آشنائی با بهائیت(قسمت دوم)

0 1,119

 سفر به اصفهان

دراین هنگام ملا حسین بشرویه ،منوچهرخان معتمدالدوله حاکم اصفهان را تشویق کرد که باب را _به نزد خود _فراخواند(۱).از طرفی شهر شیراز آلوده به بیماری وبا گردید و کنترل شهر از دست حسین خان خارج گردید.بنابراین باب فرصت را مغتنم شمرد و روی به اصفهان نهاد و مدتی را در خانه منوچهر خان معتمد الدوله (گرجی) سپری کرد.

منوچهر خان گرجی (معتمد الدوله)حاکم اصفهان مردی مرموز بود.وی اصالتاً مسیحی تبار و از بقایای امراء گرجستان بود،که آغامحمد خان قاجار او را همراه با ۱۵ هزار نفر از گرجستان و ارمنستان از تفلیس پایتخت قفقاز در تاریخ شانزدهم ربیع الاول ۱۱۹۰ اسیر کرده بود. وی توانست با تقرب به دربار شاه،نظر مثبت شاه را به خود و برادرش جلب کند،نهایت اینکه این دو برادر در اواخر سلطنت فتح علی شاه قاجار منوچهر خان برای استانداری اصفهان منصوب شد .(۲)

نکته دیگری که درباره منوچهر خان قابل توجه است اینکه او گرچه تظاهر به مسلمانی داشته اما در واقع به اسلام بی اعتقاد بوده است.نبیل زرندی در تاریخ خود به نقل از منوچهر خان می نویسد :

…. من تاکنون دیانت اسلام را قلباً معتقد نبودم و اقرار و اعتراف جازم به صحت اسلام نداشتم ،بیانات این جوان(اشاره به باب) مر ا قلباً به دیانت اسلام وادار کرد و این جوان (اشاره به باب)حقیقت اسلام را به من نشان داد.(۳)

وی باب را دربهترین اتاق از عمارت خورشید جای دادوخودبه شخصه امورات وی را بر عهده داشت(۴).بعد از مرگ منوچهر خان برادرش گرگین خان که بهائیان او را گرگین پر کین میخوانند،بجای منوچهر بر کرسی حکومت تکیه زد. وی در اولین فرصت باب را برای مجازات به پایتخت اعزام کرد،اما باب هرگز به تهران نرفت زیرا اساساً اجازه ورود به او ندادند و از راههای کوهستانی به قلعه ماکو تبعید شد. ظاهراً باب در قلعه ماکو از آرامش نسبی برخوردار بود،زیرا درآنجا با فراغ بال کتاب بیان را (البته ناقص) نوشت(۵). با ارائه کتاب بیان اسلام و قرآن را منسو خ اعلام کرد.

ادعا های مختلف

سید علی محمدشیرازی در نخستن روزهای ادعا خود را نماینده و نایب خاص امام زمان علیه السلام معرفی کرده و بنام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در کتاب “احسن القصص” که بنام تفسیر سوره یوسف معروف است تصریح می نماید و اساساً این کتاب را از سوی آنحضرت معرفی میکند او مى ‏نویسد:

الله قد قدر أن یخرج ذلک الکتاب فى تفسیر أحسن القصص من عند محمد بن الحسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن أبى‏طالب على عبده لیکون حجة الله من عند الذکر على العالمین بلیغا»

همانا خدا مقدر کرده که این کتاب از نزد محمد پسر حسن پسر على پسر محمد پسر على پسر موسى پسر جعفر پسر محمد پسر على پسر حسین پسر على پسر ابى‏طالب بر بنده‏اش برون آید تا از سوى ذکر (سید على محمد) حجت بالغه خدا بر جهانیان باشد»(۶).

· ادعای مهدویت

وی در آغاز کتاب بیان خود را حجت الهی عصر معرفی کرده است که در واقع اعلام مهدویت است :

«در هر زمان خداوند جل و عز،کتاب و حجتى از براى خلق مقدر فرموده و مى‏فرماید و در سنه هزار و دویست و هفتاد از بعثت (۷)رسول الله، کتاب را بیان،و حجت را ذات حروف سبع (على محمد که داراى هفت حرف است) قرار داد»(۸).
· ادعای رسالت و نبوت و مظهریت

در کتاب “دلائل سبعه” که در سال ١٨٤٨ میلادی بعد از کتاب بیان در قلعهٴ ماکو به نگارش در آورده است،به ماست مالی ادعاهای گذشته خود پرداخته و با ادعای رسالت و مظهریت چنین می‌گوید:

“و نظر کن در فضل حضرت منتظَر که چقدر رحمت خود را در حقّ مسلمین واسع فرموده تا آنکه آنها را نجات دهد. مقامی که اوّل خلق است و مظهر انّنی انا‌الله چگونه خود را باسم بابیت قائم آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم ظاهر فرموده و به احکام قرآن در کتاب اوّل حکم فرمود تا آنکه مردم مضطرب نشونداز کتاب جدید و امر جدید و مشاهده کنند که این مشابه است با خود ایشان لعلّ محتجب نشوند و از آنچه از برای آن خلق شده‌اند غافل نمانند.”(۹)

آخرین منزل باب قلعه چهریق در نزدیکی ارومیه بود که در صفر ۱۲۶۴ه/ق به آنجامنتقل شد.

محاکمه و مناظره باب در مجلس ولیعهد

درآخرین روزهای سلطنت محمد شاه سید على محمد باب را از قلعه چهریق به تبریز بردند و مجلسى با حضور ناصر الدین میرزا (که در آن وقت ولیعهد بود) و چند تن از علما برای محاکمه یا مناظره با باب تشکیل دادند.در آن جلسه مدعی وحی واعجاز شد،از وى سؤال شد: از معجزه و کرامت چه دارى؟ گفت: اعجاز من این است که براى عصاى خود آیه نازل مى‏کنم و به خواندن این فقره آغاز نمود:

بسم الله الرحمن الرحیم.

سبحان الله القدوس السبوح الذى خلق السموات و الارض کما خلق هذه العصا آیة من آیاته!

و اعراب کلمات را به قاعده نحو غلط خواند،زیرا تاء را در «السموات» مفتوح قرائت کرد و چون گفتند: مکسور بخوان! ضاد را در «الأرض» مکسور خواند.

امیر اصلان خان که در مجلس حضور داشت گفت: اگر این قبیل فقرات از جمله آیات شمرده شود، من هم مى‏توانم تلفیق کنم و گفت: الحمد لله الذى خلق العصا کما خلق الصباح و المسا!(۱۰)

توبه نامه کتبی

پس از آشکار شدن عجز سید على محمد در اثبات ادعاى خود، وى را تنبیه نمودند و اوبرای دومین بار رسماً از دعاوى خویش تبرى جست و اظهار پشیمانى کرد.

 اولین بار به صورت کتبی و خطاب به ولیعهد،توبه نامه رسمی نوشت. میرزا ابوالفضل گلپایگانی بزرگترین مبلغ بهائی در کتاب کشف الغطاء عیناً توبه نامه باب را آورده است:

«فداک روحى، الحمد لله کما هو أهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عبادخود شامل گردانیده. فحمدا له ثم حمدا که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که به ظهور عطوفتش عفو از بندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به داعیان فرموده. أشهد الله و من عنده که این بنده ضعیف را قصدى نیست که خلاف رضاى خداوند عالم و اهل ولایت او باشد.اگر چه بنفسه، وجودم ذنب صرف است ولى چون قلبم موقن به توحید خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او و ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عند الله است، امید رحمت او را دارم و مطلقا خلاف رضاى حق را نخواسته‏ام و اگر کلماتى که خلاف رضاى او بود از قلم جارى شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را. و این بنده را مطلق علمى نیست که منوط به ادعای باشد.واستغفر الله ربی و اتوب الیه من أن ینسب علی أمری (و استغفار و توبه میکنم از امری که به من نسبت داده شده است).وبعضى مناجات وکلمات که از لسان جارى شده،دلیل بر هیچ امر نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجة الله علیه السلام را محض ادعا مبطل است واین بنده را چنین ادعائی نبوده ونه ادعاء دیگر.مستدعى از الطاف حضرت شاهنشاهى و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایات سلطانى و رأفت و رحمت خود، سرفراز فرمایند و السلام».(۱۱)

اعدام

نوشتن توبه نامه به معنی پایان ماجرا نبود،باب تا روزی که زنده بود در حال افزایش دروغین مقامات خود بود و از سوی دیگر طرفدارانش نیز با حمایت بیگانگان که در جای خود مورد بحث قرار خواهد گرفت،آشوبهائی را درگوشه وکنار مملکت براه انداخته که تحمل آن برای دولتمردان ممکن نبود.

شوق ریاست و روان بیمار سید علی محمد باب او را تا آنجا سوق داد که دیگر راهی برای باز گشت از آن منجلاب برایش باقی نماند و علیرغم فتوای علما به شبهه خبط دماغ ( به معنی عدم تعادل روانی)و عدم رضایت به اعدام وی ، مرحوم میرزا تقی خان امیر کبیر ناچار به صدور دستور اعدام شد.

و سر انجام به دستور صدر اعظم مقتدر و مهین دوست ایران برای ایجاد جلو گیری از ادامه اغتشاشات وآشوب هائی که توسط پیروان ودوست داران باب ایجاد میشد سید علی محمد باب در روز بیست وهشتم شعبان ۱۲۶۶ مطابق اول تموز در میدان صاحب الزمان تبریز به دار آویخته و تیر باران شد.(۱۲)

حروف حی(نخستین یاران باب)

۱۸ نفرنخستین که در ابتدای کار به سید علی محمد باب پیوسته از سوی باب حروف حی نامیده شدند.

