نقش بهائيان در اشغال فلسطين: گفت‌وگو با جناب آقای دکتر تقی‌پور

0 276

مصاحبه کننده مهدي حبيبي

اشاره

جناب آقای دکتر تقی‌پور، دبیرکل جمعیت حامیان آزادی قدس شریف، از محققان برجستۀ حوزۀ صهیونیسم‌شناسی و تاریخ معاصر و پژوهشگر مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی هستند. ایشان نویسنده حدود ۸۰ مقاله در مطبوعات و همایش‌ها و بیش از ۱۰ کتاب دربارۀ صهیونیسم و اسرائیل هستند. عناوین بعضی از آثار ایشان چنین است: “توطئه جهانی” (۱۳۶۷)، “نغمه مقاومت فلسطین” (۱۳۶۹)، “السلام علی المحتلین”؛ واقعیه ام انتحار (۱۹۹۳)، “نشید المقاومة الفلسطینیة”، “حماسه مسجدالاقصی”، “صهیونیسم و مسأله فلسطین”، “سازمان‌های یهودی و صهیونیستی، استراتژی پیرامونی اسرائیل”.

با توجه به وقایع پیش‌آمده و جنگ وحشتناک اخیر در کشور فلسطین، خدمت ایشان رسیدیم و گفت‌وگوی مفصلی دربارۀ نقش بهائیان در اشغال فلسطین با ایشان انجام دادیم. در ادامه خلاصه‌ای از گفت‌وگوی انجام‌شده با ایشان را خدمت خوانندگان عزیز فصلنامۀ بهائی‌شناسی ارائه کرده‌ایم.

ب.ش: لطفاً قدری دربارۀ کارهایی که انجام داده‌اید توضیح بدهید؟

ت: من پژوهشگری هستم که در حوزه‌های خاص کارهایی کرده‌ام، ممکن است حرف‌هایی بزنم که با استانداردهای تاریخ‌نگاری معاصر جور در نیاید ولی من چون پژوهشگرم، رأی من، تفسیر و تحلیل و دیدگاه من فقط شخصی خودم نیست و بر اساس مستنداتی به این جمع‌بندی رسیده‌ام. می‌تواند کسی قبول نکند یا قبول بکند؛ این را می‌شود بحث کرد و صحبت کرد. حرف‌هایی که من می‌زنم در حوزه بهائیت، صهیونیست و تاریخ بر اساس جمع‌بندی‌های خودم است. این جمع‌بندی‌ها را ممکن است کسی منعکس هم بکند ولی قبول نداشته باشد ولی من برای حرف‌هایی که می‌زنم سند و مدرک دارم.

مثلاً حدود دو سه هفته پیش ما با خبرگزاری تسنیم گفت‌وگویی دربارۀ دیدگاه‌های یهود کردیم. خبرگزاری تسنیم، هم به‌صورت مکتوب و هم به‌صورت فیلم، آن را پخش کرد. یک هفته بعد آن خبرنگار به من زنگ زد گفت مراسمی بود در سازمان فرهنگ و ارتباطات، همه ادیان نمایندگانشان آنجا بودند. زرتشتی‌ها و ارامنه و نماینده یهودیان هم بود. خاخام اعظمشان آقای دکتر یونس حمامی لاله‌زار؛ که هم پزشک متخصص داخلی است و هم خاخام اعظمشان است. از آن کلاه‌های شاپو هم دارد. آمده بود ایشان را پیدا کرده بود که این حرف را که این آقا زد؛ کیست؟ بعد شروع کرده یک جوری انکار کردن آن حرف‌ها. من آنجا روی اصول و مبانی و بر اساس کتاب مقدس یهودیان صحبت کردم. یهودیان خودشان را برتر می‌دانند. او گفته بود که من مطلبی عبری پیدا کرده‌ام که مال چندهزار سال پیش بوده و ربطی به الان ندارد و ما نباید این بحث را بکنیم، تحریف واقعیات است. این آقای خبرنگار هم گفته که این آقا پژوهش کرده؛ کتاب آورده، عهد عتیق را آورده و نشان داده، از روی آن‌ها خوانده. یهودیان به‌شدت سعی دارند که بگویند این‌ها ما نیستیم. سابقه را پاک کنند.

ب.ش: این‌ها یعنی صهیونیست‌ها؟

ت: یعنی این کسانی که در فلسطین دارند این کارها را انجام می‌دهند ما نیستیم. این متأسفانه به دلیل فشارهای روانی؛ سیاسی و تبلیغات خود جامعه یهود و صهیونیسم است، یا کم‌فکری و کم‌ایمانی ماست. من معتقدم قرآن که می‌گویند کتاب هدایت است، بشرطها و شروطهاست. یعنی قرآنی که در جیب من است؛ قرآنی که در کتابخانه من است کتاب هدایت نیست. قرآن کتاب هستی‌شناسی است. یعنی بلاتشبیه ما مثلاً ماشینی می‌خریم؛ موبایلی می‌خریم؛ آبگرم‌کنی می‌خریم. اول می‌رویم کتابچه‌اش را می‌خوانیم. خداوند که ما را خلق کرد یک کتابچه زندگی به ما داده است. این هستی‌شناسی به ما جهان‌بینی می‌دهد و این جهان‌بینی به ما ایدئولوژی می‌دهد؛ بنابراین هر کاری که ما انجام می‌دهیم؛ هر رفتاری که ما انجام می‌دهیم؛ مبتنی بر ایدئولوژی ماست. این ایدئولوژی مبتنی بر آن جهان‌بینی ماست و این جهان‌بینی مبتنی بر آن هستی‌شناسی ماست. هستی‌شناسی یکی از شاخه‌هایش خودشناسی است. یعنی که آقا من در این نظام خلقت چه‌کاره‌ام؟ رابطه من با خالقم؛ با انبیاء چگونه است؟

شاخه بعدی در هستی‌شناسی، دشمن‌شناسی است. هیچ کلامی؛ هیچ بیانی؛ هیچ پیامی به اندازه قرآن گویا و کافی نیست. حالا این موضوع خودش دامنه دارد. نمی‌خواهم وارد این بحث شوم. این بحث خیلی جالب است، جا دارد ادامه پیدا کند و در جامعه ما بحث کنیم. متأسفانه در نظام آموزشی ما به اندازه یک دفتر چهل‌برگ از کلاس اول ابتدایی تا آخر دبیرستان؛ تا دانشگاه ما مطلب وجود ندارد که جوانان ما و کودکان ما اول در نظام خلقت جای خودشان را پیدا کنند و خودشان را بشناسند. من آدم هستم. من کبوتر نیستم. من گربه نیستم. تفاوت من با این‌ها چیست؟ جایگاه من چیست؟ نسبت من با خدای خودم؛ با خالق خودم چیست؟

شما از کل قرآن، برای اینکه خیلی روشن‌تر و واضح‌تر عرض کنم، آیه ۴۰ تا آیه ۶۶ سوره بقره ۲۶ آیه، همین جزء اول قرآن با آیه ۷۴، خداوند رحمان در این آیات پیغمبر را مخاطب قرار می‌دهد و ما هم مخاطب هستیم، در هر عصری و در هر نسلی. مخاطب قرار می‌دهد خود یهودیان زمان پیغمبر را. شما انبیاء الهی را به قتل رساندید. پیامبران مرا کشتید. شما گوساله‌پرست هستید. درحالی‌که از زمان حضرت موسی تا زمان پیامبر خاتم چیزی نزدیک به ۱۸۰۰ سال تقریباً گذشته است. چند نسل گذشته؟ ولی خداوند می‌گوید شما.

یعنی این یهودیان زمان پیامبر، همان یهودیان زمان حضرت موسی و قبل موسی و بعد موسی هستند. این‌ها از لحاظ اندیشه؛ فکر؛ اعتقاد همانند آن‌ها هستند. هیچ فرقی نکردند. ما بر اساس رأی خودمان؛ براساس تفسیر خودمان و بر اساس تحلیل خودمان حرف می‌زنیم و می‌گوییم این‌ها صهیونیست‌ها هستند. جوان ما اصلاً نمی‌داند صهیونیست چیست و از کی پیدا شده است؟ خیلی بخواهیم عقب برویم، اگرچه کلمه صهیون در مجموعه عهد عتیق هست ولی این صهیونیسمی که در دنیای امروز خودنمایی می‌کند، نهایت ۱۵۰ سال عمر دارد. تازه صهیونیسم خاستگاه فکریش همین متون توراتی و عهد عتیق است. یعنی هیچ تفاوتی به لحاظ اصول و مبانی و آموزه‌های آن‌ها ندارند. الان در فلسطین اشغالی که آن‌ها می‌گویند اسرائیل؛ در پادگان‌ها؛ در مدارس؛ در دانشگاه این‌ها تعلیم داده می‌شود، تدریس می‌شود همین آموزه‌ها. حالا ما بگوییم نه، چیز دیگر درست بکنیم، یک پوشش دیگر درست کنیم برای یهودیان قسی‌القلب؛ ما خودمان را فریب داده‌ایم. فرزندان خودمان را فریب داده‌ایم، یعنی راه انحرافی به وجود آورده‌ایم که دشمن را نشناسیم. این درست در تقابل با آموزه‌های قرآنی است.

یعنی درواقع به نظرم یک جوری تقابل با فرمان الهی است، وقتی که خداوند در هر عصر و نسلی می‌گوید «این‌ها». مگر اینکه این‌ها برگردند، یعنی به خدای موسی، به انبیاء، به قیامت، به همه چیز باور داشته باشند با اعمال صالح، آن وقت خدا می‌گوید این‌ها آمرزیده‌اند، در غیر‌این‌صورت نیست. ما مثلاً جلساتی درست می‌کنیم، جلسات گفت‌وگوی ادیان توحیدی. می‌گویند یهود نگویید، بگویید صهیونیست‌ها. درحالی‌که الان جنگ فعلی؛ جبهه جهانی یهود است با اسلام و مسلمین. حالا من کار ندارم فلسطینی‌ها چه گرایشی دارند. بحث فقط ملت فلسطین و مردم فلسطین و مسلمانان فلسطین نیست، اگرچه من معتقدم آن‌ها ایمانشان از ما قوی‌تر است. این صحنه‌هایی که ما دیدیم کودک هشت؛ نه‌ساله دارد به طرف تلقین می‌دهد. دارد اشهد را یاد می‌دهد. درحالی‌که ما ۵۰ ساله‌هایمان هم این را بلد نیستند. یا این توکل و توسلی که این‌ها دارند؛ این صحنه‌ها نشان می‌دهد که این‌ها ایمان قوی دارند.

