ترجمه حمید فرناق
کلیدواژه: جهانی شدن، سکولاریسم، تساوی رجال و نساء، دگماتیسم و تعصب بهائی، وحدت دین، طرد
اشاره
دنیس مکاوئن دکترای خود را در سال ۱۹۷۹ از دانشگاه کمبریج اخذ نمود و سالها به تدریس مطالعات اسلامی در دپارتمان مطالعات ادیان، در دانشگاه نیوکاسل مشغول بوده است. موضوع پایاننامۀ دکترای او، “از شیخیه به بابیه؛ بررسی بدعتگذاری کاریزماتیک در تشیع قرن نوزدهم” است. او مقالات متعددی دربارۀ باب، بابیت، بیان و بهاءالله و بهائیت در دایرةالمعارف ایرانیکا نوشته است. حوزۀ موردعلاقۀ او برای مطالعه عمدتاً تشیع مدرن، شیخیه، بابیه و بهائیت است. مکاوئن علاوه بر زبان انگلیسی، به زبانهای فارسی، عربی و فرانسوی تسلط دارد. برای آشنایی بیشتر با او و آثار او در موضوع بهائیت رجوع کنید به: حمید فرناق، بهائیت از دیدگاه منتقدان و روشنفکران بهائی، بخش پنجم: دنیس مارتین مکاوئن، فصلنامه بهائیشناسی، شمارۀ ۷ و ۸، پاییز و زمستان ۱۳۹۷، صص۹۶-۱۴۹٫
بهسوی تعریفی (از گونهای) از جهانی شدن
امیدوارم همه کسانی که این مطلب را میخوانند شناخت درست و واقعبینانهای از بهائیت، بهعنوان یک گروه اجتماعی و یک آیین با خواستهها و امیال سیاسی تحققنیافته و برآوردهنشده، داشته باشند. از سوی دیگر، جهانی شدن یا جهانیسازی هم دارای معانی و تعابیر مختلفی است. لذا مایلم در اینجا دیدگاه و برداشت خودم را از این موضوع، بهصراحت، بیان کنم و سپس به توضیح و تشریح برخی از دیدگاهها و گرایشهای بهائی، که از نظر من، در تعارض با جهانی شدن هستند، بپردازم.
جهانی شدن یک پروسه و روند سیاسی ــ اقتصادی است که در پایان جنگ جهانی دوم و با سقوط امپراتوریها آغاز شد (دیدگاه امریکایی). بهغیراز تئوریپردازان توطئه، افراد اندکی هستند که مدعی باشند تشکیلاتی سازماندهیشده و با اهداف ازپیش تعیینشده، برای پیشبرد جهانی شدن وجود دارد. جهانی شدن باتوجهبه توسعه و پیشرفت تکنولوژی، جریان آزاد تجارت بین کشورها، پیشرفت و گسترش علم و اطلاعات و نزدیک شدن دیدگاههای اجتماعی و دینی ملل مختلف، آغاز شده است.
شاید بزرگترین نشانه جهانی شدن در دنیای امروز، اینترنت باشد. ده سال پیش، تلاش برای تهیه یک کتاب، کار وقتگیری بود. ولی امروزه، به کمک اینترنت و فضای مجازی، چنین کاری ظرف چند ثانیه امکانپذیر شده است. بهنظر میرسد در پروسه جهانی شدن، نوعی تأثیرگذاری فرهنگ غربی بر جوامع غیرغربی، یا فرهنگ امریکایی بر جوامع دیگر، حتی فرانسه، قابلمشاهده است. تجارت آسان شده و ظاهراً شرکتهای چندملیتی عرصه را برای خردهپاهای محلی تنگ میکنند و به لطف سفرهای هوایی ارزان (معافیت سوخت هواپیماها از مالیات) مسافرتهای بینالمللی و آشنایی و ارتباطات فرهنگی آسان شده است.
جهانی شدن و ارزشهای علمی
بین جهانی شدن و علم ارتباط حساس و جالبی وجود دارد. از ویژگیهای علم، خنثی بودن، عینی بودن و سکولار بودن است. همانطور که ما علم یهودی و علم هندویی و علم مسلمانان نداریم، جهانی شدن امریکایی و انگلیسی، یا جهانی شدن محافظهکار و لیبرال و امثال آن هم نداریم.
البته در فرهنگهای دینی، وهابی و طالبانی، یهودیان هارِدی (Haredy Judaism)، هندوییسم نظامیگرا، ژرمنهای ساکن در امریکای شمالی و بخشی از پروتستانها، مقاومت در برابر جهانی شدن بیشتر است.۱ مذاهب چهارگانه اهل سنت، اختلافات اندکی در احکام دارند و موضوعات مورد توافق بین شیعیان و اهل سنت بسیار فراتر از نکات اختلافی آنها است.
مسلمانان شهادت را عزیز میدارند ولی امروزه تنها یک گروه بسیار کوچک از مسلمانان است که اقدام به عملیات تروریستی میکند. مسلمانان تساوی مطلق حقوق زن و نیز حقوق اقلیتها را تأیید نمیکنند و با توجه به برخی نگاههای ضد صهیونیستی در میان آنها، از مقتضیات یک جامعه جهانی تمامعیار کمی فاصله دارند. از شرایط اصلی جهانی شدن، پذیرش سکولاریسم است. سکولاریسم شرایط لازم برای پذیرش ارزشهای جهانی را فراهم میآورد، نه پذیرش تفاوتهای جزئی عقیدتی و حکمی، بین قم و قاهره را. فکر میکنم دور از واقعیات نباشد اگر از تمام مسلمانان سؤال کنی، آنها علاقهمند به انحلال کشور اسرائیل و ایجاد یک کشور فلسطینی (متشکل از پیروان ادیان مختلف) باشند.
بهائیت و اسلام
گرچه بهائیت خود را آیینی پس از ادیان اسلام و مسیحی و بودایی و… میداند، ولی این حرف اعتبار چندانی ندارد. باید بهیاد داشته باشیم که احکام دینی و فرهنگ دینی موردنظر بهائیت بسیار متأثر از خاورمیانه قرن نوزدهم و در موارد زیادی، برداشت و تقلید از احکام و اخلاقیات و فلسفه و الهیات اسلامی، با مقداری تغییرات است. بررسی احکام مندرج در کتاب اقدس، این مطلب را بهخوبی روشن میکند. تفکرعرفانی ــ وحدت وجودی و نوع آداب و احکام و مراسم بهائیان، متأثر از فرهنگ و آیین قرن نوزدهم ایران و خاورمیانه است.