حائز اهمیت است که بدانیم:علیرغم آنکه اکثر حروف حی ازطلاب بوده اند اما از تحصیلات قابل توجهی برخوردار نبوده اند ودر منابع بابی و بهائی در مواردی سخنانی از آنها نقل شده که از کمبود معلومات آنها حکایت می کند.

سید علی محمد شیرازی در فرازهای گوناگون به تمجید حروف حی پرداخته ومقاماتی فوق تصور به آنها نسبت داده است تاحدی که برخی از آنها علاوه بر انکار این مقامات از باب هم فاصله گرفتند. اشراق خاوری مبلغ شهیر بهائی در کتاب “امر وخلق”از قول بهاءالله آورده است:

ملا حسن بجستانی از حروف حی بیان در عراق حاضر و در امر نقطه اولی شبهاتی بر او وارد،از جمله اعتراضاتی که بر نقطه اولی نموده آنکه آنحضرت در جمیع کتب منزله حروف حی را به اوصاف لا تحصی وصف نموده اند و من از آن نفوس محسوبم و بنفس خود عارف ،و مشاهده می نمایم که ابداً قابل این اوصاف نبوده و نیستم ….( ۱۳)

اسامی حروف حی

۱. ملاحسین بشرویه ای :

وی اولین کسی است که به باب پیوسته و از سوی او به اول من آمن ملقب گردیده است.او مهمترین نقش را در میان پیروان و طرفداران سید باب ایفا کرده است،بها در موردش میگوید : لولاه ما استوی الله علی عرش الصمدانیته و ما علی کرسی الوحدانیته اگر ملا حسین بشرویه ای نبود،خدا بر کرسی وحدانیت و بر عرش بی نیازی مستقر و تثبیت نمی شد.

وی فرماندهی نبرد میان بابیان و مسلمین را در قلعه طبرسی مازندران بر عهده داشت.

۲. میرزا محمد حسن بشرویه ای

وی برادر کوچک ملا حسین بوده ودر اکثر موارد همراه برادر بوده است وی در قلعه طبرسی به قتل رسید.

۳. میرزا محمد باقر بشرویه ای

وی نیز خواهر زاده ملا حسین بوده که ارادتی بسزا به خال خویش داشته ودر تمام سفرها با وی همراه بوده است ودر قلعه طبرسی کشته شد.

۴. ملا علی بسطامی

۵. ملا خدابخش قوچانی

۶. ملا حسن بجستانی وی بعلت تمجید های بیجای باب از بابیت رویگردان شد.

۷. سید حسین یزدی

۸. میرزا محمد روضه خوان یزدی

۹. سعید هندی این فرد برای تبلیغ به هند رفت ولی دیگر باز نگشت و خبری از وی نشد.

۱۰. ملا محمود خوئی

۱۱. ملاجلیل ارومی

۱۲. ملاابدال مراغه ای

۱۳. ملا باقر تبریزی

۱۴. ملا یوسف اردبیلی

۱۵. میرزا هادی قزوینی

۱۶. میرزا محمد علی قزوینی

۱۷. ملامحمد علی بار فروشی وی ملقب قدوس و در رده مهمترین اصحاب سید باب بشمار میرود.وی در سفری که باب به قصد سفر حج به بوشهر انجام داد با اوهمراه بود و در واقعه بدشت همراه با بهاءالله ، قره العین و بسیاری دیگر (حدود ۸۰ نفر ) حاضر بود که داستان نسخ اسلام در این واقعه اتفاق می افتد. وی در واقعه مازندران بعد از مرگ ملاحسین بشرویه ای در قلعه طبرسی فرماندهی قلعه را بعهده گرفت.

۱۸. طاهره قره العین قزوینی این زن در تاریخ بابی گری و بهائیگری نقش عمده و فعالی را ایفا میکند. در اجتماع بدشت که نقطه انفکاک و جدائی بابیان از مسلمانان است «بدون حجاب، با آرایش و زینت » به مجلس وارد شد و حاضران رامخاطب ساخت که امروز «روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد » (۱۴)و رسماً به نسخ اسلام و پایان راه مسلمانی تصریح کرد.

شوقی افندی در کتاب قرن بدیع درباره قره العین می نویسد :

…. نخستین زنیکه در راه ترقی و تعالی نسوان شهید گردید … دلاوری که در حین شهادت خطاب به نفسی که در توقیف او قرار داشت به کمال شجاعت اظهار نمود : قتل من در دست شماست ……ولی به یقین مبین بدانید هرگز تقدم و آزادی نسوان را ممکن نیست متوقف سازید.(۱۵)

 

برای اینکه بدانیم مقصود قره العین از آزادی چه نوع آن بوده است این چند سطر را نیز از نوشته های ولی امر بهائی جناب شوقی افندی مرور میکنیم.

طاهره شبی که آخرین دقایق حیاتش را نزدیک دید لباس نو در بر کرد و چون عروسی خود را بیاراست و هیکل را با عطر و عنبر معطر و معنبر نمود، آنگاه زوجه کلانتر را نزد خود خواست واورا از تصمیمی که نسبت به وی اخذ نموده بودند مستحضر ساخت ……که ناگاه فراشان و چاوشان عزیز خان در دل شب وارد شدند و آن مظهر استقامت را اخذ و به باغ ایلخانی در خارج شهر هدایت کردند.

اگر نوشته شوقی در باره قره العین صحت داشته باشد چه ضرورتی داشت که وی در شبی که به ملاقات مرگ میرود خود را چون عروس بیاراید ،این آرایش از سوی زنی که قرار است نیمه شب با چند نفر فراش دولتی که به هیچ عقیده ای پای بند نیستند همراه شود و کشته شود بعید به هدف تحریک شهوات ماموران و فریفتن آنها برای یافتن راه نجاتی باشد.

فتنه های بابیان در ایران

مریدان سید على محمد در اواخر سلطنت محمد شاه خصوصاً پس از مرگ شاه در سال (۱۲۶۴) ، وقایع خونینی را در کشور پدید آوردند که اگرچه در تمام آنها نیز شکست در اردوی بابیان رقم خورد، امّا به هر شکل این اتفاقات و حادثه ها در سرزمین ایران و هردو طرف نزاع فرزندان این کشور بودند اهم آنها به قرار ذیلند:

· فتنه مازندران (قلعه شیخ طبرسی)

در این شورش که ملا حسین بشرویه‏اى و ملا محمد على بارفروشى،از اصلی ترین یاران باب فرماندهی این نبرد را بر عهده داشتند وهر دو نیز در آن کشته شدند آنان با حفر خندقی اطراف قلعه خود را براى جنگ با قواى دولتى آماده ساختند.

ازوقایع تأسف بار که ماهیت شیطانی یاران باب را به نمایش میگذارد،هجوم بر مردم ساده دل پیرامون قلعه است که هیچ توجیه قابل قبولی برای آن وجود ندارد ،بابیان چون راهزنان با شقاوت و بیرحمی تمام به قتل و غارت ایشان مى‏پرداختند، حاج میرزا جانی کاشی از مورخین بابی و علاقمندان باب در کتاب خود آورده است:

«جمعى رفتند و در شب یورش برده، ده را گرفتند و یک صد و سى نفر را به قتل رسانیدند . تتمه فرار نموده، ده را حضرات اصحاب حق، خراب نمودند و آذوقه ایشان را جمیعا به قلعه بردند».(۱۶)

شکست چیزی بود که بابیان هرگز به آن نمی اندیشیدند آنان چنان به پیروزی خود امیدوار بودند که در تصور نمیگنجد. میرزا جانی کاشی مینویسد :

«حضرت قدوس (محمد على بارفروشى) مى‏فرمودند که: ما هستیم سلطان بحق و عالم در زیرنگین ما مى‏باشد و کل سلاطین مشرق و مغرب به جهت ما خاضع خواهند گردید»(۱۷). پس میان ایشان و نیروى دولتى جنگ درگرفت و فتنه آنان با پیروزى قواى دولت و کشته شدن ملا محمد على بارفروشى در جمادى الثانى ۱۲۶۵ پایان گرفت.

· فتنه زنجان

در سال (۱۲۶۶) زنجان نیز شاهد شورشى به سرکردگى ملا محمد على زنجانى ملقب به حجت شد.این فرد با ادعای اجتهاد خود را نماینده امام زمان علیه السلام میدانست. وی قبل از ادعای بابیت بعلت فتوا های عجیب و غریب خود در مسائل مختلف احکام مورد نفرت وانکار متدینین زنجان قرار داشت. شورش با جرقه کوچک دعوای کودکانه دو طفل مکتبخانه ای آغاز شد و پس از کشتاری وحشتناک از طرفین به شکست سنگین بابیان و مرگ ذلیلانه حجت زنجانی منجر گردید.

· واقعه نیریز

واقعه نیریز یکی دیگر از فتنه های تاریخ بابی است. که بنا به گفته عبدالبهاء قره العین سید یحیی را تشویق به ایجاد این فتنه نموده است :

روزی جناب آقا سید یحیای وحید شخص فرید روح المقربین له الفدا حاضر شدند و در بیرون نشسته جناب طاهره ورای پرده نشسته و من طفل بودم و در دامن او نشسته بودم* جناب وحید آیات و احادیثی نظیر در فرید از دهان می افشاند آیات و احادیث بسیار در اثبات این امر روایت فرمود* بغتة طاهره هیجان آمد گفت یا یحیی فأت بعمل إِن کنت ذا علم رشید، حالا وقت نقل روایات نیست، وقت آیات بیّناتست ،وقت استقامت است، وقت هتک استاراوهام است ،وقت اعلاء کلمة الّله است، وقت جانفشانی در سبیل الّله است، عمل لازم است عمل(۱۸).