بااین‌حال، منهای خود ملت فلسطین، آنجا قلب جهان اسلام است. آنجا پاره تن اسلام است. آنجا قبله اول مسلمانان است. این یهودیان آمدند براساس آن تعالیم توراتی آنجا را گرفتند.

ب.ش: استاد، ارتباط بحث صهونیست با بهائیت چیست؟

ت: براساس یادداشت‌هایی که آماده کرده بودم اصلاً اشغال فلسطین، برنامه‌ریزی برای اشغال؛ تکاپوی یهودی برای انتقال یهودیان اطراف و اکناف جهان به سرزمین فلسطین و ایجاد دولت یهودی تماماً بر مبنای آموزه‌های توراتی است. توراتی هم که الان ما می‌گوییم، نه یک کتاب آسمانی و یک کتاب نازل‌شده به حضرت موسی علیه السلام، یا تعالیم الهی است؛ توراتی است که خود آن‌ها و رهبرانشان چند هزار سال پیش نوشتند.

ب.ش: یعنی تحریف شده است؟

ت: اصلاً کل اسفار خمسۀ تورات تحریف شده است. چون موضوع بحث ما نیست نمی‌خواهم واردش شوم. حتی آن سی‌ونه عنوان کتاب عهد عتیق که این‌ها می‌گویند “تنخ” سرتاسرشان اهانت به انبیاء است؛ یا مثلاً از قول انبیاء حرف‌هایی زده‌اند که اصلاً یک آدم معمولی نمی‌زند. مجموعاً نشان می‌دهد که این‌ها دست نوشته‌هایی است منتسب به کلام الهی؛ تعالیم الهی یا حضرت موسی یا بقیه انبیاء بنی‌اسرائیل. سی‌ونه عنوان کتاب است، یکی دو تا کتاب نیست.

می‌خواهم بگویم، هم توطئه اسکان فلسطینیان در آنجا و هم ایجاد دولت اسرائیل، به‌عنوان پایتخت قوم یهود با آن اهداف بزرگ جهانی‌شان؛ یعنی حکومت جهانی و کشتارهایی که دارد صورت می‌گیرد باز مبتنی بر همان مانیفست اولیه است که من کتابش را دارم. آن‌ها می‌گویند نیل تا فرات یک بخشی از این آرمان ماست. حالا اگر إن‌شاءالله صحبت بشود، من این را با مستندات عرض می‌کنم. یعنی می‌گویند کشتاری که ما انجام می‌دهیم بر مبنای سفر تثنیه است. در خود آن تورات به‌خصوص سفر تثنیه قانونی دارد به نام قوانین جنگ در عهد عتیق. دربارۀ قوانین جنگ در عهد عتیق می‌گوید وقتی وارد سرزمین موعود شدید به هیچ‌کس رحم نکنید. همه را از دم تیغ بگذرانید. کودکان؛ زنان؛ جوانان و حتی اسب و الاغ و درختانشان را. این عین کتاب عهد عتیق است. من می‌خواهم بگویم که همه اتفاقاتی که طی این صد و چند سال گذشته رخ داده به ادعای خود آن‌ها برگرفته از این تعالیم است. ادعای آن‌ها این است و می‌گویند: این دستورها و فرامین الهی است، نه نوشته‌های دانشمندان ما. ما داریم فرمان الهی را؛ خواسته‌های الهی را محقق می‌کنیم و هرکسی بخواهد با این دستور و فرمان مخالفت بکند؛ مقابله بکند، او با نقشه پروردگار دارد مخالفت می‌کند. بنابراین باید از سر راه برداشته بشود. وقتی کودکان فلسطینی را؛ جوانان غزه‌ای را؛ زنان را به خاک و خون می‌کشند با این قساوتی که همه دارند می‌بینند، این‌ها می‌گویند ما موجوداتی را داریم به‌ عنوان قربانی به پیشگاه او تقدیم می‌کنیم برای رسیدن به خواسته و آرمان خود او.

فرمودید، الان خیلی از افراد در ایران، از وضعیت حرکت‌های یهود و نقشه‌هایی که برای فلسطین دارند، اطلاع کافی ندارند. کتاب‌هایی که برای مردم و جامعه ما روشنگری کرده و تألیف کرده‌اید معرفی می‌کنید؟

ت: ما خودمان و دوستانمان، نزدیک به ۴۰ سال است تقریباً، در این حوزه‌ها کارهای پژوهشی و مطالعاتی انجام می‌دهیم. نمونه‌هایی از کارهای ما اینجا هست و بخشی از آن را من عرض می‌کنم. این کتابی است تحت عنوان «توطئه جهانی» سال ۶۴ نوشته شده و ۶۷ چاپ شده یعنی حدود ۳۶ سال پیش. این کتاب «نغمه مقاومت فلسطین» سال ۶۸ چاپ شده و داستان و ماجرای چگونگی اشغال فلسطین از دو قرن قبل در قالب قطعات ادبی که اصلاً از کجا شروع شد؛ چه فعالیت‌هایی صورت گرفت، کدام سازمان‌ها؛ کانون‌ها؛ بنیادها؛ اشخاص و چه اتفاقاتی افتاد تا این‌ها توانستند فلسطین را اشغال بکنند، در آن آمده است.

عین همین کتاب به زبان عربی در همان زمان منتشر شد برای عرب‌زبانان؛ «نشید مقاومة الفلسطینة» یا باز به زبان انگیسی داریم «قصه قوم برگزیده». کتاب‌های دیگر است که همه را توضیح نمی‌دهیم. «صلح با اشغالگران» باز به زبان عربی.

تیراژهای این‌ها ۵ هزار عدد بوده است. یا مثلاً «روابط ایران و اسرائیل در زمان سلطنت پهلوی» که جلد اولش سال ۹۰ چاپ شده است و عمدتاً بر اساس اسناد است. یا کتاب «سازمان‌های یهودی و صهیونیستی در ایران» که اصلاً بسیاری از مردم ما؛ جوانان ما نمی‌دانند که این تشکل‌های یهودی؛ انجمن‌های سازمان دانشجویان یهود ایران؛ سازمان بانوان یهود ایران؛ سازمان جوانان یهود ایران؛ سازمان پزشکان یهود ایران؛ انجمن کلیمیان تهران، بر اساس اسناد ساواک و دربار زمان پهلوی، این‌ها تماما در خدمت ماشین جنگی اسرائیل بودند، بر اساس سند نه تحلیل. این‌ها همه‌اش اسناد است. ما بیش از سی تا سازمان و انجمن داشتیم که یا ایرانی بودند یا نه، شعبه‌ای از سازمان‌های صهیونیستی بین‌الملل بودند. مثلاً آژانس یهود شاخه‌ای بود از سازمان جهانی صهیونیست که در ایران دفتر داشت و مثل یک سفارتخانه با شاه و وزارت خارجه با سربرگ خودش مکاتبه می‌کرد. اصلاً نقش آژانس یهود این بود که برای اسرائیل و صهیونیست پول جمع‌آوری کند و یهودیان را تحریک کند؛ نه فقط یهودیان ایران را. ایران نقطه ترانزیت بود. از هند و افغانستان و پاکستان تا کشورهای عربی تا قفقاز. می‌گفتند هر یهودی می‌رود به فلسطین، خونی است که به رگ اسرائیل تزریق می‌شود.

در این زمینه اصلاً کار نشده است. تقریباً ۲۰ درصد منابع کتابخانه‌ای است و ۸۰ درصد اسناد ساواک و دربار و نخست‌وزیری زمان شاه است. به‌خصوص ساواک که گزارش‌های پشت پرده می‌داد.

کتاب «استراتژی پیرامونی اسرائیل» موضوعی است که اصلاً در جامعه مغفول واقع شده است. این کتاب سال ۸۳ نوشته شده است. اصلاً استراتژی اسرائیل یعنی پری فرال. وقتی که رژیم صهیونیستی اعلام موجودیت کرد؛ یعنی تأسیس شد، سران این رژیم مثل دیوید بن گوریون یا رئیس اول موساد فردی است به نام زاسلانی ریون شیلوا نشستند پروژه‌ای را تعریف کردند تحت عنوان اینکه راهبرد یا به قول غربی‌ها استراتژی اسکان و ایجاد دولت یهودی را ما با موفقیت محقق کردیم. الان استراتژی باید پیرامون فلسطین باشد. یعنی چه؟ یعنی کشورهایی که پیرامون فلسطین هستند؛ اردن؛ عراق؛ کویت، عربستان، سوریه و لبنان گرفته تا شاخ افریقا؛ این طرف تا ایران و افغانستان یا یمن، کل این سرزمین‌ها تحولات فرهنگی؛ تحولات سیاسی؛ تحولات امنیتی و اطلاعاتی‌شان را ما باید مدیریت کنیم. یعنی مثلاً وقتی یمن جنگ می‌شود؛ عراق به هم می‌ریزد؛ ایران اتفاقاتی می‌افتد؛ امنیت اسرائیل تأمین می‌شود و این اتفاقاتی که هنوز الان هم هست، مثلاً کاری که داعش کرد یا اتفاقاتی که در کشورهای اسلامی می‌افتد کاملاً با مدیریت این‌هاست، ولی این در تحلیل سیاسی تحلیل‌گران ما؛ مورخان ما کمتر جایگاه دارد؛ چرا؟ چون این پروژه را نخوانده‌اند. پروژه استراتژی پیرامونی اسرائیل را نخوانده‌اند که این‌ها ۷۵ سال پیش برنامه نوشتند که ما برای اینکه موجودیتمان حفظ شود؛ موقعیت ما تثبیت و تحکیم بشود، هیچ راه دیگری نداریم که کشورهای پیرامون ما باید ناامنی و جنگ و دعوا بشود. این‌ها به جان هم بیفتند. به‌هرحال ما در حد توان و بضاعت خودمان کارها را انجام دادیم. کتاب «تا فراموش نکنیم» که هفته قبل وزیر محترم ارشاد به‌عنوان یک کالای ارزشمند فرهنگی به رئیس جمهوری تقدیم کردند. این کتاب را ما سال ۹۸ چاپ کردیم و سال ۱۴۰۰ تجدید چاپ شده است. این کتاب شاید در ایران منحصربه‌فرد باشد. کتابی است که آمده در ۱۴ فرمانداری مثلاً یافا؛ حیفاء؛ عکا؛ تک‌تک آبادی‌ها و شهرهای این‌ها را به ترتیب الفبا بررسی کرده که قبل از ۱۹۴۸ این‌ها چه وضعیتی داشتند، چند باب مسجد داشتند، چند تا مدرسه داشتند، چند تا فروشگاه داشتند، چند تا پیش‌نماز داشتند، مردم چه کار می‌کردند، تمام شناسنامه‌ها را گفته و بعد گفته چه اتفاقی در چه روزی افتاد.

