چکیده :
یکی از بزرگترین اقدامات رسانهای چند سال اخیر جامعه جهانی بهائی، ایجاد کمپینی بهاصطلاح جهانی به نام “داستان ما یکی است” بود.
این کمپین با تأمل و دقتی وسواسگونه در فضای سیاسی خارج و داخل ایران با هدف بهرهبرداری از این جریان طراحی شد و گمان مبلغان بهائی بر این بود که با پولپاشی و لابی سنگین با اپوزیسیون در جامعه مخاطب ایرانی اثری چشمگیر خواهد داشت و از رسانههای متعددی هم در این امر استفاده شد، اما برخلاف انتظار چندان توفیقی نیافت و حتی در میان ده هشتگ موفق این ماهها قرار نگرفت که باعث سرخوردگی مبلغان و سردرگمی مدیران تشکیلات شد. شاید اصلیترین علت این امر شناخت تاریخی مردم ایران از بهائیت و تمامیتخواهی آنان بوده است که البته بعید است برای موضوع دوم هیچ راهکاری وجود داشته باشد. از نظر مردم ایران و عموم فرهیختگان، بهائیت هیچ شباهتی به یک دین الهی ندارد و عملاً یک گروه یا حزب تمامیت خواه است که به مرور توان تعامل با جامعه را از دست داده و جایگاهی برای گسترش خود باقی نگذاشته است. کما اینکه رشد جمعیتی بهائیت در طی ۷۰ سال فعالیت بیتالعدل، حتی با وجود آمارسازیهای تشکیلات، در نهایت کمتر از یکهزارم جمعیت کنونی جهان است.
بهائیت در تعامل با جهان هیچوقت به مشکلات موجود، رویکرد جدی نداشته و سعی کرده با طرح شعاری موارد اجتماعی فقط برای خود یک تریبون بسازد و در عمل فقط منافع تشکیلاتی برایش اهمیت دارد.
البته این تنها مشکل نیست. وجود انتقادهای متعدد درون محافل بهائی هم یکی از مشکلات جدی حیفانشینان بوده است. سؤالات و تناقضهای زیادی وجود دارد که حتی در بین گروههای نزدیک به بهائیان هم به شکل جدی مطرح است و عملاً جایگاه بهائیت را زیر سؤال میبرد و همگرایی درونی این گروه کوچک را نیز کاهش میدهد. پرسشهایی مانند «عدم دخالت در سیاست و اطاعت از حکومتها»، «عدم حضور زنان در بالاترین مرکز تصمیمگیری در بهائیت (بیتالعدل)» با وجود شعارهای آزادی و تساوی زن و مرد، «دستور بیتالعدل به تبلیغ تهاجمی و مخفیانۀ بهائیت» به منظور بهائی کردن و یا تزلزل در اعتقادات آحاد جامعه، «رفتار منافقانۀ رهبران و تشکیلات بهائی در برخورد با پدیدههای اجتماعی» و نان به نرخ روز خوردن (همچون «همجنسگرایی از نظر اجتماعی»، «مسلماننمایی عبدالبهاء در حیفا از نظر تاریخی»، «مطالب غیرعقلی بهاءالله چون تبدیل مس به طلا در مدت ۷۰ سال»)، «استفاده از حربۀ مظلومنمایی» به منظور گرفتن رسمیت در جامعه و «اعتراض به رهبری مستبد در حیفا» که بهطور مستمر برای بهائیان تعیین تکلیف مینماید، در محافل بهائی شکافهای متعددی ایجاد کرده است که تنها راهکار موجود یعنی مظلوم نمایی هم دیگر در درون گروه توفیقی ندارد.
رادیو و بنگاه خبر پراکنی بی بی سی در خدمت فرقه بهائیت :
تشکیلات بهائی در اتاق فکر رسانهای خود به این نتیجه رسید تا از BBC به عنوان یک رسانۀ قوی و همفکر برای تبلیغات و پیشرفت اهداف خود استفاده نماید و از تجارب قبلی این رسانه از زمان کودتای ۲۸ مرداد تا کنون استفاده بیشتری کند.
تشکیل رادیو بی بی سی فارسی از ابتدا برنامهای دقیق و حساب شده بود، که با مدیریت یک شخصیت بهائی بهعنوان مؤسس، سردبیر و حتی گوینده رادیو، به نام حسن موقر بالیوزی که از ایادیان شوقیافندی و رئیس محفل ملی بهائیان بریتانیا در سالهای ۱۹۶۰ ـ ۱۹۳۷ بود، راهاندازی شد.