بهائیت درحال حاضر جامعه آیینی بسیارکوچکی است و هنوز نتوانسته فرهنگ خاصی، در سطح کوچک و محلی، یا درسطح ملی و جهانی، بهوجود آورد. آنها در کوچکترین واحد جغرافیایی و سرزمینی هم نتوانستهاند تأثیرگذار باشند، چه رسد به تأثیرگذاری در مقیاس بینالمللی و جهانی! هیچ نوع هنر، فرهنگ، موسیقی، معماری، یا ادبیات خاص بهائی وجود ندارد.۲ جامعه بهائی، جامعه جوانی است که سنت و فرهنگ و احکام و اعتقادات و حتی مراسم آیینی خود را ـــ اگر با کمی مجامله و کلی بگوییم ــ از جوامع اسلامی خاورمیانه قرن نوزدهم گرفته است. حتی سبک نگارش ادبی و الفبای ایرانی دوره قاجار، حتی طراحی روی جلد کتابها، سبک خواندن دعا و مناجات، یا آویختن تابلوی یا بهاءالابهی روی دیوار، پذیرایی با غذای ایرانی در مراسم بهائی، تا حضور و سلطه فیزیکی و معنوی بهائیان ایرانی در اکثر تشکیلات و جوامع بهائی، در کشورهای دیگر و نهادهای بینالمللی بهائی، گواه بر نفوذ و حاکمیت این فرهنگ و روحیه، بر جامعه و آیین بهائی است.
گرچه بهائیان همواره ادعا میکنند که آیین مستقلی هستند و با اسلام ارتباطی ندارند، ولی برای اطلاع از اعتبار و صداقت این ادعا، لازم است بدانیم که عباسافندی، رهبر وقت جامعه بهائی، تمام مدت عمر خود در مسجد حضور مییافت و نماز و روزه بهجا میآورد و عقد و ازدواج و مراسم فوت و تشییعی، طبق سنت اسلامی محل زیست خود داشت. بااینحال، اعضای جامعه بهائی تلاش بیشازاندازه و قابلدرکی را برای مستقل نشان دادن بهائیت صورت میدهند.
تأثیرپذیری از بیرون یا معارف الهامی
اخیراً بحثی بین پژوهشگران و محققان لیبرال بهائی، همچون خوان کول، از یک طرف و افراد دیگری که من آنها را شاخه بنیادگرا و تندرو مینامم، همچون نادر سعیدی، ازسوی دیگر، درگرفته است. جناح روشنفکر و لیبرال عقیده دارد که باب و بهاءالله و عبدالبهاء از دانش و تحولات اجتماعی محیط خود تأثیر میگرفتند و زمینۀ وسیعی از تأثیرگذاری فکری، ازعرفان اسلامی تا تحولات سیاسی ـــ اجتماعی و نظام حکومتی جمهوری در جوامع غربی آن روزگار را فهرست میکنند ولی جناح دوم، با ردّ هرگونه تأثیرپذیری این سه نفر، عقیده دارد که آنها از لحظهای که در این دنیا چشم بازکردند تحت الهام و اشراق بودند و هیچگونه تأثیری از محیط اجتماعی اطراف خود نداشتهاند!
من قصد ندارم در این بحث وارد شوم. فقط میگویم که از نظر لیبرالهای بهائی جانبداری میکنم و اضافه میکنم که در متون و نصوص بهائی هیچ مطلبی را نمیتوان ملاحظه کرد، مگر آنکه بر اساس قاعده و عرف موجود در آن دوره باشد. این مطلب گرچه ممکن است کماهمیت باشد؛ ولی برای درک رابطه بین بهائیت و فرهنگ بیرونی اهمیت فراوانی دارد.
برخی تصور میکنند هرآنچه باب و جانشینانش گفته و عمل کردهاند بر اساس علم درونی (علم لدنی) بوده و مطالب بکر و تازهای بوده است. این دیدگاه موجب میشود که آنها نگرش فراتاریخی و غیرعلمی داشته باشند و مطالعات تاریخی و حقایق تجربی و علمی موجود را نادیده بگیرند.
بهائیان و تساوی حقوق زنان و مردان
در این زمینه، برای مثال، توجه کنید که بحث تساوی زن و مرد را بهاءالله اعلام کرد، درحالکه باب توجهی به آن نداشت. ولی، برخلاف این واقعیت، بهائیان متعصب، موضوع اعلام تساوی زن و مرد را به شاعره بابی، قرةالعین، منتسب میکنند. تحقیقات دقیق من حاکی از آن است که در نوشتههای طاهره قرةالعین، کوچکترین اشارهای به این موضوع نیست و من بسیار تردید دارم که او کمترین اندیشه و تفکری در این زمینه کرده باشد. قطعاً من او را فعال حقوق زنان نمیدانم، چه رسد به اینکه او را اولین زن در جهان بدانم که چنین موضعی اتخاذ کرده باشد!
این مطلب کاملاً قابل درک است که بهائیان نسلهای اولیه، شاید بهخاطر بیاطلاعی از تاریخ مبارزات حقوق زنان، چنین منزلتی را برای قرةالعین قائل شده باشند! ولی این ادعا کاملاً غلط است. اینکه بهائیان چرا بر این ادعای نادرست اصرار دارند، روشن نیست ولی روند تاریخی مطلب کاملاً روشن است. بحثها و نوشتهها درباره جایگاه زن در اجتماع، ازجمله پیگیری دقیق و مستمر درباره حقوق زن و تساوی حقوق اجتماعی زن و مرد، از قرن چهاردهم، در فرانسه و انگلستان آغاز شد و تا اواخر قرن شانزدهم به سطح قابل توجهی رسید. در زمان مری وُل استون کرافت (Mary Wolstone Craft) 1797-1759، حقوق زنان از خواستهای جدی برنامه فعالیت زنان، در اروپا و امریکای شمالی بود.
اصرار بهائیان بر اینکه این مطلب و بسیاری دیگر از دستاوردها، ابتدا توسط بهاءالله بیان و مطرح شده است با یافتههای مطالعات تاریخی و دستاورد سایر فرهنگها و ادیان همخوانی ندارد. این دقیقاً شبیه همان حقّه و ترفندی است که شوروی سابق بهکار میبرد و همه اختراعات و اکتشافات دنیای مدرن را متعلق به روسیه میدانست! به نظرمن، همین قدر کافی است که بهائیان بگویند که طرفدار اصل تساوی زن و مرد هستند و دیگر اصراری بر ادعای غیرقابلدفاعِ تقدّم و پیشدستی در ارائه آن نداشته باشند.
حال اجازه دهید به بحث دیگری بپردازم. باب و بهاءالله، در طول دوره فعالیتهای ایجاد کیش و آیین خود، هرگز با افرادی از گروههای آیینی بودایی، هندو، یهودی، سیک، شینتو، آفریکان، پروتستان، کنفوسیوسی، تبتی، سانتریا[۱]، یا گروههای دینی مشابه آنان برخورد نداشته و از آنها تأثیر نگرفتهاند. این مطلب گرچه صحیح است، ولی تأثیر زیادی، در بحث جهانیسازی خواهد داشت. پیروان این سنتهای آیینی، اگر قرار باشد وارد جامعه بهائی شوند و به بهائیت بگروند، در اولین مواجهه خود، هیچ مشابهت و قرابتی با آن حس نمیکنند. در مقابل، از آنها خواسته میشود که حجم زیادی از آراء و عقاید و سنت و سلوک ایرانی ــ عربی، صوفیانه، شیعی، سنّی، اسلامی ــ مسیحی و مشابه آن را به اجراء بگذارند. به عبارت دیگر، تعاملی در کار نیست و این یک خیابان یکطرفه است!