نکتۀ جالبی که در تاریخ‌نگاری معاصر ما مغفول مانده که بخشی را کتاب می‌گوید این است که اولاً فلسطین ۷۵ سال پیش اشغال نشده؛ ۷۵ سال پیش این رژیم جعلی اسرائیل تأسیس شده. اولین بار، یک بخشی از فلسطین، یعنی بیت‌المقدس، در ۹ دسامبر ۱۹۱۷ توسط ژنرال آلن بی فرماندۀ قوای انگلیس اشغال می‌شود.

جنگ جهانی سال ۱۹۱۴شروع می‌شود و سال ۱۹۱۸ جنگ تمام می‌شود. در تاریخ به ما چه گفتند؟ گفتند یک شاهزاده اتریشی را یک جوان صرب ترور کرد و جنگ جهانی به پا شد. نه اینکه این اتفاق نیفتاده است. این اتفاق یک بهانه است. حالا چیزی که می‌خواهم عرض کنم این است، جنگ جهانی اول را انگلیسی‌ها شروع کردند. حاکمیت انگلستان دست کی بود؟ شش هزار لژ و ۴۰۰هزار فراماسون کارگزاران حکومت انگلیس بودند. ببینید شش هزار لژ خیلی است. یعنی شش هزار شبکه فراماسونری، این‌جوری بگویم۴۰۰هزار فراماسون، فراماسون‌ها آدم‌های معمولی نیستند. بقال سر کوچه و کفاش وسط خیابان نیستند. این‌ها همه آدم‌های تحصیل‌کرده و فرهیخته را جذب می‌کنند و یک سری مراحل و آدابی دارد. این‌ها کارگزاران حکومت انگلیس بودند. ۴۰۰هزار فراماسون در کل انگلستان، در این جزیزه. شش هزار لژ این دقیق است. شما این را در کمتر منبعی پیدا می‌کنید.

حالا برویم سراغ حاکمان انگلیس. حاکمان انگلیس کی بودند؟

ب.ش: منبع را از کجا می‌گویید؟

ت: بعداً خدمت شما می‌گوییم. این چیزهایی که می‌گویم این‌ها مستندات کاملاً پژوهشی است، هیچ‌کدام تحلیل نیست. ممکن است شما بگویید ما ۵۰ منبع را دیدیم و پیدا نکردیم، اما ما مستند و با مدرک حرف می‌زنیم.

عرضم این است که این جنگ توسط انگلیسی‌های یهودی صورت گرفت. یعنی چه؟ یعنی اینکه این جنگ یک پروژه بود. به بیان حقیر، جنگ جهانی اول یک کودتای نظامی یهودی در سطح جهان بود. این جنگ در اولین کنفرانس بین‌المللی و کنفرانس جهانی قوم یهود در شهر بال سوئیس در سال ۱۸۹۷ میلادی کلید خورد که برای اولین بار چندصد نفر از رهبران بزرگ یهود جهان و کلان‌سرمایه‌داران یهود نشستند و گفتند بیایید دور هم بنیشنیم برای جهان برنامه بریزیم برای آن نقشه‌ای که داریم.

این جنگ نطفه‌اش آنجا بسته شد. در آنجا چند تصمیم گرفتند. اولین تصمیم این بود که ما باید حکمرانی جهان را به هم بزنیم. حکمرانی کل جهان باید به هم بخورد. جالب است. با همین سیطره و سلطه و نفوذی که داشتند در این کنفرانس به اینجا رسیدند. دوم آنجا سازمان جهانی صهیونیسم را تشکیل دادند برای تشکیلاتی عمل کردن و سازمانی عمل کردن. آنجا پروتکل‌های رهبران صهیونیسم تصویب شد. یکی از اهداف پروتکل‌ها این است که مردم جهان؛ چه مسلمان؛ چه مسیحی؛ چه بودایی، چه شینتو؛ چه کنفوسیوسی این‌ها باید آدابشان؛ فرهنگشان؛ سنت‌هایشان؛ سبک زندگی‌شان یک‌دست شود. یک‌دست مطابق با تعلیمات و آموزه‌های ما. شما بیایید عکس و تصویر و فیلم زنان و مردان اروپا و آمریکا و کره و ژاپن و همین فرقه‌های مختلف مسلمانان را قبل از جنگ و بعد از جنگ نگاه کنید، ببینید چقدر تفاوت کرده است. این بر اساس پروتکل‌هایی است که در آن کنفرانس بود.

می‌خواهم عرض کنم این‌ها یکی از برنامه‌هایی که ریختند این بود که حکمرانی جهان چگونه باید به هم بخورد؟ آقای تئودور هرتسل که از رؤسای اصلی این کنگره بود و آن زمان می‌گفتند رهبر صهیونیزم است، البته رهبر صهیونیسم او نبود، خاندان ساسون و خاندان موشه و خاندان روچیلد بودند که پادشاهان بی تاج و تخت بودند، ولی این را انداختند جلو، یک روزنامه‌نگار به نام تئودور هرتسل را. ایشان آنجا به‌صراحت گفت اگر ما نتوانیم بر اساس پروژه‌هایی که تعریف کردیم آرمان قومی خودمان را محقق بکنیم؛ باید دنیا را به آتش بکشیم. این به آتش کشیدن یعنی ما به آرمانمان نرسیدیم پس باید این ماشه را بچکانیم. بنابراین جنگ جهانی اول را رقم زدند.

جنگ جهانی اول، اولین اتفاقی را که در سال ۱۹۱۷ سامان داد این بود که امپراتوری تزاریسم پاشیده شد. بعد این‌ها در کتاب‌ها برای ما نوشتند که انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ بود. در حالی که اصلاً انقلاب اکتبر یک کودتای بلشویک‌های یهودی بود در دل کودتای جنگ جهانی اول. شما ببینید تمام رهبران بلشویک‌ها یهودی‌اند. لنین یهودی‌زاده است. تروتسکی یهودی است. کرنسکی یهودی است. استالین یهودی است، جوگا اشمیلی اسم گرجی اوست و یهودی است. استالین را کی اداره می‌کرد؟ لازار کاپانویچ، یک شخصیت برجسته یهودی پشت پردۀ شخصیت استالین. این اصلاً تا زمان گورباچف ادامه داشت. یعنی حتی گورباچف که گلاسموس و پروتسکیا را نوشت، یعنی آزادی سیاسی و آزادی اقتصادی، پشت پردۀ گورباچف می‌دانید که بود؟ الکساندر یاکوبلاو یک یهودی پشت پرده. یعنی ریموت گورباچف دست این بود. همین‌طور که ریموت استالین دست لازکاکومویچ بود که اصلاً در زمان جنگ جهانی او همه کاره بود.

حالا این‌ها را برای چه گفتم؟ خواستم بگویم یهودی‌ها در پوشش انگلستان آمدند چه اتفاقی را سامان دادند؟ آمدند گفتند که ما باید در پوشش دولت انگلستان و حاکمیت انگلستان چنان کارهایی را بکنیم. هنوز که هنوز است صد سال از این ماجرا گذشته و ما و تمام دنیا به انگلیس فحش می‌دهیم، اما هیچ‌کس نمی‌گوید انگلیس کی بوده؟ کیستی و چیستی یعنی ماهیت و هویت انگلیس را ما نتوانستیم بگوییم.

چیزی که می‌خواستم بگویم این است. امپراتوری عثمانی در این جنگ شکست خورد؛ یکی از جریان‌هایی که در این جنگ به قوای انگلیسی کمک کرد برای فروپاشی امپراتوری عثمانی، یکی دونمه‌ها یعنی یهودیان مخفی در سراسر امپراتوری عثمانی بودند، یکی همین بهائیان بودند، یعنی همین آقای عباس‌افندی یا عبدالبهاء که پابه‌پای انگلیسی‌ها در حد مقدورات و توان و امکاناتشان به انگلیس کمک کردند. إن‌شاءالله سر آن بحث که رسیدیم آن را بیشتر توضیح می‌دهم، تا جایی که جمال‌پاشا در تعقیب او افتاد و بعد انگلیسی‌ها از او حفاظت می‌کنند. امپراتوری عثمانی که پاشیده شد، فلسطین و بیت‌المقدس را در سال ۱۹۱۷ اشغال کردند. بعد حیفا و یافا را گرفتند که وارد آن بحث خواهیم شد.

کشور درست کردند، سوریه درست کردند لبنان یکی شد، عراق یکی شد، اردن یکی شد، عربستان یکی شد، ترکیه، همه‌جا یکی از نوچه‌های خودشان گذاشتند که شدند امیر و رئیس. این‌ها آمدند سر کار که نوعاً یهودی یا فراماسون بودند یا از عوامل و عناصر خودشان بودند. اینجا فقط یک کشور ماند و آن ایران بود. ببینید ایران زمان آقا محمدخان قاجار؛ پنج میلیون کیلومتر مربع وسعت داشته است. در جنگ جهانی اول ویلهلم دوم که امپراتور بود، گفت حکمرانی اینجا باید به هم بخورد. از قبل، از زمان فتحعلی‌شاه و ناصرالدین‌شاه و حکام بی‌شخصیت قاجار تا زمان رضاخان؛ قطعه قطعه ایران را جدا کردند که الان ایرانی که داریم صحبت می‌کنیم یک میلیون و ششصد و چهل و هشت هزار و صد و نود و پنج کیلومتر مربع وسعت دارد، یعنی یک سوم آن پنج میلیون. همه را از ما گرفتند که حالا موضوع بحث ما نیست که کجاها را گرفتند از افغانستان و هرات را تا بلخ و بخارا همه را از ما جدا کردند و آذربایجان و ترکمنستان را تشکیل دادند، یعنی این امپراتوری ایران را کوچک کردند.

زمان جنگ جهانی اول گفتند نه؛ ملت ایران به‌عنوان یک ملت قدرتمند از لحاظ فکری و فرهنگی و تمدنی است. باید منطقه جغرافیایی این کشور به هم بخورد. همان‌طور که امپراتور آلمان از بین رفت. امپراتور تزار روس از بین رفت و عبدالحمید را هم از کار برکنار کردیم، اینجا هم باید یک اتفاقی بیفتد. اینجا انگلیسی‌ها؛ قتل عام و قحطی بزرگ را از سال ۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ یعنی ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸ طی دو سال، بر اساس آمار خود آمریکایی، بر ایران تحمیل کردند. این‌ها را دکتر مجد ترجمه کرده و تمام اسناد آمریکایی‌هاست. آمار می‌دهد که جمعیت ایران در زمان جنگ جهانی اول نه میلیون تا یازده – دوازده میلیون براثر قحطی و گرسنگی قتل عام شدند. یعنی انگلیسی‌ها آذوقه؛ گندم؛ آرد؛ جو و برنج مردم ایران را برمی‌داشتند برای لشکر خودشان و از هند بگیرید تا بین‌النهرین می‌بردند. یک سری خائنین هم به‌خاطر پول درآوردن با این‌ها همکاری می‌کردند و این قحطی را تعمداً به وجود آوردند که هم برای قشون خودشان آذوقه تهیه کردند و هم از این طرف مردم ایران را به این روز سیاه نشاندند. این در تاریخ معاصر متأسفانه برجسته نشده است. خیلی کم گفته شده است. باز به مردم می‌گوییم انگلیسی‌ها کردند، اما نمی‌گوییم این انگلیسی‌ها کی بودند. اصلاً این بزرگ‌ترین جنایت قوم یهود است.

