بهدنبال فعالیتهای تبلیغاتی تشکیلات بهائی، این بار هم به بهانه یکصدمین سال درگذشت عبدالبهاء از فیلمی رونمایی شد که در پیامهای مختلف بیتالعدل در طول یک سال گذشته به آن اشاره شده بود و ساخت آن به مناسبت بزرگداشت صدمین سالمرگ عبدالبهاء به بهائیان دنیا وعده داده شده بود. اینکه شخصیتی به هر دلیلی، در میان گروهی حتی پس از مرگ، آنچنان محبوب باشد که برای صدمین سالمرگ وی، فیلمی با بودجه چند میلیون دلاری ساخته شود جای انتقاد خاصی ندارد، اما اگر از انتخابی گزینشی از زندگی همان شخصیت برای ساخت فیلم استفاده شود و روایت زندگی او به تیغ سانسور سپرده شود، بهگونهای که از آن محبت پیشگفته، در جهت منافع شخص یا طبقهای فرادست علیه گروهی فرودست استفاده شود، جای تأمل فراوانی دارد.
ساختن فیلمهای مستند و داستانی در چند سال اخیر تبدیل به یکی از رسوم جامعه بهائی تحت حمایت بیتالعدل شده است. راهی کوتاه و قابلمدیریت برای ارائه اطلاعات گزینشی و تحریفشده از تاریخ بهائیت، بهجای انتشار مستندات قطعی تاریخی که سالها است در اختیار بیتالعدل قرار داشته است. بهاینترتیب بیتالعدل نیاز اندیشمندان و بهخصوص جوانان بهائی را به ارائه مستندات تاریخی، با جعل تاریخ پاسخ میدهد. هرچند اجرای این روش، میلیونها دلار هزینه از محل حقوقالله داشته باشد، گرچه در این دوران دیگر نمیتواند مانع دستیابی اندیشمندان به مستندات روشن تاریخی گردد. هنوز مشخص نیست بیتالعدل تا کی میتواند در مقابل درخواستهای متعدد اندیشمندان برای در دسترس قرار دادن نسخ خطی الواح و آثاری مانند تاریخ نبیل یا آثار منتسب به عبدالبهاء مقاومت کند؟
در فیلم اخیر که با نام «سرمشق عالمیان» در جوامع بهائی به زبانهای مختلف منتشر شده است، درسهایی از آخرین تجربه فیلمسازی بیتالعدل در دویستمین سال تولد باب مشاهده میشود.
نخستین درس آن است که بیتالعدل تفاوت بین فیلمهای پرهزینه هالیوودی و فیلمهای گذشته را که با کارگردانان آماتور بهائی میساخت، دریافته و بهراحتی برای صورتحساب میلیون دلاری «سرمشق عالمیان» دست به جیب شده است.
درس دیگر این فیلم خروج از ژست کارشناسی تاریخ و بحثهای استدلالی بهدنبال افتضاح تجربه قبل بود. تجربه تلخی که حتی اگر تمایلی به تکرار آن میبود، شاید هیچ کارشناس بهائی حاضر نمیشد بهعنوان پژوهشگر، به نقل چنان حرفهای بیسندی همچون گذشته بپردازد که صدای اعتراض به تحریف مسلمات تاریخی ــ حتی در درون جامعه بهائی ــ بلند شود. شاید انتقادهای مکتوب و رسانهای دربارۀ فیلم «دروازه» در دو سال قبل باعث شد که برای دانلود فیلم «سرمشق عالمیان» از سایت رسمی جامعه بهائی، باید درخصوص تعهد به عدم هرگونه نقد و استفاده از تصاویر در نقد فیلم التزام داد. به این معنی که برای اولین بار در تاریخ، استفاده از تصاویر یک فیلم برای نقد آن ممنوع اعلام میشود و دریافتکننده آن فیلم متعهد میگردد که هرگز از این تصاویر برای نقد فیلم استفاده نکند و البته این تعهد را رهبری جامعهای میگیرد که یکی از تعالیم اصلی خود را تحری حقیقت میداند. واضح است که جلوگیری از نقد با شعار تحری حقیقت سازگار نیست و تشکیلات بهائی تنها در مقام شعار و به هنگام فعالیتهای تبلیغی تهاجمی خود علیه پیروان سایر ادیان، از شعار تحری حقیقت بهره میبرد و آنگاه که نوبت به نقد خود او میرسد، نقدها را نشنیده میگیرد و یا بهدنبال خاموش کردن هر نقد با هر وسیله است، گاهی با استفاده از رانت قدرت در شبکههای اجتماعی و رسانهای، گاهی با بایکوت کردن نقد رقیبان و گاهی با تمسخر و موکول کردن پاسخها به آینده.