رادیو بی بی سی در جریان کودتای ۲۸ مرداد نقش اساسی داشت و رمز شروع کودتا با صدای “حسن موقر بالیوزی” عضو مهم تشکیلات بهائی، از رادیو اعلام شد:
“اینجا لندن ساعت دقیقاً ۱۲ نیمه شب”
پس از اعلام جمله معروف بالیوزی در سال ۱۹۵۲ بود که عملیات آژاکس شروع شد. اکثر بهائیان مهم تشکیلاتی از نصیری وزیر بهائی جنگ شاه تا حبیب ثابت پاسال و دهها افسر عالیرتبه بهائی در ارتش به کمک کودتا میآیند (رجوع شود به: شاداب عسکری، بهائیان نظامی در حکومت پهلوی دوم، مؤسسۀ فرهنگی هنری و انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۹۶ش.) و سرانجام شد آنچه نباید میشد. شاید همین انسجام رسانهای و توان مدیریت امور باعث شد از یک میلیون دلار اختصاص یافته، فقط چند ده هزار دلار مصرف شود.
البته نقش رسانهای خاندان بالیوزی تا امروز برقرار است. یک سال بعد از تشکیل تلویزیون فارسی بی بی سی، یعنی در سال ۱۳۸۸ «رابرت موقر بالیوزی» (پسر حسن موقر بالیوزی) با پرداختی ۵۵ میلیون دلاری به “کیوان عباسی” مدیر ارشد شبکه فارسیزبان Manoto یکی دیگر از شاخههای فعالیت علیه اسلام و فرهنگ ایرانی را فعال کرد. البته خود کیوان عباسی متولد مارس ۱۹۷۱ در سیدنی استرالیا است. وی فرزند «فریبرز عباسی» از بهائیان بنام ایرانی و مادرش «تهمینه برزگر» از کارکنان وقت سفارت رژیم پهلوی در کانبرا، پایتخت استرالیا است. از سوی دیگر پسر عموی پدرش «بهروز عباسی» که در صدای VOA مشغول به فعالیت بود، هم در رشد رسانهای وی مؤثر بوده است. در مجموع بنا بر برخی گفتهها تا ۷۰ درصد از بدنه کارکنان رسانههای فعال فارسیزبان همچون BBC ، manoto, VOA و اینترنشنال را بهائیان تشکیل میدهند. طبق آمارهای رسمی تا سالهای اخیر، پیشتازی با خود بی بی سی فارسی است و سایر رسانهها در رتبۀ بعد از آن قرار میگیرند (فصلنامه فرهنگ ارتباطات، شماره ۱۰). اخیراً آماری غیررسمی از اشغال این جایگاه توسط من و تو حکایت کرده است. نکتۀ مهم آن است که بهائیان در همۀ این رسانهها حضور فعال و مستمر داشتهاند.
حضور پرشمار بهائیان در این رسانهها باعث شده است که این رسانهها عملاً بهعنوان بازوی فرهنگی و سیاسی تشکیلات بهائی در بین فارسیزبانان شناخته شود و در بحرانهای مختلف به کمک تشکیلات بیایند.
یکی از برنامههای پرمخاطب BBC فارسی که از اوایل تأسیس این شبکه وجود داشته، برنامهای است به نام پرگار که از سال ۱۳۸۹ از این رسانه پخش میشود و بارها به بهانههای مختلف به موضوع بهائیت پرداخته است.
روال برنامۀ پرگار در موضوعات مرتبط با بهائیت این است که معمولاً فردی را از جامعۀ بهائی و در مقابل فرد دیگری را با چهرۀ مخالف بهائیت دعوت میکند و بحثی را در میان آنان راه میاندازد. این در حالی است که فرد بهائی بسیار خوشچهره و مسلط به مباحث و فرد مقابل که با هماهنگی قبلی حضور مییابد و قرار است در مخالفت با بهائیت سخن بگوید، فردی بیسواد و متمایل به بهائیت انتخاب میشود. بنابراین حاصل این مناظره از قبل مشخص است و پیروز این برنامه معمولاً بهائیت است.