می‌خواهم عرض کنم که هزینه‌ای که ملت ایران؛ مسلمانان ایران؛ در مسیر دسیسه و توطئه جهانی ایجاد دولت یهودی در سرزمین فلسطین پرداختند، هیچ ملتی و هیچ قومی پرداخت نکرد، آن هم به‌خاطر حکام بی‌شخصیتی که ما داشتیم. یعنی حاکمانی که یا فراماسون بودند یا بهائی بودند یا یهودی‌تبار بودند.

حالا جمع‌بندی کنیم. پس ببینید کل اتفاقاتی که در جنگ جهانی اول روی داد و چه در ایران؛ چه در آلمان و چه در کل منطقه‌ای که قبلاً امپراتوری عثمانی بود تا فلسطین، این‌ها کاملاً یک دسیسه؛ یک برنامۀ حساب‌شده بود، ولی با لجستیک و تدارکات و پشتیبانی انگلیس.

بحث‌های خیلی قشنگی است؛ این بحث‌ها خیلی ریشه‌ای است. نقش بهائیان را نیز می‌فرمایید؟

ت: من این‌ها را که گفتم برای این بود که ما ببینیم چه اتفاقی افتاد. این وسط جایگاه بهائیان، نقش و جایگاهشان چه جوری باید دیده شود؟ دو تا نکته کلیدی که مدنظر شماست را می‌گویم. یکی راجع به ایران و نقش حضور یهودیان و بهائیان در حکمرانی کشور در زمان پهلوی؛ یکی هم همکاری این بهائیان با صهیونیست‌ها در فلسطین.

وقتی عبدالبهاء می‌میرد، این آقای شوقی‌افندی می‌آید عدۀ زیادی از شخصیت‌های بهائی را طرد و اخراج می‌کند و از افراد یهودی ـ بهائی مثل لطف‌الله حکیم برای مدیریت تشکیلات بهائی استفاده می‌نماید. در زمانی عده‌ای در ایران بهائی می‌شوند. چرا یک‌دفعه یک عده یهودی بهائی شدند؟ چون می‌دانید یهودیان خیلی در دین خودشان متعصبند و نمی‌آیند بروند دین دیگری را بپذیرند. حتی بچه‌هایشان هم نمی‌روند دین دیگری را بپذیرند. دوست دارند یهودی باشند. چه شد یک عده زیادی در مشهد؛ همدان؛ کرمان؛ یزد؛ به بهائیت می‌پیوندند. درمورد انگیزۀ بهائی شدن یهودیان گمانه‌زنی‌های زیادی شده است. یکی اینکه گفتند در آن زمان یهود خیلی منفور بود و این‌ها با قبول بهائیت آن نفرت را درحقیقت می‌خواستند از خودشان دور کنند. مثلاً مردم یهودیان را نجس می‌دانستند و اجازۀ رفت و آمد در روزهای بارانی به آن‌ها داده نمی‌شد. این‌ها آمدند گفتند ما بهائی شویم که در جامعه دچار تحقیر نشویم.

یک عده دیگر می‌گویند این‌ها یهودیان مخفی بودند ولی برای اینکه کسی در یهودیت دنبال این‌ها نگردد؛ عنوان بهائی را روی خودشان گذاشتند که رد پایشان گم شود.

یک عده دیگر می‌گویند که چون یهود خیلی در سختی و تنگنا بودند و آن‌ها را می‌کشتند؛ می‌زدند؛ حتی به آن‌ها می‌گفتند باید لباس‌های مخصوص بپوشید و در کوچه و خیابان راه بروید، این‌ها خواستند برای فرار از آن مسئله بروند به طرف بهائیت. گمانه‌زنی‌های دیگری هم بود.

خود این قضیه که این چه انگیزه‌ای بوده که یک عده‌ای از یهودیان می‌آیند و به طرف بهائیت اقبال می‌کنند بعداً هم می‌شوند رهبران بهائیان، مسأله است. می‌دانید افراد مهم تشکیلات بهائیت را بخواهند جابه‌جا کنند وقتی می‌روی جلو، آخر می‌رسی به آن خانواده یهودی. ظاهراً یک بهائی معمولی هستند ولی وقتی اجداد را بررسی می‌کنی و می‌روی بالا، آن ریشه به یهودیت می‌خورد.

ب.ش: دربارۀ نویسنده‌های خارجی که علیه اسرائیل مطلب نوشته بودند و شما بعضاً ترجمه کردید توضیح می‌فرمایید؟

ت: یک موقع می‌گوییم ما ۵ تا کتاب راجع به اسرائیل نوشتیم و اسرائیل را در ایران معرفی کردیم؛ ممکن است بگویند این‌ها از اول ضد اسرائیل بودند و دارند درمورد اسرائیل بزرگ‌نمایی می‌کنند، اما یک موقع هست یک نویسنده خارجی کتاب می‌نویسد و این را می‌گوید. بعضی از آن‌ها بعداً گم شدند و یک عده‌شان را کشتند.

در حوزه مسائل فلسطین و یهود و صهیونیسم، مؤسسۀ ما، جمعیت حامیان آزادی قدس شریف، کتاب‌های زیادی به رشتۀ تحریر درآورده است، ترجمه‌های زیادی داریم و به زبان‌های دیگر هم کارهای ما ترجمه شده است. به زبان فارسی هم کتاب داریم؛ ۳۸-۳۷ سالی هست در این زمینه کار می‌کنیم. بعد هم حدود ۲۴ سال است در قالب این مؤسسه کار می‌کنیم. تقریباً می‌شود ادعا کرد که از نظر کمی و کیفی در ایران ما الان مرکزی که کار مطالعاتی و پژوهشی در این موضوع کرده باشد؛ یعنی تولید محتوا کرده باشد نداریم. مؤسسات بزرگ فرهنگی، از سازمان تبلیغات اسلامی گرفته تا انتشارات امیرکبیر تا انتشارات سروش، وزارت ارشاد اسلامی به مؤسسۀ ما مراجعه کرده و کتاب گرفته‌اند.

کتاب‌هایی که ما در ایران درمورد یهود و فلسطین چاپ کردیم، کم‌نظیر است و چاپ بعضی از آن‌ها در غرب ممنوع شده است. در ایران مشابه این کتاب‌ها را خیلی کم داریم.

ب.ش: ارتباط بهائیت با یهودیت را چگونه می‌بینید؟

ت: من بر اساس آن مقدار مطالعۀ محدود که کردم، یک جمع‌بندی دارم. حالا این جمع‌بندی ممکن است مورد قبول بعضی از صاحبان‌نظر نباشد.

من معتقدم که ایجاد اسرائیل و ایجاد حکومت پهلوی، این‌ها خاستگاه مشترک داشته است. خاستگاه مشترکشان آن توطئه کودتای جنگ جهانی اول بود. درمورد بهائیت هم من می‌خواهم عرض بکنم که بهائیت از منظر هستی‌شناسی با یهودیت خاستگاه مشترک دارد. هستی‌شناسی یهودی؛ یعنی هستی‌شناسی توراتی و عهد عتیقی؛ کاملاً با هستی‌شناسی بهائی مشترک است. بهائیت تعالیم حضرت موسی علیه السلام را به غنچه و تعالیم حضرت مسیح علیه السلام را به گل و تعالیم بهائیت را به میوه تشبیه می‌کند. دکتر اسلمنت در کتابش، «بهاءالله و عصر جدید»، می‌گوید:

«دین الهی دين واحد است و همۀ پيغمبران آن را تعليم داده‌اند و آن امری است زنده و در حرکت و ارتقاء نه بی‌جان و لايتغيّر. در تعاليم حضرت موسی به حال غنچه بود و در ديانت حضرت مسيح به‌صورت گل در آمد و در ظهور حضرت بهاءالله مانند ميوه است. گل غنچه را از بين نبرد، همچنان که ميوه گل را معدوم نسازد و نابود نکند، بلکه کمال آن را ظاهر مي‌سازد. کاسبرگ‌های غنچه بايد بريزد تا گل بشکفد و گلبرگ‌ها بايد ساقط شود تا ميوه رشد کند و برسد. آيا کاسبرگ‌ها و گلبرگ‌هایی که ريختند نادرست و بيهوده بودند؟ البتّه نه، زيرا هرکدام به موقع خود بجا و لازم بودند و بدون آن‌ها ميوه وجود پيدا نمی‌کرد. تعاليم مختلفۀ انبياء و تغييرات ظاهری آن‌ها در هر عصری نيز همين‌طور است، هر ظهوری مکمّل ظهورات گذشته است، جدایی و عدم توافقی در ميان آن‌ها نيست بلکه آن‌ها مراحل مختلفه در تاريخ حيات يک ديانت هستند که به‌تدريج به‌مثابه دانه و غنچه و گل ظاهر شده و اکنون به مرحلۀ ميوه رسيده است.» (اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، فصل ۸، صفحه ۱۴۲)

اینکه می‌گوید تعالیم موسی غنچه بود، دیانت مسیح به‌صورت گل درآمد، با یک پوشش فریبکارانه و ظهور بهاء مانند میوه، این را نویسنده از خودش نمی‌گوید. از زبان عبدالبهاء دارد می‌گوید. یعنی پسر ارشد و رهبر دوم و جانشین بهاء، میرزا حسین‌علی نوری. می‌گوید: تعالیم موسی غنچه بود. دیانت مسیح به‌صورت گل درآمد و ظهور بهاء مانند میوه. غنچه؛ گل؛ میوه. یک نکته این است که اینجا، این وسط، دین پیامبر خاتم حذف شده است. اینجا با پوشش گل و غنچه می‌خواهد یک شیطنتی به کار ببرد که آن تعالیم که منسوخ می‌کند، تبدیل می‌شود. می‌گوید گل غنچه را از بین نبرد. میوه گل را معدوم نسازد و نابود نکند بلکه کمال آن را ظاهر می‌سازد. گل الان کیست؟ بعد گلابی الان کیست؟ بهاء است. کاسبرگ‌های غنچه باید بریزد تا گل بشکفند و گلبرگ‌ها باید ساقط شود تا میوه رشد کند و برسد. یعنی تعالیم مختلف انبیاء و تغییرات ظاهری آن‌ها در هر عصری نیز همین‌طور است. هر ظهوری مکمل ظهور گذشته است. یعنی همه چیزهایی که ما منسوخ کردیم و از بین بردیم، مثل همین گل و غنچه و میوه است. یعنی ما داریم به شما میوه می‌دهیم. هیچی را از بین نبردیم. کمال پیدا کرده، اینکه نسخ شده کمال پیدا کرده است.