با این تجارب در فیلم حاضر فقط شاهد یک روایت احساسی بدون سند و مدارک تاریخی هستیم که با تصاویر دستاولی از اماکن بهائی حیفا همراه شده است، هرچند گاهی تدوین این مطالب و تصاویر قدری کودکانه بهنظر میرسد. بهعنوان مثال، همزمان با آه و فغان گوینده از وضعیت بد آبوهوایی عکا، شاهد یک ساحل زیبای مدیترانهای هستیم که در طول تاریخ همواره آبوهوای معتدل آن برای بشر یک آرزو بوده است؛ یا مثلاً برای آنکه گفتار متن دربارۀ سوز و سرمای سخت بغداد (که اصولاً واقعیت جغرافیایی جدی ندارد) دلسوزتر شود بهناچار از تصاویر کوهستانهای آلاسکا و مشابه آن استفاده شده است.
فیلم دائماً از تلاش بهاءالله و عبدالبهاء برای اصلاح جامعه و نیل به صلح و دوستی و وحدت عالم انسانی سخن میگوید اما تیغ سانسور باعث شده تا از بیان حقایق بزرگی غافل شود و دروغپردازی را جایگزین آن کند. بهعنوان نمونه تلاش نویسنده فیلمنامه آن است که نشان دهد، تبعید بهاءالله از ایران به دلیل فزونی گرفتن محبوبیت او و همچنین عقاید جدید و نابی بوده که به جامعه عرضه کرده است، اما این یک دروغ بزرگ تاریخی است! جرم بهاءالله، مشارکت در ترور نافرجام شاه ایران (ناصرالدین شاه قاجار) بود و او را بهعنوان یک تروریست از ایران اخراج کردند؛ هرچند که مجازاتش اعدام بود و همقطاران او در این ترور همگی اعدام شدند، اما بهاءالله را بهجای اعدام، با وساطت سفیر روسیه، به بغداد تبعید کردند.
فیلم در ادامه سناریوی احساسی خود، با سانسور نحوه خروج بهاءالله از ایران در معیّت نمایندۀ ویژۀ دولت روسیه، زندگی بهاءالله و عبدالبهاء را پس از خروج از ایران به شکل زندانیانی در غل و زنجیر و با بدبختی و بیچارگی نمایش میدهد و از این رهگذر گدایی ترحم میکند، بااینحال، همزمان ــ صرفنظر از نیت و سلوک بهاءالله در آن برهه و اختلافات عمیق او با برادرش برای جانشینی باب ــ به زندگی آزادانه و اقامت دوساله خودخواسته وی در کوههای سلیمانیه، بدون اطلاع حکومت محلی، اشاره میکند.
فیلم همچنین هیچ اشارهای به نامههای پرتجلیل بهاءالله به قدرتهای دوران یعنی روسیه، انگستان، عثمانی و حتی شاه ایران هم نمیکند و از کنار همه این حقایق بهسرعت عبور میکند.
