کار کنیم که همه در کنار هم با خوشی زندگی کنن.”

و ادامه داد:

“راستش من از این دوستامون پرسیدم که شما دلیلی برای اثبات پیامبری حضرت بهاء الله دارین؟ گفتن فراوون. گفتم چی؟ گفتن احکام نو، رفع نقایص اسلام. گفتم اونا این چیزا تو کتشون نمی ره، دلیل و برهان! می خوام، محکم و غیر قابل انکار. گفتن یکی از بزرگان دیانت بهایی در این مورد استدلال محکمی آورده، جناب ابوالفضائل. دلیل اثبات درستی مظهریت حضرت اعلی و حضرت بهاء الله ، اینه که اونها تا پای جون پای ادعاهاشون وایستادن، کلی از انسان ها در راهشون کشته شدن و به کتابشون ایمان آوردن، این همه مومن به دیانت بهایی اشتباه می کنن؟ این همه انسان های فرهیخته که افتخار ایمان پیدا کردند، اشتباه می کنند و مدیران بهایی پژوه به حقیقت رسیده اند؟ 

مگه می شه فردی این همه پیرو پیدا کنه و تا پای جون “برای مردم” استقامت کنه و کتابش همچنان در بین آونا باقی بمونه و اونا رو به خدا دعوت کنه و همه چیزو برایاونا بخواد، و به دنبال هدفی غیر از هدایت مردم باشه؟ اگر او پیامبر نیست، پس هیچ پیامبری وجود نداره! 

اینم واسه دوستانی که دنبال استدلال ان.”

آنچه در پی می آید نگاشته های “فرید” است که در رابطه با حرف های “الهام” بیان شد:

 

خانم الهام

فرمودید “کل این کتاب حرف از محبت و خدمت به انسان ها و جلب محبت اوناست، اینکه دروغ نگیم، غیبت نکنیم، بقیه از دست و زبان ما در امان باشن (همون کاری که بعضیهاتون نمی کنین!)، و چی کار کنیم که همه در کنار هم با خوشی زندگی کنن”؟ 

جسارت است ها، اما واقعا به نظر شما این هایی که فرمودید حرف های جدیدی هستند؟ تمام پیامبران الهی تا حالا حرفشان این بوده که به هم بدی کنید، ستم کنید، دروغ بگویید، غیبت کنید و با زبانتان همدیگر را آزار بدهید، و حالا حضرت بهاء الله با آن تعالیم بدیعی که فرمودید آمده اند و بشر را از این گمراهی ها نجات داده اند؟ تا حالا کسی به شما نگفته بود که به انسان ها نیکی کنید، دروغ نگویید و مراقب زبانتان باشید؟

باز هم خوب بود اگر پیام حضرت بهاء الله واقعا همین ها بود، و لااقل خودشان به این حرف ها پایبند بودند. اگر واقعا به دنبال معنای محبت و خوش زبانی یا ادب و نزاکت نزد حضرت بهاءالله هستید بد نیست نگاهی به گفت و گوها در تاپیک “غیر بهایی از دیدگاه بهایی” بیاندازید تا ببینید حضرت بهاءالله درباره ی کسانی که از ایشان پیروی نکرده اند چگونه صحبت فرموده اند. 

از یک طرف حضرت بهاءالله می گویند: “همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار”، و از زبان فرزندشان چنین توصیف می شوند: “حضرت بهاء اللّه… تعالیم بدیعی تأسیس فرمود (یعنی تعالیمی که قبلا کسی آنها را بلد نبوده) و فضائل عالم انسانی تأسیس کرد … و این اساس را در عالم وجود ترویج فرمود … ( ثانیاً ) وحدت عالم انسانی یعنی جمیع بشر کل مشمول الطاف جلیل اکبرند بندگان یک خداوندند و پرورده حضرت ربوبیت رحمت شامل کل است و تاج انسانی زینت هر سری” (خطابات عبدالبهاء، ج1، ص 30 و 31)، اما از طرف دیگر ادعا می کنند که کافیست فردی (حتی اگر از طرفدارانشان باشد) به یکی از کسانی که پیرو ایشان نشده تنها نسبت “انسان بودن” بدهد، تا خود را از تمام الطاف خدا محروم گرداند؛ “الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید از جمیع فیوضات رحمانی محروم است، تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید” (حضرت بهاءالله، کتاب بدیع، ص 140) ،

زیرا به فرموده ی ایشان، کسانی که از ایشان تبعیت نکرده اند کلاً حیوانند، و نه لایق اسمند و نه شایسته ی صفت؛”نفوسی که از امر بدیع معرضند از رداء اسمیه و صفتیه محروم، و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور” (کتاب بدیع، ص 213).