حالا ببینید، اصلاً در یهودیت، در اسفار خمسه تورات، شما چیزی به نام بهشت و جهنم ندارید. اصلاً به‌طورکلی یهودیت اعتقاد روشنی به آخرت و روز جزاء ندارد و جزای اعمال را بیشتر در این دنیا می‌دانند. یهودیان در طول تاریخ قدیم، خیلی ادوار قدیم و ادوار اولیه، دو فرقه بودند. فرقه فروسین و صدوقین. هیچ‌کدام این‌ها به انبیاء و به قیامت و بهشت اعتقادی نداشتند. اصلاً صدوقین می‌گفتند که دنیا دار مکافات است، هرچه هست همین‌جاست. یعنی خیر و شر و بدی و همه چیز اینجاست. بخشی از این فروسین بعداً آمدند در ایران و در کشورهای دیگر با ادیان و با زرتشت آشنا شدند، کم‌کم بحث بهشت و جهنم را در آیین خودشان بردند. آن هم نه این‌جور که ما نگاه می‌کنیم.

آن‌ها می‌گویند اصلاً آنجا یهودا می‌نشیند و صندلی می‌گذارد، آدم‌هایی که از نظر یهودا خوب بودند ـ نه از نظر ارزش‌های الهی و انسانی ـ کجا بروند که یک نگاه کاملاً ماتریالیستی و حس‌گرایانه است.

شما این نگاه ماتریالیستی را ببینید. نگاهی است که اولاً بهشت و جهنم را حذف می‌کند. یعنی می‌گوید قیامت و همه‌چیز در این دنیاست. این ماحصل حرف قوم یهود است. در این زمینه می‌شود متون و منابع دیگری را آدرس داد که در دوران معاصر نوشته شده است، اما جالب این است که نه فقط عبدالبهاء این را می‌گوید، بلکه می‌نویسد: «مقصود از موت و حیات که در کتب مذکور است موت و حیات ایمانی است و از عدم ادراک این معنی است که عامه ناس در هر ظهور اعتراض نموده و به شمس هدایت مهتدی نشدند و جمال ازلی را مقتدی نگشتند. …حیات حقیقی حیات قلب است، نه حیات جسد.» در ادامه می‌گوید: «به موجب تعالیم بهائی، قیامت را با جسد عنصری کاری نیست و جسد همین که فوت شد در معرض تحلیل است.» یعنی در معرض نابودی است. «و چون تحلیل و متلاشی شد ذرات آن دگرباره در همان هیکل جمع و ترکیب نخواهد شد بلکه قیامت عبارت از تولد فرد به حیات روحانی است که به فیض روح‌القدس به‌وسیله مظهر ظهور الهی صورت می‌گیرد. قبری که از آن بر می‌خیزد، قبر جهالت و غفلت از خداست.» (کتاب بهاءالله و عصر جدید، صفحات ۲۵۰ و ۲۵۱، به نقل از کتاب ایقان).

یعنی نگاه فرقه صدوقین را دارد، یهودی است. این دیدگاه بهائیان، دیدگاه یهودی است. از لحاظ فکری این‌ها خاستگاه مشترک دارند. در قرآن این همه آیات داریم، به کنار. حالا شما این را تطبیق بدهید با همین روایت از امام سجاد علیه السلام. یک دعا داریم در مفاتیح خیلی جالب است. اصلاً دعای هستی‌شناسی است یعنی درست در تقابل با این دیدگاه یهودی است. متأسفانه ما شیعیان و مسلمانان کم به آن توجه کرده‌ایم.

«اللهم رب الارواح الفانیه و الاجساد البالیه اسئلک بطاعة الارواح الراجعة الی اجسادها و بطاعة الاجساد الملتأمه بعروقها و بکلمات النافذه بینهم و أخذک الحق منهم و الخلائق ینتظرون فصل قضائک و یرجون رحمتک و یخافون عقابک صل علی محمد و آل محمد … و أجعل النور فی بصری و الیقین فی قلبی و ذکرک فی اللیل و النهار فی لسانی و عملاً صالحاً ترضاه.» ببینید امام سجاد اولاً خدا را قسم می‌دهد به آن ارواحی که از این دنیا می‌روند و اجسادی که پوسیده می‌شوند، بعد می‌گوید از تو می‌خواهم اسئلک بطاعة الارواح الراجعه الی اجساده. یعنی میلیاردها میلیارد انسان‌ها از بین رفتند روح می‌رود در جسد خودش. هیچ کدام اشتباه نمی‌کند. این خیلی مهم است. این عظمت پروردگار را ببینید. بعد می‌گوید: و الاجساد الملتأمه بعروقها. ما چقدر رگ داریم. اینها چطور به هم وصل می‌شوند. یعنی اوج عظمت خدا در این دعاست. این دعا اصلاً هستی‌شناسی است که در جامعه ما مغفول واقع شده است.

این دعا تکان‌دهنده است، این‌ها را می‌شود واژه واژه بررسی کرد. تا اینجا می‌فرماید خلائق منتظرند که حکم تو صادر شود و حُکم تو نافذ است. می‌خواهم بگویم این را تطبیق بدهید. این عین حکم و فرمان هستی‌شناسی است.

در مقابل، این آقا چه می‌گوید؟ اصلاً یک چیز دیگر می‌گوید.

می‌خواهم بگویم اصلاً هستی‌شناسی همان است. هستی‌شناسی به ما جهان‌بینی می‌دهد. جهان‌بینی به ما ایدئولوژی می‌دهد. من می‌خواهم بگویم ایدئولوژی بهائی و یهودی؛ جهان‌بینی بهائی و یهودی مشترک است. چرا؟ چون هستی‌شناسی این‌ها مشترک است. نگاهی که این‌ها به خدا دارند به قیامت دارند؛ به انبیاء دارند؛ یک نگاه کاملاً بنی‌اسرائیلی و یهودی است. یک مورد دیگر را اگر اجازه بدهید من عرض کنم.

باز از دو تا منبع یهود و بهائی عرض می‌کنم. شما در این کتاب مقدس، به‌خصوص ۳۹ عنوان مجموعه عهد عتیق که به عبری می‌گویند “تنخ”. از این ۳۹ تا، پنج تا تورات است. اسفار خمسه تورات است. ۵ بخش آن ۵ سفر تورات است. بقیه کتاب‌های دیگر یهودی است. در این ۳۹ عنوان کتاب مثلاً کتاب اشعیا باب یازده نکات مهمی دارد. من این را از روی خود این باب می‌خوانم. اینجا می‌گوید: درخت خاندان داود بریده شده است. اما یک روزی کنده آن جوانه خواهد زد ولی از ریشه آن شاخه‌ای تازه خواهد رویید. روح خداوند در آن شاخه قرار خواهد گرفت (باب یازده، شماره یک و دو). در باب یازده شماره یازده می‌گوید: در آن روزگار آن پادشاه نوظهور خاندان داوود پرچم نجاتی برای تمام قوم‌ها خواهد بود. باز در شماره ۱۳ باب ۱۱ می‌گوید: سرزمین او از شکوه و جلال پر خواهد شد. او در میان قوم‌ها پرچمی برخواهد افراشت و مردم اسرائیل و یهود را که پراکنده شده‌اند از گوشه و کنار دنیا جمع خواهد کرد. این فقط کتاب اشعیا نیست. در منابع دیگر یهود مثل زکریا؛ در مزامیر؛ این وعده داده شده است. حالا این وعده چیست؟ من اول راجع به این وعده یک توضیحی بدهم. این وعده، ظهور حضرت عیسی مسیح است که یهودیان این را برنتافتند.

ب.ش: یهودیان این کتاب را قبول دارند؟

ت: اصلاً خود آن‌ها چاپ کرده‌اند. در ایران چاپ نشده. در خارج چاپ شده. چیزی که می‌خواهم بگویم عرضم این است. یهودیان حضرت مسیح را با آنکه از قوم بنی‌اسرائیل بود تکفیر کردند. تکذیب کردند به قول خودشان به صلیب کشیدند. در کتاب‌های متعدد عهد عتیق، یعنی کتاب‌های بنی‌اسرائیلی عین و شبیه این آمده است که این‌ها به یک پیامبر یعنی یک موعود آسمانی به نام ماشیح وعده داده شده‌اند. حالا این را کی گفته؟ این نوشته عالمان و رهبران یهودی است که یک ماشیح خواهد آمد. آن مسیح ماشیح نبود. نجات‌دهنده نبود.

یعنی آن هندسه هستی‌شناسی را این‌ها بر اساس میل خودشان نقض کردند. برای خودشان یک چیزی نوشتند که‌ای بنی‌اسرائیل، ما منتظر یک منجی هستیم. این منجی از شاخه داوود بریده‌شده می‌آید.

حالا این را چرا گفتم؟ بحثم این است من اینجا یادداشت‌های مختلف دارم؛ مثلاً همین کتاب «بهاءالله و عصر جدید» از قول خود عبدالبهاء، یعنی عباس‌افندی می‌گوید: «به جهت امّت‌ها عَلَمی برافراشته، رانده‌شدگان اسرائيل را جمع خواهد کرد و پراکندگان يهود را از چهار طرف جهان فراهم خواهد آورد» یعنی همین ماشیح، پراکندگان یهود را از اطراف و اکناف جهان فراهم خواهد آورد. این استناد می‌کند به همین کتاب اشعیا. «و آن نهال بيهمال جمیع اسرائیل را جمع خواهد کرد. یعنی اسرائیل در دوره آن در ارض مقدس جمع خواهند شد و امت یهود که در شرق و غرب و جنوب و شمال متفرقند مجتمع شوند.» درست تا اینجا. هستی‌شناسی همان هستی‌شناسی یهودی است. این هستی‌شناسی عهد عتیقی و توراتی و تلمودی است (همان، ص۲۴۶).

حالا این کیست این آقا؟ این ماشیح کجاست؟ توجه بفرمایید. «حال ملاحظه نمایید که این وقایع در دوره مسیح واقع نگشته؛ زیرا امت‌ها در زیر علم واحد که آن نهال الهی است درنیامدند و در این دوره رب الجنود کل ملل و امم در ظل این عَلَم وارد خواهند گشت و همچنین اسرائیل پراکنده در جمیع عالم در دوره مسیحی در ارض مقدس مجتمع نشدند.» یعنی در زمان مسیح این اتفاق نیفتاد. پس این مسیح که می‌گویند آن مسیح نبود. آن ماشیح می‌خواهد بیاید.