متقابلاً، افراد ایرانی، از نظر فرهنگی مشکل چندانی با بهائیت ندارند. مثلا بحث حج و زیارت و صلاة (نماز) و روزه، هرچند بهظاهر متفاوت است، ولی در چارچوب فرهنگی خود آنها است! عکس بابیان و بهائیان اولیه، کموبیش، شبیه عکس پدربزرگهای خودشان است! نوشتههای اصلی بهائی یا به زبان آنها یا نزدیک به زبان خودشان است. کارهایی مثل انگشتر به دست کردن و ستاره چندپر و … برای آنها آشنا است… یا تعجب نمیکنند که عبدالبهاء اصرار دارد زنان حتماً روسری به سر کنند؛ ممنوعیت نوشیدن مشروب الکلی برای آنها عادی است و از اینکه حجم زیادی از آیات قرآن و احادیث اسلامی را در نوشتههای بهائی ملاحظه کنند، تعجب نخواهند کرد. گفتن عبارت “الله ابهی”، بهجای “سلام” برای آنها دشوار نیست. میشود این مطالب را ادامه داد، ولی فکر میکنم توانستم مطلب خود را برسانم.
آیا پیوند فرهنگی اهمیت دارد؟
بهائیان ممکن است مدعی شوند که هیچیک از این موارد مهم نیست! زیرا ویژگیهای اصلی آیین آنها پیرامون امور مهمی چون حکومت جهانی، صلح جهانی، دوستی و برادری جهانی، نظم تشکیلاتی و یا توسعه بینالمللی دور میزند. این حرفها بهظاهر درست است، ولی من هنوز قانع نشدهام که بهائیت بتواند چندان از ریشههایش دور شود و یا اساساً بتواند ریشههای فرهنگی خود را قطع کند. در تعریف یک آیین و سنت آیینی، اموری همچون مباحث الهیاتی، احکام و مراسم و تاریخ دینی بسیار مهمتر از تعریف آن با پارامتری چون همکاری با سازمان ملل، یا طرفداری از زبان جهانی، یا تشویق به همکاری نژادی است.
با همه مواردی که گفته شد، بهنظرم من فقط خراشی جزئی به ظاهر و پوسته مشکلات دادهام. گرچه بهائیان ایرانی ممکن است با انجام آداب و احکام بهائی، خیلی احساس غریبی و بیگانگی از سنت دینی خود نکنند ولی بسیاری از بهائیان غربی، با شنیدن نامها و اسامی طولانی ایرانی، با نقلها و قصهها و وقایع تاریخی عجیبی که در فضای غریبی، در ایران قرن نوزدهم گذشته، یا حتی عبارات طولانی و باورنکردنی شوقیافندی از این رویدادها، دچار تعجب و حیرت میشوند. کسانی که با پیشینه مسیحی به بهائیت وارد شوند، احکام و مقررات بهائی را از مشکلات کار خود میبینند.
شاید این موارد مهم نباشد و شاید اصلاً مهم نباشد که گروه کوچک و اندکی، از میان افراد قبیلهای بدوی وارد بهائیت میشوند، یا سایر گروههای مرکزگریز و حاشیهای در جامعه بهائی، متوجه این موارد بشوند یا نه؛ ولی فرزندان و نوههای این افراد تازهبهائیشده، که باید فرهنگ و تعالیم بهائی را عمیقتر فرا بگیرند، متوجه میشوند که فرهنگ بهائی، آنها را از فرهنگ و ریشه و سنت خودشان دور میکند. اتفاقی که میافتد این است که نارضایتیهایی ناشی از ایفای «خرده فرهنگها» ظاهر میشود و بهتدریج شروع به تخریب «تعالیم خالص بهائی و آموزهها و سنتهای توصیهشده» آن میکند.۵ این قبایل و گروههای تازهبهائیشده را در کلاسهای تزیید و تعمیق معلومات بهائی مینشانند، که هدفش وارد کردن فرهنگ بهائی در سیستم فکری و رفتاری آنها است.
این تقریباً آنجایی است که نگرانی من شروع میشود. صحبت کردن از بهائیت بهعنوان یک آیین جهانی و همزمان تلاش و برنامهریزی هدفمند برای تبلیغ و تغییر دین و بهائی ساختن دیگران و ارائه برنامههای آموزشی خاص فرهنگی (مثلاً بهائی با چاشنی و ظواهرفرهنگ ایرانی) برای تفوق و استیلا بر دیگران در تعارض است. گرچه تبلیغات رسمی بهائی بر ضرورت وحدت در کثرت تأکید میورزد؛ ولی نکتۀ مهم آن است که بر تعادل و میانهروی و سهم هر عنصر تأکید نمیشود. این بهخاطر آن است که ترس از فرقهگرایی و انشعاب موجب شده تا بهائیان نسبت به کلمات و رفتارهایی که از آن بوی حفظ علقه و همبستگی گروهی، در درون جامعه بهائی بیاید، بیمناک هستند. هرگونه تلاش برای، فرضاً عرضه و معرفی مناجات هندویی، به جای دعاهای بهائی، نوعی فاصله گرفتن از اخلاص بهائی تلقی میشود!
وحدت دین
بهائیان مدعی وحدت دین هستند ولی حقیقت این مطلب چیست؟ میگویند اصل دین یکی است و در طول تاریخ، چهرههای مختلفی از دین الهی، بهصورت یهودیت، صابئی، مسیحیت و سپس اسلام ظاهر شده است.
بهائیت البته هندوئیسم و بودائیسم را نیز دین الهی قلمداد میکند! هرچند با این ادعا، آنها را از واقعیت خود تهی میکند. دیگر سخنی از بقیۀ عقاید و مذاهب موجود و مستقل در دنیا نیست (مذاهب سیک، جِین، شینتو، مائوری، ادیان جدید ژاپنی، ادیان و مذاهب آفریقایی، مورمونیسم، کاندوب لِه، وودُن… و تعداد بیشماری مکاتب و فرقههای فرعی و انشعابی ادیان بزرگتر) نوشتههای رسمی و استاندارد بهائی، بهراحتی آنها را نادیده میگیرند.۶ قطعی و روشن است که بهائیان آنها را ادیان آسمانی تلقی نمیکنند و طبیعی است که مؤسسان هیچکدام از آنها را نیز، مظاهر الهی نمیدانند.
این مطلب حکایت از آن دارد، که درصد قابلتوجهی از جامعه بشری، برای آنکه در حساب و شمارش آیند یا باید بهائی شوند، یا امر بهائی در حالت ضدیت با آنها باقی خواهد ماند. بهنظر میرسد هیچیک از این دو دیدگاه و چارچوب، از منظر جهانی شدن، مناسب و قابلپذیرش نیست.
دگماتیسم و تعصبات بهائی
البته این همه ماجرا نیست. بهائیت یک آیین دگم و متعصب است. خطوط واضح و شفافی بین حق و باطل کشیده شده است. بهاءالله میگوید: «بهراستی آنچه من میگویم درست است و هر چیز غیر از آن، چیزی جز باطل نیست.»۷ معنای این حرف آن است که مثلاً، آراء و عقاید مسیحی، همگی، از نگاه بهائیان غلط و باطل شمرده میشود.