یک جا می گویند: “ای دوستان سراپرده ی یگانگی بلند شد، به چشم بیگانگان یکدیگر را نبینید”، اما جای دیگر تمام افرادی که زیر بار دعاوی ایشان نرفته اند را به ناپاک زادگی و آلودگی نسب متهم می کنند (مائده آسمانی، ج4، ص 355). 

یک بار می گویند “عاشروا الادیان بالروح و الریحان؛ با سایر ادیان به صفا و محبت معاشرت کنید”، بار دیگر به خدا قسم می خورند که همه ی مسلمانانِ شیعه مشرکند؛ “لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمرا مذکور و مسطور” (مائده آسمانی، ج4، ص 140)، و به پیروانشان دستور اکید می دهند که از معاشرت با افرادی که بهایی نشده اند پرهیزکنند؛ 

“پس ای اهل رضوان من، خود را ازسموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه (بادهای نابارور) که معاشرت با مشرکین و غافلین است حفظ نمایید” (مائده آسمانی، ج8، مطلب 53)، 

و می فرمایند: “إعلم بأن الله حرّم على احباء الله لقاء المشرکین و المنافقین، بدان که خدا بر احبایش دیدار با مشرکین و منافقین را حرام کرده است” (مائده آسمانی، ج4، ص 280).

بد نیست بدانید که حضرت بهاءالله با این که “نوع انسان” را – به فرموده ی عبدالبهاء – “عبارت از یک عائله” دانسته اند (خطابات، ج2، ص 32)، تا “جمیع افراد بشر با هم برادر و خواهر و دختر و مادر و پسر و پدر باشند” ( خطابات، ج1، ص 154)، متاسفانه حتی با برادر خودشان نیز نتوانسته اند به صورت مسالمت آمیز زندگی کنند. ایشان علی رغم این که تاکید می کنند “لسان از برای ذکر خیر است، او را به گفتار زشت میالایید” و خاطر نشان می دارند “عموم اهل عالم باید از ضَرّ (آسیب) دست و زبان شما آسوده باشند” (اسرار الآثار، ج4، ص 286)، وقتی پای ریاست بابیان به میان می آید، برادرشان – میرزا یحیی صبح ازل – را به باد انواع ناسزاها می گیرند، تمام اسرار مگو و رازهای نهانی مابینشان را فاش می کنند، و تا می توانند آبروی او را می ریزند. یک بار او را عِجل (گوساله) می خوانند، یک باردیگر بَقَر (گاو نر) (بدیع، صفحات 21، 182 و 183)، و بار دیگر وی را الاغ نام می نهند؛ 

“قل یا ایها الحمیر (الاغ) حق آن چه بفرماید حق است و به کلمات مشرکین باطل نشود” (بدیع، ص 174).

یک جا هم قصه ی تحول و دگرگونی برادرشان را این گونه شرح می دهند:”و معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزید و در همان حین هیکلش از قمیص انسانی (جامه ی انسانی) خارج و به جلود بهائم (پوست چهارپایان) ظاهر و مشهود گشت” (بدیع، ص 110).

مبلغ بهایی، فاضل مازندرانی در کتاب اسرارالآثار خود ذیل کلمه ی “یحیی”، فهرستی از این القاب مودبانه ای که حضرت بهاءالله به برادرشان نثار فرموده اند را تهیه کرده اند؛ “و چون میرزا یحیی ازل در ادرنه با آثار و اعمال و گفتارهای برادر بزرگوار (حضرت بهاءالله) مخالفت ورزید و بابیان را به همین طریق مذکور باقی داشته امر و نهی می کرد … از درجه ی خود و رتبه ی اتفاق و اتحاد سقوط یافتند (چون قبلا با حضرت بهاءالله متحد و متفق بودند) و متدرجا درالواح و آثار و مرسلات صادره (از حضرت بهاءالله) به رموز و اشارات و القابی از قبیل مشرک بالله و عِجل (گوساله) و جُعَل (حشره ی موذی که در درون مدفوع حیوانات سکنی می گزیند) و طاغوت و شیطان و ابلیس و برکه ی ؟؟ خبیثه و طنین ذباب (مگس) و امثالها نامبرده شدند” (اسرار الآثار، ج5، ص 346).