سازندگان فیلم صرفنظر از تحریف تاریخ، ازجمله در دلایل تبعید مجدد از بغداد و ادرنه به عکا، گاهی برای توجیه برخی وقایع، بیننده را چنان احمق فرض میکنند که ادامه تماشای فیلم برای افراد فهیم سخت میشود، مانند جایی که اقامتگاه بزرگ و مجلل بهاءالله در باغ بهجی را میبینیم که شاید بزرگترین عمارت آن منطقه بوده است و همزمان از سختیهای زندگی در تبعید و زندان و فداکاری عبدالبهاء برای تیمار زندانیان هم میشنویم. فیلم به ما نمیگوید که این سختی و رنج چه مدت به طول انجامیده و دوران عافیت پس از آن چند سال بوده است، فقط نگاهی به تاریخ تألیف کتاب اقدس در سال ۱۲۹۰ قمری تا زمان مرگ بهاءالله در سال ۱۳۰۹ قمری به ما نشان میدهد که مدت آزادی کامل او در فلسطین بسیار بیشتر از چیزی است که در فیلم به نمایش درآمده است. تاریخ به ما میگوید که او حداکثر دو تا سه سال زندانی بوده و در سال ۱۲۸۷ قمری از زندان رها شده و بیش از ۲۲ سال در فلسطین زیسته و در این مدت از چنان آزادی برخوردار بوده که توانسته احکام جدیدی برای دیانت خود وضع نماید؛ اما فیلم چنان تدوین شده که این حقایق تاریخی از آن فهمیده نشود.
در همان ابتدای فیلم عبارتهایی مانند «تغییر دادن جهان» در وصف باوری بهکار برده میشود که بعد از حدود ۱۷۰ سال کمتر از یک هزارم جمعیت جهان را دربر گرفته است! البته شاید برخی بهائیان این عدم موفقیت را ناشی از انحراف مسیر جامعه بهائی پس از عبدالبهاء بدانند که بهجای توجه به وجه معنوی ملهم از ادیانی مانند اسلام و مسیحیت و حتی نگاههای عرفانی بهاءالله، به تشکیلات سرد و بیروح امروز تبدیل شده است.
در همین راستا میتوانیم در فیلم اشارهای گنگ به دو اثر عبدالبهاء به نامهای رساله سیاسیه و رساله مدنیه دریابیم. فیلم به ما نمیگوید که عبدالبهاء در کتاب رساله مدنیه، در قامت یک مسلمان تمامعیار و بهصورت گمنام، پیشنهاد میکند که قوانین اسلام یکپارچه در سراسر کشور اجرا شود. مثلاً مینویسد: «نمایندگان مجلس شورا اولاً باید از فقها و علمای دینی و سایر علوم باشند و ثانیاً دارای چهار شرط صیانت از نفس، حفاظت از دین، مخالفت با هوی و اطاعت از امر امام باشند تا حق قانونگذاری داشته و قوانین آن ها اصالت داشته باشد و مردم میبایست از آن قوانین پیروی کنند.» (رساله مدنیه، صص۴۱-۴۹).
فیلم به ما نمیگوید که عبدالبهاء در این کتاب بر تعیین خطوط مرزی و سامان دادن به ارتش ایران و استفاده از تجهیزات جدید نظامی تأکید میکند؛ چراکه میخواهد بهصورت گزینشی، بر تعالیمی مانند جهانوطنی، ممنوعیت حمل سلاح و صلح عمومی تأکید کند. مخاطب فیلم نباید از تمام محتوای رساله مدنیه آگاهی یابد؛ بلکه باید فقط از همان زاویهای به این تصویر بنگرد که بیتالعدل میخواهد و میپسندد. خوانندگان بهائیشناسی میتوانند برای مطالعه بیشتر دربارۀ رساله مدنیه عبدالبهاء به مقاله «رسالۀ مدنیۀ عبدالبهاء در ترازوی نقد» در شماره ۱۶ فصلنامۀ بهائیشناسی، زمستان ۱۳۹۹ مراجعه کنند.
یکی دیگر از شاخصههای این فیلم نگاه غربگرایانه شدید موجود در آن است که بهنظر نمیرسد فقط به کارگردان غربی این فیلم برگردد، بلکه ردّ پای تمایلات شوقی و بیتالعدل بر برتری دادن به بهائیان غربی نسبت به بهائیان ایرانی و هندی و شرقی کاملاً نمایان است.