به همین طریق، فقدان باور بودائی به خداوند نیز باعث بطلان و نشان انحراف و بدعت در عقیده آنها است. این مطلبی است که جمشید فوزدار، در کتاب خدای بودا به آن تصریح کرده است.۸
نمیدانم این دیدگاه بهشدت نابردبار، چگونه امیدوار است که به تقویت اهداف جهانی شدن کمک کند؟ درحالیکه یکی از مؤلفههای جهانی شدن آن است که هیچ فرهنگی به دنبال استیلاء بر فرهنگهای دیگر نباشد. برای مدتهای طولانی، بهائیان ادعا داشتند که باور و آیین آنها، نیروی محرکی برای گردآوری و مشارکت آیینهای دینی پراکنده است ولی بهائیان در عمل نشان دادهاند که فقط به فکر تثبیت جایگاه خود هستند.
این راهبرد تفرقهگرا، با تلاشهای گستردۀ تبلیغی بهائیان، درسطح بینالمللی، تقویت میشود؛ تلاشی که طی چند دهه گذشته، بهعنوان فعالیت اصلی بهائی در همه کشورها شناخته شده است. بهائیان درصدد تقریب و نزدیک ساختن ادیان به یکدیگر نیستند؛ بلکه فقط درصدد تغییر دین مردم و بهائی کردن افراد هندو، مسلمان، پروتستان و … هستند. روشن است که جهانی شدن به معنای تبلیغ و بهائی کردن دیگران نیست، بلکه احترام به نظرات دیگران، رواداری و شکیبایی نسبت به عقاید دیگران و ترک علاقه به استیلای عقیده خود بر دیگران است.
گرچه بهائیان مکرراً یادآوری میکنند طرفدار جبر و زور و کارزار نیستند، درصدد مجازات افراد مرتد هم نیستند۹ و مقررات خاصی برای رفتار با همه انواع اقلیتها دارند؛ چه اهل کتاب باشند یا خیر ولی اصرار و پافشاری آنها بر تبلیغ عقاید خویش و تغییر کیش و دین دیگران و تلاش هدفمند برای ایجاد حکومتهای بهائی و سرانجام تأسیس حکومت واحد جهانی بهائی، هرگونه نقش خیرخواهانه بهائیت را زیر سؤال میبرد.
جهانیسازی و عرفیسازی
اجازه دهید فعلاً بحث دینی صرف را کنار بگذاریم و نگاهی به سایر ابعاد بهائیت بیندازیم که ممکن است درخصوص نقش بهائیت، در روند جهانی شدن، ایجاد مانع و مشکل نماید. روشن است که جهانیسازی سالم و درست، مستلزم ایجاد و توسعه شکل دموکراتیکی از حکومت، اجرای مناسب و درست حقوق بشر و البته توسعه تدریجی عرفیسازی، در جوامع مختلف و کشورهای جهان است.
هرچند انتقادهایی نسبت به عرفیسازی و سکولاریسم در نقاط مختلف وجود دارد؛ ولی بهنظر میرسد سکولاریسم پیشزمینه پیشرفت درحوزههای دموکراسی، لیبرالیسم و اجتماعی – اقتصادی است. من اولین کسی نیستم که معتقد است برای بهبود شرایط صلح در کشور مادریام، ایرلند، تزریق ارزشهای سکولار در دو طرف، میتواند بسیار مؤثر باشد. روشن است که پیشرفت و توسعۀ قوانین مصوب در حوزۀ دموکراسی و حقوق بشر، در کشورهای سکولار، همچون اروپا، بیش از سایر جوامع بوده است.
گرچه نظریۀ ساده عرفیسازی و سکولاریسم با موجی از احیای مذهبی مسالمتجو، همزیستی نشان میدهد، بهنظر میرسد قرینهای وجود ندارد که ادیان بتوانند غیر از حوزههای مکانیکی و فناوری، با مدرنیزاسیون بهراحتی هماهنگ شوند، بهویژه درجنبههای ایدئولوژیک مدرنیته، مانند حقوق زنان یا حقوق فرد در آزادی عقیده و بیان (از جمله حق تغییر دین)، در مناطق مذهبی، بهویژه در کشورهایی که ارتداد، به عبارت دقیق، مجازات مرگ را به دنبال دارد.
من قبلاً هم گفتهام که بهائیت ماهیتی جزمی و دگماتیک دارد. نه اینکه این چیز خیلی بدی است! افراد زیادی هستند که به دنبال قاطعیت و امنیتی هستند که چنین عقایدی به ارمغان میآورد! ولی خب، چنین قاطعیتی میتواند برای شهروندان هر کشوری گران تمام شود!
این تعصب و جزمیت در احکام و نظام قضائی بهائی مشهود است. احکام بهائی را عمدتاً میتوان در کتاب اقدس و متون مربوط به آن مشاهده کرد. قرار است احکام جدیدتر را هم (با عنایت و الهام آسمانی) بیتالعدل جهانی نازل کند. احکام دینی بهائی ناقص و پراکنده است و از این نظر، بهائیان میتوانند خشنود باشند که احکام قضائی بهائی هیچگاه قابلیت اجرایی پیدا نخواهند کرد!
دو مطلب وجود دارد که میتواند زمینه اختلاف بهائیان با نظرات اجتماعی لیبرالی در غرب، بهویژه اروپا، باشد. یکی از آنها مجازاتهای سخت و مرگآور است، ازجمله اینکه اگر کسی اقدام به آتش زدن خانه دیگری کرد، فرد مجرم را در آتش بسوزانند. دیگری ممنوعیت همجنسگرایی. اروپاییها (و تعداد قابلتوجهی از آمریکایی ها) مجازات اعدام را با احتیاط درنظر گرفتهاند و مخالفت با آن را با احساس ترحم و عدالت، که از نظر اجتماعی عالیتر از انگیزه انتقامگیری مستتر دربارۀ اعدام است، مشخص میکنند.
بهائیان گرچه دوست دارند به هنگام تبلیغ، از ترک تعصبات صحبت کنند؛ ولی آیینی که تعیین میکند پیروانش تا چه میزان حق دارند موی خود را بلند کنند، یا تأکید دارد که چه بخورند یا نخورند (ازجمله در لوح طب بهاءالله) بهنظر میرسد موردعلاقه اکثریت قاطع مردم آزاداندیش غربی و درصد روبهافزایشی از مردم کشورهای درحالتوسعه، که در حال یادگیری برای ترک آداب و سنن سختگیرانه و دور از منطق هستند، نباشد.
دین و هنجارهای سکولار
این تقریباً به این معنی است که هر نقشی که دین در روند جهانی شدن داشته باشد، همیشه با دستاوردهای سکولار فاصله دارد. در اینجا چند نمونه ذکر میکنیم:
– امتناع دولت ایران از شناسایی بهائیان، هندوها، بوداییها و دیگران بهعنوان شهروند، یا اعطای حقوق قانونی کامل به یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان.[۲]
– غیرقانونی بودن تبلیغ یا تغییر دین در کشورهای اسلامی. عدم تحمل آشکاری که عربستان سعودی نسبت به عقاید غیرمسلمان نشان داده است.
– تداوم تقسیم طبقاتی در هند.
– مخالفت کلیساهای ارتدکس روسیه و یونان تا همین اواخر با به رسمیت شناختن قانونی مسیحیت کاتولیکی، یهودیت و آیین های دیگر.
– اصرار طالبان افغانستان مبنی بر اینکه شهروندان هندو نشانهایی را روی لباس خود داشته باشند که نشاندهنده باور آنها باشد.