در این جنگ که بین نیروهای بابی و دولتی رخ داد، دست کم ۵۰۰ الی ۶۰۰ بابی کشته شدند.( ۱۹) این واقعه در ماه مه و یا ژوئن ۱۸۵۰ (میلادی) در نیریز اتفاق افتاده‌است.(۲۰)

· تهران (واقعه ترور ناصرالدین شاه قاجار)

این واقعه را شاید از حیث سیاسی بتوان بااهمیت ترین واقعه تاریخ بابیت وبهائیت ارزیابی کرد.پس از اعدام سید علی محمد باب که توسط امیر کبیر وبه مقصود ختم ماجرای بابیه صورت گرفت،گروهى از بابیان به رهبرى شیخ على ترشیزى بر آن شدند تا ناصرالدین شاه و امیر کبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما ناکارآمدی نقشه طراحی شده موجب دستگیری۳۸ تن از سران بابیان و براه افتادن موجی از بابی کُشی در کشور شد .

امان الله شفا مبلغ بهائی برگشته از بهائیت معتقد است که حادثه ترور شاه با برنامه ریزی و و دستور شخص بهاءالله بوده است و صدها نفر قربانی جاه طلبی و نقشه شوم او شده اند،و اگر چنین نبود چرا بها مضطرب شده و خود را به سفارت روس می انداخته …(۲۱)

ناگفته پیداست که نمی توان دست بیگانگانی که در پی منافعی برای دول متبوع خود دراین قضیه بودند را نادیده انگاشت.

· واقعه بدشت

ماجرای بدشت ، معرف مهم ترین دیدگاه ها و اهداف یاران باب بود،این واقعه در رویگردانی برخی از علاقه مندان به این نهضت انحرافی نقش مؤثری داشت والبته چه بسا موجب گرویدن برخی دیگر به باب نیز بود این جریان در نوع اقدامات حکومت نسبت به بابیان نیز تأثیر قطعی داشت.

نکته اصلی و شاه بیت ماجرای بدشت ، توطئه ودسیسه چینی حسینعلی نوری و ملا محمد علی بارفروشی و زرین تاج قزوینی قره العین برای نسخ شریعت اسلام بود، که بدون اطلاع باب صورت گرفت و نتیجه اجتهاد قره العین بود که خود او برای اجرای این نقشه پیشقدم گردید و «بدون حجاب، با آرایش و زینت » به مجلس وارد شد و حاضران رامخاطب ساخت که امروز «روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد »(۲۲).

بابیان بسیاری از این حرکت ناخشنود بودند از جمله ملا حسین بشرویه ای مرد شماره ۲ بابیه از این حرکت به شدت برآشفت و یکی از بابیان بنام عبدالخالق اصفهانی با بریدن گلوی خود اعتراضش را از این حرکت ابراز کرد.

شوقی افندی ولی امر بهائیان می نویسد :

حضار از ملاحظه این منظره سخت دچار حیرت و دهشت گشتند … خوف و غضب افئده را فراگرفت و قدرت تکلم از جمیع سلب شد بحدی که عبدالخالق اصفهانی از کثرت هیجان و اضطراب با دست خویش گلوی خودرا چاک داد و در حالی که آغشته بخون بود دیوانه وار خودرا از آن صحنه دور ساخت. برخی دیگر از اصحاب نیز مجلس را ترک گفته و دست از امر الهی کشیدند و گروهی با قلبهای آکنده… تسکین خاطر یافتند.” (۲۳).

هر یک از گردانندگان لقبی جدید و دارای جنبه‌ معنوی پیدا کرد: محمد علی بارفروشی به قدوس، قرة العین به “طاهره “و میرزا حسینعلی به “بهاءالله “ملقب شدند (۲۴) کلیه مخارج حاضرین در مجمع بدشت که از حدود هشتاد نفر از بابیان تشکیل شده بود بعهده میرزا حسین علی نوری بهاءالله بود.

نکته دیگر در باره واقعه بدشت عربده کشی های مستانه رهبران بابی بود که بدون هیچ ملاحظه ای خدا و خدا پرستی را به استهزاء گرفته بودند.(۲۵) عبدالبهاء”عباس افندی (عبدالبها)” می‏نویسد: “جناب طاهره، انی انا اللّه را در بدشت تا عنان آسمان به اعلی الندا بلند نمود و هم‏چنین بعضی احباء در بدشت.( ۲۶)

در پانزدهم شعبان ۱۲۶۴،‌ وقتی بدشتیان به نزدیکی قریه نیالا رسیدند،‌مردم با دیدن منظره غیر مترقبه طاهره و قدوس در یک کجاوه، که با صدای بلند اشعاری می خواندند، برآشفتند و به آنان حمله کردند (۲۷). به این ترتیب بدشتیان پراکنده شدند و سران بابی گریختند. برخی منابع بهائی، این برخورد را به «غضب الهی » در نتیجه رفتار غیر اخلاقی بابیها در بدشت تعبیر کرده اند. (۲۸)

میرزا حسینعلی به سختی از این غائله نجات یافت.و همراه با قره العین به سوی زادگاه پدری خود قریه تاکر نور گریخت.

· ترور شهید ثالث

در ماجرای قتل یکی ازبزرگان شیعه و مخالفین شیخ احمد احسائی علامه ملا محمد تقی برغانی معروف به شهید ثالث شاهدحضوری پر رنگ ومؤثر ازاین زن هستیم.

محمد مصطفی ازبابیان بغدادی در شرحی که براحوالات این زن نوشته است نا خواسته از توطئه قتل مرحوم ملا محمد تقی برغانی توسط قرةالعین پرده برداشته و میگوید :

به این عبد(که در آن وقت کودکی ده ساله بودم) فرمودند که به آنها(بابیان همراه با قرةالعین) بگویم : « جمیع از قزوین خارج شوید زیرا اتفاق عظیمی در قزوین روی خواهد داد که از حدوث آن واقعه قزوین به لرزه خواهد افتاد و خون شما ریخته خواهد شد ، در حالیکه خداوند برای شما کارهای مهمی مقدر فرموده مخصوصابرای تو و پدرت شیخ محمد .»

من به منزل مراجعت کرده امر صریح و مبرم ایشان را به اطلاع همه رسانیدم . گفتند مراجعت کن و عرض کن که چرا شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلاتی با ما ازقزوین خارج نمیشوند.این عبدمراجعت کرده و عرائض آنها را به عرض حضرت طاهره رساندم . فرومودند برگرد و به آنها بگو «زمان شهادت شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم فاضل محلاتی در رسیده است و …..بعد از پانزده روز قضیه قتل حاج ملا تقی رئیس علمای قزوین پیش آمد، زیرا هرروز منبر میرفت و به جنابان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی که مبشرین بظهور حضرت اعلی بودند لعن میکرد و همچنین حضرت اعلی را سب ولعن می نمود و مردم را به دشمنی و عداوت با مؤمنین تحریک می کرد و اغوا می نمود تا اینکه خداوند کسی را مسلط فرمود تا از او انتقام بگیرد . دشمنان ظالم این تهمت را به شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلاتی نسبت دادند. وملا ابراهیم را شهید و ملا صالح را به طهران فرستادند در صورتی که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعین (ملا تقی)دست نداشتند و از تهمت مبرا بودند(۲۹).

معلوم نیست مصطفی بغدادی که در آنروزکودکی ده ساله بوده و در قزوین هم حضور نداشته چگونه با قاطعیت مدعی عدم مداخله ملاصالح و ملا ابراهیم در واقعه قتل میگردد ، ضمن آنکه با توضیحی که او خود از واقعه ارائه میکند تردیدی نیست که این قتل با دخالت مستقیم و برنامه ریزی شده قرةالعین و هماهنگی های او با سایر رهبران بابیه صورت گرفته است ،چرا که بهاءالله بلافاصله بعد از بازداشت قرةالعین، اقدام به تلاش برای آزادی او از زندان میکند و براحتی موفق به رهانیدن وی می شود. با بررسی مجموعه وقایعی که در طول مدت ورود قرةالعین به قزوین تا فرار وی از زندان و ورود وی به تهران اتفاق می افتد میتوان به طراحی یک نقشه دقیق و حساب شده برای به شهادت رساندن شهید ثالث (ره) اطمینان پیدا کرد.
عبدالبها در این باره می نویسد:

جمال مبارک از طهران آقا هادی قزوینی را فرستادند و به تدبیری مفصّل طاهره را از قزوین فرار دادند و به طهران آوردند و یک سر به اندرون جمال مبارک وارد کردند . هیچ کس خبر نداشت بعضی از خواصّ احباب مطّلع شدند و نزد او آمدند.