با وجود ضعف برنامههای سایر شبکههای داخلی و خارجی، یکی از دلایل موفقیت پرگار، مجری و سردبیر آن برنامه، داریوش کریمی است که سالها با برنامههای پرچالش و جذاب، مخاطبان پرشماری برای شبکه ایجاد کرده است.
برنامۀ مورخ ۱۹ آگوست ۲۰۲۳ معادل ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ پرگار BBC از دو شخصیت، یکی بهائی به نام آرش ارجمندی و دیگری از یک شخصیت غیربهائی و بهظاهر منتقد بهائیت به نام محمود صباحی استفاده شده بود. داریوش کریمی نیز مطابق معمول اجرای برنامه را بهعهده داشت. داریوش کریمی فردی بادانش، توانا و مطلع در مسائل بهائی است و گاهی هم انتقاداتی را به بهائیت ابراز میدارد. وی بهخاطر زندگی خانوادگی نزدیک با بهائیان، مورد اطمینان مدیران شبکه و محافل بهائی است. روحیهای آزاداندیش و البته ضد ادیان دارد که چندان دل خوشی هم از بهائیت ندارد، اما اغلب جرأت ابراز علنی آن را نداشته است و هیچگاه بهروشنی بطلان بهائیت را اعلام نکرده است تا جایگاه خوبی را که دارد به خطر نیندازد و در مجموع پست سازمانی وی در شبکه ایجاب میکند تا از بهائیت دفاع کند. وی از مسلطترین و قویترین مجریان فارسی زبان است که در اغلب برنامههای خود با تکیه بر هوش و مطالعات گسترده خود، با تسلط بر زبان انگلیسی و استفاده از منابع اصلی، تحسین بینندگان را برانگیخته است.
تشکیلات بهائی در سوم سپتامبر ۲۰۱۵ داریوش کریمی را به کنفرانس «دوستداران فرهنگ ایرانی» که همهساله از سوی محفل ملی آمریکا تشکیل میشود، دعوت کرد و کریمی به مدت یک هفته مهمان تشکیلات بهائی در امریکا بود. او در میزگرد نقش رسانه در برقراری صلح نیز سخنرانی داشت. او در این میزگرد به بهائیان توصیه کرد که به سایر شبکههای غیربهائی مجازی بروند و حرف آنان را بشنوند و از یکسونگری خارج شوند. او میداند که اگر نقد تندی به بهائیت وارد کند باید به فکر شغل دیگر و حتی شاید همسری دیگر باشد.
کریمی عموما خود را یک بیدین مینامد، اما در کنش و منش با بهائیان جایگاه مناسبی دارد. همسر وی هم رزیتا لطفی است که از سردبیران بخش تحریریه خبر بیبیسی بوده است و پس از انتشار اخبار رسواییهای اخلاقی صبا، رزیتا لطفی جانشین وی شد. او از بهائیان ساکن انگلستان است.
در مجموع برنامه پرگار، با دعوت از کارشناسانی که اندیشههای متفاوتی با بهائیت دارند، سعی دارد که بیطرفی برنامه را نشان دهد و مسؤولیت توهینهای مبلغان بهائی به مقدسات اسلامی را تحت پوشش آزادی بیان از خود ساقط کند و تا حدودی هم در این موضوع موفق بوده است. هرچند گاهی در انتخاب کارشناس با خطاهایی هم مواجه شده است. برای مثال در یکی از برنامهها که برای ساخت تصویر اسطورهای “پیشگام حقوق زنان ایرانی” از قرةالعین برای مخاطب بیاطلاع طراحی شده بود، با توضیحات و صراحت لهجه مجید تفرشی برعکس شد و باعث شد تا دیگر این کارشناس ایراندوست به برنامه دعوت نشود و فیلترهای بیشتری برای دعوت کارشناسان به برنامه قرار داده شد، تا جایی که گاهی برای یافتن مخالف، آنچنان عرصه تنگ شده است که از مخالفنما استفاده میشود. همچنین به دنبال ممنوعیت مصاحبه با رسانههای بیگانه در ایران، محدودیتهای این شبکه هم بیشتر شده، تا حدی که حضور مکرر مبلغان بهائی منفوری چون عرفان ثابتی از وزانت این برنامه بهشدت کاسته است، درعینحال معمولاً هیچ شخصیت فرهیخته مسلمانی که اطلاعات لازم را داشته باشد، در مقابل این شبهات امکان حضور ندارد.