– مداخله دیرینه مسیحیان راستگرای آمریکایی در سیاست.
– وضع قانون شریعت علیه آنیمیستها (پیروان عقاید و باورهای طبیعتگرا) در جنوب سودان.
– مشارکت پنهان کلیسای وحدت در حمایت از کارزار تبلیغات ریاست جمهوری نیکسون.
– نقش کلیسای اصلاحات هلند در ترویج و توجیه آپارتاید.
– پذیرش دیرهنگام حقوق سیاهپوستان توسط کلیسای مورمون.
– حمايتهاي كليساي ارتدكس روماني از رژيم چائوشسكو و موانعي كه براي پيوستن اعضاي جوان به جنبش طرفدار دموكراسي بهوجود آورد.
– ممنوعیت جنبشهای مختلف تبلیغی مسیحی توسط دولت برونئی، که اسلام را فعالانه تبلیغ میکند.
– مشارکت نزدیک کلیسای کاتولیک در سیاستهای راستگرایانه، دارایی و نقل و انتقال مالی بالا، بهویژه در اسپانیا.
– اصرار چند گروه مذهبی در بریتانیا، برای حق تحصیل مستقل و متمایز فرزندانشان از آموزش اکثریت، نگرشی که مدتهاست در ایرلند شمالی برقرار است و بسیاری از موارد مشابه این، الگویی برای یک دموکراسی تمامعیار، که بتواند در روند جهانی شدن شرکت کند، نیست.
همه موارد فوق، هرچند که خستهکننده باشد، تنها بخشی از یک تصویر گسترده است که نشان میدهد اکثر ادیان دارای جنبههای محافظهکارانه و نابردبارانه هستند که غالباً تسلط دارد و ناتوان از فراهم آوردن زمینهای مطمئن برای فرایندهای دموکراتیک و حاکمیت قانون، مطابق با اعلامیه بینالمللی حقوق بشر است. به همین دلیل است که سکولارهایی مانند من نتیجه میگیرند که تنها راه سالم پیش رو، سکولار شدن کامل است که دست کشیشان و نهادهای دینی را از حوزههایی مانند آزادی اندیشه و حق ابراز مخالفت دور نگه می دارد.
بهائیت برخلاف تظاهری که به جهانی شدن دارد، شناخت درستی از جهانی شدن و از وحدت واقعی جهانی – جز از طریق ابزارها و عوامل دینی – ندارد. نکته مهمتر آنکه، این عوامل دینی را انحصاراّ و بهطور موروثی در درون بهائیت میداند و لاغیر!
روز موعود فرا رسیده است
برای شناخت کامل این مطلب (و اینکه قرار است چه اتفاقی بیفتد) باید مطلب نوشتهشده توسط شوقیافندی در سال ۱۹۴۱ را، با نام روز موعود فرا رسیده است و مطالب و توضیحات مربوط به آن را خواند. من در اینجا فقط به نقل مطالبی از آن اکتفا میکنم.
از محورهای اصلی این متن مهم بهائی، یکی این است که باب و بهاءالله آمدهاند تا طلایهدار و پیشقراول این روز مهم، که وعده همه کتابهای آسمانی است، باشند. ثانیاً، هر دوی آنها، از سوی حکام و روحانیون زمان خود بهشدت تحت فشار قرار گرفتند. ثالثاً، همه ادیان، بهویژه اسلام و مسیحیت، بهخاطر امتناع از پذیرش آن دو، در مسیر سراشیبی سقوط قرار گرفتهاند و آن دو، این مطلب را در نوشتههای خود آوردهاند. رابعاً اینکه بشریت آینده درخشانی دارد و در تحت حکومت و نظام سیاسی جهانی واحد به اوج سعادت میرسد؛ البته بهشرطی که آن نظام سیاسی واحد جهانی در اختیار بهائیت باشد و در جهان فقط یک دین حاکم باشد (که آن دین البته اسلام و مسیحیت و هندوئیسم نیست!).
بهعبارت دیگر، همه آنچه در یکصدوپنجاه سال گذشته در جهان روی داده، براثر پیدایش بهائیت است. حتی حوادثی همچون جنگها و انقلابات؛ نهایتاً، همگی ناشی از ایجاد بهائیت و امتناع از پذیرش آن توسط نیروهای نادان و متعصب و سرکش بوده است!
سقوط تأثیر و نفوذ دینی
شوقی افندی در سراسر نوشته خود، روز موعود فرا رسیده است، از سقوط و نفوذ صحبت میکند:
کاهش قدرت نظامی صاحبان تاج و تخت، به موازات افول و نزول نفوذ رهبران معنوی جهان اتفاق میافتد. حوادث و رویدادهای عظیمی که موجب اضمحلال و سرنگونی بسیاری از پادشاهیها و امپراتوریها شده، تقریباً بهطور همزمان موجب فروپاشی سنگرهای بهظاهر آسیبناپذیر و مستحکم دینی نیز شده است. همان دستی که به شکل سریع و غمانگیزی، مهر پایانی بر حکومتهای سلطنتی و پادشاهی امپراتوران زده، درمورد جایگاه رهبری رهبران هر دو دین مسیحیت و اسلام نیز عمل کرده، به پرستیژ و اعتبار آنها لطمه زده و در مواردی اقدام به سقوط عالیترین مؤسسات و نهادهای دینی آنها کرده است (شوقیافندی، ۱۹۴۱، ص۷۱).
او درباره اسلام میگوید:
… انحلال نهاد خلافت و تبدیل حکومت به یک نظام سکولار، که منجر به فروپاشی قدرتمندترین نهاد حاکمیت اسلامی گردید و سقوط سلسله حکومتی شیعه در ایران از عواقب و نتایج فوری و عینی مقدرات الهی است که بهواسطه عملکرد طبقه روحانی این دو دین بزرگ رخ داده است! (همان، ص۸۶)
شبیه این عبارت، در متنهای طولانی دیگری هم آمده، که برای جلوگیری از اطاله کلام، از ذکر آنها خودداری میکنیم. دربارۀ مسیحیت نیز عبارات و آینده مشابهی بیان شده است:
درواقع، از زمانیکه مشیت الهی برقرار شد و دعوتهای الهی پیاپی آغاز شد و اخطارها و هشدارهای الهی بلند شد و سرزنشها بر زبانها جاری گردید؛ این روند که ممکن است گفته شود با سقوط و فروپاشی حاکمیت موقت روم مقدس، پس از آنکه لوح پاپ آشکار شد، آغاز گردید، سپس شتاب گرفت … با افزوده شدن جنبش کمونیستی و سپس با توجه به نتایج حاصل از جنگ جهانی و گسترش موج ملیگرایی نظامیان نابردبار و افراطی، که کشورها و ملتها را دچار تنش کردهاند، موجب شیوع بیدینی و الحاد شدهاند. این روند نهتنها منجر به تخریب و اضمحلال مؤسسات روحانی و کلیسایی میشود، بلکه ظاهراً زمینهساز دوری بسیار سریع تودههای جمعیت کشورها از مسیحیت، در بسیاری از کشورهای مسیحی است. (همان، ص۹۹).