عقاید وآراء باب

بعلت پریشان گوئی های سید علیمحمد باب شاید بدرستی نتوان عقاید او را تشریح کرد، اما میتوان عمدة عقاید و دعویهای‌ على‌ محمد که‌ غالباً مبهم‌ و پیچیده‌ است را ‌چنین دانست:

۱. در کتاب بیان خود را برتر از همه انبیاى الهى معرفی کرده و مظهر نفس پروردگار خوانده است.(۳۰)

۲. باب خود را مؤسس‌ دورة جدید نبوت‌ مى‌خواند.(۳۱)

۳. او خاتمیت‌ پیامبر اسلام‌صلی الله علیه وآله وسلم را که تا روز قیامت تداوم دارد پذیرفته، اما از دیگر سو معتقد بود که قیامت برای هر دیانتی آغاز دوره ای جدید از نبوت توسط پیام آوری دیگر است «از یوم‌ بعثت‌ رسول‌اللهصلی الله علیه وآله وسلم تا یوم‌ عروج‌ او قیامت‌ عیسى‌علیه السلام بود که‌ شجرة حقیقت‌ در هیکل‌ محمدیه‌ ظاهر شد… و از حین‌ ظهور شجرة «بیان‌» الى‌ ما یغرب‌، قیامت‌ رسول‌الله‌ صلی الله علیه وآله وسلم است‌… و قیامت‌ «بیان‌» در ظهور من‌ یظهره‌الله‌ است‌، زیرا امروز بیان‌ در مقام‌ نقطه‌ است‌ و اول‌ ظهور من‌ یظهره‌الله‌، آخر کمال‌ «بیان‌ است‌…»(۳۲)

۴. باب به قیامت هم اعتقادی نداشت وآن را امری زائیده توهم شیعه میدانست او مقصود از آیات قرآن را در این زمینه به قیام خود تطبیق میکرد . … مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت است و مشاهده نمی شود احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد بلکه همه موهوما ً امری را توهم نموده که عندالله حقیقت ندارد و آنچه عندالله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است این است که، از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان یهر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است مثلا ً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن قیامت موسی بود بقول خود …. »(۳۳)

۵. او کتاب ‌سراسر غلط بیان‌ را ناسخ‌ قرآن‌ معرفی کرده.(۳۴) ‌و در ابتدای آن می نویسد :«ان البیان میزان من عند الله الی یوم من یظهره الله من اتبعه نور و من ینحرف عنه النار » ترجمه : همانا بیان ترازویی از نزد خداست تا روز ظهور “من یظهره الله ” برای کسی که از آن پیروی کند نور ، و برای کسی که از آن منحرف شود آتش است.(۳۵)

۶. معتقد بود که مراد از معرفت‌ پروردگار، معرفت‌ مظهر اوست‌ و آنچه‌ در مظاهر ظاهر مى‌گردد، «مشیت‌» اوست‌ که‌ خالق‌ هر چیزی‌ است‌،این‌ مشیت‌ نقطة ظهور است‌ و در هر دوری‌ و کوری‌ بر حسب‌ آن‌ دوره‌ ظاهر مى‌گردد. محمد صلی الله علیه وآله وسلم نقطة «فرقان‌» است‌ و على‌ محمد نقطة «بیان‌»، و هر دو یکیند. نقطة بیان‌ عیناً همان‌ آدم‌ بدیع‌ فطرت‌ است‌. ظهورات‌ را نه‌ ابتدایى‌ است‌، نه‌ انتهایى‌؛ قبل‌ از آدم‌ علیه السلام هم‌ عوالمى‌ بوده‌ است‌ و پس‌ از «من‌ یظهره‌الله‌» هم‌ ظهورات‌ دیگر به‌ طور بى‌نهایت‌ خواهد بود. هر ظهوری‌ اشرف‌ از ظهور پیش‌ و مشتمل‌ بر آن‌ است‌؛ و مشیت‌ اولیه‌ در هر ظهوری‌، اقوی‌ و اکمل‌ از ظهور قبل‌ است‌.(۳۶) باب‌ با درکی ناقص از آنچه در برخی احادیث اسلامی مبنی بر شأن و منزلت نبی اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و ائمه اطهار علیهم السلام کوشش کرده است تا در میان هواداران خود ،جایگاهی همچون انبیاء و ائمه علیهم السلام برای خود دست و پا نماید.

۷. على‌ محمد معتقد بود که‌ نباید او را خاتم‌ ظهورات‌ مشیت‌ اولیه‌ و آخرین‌ سلسلة نبوتها دانست‌، بلکه‌ وی‌ ظهور کسى‌ را که‌ از او به‌ «من‌ یظهره‌ الله‌» تعبیر مى‌کرد، بشارت‌ داده‌، و او را اشرف‌ و اعظم‌ از خود شمرده‌، و تصریح‌ کرده‌ است‌ که‌ کمال‌دین‌ «بیان‌»در ظهور اوست‌؛چه‌ از این‌ گفته‌ها معلوم‌ مى‌شود که‌ على‌ محمد خود را در ردیف‌ پیامبران‌ پیشین‌ و بلکه‌ اشرف‌ از آنان‌ دانسته‌ است‌ و از برخى‌ سخنانش‌ بیش‌ از این‌ هم‌ برمى‌آید. (۳۷)

· نکته قابل توجه در اندیشه های سید باب ادعاهای گزاف و عدم هماهنگی میان آراء اوست گاهی باب بقیه الله ،گاهی خود بقیه الله ،گاهی پیامبر و گاهی هم الله مهیمن القیوم و……

آثار باب

بیان به عنوان مهمترین کتاب وبرخی دیگر به اسامی :

۱. قیوم الأسماء ۲. احسن القصص۳. پنج شأن۴. دلائل السبعة۵. صحیفه عدلیه۶. تفسیر سوره کوثر۷. تفسیر سوره بقره ۸. کتاب الروح ۹. لوح هیکل الدین

جالب اینکه سید علی محمد همین کتب را به عنوان معجزه خود عنوان مینماید که شاخصه همه آنها متونی لبریز از اغلاط املائی و انشائی است، تا آنجاکه می توان مدعی شد در تمام آنها صفحه ای بدون غلط وجود ندارد(۳۸). احمد کسروی در این باره آورده است :

«اگر سید باب عربیهای غلط نبافتی و برخی سخنان معنی دار و سودمند گفتی بیگمان کارش پیش رفتی و به دولت چیره شده آنرا بر انداختی، ولی این مرد بیکبار بی مایه می بود و گذشته از آنکه آن غلط بافی ها را می کرد و آبروی خود را در نزد باسوادان می ریخت، برخی گفته های بسیار بی خردانه ازاو سر می زد. مثلا چون درباره همان غلط بافی ایراد می گرفتند چنین پاسخ می داد: صرف و نحو گناهی کرده و تاکنون در بند می بود. ولی من چون خواستم خدا گناهش را بخشید و آزادش گردانید». ببینید در برابر غلط گوییهای خود چه بهانه می آورد. این سخن یا از روی ریشخند بوده و یا گوینده اش جز دیوانه نمی بوده. آیا از این پاسخ ایرادگیران چه توانستند فهمید؟! شگفت که عبدالبهاء در کتاب مقاله سیاح و دیگران از بهاییان و بابیان در کتابهای دیگر گله کرده اند که به سید باب غلط نحوی گرفتند گویا چشم می داشته اند که نگیرند. چشم می داشته اند که یکی غلط بافی هائی کند و همان را دستاویز دعوی امامی یا پیغمبری کند و مردم چشم پوشیده ایراد نگیرند. (۳۹)

رفتار بابیان در عراق

در روز هائی که بابیان دسته جمعی به عراق عرب تبعید شده بودند و هر روز حکایت شرم آوری از خود را در تاریخ حیات فرقه پوشالی بابیه ثبت می کردند که حتی بهاءالله نتوانسته است آن را انکار نماید درکتاب مائده آسمانی این جمله از بهاءالله درباره شیوه عملکرد اجتماعی بهائیان آمده است :

«جمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد می دانند، چه که فی الحقیقه در اوایل اعمالی از این طایفه ظاهر،که فرایض ایمان مرتعد (می شد).دراموال ناس،من غیر اذن تصرف می نمودند و نهب و غارت و سفک دمأ را از اعمال حسنه می شمردند».(۴۰)

شوقی افندی نیز از ذکر این وقایع ابا نکرده و آورده است :«در عراق شیوه بابیان این بود که شب ها به دزدیدن لباس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمع ها و صحایف و زیارتنامه ها و جام های آب سقاخانه ها پردازند ».(۴۱)

جانشین باب

گرچه امیر کبیر نسبت به اعدام باب اقدام کرد تا چشم فتنه را کور کند، امّا سیاست مداری چون او قطعاً می دانست که تفکر جدیدبابیــــــگری مانند صدها تفکر انحرافی دیگر به طور کامل از اجتماع رخت بر نخواهد بست .افرادی که نام و نان خود را در این بازی جدید یافته اند ، نخواهند گذاشت بستری که بساط کام جوئی شان در آن فراهم است،برچیده گردد.بار دیگر با ساز و کاری جدید و تمسک به برخی آثار و کلماتی که از باب برجای مانده بود،راه ناتمام او را پی خواهند گرفت و باکی ندارند که این موج جدید گمراهی هر از گاهی کسی را به غرقاب جهنم بفرستد …

بعد از مرگ باب و فروکش کردن طوفان حوادث،بر سر جانشینی وی نزاع های مختلف برای بدست آوردن سکان رهبری جمعیت بابیه آغاز شد.

و البته پیروز این میدان کسی نبود که از استدلال و براهین علمی ومنطقی برخوردار باشد و با ارائه مدارک متقن بتواند جانشینی وصلاحیت خود را به اثبات برساند، زیرا باب به عنوان مرکز این دایره نه تنها خود واجد این ویژگی نبود،که برای اثبات هویت مخدوش خود راه هرگونه استدلال منطقی و صحیح را بسته بود.

ولی به هرروی ما دربررسی تاریخی خودناگزیرازاین مطلب هستیم که بدانیم جانشین واقعی سیدباب بنا بر اسناد و نصوص کیست.