با شرحی که گذشت به نظر میرسد تشکیلات بهائی تصمیم گرفته با تهیه برنامه «پرگار» چند هدف را همزمان مد نظر قرار دهد. شاید بتوان گفت هدف اول این بود که عموم جامعه ایرانی، بهائیت را بهعنوان یک دین به رسمیت بشناسند و با توجه به روحیه ضد دین برخی از مخاطبان پرگار، تصور دینی مدرن و متفاوت را در ذهن خود ثبت نمایند. هدف دوم هم کاهش انتقادات بهائیان و پاسخگویی به سؤالات درونگروهی جامعه خاموش بهائی بود.
برای تحقق هدف اول عنوانی انتخاب شده است که حتی بدون مشاهده برنامه هم باز بخش اعظم این هدف محقق شده باشد:
“آیا دیانت بهائی شانس گسترش بیش از این را دارد؟ “:
جملهبندی ژورنالیستی عنوان برنامه این پیشفرض را در ذهن مخاطب القا میکند که اولاً بهائیت یک دین است، در ثانی این بهاصطلاح دیانت در طی دو قرن گذشته رشد مناسبی داشته است و این اتفاقاً، خود هدف ساخت این برنامه برای بخش قابلتوجهی از مخاطبان است. یعنی حتی اگر بیننده، با دیدن این برنامه نقد جدیدی هم به “آیین بهائی” داشته باشد، باز هدف اصلی محقق شده است، چون آیین بودن بهعنوان پیشفرض ذهنی به مخاطب القا شده است. هرچند برخی از ۳۰ هزار مخاطب یوتیوب برنامه، منظور اصلی را فهمیدند و در کامنتهای یوتیوب برنامه نوشته بودند که: “در زبان فارسی، آیین معنایی دارد که نمیتوان آن را درباره فرقه بهائی به کار برد.” این موضوع را میتوان در مقدمه برنامه که مجری برنامه در شروع آن طرح کرد، یافت.
البته بازهم درنهایت با مقدمه کریمی، بهائیت در کنار فرقههایی مانند احمدیه، شاهدان یهووه و مهدیه سودان قرار گرفت، چون واقعاً در قرن ۱۹ میلادی هیچ دین جدی و قابلتوجهی در جهان شکل نگرفت، هرچند برخی فرقههایی که در آن زمان شکل گرفتند، اتفاقاً پیروانی بسیار بیشتر از بهائیت دارند و نکته ظریفی که شاید با هوشیاری مجری در متن قرار گرفته بود، این عبارت بود که “برخی از ادیان قرن ۱۹ در مقابله با استعمار تعریف شدند و نقش ضداستعماری داشتند” بدون اینکه این جمله را ادامه دهد مخاطب مییابد که تعدادی از این ادیان هم خود دستساخته یا توسعهیافته دست استعمارگران بوده و هستند. این هوشیاری را کریمی در آشکار کردن برخی دیگر از تناقضات صباحی که در جایگاه مخالف نشسته بود آشکار کرد، تا هم بعدها به جرم مخالفت با منتقد بهائیت به مخالفت با بهائیت متهم نشود و هم مخالفت خود با این مسلک را در لفافه بیان کرده باشد. اگر تا این حد هم دست کریمی در بیطرفنمایی پرگار باز نبود، مخاطب هیچ اعتمادی به چنین رسانهای نمیداشت. این سیاست کلی رسانه بی بی سی همیشه درنهایت به نفع اهداف شبکه تمام شده است.
در نهایت بی بی سی بهخوبی میداند که بخش زیادی از جامعه، مخاطب اینستاگرامی هستند و عموم فارسیزبانان غیربهائی علاقهای به تماشای یک برنامه گفتوگومحور طولانی در مورد بهائیت ندارند، اما برای این گروه همین کافی است که بهائیت را یک دین، آن هم یک دین موفق تصویر کنند، یعنی عملاً نتیجه برنامه هرچه باشد حتی اگر باقی اهداف به نتیجهای نرسید، همین موضوع، مطلوب شبکه است. شاید به این جهت بود که پخش آنونس برنامه با تأکید بر عنوان طولانی آن قدری بیشتر از سایر برنامههای پرگار منتشر شد و تا این لحظه پادکست برنامه برخلاف آنونس برنامه در کانال ۷۰۰ هزار نفری تلگرام بی بی سی قرار نگرفته است، اما مثلاً برنامهای که چند سال پیش برای کاستن از منزلت شخصیت امیرکبیر ساخته شد، بهصورت صوتی و تصویری در کانال تلگرام برنامه قرار دارد.