و اینها همه غیر از غیبت هایی است که حضرت بهاءالله پشت سر برادرشان کرده اند، و آبروهایی است که از او برده اند. گرچه قبلا در گفت و گوهای سایت راجع به این مسئله صحبت شده، اما اگر خواستید باز هم می شود راجع به آنها صحبت کرد، هر چند که حرف های ایشان واقعا خلاف ادب است.

تازه میرزا یحیی صبح ازل روزگاری محبوب حضرت بهاءالله بوده، و جمال مبارک ایشان را چون شمس، صاحب فیوضات می دانسته اند؛ “و قوله: بسم ربنا العلی الاعلی … دیگر آنکه جواب سائل قبل ارسال شد. معلوم است که آنچه سوال شود، جواب آن از بحر فیوضات ازلی نازل می شود (چون صبح ازل رئیس بابیان بوده و جواب سوالات باید از جانب او صادر می شده) و لکن بآن سوالات تکلیف عباد زیاد می شود. آنچه در بیان فارسی مسطور گشته من عندالله همان کافیست… چون این ایام زمان خفا است و شمس ازلی در افق جان مستور، باید همه را به حب جمع نمود” (اسرارالآثار، ج 5، ص 312، ذیل کلمه یحیی). 

ضمنا در مورد ماجرای به زندان رفتن ها و تبعید شدن های حضرت بهاءالله، و این که چقدر مشکلات ایشان “برای مردم” بوده و چقدر بابت چیزهای دیگر، قبلا در سایت گفت و گو شده است.

خانم الهام

 

در مورد استقامت و پایداری حضرت باب هم حتما می دانید که ایشان یک بار در شیراز تنها با خوردن یک سیلی ادعاهای خود را پس می گیرند و بر فراز منبر مسجد وکیل، به تمام مریدانشان لعنت می فرستند (تلخیص تاریخ نبیل، ص 139 – 141). یک بار دیگر هم در تبریز پس از مجلس ولیعهد، با خوردن تنها 11 ضربه ی چوب (که بر کف پای مبارک نواخته شد) از همه ی دعاوی خود توبه می کنند (کشف الغطا، ص 201 – 205). 

بد نیست برای این که معلوم شود چقدر گرفتاری های حضرت باب ناشی از انگیزه های نوع دوستانه و مردم خواهانه ی ایشان بوده یک نگاهی به احکام ایشان در کتاب “بیان” بیاندازید؛ احکامی که حضرت عبدالبهاء آنها را بدین نحو خلاصه نموده اند: “در یوم ظهور حضرت اعلی، منطوق بیان ضَرب اعناق (زدن گردن ها) و حَرق کتب و اوراق، و هدم بقاع (ویران کردن مساجد و زیارتگاه ها) و قتل عام الا من آمن و صدّق (کشتن همه به جز آنهایی که به ایشان ایمان آورده اند و تصدیقشان کرده اند) بود” (عبدالبهاء، مکاتیب، ج2، ص 266).

حضرت باب برای این که نواقص! اسلام را مرتفع کنند، اسلام را نسخ فرمودند و احکام نورانی خودشان را جایگزین احکام اسلام کردند. چند نمونه از آن احکام متعالی این است: 

– حکم سوزاندن و نابود کردن تمامی کتب غیر امری 

بیان فارسی، ص 198: “فی حُکم محو کلّ الکتب کلّها إلا ما أنشئت أو تنشئ فی ذلک الأمر” (در حکم نابود ساختن همه ی کتاب ها – تماما- مگر آنچه درباره ی بابیت نوشته شده یا نگاشته خواهد شد).

– حکم تدریس انحصاری کتاب بیان، و آنچه همچون علم حروف! به مطالب بیان مربوط می شود

بیان عربی، ص 14 و 15: “لا تتعملّنّ إلا بما نزّل فى البیان أو ما تنشئ فیه من علم الحروف و ما یتفرّع على عمل البیان” (جز آنچه در بیان نازل شده یاد مگیرید! یا آنچه از علم حروف و دیگر مسائلی که در عمل به کتاب بیان به کار می آید).