می‌گوید: «اما در بدایت دوره جمال مبارک این وعد الهی که در جمیع کتب انبیاء»؛ یعنی انبیاء بنی‌اسرائیل، «منصوص است بنای ظهور گذاشته؛ ملاحظه می‌نمایید که از اطراف عالم طوایف یهود به ارض مقدس می‌آیند و قرا و اراضی را تملک نموده سکنی کنند و روزبه‌روز در ازیادند. به قسمی که جمیع فلسطین مسکن آنان گردد.» می‌گوید این دارد اتفاق می‌افتد. این مطلب در کتاب مفاوضات، فصل ۱۲، تفسير اصحاح يازدهم اشعيا، صفحات ۵۱ و ۵۳ هم آمده است.

دوباره در همین کتاب «بهاءالله و عصر جدید»، فصل ۱۳ صفحه ۲۴۵ می‌گوید: «قوم مرا تسلی دهید. خدای شما می‌گوید سخنان دلاویز به اورشلیم گویید» بعد می‌گوید: «با ظهور حضرت باب و حضرت بهاءالله آثار تحقق کامل آن [جلال خداوند] شروع شده.»

از میرزاحمد سهراب در خاطرات یومیه‌اش نقل می‌کند بعد از شروع جنگ جهانی، بهاءالله، رهبر بهائیت و پدر عباس‌افندی، از سال ۱۸۶۸ که وارد عکا شد، با کانون‌های پشت پرده ارتباط دارد. (بهاءالله و عصر جدید، فصل ۱۴، صفحه ۲۷۹).

بهاءالله و عبدالبهاء چون در پشت پرده با کانون‌های یهودی اروپا و آمریکا ارتباط داشتند، می‌دانستند چه اتفاقی خواهد افتاد و این اتفاقات را در قالب پیش‌گویی مطرح کرده است.

«میرزا احمد سهراب در خاطرات یومیه خود نقل مي‌کند که حضرت عبدالبهاء موقعی که جلوی پنجره یکی از مسافرخانه‌های بهائی در حیفا در ۱۴ فوریه ۱۹۱۴ جالس بودند؛ درباره آینده عکا و حیفا چنین فرمودند.» ببینید این کی است؟ ۱۹۱۴ هنوز جنگ شروع نشده است. خیلی جالب است. هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده در آن صحنه و در آن زمین. می‌گوید: «مسافت بین عکا و حیفا آباد شود و این دو شهر متصل به یکدیگر شوند. از اتصال این دو نقطه یک مدینه عظیمی شود. … این نقطه یکی از مراکز تجارتی نمره اول عالم خواهد شد و این ساحل که به شکل نصف الدائره است، قشنگ‌ترین اسکله شود و کشتی‌های ملل در آن ملجأ و پناه گیرند. سفن عظیمه عالم هزاران هزار رجال و نساء را از جمیع اقطار کره ارض به این اسکله وارد کنند». می‌دانید که بعد از جنگ این‌ها وارد شدند. یعنی از زمانی که انگلیس آنجا را اشغال کرد، نه از زمانی که اسرائیل درست شد. می‌گوید: «کوه و دشت به عمارات و قصوری به طرز جديد مزيّن شود. دارالصنایع ایجاد گردد. …مصباح‌های بزرگ نورافشان در دو سمت کوه کرمل برای هدایت کشتی‌ها نصب شود. خود کوه کرمل از سرتاپا غرق دریای انوار گردد. …فی‌الحقیقه به أسرار و حکمت‌های الهی نتوان پی برد، چه که بین شیراز و طهران و بغداد و اسلامبول و ادرنه و عکا و حیفا چه مناسبتی است؟ خداوند به حکمت و وقار قدم‌به‌قدم در این شهرها به حسب تقدیرات محتومه لن‌یتغیرش حرکت فرمود تا نبوات و اخباری که انبیاء از قبل خبر داده‌اند تحقق یابد. رشته و سلسله و عودی که در تورات درخصوص قرن مبارک مسیحایی ذکر شده حق چنین مقدّر فرموده بود که در وقتش ظاهر و یک کلمه از آن بی‌تأثیر و بی‌نتیجه نخواهد ماند.» این‌ها همه دارد اتفاق می‌افتد.

یعنی آنچه در عهد عتیق پیش‌بینی شده، دارد محقق می‌شود؟ توسط کدام ماشیح؟ توسط بهاءالله. بهاءالله منجی یهود است.

در صفحه ۵۱ و ۵۲ کتاب مفاوضات عبدالبهاء که آن را کلیفرد بارنی آمریکایی نوشته است، اشاره می‌کند که آنجا وعده داده شده که چه اتفاقاتی می‌افتد و جهان ترقی می‌کند و رشد می‌کند و علم و آگاهی زیاد می‌شود. بعد از ظهور آن ماشیح، گرگ و برّه و همه این‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند. این آقا می‌گوید:

اسرار کائنات چقدر کشف شده است و مشروعات عظيمه چقدر ظهور يافته است و روزبه‌روز در ازدياد است و عن‌قريب علوم و معارف مادّيّه و معرفت الهيّه چنان ترقّی نمايد و معجزاتی بنمايد که ديده‌ها حيران ماند و سرّ اين آيه اشعيا “زيرا که جهان از معرفةالله پر خواهد بود” به‌تمامه ظاهر خواهد گشت. …اين يک معنی از معانی الفت گرگ و بره و پلنگ و بزغاله و شير و گوساله است.» بعد می‌گوید: «آن نهال بيهمال جميع اسرائيل را جمع خواهد کرد، يعنی اسرائيل در دوره آن در ارض مقدّس جمع خواهند شد و امّت يهود که در شرق و غرب و جنوب و شمال متفرّقند مجتمع شوند. حال ملاحظه نمایيد که اين وقايع در دوره مسيح واقع نگشته، … امّا در بدايت دوره جمال مبارک اين وعد الهی که در جميع کتب انبيا منصوص است بنای ظهور گذاشته، ملاحظه مي‌نمایيد که از اطراف عالم طوايف يهود به ارض مقدّس آيند و قرايا و اراضی تملّک نموده سکنی کنند و روزبه‌روز در ازديادند، به قسمی که جميع فلسطين مسکن آنان گردد.»

چیزی که می‌خواستم بگویم این است که شاید این را بتوانیم ثابت بکنیم و برای خودمان این مسجل بشود که اصلاً هستی‌شناسی یهودی همان هستی‌شناسی بهائیت و هستی‌شناسی عهد عتیقی و توراتی است. تا حالا یک کتاب یهودی دیده‌اید که یک دانشمند یهودی، یک عالم یهودی؛ یک رهبر یهودی یا صهیونیست یا یک خاخام یا یک ربانی بگوید تو چرا این را بیخود گفتی؟ تو کی هستی؟ ما منتظر ماشیح خودمان هستیم. تو از کجا آمدی؟ ما اصلاً تو را قبول نداریم. ولی هیچ‌کس چیزی نگفته است. مگر ممکن است؟ این‌ها چرا سکوت کردند و هیچی نگفتند؟

این‌ها خاستگاه فکری مشترک دارند. جهان‌بینی مشترک دارند. چون این‌ها می‌گویند ما در آخرالزمان باید برویم فلسطین و در آنجا حکومت تشکیل بدهیم. یهودیان اطراف و اکناف عالم بیایند اینجا؛ اینجا مقدمه می‌شود برای حکومت جهانی ما.

ب.ش: دربارۀ همراهی و دوستی بهائیان و یهودیان توضیح می‌فرمایید؟

ت: بله، در ارتباط همگرایی و همراهی و وفاق این‌ها، من فقط چند مورد و نکتۀ برجسته را می‌خواهم عرض کنم. در راستای این محورهایی که من عرض کردم و این اشتراک فکری و تعلیماتی و آموزه‌های یهودی و بهائی، این طبیعی است که این‌ها با هم همراهی داشته باشند، یعنی مثل دو تا برادر، مثل دو تا دوست، مثل دو تا شریک، یعنی هیچ فاصله‌ای بین این‌ها به نظر من نیست. حالا اگرچه هرکدام یک پرچمی را بلند کرده‌اند، هرکدام یک لوگویی برای خودشان دارند ولی من فکر می‌کنم این‌ها هردو یکی هستند، یعنی در یک مسیرند. خاطر شریفتان هست، سال ۱۳۴۱ که نهضت اسلامی شروع شد، یعنی پرچم مبارزه را به سمت شاه و سلطنت پهلوی نشانه گرفت. امام ضمن اینکه نوک پیکان را به سمت شاه و پهلوی نشانه می‌رود می‌گوید: «اینجانب، حسب وظیفه شرعیه، به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می‌کنم. قرآن کریم و اسلام در معرض خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهیونیست‌هاست که در ایران به حزب بهائی ظاهر شدند.» یعنی اولاً بهائیت را می‌گوید یک حزب و ثانیاً می‌گوید صهیونیست‌ها در ایران به شکل حزب بهائی ظاهر شده‌اند. «و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود قبضه می‌کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شؤون ساقط می‌کنند. …ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی‌کند و اگر کسی سکوت کند، در پیشگاه خداوند قاهر مسؤول و در این عالم محکوم به زوال است.» (صحیفه امام (ره)، آذر ۱۳۴۱، صفحه ۱۱۰).

امام (ره) می‌فرماید: این بهائی‌ها همان یهودیان هستند. این صهونیست‌ها همه یکی هستند.

امام دوباره هشدار می‌دهد: «اگر همه علمای اسلام یک مطلبی را بگویند، حالا که خطر بر اسلام وارد شده و آن خطر یهود است و حزب یهود- که همین حزب بهائیت است- این خطر که حالا نزدیک شده، اگر آقایان، علمای اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم هم‌صدا بگویند که آقا ما نمی‌خواهیم که یهود بر مقدرات مملکت ما حکومت کند.» (همان، جلد یک؛ ۱۲ اردیبهشت ۴۲، صفحه ۲۱۶ ).

در همانجا می‌نویسد: «بسیاری از پست‌های حساس به دست این فرقه است که حقیقتاً عمال اسرائیل هستند. خطر اسرائیل برای اسلام و ایران بسیار نزدیک است.» (همان، ص ۱۸۶، اردیبهشت ۴۲).