اینکه ادعای شوقیافندی روزی به اثبات برسد و ما شاهد افول و اضمحلال همه ادیان، به غیراز بهائیت باشیم، موردنظروقبول من نیست، بلکه نکته جالب در این نوشتار، حمایت ناآگاهانه و غیرعمدی او از سکولاریسم (جدایی دین و حکومت در جامعه) است (با عبارات و تعابیری همچون «دست کشیدن سریع تودهها و ملتها در بسیاری از کشورهای مسیحی»، که در قسمت بالا آوردیم.). او، همچنین، در برخی از نامههایش، در دهههای ۱۹۳۰و۴۰، به تأیید کامل و همه جانبه سیاستها و اقدامات رضاشاه پهلوی در ایران میپردازد. هرچه بیشتر رژیم پهلوی برای کاهش حضور و نفوذ اسلام در ایران تلاش میکرد، شوقیافندی بیشتر از رژیم پهلوی پشتیبانی میکرد. او بیش از یکبار درباره منافع شرایط جدید، برای جامعه قبلاً محدود بهائی، مطلب نوشته است.
بسیاری از بهائیان دارای تحصیلات غربی (که آن را یا در مدارس بهائی، یا در خارج از کشور تحصیل کرده بودند)، با توجه به توانایی کسبشده برای کارآفرینی و فعالیت اقتصادی در خارج از حوزه سنّتی بازار، با عنایت به ارتباطات و وابستگیهای بینالمللیشان و توانایی در حوزههای علمی، مهندسی، پزشکی و یا معماری، بهعنوان ابزار و کانال مهمی در مسیر سکولار و غیردینیسازی جامعه ایران عمل کردند.
شوقیافندی و نویسندگان محافظهکار بهائی پس از او، برخلاف عملکرد و رفتار بالا، در نوشتههای فارسی و انگلیسی خود، مدعی هستند و نشان دادهاند که بهشدت ضدسکولارند، تا جاییکه میتوان عبارات و تعابیر آنها را، با عبارات و تعابیر مسیحیان بنیادگرا یکسان و معادل دید. آنچه را شوقیافندی و بهائیان تندرو به عنوان سقوط اخلاق عمومی، از بین رفتن نظم و قانون، گسترش فردگرایی و افراط در آزادیهای فردی در جامعه میخوانند، کاملاً با دلمشغولی و نگرانیهای جناح راست و محافظهکار و تندروی نویسندگان مسیحی و مسلمان همخوانی دارد.
بسیاری از این بهائیان، بهویژه به این موضوع پرداختهاند که زنان و مردان مدرن، چنان از آزادی برخوردارند که رأساً درباره مباحثی همچون اخلاقیات تصمیمگیری میکنند. اولویت و توصیه بهائی این است که هر جامعه فقط بر اساس احکام و قوانین آسمانی اداره شود؛ زیرا آزادی حقیقی فقط بر اساس اطاعت کامل و بیقیدوشرط از قانون الهی و برتر دانستن آن بر عقل و اندیشه بشر استوار است.
این نگرش آنقدر ادامه مییابد و محدودکننده میشود که مثلاً درصورتیکه دو نفر بهائی قصد ازدواج داشته باشند، حتی اگر سن آنها چهل – پنجاه سال هم باشد، ابتدا باید رضایت کتبی پدر و مادر خود را ارائه دهند! این یکی از شروط و احکام ازدواج بهائی است که معمولاً آن را پنهان نگه میدارند.
اینگونه موارد نقض آزادی، حقوق و مسؤولیتها است که در تناقض و تعارض با جامعه عرفی و سکولار قرار میگیرد. برای مثال، ادو شفر، که از طرفداران اصلی راهبرد قانون بالاتر از همه چیز در روابط اجتماعی است، مینویسد: درحالحاضر، اکثریت مردم غربی هیچگونه تمایلی به یک قانون دینی مطلقگرا، غیرقابلبحث و اجباری ندارند. سپس، بهدرستی، به نقل توأم با تأیید نظر یک جامعهشناس فرانسوی میپردازد که جوانان اروپایی، دین سازمانیافته را ترک کردهاند و علاقهای به آن ندارند. ۱۰
باتوجهبه اینکه شوقیافندی و سایر نویسندگان بهائی تصور میکردند که کاهش نفوذ و اعتبار کلیسا و نهادهایش، نشانهای از تقدیر الهی در جامعه و تنبیهی برای دشمنان بهائیت بوده و راه را برای پیروزی بهائیت برادیان پیشین هموار میکند؛ بهنظر میرسد اظهارات مغایر و متناقض ادوشفر با آنها، آب سردی بر روی آنها باشد و همچنان باید با تأسف ناظر گسترش ارزشهای سکولار در جامعه باشند!
نظر به آنکه درحالحاضر، شاهد موج گسترش و رشد مجدد رجوع به ادیان هستیم، باید گفت که پیشگوییهای شوقیافندی درباره اضمحلال ادیان بزرگ، کاملاً غلط از آب درآمد. اشتباه دیگر او این بود که برای هرکس و هرچیزی پیشگویی و تقدیر خاصی مقرر کرده بود! «برنامه الهی» او طرحی برای آینده بشریت و نظم جدیدی برای دنیا بود و اینکه خداوند باید همه کسانی را که موجب اذیت و آزار باب و بهاءالله و پیروان آنا شدهاند، مجازات کند و آرزو و خواست او، که دوست داشت تاریخ را فراتر از اراده و تلاش انسانها بداند، که منوط به اظهارات یک بهاصطلاح مظهر الهی است؛ همه و همه با اقدام و تلاش ساده آحاد بشری، بیاعتبار گردید.
معضل بهائی
بنابراین بهائیان با یک معضل و معما روبهرو هستند. آنها مایل به عقب گرد روند سکولار شدن جامعه بشری نیستند، زیرا چنین امری به معنای حضور و بازگشت و اقتدار مجدد ادیان بزرگ پیشین است که طبیعتاً جایی برای حضور و رشد آیینهای کوچکی، همچون بهائیت، نخواهد گذاشت. به تبع آن، طرحهایی همچون «نقشه الهی» بهائیان هم بیاعتبار خواهد شد. ازآنجاکه بسیار بعید، و تقریباً غیرممکن، است که در آینده قابلپیشبینی، بهائیت بهتنهایی بتواند سکولاریسم جهانی را به چالش بکشد و خود در عرصه جهانی جانشین آن شود، بهنظر میرسد بهائیان ناچارند تا آیندههای دور، همچنان، وجود جامعه سکولار را، بهعنوان یک واقعیت، بپذیرند. بههرصورت، فقط یک جامعه سکولار و دارای مدارا – جامعهای که آزادی اندیشه و بیان و نوشتار را به اعضایش بدهد – میتواند چارچوبی برای بقاء و رشد بهائیت باشد ولی ازآنجاکه بهائیان جامعۀ سکولار را خوش ندارند و در بسیاری از مباحث و گفتوگوهای اجتماعی، دارای مواضع محافظهکارانه و افراطی هستند؛ لذا اندیشههای آزاد و پویا از بهائیت کناره میگیرند و این امر موجب میشود بهائیت رشد و پیشرفت چندانی نداشته باشد.