در سراسر این فیلم از میان همه اطرافیان بهائی و خانواده عبدالبهاء، فقط نام مادر، همسر و یکی از خواهران تنی وی برده میشود و هیچ نامی از میرزا یحیی صبح ازل و عزیه نوری یعنی عمو و عمه عبدالبهاء یا محمدعلیافندی و سایر برادران، (با وجود اشاره به الواح وصایا)، نامادریها یعنی فاطمه و گوهرخانم و یا حتی از اغلب ایرانیان بهائی که برای گسترش باور بهائی در جهان جانفشانی کردهاند، نامی شنیده نمیشود؛ چه رسد به اینکه از خاطرات آنان در ایران، بغداد، ادرنه یا عکا و حیفا ذکری به میان آید. اما بهجای آن از امریکاییان و مستعمرهنشینان بهائیشده تمجید فراوانی شده است. البته اینکه برادران عبدالبهاء نسبت به نحوه رهبری او اعتراض شدید داشتند و از او جدا شدند و بهائیان وحدتگرا نام گرفتند و اینکه عبدالبهاء برخلاف وصیت پدر، برادر کوچکتر خود محمدعلی را جانشین خود نساخت و بعدها نیز بهخصوص در زمان شوقی همه خانواده بهاءالله از بهائیت طرد شدند، در این بین بیتأثیر نیست. حتی زمانیکه فیلم، داستان کشاورزان عدسیه و خرید زمینهای آنان بهوسیلۀ عبدالبهاء را نقل میکند، نامی از کشاورزان بهائی یزدی که سالها برای ساخت و آبیاری مزارع زحمتهای بسیاری کشیدند، برده نمیشود، چراکه آنها شرقی هستند و باید نامشان در پیشبرد بهائیت کمرنگ باشد.
اقدامات عبدالبهاء در جنگ جهانی اول نیز بهگونهای در این فیلم روایت شده که تحریف مسلّم تاریخ است. عبدالبهاء در هنگامه جنگ جهانی اول با اینکه در سرزمین عثمانی میزیست و اطرافیان و همشهریانش او را بهعنوان یک مسلمان میشناختند، در نبرد عثمانیها با ارتش انگلستان، بهطور کامل از ارتش انگلستان (که در ساحل مدیترانه برای اشغال عثمانی پیاده شدند) حمایت کرد و آنان با کمک غلات انبارهای عدسیه، که در اختیار عبدالبهاء بود، توانستند کل شامات را متصرف شوند و درنهایت به پاس این خدمات، به عبدالبهاء نشان «نایت هود» و لقب «سِر» را اعطا کردند که حتی در این فیلم تصویر آن مراسم هم موجود است. البته فیلم محل مصرف گندمهای عدسیه را بین نیازمندان فلسطینی و نجات گرسنگان از مرگ نمایش میدهد، تصویری که بیتالعدل دوست دارد به ما نمایش دهد.
از طرف دیگر فیلم هیچ اشارهای به سرنوشت املاک عدسیه و دیگر زمینهای خریداریشده بهوسیلۀ عبدالبهاء از اعراب فلسطینی و سایر معاملات مشابه پرسود نمیکند که خریداران نهایی آن زمینها چه کسانی بودند و فروش این زمینها به یهودیان در سالهای بعدی، چه تأثیری بر سرنوشت ساکنان عرب و مسلمان آن سرزمین گذاشت؟
ایرانیستیزی فیلم به اینها محدود نمیشود. با وجود آزادی عمل سازندگان فیلم برای تصویربرداری از اماکن مقدس بهائی فلسطین اشغالی، در بیشتر پلانها سعی شده به روشهای مختلف مانند فیلمبرداری در شب، سبک زندگی ایرانی بزرگان بهائی هم به حاشیه رانده شود، اما در پلانهای قلعه عکا که معماری عربی ــ عثمانی دارد بهوفور همه جوانب نمایش داده شده است. طبعاً وقتی این فیلم با بهائیان ایرانی چنین رویه نامهربانی داشته است، جای تعجب نیست که ایرانیان غیربهائی را افرادی غیرمتمدن معرفی نماید و آموزش دختران را قبل از بهائیت در ایران بهکلی انکار نماید. البته این سؤال هم همچون دهها سؤال بیپاسخی میماند که اگر در ایران آموزشی برای دختران نبود، چطور فردی مانند طاهره قرةالعین سالها قبل از عبدالبهاء در مدرسهای اختصاصی برای دختران، آن هم در یک شهر کوچک مانند قزوین تحصیل میکرده و با اطلاعات دینی، ادبیات و شعر و حتی ادعاهای میرزا علیمحمد باب آشنا شده بود؟ تکمیل نگاه ضد زن ایرانی در فیلم آنجاست که در هیچ فریمی از فیلم سفرهای عبدالبهاء به غرب ــ که قطعاً مشقتهایی کمتر از سفر به بغداد، ادرنه و عکا داشتهاند ــ هیچ اشاره یا تصویری از زنان خانواده یا زنان بهائی ایرانی دیده نمیشود و درعوض تصویر زنان غربی در کنار عبدالبهاء به شکل گستردهای انعکاس یافته است. هرچند که این انعکاس نیز با تحریف و سانسور همراه است؛ چراکه در بازسازی فیلم قدیمی دیدار وی با بهائیان آمریکا، صحنه دستبوسی زنان آمریکایی از وی سانسور شده است. صحنهای که در سالهای اخیر بارها موردتوجه منتقدان و اهالی رسانه قرار گرفته و چندین مقاله و فیلم کوتاه نیز دربارۀ آن ساخته شده است. صحنهای که نشان میدهد عبدالبهاء از این حرکت ابایی نداشته گرچه پدرش بهاءالله صراحتاً در کتاب اقدس این عمل را ممنوع و حرام اعلام کرده است. بیتوجهی عبدالبهاء نسبت به تعالیم پدر، تقدس و عصمتی را که سفارشدهندگان فیلم برای عبدالبهاء قائلند، زیر سؤال میبرد و برای همین باید سانسور شود.
در فیلم ظاهراً تلاش میشود که از عبدالبهاء چهرهای ضد نژادپرستی به نمایش درآید، اما در ساخت و تدوین فیلم پیام دیگری منتقل میشود. وقتیکه در سراسر فیلم حتی یک صحنۀ مشترک از شخص عبدالبهاء با جامعه رنگینپوست نمایش داده نمیشود ــ درحالیکه عکسهایی ازایندست وجود دارد ــ بهنظر میرسد که در ساخت فیلم تعمدی بر حذف دیدگاه عبدالبهاء بوده و فقط روابط بسیار گرم وی با برخی افراد موردتوجه بیتالعدل قرار گرفته است.
حتی تمجید عبدالبهاء از سیاهپوستان آمریکایی که آنان را برتر از سیاهان افریقایی میداند، در این فیلم نیامده است. عبدالبهاء سیاهان آفریقایی را به دلیل بیبهره بودن از تعالیم مدرن، بهعنوان گاوهایی به شکل و صورت انسان معرفی میکند و در کنار آن از سیاهان آمریکایی به دلیل بهرهمندی از مدنیت و پیشرفتهای دنیای مدرن تجلیل میکند (خطابات بزرگ، ص۱۹۹؛ خطابات، ج۳، ص۴۸). ای کاش عبدالبهاء که این مسافت دور تا ینگه دنیا را دو بار سفر کرد حداقل یک بار هم به سرزمینی نزدیک مانند اتیوپی و کنیا و… سفر میکرد تا دیدگاه اشتباهش دربارۀ سیاهان آفریقایی را اصلاح کند، بهخصوص که دسترسی به این مناطق بسیار سادهتر و کمهزینهتر از پاریس و لندن بود و با یک سفر کوتاه دریایی میسر میشد، هرچند که ایشان حتی زحمت دیدن ایران را هم به خود نداد و بهجای آن در کتابی به نام مقاله شخصی سیاح سفرنامهای خیالی از ایران ــ که بعد از هشتسالگی هرگز آن را ندید ــ نوشت که غیرواقعنمایی بسیاری دارد.
از سوی دیگر، تحریف دادههای سفر به آمریکا به حذف شخصیتهای بسیار مؤثری مانند جرج ابراهیم خیرالله و خانم روت وایت هم گسترش مییابد. این شخصیتها که نخستین پیامآوران بهائیت در جامعه آمریکا بودند، اگر نه مهمتر، حداقل بهاندازه مبلغان بهائیت در میانمار اهمیت داشتند. هرچند درنهایت این افراد به گروه مطرودین تشکیلات اضافه شدند و بدیهی است که بیتالعدل سانسورشان کند تا هیچکس به اعتراضهای بعدی آنان به شوقی توجهی نکند و از آن مطلع نشود.