در ادامه، برای تحقق سایر اهداف با دعوت از دو فرد وابسته به تشکیلات، یعنی آرش ارجمندی مدرس فلسفه اخلاق در اسپانیا که یک بهائی شناختهشده و مدافع روشن بهائیت بود و محمود صباحی مدرس سابق دانشکده هنر بهعنوان مثلاً منتقد بهائیت دعوت شده بودند. رندی در کامنتهای یوتیوب برنامه پرگار نوشت “دو نفر بیاطلاع رو دعوت کردین و خصوصاً صباحی که فقط برای تسجیل شدن اومده بود” و دیگری هم نوشت: “داریوش خان سلام. ضمن تشکر از شما، اون آقایی که ادعا میکرد بیخداست، محمود صباحی، دایه مهربانتر از مادر بود و بهجای نقد و سنجش بهائیت با احساسات شدید از آنها دفاع میکرد. نکنه بهائی بود و رد گم میکرد؟ او برنامه را از محتوی انداخت.” با تأمل بر محتوای برنامه، حتی شاید بتوان گفت در توجیه مخالف برنامه قدری افراط شده بود و آنچه که مخالف یا منتقد بهائیت در این زمان ارائه نمود، بیشتر راهکارهایی برای بهبود شیوههای مدیریتی یا نقد به بهائیان ایرانی بود. تا جایی که در کامنتها نوشتند: “دفاع ارجمندی از بهائیت بسیار مبتذل است، نقد صباحی هم درواقع دفاع بسیار جدیتری از بهائیت است. البته پذیرش اینکه تعالیم بهائی چیزی قابل اعتناء باشد، برای کسی امکان دارد که از خردورزی استعفاء کرده باشد.” به همین دلیل در بخش قابلتوجهی از برنامه، خود مجری برای ایجاد حرکت در برنامه هم که شده، نقش مخالف را با زیرکی بازی کرد و حتی توانست در لحظاتی پیام درونی خود را بهآرامی و ظرافت به مخاطب برساند که او هم قلباً با این سیرک همراه نیست. مثلاً آنجا که ارجمندی سعی میکرد با تعریفی غلط از حقیقت، تمامیتخواهی و انحصارطلبی بهائیت را بپوشاند، وی دو بار این تحریف آشکار را گوشزد کرد و از ادامه بحث خودداری کرد تا مخاطب آگاه به روشنی دریابد که بهاءالله تنها خود را بر حق میداند. هرچند مبلغان متعصب بهائی همین مقدار نقد ظریف را برنتافتند و بهشدت به کریمی تاختند. بهعنوان مثال ایمان مطلق از مبلغان شناختهشده تشکیلات نوشت: “بد نمیشد اگر به یک اندازه به هر دو مهمان وقت داده میشد و همانقدر که به آقای صباحی وقت میدهید به آقای ارجمندی هم وقت میدادید! آقای کریمی در یک برنامه کمتر از یک ساعت بیش از ۱۰ شبهه را پرت کردن زیاد اخلاقی به نظر نمیآید!” این عتاب هیچ جایگاهی ندارد، آن هم درست زمانی که متن مصاحبه محمود صباحی با سایت آسو و دفاع جانانه وی از بهائیت، هماینک در دسترس همگان است.
حداقل ایکاش پیش از انتخاب صباحی به عنوان منتقد بهائیت، مصاحبه وی را از سایت آسو حذف میکردند یا به وی یادآور میشدند که لازم نیست مکرر در حین گفتوگو تعلق خاطر خود به بهائیت را تذکر دهد.