معنای این حرف برای «بهائیت و جهانی شدن» چیست؟ اگر استدلال من درست باشد که یک جامعه جهانی، لزوماً یک جامعه سکولار است؛ درآنصورت، معنای این عبارت آن است که بهائیان نمیدانند کدام سمت و سو را انتخاب کنند و به چه راه و طریقی بروند؟ اگر سکولاریسم را انتخاب کنند که به معنای آزادی و رواداری و مدارا با افکار و فعالیتهای آنها است؛ نگرش و موضعگیریهای ضد سکولار آنها، منجر به مهجوریت و حاشیهنشینی آنها، یا نوعی از ائتلاف و اتحاد نامقدس بین آنها و راستگرایان افراطی مسیحی خواهد شد. یا اگر، از سوی دیگر، ترجیح دهند که به تبلیغ دیدگاه متصلب و فرقهای خود بپردازند، همانطور که قبلاً بیان کردیم، مشکلاتی بین آنها و طرفداران جامعه عرفی و سایر ادیان و مکاتب دینی و عقیدتی بروز خواهد کرد.
خلاصه
بهطور خلاصه ، برای من بسیار روشن و بدیهی است که بهائیت دارای ویژگیهای زیر است:
– مخالف و نابردبار در برابر سایر ادیان، ولی بردبار و طرفدار جذب پیروان سایر ادیان (و البته مخالف و منتقد طبقه عالم و روحانی ادیان) است.
– به دنبال کسب پیروزی خود و شکست جوامع دینی دیگر است.
– نابردبار و مخالف با بهترین ویژگیها و ابعاد جامعه سکولار – آزادی بیان و فکر و اندیشه، آزادی منتقدان، آزادی عدم باور به دین برای افراد جامعه و امثال آن – است. اینها عوامل مؤثر در ایجاد جامعه جهانی دارای تحمل و رواداری هستند.
– دارای مواضع متضاد و دوگانه دربرابر نظام سکولار است، از مواهب آن برای فعالیت تبلیغی خود استفاده می کند؛ ولی نسبت به شعار آزادی سکولاریسم بیاعتناء و بیتوجه است.
– نابردبار و ناشکیبا و بیگذشت نسبت به منتقدان داخلی، تا حدی که چنانچه افراد جامعه بهائی، از نظرات و دستورهای مقامات تشکیلاتی اطاعت و تبعیت نکنند، ممکن است حق رأی خود را از دست بدهند (طرد اداری)؛ یا بهطور کلی از جامعه بهائی طرد و تکفیر و اخراج شوند (طرد روحانی).
ممکن است مطالب بالا، برای خوانندگان مقاله عجیب و در تعارض با دیدگاهی باشد که برای آنها از بهائیت گفته شده است. مثلاً، بهائیت چگونه میتواند نسبت به سایر ادیان ناشکیبا و نابردبار باشد؟ فکر میکنم در صفحات قبل مطالب و شواهد کافی در اینباره ارائه کردهام و این خلاف آن چیزهایی است که مبلغان بهائی در جلسات مشترک با نمایندگان ادیان، از خود به نمایش میگذارند. ممکن است این مطلب صحیح باشد که بهائیان، هرگز فعالانه درصدد آزار طرفداران و پیروان ادیان برنخواهند آمد ولی شوقیافندی، که هیچ فرد و تشکیلاتی در مرکز جهانی بهائی و جوامع بهائی قادر به چالش با نظرات او نبوده و نیست؛ در طول زندگی خود، هنگامیکه مسیحیان و مسلمانان و سایر گروههای دینی، با گرفتاری و مشکلات و مصائب روبهرو میشدند، شعف و خوشحالی خود را پنهان نمیکرد.۱۱ بیتالعدل جهانی نیز، با چشم بستن بر واقعیات بدیهی جهان، همواره به دنبال ارائه تصویری تیره و تار و روبهاضمحلال از دنیای کنونی است، که دائماً گرفتار مشکلات و عذاب الهی و تیرهروزی غیربهائیان است. تا آنجا که من اطلاع دارم، هیچیک از مقامات و مسؤولان بهائی، تاکنون توجهی به معنا و مفهوم هولوکاست، ایدز، گرم شدن سطح کره زمین و امثال این مشکلات، در چارچوب بهاصطلاح طرح الهی خود برای رفاه و آسایش بشری نداشته است.
تردید ندارم که بهائیان، تا آنجا که به سودشان باشد، اقدامات سطحی و نیمبندی را در زمینه وحدت جهانی انجام میدهند؛ ولی در آینده، طبق اهداف و برنامه و روش خودشان، اقداماتی را نیز برای تشکیل جامعه مشترک المنافع بهائی، بهکار خواهند بست. آنها به شرکت در کنفرانسهای با موضوع وحدت و صلح جهانی ادامه خواهند داد؛ آنها خود را علاقهمند به حقوق بشر نشان خواهند داد (و جزوات کوچکی هم در زمینه معرفی و رعایت حقوق بشر منتشر خواهند نمود)؛ آنها همراه با پیروان ادیان و سایر عقاید، وارد گفتمانهای تقریب و نزدیکی دیدگاه و باورها خواهند شد؛ ولی همه اینها تنها تزیین پنجره و ویترین آنها است؛ زیرا آنها فقط خود را قبول دارند و ادیان دیگر را تحریفشده و منحرف از حقیقت میدانند. آنها تلاش دارند – با تراشیدن بهانههایی – نسبت به بیمهری و آزار بهائیان در ایران، به سازمان ملل و سایر نهادهای بینالمللی اعتراض کنند؛ ولی اگر اینجا و آنجا، پیروان اسلام با چالشی مواجه شوند، از ابراز سرور و شعف خودداری نمیکنند!
جمعبندی من این است که اگر بهائیان قصد کمک به جهانی شدن را دارند، باید اصلاح و تغییر را در خود آغاز کنند و من بعید میدانم که آنها اساساً مایل و یا توانا بر انجام این کار باشند. به عقیده من، جوامع اسلامی، با اندکی تدبیر و انطباق بهتر با شرایط و تحولات، بهمراتب بهتر از بهائیان میتوانند وارد فرایند جهانی شدن بشوند. احکامی که دیگر کاربرد و مصرفی ندارند به کنار میروند؛ نظریات و تئوریهای نادرست تاریخ گذشته، از سکه میافتند؛ متنهای دستوری و اجباری به نحوی تفسیر و تعبیر میشوند که نرمتر و اجراییتر بهنظر برسند و احکام و قواعد اخلاقی، خود را با آنچه که انسان – با همه اشتباهات و عظمتش – سودمند تشخیص دهد، منطبق میسازند؛ ولی بهائیت، برخلاف ظاهر گشاده و روی بازش، دچار نوعی تصلب محوری و استبداد و تکبر و نخوت، در سراسر ارکان و تشکیلات خود است که هر نوع تغییر و تحول را برای خود سخت میکند؛ این روحیه و خصوصیت است که برخلاف طبیعت تحولپذیر موردنیاز در فرایند جهانی شدن، بهائیت را در کنار دایناسورها قرار میدهد!
یادداشتها
۱- یک تحقیق جدید توسط دانشگاه کویین نشان میدهد که با وجود همه مطالب گفته شده، تعصبات بین مجامع در سی سال گذشته بیشتر شده است!