شیخ علی ترشیزی عظیم

استاد گرانقدر مرحوم علامه محیط طباطبایی به استناد گزارشهای تاریخی و برخی قرائن دیگر اظهار کرده که اساساً موضوع «وصایت» برای باب مطرح نبوده و رهبری بابیها بعد از او به شیخ علی ترشیزی معروف به “عظیم” رسید، ایشان مینویسند :

«وقتی سید علی محمد باب به سال ۱۲۶۶ در تبریز کشته شد،شیخ علی خراسانی ترشیزی از یاران سید رشتی و ملقب به عظیم مقام رهبری بابیان را یافت. این جناب عظیم به موقع انتقال باب از اصفهان به تهران و هنگام اعزام او از تهران به چهریق همواره از نزدیک ترین مریدان مراقب حال سید بود و درموقع ادعای قائمیت باب که پس از مرگ محمد علی بارفروشی (قدوس ) صورت گرفت از طرف سید با عنوان “خاتم باب ” مأمور اعلام دعوت به مردم دور و نزدیک شده و در پیش بابیان طبقه اول مکانتی یافته بود».(۴۲)

مرحوم علامه محیط طباطبائی (ره) در فراز دیگری از همین مقاله آورده است که :

«تصور نمی کنم بتوان برای عظیم در خلال سالهای ۱۲۶۷ و ۱۲۶۸ موقعیتی نازل تر از ریاست حزب بابی قائل شد. ورود نام میرزا یحیی در این قلمرو ادعا، شاید از سال ۱۲۶۹ و انتقال میرزا حسینعلی و میرزا یحیی از تهران و مازندران به بغداد زمینه مساعدی یافته باشد و به تدریج بر سوابق مربوط به عظیم و دعاوی مشابه شش هفت نفر دیگر پرده نسیان فرو افکنده و مقام برتر عظیم را از یاد برده باشند».(۴۳)

میرزا یحیی صبح ازل

برخی از محققین از جمله مرحوم علامه حسن مصطفوی میرزا یحیی صبح ازل را جانشین باب دانسته، می نویسد:

آری به اعتراف شوقی پس از درگذشت سید باب بیست وپنج نفر دعوی من یظهره اللهی نمودند . بعضی از آنها از لحاظ سوابق علمی وعنوانی وخصوصیات دیگر بر میرزا بهاء برتری داشته اند ودر میان اینها میرزا یحیی صبح ازل برادر میرزابهاء دیده میشود که امروز بابیهای ازلی پیرو او هستند. سوابق میرزا یحیی از لحاظ ارتباط با قدوس ونوشتن آیات و مکاتبه باسید باب وسفارش های سید باب در حق او و گرویدن سران بابیه به او واطاعت وپیروی خود میرزا بهاء از او و خصوصیات دیگر مسلم بوده وهیچ گونه قابل انکار نیست واگر کسی معتقد به سید باب باشد چاره ای بجز پیروی او وقبول دعاوی او نداشته و هرگز نتواند اورا انکار کند. (۴۴)

ایشان به نقل ازباب در لوح اول از مجموعه الواح نقطه اولی چنین آورده است :

باز در همان کتاب (الواح سید باب ـ لوح اول )به خط خود سیدباب خطاب به صبح ازل کلیشه شده است که :

“اللّه‏ اکبر تکبیراً کبیراً، هذا کتاب من عنداللّه‏ الی اللّه‏ المهیمن القیوم، قل کلٌ من اللّه‏ مبدئون، قل کلّ الی اللّه‏ یعودون، هذا کتابٌ من علی قبل نبیل، ذکر اللّه‏ العالمین الی من یعدل اسمه اسم الوحید ذکر اللّه‏ للعالمین، قل کلّ من نقطة البیان لیبدئون، اَن یا اسم الوحید فاحفظ ما نزل فی البیان و أمر ربه فانک لصراط حق عظیم .” یعنی: “خدا از همه چیز بزرگ‏تر است ـ این نامه‏ای از طرف خدای مهیمن و قیوم به سوی خدای مهیمن و قیوم است، بگو همه از خدا ابتدا شده‏اند و همه به سوی خدا بازگشت می‏کنند، این نامه‏ای است از علی قبل نبیل (عدد محمد و نبیل به حساب ابجد ۹۲ می‏شود) که ذکر خدا برای جهانیان است به سوی کسی که نامش مطابق با وحید است (وحید به ابجد ۲۸ است و یحیی هم به استثنای الف آخرش ۲۸ است). بگو همه از نقطه بیان ابتدا می‏شوند ای نام وحید، حفظ کن آنچه را که در بیان نازل شد و به آن امر کن، پس تو در راه حق بزرگ هستی)…..وذیل لوح را هم با مهری که سجع آن (اننی انا حجه الله ونوره)مهر کرده است.

نهایت کلام آنکه علامه مصطفوی از ذکر این گونه شواهد نتیجه می گیرند که اگر گفته ونوشته سید باب صحیح باشند،پس از درگذشت او جانشین وخلیفه سید باب میرزا یحیی است(۴۵).میرزاجانی کاشی در نقطه الکاف درباره علت انتخاب ازل به جانشینی می نویسد :

باب بعلت از دست دادن یاران و دستیاران نزدیک اندوهگین بود،اما با دیدن مکتوبات و نوشته جات میرزا یحیی ازل بشدت مسرور گردیدو وی رابه عنوان وصی خود برگزید.(۴۶)

کنت دوگوبینو،‌ وزیر مختار فرانسه در ایران،‌نیز که در آن سالها در ایران بوده و جزییات وقایع بابیان را ثبت کرده، میرزا یحیی را جانشین باب دانسته و تأکید کرده است که این جانشینی، بدون سابقه و مقدمه صورت گرفت و بابیها آن را پذیرفتند.(۴۷)

نکته ای که در این جا لازم است مورد اشاره قرار گیرد سرنوشت طرفداران ازل است :

بعد از ازل رهبری پیروانش بعهده میرزا یحیی دولت آبادی قرار گرفت و بنا به برخی مدارک و اسناد بجای مانده که احتمال دارد صحت داشته باشند میرزا یحیی دولت آبادی فرقه ازلی را منحل کرد و ازلیان را آرام و بی سر و صدا به جامعه شیعه اثنی عشری سوق داد،(۴۸)البته ممتنع بلکه محال است تمام ازلیان تسلیم این شیوه از سوی میرزا یحیی دولت آبادی شده باشند،اگرچه امروزه از بابیان ازلی خبری نیست و کسی بدرستی نمی دانند آیا این نحله از بابیان که زمانی حضوری فعال در جنبش های اجتماعی داشتند اکنون در چه وضعیتی به سر می برند. تنها ردپائی که از این دسته میتوان یافت تنها یک سایت اینترنتی با عنوان مؤمنین دین بیان است که با قرار دادن کتابهائی از دوستداران ازل مثل نقطه الکاف اثر حاج میرزا جانی کاشی و تنبیه النائمین اثرعزیه خانم نوری خواهر ازل و بهاءالله به تداوم ازلی گری صحه میگذارد.

میرزا حسینعلی نوری

بهائیان مدعی صحت انتساب دیانت خود به سید علی محمدباب بوده و موضوع من یظهره اللهی بهاءالله را بشارتی از سوی باب میدانند. نبیل زرندی می نویسد به دستور باب برای ادای احترام به کشته شدگان قلعه طبرسی، به مازندران و از آنجا به تهران نزد میرزا حسینعلی رفته است، وی میگوید :

وقتیکه سیّاح میخواست از طهران برود حضرت بهاءاللّه باسم میرزایحیی مراسله ای مرقوم فرمودند و بسیّاح دادند پس از چندی ورقه ای بخطّ حضرت باب واصل شد. در آن ورقه حضرت باب میرزا یحیی را امر کرده بودند که در ظلّ حفظ و صیانت حضرت بهاءاللّه در آید و در سایهء تعلیم و تربیت آن بزرگوار قرار گیرد. معرضین بیان بعدها این لوح مبارک را تغییر دادند و آن را دلیل صدق گفتارهای خویش و دعاوی مبالغه آمیز خود نسبت به میرزا یحیی قرار دادند. با آنکه در اصل بیان مبارک کوچکترین اشاره ای هم بمقام موهومی که میرزا یحیی و اتباعش قائل بودند، وجود نداشت و از این ادّعاهای عریض و طویل معرضین بیان بهیچوجه در بیانات مبارکه اثری مشهود نبود، بلکه حضرت باب در ضمن آن بیانات مقصودشان تمجید حضرت بهاءاللّه بوده ولی پیروان یحیی چنین پنداشتند که این بیان حضرت باب اشاره بمقام میرزا یحیی است.( ۴۹)

از سوی دیگرعبدالبهاء فرزند میرزا حسینعلی نوری، میرزا یحیی را پیش مرگ بهاء الله معرفی کرده و چنان وانمود می کند که گزینش میرزا یحیی به جانشینی باب طرح خود میرزا حسینعلی بوده است «که افکار متوجه شخص غایبی شود و به این وسیله بهاء الله از تعرض ناس محفوظ ماند».(۵۰)

امّا اسناد تأیید شده و موجود باقی مانده از سید علی محمد باب روشن کننده این موضوع است که وی برای من یظهره الله خصوصیاتی را ذکر مینماید، که میرزا حسینعلی واجد هیچ کدام نیست و حتی سال ظهور اورا نیز مشخص نموده است. فاصله بین زمانه باب تا ظهور او را آیین بیان پوشش خواهد داد ، بنا بر این باب هرگز مبشر و بابیان هرگز منتظر کسی بنام بهاالله نبوده اند که آیین جدیدشان را در یک دوره کوتاه نه ساله تمام شده تلقی کند و آنرا مقدمه ادعای خود قراردهد. برهمین اساس میتوان با قاطعیت اعلام کرد که هیچ رابطه ای بین باب و میرزا حسینعلی نوری بهاالله وجود نداشته بلکه مهم ترین آورده باب «بیان» توسط او به نابودی کشیده شد، و باب و بهاءالله حتی باهم دیدار هم نکرده اند در کواکب الدریه که متن آن به تأیید عبدالبهاء نیز رسیده است آمده که : حضرت بهاءالله باحضرت نقطه اولی قطعیا ملاقات نفرموده اند. (۵۱)

از اینرو ازلیان بحثهای مهمی در رّد ادعای بهالله و وابستگی او به سید باب و سایر ادعاهای او و فرزندش عباس افندی و دیگران دارند که مشروعیت بهاییان را بطور جدی زیر سوال میبرد.