مصاحبه محمود صباحی در حمایت از بهائیان، مندرج در سایت آسو
از دیگر نکات شیرین این مناظرۀ صوری، دفاع مثلاً منتقد بهائیت از بهاءالله دربارۀ حکم همجنسگرایی بهاءالله بود :
در چند سال گذشته از یک سو موضوع همجنسگرایی طرفداران جدی در جوامع غربی پیدا کرده است و از سوی دیگر مخالفت صریح بهاءالله بهعنوان یک حکم روشن جایگاهی برای توجیه این امر از سوی بیتالعدل باقی نگذاشته و باعث ایجاد بحثهای جدی بین بهائیان و غیربهائیان غربی شده است. شاید به همین دلیل صباحی بهعنوان منجی بیتالعدل با بیانی بیاساس سعی کرد دل هر دو گروه را به دست آورد. او با تأویل همجنسگرایی به پدوفیلی تلاش در حل مسأله داشت و این کار فقط از ایشان بهعنوان یک غیربهائی بر میآمد زیرا هر بهائی میداند که در بهائیت، تأویل متن هیچ جایگاهی ندارد و حرام است و البته هر عاقلی درمییافت که آن وصله به این لباس نمینشیند تا جایی که در کامنتها هم نوشتند: “این مطلبی هم که این مهمان درمورد رد همجنسگرایی گفتند و ارتباط دادنش با شاهدبازی و… یک مغلطه عجیبی بود. به نظر من که از تعصب ایشون به آیین بهائی بلند میشه، با وجودی که میگن بهائی نیستند. به نظر من کلاً تاریخ رو شکافتند واقعاً و یکهو اون دوران رو چسبوندند به نظریات مربوط به تأیید همجنسگرایی مربوط به زمان ما!!، واقعاً مغلطه عجیبی بود!!”
البته در مغالطهپردازی، ارجمندی کم از مهمان دیگر نداشت، بهخصوص آنجا که با ادبیاتی مضحک سعی میکرد حکم ممنوعیت ورود زنان به بیتالعدل را توجیه کند تا جایی که حضار هم از این تلاش، متبسم شدند و بعید هم نیست برشهای مکرر برنامه که به چشم مخاطبان کانال یوتیوب برنامه هم آمده بود ناشی از چنین شیرینکاریهایی بوده باشد. درنهایت این موضوع با کمک صباحی بهعنوان یک غیربهائی، طور دیگری حل شد و آن اینکه دستور به عدم حضور زنان در بیتالعدل ناشی از کمکاری بیتالعدل در تأویل دستورات بهاءالله و عبدالبهاء است. این استدلال البته از سوی ارجمندی بهعنوان یک بهائی قابلطرح نبود، چون یک بهائی اجازه مخالفت با نصوص بهائی را ندارد. هرچند درواقع این عبارت، انتقادی به ساختار تشکیلات محسوب میشود، اما میتواند بهعنوان سوپاپ اطمینانی برای تغییر این حکم درصورت افزایش مخالفت بهائیان تعبیر شود.
از این گذشته شاید مهمترین وظیفهای که بر عهده صباحی قرار داده شده بود، آن بود که با توهین مستقیم و متوحش خواندن ایرانیان بهائی، بهواسطه پیشینه شیعی (بدون توجه به زمینه شیخی و آموزههای غیراسلامی آن)، به دلیل مقدسانگاری در بهائیت، جایگاه تشکیلات بهائی بهخصوص بیتالعدل را در رأس هرم بهائیت تثبیت نماید و ساختار تشکیلاتی را بهعنوان یک امر دینی در اذهان بهائیان سادهدل ایرانی نهادینه کند و راه عبور از شخصیتهای مقدس بهائی از سوی بیتالعدل را هموار نماید؛ راهکاری که به نظر میرسد اگر درست اجرا شود، هم اقتدار بیتالعدل را میرساند و هم راه خوبی برای فرار از متون غیرعقلانی در بهائیت باشد و مثلاً با تعریف جدید تطابق علم با دین لازم نیست برای توجیه کلام بهاءالله در تبدیل مس به طلا، براثر مرور زمان، زحمت اضافی متقبل شد. با همین سیاست بود که محمود صباحی دلیل تبعیضهای آشکار تشکیلات بهائی بین ایرانیتباران و غربیهای بهائیشده را به پیشینه مسیحی آنان مرتبط دانست و بهنوعی از این کار دفاع کرد و مسیحیان بهائیشده را رسما بهائیتر از ایرانیان بهائیشده دانست و ایرانی بودن را مانع طبیعی در بهائیتر شدن افراد دانست؛ هرچند درنهایت کسی این سؤال را نپرسید که حال اگر پیشینه مسیحی برای توسعه بهائیت مناسب است، چرا تشکیلات با بیش از یک قرن تبلیغ تهاجمی در غرب مسیحی، توسعۀ قابل ملاحظهای نیافته است؟
برای حل مشکل دیگری که کریمی از آن بهعنوان وجود قشر بهائی رویگردان از تشکیلات یاد کرد و درحقیقت مخاطب جدی و همراه کل برنامه هم بودند، توسط صباحی راهکار متضادی ارائه شد و آن هم فروکاستن نقش بیتالعدل از مقام ریاست یا به قول کریمی “دولت بهائی” به جایگاه مشاوره با بهائیان رویگردانشده بود. کاش میشد از آن جناب پرسید که اگر بیتالعدل نقش مشاورهای دارد چطور این اجازه را دارد که احکام اصلی بهاءلله را تغییر دهد؟
به نظر میآید هدف از این راهکار فقط نشان دادن در باغ سبز به گروه بهائیان گریزان از تشکیلات باشد. هرچند این یک عقبنشینی بزرگ برای تشکیلات توتالیتر بیتالعدل مینماید و ریسکِ از دست دادن بهائیان تشکیلاتی را هم در پی دارد، اما اگر این عقبنشینی تاکتیکی مؤثر واقع شود شاید صدها هزار بهائی در سراسر جهان تمایلی به تشکیلات نشان دهند. چیزی که برای به دست آوردن آن چندین برنامه پنجساله صرف شده است، در مجموع با شناختی که از تشکیلات موجود است این کلام هیچگاه امکان خروج از مرحله شعار را نخواهد داشت.