۲- برخی افراد ساخت تعداد انگشتشماری مشرقالاذکار در قارههای مختلف و چند ساختمان در مرکز جهانی بهائی در حیفا را نشانهای از معماری بهائی میدانند ولی من با این موضوع مخالفم. ساختمانهای بهائی در حیفا، دقیقاً کپیبرداری از طرحهای نئوکلاسیک ساختمانهای اداری بزرگ، در کشورهای مختلف – احیاناً با اندکی تغییر – است، یا حتی کاخهایی که در کشورهای استبدادی ساخته میشود! ساختمان مشرقالاذکارها نیز، هریک شکل متفاوت وخاصی، با الهام از معماریهای محلّی دارند و هیچ هماهنگی و پیوندی میان طرح آنها نیست.
۳- ادبیات و نگارش عربی باب و بهاءالله و عبدالبهاء، بسیار باهم تفاوت دارند؛ فقط عبدالبهاء عربی را درست مینوشت! که آن هم به دلیل تحصیل عربی در سالهای کودکی و سپس زندگی در کشوری عربی، از سال ۱۸۶۸ به بعد بود.
۴- در اینجا فرصت برای تفصیل بیشتر مطلب نیست. علاقهمندان به کسب اطلاعات بیشتر و تصویر روشنتر از آثار مرتبط با حقوق زنان و فمینیسم، باید به مجموعه ۳۰ جلدی، صدای دیگر در اوایل اروپای مدرن، تألیف مارگارت کینگ و البرت رابیل جونیور، از انتشارات دانشگاه شیکاگو، ۱۹۹۶ مراجعه کنند. نکته مهم و اصلی این است که بحث جدی درباره تساوی حقوق زن و مرد، قرنها پیش از آنکه بابیت و بهائیت روی صحنه بیایند، آغاز شده بود.
۵- در این مورد نگاه کنید، به اثردنیس مکاوئن (۱۹۹۴) آداب و مراسم در بابیت و بهائیت، لندن، انتشارات تاوریس.
۶- یک استثناء در این زمینه باور بومیان امریکایی است که بهائیان، بنا بر برخی روایات شفاهی، میگویند که در آن آیین، ظهور بهائیت پیشگویی شده است!
۷- بهاءالله، (۱۹۵۶)، لوح ملکه، مجموعه آثار بهاءالله، ترجمه شوقیافندی: ص۲۵۵٫
۸- فوزدار، جمشید، خدای بودا (۱۹۷۳).
۹- البته بهائیان، ناقضین و مخالفین خود را بهوسیله طرد و تکفیر آنها، تنبیه میکنند.
۱۰- ادوشفر و دیگران (۲۰۰۰:۳۲۱).
۱۱- شوقیافندی ضد یهود نیست ولی باید درنظر داشت که بحث عذاب الهی برای مردمی با عقاید و باور خاص دینی، این مطلب را به ذهن متبادر میکند که آیا موضوع هولوکاست را نباید از این منظر نگاه کرد؟ این مطلب میتواند برای بررسی نویسندگان بهائی جالب باشد که با توجه به نظرات یهودیان مدرن درباره هولوکاست، به آن توجه قرار کنند. اراده و مشیت الهی در قضیه هولوکاست، گویا بهطور کامل موردغفلت بهائیان قرار گرفته است! اگر نویسندهای معتقد به نزول بلاهای الهی است و عصر حاضر را دوران شروع عصر جدید و آیین جدیدی میداند، بدیهی است که باید نظر و برداشتی نسبت به هولوکاست و مرگ چند میلیون یهودی ابراز کند.
منابع
– Baha’u’llah (1956). Gleanings from the Writings of Baha’u’llah, trans. Shoghi Effendi, Birmingham: Templar Printing Works.
– Shoghi Effendi (1941). The Promised Day is Come, Wilmette, Ill.: Baha’i Publishing Trust.
– Fozdar, Jamshid K. (1973). The God of Buddha, New York: Asia Publishing House.
– King, Margaret L. and Albert Rabil Jr. (eds.) (1996-). The Other Voice in Early Modern Europe, Chicago: University of Chicago Press.
– MacEoin, Denis (1994). Ritual in Babism and Baha’ism, London: IB Tauris.
– Schaefer, Udo, Nicola Towfigh and Ulrich Golmer (2000). Making the Crooked Straight, Oxford: George Ronald.
[۱]. سانتریا: ِآیین و عقیده آفریقایی ــ کوبایی متشکل از باور چندمعبودی سنّتی افریقایی و عناصری از مسیحیت کاتولیکی (ویکی پدیا). [۲]. درخصوص اظهارات مختلف نویسنده محترم درباره حساسیتهای دولتها و کشورهای مختلف درباره اقلیتها، به نظر میرسد ایشان درباره حقوق اقلیتها و بهویژه بهائیان، در ایران، تحتتأثیر تبلیغات وسیع و گستردۀ اغراقآمیز و بعضاً غیرواقعی شبکه و تشکیلات گسترده بهائی خارج از ایران قرار گرفته است.ضمن درج اصول ۱۲، ۱۳ و۱۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اضافه میکنم تردیدی در تابعیت و وضعیت شهروندی بهائیان، هندوها، بوداییها و پیروان سایر آرا و عقاید نیست.
با عنایت به مفاد اصل ۱۴، ازآنجاکه شبکه تشکیلات بینالمللی بهائیت و رهبری آن، بیتالعدل مستقر در حیفا، از هیچگونه توطئهگری و جنگ نرم علیه دولت ایران و همکاری و ابزار فعل شدن برای حملات و جنگ روانی دشمنان ایران و دولت جمهوری اسلامی ایران مضایقه نداشتهاند؛ علی الاصول، این گروه نباید مستحق رفتار براساس اخلاق اسلامی و رأفت و عدل اسلامی باشد. بااینوجود، ازآنجاکه تبلیغات بهائیت و تلاش برای بهائی کردن غیربهائیان و عضویت و وابستگی به تشکیلات بهائی در ایران ممنوع گردیده و جرم محسوب میشود؛ جز این دو گروه، بقیه بهائیان، در چهارچوب قوانین و آییننامهها، از حقوق شهروندی برخوردارند.
اصل دوازدهم :دین رسمی ایران، اسلام و مذهب جعفری اثنی عشری است و این اصل الی الابد غیرقابلتغییر است و مذاهب دیگر اسلامی اعم از حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی و زیدی دارای احترام کامل میباشند و پیروان این مذاهب در انجام مراسم مذهبی، طبق فقه خودشان آزادند و در تعلیم و تربیت دینی و احوال شخصیه (ازدواج، طلاق، ارث و وصیت) و دعاوی مربوط به آن در دادگاهها رسمیت دارند و در هر منطقهای که پیروان هریک از این مذاهب اکثریت داشته باشند، مقررات محلی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب.
اصل سیزدهم: ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیتهای دینی شناخته میشوند که در حدود قانون در انجام مراسم دینی خود آزادند و در احوال شخصیه و تعلیمات دینی بر طبق آیین خود عمل میکنند.
اصل چهاردهم: به حکم آیه شریفه “لاینهاکم الله عن الذین لمیقاتلوکم فی الدین و لمیخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین” دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیرمسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل نمایند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند. این اصل در حق کسانی اعتبار دارد که بر ضد اسلام و جمهوری اسلامی ایران توطئه و اقدام نکنند.