آن زمان یحیی بیش از نوزده سال نداشت ، میرزا حسینعلی برادری که ۱۴ سال از او بزرگتر بود به نمایندگی او زمام کارها را در دست گرفت و رفته رفته فضا را به نفع خود تغییر داد تا در نهایت توانست ازل را کنار زده و خود رهبری فرقه را برعهده بگیرد ، تصمیم بهاءالله برای رهبری فرقه تصمیمی بود که از مدتها پیش در ذهن او جولان میکرد. از همان ایام که به اتهام مشارکت در قتل شاه در زندان بسر می برد قصد ریاست بر گروهک بابی را درسر می پرورانید او در لوح “ابن ذئب” می نویسد :

در ایام و لیالی در سجن مذکور در اعمال و احوال و حرکات حزب بابی تفکر مینمودیم و بعد این مظلوم اراده نمود که بعد از خروج از سجن بتمام همت در تهذیب آن نفوس قیام نماید. (۵۲)

و در همان لوح مدعی میشود که : درشبی از شب ها در عالم رؤیا از جمیع جهات این کلمه علیا اصغا شد انا ننصرک بک و بقلمک”. (۵۳)

و در صفحه ٥ رساله ای که به مناسبت صدمین سالگرد مرگ بهاءالله به سفارش بیت العدل انتشار یافته است آمده است :

رسالت حضرت بهاءاللّه در آگوست ١٨٥٢ در زندانی زیرزمینی که مشهور به سیاه‏چال بود آغاز گردید.(۵۴)

فصل سوم بهائیت

زندگی نامه میرزاحسینعلی بهاء

میرزاحسین علی نوری ملقب به بـهاءالله که بهائیان شهرت خود را از وی گرفته اند و او را عنوان پیامبر آئین خود می شمارند . دردوم محرم سال۱۲۳۳/ق/ ۱۸۱۷/م در خانه میرزا عباس نوری از منشیان دربار قاجار درتهران متـولّـد شد. وی آموزشهاى مقدماتى ادب فارسى و عربى را زیر نظر پدر و معلمان و مربیان گذراند،اگرچه او خود مدعی است که هرگز تحصیلاتی نداشته است ودرنامه ای به ناصرالدین شاه (۵۵)،میگوید: من تحصیل علم نکرده ام و در مدارس وارد نشده ام. میتوانید از {مردم} شهری که در آن ساکن بوده ام سوال کنید.( ۵۶)

پس از ادعاى بابیت سید على محمد شیرازى به وسیله ملا حسین بشرویه ای و به واسطه میرزا محمد معلم نوری در شمار نخستین گروندگان به باب درآمد،(۵۷)و از فعال ترین افراد بابى شد و به ترویج بابیگرى بویژه در نور و مازندارن پرداخت . برخى از برادرانش از جمله برادر کوچکترش میرزا یحیى معروف به (صبح ازل ) نیز بر اثر تبلیغ او به این مرام پیوستند.(۵۸)

بهاءالله با تلاش وکمک برای رهائی قرة العین تنها زن عضو ” حروف حی” از زندان (وی به اتهام قتل عمویش ملامحمد برغانی قزوینی در زندان بسر میبرد) ونیز تأمین مخارج اجتماع بدشت (۵۹)که در محلی به همین نام اجتماع کرده بودند (۶۰)جایگاهی معتبر نزد اجتماع کنندگان یافت.

پس از اعدام سید علی محمد باب ، امیرکبیر برای فرونشاندن قیامها و شورش های بابیان ، از برخی بابیان من جمله میرزا حسینعلی خواست ایران را به قصد کربلا ترک کند،و او در شعبان ۱۲۶۷ به کربلا رفت(۶۱).اما چند ماه بعد، پس از برکناری و قتل امیر کبیر،در ربیع الاول ۱۲۶۸ ،‌و صدارت یافتن میرزاآقاخان نوری ،‌به دعوت و توصیه وی به تهران بازگشت.
در اقدام تیراندازی بابیان به ناصرالدین شاه ، در شوال ۱۲۶۸ بار دیگر والبته بسیار شدیدتر دستگیری و اعدام بابیهاآغاز شد(۶۲).از نظر حکومت مرکزی ، قرائن و شواهدی برای نقش میرزا حسینعلی نوری در طراحی این سوء‌قصد وجود داشت و به دستگیری او اقدام شد(۶۳)..گرچه بهاءالله در لوح شیخ نجفی از مداخله در داستان ترور ناصرالدینشاه خود را تبرئه میکند(۶۴)، امّا منابع بابی مخالف بهاءالله از جمله خواهر او این نسبت را تأیید می کنند.(۶۵)

حمایت سفیر روس چرا؟؟

‌وقتی مأموران حکومتی برای جلب وبازداشت او آمدند وی به میرزا مجید آهی شوهر خواهرش که منشی سفارت روسیه بود در مقر تابستانی سفارت روس در زرگنده شمیران به سر میبرد، سفیر روس بر ادامه‌ اقامت وی در آنجا تأکید و از تسلیم او به نمایندگان شاه امتناع داشت ،ولی بعلت سماجت مأموران سرانجام سفیرتسلیم شد. امّا اورا به عنوان امانت دولت روس تحویل داد و از صدراعظم(میرزا آقاخان نوری) رسماً خواستار گردید« امانتی را که دولت روس به وی می سپارد در حفظ وحراست او بکوشد» (۶۶)،حتی صدر اعظم را از موضع قدرت مورد تهدید قرار داد که صدمه نباید به بهاءالله وارد آید.(۶۷)با تلاشهای جدی سفیر روسیه در تهران پس از چهار ماه میرزا حسینعلی ازحبس سیاه چال طهران رهائی یافت. امّابه دستور حکومت ایران ، دیگر حق اقامت در ایران را نداشت . سفیر روس از وی خواست «که به روسیه برود و دولت روس از او پذیرایی خواهد نمود»، اما او نپذیرفت؛ هنگام سفر تبعید نیز علاوه بر نمایندگان دولت ایران نماینده ای از سوی سفارت روس همراه بهاءالله بود.(۶۸)
بابیان دیگری هم که تاکنون تهران و شهرهای دیگر را ترک نکرده بودند، مجبور به ترک موطن وسفر بسوی عراق شدند .

بهاءالله پس از رسیدن به بغداد نامه ای به سفیر روس نگاشت و مراتب قدردانی خود را از وی و دولت روس اعلام کرد. همچنین در لوحی خطاب نیکلاویچ الکساندر دوم به این کمک سفیر روس اشاره و از وی تشکر کرده است(۶۹) .

بهاءالله در بغداد

از پیشکاری ازل تا ادعای خدائی

بهاءالله در بغداد با عنوان پیشکاری ازل به فعالیت میان جمعیت آشفته بابیان پرداخت. این گروه بعلت سر در گمی و نداشتن جایگاه مشخص دینی ودنیوی به یک معضل اجتماعی در عراق تبدیل شده بودند و بهاءالله با استفاده از این فضای آشوب زده و پریشان با زیرکی و سیاست به استحکام جایگاه خود و تضعیف موقعیت یحیی ازل در میان بابیان پرداخت.او ازل را به بهانه های امنیتی در خفا نگهداشته و خود زمام امور را بدست گرفت.

حسن موقر بالیوزی از بهائیان متعصب و مبلغین بهائی در عین تمجید از بهاءالله ناخود آگاه به رفتارهای خاص بهاءالله برای تبلیغ خود و کسب رهبری بابیه اشاره می نماید :

بهاءالله شروع به بازسازی جامعه بابی میکند و موفق میشود که در زمان کوتاهی برای جامعه تجدید اعتبار و آبرو کند بطوریکه در پایان بنا به قول عبدالبها :

بعد از ۱۱ سال اقامت در بغداد “روش و سلوک این طایفه به قسمی واقع شد که شهرت و صیت ـ بهاءالله ـ تزاید نمود چه که درمیان ناس ظاهر و مشهود و یا جمیع طوایف معاشر و مألوف.”ـ بود. (۷۰)

نکته دیگر اینکه جناب بهاءالله از اوضاع آشفته بابیان در عراق و بی توجهی نسبی حکومت عثمانی به مسائل داخلی بابیان استفاده کرده ، با شرارت به تسویه حساب وحذف فیزیکی مخالفین خویش پرداخت.

نتیجه این شرارت ها فرار بابیان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ایجاد فضای رعب شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.عزیه خانم نوری گروهی که با رهبری زیر زمینی بهاء به قلع و قمع بابیان بغداد مشغول بودند را “جلادان خونخوار “نامیده و می گوید :

“اصحاب طبقه اول که اسامیشان مذکور شد، از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند.سید اسمعیل اصفهانی را سر بریدندو حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند . آقا ابوالقاسم کاشی راکشته در دجله انداختند.سید احمد را به پیشدو کارش را ساختند. میرزا رضا خالوی سید محمد را مغز سرش را به سنگ پراکندندو میرزا علی را پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندندو غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار کشته اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پاره پاره کردند. چنانکه بعضی از مومنین و معتقدین رااین حرکات ،فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید بواسطه این اعمال زشت و خلافکاری هااز دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاد نموده در محافل می خواندند و می خندیدند :

اگر حسینعلی ، مظهر حسین علی است ……هزار رحمت حق بر روان پاک یزید !! “

و می گفتند ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم !”( ۷۱)

۲سال از اوقات اقامت در عراق را بعلت اختلافاتش با میرزا یحیی صبح ازل برای رهبری فرقه در کوه های سلیمانیه گذرانید، امّا خود او در این باره با لحن ریاکانه ای می نویسد :

“مقصود جز این نبود که محل اختلاف احباب نشوم و مصدر انقلاب اصحاب نگردم. و سبب ضرّ احدی نشوم و علت حزن قلبی نگردم.” (۷۲)
در آوریل سال ۱۸۶۳ و در آخرین روزهای اقامت در بغداد در باغ نجیبیه موسوم به رضوان خود را موعود بیان اعلان کرد و مدت ۱۲ روز در آن باغ اقامت میکند. در همین دوران بهاءالله خود را به عنوان شارع دینی جدید که تداوم دیانت بابی خواهد بود اعلام می‌نماید.بهائیان برای این دوازده روز اهمیت قایلند و چند روز آن را جشن می‌گیرند.