ببینید امام می‌گوید این‌ها با اسرائیل یکی هستند، یعنی اصلاً این‌ها را تفکیک نمی‌کند. می‌گوید: «ما با اسرائیل و بهائی‌ها نظر مخالف داریم و تا روزی که مسؤولین امر، دست از حمایت این دو طبقه برندارند، ما به مخالفت با آن‌ها ادامه می‌دهیم.» (همان، صفحه ۷۷، ۱۲ شهریور ۴۱).

حالا این‌ها را برای چه گفتم؟ ما گفتیم هستی‌شناسی‌شان مشترک است. این‌ها را برای این گفتم که امام هم که یک مرجع عالم و صاحب‌نظر در صحنۀ سیاست و دیانت است، چنین نظری دارند.

شما می‌دانید اصلاً عباس‌افندی کی آزاد شد؟ درست زمانی که سلطان عبدالحمید را این جریان‌های نفوذی فراماسونری و یهودی خلعش کردند، منعی دیگر برای زندانی بودنش نداشت. برای اینکه همپالکی‌هایش آمدند قدرت را به دست گرفتند. زمانی که عبدالبهاء در جنگ جهانی اول همکاری می‌کند با قشون انگلیس؛ جمال‌پاشا که فرمانده لشکر چهارم است که مصر و شامات دست ایشان بود، وقتی خبر کارهای عبدالبهاء را به او دادند، به‌قدری عصبانی می‌شود که می‌گوید من باز گردم، او را دستگیر می‌کنم و اعدامش می‌کنم. فوری انگلیسی‌ها دست به کار می‌شوند؛ لرد بالفورد پیام می‌دهد به جنرال آلن بی و آلن بی به فرماندۀ ناحیۀ حیفا که می‌گوید از جان عبدالبهاء حفاظت کنید. بعد فرماندۀ ناحیه حیفا اطلاع می‌دهد به دربار انگلیس که خیالتان راحت باشد که امنیت عبدالبهاء و خانواده و یارانش تأمین است. نگران نباشید.

ب.ش: آیا بهائیان در کمک به انگلیسی‌ها در تصرف آبادی‌ها و روستاهای آن منطقه نقشی داشتند؟

ت: اولاً آبادی‌ها که گرفته بودند با تبانی با همین نمایندگان قدرت‌های جهانی بود. آبادی‌های آن‌ها را نخریده بود. آنجا منطقه روستایی بوده و بایر بود، این‌ها رفتند آنجا را تصرف کردند. سر وقت می‌گویم چگونه این‌ها را در اختیار صندوق یهود که شعبه‌ای است از سازمان جهانی صهیونیسم قرار دادند.

ب.ش: آیا آن آبادی‌ها را اول کار خود یهودیان تصرف کرده بودند؟ در یهود گروه‌هایی بودند که حمله می‌کردند و روستاها را با زور می‌گرفتند.

ت: چند تا آبادی که دست بهائی‌ها بود، آن مناطقی است که در جوار طبریه بود. در کنار دریاچه طبریه و در فرمانداری طبریه چند روستا وجود داشت.

آنجا مردم کشاورزی می‌کردند. مردم آن منطقه به‌عنوان رعیت این‌ها بودند. این‌ها زمین‌ها را گرفته بودند و مالک شده بودند. تمام گندم‌ها را این‌ها احتکار کرده بودند. تا زمانی که عثمانی‌ها آنجا تسلط داشتند، از وجود این انبارها خبر نداشتند. یعنی نمی‌دادند مردم استفاده کنند ولی درست وقتی که لشکر یهود آنجا را اشغال کردند این‌ها در انبارها را باز کردند؛ آذوقه‌ها را در اختیار این‌ها گذاشتند که از گرسنگی نجات پیدا کنند. حالا منهای همکاری‌هایی که به لحاظ تبلیغی و فرهنگی و حتی نظامی داشتند.

یک چیز جالب، آن نشانی است که انگلیسی‌ها به عبدالبهاء دادند. یعنی تابعیت دولت انگلیس را پذیرفت، آن نشان را گرفت، نشان امپراتوری یهود. این یعنی چه؟ یعنی اینکه من تحت حکومت انگلیسم. کدام انگلیس؟ انگلیسی که کاملاً دست قدرت یهودیان بود.

عباس‌افندی اشغال فلسطین از سوی ارتش انگلیس را مایه آرامش اهالی این دیار اعلام کرد. بعد از دسامبر ۱۹۱۷ که بیت‌المقدس اشغال شد. ایشان تعبیری دارد به نام برپا شدن خیمه عدالت و دعا می‌کند برای جرج پنجم پادشاه انگلیس که خداوند این نعمت بزرگ را از ما نگیرد و ایشان را مورد تأیید قرار بدهد.

وقتی که عبدالبهاء می‌میرد آن تشییع جنازه‌ای که برایش برپا می‌کنند در سر مزارش، یعنی در آن قبرستان، اینجا وینستون چرچیل یهودی که در زمان جنگ، وزیر جنگ بود، یهودی بود، پیام رسمی می‌دهد و در مراسم تدفین شرکت می‌کند. جالب این است که گارد احترام ارتش انگلیس و گارد تشریفاتش در پیشاپیش یعنی جلوی همه این تشییع‌کنندگان رژه می‌روند، مثل یک مقام رسمی و درباری و پیام تسلیت دربار انگلیس را که همین وینستون چرچیل، یعنی وزیر جنگ انگلیس، ارائه کرده بود، توسط سر هربرت ساموئل تقدیم خانواده عبدالبهاء می‌کنند، مهم است.

یک مطلب دیگر جالب است، باز مدرکش خاطرات حبیب است. می‌گوید: یک مسیحی آمد با عباس‌افندی دیدار کرد؛ ابراز نگرانی کرد. گفت این‌ها همه روستاها و آبادی‌های ما را اشغال می‌کنند. مردم نگرانند که این‌ها دارند زمین‌های مسیحی‌ها و مسلمانان را می‌گیرند. عبدالبهاء می‌گوید: قوم یهود در این اراضی سلطنت خواهند کرد. این ارادۀ حق است. هیچ‌کس را یارای مقاومت با این‌ها نیست. ببین سلطان عبدالحمید با آن سطوت و اقتدار، آیا توانست مانع شود؟ اینجا فلسطین است اراضی مقدسه است. عن‌قریب قوم یهود به این اراضی بازخواهند گشت. سلطنت داوودی و حشمت سلیمانی خواهند یافت. این از مواعید صریحه الهیه است و شک و تردید ندارد. قوم یهود عزیز می‌شود و تمام این اراضی بایر آباد و دایر خواهند شد. تمام پراکندگان یهود جمع می‌شوند و این اراضی مرکز صنایع خواهد شد. این هم در خاطرات حبیب صفحه ۲۰، هم در آهنگ بدیع نشریه بهائیان جوانان یهودی ایران سال ۱۳۳۰ شماره ۳۰ صفحه ۵۳ آمده است.

اجازه بدهید دو تا آبادی را بگویم. آن آبادی‌هایی که در آن کتاب هم ما آوردیم. از جمله روستاهایی که اینجا نقشه‌اش را می‌توانم ارائه کنم، طبریه در شمال شرق فلسطین واقع شده است. تقریباً می‌شود گفت جنوب لبنان. آنجا در جوار دریاچه طبریه است. می‌دانید دریاچه طبریه آن طرفش می‌خورد به بلندی‌های جولان و به مرز سوریه می‌خورد. آنجا ما یک روستایی داریم به نام روستای المنشیه در منطقه طبریه. درواقع در جنوب غرب دریاچه طبریه. یعنی دو کیلومتری نقطه‌ای که رود اردن از دریاچه طبریه منشعب می‌شود. اینجا را بهاءالله سال ۱۸۸۰ به تملک خودش درمی‌آورد. حالا با چه شگردها و شیطنت‌هایی، در تاریخ متأسفانه واضح نیست، ولی به نظرم می‌رسد که این‌ها از طریق نمایندگان کشورهای غربی، یعنی آن موقع می‌گفتند وزیرمختار، مثل آلمان؛ مثل فرانسه؛ مثل انگلیس در آنجا دفتر نمایندگی داشتند. آنجا تقریباً جمعیت کم بود، آن‌ها از طریق این‌ها گرفتند. امپراتوری عثمانی که قطعاً نمی‌داد. در سال ۱۸۸۰، هنوز آنجا آبادی نبوده.

این منطقه را این‌ها در اوایل قرن بیستم، سال ۱۹۱۰ که هنوز جنگ جهانی صورت نگرفته بود می‌دهند به یهودیان. حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۲۰ به صندوق ملی یهود می‌دهد. صندوق ملی یهود مثل آژانس یهود این‌ها هرکدام شاخه‌ای از سازمان جهانی صهیونیزم هستند. صندوق ملی یهود کارش تصاحب و تملک و تصرف زمین‌های فلسطینیان بود، والسلام. اصلاً کار اصلی‌اش این بود. در دل خودش شرکتی داشت به نام شرکت توسعه زمین که عمده این‌ها یهودیان اشکنازی بودند که مقرشان در آلمان بود. در جوار این روستای المنشیه یک روستای دیگر بود به نام روستای خربط ام‌جونی. این را در سال ۱۸۸۱ عبدالبهاء تصرف می‌کند ولی در سال ۱۹۱۱ یعنی قبل از جنگ جهانی اول این را به صندوق ملی یهود تحویل می‌دهد. بعد از آن چه می‌شود؟ مردم روستا می‌شوند رعیت و مستأجر یهود. صندوق ملی یهود آنجا را تحویل می‌گیرد و به یک آبادی به نام بیت زرا تبدیل می‌کند. آنجا امروز یک آبادی نیست، یک شهرک است. یک روستای دیگر هم هست به نام النقیب که در همان استان یا فرمانداری طبریه است، آن‌ها که من گفتم در جنوب غرب دریاچه طبریه است. این در شرق طبریه است یعنی می‌رود به سمت سوریه. در نیم‌کیلومتری سوریه است. نزدیک بلندی‌های جولان است که الان اسرائیل آنجا را گرفته است. این‌ها را باز سال ۱۸۸۰ بهاءالله تصرف می‌کند و مردم روستا تا دهه ۱۹۲۰ آنجا به‌عنوان اجازه‌نشین و رعیت کار می‌کنند در روستا و آبادی، ولی بعد در ۱۹۲۰ واگذار می‌کند به صندوق ملی یهود. سال ۱۹۳۷ یهودیان مهاجر اروپای شرقی و مرکزی آنجا یک آبادی درست می‌کنند به نام کبتس که مزارع اشتراکی یهودی است.

ب.ش: مساحت این روستاها چقدر است؟

ت: بعضی‌ها را در این کتاب «تا فراموش نکنیم» آورده‌ایم. باز سه کیلومتری شرق عکا؛ ببینید یک روستای دیگر هست به نام المنشیه که این‌ها تشابه اسمی دارند. آن در منطقه طبریه بود، این در منطقه عکاست. همین عکایی که این‌ها لنگر انداخته‌اند در پناه دولت اسرائیل. آنجا مدفن بهاءالله هست، در همین روستای المنشیه.