دشمنی با تاریخ و واقعیتهای تاریخی در تشکیلات بهائی که خود را مدعی گسترش تعالیم دوازدهگانه ازجمله تحری حقیقت میداند به این تحریفها محدود نمیشود. در فیلمی که برای معرفی عبدالبهاء به جهانیان ساخته شده است، بخشهای زیادی از زندگی وی را وارونه جلوه میدهد. مثلاً سکانسهای قلعهای که عبدالبهاء در ابتدای ورود به فلسطین به آن وارد شده بخش زیادی از فیلم را به خود اختصاص میدهد، اما در هیچکجای این فیلم مسجد جامع جزار که هماکنون هم موجود است به نمایش در نمیآید؛ جایی که عبدالبهاء سالهای سال در آنجا رفتوآمد داشته و خود را بهعنوان یک مسلمان در صفوف مسلمانان جای میداده است، تا جایی که به گفته خود بهائیان امامت جماعت و ریشسفیدی اهل مسجد را هم در کارنامه خود دارد و حتی بهائیان زیادی پشت سر وی به جماعت نماز برپا کردهاند. یا در هیچجای فیلم از روابط وی با همسایگان سخنی به میان نمیآید که حتی در ایام ماه مبارک رمضان به قاری مسلمان پول میدادند که در مقابل خانه با صدای بلند قرآن بخواند تا کسی به غیرمسلمان بودن وی شک نکند تا جایی که مسلمانان زمینهایی را که حاضر نبودند به یهودیان بفروشند، بهراحتی در اختیار وی قرار میدادند. البته تشکیلاتی که تمام این رفتارها را با چوب تحریم تقیه رانده است، نمیتواند به این انحراف آشکار از منش عبدالبهاء اعتراف نماید.
تقابل با سلوک عبدالبهاء به اینجا هم ختم نمیشود و حتی در مورادی هم که بیتالعدل امروز علناً رویۀ دیگری در برنامه خود قرار داده است، در فیلم خلاف آن به نمایش در میآید تا اقتدار مدنظر بیتالعدل تثبیت شود. بهعنوان مثال از سویی در فیلم مخالفت عبدالبهاء با کسب منفعت از فعالیت کودکان بهصراحت اعلام میشود اما در سالهای اخیر موج فعالیتهای تبلیغی بهوسیلۀ کودکان و برای کودکان و حتی کاهش سن رأی دادن بهائیان نوجوان در پیامهای پیت العدل نمایان است و در همین فیلم هم با دادن یک دسته گل سنگین بهدست کودکی که مطابق رسوم بهائی هنوز بهائی نشده است، ضمن تجاوز به حریم آنان عملاً این کار را تأیید مینماید.
کلام آخر آنکه پس از صد سال از پایان حیات عبدالبهاء بهنظر میرسد تشکیلات بیتالعدل با چنبره بر میراث بهجایمانده از باب تا عبدالبهاء، با گزینش موردی و مقطعی از آثار و نه انتشار یکباره و بدون فیلتر آن، سعی میکند چهرهای دلخواه که مناسب ذائقه امروز و مطابق با تعالیم شوقی و بیتالعدل باشد ارائه کند و هرجا مطامع تشکیلات اقتضا کند، اساس این باور را به شکل دلخواه بازتعریف مینماید و هیچ واهمهای از واژگونی آموزههای بهائی از روز نخست تاکنون ندارد. فقط کافی است که بهائیان جهان، حلقهبهگوش دستورهای تشکیلات باشند؛ آنچنان که بهراحتی برخلاف نص صریح وصیت عبدالبهاء دربارۀ ساخت مقبرهاش هم ــ که خواسته بود برای مقبرهاش بنایی ساخته نشود ــ ساخت بنایی چند ده میلیون دلاری در برنامه خود دارد و پول آن را نیز تا دلار آخر از همین جامعۀ حلقهبهگوش که چشمانش از قبل و با ساخت چنین فیلمهایی بسته شده است، دریافت خواهد کرد.
آدرس اینترنتی این مقاله : http://bahaimag.com/?p=2375