سفر به استانبول

بعد از اقامت در باغ رضوان در اوائل ماه مه ۱۸۶۳ میلادی بغداد را به اتفاق برادرش ازل و فامیل و ۲۶ نفر از یارانش به طرف استانبول ترک میکند.این اظهار و ادعای جدید بهاء الله ظاهراً مخفیانه و بدور از چشم ازل و یاران وی بوده است زیرا در این سفر میرزا یحیی ازل به حسب ظاهر اختلافی با برادر ندارد و همراه بهاءالله به استانبول میرود و حتی به موجب آنچه عبدالبهاء دراین باره مینویسد در کنار وی احساس امنیت نیز می نموده است :

“ودراین مدّت میرزا یحیی مستور و پنهان و بر روش و سلوک سابق باقی و برقرار بود. حتّی چون فرمان اعلیحضرت پادشاه عثمانی به حرکت بهاءالله از بغداد صادر شد، میرزا یحیی نه مفارفت نمود و نه مرافقت. گاهی تصوّر سفر هندوستان نمود و گاهی قرار در ترکستان و چون مصمّم به هیچ یک ازاین دو رأی نشد، عاقبت به خواهش خویش پیش از جمیع به هیئت درویش درلباس خفا و تبدیل عازم کرکوک و اربیل شد و از آنجا به حرکت متواصل واصل موصل گشت و چون این جمعیت وارد شدند در کنار قافله منزل و مأوی نمود. با وجود آنکه درآن سفر حکّام و مأمورین کمال رعایت و احترام را مجری داشتند و حرکت و قرار به حشمت و وقار بود مع ذلک دائماً در لباس تبدیل پنهان و به تصوّر احتمال حصول تعرّض، احتراز داشت. و بر این قرار وارد اسلامبول شدند. (۷۳)بهاءالله و همراهان درنیمه اوت ۱۸۶۳ وارد استانبول میشوند. بعد از چهار ماه اقامت در استانبول مجدداً مقامات دولت عثمانی بهاءالله و همراهانش را در ماه دسامبر و سرمای شدید به شهر ادرنه تبعید می‌کنند.(۷۴)پنج سال توام با تنش وکشمکش با ازل و طرفدارانش در آن شهر اقامت کردند. با اوج گرفتن اختلافات بها و ازل در سال چهارم دولت عثمانی تصمیم به جدا سازی آنها از هم گرفت وبه دنبال این تصمیم میرزا یحیی صبح ازل به جزیره ماغوسا (فاماگوستا) در قبرس و بهاءالله واتباعش را به عکّا تبعید نمودند.

بعید و اقامت در عکا

عکّا در فلسطین اشغالی و در نزدیکی بندر حیفا قرار دارد. آب و هوای نا مطبوع عکا در اولین سالهای بها و یارانش در این شهر منجر به بیماری و فوت برخی از یاران بهاءالله گردید،تا حدی که بهاءالله نتوانست به آن بی توجه باشد و در آثار خود از آن یاد نکند. وی در یکی از آثار خود می گوید :
«کذلک امر ربک اذکان مسجوناً فی أخرب البلاد». (۷۵) (پروردگارت چنین امر کرد ، زمانی که در خراب ترین شهرها زندانی بود » بهر صورت میرزا حسین علی بهاءالله به عنوان یک زندانی تبعیدی در سال ۱۸۶۸ وارد آن شهر گردید.

نکته قابل توجه اینکه بها وپسرش عبدالبهاء در شهر عکا همواره خود را مسلمانانی متدین و مبادی آداب شریعت اسلام معرفی میکردند ، در نمازهای جماعت حضور یافته و به پیروان دستور اکید داده بودند که در آن صفحات از تبلیغ خودداری کنند.

عمده الواح بهاءالله از این شهر ارسال شده که برخی از آنها برای شاهان و رؤسای جمهور کشورهای مختلف بوده است وسرانجام میرزا حسینعلی نوری ملقب به بـهاءالله در دوم ذی القعده ( هفتادم نوروز ) سال ١٣٠٩ هـ. ق. برابر با ٢٩ می ١٨٩٢ م . در هفتاد و پنج سالگی در قصر بهجی نزدیک شهر عکّا(۷۶) طومار عمر پر حادثه اش در هم پیچیده شد و به علت بیماری اسهال خونی درگذشت.در همان جابه خاک سپرده شد که امروز قبله بـهائیان است.

آثار بهاء الله

. کتاب اقدس ام الکتاب بهائیت و شامل احکام و تعالیم اصلی بهائیت می‌باشد.

. کتاب ایقان که در پاسخ به سوالات سید خال (دائی باب) در مورد ظهور امام قائم عجل الله تعالی فرجه و شبهات قرآن می‌باشد.این کتاب به تنهائی برای اثبات بطلان بهائیت کافی است.

هفت وادی: (وادی طلب – وادی عشق – وادی معرفت – وادی توحید – وادی استغنا – وادی حیرت – وادی فقر حقیقی و فنای اصلی )

از دیگر آثار بهاءالله می‌توان به مکتوباتی که برای پیروانش می‌فرستاد اشاره کرد، وی در خلال این مکتوبات تعالیمش را برای پیروانش تشریح می‌نمود. این مکتوبات در میان بهائیان به « لوح» مشهورند , و در دیانت بهائی بیش از شانزده هزار لوح موجود می‌باشد . که از آن جمله می‌توان به مکتوباتی خطاب به سلاطین وقت اشاره نمود. (هم چون ناپلئون، پاپ و …)

دیگر آثار او: کلمات مکنونه مبین ،اشراقات ،اقتدارات ،جواهر الاسرار، چهار وادی ، الواح سلاطین و … از اصلی ترین آثار بهاالله به شمار میروند گرچه آثار وی منحصر به اینها نیست.

زندگی نامه عبدالبها(عباس افندی)

عباس افندی ملقب به عبدالبهاء،در پنجم جمادی الاولی سال ۱۲۶۰ (قمری) در طهران متولد شد و از سن ۹ سالگی، در تبعیدهای بهاءالله همراه او بود. وی در این سفرها بسیاری از تجربه ها ی لازم برای زندگی پر از حادثه و البته لبریز از فریب و ریکاری را از پدر و عموهای خود آموخت. البته این به معنای نداشتن تحصیلات مرسوم نیست. مبلغ پیشین بهائی عبدالحسین آواره (آیتی) در کشف الحیل می نویسد:

امّا عبدالبهاآنقدر معلم و مربی دارد که از حد خارج است. نخستین معلمش همان پدرش بها و بعد از مسافرت پدرش به کوههای سلیمانیه میرزا موسی کلیم و سپس نزد شیخ عبدالسلام شوافی از حکما و علماء مشهور بغداد تحصیل نموده است.

بهائیان وی را مرکز میثاق نامیده ولی او خود را عبدالبهاء نامیده و بر اهمیت این نام تأکیدمیکند.

بهاءالله بموجب آنچه در کتاب عهدی (وصیت نامه )آورده است عباس افندی را نخستین جانشین بعد از مرگ خود قرار داده واو را (غصن اعظم)نامیده است و فرزند دیگرش محمد علی افندی با عنوان(غصن اکبر) بعد از عباس افندی در مقام پدر مستقر گردد و سرانجام کتاب عهدش را نگاشت و هیکل امرش را با آن زره پولادین آراست و به نصّ قاطع ” وصیّة اللّه آنکه باید اغصان و افنان و منتسبین طرّاً به غصن اعظمناظر باشند” (۷۷) و آیه ” اذا غیض بحر الوصال و قضی کتاب المبدأ فی المآل توجّهوا الی من اراده اللّه الّذی انشعب من هذا الأصل القدیم “(۷۸)، فرزند ارشد خود حضرت عبدالبهاء را بعنوان مرکز عهد و پیمان ومبیّن آیات و آثار و مرجع و پیشوا و مثل اعلی برای پیروان خویش برگزید.

بهاءالله وصیت نامه خود را با جملاتی حاکی از عدم دلبستگی به دنیا و توصیه هائی به فرزندان و مریدان برای توجه به امرالله پر کرده ودر فرازی از آن به این آیه از قرآن اشاره میکند که:

عفی الله عما سلف خدا آن چه راکه پیش از این روی داد می بخشد. گویا می خواهد به آنانی که هنوز دعواهای بهائی ازلی رابیاد داشتنداعلام کند،شما نیز آنها را فراموش کنید ومراقب باشید مجدداً پیش نیاید. امّا بهاءالله با این وصیت نامه نیزنتوانست ریاست را از دل فرزندانش بزداید.وعلیرغم آن باز هم اختلاف بر سر ریاست میان فرزندانش رخ نمود.

‌ به مجرد مرگ بهاءالله غصن اکبر و غصن اعظم تکرار ملال آور اختلافات گذشته میان بها وازل را آغاز کردند.(۷۹) میرزا آقاجان کاشانی نخستین مؤمن و کاتب بهاءالله و چند تن از نزدیکان و فرزندان میرزا حسینعلی با نوشتن نامه های متعددو کتابهایی به فارسی و عربی و فرستادن پیام برای بهائیان، در مقام انکارجانشینی مقام عبدالبهاء بر آمدند و وی را خارج از «دین بهاء» خواندند.(۸۰)و سرانجام عباس افندی با استفاده از فرصتی که قرار گرفتن برمسند ریاست برایش فراهم کرد توانست بر برادر کوچکتر خود غلبه نموده واو را از عرصه میدان رقابت براند.(۸۱)

[۱]. هما ناطق،راه یابی فرهنگی،نشر پیام لندن ۱۹۸۸ ص ۶۴

[۲]. بهرام افراسیابی تاریخ جامع بهائیت (نوماسونی )نشرمهر فام چاپ دهم ۱۳۸۲ ص۱۱۳ـ ۱۱۲ با اندکی تصرف

[۳]. همان ۱۷۴

[۴]. همان ۱۸۰

[۵]. (میرزا احمد یزدانى،نظر اجمالی در دیانت بهائی لجنه ملی نشریات امری تهران ۱۳۲۶ ص ۱۳)

[۶]. عبدالحمید اشراق خاوری رساله امر و خلق ص۵۵۳

[۷]. مقصود وی سال هزار دویست شصت میباشد .