واقعیت آشکار آن است که علیرغم ۷۰ سال کار سازمانی پیوسته هیچ توفیق قابلتوجهی در جذب عموم مردم یا به قول تشکیلات “افواج مقبلین” به دست نیامده است و ناامیدی سنگینی در جامعه بهائی حاکم شده است و بیشترین انتقادات به ساختار پیر و سنگین رأس هرم بهائی است و معلوم نیست در چند برنامه چندساله دیگر قشر عامی بهائی حاضر به همراهی این نقشهها خواهند بود. بهطورکلی نداشتن نیروی انسانی با انگیره و کارآمد بزرگترین چالش بیتالعدل در قرن حاضر بوده است.
درنهایت مهمانان برنامه بر این داستان همنوا شدند که اصولاً بهائیت بهعنوان یک دین مدرن یا به قول مهمانان برنامه “شیفت پارادایم” دینی قرار نیست مشخصات یک دین کلاسیک! را دارا باشد. (شاید بهتر بود میگفتند اصولاً دین نیست) و نداشتن این مشخصات چیزی از ارزشهای آن نخواهد کاست و این تناقضات که کریمی هم به برخی ازآنها اشاره کرد، درصورتی درست است که بهائیت یک دین متعارف شناخته شود و مدل ناموفق تبلیغات بهائیان که در فایرسایدهای اروپایی (جلسات تبلیغی) وجود دارد یک مشاهده اتفاقی و نادرست بوده است (هرچند با دستور و پیگیری محافل ملی باشند). یعنی به زبان دیگر بعد از حدود چند دهه تبلیغات ناموفق فرقهای در اروپا که در جذب جمعیت بهائی بیتوفیق بوده، بهائیان باید قبول کند که اجرای این دستور یک کار فردی بدون هماهنگی با مقامات بوده است و اصولاً در باور بهائی برخلاف سایر فرقهها چنین روشی تعریف نشده است.
ای کاش آقای کریمی میتوانست تعریف فایرساید از زبان خانم واربرگ را از کتاب شهروند جهانی برای مخاطبان بخواند تا نشان دهد که اتفاقاً همان روشهای سنتی جذب فرقهای، توسط تشکیلات به بهائیان ابلاغ شده است، هرچند به نسبت سایر فرقهها بسیار کماثر است. همانطور که درمورد نشریات بهائی بهخوبی متذکر شد که هیچ مجله بهائی به دغدغههای امروزی جهانی مانند جنگ اوکراین نپرداخته است و البته کاش میافزود که اصولاً از نظر تشکیلات هیچ غیربهائی ارزشی ندارد که خبر آن در جراید امری منعکس شود و اگر هم مظلومنمایی بهائیان در برخی کشورها مطرح است، هدف آن فقط استفاده از منافع این کار در مجامع بینالمللی است.
در نهایت توصیفات مهمانان آنچنان شاعرانه و غیرواقعی شد که کریمی به طعنه آن را دیانت صباحیت نامید که ارتباط چندانی با بهائیت موجود ندارد.
http://bahaimag.com/?p=3019