ب.ش: منشیه با آن المنشیه دیگر فرق می‌کند.

ت: اصلاً تشابه اسمی است. این‌ها از اطراف عکا هر سال به قول خودشان زیارت اعتاب مقدسه می‌روند. الان در آنجا در جوار همان یهودیان دو تا شهرک ساختند در پناه همدیگر به نام آبادی یا شهرک شمرات و هاردالی. در سال ۱۹۴۸ این را ساختند. یعنی همان سالی که اسرائیل تأسیس شده است.

ب.ش: اینجا مال بهائیان است؟ آن‌هایی که فرمودید همه را عبدالبهاء واگذار کرده، این‌ها است؟

ت: این‌ها زمان عبدالبهاء داده شده است. این زمین‌ها همه‌اش دست بهائیت بوده و بعد عبدالبهاء همه‌کاره می‌شود و به یهودیان می‌دهد.

بهائیت در زمان رضاخان و محمدرضا نیز نفوذ داشته و تعدادی از شخصیت‌های سیاسی رژیم پهلوی بهائی بودند. اولین آجودان رضاخان، روح‌الله خان یاور، بهائی بود.

وقتی قرار می‌شود برای محمدرضا پهلوی آجودان و وزیر جنگ انتخاب کنند، اسدالله صنیعی بهائی را کنار او می‌گذارند. من فهرستی دارم، اصلاً فهرست بهائیانی که حالا یا یهودی بودند یا بهائی بودند و این‌ها کارگزاران حکومت پهلوی بودند، چه در زمان رضاخان و چه بعد از رضاخان، زمان محمدرضا در همان حوزه‌های لشکری و هم حوزه‌های کشوری. اگر بخواهیم نمونه‌هایش را بگوییم یکی هویدا است که سیزده سال فرمانروای کل ایران بود، بهائی است. یا مثلاً سرلشکر عبدالکریم ایادی که بهائی بوده و با کانون‌های یهودی کاملاً مرتبط بوده. اصلاً زمانی که ایشان رئیس فروشگاه‌های زنجیره‌ای اتکا و رئیس بهداری ارتش بود تمام اقلام را به زیرمجموعه دستور می‌داد از اسرائیل وارد کنند. این‌ها را شما از من بهتر می‌دانید. یعنی درواقع شاه بی تاج و تخت این بود. اصلاً با سفیر اسرائیل رفیق بود.

یا مثلاً پرویز ثابتی که نقش عجیبی در ساواک داشت. مدیرکل اداره کل امنیت داخلی بود. بعد ارتشبد غلامرضا ازهاری و ارتشبد شفقت و نصرت‌الله که رئیس تشریفات دربار بود. غلامعباس آرام که وزیر امور خارجه بود. هوشنگ نهاوندی وزیر آبادانی و مسکن؛ منوچهر تسلیمی وزیر بازرگانی؛ پرویز خسروانی رئیس سازمان تربیت بدنی؛ پرویز تسلیمی رئیس دانشکده علوم؛ امیرقاسم اشراقی وزیر پست؛ امیرمنصور سرداری، دکتر محمد باهر وزیر بهداری؛ این‌ها سر دراز دارد.

بعضی از این‌ها اصلاً یهودی‌تبار بودند. مثلاً این خانواده جم بر اساس برخی اسناد می‌گویند از یهودیان مخفی بودند. یا مثلاً در بین پولداران و سرمایه‌داران کسانی قدرت بلامنازع بودند، مثل خانواده حبیب ثابت بیش از ۴۲ شرکت داشت. یا پهلوی چند بانک را به هژبر یزدانی داد به‌خاطر خوش رقصی‌هایی که کرده بود.

خانوادۀ حبیب‌الله ثابت اصلش یهودی‌اند. می‌خواهم این را بگویم کارگزاران حکومت پهلوی چه در زمان رضاخان و چه در زمان محمدرضا این‌ها بودند و حکومت و سرزمین ما جولانگاه این‌ها بود. اگرچه کارهای پژوهشی خوبی صورت گرفته ولی به نظر من باید برجسته بشود. شما فرض کنید سیزده سال یک آدمی که نه شخصیت داشته؛ نه شعور داشته؛ نه فرهنگ داشته؛ اصلاً فرهنگ انسانی نداشته؛ این آدم فرمانده کل این سرزمین مسلمانان بوده.

ب.ش: جناب آقای شاداب عسکری نقل می‌کرد که زمانی شاه دستور می‌دهد که همه ارتشی‌ها و مقامات دولتی در پرسشنامه استخدامی‌شان بنویسند مسلمان. خیلی از آن‌ها بهائی بودند. بعد از این که آقای بروجردی صحبت می‌کنند که آقا بهائی‌ها تمام نظام را گرفته‌اند، شاه به ایشان دستور می‌دهد کل پرسشنامه‌های استخدامی که این‌ها دارند، همه را تبدیل کنید به مسلمان.

ت: یک علت دیگر هم داشته. این‌ها خواستند وانمود کنند ما در چارچوب قانون کار می‌کنیم و بهانه را از دیگران بگیرند. قانون می‌گفت کلیمی؛ مسیحی و زرتشتی. این‌ها گفتند نباید قانون باشد. اما کدام قانون؟ قانون زمان مشروطه. بنابراین قانون اساسی زمان مشروطه را این‌ها آمدند این‌جوری دور زدند. ما بر اساس گزارش ساواک عرض می‌کنیم. این سند ساواک است. این‌ها می‌رفتند در ادارات و شناسنامه‌شان را تغییر می‌دادند. خود ساواک گزارش کرده به رئیس ساواک گفته این‌ها یکی‌یکی دارند این کار را می‌کنند، با اینکه هم برای سربازی‌شان و هم استخدام در ادارات منع قانونی ندارد.

یک چیزی می‌خواهم بگویم خیلی جالب است. دو تا سند دربارۀ پیوند بین یهود و انگلستان می‌خواهم بگویم. این وقتی که مسجل بشود؛ آن وقت پیوند بین بهائیت و انگلستان بهتر معنی پیدا می‌کند که این پیوند بین انگلستان و بهائیت چیست؟ ما انگلستان را به‌عنوان یک مجموعه جغرافیایی نگاه نکنیم. این انگلیسی که با این بهائی‌ها این همه تبادل و هم تعامل هم فرهنگی و هم اجتماعی و هم اقتصادی داشتند، هوای همدیگر را داشتند. اصلاً این‌ها آن‌ها را برکشیدند. عکا و حیفا را آنجا منطقه دادند، انگلیسی‌ها بودند. این انگلیسی‌ها همین یهودیانی بودند که بر اساس تعالیم خودش می‌گوید من ماشیح آن‌ها هستم. ببینید این خیلی جالب است. این ویلیام جورج آرتور ارسبی ارمس گریگور، وکیل پارلمان انگلیس از حزب محافظه‌کار است. معاون وزیر جنگ است در زمان جنگ جهانی اول. یعنی معاون وینستون چرچیل است. گرایش‌های صهیونیستی هم دارد. بعد از اینکه این‌ها فلسطین را اشغال می‌کنند یک همایشی یهودیان در یافا برگزار می‌کنند. همایش یهودیان یافا در ۱۷ ژوئن در ۱۹۱۸٫ این می‌رود آنجا سخنرانی می‌کند. من فقط یک جمله از سخنرانی ایشان را برای شما بگویم. یافا شمال‌ غرب در کنار ساحل مدیترانه است. ببینید اینجا در این سخنرانی ۱۷ ژوئن ۱۹۱۸ که منطقه را انگلیسی‌های صهیونیست یهودی گرفتند. در سخنرانی می‌گوید شما یهودیان می‌توانید در اینجا کانون تمدن یهودی ایجاد بکنید. کی؟ هنوز لایحه قیمومیت فلسطین توسط جامعه اتفاق ملل بعد از جنگ جهانی اول تصویب نشده، اگرچه تصویب‌شده را خودشان نوشتند ولی بااین‌حال هنوز اول کار است. معلوم می‌شود از قبل این‌ها برنامه داشتند اصلاً این جنگ برای این بوده است.

می‌گوید: ما مردم انگلیس. نمی‌گوید ما حاکمان انگلیس؛ ما کارگزارن حکومت انگلیس که عرض کردم چقدر بهائی بودند و چقدر یهود بودند و چقدر فراماسون بودند. می‌گوید ما مردم انگلیس بهترین جلوه‌های تمدن خود را مدیون تورات هستیم. این یک مقام ارشد انگلیسی نماینده بریتانیا در آنجا دارد می‌گوید. این یک سند است.

ب.ش: از کجا نقل کردید؟

ت: این سند وزارت امور خارجه انگلستان است ولی از کتابی که من می‌خواهم نقل کنم کتابی است به نام بذرهای توطئه. این نویسنده‌اش دورین اینگرانز است. آقای حسین ابوترابی این را ترجمه کرده است.

دوسال بعد؛ مدیر کل وزارت امور خارجه انگلستان آقای جان رونالد گراهام در ۳۰ مارس ۱۹۱۹ یعنی دو سال بعد از این اعلامیه مدیر کل؛ نامه می‌نویسد به معاون وزیر خارجه به او هشدار می‌دهد و می‌گوید: «این حقیقت را نباید انکار کرد که درحال‌حاضر ما یعنی حکومت انگلیس، بیش از اندازه وابسته به آرمان‌های صهیونیزم شده‌ایم و کار را به جایی رسانده‌ایم که اگر بخواهیم از مواضع خود دست بکشیم نتیجه‌ای برای ما جز رنجش و خشم یهودیان در پی نخواهد داشت.»

ب.ش: در انتها، چه توصیه‌ای به ما می‌فرمایید؟

ت: ببینید بهائیت یک پیوند ناگسستنی با انگلستان دارد. انگلستان به عبدالبهاء نشان شوالیه را می‌دهند، سر مزارش و قبرستان او هم رژه نظامی می‌روند و پیام صادر می‌کنند. این نشان می‌دهد که این‌ها ارتباط تنگاتنگی باهم دارند. هم تعالیم یکی است، هم هستی‌شناسی یکی است، هم ساختار سیاسی یکی است. ما این‌ها را باید به نسل جوانمان؛ حتی جوانان بهائی بگوییم. خود جوانان بهائی هم باید این مطالب را بدانند. اصلاً من انگیزه و اعتقادم این است این حرف‌هایی را که ما روی آن کار کردیم و به این جمع‌بندی رسیدیم، باید بسط و گسترش داد و گفت.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

1 × چهار =