– تاراج تمام اموال و دارایی های غیر بابیان

بیان فارسی، ص 157: “در این ظهور حلال نیست بر غیر مومنینِ به حق، آن چه ما یُنسَب به ایشان است (هر چیزی که به آنها منسوب می شود)، الا آن که داخل در ایمان گردند که آنوقت حلال می گردد بر ایشان”، 

و می گویند: “کل از کل (همه چیز از همه کس) گرفته می شود الا آن که داخل شوند در ظل دین او”. 

در کتاب بیان عربی صفحه 18 هم می فرمایند: “فلتأخذنّ من لم یدخل فى البیان ما یُنسبُ إلیهم” (پس بی گمان گرفته می شود از هر کسی که در بیان وارد نمی شود هر چه به او منسوب است).

– حکم ازدواج اجباری پسران و دختران بالای یازده سال:

بیان عربی، ص 38: “فلتقترننّ بینهما بعد ما قضی إحدى عشر سنة” (پس البته لازم است که پسران و دختران را با هم تزویج کنید وقتی که یازده سال از آنها گذشته باشد).

و همین طور در لوح هیکل الدین، ص 36: “کتب علی الآباء و الأمهات ازدواج ذریّاتهنّ إن یَقدِرنَ بعد إحدى عشر سنة وإن لم یَقدِروا على من یَقدِر من أولى قرابته فی الکتاب” (بر پدران و مادران در صورت توانایی واجب است فرزندانشان را پس از یازده سالگی تزویج کنند، و اگر پدر و مادر توان این کار را نداشتند این کار بر خویشاوندانی که می توانند واجب است). 

 

– حکم تحریم سواری گرفتن از گاو و نوشیدن شیر خر و بازی با تخم مرغ

بیان عربی ص 49 “لا ترکبنّ البقر و لا تحملنّ علیه من شیئ … و لا تشربنّ لبن الحمیر … و لا ترکبنّ الحیوان إلا و أنتم باللجام و الرّکاب لترکبون … و لا تضربنّ البیضة على شیئ یضیّع ما فیه قبل أن یطبخ” (سوار گاو نشوید و بر آن حیوان چیزی بار نکنید … شیر الاغ ننوشید … سوار هیچ حیوانی نشوید مگر با افسار و رکاب باشید … تخم مرغ را به چیزی نزنید که محتویات آن پیش از پخته شدن آن خراب می شود). 

 

خانم الهام

دوستان بهایی شما شاید واقعا آدم های محترمی باشند، به دیگران مهربانی کنند، دروغ نگویند، مودبانه سخن بگویند و سعی کنند در روابط خود به دیگران احترام بگذارند. اما هیچ یک از اینها نمی تواند خبر از صدق یک آیین بدهد. شما در میان بودایی ها، هندوها، و کسانی که به هیچ دینی اعتقادی ندارند هم می توانید افراد فرزانه ای پیدا کنید که مهربانند و سعی می کنند به بشریت خدمت کنند. اگر صحبت از فداکاری در راه ایمان و عقیده می شود، مطمئن باشید که در میان هندوها هم افراد معتقدی هستند که حاضرند در راه دینشان از خودگذشتگی به خرج دهند. حتما از فداکاری های گروه های مارکسیستی – کسانی که اصلا اعتقادی به خدا نداشتند – در راه رهایی بشر و برقراری عدالت اقتصادی مطلعید. حتما از جان فشانی های انقلابیون نام آور امریکای جنوبی شنیده اید. حتما شنیده اید که مارکسیست های زمان شاه در همین ایران خودمان چگونه سختی های زندان را تحمل می کردند، و در راه ایده هایشان حتی تا پای جان می رفتند. اما این ها هیچ یک نشان از راستی مرام آنها نمی شود. اعتقاد به یک آیین مسئله ی انتخاب میان لباس های گوناگون نیست که هر گاه از یکی خسته شدیم، آنرا به کناری بگذاریم و دیگری را به تن کنیم. اعتقاد به یک آیین مسئله سعادت و شقاوت ابدی ماست. می توانیم در آن جدی نباشیم؟ 

 

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

16 − سه =