[۸]. سید علیمحمد باب / بیان عربی/ نسخه خطی/ تهران/ بیتا / ص ۳

[۹]. سید باب .دلائل سبعه. ص۲۹

[۱۰]. فاضل مازندرانى، ظهور الحق، ج ۳، ص

[۱۱]. (گلپایگانى، کشف الغطاء ص ۲۰۴ـ ۲۰۵) .

[۱۲]. ابوالقاسم افنان .چهار رساله تاریخی درباره قره العین ص۴۲

[۱۳]. عبدالحمید اشراق خاوری/ رساله امر وخلق /موسسه ملی مطبوعات امری/ ص۵۵۳

[۱۴]. نبیل زرندی، ص ۲۷۱-۲۷۳ .

[۱۵]. قرن بدیع ص۴۲

[۱۶]. حاجى میرزاجانى کاشانى، نقطةالکاف ص ۱۶۲)

[۱۷]. (همان)

[۱۸].دیوان اشعار قرّة العین چاپ اول ١٣٨۵نشر بنیاد کتابهای سوختۀ ایران بیجا ص۱۷

[۱۹]. نصرت الله محمد حسینی ‏، حضرت باب ، مؤسسه معارف بهائی، صفحه‌ی ۵۱۷

[۲۰]. نصرت الله محمد حسینی ‏، حضرت باب ، مؤسسه معارف بهائی، صفحه‌ی ۵۱۸

[۲۱]. امان الله شفا ـ نامه ای از سن پالو ٌ۳۱۶

[۲۲]. نبیل زرندی،ص ۲۷۱-۲۷۳

[۲۳]. قرن بدیع ،شوقی افندی ربانی چاپ مؤسسه معارف بهائی ۱۹۹۲، ص ص ۹۵

[۲۴]. نبیل زرندی ،ص ۲۶۹-۲۷۰

[۲۵]. اگرچه در واقع : الله یستهزئ بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون

[۲۶]. مکاتیب عبدالبهاء جلد ۲ص۲۵۵

[۲۷]. امانت،ص ۳۲۸

[۲۸]. نبیل زرندی ، ص ۲۷۵

[۲۹]. ابوالقاسم افنان چهار رساله تاریخی درباره قره العین صفحه۳۷

[۳۰]. بیان عربى ، باب اول صفحه ۱

[۳۱].شیخ احمد شاهرودی‌ مرآت‌ العارفین‌ فى‌ دفع‌ شبهات‌ المبطلین‌، تهران‌، ۱۳۴۱ق/ ص‌۱۲۱

[۳۲]. سید على‌محمد باب بیان‌ فارسى ص‌ ۳۰

[۳۳]. بیان ،باب هفتم از واحد دوم

[۳۴]. شیخ احمد شاهرودی ، حق المبین‌…، تهران‌، ۱۳۴۱ق /ص ۱۰۶-۱۱۰

[۳۵]. بیان باب ششم از واحد دوم

[۳۶]. سید على‌محمد باب ، بیان‌ عربى‌،۳-۱۰،ونیز در بیان‌ فارسى‌،۵۰، ۸۱ -۸۲ و در دلائل سبعه‌ص ۲-۳

[۳۷].سید علی محمد باب لوح‌ هیکل‌الدین ص‌۵ و نیز ر.ک نقطةالکاف میرزاجانى‌،ص ۲۴۴

[۳۸] . بیان عربى، ص ۲۵

[۳۹]. احمد کسروی ،بهائیگری، تهران‌، ۱۳۲۲ش‌ ص۲۸

[۴۰] . میرزا حسینعلی نوری (بهأ)، مائده آسمانی،جزء هفتم،ص .۱۳۰

[۴۱]. شوقی افندی، قرن بدیع، جلددوم، ص .۱۲۲

[۴۲]. استاد محیط طباطبائی،ماهنامه “گوهر” سال ۶ شماره ۳ خرداد ۱۳۵۷ شماره مسلسل ۶۳ صفحات ۱۸۳-۱۷۸

[۴۳]. همان ص۱۷۸-۱۸۳

[۴۴]. دکتر ح.م.ت.محاکمه وبررسی باب وبها جلد ۳صص۱۳۶ -۱۳۷

[۴۵]. همان جلد ۳ص۱۱-۱۲-۱۳

[۴۶]. نقطه الکاف ص ۲۳۸،۲۴۴

[۴۷] . نقطة الکاف، حاجی میرزاجانی کاشانی، مقدمه‌ براون،ص له

[۴۸] .علی ابوالحسنی منذر فصلنامه مطالعات تاریخی ، اظهارات و خاطرات حاج شیخ حسین لنکرانی،سال چهارم شماره هفدهم تابستان ۸۶صص۸۵و۸۶

[۴۹] . مطالع الانوار ص۴۰۲

[۵۰] .مقاله شخصی سیاح ص ۶۷-۶۸

[۵۱] .کواکب الدریه.قاهره.مطبعه سعادت. ۱۹۲۳م۰جلد اول صفحه ۹۶

[۵۲]. لوح شیخ محمد تقی مجتهد اصفهانی (لوح شیخ نجفی) ،لانگهاین ۱۳۸ بدیع، ص ۱۵

[۵۳]. همان ، ص ۱۵

[۵۴]. A Statement prepared by The Baha’i International Community, Office of Public Information New York Persian edition, Translated from the original English 1992

[۵۵]. مقاله شخصی سیاح، مؤسسه مطبوعات امری آلمان سال ۲۰۰۱، ص ۶۲

[۵۶] .و این سؤال را نه همشهریان بهاءالله که عزیه خانم نوری خواهرش پاسخ میدهد: جناب میرزای ابوی که از بدایت عمر که بحد بلوغ رسید بواسطه فراهم بودن اسباب و گرد آمدن اصحاب اشتغال به بدرس و اهتمام به مشق داشته است آنی خود را از تحصیل مقدمات فارغ نمی گذاشتند پس از تحصیل مقدمات عربیت و ادبیت به علم حکمت و و مطالب عرفان مایل گردیده که به فواید این دو نائل آیند چنانکه اغلب شب و روز ایشان به معاشرت حکمای ذیشأن و عرفا و درویشان مشغول بود . وقتی که صور اسرافیل ظهور دمیده شد ایشان مردی بودند که اکثر کلمات حکما و عرفا را دیده و اغلب علائم ظهور را دیده و شنیده و فهمیده ..(رساله تنبیه النائمین منتشره از سوی مؤمنین بیان بیتا احتمالاً تهران ).

[۵۷]. بهاءالله شمس حقیقت، ح.م. بالیوزی، ترجمه از انگلیسی، مینو ثابت ، ص ۵۱-۴۸. George Roland Publisher 1980

[۵۸]. همان، ص ۸۵، تا ۹۱

[۵۹]. همان ، ص ۲۵۹-۲۶۰

[۶۰]. نقطه الکاف حاجی میرزا جانی کاشانی ، ص ۲۴۰-۲۴۱

[۶۱]. نبیل زرندی، ص ۵۸۰، ۵۸۴-۵۸۵

[۶۲]. همان، ص ۵۹۰-۵۹۲

[۶۳]. زعیم الدوله تبریزی ، ص ۱۹۵

[۶۴].لوح شیخ نجفی ص۱۵

[۶۵]. عزیه خانم نوری، تنبیه النائمین ص ۵-۶

[۶۶]. شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۱، ص ۳۱۸

[۶۷]. نبیل زرندی، ص ۵۹۳

[۶۸]. همان، ص ۶۱۱-۶۱۲، ۶۱۷-۶۱۸

[۶۹]. آثار قلم اعلی، ج ۱، ص ۷۶؛ شوقی افندی، قرن بدیع، ج ۲، ص ۴۹

[۷۰]. مقاله سیاح ص ۵۲

[۷۱]. تنبیه النائمین صفحه ۱۲

[۷۲]. کتاب ایقان، مؤسسه مطبوعات بهائی آلمان ۱۹۹۸، ص ۱۶۵

[۷۳]. مقاله شخصی سیاح ، ص ۳

[۷۴]. بهاءالله شمس حقیقت ح.م. بالیوزی، ترجمه از انگلیسی، مینو ثابت ، ص ۵۱-۴۸. George Roland Publisher 1980 ، ص ۲۷۳-۲۷۲

[۷۵]. همان، ص .۳۴۲

[۷۶]. علاءالدین قدس جورابچی.بهاءالله موعود کتابهای آسمانی کتابخانه الکترونیکی جامع آثار بهائی ص۲۸۱

[۷۷]. کتابُ عَهْدِی – مجموعه الواح بهاءاللّه – چاپ مصر ص٣٩٩

[۷۸]. کتاب اقدس – بند ١٢١.

[۷۹]. ر.ک به: عبدالبهاء، مکاتیب،ج ۱،ص ۴۴۲-۴۴۳؛ شوقی افندی،توقیعات مبارکه، ص ۱۳۸-۱۳۹، ۱۴۶-۱۴۸؛ اشراق خاوری، ۱۳۳۱ش، ص ۲۷؛ فیضی،ص ۵۴

[۸۰]. مفتاح باب االابواب/ دکتر زعیم الدوله تبریزی/ تهران/انتشارات فرخی بیتا ص ۳۱۵

 

[۸۱]. گویا این قوم حیات خود را در طرد و لعن یکدیگر یافته که هیچگاه این غائله از میانشان رخت بر نبست.

tarikh

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

10 − هفت =